پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

لهجه مشهدی

طوبی اردلان _شهرآرا- مشهد قدیم، شهر گنبد طلا و کبوتر‌های همیشه رها، شهر بازار‌های غرق در عطر حرم و نغمه‌های دعا، در واقع زنجیر خاطره‌هایی است که از کوچه‌ها و محلات می‌گذرد و به خانه‌های پهلو گرفته در زیر سایه توت‌ها و تاک‌ها می‌ریزد و احوال را شیرین می‌کند، اما همه این شیرینی‌ها، کنار شیرینی لهجه‌ای که شاعران بسیاری آن را به نظم درآورده و شعر کرده‌اند، هیچ است. فرارسیدن روز «زبان مادری» تنها بهانه‌ای بود تا در سطر‌های پیش‌رو با ریشه و تاریخ لهجه‌ای همراه شویم که غنای قدیمش زیرِ گَرد گذر زمان از یاد رفته است و این سال‌ها نفس‌های آخر را می‌کشد.
قدمت و ریشه لهجه مشهدی
شاید نزدیک‌ترین تصویر ذهنی غیرمشهدی‌ها از لهجه این شهر همان عبارت معروف «مِدِنُم، اما نُمُگُم» مهدی اخوان ثالث باشد که در جایی به طنز گفته است، اما آیا واقعا لهجه‌ای که ما امروز به عنوان لهجه مشهدی می‌شناسیم همین کلمات فارسی روانی است که با اضافه یا جابه‌جا شدن فتحه و ضمه ادا می‌شوند؟ مرحوم «تقی‌وحیدیان کامیار» در بخشی از مصاحبه‌ای که در سال ۱۳۹۳ با روزنامه شهرآرا انجام داده است، لهجه مشهدی را نزدیک‌ترین گویش به فارسی معیار توصیف می‌کند و می‌گوید: «اصیل‌ترین و ریشه‌دارترین کلمات فارسی را می‌توان در لهجه مردم این شهر (مشهد) شنید. برخلاف تصور عامه که ریشه‌های زبان فارسی را از فارس و شیراز می‌دانند، فارسی دری اصیل از توسِ قدیم، نیشابور و مشهد کنونی انتشار یافته‌است. مردم توس قدیم در پیدایش و حفظ زبان پارسی دری، پس از اسلام نقش بسیاری داشته‌اند. شاهنامه منثور به پشتیبانی «ابومنصور محمد‌بن عبدالرزاق»، فرماندار توس و به سرپرستی وزیر او نوشته شد. پس از فردوسی، اسدی‌توسی هم نخستین واژه‌نامه پارسی را گردآوری کرد. در اصل لهجه مشهدی، بازمانده زنده گویش توسی است که در حال از بین رفتن است.»
او ادامه می‌دهد: «زبان دری یا همان فارسی‌دری که در دوره اشکانیان شکل می‌گیرد تا پس از ورود اسلام به ایران رواج داشته است و پس از آن هم همچنان با همان لفظ «دری» مورد استفاده قرار می‌گرفته است. زبان دری در میان شاعران پارسی‌گو تا دوره انوری رواج داشته و شاعران سده ششم به پارسی دری شعر می‌سروده‌اند. شاعران این خطه اشعارشان را به دیگر مناطق مختلف از جمله به شروان که خاقانی در آنجا بوده یا گنجه که نظامی در آنجا می‌زیسته است می‌فرستاده‌اند. در این زمان لهجه دیگری نداریم.»
محسن رحیمی، زبان‌شناس و شاهنامه پژوه، نیز لهجه مشهدی را بازمانده زنده گویش توسی می‌داند و می‌گوید: «تا دو سده پیش تفاوتی میان گویش توسی و لهجه مشهدی نبوده است، اما رفته رفته به دلایلی چند، گویش کهن توسی به فراموشی سپرده شده است، بلایی که اکنون لهجه مشهدی نیز اندک اندک بدان گرفتار آمده است.»
مهدی سیدی، پژوهشگر، معتقد است: «وقتی می‌خواهیم از گویش اصیل فارسی دری حرف بزنیم، خراسان و توس حرف اول و آخر را می‌زند، شاهنامه منثور، اشعار رودکی و شاهنامه فردوسی آثاری هستند که قبل از گلستان و بوستان سعدی و غزلیات حافظ سروده شده‌اند. فارسی دری بعد از اسلام، زبان رسمی ایران بوده که در دربار ساسانیان هم مورد استفاده قرار می‌گرفت و تمام مکاتبات درباری و اداری با این زبان بود. این درست زمانی است که به جز خراسان و برخی نواحی تاجیکستان امروزی در سایر نقاط ایران که به عراق عجم معروف بود، اعراب سلطه داشته‌اند و زبان رسمی عربی بوده است، به نحوی که همه آثار مهم نگاشته شده در آن عصر و قبل از آن در این منطقه همه به زبان (عربی) نگاشته شده‌اند.»
