پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

کاظم مدیر شانه‌چی

حجت‌الاسلام و المسلمین استاد کاظم مدیر شانه‌چی در 1306 خورشیدی در مشهد مقدس دیده بدین خاکدان گشود. در مدرسه خیراتخان به تحصیل دروس حوزوی و ادبیات عرب پرداخت و از دروس ادبیات مرحوم شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری و مرحوم محقق نوقانی بهره برد. آن‎گاه معالم الاصول را نزد آیت‎الله مروارید و شرح لمعه و قوانین را نزد مرحوم حاج میرزا احمد مدرس یزدی و دروس رسائل، مکاسب، کفایه و خارج اصول را نزد آیت‌الله حاج شیخ هاشم قزوینی فرا گرفت. از دیگر اساتید ایشان مرحوم حاج میرزا احمد کفائی بود. استاد همچنین یک دوره خارج اصول و چند مبحث فقه را نزد مرحوم آیت‌الله العظمی سیدمحمد هادی میلانی آموخت و دروس فلسفه را از محضر حاج شیخ مجتبی قزوینی، حاج شیخ سیف‌الله ایسی و مرحوم الهی قمشه‎ای فراگرفت. و اجازاتی از حاج آقا بزرگ تهرانی، حاج شیخ هاشم قزوینی، میرزا مهدی الهی قمشه‎ای و حاج میرزا حسین سبزواری دریافت کرد. استاد شانه‌چی با بنیان‌گذاری دانشکده الهیات مشهد در سال 1337 خورشیدی، طی دعوتی از سوی دکتر فیاض، به تدریس فقه و حدیث در دانشکده الهیات پرداخت، که حاصل همت و تلاش بی‌وقفه وی در شناساندن جایگاه علم‎الحدیث و بسط و رواج آن، تألیف کتاب‎‎های ارزشمندی چون «درایه الحدیث»، «علم الحدیث» و «تاریخ حدیث» است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با تأسیس بنیاد پژوهش‎‎های اسلامی آستان قدس در سال 1363 خورشیدی، استاد همزمان با عضویت در هیئت مدیره، سرپرستی گروه حدیث بنیاد را نیز عهده‌دار شد. وی سرانجام در نیمروز 23/2/1381، آخر صفر 1423 در سالروز شهادت هشتمین اختر آسمان ولایت حضرت علی بن موسی‌الرضا عالم آل محمد (صلی‌الله علیه و آله) چشم از جهان فرو بست و در غرفه 25 صحن آزادی دفن شد.

بزرگداشت دقیقی توسی

نگاهی به زندگی دقیقی توسی، شاعر دوره سامانی
دقیقی توسی از سخنوران پیشگام زبان پارسی در سده چهارم است که به گمان بسیار میاندقیقی توسی سال‌های 320 تا 330 قمری در شهر توس به دنیا آمده است. او در روزگار جوانی به دربار امیران آل محتاج (چغانیان) پیوست و از ستایشگران امیر فخرالدوله ابوالمظفر احمد چغانی شد. آل محتاج، فرمانروایان محلی بودند که در بخش فرازین مسیر رود جیحون در فرا رود حکومت می‌کردند. 
دقیقی پس از چندی به بخارا، پایتخت سامانیان، رهسپار شد و به دربار منصور بن نوح سامانی (350 – 365 ق) راه یافت. چند سالی نیز از شاعران و ستایشگران دربار جانشین او نوح بن منصور (365 – 385 ق) بود. به دستور همین امیر سامانی بود که شاهنامه ابومنصوری را به نظم کشید، اما دقیقی تنها توانست هزار بیت از شاهنامه را بسراید و در رویدادی که چگونگی آن چندان مشخص نیست، به دست بنده‌ای کشته شد. 
هزار بیت او شامل پادشاهی گشتاسپ، پیدایش زرتشت پیامبر و جنگ‌های اسفندیار با ارجاسب تورانی است. فردوسی پس از آگاهی از مرگ دقیقی، کار او را ادامه داد و هزار بیت این شاعر را در شاهنامه گنجاند. 
علاوه بر هزار بیت دقیقی که به «گشتاسب نامه» معروف است، ابیات پراکنده‌ای از او به‌جای مانده است. دکتر محمددبیر سیاقی آن بیت‌های بازمانده را به همراه اشعار چند شاعر سده‌های نخست ایران، در کتاب «گنج باز یافته» منتشر کرده است. سپس در سال 1347 «دیوان دقیقی» را تصحیح و به چاپ سپرد. ویرایش دیگری از دیوان دقیقی توسی توسط دکتر محمدجواد شریعت در سال 1368 چاپ و به ‌دستیاری انتشارات اساطیر منتشر شده است. 
در سال 1355 هزاره دقیقی در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد. در این همایش، شماری از استادان زبان و ادبیات فارسی، به نقد و داوری درباره شعر دقیقی و سنجش سخن او با شاهنامه فردوسی پرداختند. مجموعه مقالات همایش یاد شده در همان سال و به نام «یادنامه دقیقی» منتشر شد. 

و اینک پس از گذشت سالیان دراز دوباره نشست بزرگداشتی برای این شاعر بزرگ پارسی گو برگزار شد.  بزرگداشت دقیقی به کوشش موسسه فرهنگی ـ هنری جمشید جاماسیان در مجتمع فرهنگی ـ دینی مارکار برگزار شد. 