همین است که این خراسان‌پژوه می‌گوید: «بنا به توضیحاتی که ارائه شد پر واضح است که گویش مشهدی یا فارسی مشهدی گران‌بهاترین گنجینه زنده ادبیات و فارسی اصیل دری است. حتی به شکل توسعه یافته تری گنجینه فرهنگ اصیل ایرانی است. تنها ۸۰ درصد افسانه‌ها و اشعار حماسی و پهلوانی ایران از شهر توس برخاسته است. در این گویش لغات اصیل فارسی موج می‌زند به طوری که اشعار کهن ما، برای خراسانی‌ها ومشهدی‌ها کاملا قابل فهم است.»

لهجه مشهدی تا یک قرن پیش
گویا این روند پرشکوه ادامه پیدا می‌کند و تا دوره معاصر نیز پیش می‌آید. به گفته سیدی، اگر بخواهیم به صورت آماری و درصدی حرف بزنیم، تا یک قرن پیش و حتی کمتر از آن، ۹۰ درصد مردم در مشهد به لهجه مشهدی صحبت می‌کرده‌اند: «من سال‌ها پیش در کتابِ نفوس ارض اقدس ضمن دسته‌بندی محلات مشهد، جمعیت شهر را هم بر اساس اسناد باقی مانده عنوان کرده‌ام. در سال ۱۲۵۷ خورشیدی جمعیت مشهد ۵۷ هزار نفر بوده است. این عدد در سال ۱۳۱۲ خورشیدی به ۱۵۰ هزار نفر می‌رسد و همین‌طور به مرور افزایش می‌یابد. در این دوران ۹۰ درصد مردم شهر، مشهدی اصیل بوده‌اند و به لهجه مشهدی حرف می‌زدند، اما این رویه بعد‌ها با توسعه شهر، مهاجرت روستاییان و مردم دیگر ولایات به آن و زائرپذیر شدن مشهد روبه افول می‌نهد.»
مهدی سیدی در ادامه با یادآوری محلات قدیم مشهد در توضیح لهجه مشهدی می‌گوید: به خیابان‌های امروز مشهد، نگاه کنید.

 چه وجه تمایزی میان خیابان کوثر و هاشمیه وجود دارد؟ او خودش پاسخ می‌دهد که «هیچ» و بعد می‌افزاید: «در مشهد قدیم، اما شش محله وجود داشته که هر کدام از این محلات، مکان سکونت قشری خاص بوده است. سراب قدیم بالای شهر محسوب می‌شده و خانواده‌های اعیان، تحصیل‌کرده‌ها در آنجا سکونت داشته‌اند. عموم بازاریان و کسبه در محله سرشور و عیدگاه هم محل زندگی یهودیان، قرشمال‌ها و گروه‌هایی از این صنف بوده است. به سبب همین اختلاف طبقاتی یا تفاوت در طبقه اجتماعی ما در مشهد قدیم شاهد لهجه‌های متفاوتی هستیم.»
البته به گفته مهدی سیدی این تفاوت در لهجه بسیار اندک بوده و به شکل بیان و شیوه سخن گفتن فرد آن هم بسته به طبقه اجتماعی‌اش، محدود می‌شده است، اما در نهایت همه آن‌ها در دایره واژگانی لهجه مشهدی و گویش خراسانی قرار می‌گرفتند که قدمتی دیرین داشته است.
او ادامه می‌دهد: «این روزها، ما مشهدی اصیل خیلی کم داریم و از جمعیت و سه‌ونیم میلیونی شهر، تعداد اندکی مشهدی هستند و باقی در تعریف من شهروند مشهد محسوب می‌شوند. شهروند مشهد یعنی آن‌هایی که مشهدی نیستند، اما سال‌هاست در این شهر سکونت دارند. این جمعیت به دلیل ناآشنایی با سبقه، دایره واژگانی و اصطلاحات ناب لهجه مشهدی، آن را درست مورد استفاده قرار نمی‌دهند. در نتیجه ما در صدا و سیما یا دیگر رسانه‌های شهر، عموما هر جا به لهجه مشهدی بر می‌خوریم، با گویشی روبه‌رو می‌شویم که واژگانش را اشتباه و حتی با تمسخر و نگاهی سخیف به کار می‌برند. در صورتی که لهجه مشهدی آن چیزی نیست که امروزه در رسانه‌ها به دیگران معرفی می‌شود.»
مهدی سیدی وقتی می‌خواهد درباره شکوه از دست رفته لهجه مشهدی بگوید، آن را در چند کلمه این‌طور توصیف می‌کند: «آن‌ها که با لهجه اصیل مشهدی ناآشنایند، گمان می‌کنند همه آنچه این لهجه دارد، ضمه‌دار یا کسره‌دار کردن کلماتی است که در فارسی معیار رایج است. مثل اینکه فکر می‌کنند همین که به جای «من می‌روم»، «مومورُم» بگویند و یک «یرگه» هم بیندازند پشت کلامشان یعنی مشهدی حرف زده‌اند.
 بی‌اطلاع از اینکه در این لهجه اصطلاحات نغز و شیرین بسیاری وجود دارد که همه ریشه در فارسی دری دارند و هر کدامشان مثل یک «دُر» با ارزش هستند: مشهدی یعنی توسی، یعنی خراسانی. این‌ها به پدر زن «خُسور» می‌گویند. این واژه قدمتی هزار ساله دارد. به ناتنی «اندر» یعنی بیرونی می‌گویند. این واژگان آن‌قدر اصیل هستند که می‌توان به آن‌ها اطلاق «پدرمادر دار» داد.»
این خراسان‌پژوه در پایان از راهکار‌هایی می‌گوید که می‌تواند لهجه مشهدی را به گذشته پرشگوه خود برگرداند: «چرا وقتی عماد خراسانی یا بهار شعر محلی می‌گویند، ما با لذت می‌شنویم؟ آیا این به خاطر آن نیست که این افراد سواد و قدرت استفاده از لهجه را داشته‌اند. هنوز هم هستند مشهدی‌های اصیل یا افراد تحصیل‌کرده‌ای که درباره این لهجه تحقیق و پژوهش انجام داده‌اند. برای نجات لهجه مشهدی از فراموشی باید از این افراد استفاده کرد. اگر قرار است برنامه‌ای در صدا و سیما ساخته شود یا اثری مکتوب در جایی به چاپ برسد این افراد با عنوان کارشناس و ناظر بر کار حضور داشته باشند تا واژگان اصیل این لهجه در جای درست خودش مورد استفاده قرار بگیرد.»
تا می‌توانید لهجه محلی خودتان را حفظ کنید
شاید این روزها، ادبیات، تنها جایی باشد که بتوان در آن بارقه‌هایی از لهجه اصیل مشهدی را یافت. آن هم در اشعاری که شاعران قدیمی یا به اصطلاح استخوان‌خرد‌کرده‌های شهر می‌سرایند.
 رضا افضلی پیش از اینکه مدرس دانشگاه باشد، شاعر است و به مدد این خوش قریحگی، دستی هم در محلی‌سرایی آن هم به لهجه مشهدی دارد. او گفتنش از لهجه مشهدی و روزگار رفته بر آن را با خاطره‌ای همراه می‌کند و می‌گوید: «ملک‌الشعرای بهار درجایی نوشته بود «تا می‌توانید لهجه محلی خودتان را حفظ کنید! چرا که لهجه تهرانی به دلیل در اختیار داشتن رادیو و رسانه‌های دیگر، لهجه مسلط بر لهجه‌های ایران خواهد شد. شاید همین تأکید هم بود که سبب شد در آن روزگار، کسانی تلاش کنند تا با محلی‌سرایی، لهجه مشهدی را در آثارشان زنده نگه دارند. مثل خود ملک‌الشعرا و شیخ احمد بهار و بعدتر افرادی، چون محمد کفاش خراسانی و یوسف ازغدی خراسانی (ساعتی) که از مشتریان انجمن استاد فرخ بود و به توصیه ایشان، همتش را بیشتر صرف سرودن آثار محلی کرد. خروجی این کار بعد‌ها مدایحی شد برای امام رضا (ع) به لهجه مشهدی که چندین سال پیش با تصحیح استاد قهرمان به چاپ رسید.»