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی در بزرگداشت دقیقی گفت: دقیقی و دیگر سخنوران و دانشمندان سده‌های نخستین، از فرهنگ و تمدن باستانی ایران پا گرفتند. امکان ندارد پس از 200 یا 300 سال، ما پزشک و دانشمندی همانند ابن سینا داشته باشیم؛ مگر آن که از تمدن و فرهنگ ایران باستان استفاده کرده باشد. کسی منکر این نیست که فردوسی، دقیقی، ابن سینا و دیگران، دارای هوش برتر و قدرت خلاقانه بوده‌اند، اما آن‌ها در صورتی می‌توانستند رشد کنند و هوش خود را نشان دهند که در بستری مناسب قرار گرفته باشند. آن بستر، تمدن کهن ایران بود.وی خاطرنشان کرد: پس بهتر است که تمدن خود را یکپارچه ببینیم. کشورهایی که اصل و هویت ندارند، می‌کوشند هویت دیگران را بخرند و بدزدند. ما که هویتی کهن داریم، زشت است که اصل و نسب و هویت خود را نادیده بگیریم. 
اندیشه و شعر دقیقی نگاه جامعه‌شناسی می‌خواهد  

سپس بهنام مرادیان، پژوهشگر و محقق گفت: دقیقی در سده چهارم زندگی می‌کرد. پس قریب به هزار سال با ما فاصله زمانی دارد. از او ابیات پراکنده‌ای به جای مانده است و نیز «گشتاسب نامه»‌ای که در پیکره شاهنامه جای داده شده است. استاد دبیر سیاقی، ابیات به جای مانده از دقیقی را گردآوری و منتشر کرده است. این ابیات به ما کمک می‌کند تا با یک نگاه جامعه‌شناختی، اندیشه و شعر دقیقی را نگاه کنیم و به تحلیل و نتیجه‌گیری درستی برسیم و او را بهتر بشناسیم. 
وی افزود: دقیقی دو بیت دارد که آن را دلیلی بر زرتشتی بودن این شاعر می‌گیرند. آن دو بیت چنین است: «دقیقی چهار خصلت برگزیده است/ به گیتی از همه خوبی و زشتی/ لب یاقوت رنگ و ناله چنگ/ می چون زنگ و کیش زردهشتی». دقیقی در مصراع اول، تضادی را بیان می‌کند و در مصراع دوم نمادها، نمودهای خوبی و زشتی را یاد می‌کند. اگر مفهوم زشت را عدم هماهنگی و تضاد با پیکره یک جامعه در نظر بگیریم، می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که این تضادها، نمودهایی هستند که در روزگار او وجود داشته‌اند. 
این پژوهشگر جوان خاطرنشان کرد: از سویی دیگر می‌دانیم که فردوسی از «بدخویی» دقیقی یاد می‌کند و می‌گوید «جوانیش را خوی بد یار بود». با بررسی شاهنامه، شاید بتوان معمای خوی بد دقیقی را حل کرد و فهمید که چرا فردوسی او را این گونه می‌شناساند. 

صراحت بیان، ویژگی سخن دقیقی است  

وی افزود: استنباط من این است که در سخن دقیقی یک صراحت بیان وجود دارد که هر چند امروزه ما آن را می‌پسندیم، اما فردوسی از آن به «خوی بد» یاد می‌کند و به ویژه آن را در کنار جوان بودن دقیقی می‌گذارد. شاید این یک نوع بیان کنایه‌آمیز به دقیقی باشد. فردوسی می‌داند که کار بلندمدت و سنگینی را انجام می‌دهد. 
مرادیان خاطرنشان کرد: پس با ترفندهای گوناگون می‌کوشد که زمینه را برای به انجام رساندن کارش فراهم کند. او روش‌های مختلفی را به کار می‌گیرد. به همین دلیل است که صراحت بیان دقیقی را نادرست می‌داند و معتقد است که باید استراتژی بهتری در پیش گرفت. 
وی افزود: فردوسی ناگزیر بود که مسایل ایدئولوژیک مورد پسند سلاطین غزنوی را که با خلفای بغداد در ارتباط بودند، رعایت کند. پس به نظر می‌آید که آن‌چه نقطه اختلاف فردوسی با دقیقی را می‌سازد، صرف نظر از این که فردوسی شعر دقیقی را «سست» می‌داند، در نگاه و رویکرد آن دو نهفته است. آن چه برای او اهمیت دارد، آرمان و هدف کلی است که باید به سرانجام برسد. آن آرمان و استراتژی، پدید آوردن شاهنامه است. صراحت بیان و بدخویی دقیقی، با چنین آرمان والایی نمی‌خواند. 

بیست سال گذشت

چهارم شهریور ، سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث است.سنگ گور محقر اخوان
بیست سال از یک شنبه شبی که در شهریور شصت و نه و در بیمارستان مهر تهران مهدی اخوان ثالث چشم از جهان فرو بست و « گام در راه بی برگشت » نهاد، می‌گذرد.اینک از پس این سالیان،صدایش در گوش جانمان هم چنان و هنوز طنین‌انداز است. یادش  گرامی  باد .           
بیست سال است که در خواب «زمستانی‌»‌ای که خود سروده، خفته است. دیگر «لحظه‌ی دیدار» نزدیک نیست و «دریچه‌»ها یک به یک بسته شده‌اند.بیست سال که دیگر آن نوای گرم پیرمرد خراسانی با لهجه‌ی مشهدی را نمی‌شنویم.می‌گویند «آن»ِ ادبی از شعرها رخت بر بسته است و شعر شده به تصویر کشیدن دم‌دستی‌ترین پدیده‌های زندگی، تعهد اجتماعی کم‌رنگ شده، شاعران بیش‌تر معطوف شده‌اند به دنیای درون، زبان دیگر شاعرانه نیست و دیگر کسی برای سرودن به فخامت زبانی‌اش نمی‌اندیشد. روزگار شعر آیینی و سفارشی و درباری است.

با تمام اتفاقاتی که مسیر شعر نو را به دیگر سو کشیده است، هنوز او در قله ایستاده، هنوز هم اشعارش را می‌خوانند، با «زمستان» تلخش روزهای ناکامی را شب می‌کنند، «آخر شاهنامه» در انتظار «قاصدک»ی هستند که پیامی سرخوشانه برای‌شان بیاورد و تمام کند همه‌ی پایان‌های ناخوش را. اگر «گرگ هار» هم کمین کند در انتظاری «مرد و مرکبی» هستند که وارهاندشان از «مرثیه‌»سرایی‌های دامن‌گیر.

بیست سال است که «مهدی اخوان‌ثالث»، شاعر زبان‌ورزی‌های کهن ما، رخ در نقاب خاک کشیده و با این حال هنوز هم در کتاب‌فروشی‌های کوچک و بزرگ شهرهایی که پارسی‌ را می‌دانند، آثارش دست به دست می‌چرخد. این نسل می‌کوشد دیریابی‌ها و دشواریابی‌های‌اش را بر خود هموار کند تا دریابد راز شاعری را که «قصه‌ی شهر سنگستان» را از نو روایت کرد.

 

می‌ترسم ای سایه، می‌ترسم ای دوست
 می‌پرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشم کدامین سگ صرعی مست
این ظلمت غرق خون و لجن را
چونین پر از هول و تشویش کرده ست؟
 ای‌کاش می‌شد بدانیم
 ناگه غروب کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کرده ست؟
هشدار ای سایه ره تیره‌تر شد
 دیگر نه دست و نه دیوار
 دیگر نه دیوار نه دوست
 دیگر به من تکیه کن، ای من، ای دوست، اما
 هشدار کاین‌ سو کمینگاه وحشت
و آن‌سو هیولای هول است
 وز هیچ‌ یک هیچ مهری نه بر ما
ای سایه، ناگه دلم ریخت، افسرد
ای‌کاش می شد بدانیم
 ناگه کدامین ستاره فرو مرد؟

 

در سال 1307 در مشهد چشم به جهان گشود تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر گذراند و در سال 1326 دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان بر و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد سپس به تهران آمد آموزگار شد و در این شهر و پیرامون آن به تدریس پرداخت اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد در سال 1329 ازدواج کرد در سال 1333 برای بار چندم به اتهام سیاسی زندانی شد پس از آزادی از زندان در 1336 به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد در سال 1353 از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو وتلویزیون ملی ایران به کار پرداخت در سال 1356 در دانشگاه های تهران ملی و تربیت معلم به تدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد در سال 1360 بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته شد در سال 1369 به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ 4 تا 7 آوریل برای نخستین بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در شهریور ماه جان سپرد وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد از او 4 فرزند به یادگار مانده است

سید ابوالحسن حافظیان

 "دهم خرداد در هندوستان دانشگاه دهلی نو کنگره ای جهت بزرگداشت حضرت علامه حافظیان برگزار می شود. ریاست دانشگاه زبان و ادب فارسی دهلی نو جناب قمر غفار ،در آغز این همایش گفت:« در هند دو شخصیت تأثیر گذار ایرانی وجود دارد اول سید علی همدانی که تقریبأ 90 درصد اهالی کشمیر را مسلمان کرد و شخص دیگر هم ابوالحسن حافظیان که با کردار و رفتار خویش و بدون هر گونه تبلیغ مستقیم اسلام را معرفی میکرد. به نظرم آنقدر که در کشمیر علامه حافظیان شناخته شده است در ایران اینطور نیست و دولت ایران باید در این مورد اقدام کند و مکان خاصی را برای زنده بودن همیشگی یاد ایشان در نظر بگیرد و در جهت شناساندن شخصیت ایشان بیشتر تلاش کند.»