افضلی درباره علت رو آوردنش به لهجه مشهدی هم این‌طور می‌گوید: «شنیدن واژگان و اصطلاحات شیرین گویش خراسانی و لهجه مشهدی سبب شد تا من هم مثل خیلی‌های دیگر شیفته این لهجه شوم آنچنان که می‌خواستم به نحوی زنده‌دارش باشم. ماحصل این علاقه در نهایت شد منظومه بلند «مشهدی‌های قدیمی». در مشهد قدیم ما لهجه دیگری نمی‌شناختیم؛ همه محلی صحبت می‌کردند. خیلی از کلماتی که امروز شعری را محلی می‌کنند در آن زمان توسط مردم به صورت مرتب و پیوسته استفاده می‌شدند و شنیدنش همچون امروز چیز غریبی نبود. الان طوری شده که وقتی شعری محلی می‌گویید یا کسی محلی صحبت می‌کند به گوش خیلی از ما ناآشنا و گاهی خنده‌دار است. البته این ذات لهجه است که شنونده با شنیدنش احساس فکاهی پیدا می‌کند. همین است که وقتی یک یزدی می‌گوید «حال شما چطوره، خش و خوشی» شما ناخودآگاه لبخند می‌زنید. بخشی از این موضوع مربوط به تفکری است که باید خرج فهم شعر شود. مثلا روزی عزیزی در یکی از جلسه‌های شعر کافه داش‌آقا گفت «چغوک عَدَت دَده» یعنی چه؟ بعد کلی تفسیر در نهایت مشخص شد که منظور «گنجشک عادت داده» است.»
او این رفتار را منحصر به ایران نمی‌داند: «هر قومی برای خودش یک لهجه‌ای دارد. مثلا ترجمه انگلیسی رباعیات خیام توسط فیتس جرالد، توسط شخصی به‌نام احمد رامی به عربی برگردانده شده است. آنجا آمده که رباعیات خیام به ۴۰۰ لهجه عربی ترجمه شده است. وقتی رباعیات خیام به این تعداد لهجه عربی ترجمه شده است، یعنی هر زبانی و هر قوم و منطقه‌ای لهجه‌های متفاوتی دارد. خود ما در مشهد یک لهجه داریم در نیشابور یک لهجه، در سبزوار یک لهجه و در همین گلمکان هم یک لهجه. گاهی هم شخصی مخلوطی از این‌ها را استفاده می‌کند، اما به گوش ما همان لهجه مشهدی است.»
فرهنگ و لهجه مشهدی
دکتر محمدجواد مهدوی در پاسخ به این پرسش که خاستگاه لهجه و گویش چیست، می‌گوید: «پیش از پاسخ به این پرسش، لازم است کمی درباره دو اصطلاح گویش و لهجه توضیح بدهم؛ این دو اصطلاح را ما در کاربرد عام خیلی وقت‌ها به‌جای هم به‌کار می‌بریم، اما اگر بخواهیم به‌صورت تخصصی سخن بگوییم، باید بین آن‌ها تفاوت قائل شویم. البته باید گفت در تعریف این دو اصطلاح بین متخصصان فن اتفاق نظر وجود ندارد و شما ممکن است در منابع مختلف تفاوت‌هایی در تعریف آن‌ها ببینید. در هر صورت، زبان‌شناسان این دو اصطلاح را این‌گونه تعریف کرده‌اند که گویش دو گونه زبانی است که سخن‌گویان آن فهم متقابل دارند، اما در عین حال بین آن دو گونه تفاوت‌های آوایی، واجی، واژگانی و دستوری وجود دارد. تعریف لهجه نیز این است که دو گونه زبانی است که سخن‌گویان آن دو فهم متقابل دارند، اما در عین حال تفاوت‌های آوایی و واجی دیده می‌شود. با این حال، پیدایش گویش‌ها و لهجه‌ها می‌تواند عوامل جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی، جنسیتی، زمانی (مانند فاصله نسل‌ها) و... داشته باشد.»
این استاد دانشگاه فردوسی مشهد می‌افزاید: «گونه‌ای که امروزه گونه معیار نامیده می‌شود در اصل یکی از گونه‌های زبانی رایج در جامعه فارسی‌زبان بوده که تغییراتی در آن اتفاق افتاده و پس از تدوین و تثبیت، اکثر جامعه زبانی آن را به‌عنوان الگو پذیرفته‌اند و در گفتگو‌ها و نوشته‌های رسمی آن را به‌کار برده‌اند و می‌برند. این پذیرش عمومی ممکن است دلایل تاریخی یا سیاسی یا اجتماعی داشته باشد؛ بنابراین گونه معیار لزوماً قدیمی‌ترین یا قوی‌ترین گونه یک زبان نیست. از این رو برای شناخت تاریخچه و تحولات زبانی و نیز ویژگی‌های آوایی، واژگانی و دستوری یک زبان، شناخت گویش‌ها و لهجه‌های مختلف یک زبان لازم و کارساز است.»