عارف بزرگوار علامه سید ابوالحسن حافظیان درسال 1297ه. ش درمشهد مقدس قدم به عرصه وجود نهاد . پدرش حاج سید میرزا آقا ومادرش بی بی معصومه خاتون هردو از انسانهای مؤمن وپارسای زمان خود بودند وچون پدرش به ریاضیات وعلوم غریبه مشغول بود،اوهم شوق وعلاقه زیادی به این رشته نشان می داد. پدرکه متوجه علاقه اوگردیده بود سیدابولحسن را به شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) طاب ثراه که درآن وقت درمشهد اقامت داشت معرفی کرد تا درمحضروی جاضرشود و نزد آن استاد فرزانه درس بخواند . مرحوم اصفهانی (نخودکی)هم اورا پذیرفت وتحت تعلیم وتربیت قرارداد. حافظیان روزهادرمدرسه میرزا جعفر تحصیل می کرد وشب ها درحجره فوقانی صحن عتیق جنب ایوان عباسی به عبادت وریاضت مشغول بود. خیلی زود دراثر استعداد سرشار،نزداستادش مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی بسیارمقرب گردید وگوی سبقت رااز دیگران ربود. استاد درمکتب ومجلس درسش نور،صفا،وارستگی وآزادی رادرسیمای ابوالحسن رصدکردوبه هوش وذکاوت اوبیش از دیگران پی برد.وبه تربیب وی همت گماشت ،سید ابوالحسن خیلی زود مقدمات صرف ،نحو ،ریاضی طب، نجوم، هیئت، فقه واخلاق و… را فراگرفت ودرهریک ازآنهابه کمالی شایسته وبایسته نائل آمد . اودراین ایام همیشه مترصد بودازاساتیددیگرهم استفاده کند.اوازعالمان وعارفانی که برای زیارت ازشهرهای ایران وکشورهای دیگربه مشهدمقدس مشرف می شدند نیزبهره مندمی گردید . علاوه بر حاج شیخ حسنعلی نخودکی، دواستاد بزرگ عصرعلامه سید موسی زرآبادی وعلامه حاج سید مظهر حسین هندی، دررشد معنوی استاد حافظیان تاثیر بسزایی داشتند .اوبه واسطه زهد وتقوا وبه جهت حُسن خلق موروثی وخدادادی درمیان افرادعام وخاص شهرمشهد مقدس مشهورشدوتا پایان عمر ازمحرمان ومشاوران ومشکل گشایان مردم به شمارمی رفت وازخرمن دانش وادعیه اوعام و خا ص بهره میگرفتند .
حافظیان درسرزمین هندوستان
استاد سید ابوالحسن حافظیان به سبب یک بیماری طولانی ذات الریه دراوایل جوانی وشفا یافتن او توسط جد بزرگوارش حضرت امام رضا (ع) که خود مبحث جداگانه ای دارد، به تجویز اطبا باید در زمستان به گرمسیربرود، درسال 1316 به سرزمین هندوستان سفر کرد ودرحدود نیم قرن درهند و پاکستان زندگی کرد. اوپس ازاستقلال پاکستان یکی ازشخصیت های علمی وبا نفوذ این کشور به حساب می آمد وباحفظ ملیت ایرانی خودخدمات زیادی به همنوعان ،بخصوص ایرانیان کرد. ایشان رئیس انجمن ایرانیان درپاکستان محسوب می شد وبه مشکلات آنان بسیارهمت می داد.اومریدان و علاقه مندان بسیاری درمیان دانشمندان ودانشگاهیان داشت واکثر مردم آن سرزمین پهناور به او عشق می ورزیدند . خانه اومرکزرفت وآمد مردم بودواوبا فروتنی همه رامی پذیرفت وگره ازمشکل شان می گشود. حافظیان باعلامه اقبال پاکستانی دوستی وآشنایی داشته است وجریان هایی راازایشان نقل می کردند. آقاسال های آخر عمرشان به فکرافتادند که شرح حالی برای علامه اقبال بنویسند حتی صفحاتی نیزازاین شرح حال نوشته شدبخصوص علل گرایش اقبال به ایران وتشیع درآن شرح حال برررسی شده بود .
روزنامه معروف وپرتیراژ ((دان)) درهند حدود50 سال پیش مطالب مفصلی درمورد کتاب لوح محفوظ به چاپ رساند که ایشان آن راتصنیف کرده وبه چاپ رسانید . آن روزنامه درآن مقاله حافظیان را با تیتر (( دانشمند وریاضیدان بزرگ )) خطاب کرده بود .
درآن روزگارعکس این عارف بزرگوار دراکثر کتابفروشی های هند بود وبسیای ازمردم هند عکس اورادرخانه خودداشتند .
عزیزالله عطاردی درکتاب (( فرهنگ خراسان)) بخش طوس درشرح حال ایشان نوشته اند:
اوپس ازتحصیلات وفراگیری علوم متعارف وکسب فیوضات معنوی ازمحضراساتیدازجمله مرحوم نخودکی وسیدموسی زرآبادی، عازم هندوستان شدودرآن کشور پهناور مقیم گردید اودرهندوستان به محافل ومجاس اهل علم وادب وعرفان نزدیک شدودراکثر شهرهاوولایات مشهور شدند .
راه درست وکلام گیرا وروش اسلامی او هندوهای بسیاری راتحت تاثیر اسلام قرار داد ومسلمان کرد.
او دراطراف واکناف هندوستان، شهرهاوولایات گوناگون راسیاحت کرد و از گوشه وکنار هند دیدن کرد.درشهرهای ((هردوار)) و((ریشی کیش)) و ((لچمن جولا)) درکناررودگنگ بامرتاضان بزرگ هند ملاقات وگفتگوکرد.
حافظیان درسراسر هندوستان عالمان صاحب کمال راپیداکرد.درمناطق مختلف کشمیر وسرزمین پهناور هند گردش کردودین اسلام را درآن سرزمین ترویج داد وهندوهای بسیاری به اسلام گرویدند که شرح آن مفصل است وفرصتی طولانی می طلبد که کرامات وکمالات این سید بزرگواررادرسال های اقامت درشبه قاره هند به رشته تحریر بیاوریم .
ازدواج وخانواده
استاد حافظیان درمیان خانواده خودفردی بسیارمهربان وپدروهمسری پرعطوفت وواقعاً با رفتار ومنشی اسلامی بود .امور زندگی داخلی واداره وتربیت فرزندان به دست بانوی ارجمند وباتدبیرش بود وبااینکه آقا به واسطه ناراحتی تنفسی که داشتندوبه تجویزپزشکان درزمستان وهوای سردبه هندوستان می رفتند همسرشان بادرایت فرزندان رادرمسافرت های زمستانی پدراداره می کرد و در کمالات آنان می کوشید وآنان رابه ثمره می رساند .
البته حافظیان بعد ازسالهای زیاد اقامت درهندوستان به توصیه دوستان ومریدان خود بادخترپروفسور میرزا« علی نقی شریفی » که ازاساتید دانشگاه بمبئی بود،ازدواج کردند.این دخترازنسل پیامبراکرم (ص) واز نوادگان میر سید علی همدانی عارف بزرگ کشمیر بود .بعد ازازدواج، ایشان برای تکمیل « لوح محفوظ » (لوح محفوظ در علم اعداد نوشته شده ودر موضوع خود کتاب مهمی است) از بمبئی به کشمیررفتند و« لوح محفوظ » را بعد از مدتی طولانی درکشمیربه پایان رساندند وبه بمبئی برگشتند و با همسر خود بعد از سالیانی عازم ایران ومشهد مقدس شدند وبه شهر زادگاه خود بازگشتند ودراین شهر مقیم شدند .
حافظیان در پاکستان
حافظیان پس ازآزادی هندوستان وتأ سیس کشور پاکستان به کراچی منتقل شد ودراین شهرمقیم گردید.
اوبااینکه ایرانی بودوشناسنامه ایرانی داشت ولی مسلمانان اوراهندی ودراواخرپاکستانی تلقی میکردند اودرتأسیس پاکستان وهمکاری بارجال مسلمان وشیعیان هند همکاری وتشریک مساعی می کرد. سیدابوالحسن حافظیان با اینکه اهل عرفان ومعنویت بود ومردم اورا به این عنوان می شناختند در کراچی به شغل تجارت هم مشغول بود وزندگی خودراازراه کسب وکارتأمین می کرد واز وجوهات شرعیه و تبرعات هرگز استفاده نمی کرد ودهها هزار مسلمان از شیعه وسنی اورا میشناختند واز نفس گرم او سود میبردند.
محقق اندیشمند ،استاد «عطاردی»در کتاب «فرهنگ خراسان» می نویسد:درسفر اول به شبه قاره هند وپاکستان با وی آشنا شدم ودر منزل او درکراچی برای اولین باراوراملاقات کردم وازوی برای تحقیق وتتبع ومطالعات اسلامی کمک خواستم وازوی درخواست کردم تامرابارجال علم وادب ومدیران کتابخانه ها که اغلب از آشنایان وعلاقه مندان اوبودند ،آشنا کند .درملاقات نخستین پیام مرحوم شیخ عبدالحسین امینی مؤلف بزرگ کتاب الغدیررابه وی رسانیدم وگفتم حضرت آقای امینی (علامه امینی) به من فرمودند:« درکراچی نزدآقای حافظیان بروید که اوکلیدهندوپاکستان است.»
بنای مسجد درکشمیر
حافظیان درشهر سرینگر کشمیربرای شیعیان محله « گروبازار» مسجدی ساخته است واین مسجد برای شیعیان آن محل بسیار مورد استفاده می باشد ،دردامنه کوه « ترال » کشمیرکوههاوآبادی های زیادی می باشد وگروهی درآنجاها زندگی می کنند .آنها سمت قبله رابه درستی تشخیص نمی دادند. درآنجابرج مربعی ساختند وسنگی درآنجا نصب کردند وقبله راروی آن سنگ مشخص نمودند .
حافظیان رادرهندوستان ابوالحسن مشهدی می گفتند .اوقبل از اینکه به پاکستان مهاجرت کند به ابوالحسن مشهدی معروف بود. (ماهنامه پیام زن/سال هجدهم/شماره ششم/شهریور 1388
شاگردان حافظیان 

علامه حکیمی در کتاب مکتب تفکیک نوشته اند: ایشان (مرحوم حافظیان) سلطان اجنه بود و در علوم غریبه، نظیری نداشت... ایشان از نوادر روزگار بودند، و از اصحاب استقامت و مداومت در ریاضت مهمه شرعیّه، بدون هیچ انحرافی در سلوک – نه درعقیده، نه در عمل – و از استادان مسلم علوم غریبه بودند، و واجد « طی الارض »، صاحب نفس و تأثیر بسیار قوی، و در تسخیرات بسیار مسلّط، بنده سالها خدمت ایشان می رسیدم و بیشتر جنبه معاشرت، جنبه دوستی و ارادت بود، لیکن در این سالها استفاده های بسیاری هم از ایشان در باب «اوفاق» و آیات و ادعیه ختومات از ایشان استفاده کردم، و از جمله دعای «حزب البحر» را از ایشان آموختم که سالها، بر آن مداومت داشتم، خودم از ایشان کراماتی دیدم، از جمله اینکه ایشان هشت ماه پیش از درگذشتشان که سالم و شاد و سرحال بودند (تاریخ) مرگ خود را فرمودند.
ایضاً فرموده اند: مرحوم حافظیان،در « هردوار » در آب گنگا غسل کرد، در بت خانه، پشت به بت و رو به قبله نماز خواند و بعد از نماز به صدای بلند و لحن عربی، قرآن قرائت کرد، مرتاضین زیادی استماع کرده و متأثر شدند.
همت مرحوم استاد حافظیان(ره) مصروف خدمت به خلق بود. ایشان ریاضاتی را که کشیده بود، و علوم و کمالاتی را که کسب کرده و قدرت روحی را – که در پرتو ریاضات و عبادات شرعی و توسلات و توجهات – بدست آورده بود، با تواضع و فروتنی، در خدمت مردم قرار داده بود، و راه قرب به « خدا » را خدمت به « خلق خدا » می دانست. و در این راه بس نیرو می گذاشت، و صبوری می ورزید، و خوش رویی نشان می داد.
حضرت آیت الله شوشتری از شاگردان آن مرحوم می فرمودند:
بنده در سن شانزده سالگی با ایشان آشنا شدم وکیفیت آشنایی بدین گونه بود : من به بیماری رعاف (خون دماغ ) مبتلا بودم و جهت درمان به بیمارستان امام رضا (علیه السلام )رفتم همان وقت شخصی را آوردند که او را مار کبری گزیده بود وآمپول یخ برایش تزریق نمودند ولی آمپول جواب نداده بود. دکترها جوابش کردند واین شخص از درد به خود می پیچید. دلم به حالش سوخت به اطرافیان گفتم: یک آقایی هست به نام سید ابوالحسن حافظیان، میگویند: دراین امور وارد است .همراهان او به من گفتند :آقا! ما که نمی شناسیم تو را به خدا شما نزد ایشان بروید .من هم رفتم در منزلشان وقتی بیرون آمدند قضیه را گفتم .جناب سید هم مطلبی را روی دستش نوشت و یک سیلی آرام به من زد و فرمود برو که خوب شد!
من تعجّب کردم . کسی دیگر مریض است مرا میزند وبعد کف دست من هم نوشتند:آهیا، شراهیا و فرمودند :اگر کمی درد داشت این عمل را انجام بدهید،وقتی رفتم دیدم مار گزیده آرام نشسته ،گفتم :چه شد گفتند : حدود 20 دقیقه ای هست که درد بکلی یکدفعه رفت، فقط جای نیش مختصر دردی دارد. قضیه را گفتم وآن عمل را تکرار کردم کاملا خوب شد.
آیا ملاقات امام زمان ممکن است ؟ از ایشان سئوال کردم آیا ملاقات امام زمان ممکن است ؟ فرمودند : بله ولی باید قبلا گرد وغبار نفس را فرو نشاند . و این شعر را میفرمودند :  