وی درباره اینکه گفته می‌شود لهجه مشهدی نزدیک‌ترین گویش به فارسی معیار است و ریشه در فارسی دری دارد، تصریح می‌کند: «اگر بخواهیم چنین ادعایی بکنیم لازم است همه گویش‌ها و لهجه‌های زبان فارسی را بررسی کرده و قواعد آوایی، واژگانی و نحوی آن‌ها را استخراج کرده باشیم. آن وقت است که می‌توانیم وضعیت آن‌ها را نسبت به زبان معیار بسنجیم و از نزدیکی یک لهجه به زبان معیار سخن بگوییم و تا جایی که من می‌دانم تا کنون چنین کاری انجام نگرفته است و من نیز این ادعا را نه می‌توانم رد کنم و نه می‌توانم بپذیرم، فقط می‌توانم بگویم که این ادعا بی‌دلیل است.»
دکتر مهدوی درباره ریشه و تاریخچه لهجه مشهدی در منابع مکتوب نیز می‌گوید: «سخن‌گفتن در این باره مستلزم آن است که ما منابع مکتوب یا گفتارنوشت‌هایی از گفتار گویشوران این لهجه داشته باشیم که تا جایی که من می‌دانم، متأسفانه چنین منابع مکتوبی در دست نیست. البته از گذشته تا حال شاعران و نویسندگان زیادی از منطقۀ توس برخاسته‌اند، ولی نمی‌دانیم آن‌ها چگونه سخن می‌گفته‌اند و شعر و نوشتۀ آنان چه نسبتی با گفتار آنان داشته است و تا جایی که من جست‌وجو کرده‌ام در آثار آن‌ها نشانه‌ای از کاربرد زبان به شکل لهجه ندیده‌ام، اما یکی از نمونه‌های شعر عامیانه که کاربرد لهجۀ مشهدی را نشان می‌دهد ترانۀ «شولی قزک» (یا چولی قزک) است که در دیگر نقاط خراسان هم با لهجۀ همان منطقه رایج است و شاید اولین نمونۀ مکتوب شعر به لهجۀ مشهدی شعری باشد که شیخ احمد بهار متخلص به «داش غُلُم» در سال ۱۲۹۱ سروده است؛ شاعران دیگری همچون ملک‌الشعرای بهار و عماد خراسانی و یوسف ازغدی و... نیز اشعاری به لهجه مشهدی دارند.»
وی در پایان درباره از بین رفتن تدریجی لهجه مشهدی خاطرنشان می‌کند: «این اتفاقی است که برای بسیاری از گونه‌های فرودست زبان در برابر گونه‌های فرادست می‌افتد و خاص لهجه مشهدی هم نیست. به نظر من، مهم‌ترین دلیل این موضوع، مسئلۀ فرهنگی است.
 لهجه مشهدی و همچنین بسیاری لهجه‌ها و گویش‌های دیگر نسبت به لهجه تهرانی یا نسبت به گونه معیار زبان فرودست یا به تعبیر خودمانی «بی‌کلاس» محسوب می‌شوند و به همین دلیل، به‌خصوص گویشوران جوان‌تر کمتر از آن استفاده می‌کنند. جدای از این، کاربرد گستردۀ شکل معیار و کاربرد محدودتر لهجه باعث می‌شود کودکان در دوره‌ای که با کاربرد‌های زبانی آشنا می‌شوند، بیشتر در معرض شکل معیار زبان قرار گیرند و به طور طبیعی آن را بیشتر به کار ببرند.
 علاوه بر این، گسترش روابط زبانی در نتیجۀ گسترش رسانه‌ها و فضا‌های ارتباطی مجازی، باعث شده لهجه‌ها و گویش‌ها قلمرو‌های کمتر دست‌خورده‌ای را که در گذشته داشته‌اند از دست بدهند و به‌تدریج با گونه‌های زبانی دیگر درآمیزند.
 نکتۀ دیگری که به‌خصوص دربارۀ لهجۀ مشهدی می‌توانم بگویم این است که این لهجه اگر در فیلم‌ها، سریال‌ها، شعر‌ها و نوشته‌ها هم به کار رفته غالباً برای ایجاد طنز است. این امر گرچه از یک‎سو می‌تواند باعث معرفی و گسترش این لهجه شود، اما از سوی دیگر می‌تواند این تأثیر را در ذهن مخاطب داشته باشد که لهجه مشهدی را نباید جدی گرفت و فقط باید برای ایجاد طنز از آن استفاده کرد.
 البته منظور من نفی استفاده طنزآمیز از لهجه مشهدی نیست، بلکه این کار در جای خود بسیار ارزشمند هم هست، اما در کنار آن باید در موقعیت‌ها، فیلم‌ها، برنامه‎های رادیویی و نوشته‌های جدی هم از این لهجه (البته به شکل دقیق و درست آن و با استفاده از گویشوران مشهدی که مدت زیادی هم از فضای مشهد فاصله نگرفته باشند) استفاده کرد.
 خوشبختانه امروز تلاش‌های خوبی در این زمینه دیده می‌شود، اما شاید چندان کافی نباشد و به‌خصوص در برخی موارد دقت کار هم خیلی زیاد نیست. علاوه بر این، لازم است یک نهاد فرهنگی کار ثبت و ضبط و تدوین دقیق ویژگی‌های آوایی و واژگانی و نحوی این لهجه را به عهده بگیرد و تاریخچه پیدایش و تحول آن را تدوین کند.»
طلایه‌داران لهجه مشهدی
اصغر میرخدیوی
سن‌وسال‌دار‌ها و موسفیدکرده‌های این شهر علی‌اصغر میرخدیوی مداح را با لهجه شیرین مشهدی‌اش می‌شناسند. خیلی‌ها هر صبح پیچ رادیو را برای شنیدن صدای او باز می‌کردند تا هر بار در نقشی و با شیوه‌ای طنازی کند.
 برخی‌ها هم او را با بازی‌هایش در تئاتر گلشن به یاد می‌آورند، اما شاعری آن هم با لهجه مشهدی، هنری بود که او را به یکی از نامداران ادبیات عامه یا فولکلور تبدیل کرد تا آنجا که عده‌‍‌ای نام میرخدیوی را در زمره اندک کسانی می‌آورند که سبب احیا و ماندگاری گویش مشهدی شده است. از اصغر میرخدیوی کتاب‌های بسیاری مانند «کشکول خنده»، «پند و لطیفه» و «بخوانید و بخندید و پندهاى آن را نیز به کار بندید» به چاپ رسیده که نویسنده در همه آن‌ها تلاش کرده است لهجه مردم شهرش را در قالب شعر و به صورت منظوم ماندگار کند.
 یکی از ویژگی‌های دیگر اصغر میرخدیوی در آثارش توصیف مشهد قدیم به لهجه مشهدی و با شیوه منظوم است. او در کتاب «کشکول خنده» که اثری ماندگار در تاریخ شفاهی است، به توصیف خیابان‌ها، مکان‌های تاریخی، آداب و رسوم، بازی‌های محلی، وضعیت بهداشت و حتی شخصیت‌های بنام مشهد قدیم پرداخته است. این کار او سبب حفظ اصطلاحات و ضرب‌المثل‌هایی شده است که به مرور زمان از زبان و گویش مردم کوچه‌بازار در مشهد حذف شده‌اند.
به عنوان مثال، مرحوم میرخدیوی مشهد دهه‌های ۳۰ و ۴۰ را در شعری این‌طور توصیف می‌کند: «یادُمه بُزرگاما همه‌ش مُگُفتن به هَمَه/ لفظ اصلِ کاری ما فارسا لفظِ قِلَمه/ هَمِشه داد مِزِدَن با هم خوب اختلاط کُنِن/ دور هم که می‌شینِن لفظ قلم حرف بِزِنن/، اما الانَه درسته حرفاما قَرِ قَطییَه/ دست خُدما نیست و انگار مِگی بی هِمَتیَه/ اگه تهرونی به لُچُمبَه مِگه الک‌دولک/ به مترسک مِشَدِ قِدیم مِگَن داداش چولی قِزَک/ جوجه تیغی رِه مِشَدی بِذِش مِگَه بُزُن‌قُرَه/ با او هیکلِ قناسش بِذِش‌ای اسمم مُخُورَه/ مارمولک تهرونی‌ها مِگَن، اما کِلپِسَه‌یَه/ قورباغه به لهجه‌ی ما تو مِشَد قَربَغَیَه/ پله‌ها ره ما مِگِم رازینَه، متر زر و گز/ به همو سوسک سیا هم ما مِگِم خاله کِوَز/ اگه تهرونی مِگِه یارو چقدر وول می‌زنه/ مشهدی مِگَه یَرَه‌ای چقد جُل‌جُل مُکُنه/ میوه‌ی نارس و کاله همه کَقِش مِخِنم/ در عوض تفریح و دور هم ره چَخ‌چَخ مِدِنِم/ سرگیجا ره مِشَدی بِذِش مِگَه کَش کِلِتو/ آبم او قدیم ندیما مُگُفتن هَمَه اُوو/‌ای زبون مِشَدی هنوزم دنبالَه دَره/ رشته‌ی کلوم ما اگه بِخِی خیلی مِرَه/ هرچی که مُخوام بُگُم بازم کَمَه بازم کَمَه/ تا نشست و شعر بعدی مو به قربونِ هَمَه.»