 

اگر به آب ریاضت برآوری غسلی                همه کدورت دل را صفا توانی کرد

جمال یار ندارد نقاب چهره ولی                تو خاک ره بنشان تا نظر توانی کرد

ز منزلات هوس گر برون نهی قدمی          نزول در حرم کبریا توانی کرد

ولیک این صفت رهروان چالاک است         تو نازنین جهانی کجا توانی کرد

تا آخر غزل ....(البته معتقد بودند این غزل متعلق به ابن سینا میباشد)(7).

ساخت انگشتر برای امام خمینی
ایشان با توجه به تبحری که داشتند انگشتری را برای مرحوم امام خمینی درست کرده بودند و بر روی آن دعایی مخصوص نوشته بودند که هیچ وقت خطری مرحوم امام را تهدید نکند. 

مهمترین خصوصیت 
مهمترین خصوصیت مرحوم آقای حافظیان این نکته بود که ما در این مدت که خدمت ایشان بودیم چهار پنج سال اول متصل بدین ترتیب که شاید هر روز اگر مبالغه نباشد خدمتشان بودیم . و بعد که قم مشرف شدیم منفصل یعنی هر وقت که به مشهد مجدداً میرفتیم خدمتشان میرسیدیم غرضم این است در طول این مدت هیچ وقت ادعای هیچ مقامی را نکردند.  