عماد خراسانی
شاعران خراسانی نامدار بسیاری نظیر بهار، احمد شهنا، اخوان ثالث و... بوده‌اند که از آنان آثاری به لهجه مشهدی باقی مانده است، اما در این میان، شاید عماد خراسانی که غزلیات عاشقانه‌اش مشهور خاص و عام است، سهم بیشتری داشته باشد. معروف‌ترین شعر او به لهجه مشهدی همانی است که با حنجره جاودانه محمدرضا شجریان درآمیخته و سبب شده است لهجه مشهدی معرفی شود و مورد توجه بسیاری از ایرانیان قرار بگیرد.
عماد در غزل «عشق پیری» که با لهجه مشهدی سروده شده است می‌گوید: «یَرَ‌گَه کارِ مو و تو دِرَه بالا می‌گیره/ ذِره‌ذِره دِرَه عشقت تو دِلُم جا می‌گیره/ روز اول به خودُم گُفتُم ای‌یَم مثل بَقی/ حالا کم کم می‌بینُم کار دِرَه بالا می‌گیره/ چَن شَبه واز مثِ چِل سال پیش از‌ای مرغ دِلُم/ تو زمستون بِهِنَه‌ی سِبزه و صِحرا‌
می‌گیره/ چَن شَبه واز مودوزُم چِشمامِه تا صُبحه به چُخت/ یا بِه یِک سَم بیخودی مات مِمِنَه و را می‌گیره/ تا سحر جُل مِزِنُم خواب به سُراغُم نمی‌یه/ هی دِلُم مثل بِچَه بَهَنِه بیجا می‌گیره/ مُگُمِش هرچی که مَرگِت چیه کوفتی! نِمِگَه/ عَوَضِش نِق مِزِنَه ذِکر خدایا می‌گیره/ پیری و معرکه‌گیری که مِگَن کار مویه/ دِفتر عُمر دِره صفحه‌ی پینجا می‌گیره/ اون که عاشق شده پِنهون مِکِنَه مثل اویَه/ که سِوار شُتُرَه و پوشتِشِه دولا می‌گیرِه/ و ...»

لهجه مشهدی در غبار فراموشی یا درد بی‌کلاسی!

الهام مهدیزاده-روزنامه شهرآرا

«مو اصلا توقعی نِداشتُم.....مو سر زِمین بودُم با تراکتور ... بعد جنگ هم رِفتُم سر همو زمین .... بی‌تراکتور! مو حتی دفترچه بیمه هم نِگرفتم. حالام بِرِ مو زوره که همچی تهمتی به مو بزنن.. خواهر با شمام... شما سهمتانِ دادِن! سهم شما همی نیش‌هایی بود که زدِن... دست شما درد نِکنه...»

عباس آژانس شیشه‌ای آن دوران چه فخری بود برای ما مشهدی‌ها. پا که به سینما می‌گذاشتیم انگشت به دهان صلابت و صفای این رزمنده می‌شدیم که حبیب رضایی به خوبی نقشش را ایفا کرده بود در فیلم حاتمی‌کیا و با خود می‌گفتیم: «خودشه، عباس که موگفتُم ایِه....نگاه چه قِشنگ مثلِ مِشَدیا حرف مِزنِه ... عجب! اصلا میگی مِشَد بزرگ رِفتِه ...»
خیلی دور نیست آن زمان که الهام حمیدی در دل کویر پزشکی بود که بلندای همت کویرنشینان خراسان را با لهجه‌ای در خور و قابل توجه مردمان خطه خاوران به تصویر کشاند، آن‌گونه که فیلم خیلی دور خیلی نزدیک، خاطره شد برای ما که مشهدی هستیم.