جنگ جستارها و زندگینامه علامه حافظیان 

 سهم علامه سید ابوالحسن حافظیان درعلم وعرفان ونشر زبان فارسی

خواجه نصیرالدین توسی

محمد بن حسن گهرودی طوسی نام­یافته به خواجه نصیرالدین طوسی به سال۵۸۰خ. در توس(مشهد کنونی) زاده شد.نام وی محمد، کنیه اش (ابو جعفر ) لقبش (نصیر الدیـن) (محقق طوسى) (استاد البشر) و شهرتـش (خـواجه) است. 
 سرزمین توس ناحیه‌ای از خراسان بزرگ است که خاستگاه دانشورانی بزرگ و تاریخساز بوده است. در جغرافیای قدیم ایران، طوس از شهرهای مختلفی چون «نوقان»، «طابران» و «رادکان» تشکیل شده بود و قبر مطهر حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ در حوالی شهر «نوقان» و در روستایی به نام «سناباد» قرار داشت که پس از توسعه آن، امروزه یکی از محله‌های شهر مشهد به شمار می‌آید.خواجه نصیر الدیـن ایام کودکى و جـوانى خود را در طوس گذراند، و دروس مقدماتى از قبیل خـواندن و نوشتـن، قرائت قرآن، قـواعد زبان عربـى و فارسى، معانى و بیان و مقدارى از علـوم منقـول از قبیل حدیث و ... را نزد پدر خـود (محمد بـن حسـن طـوسى) فراگرفت در ایـن ایام خواجه نصیر از مادرش در یادگیرى خـواندن قـرآن و متـون فارسـى بهره میبرد. .خواجه بعد از طى دوره سطح عالى در نیشابـور و برای ادامه تحصیل به شهر رى و از آنجا به قم و بعد از مدتی راهى اصفهان شد، لیکـن در اصفهان استادى که بتـواند از او استفاده نماید، نیافت بعد از انـدک مـدتـى به عراق مهاجـرت نمـود در عراق علـم فقه را فراگرفته و در سال 619 هـ ق، موفق به اخذ درجه اجتهاد و اجازه روایت از معین الـدیـن گشت خـواجه در عراق در درس اصـول فقه علامه حلـى حـاضـر گشت، وى نیز متقـابلا در درس حکمت خواجه شرکت مى نمود ایـن سنت حسنه تاکنون در حـوزه ها باقى است و استاد و شاگرد به فراخـور معلـومات علمـى یکـدیگر از هـم استفاده مـى کنند و نهایت تـواضع و فروتنـى را براى کسب علـم از خود نشان مى دهند.
خـواجه سپـس در موصل نجـوم و ریاضـى را مـىآمـوزد به ایـن ترتیب خـواجه نصیر دوران تحصیل خـود را پشت سر مـى گذارد و بعد از مـدتها دورى از وطـن و خـانـواده قصـد عزیمت به خـراسـان مـى کنـد.
و از دانشمندان بنام زمان خود گردید. طوسی یکی از سرشناس‌ترین و با نفوذترین چهره‌های تاریخ اندیشه­­ی بشری است. علوم دینی و  عملی را زیر نظر پدرش و منطق و حکمت طبیعی را نزد خالویش بابا افضل ایوبی کاشانی آموخت. تحصیلاتش را در نیشابور به اتمام رسانید و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت. خواجه نصیرالدین طوسی را دسته‌ای از دانشوران خاتم فلاسفه‌ و گروهی او را عقل حادی عشر (خرد یازدهم) نام نهاده‌اند.   

یادگارها                                                                                                                             آثار علمى و قلمـى فـراوانـى از خـواجه به یادگار مانـده که به برخى از آنها اشاره مى گردد. 
                                                                                                                 

1 ـ تجرید العقایـد
2 ـ شرح اشارت بـو علـى سینا
3 ـ قـواعد العقـایـد
4 ـ اخلاق ناصـرى
5 ـ آغاز و انجام
6 ـ تحـریـر مجسطـى
7 ـ تحریر اقلیـدس
8 ـ تجـریـد المنطق
9 ـ اساس الاقتباس
10 ـ ذیج ایلخانـى
11 ـ آداب البحث
12 ـ آداب المتعلمیـن
13 ـ روضه القلوب
14 ـ اثبات بقاء نفس
15 ـ تجرید الهندسه
16 ـ اثبات جوهر
17 ـ جامع الحساب
18 ـ اثبات عقل
19 ـ جام گیتى نما
20 ـ اثبات واجب الوجود
21 ـ الجبر و الاختیار
22 ـ استخراج تقویم
23 ـ خلافت نامه
24 ـ اختیارات نجوم
25 ـ رساله در کلیات طب
26 ـ ایام و لیالى
27 ـ علم المثلث
28 ـ الاعتقادات                                                                                                

 ۲۹. شرح اصول کافی
۳۰. کتاب الکل
۳۱. صور الکواکب   

خواجه نصیرالدین طوسی زمانی پیش از سال 611 ه.ق در برابر پیشروی مغولان به یکی از دژهای ناصرالدین محتشم فرمانروای اسماعیلی پناه برد، اینکار به وی امکان داد که برخی از آثار مهم اخلاقی ، منطقی ، فلسفی و ریاضی خود از جمله مشهورترین کتابش اخلاق ناصری را به رشته تحریر درآورد. قسمت اعظم 150 رساله و نامه‌های طوسی به زبان عربی نوشته شده است. وسعت معلومات و نفوذ او با ابن سینا سنجیدنی است، جز آنکه ابن سینا پزشک بهتری بود و طوسی ریاضیدان برتری. از 5 کتابی که در زمینه منطق نوشته شده است اساس الاقتباس از همه مهمتر است.در ریاضیات تحریرهایی بر آثار آوتولوکوس ، آرستارخوس ، اقلیدس ، آپولونیوس ، ارشمیدس ، هوپسیکلس ، تئودوسیوس منلائوس و بطلمیوس نوشت. از جمله مهمترین آثار اصیل اصیل وی در حساب ، هندسه و مثلثات ، جوامع الحساب بالتخت و التراب ، رساله الشافیه و اثر معروفش کتاب شکل القطاع است که به نوشته‌های رگیومونتانوس اثر گذارده است. معروفترین آثار نجومی وی زیج ایلخانی که در سال 650هجری قمری نوشته شده می‌باشد و همچنین تذکره فی علم الهیئه است، کتاب تنسوق نامه و کتابهایی در زمینه اختر بینی نیز نوشته است. احتمالاٌ برجسته ترین کار طوسی در ریاضیات در زمینه مثلثات بوده است.در کشف القناع عن اسرار شکل القطاع ، وی نخستین کسی بود که مثلثات را بدون توسل به قضیه منلائوس یا نجوم توسعه بخشید و هم او بود که برای نخستین بار قضیه جیوب را که رویداد برجسته‌ای در تاریخ ریاضیات است به روشنی بیان کرد. در نجوم تذکره فی علم الهیئه وی شاید کاملترین نقد بر نجوم بطلمیوسی در قرون وسطی و معرف تنها الگوی ریاضی جدید حرکت سیارات است که در نجوم قرون وسطی نوشته شده است. این کتاب به احتمال زیاد از راه نوشته‌های منجمان بیزانسی به کوپرنیک اثر گذاشته است و همراه با کار شاگردان طوسی متضمن تمام تازه‌های نجوم کوپرنیکی است، به استثنای فرضیه خورشید مرکزی آن.خواجه نصیرالدین با اینکه سر و کارش بیشتر در سیاست و اجتماع بوده ، روشنترین راه را که برای رسیدن به جهان جاودانی نشان می‌دهد دیانت است. اگر چه در تمام نوشته‌های خود دم از استقلال و معرفت می‌زند اما آشکارا می‌گوید دانش تنها از ایمان و دین حاصل می‌شود و حقیقت دانش را دین می‌داند که تسلی بخش جانها و روان بخش کالبدهای افسرده است. طوسی بیشتر به عنوان منجم معروف است و رصدخانه وی یک مؤسسه علمی در تاریخ علم به شمار می‌رود. کتاب تنسوق نامه او از لحاظ موضوع فقط در مقایسه با مشابهش یعنی کتاب بیرونی (کتاب الجماهر فی معرفت الجوهر) در درجه دوم اهمیت قرار دارد، طوسی یکی از پیشروترین فلسفه اسلامی است که تعلیمات مشایی ابن سینا را پس از آنکه در طول دو سده در محاق کلام قرار گرفته بودند احیاء کرد. او مظهر نخستین مرحله ترکیب تدریجی مکتبهای مشایی و اشراقی است، اخلاق ناصری وی رایجترین کتاب اخلاقی بین مسلمانان هند و ایران بوده است.تجرید العقاید او در کلام مبنای الهیات اصولی شیعه دوازده امامی است. طوسی احتمالا‌ بیش از هر فرد دیگر مایه احیای علوم اسلامی بوده است. گروهی خواجه را برهم زننده وحدت دو ملت عربی و اسلامی می‌پندارند و می‌گویند بدست او وحدت عربی در آن زمان پاشیده شد. در حقیقت خواجه در این باب گناهی نداشت و اگر لیاقت خواجه پس از آن همه خونریزی به داد مسلمانان نرسیده بود جهان اسلامی امروز چه وضعیتی داشت؟

ساخت رصدخانه­ی مراغه

وقتی که هولاکو به فرمانروایی اسماعیلیان در سال 635 هجری قمری پایان داد طوسی را در خدمت خود نگاه داشت و به او اجازه داد که رصدخانه بزرگی در مراغه ایجاد کند، که شروع آن از سال 638 هجری قمری بود. برای کمک به رصدخانه علاوه بر کمکهای مالی دولت اوقاف سراسر کشور نیز در اختیار خواجه گذاره شده بود که از عشر (یک دهم) آن جهت امر رصدخانه و خرید وسایل و اسباب و آلات و کتب استفاده می‌نمود. در نزدیکی رصدخانه کتابخانه بزرگی ساخته شده بود که حدود 400000 جلد کتب نفیس جهت استفاده دانشمندان و فضلا قرارداده بود که از بغداد و شام و بیروت و الجزیره بدست آورده بودند. در جوار رصدخانه یک سرای عالی برای خواجه و جماعت منجمین ساخته بودند و مدرسه علمیه‌ای جهت استفاده طلاب دانشجو. این کارها مدت 13 سال به طول انجامید تا اینکه ایلخان هولاکوی مغول در سال 663 هجری قمری در گذشت. لیکن خواجه تا آخرین دقایق عمر خود اجازه نداد که خللی در کار آنجا رخ دهد و کوشش بسیار نمود که آن رصدخانه و کتابخانه از بین نرود.

در سال 672 هجری قمری خواجه نصیرالدین طوسی با جمعی از شاگردان خود به بغداد رفت که بقایای کتابهای تاراج رفته را جمع آوری و به مراغه بازگرداند. اما اجل مهلتش نداد و در تاریخ 18 ذی الحجه سال 672 هجری قمری در کاظمین نزدیک بغداد دار فانی را وداع گفت. خواجه نصیرالدین طوسی ستاره درخشانی بود که در افق تاریک مقول درخشید و در هر شهری که پا گذارد آنجا را به نور حکمت و دانش و اخلاق روشن ساخت و در آن دوره تاریک وجود چنین دانشمندی مایه اعجاب و اعجاز بود.