شاید آن‌ها نقش‌های اول فیلم نبودند، اما لنز دوربین این فیلم‌ها حساس‌تر از آنچه که اکنون به تصویر کشیده می‌شود به تار و پود لهجه‌ای پرداخت که زبان فارسی مدیونش است.
این را از باب اینکه خراسانی و مشهدی هستیم نمی‌گوییم، چرا که تاریخ و ادب فارسی مدیون نام بزرگانی است که از خطه خراسان قد برافراشته‌اند، بزرگانی همچون رودکی، فردوسی، عطار، خیام و آثاری چون شاهنامه، تاریخ بیهقی، سفرنامه ناصرخسرو و ...که در خراسان نوشته و جاودانه شدند.
حالا و امروز به روز لهجه‌ای این‌چنین شیرین چه آمده است؟ اصفهانی رئیس باشد یا وکیل، خرد و کلان، سرمربی تیم سپاهان باشد یا نماینده مجلس شورای اسلامی به همان لهجه اصفهانی صحبت می‌کند، اما مشهدی گاهی من است گاهی مو، گاهی رفتَم است گاهی رفتُم، انگار میان بود و نبود ایستاده‌ایم! بود و نبودی که مُهر عامی بودن یا فرهیختگی را بر پیشانی ما می‌زند، اصلا گیج شده‌ایم که چه بگوییم چه نگوییم.
گویا چرخش لنزهای هنرمندان سینما و تلویزیون هم در رایج شدن شکاف عامی بودن یا فرهیخته بودن صحبت به گویش مشهدی بی تاثیر نیستند.
روزی شبکه سراسری استادی مشهدی را به تصویر می‌کشد که میان بود نبود لهجه، عامی یا فرهیخته بودن ایستاده و این دوگانگی او را به یک شخصیت فرومایه تبدیل کرده است و روزی هم «لیلا در واکن مُویم» تنها عبارت یک مشهدی در اوج احساس شخصیت‌های فیلم، فضا را از تراژدی به فکاهی تبدیل می‌کند. اگر به کنکاش سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی ادامه دهیم هیچ نقش برجسته از یک مشهدی در این چند سال که بتواند وامدار این لهجه و جایگاه آن باشد را نمی‌توانیم پیدا کنیم.
نمایش لهجه مشهدی با این وضعیت فقط دافعه ایجاد می‌کند
مهدی سیدی پژوهشگر و کارشناس گویش و لهجه مشهدی نیز که واگویه‌های بسیاری از زخم‌های وارده بر چهره و لهجه خراسانی دری و یا همان مشهدی دارد، از دافعه‌ها و جاذبه‌هایی که رسانه‌ها می‌توانند در میان مردم ایجاد کنند می‌گوید، از اینکه اکنون دافعه‌های ایجاد شده در چهره‌های به نمایش گذاشته شده از شخصیت‌ها و کاراکترهای مشهدی بیش از جاذبه‌های آن است.
سیدی معتقد است: از لهجه فارسی دری که در خراسان و توس قدیم از آن استفاده می‌شد، غفلت شده است و این غفلت در بلند مدت بر چهره این نوع گویش آسیب وارد کرده است.
وی در ادامه بیان می‌کند: شعرای بسیاری درخطه خراسان زیسته و اشعار ماندگاری از خود در تاریخ ادبیات فارسی ایران بر جا گذاشته‌اند، اما کمتر از آن‌ها برای هنرهای تصویری و شناساندن این گویش در میان افراد و به ویژه نسل جوان استفاده شده است.
سیدی بهره‌گیری از متن‌های سبک و بدون پردازش دوباره، استفاده از شخصیت‌های دم‌دستی یا فرومایه و توجه نکردن به متن‌ها ادیبان و نویسندگان فاخر خراسانی برای ساخت فیلم‌ها یا سریال‌ها را از جمله مشکلات و دلایل کم‌ رنگ شدن و عامی شدن بهره‌گیری از لهجه مشهدی می‌داند و می‌گوید: ادامه این راه می‌تواند بر ایجاد دافعه در بهره‌گیری از این گویش تاثیر دو‌چندانی داشته باشد.این استاد مشهد‌شناس، از نقش‌ها و جایگاه مشهدی‌ها در فیلم‌ها و سریال‌های صدا‌و‌سیما و تلویزیون گلایه دارد و می‌گوید: مگر چه اتفاقی افتاده که به‌کارگیری واژه‌ها و گویش‌ها نشان از عامی بودن فرد و بهتر بگویم بی‌کلاس بودن اوست، چرا در جمع از ترس آنکه به چهره یک فرد بی‌سواد به ما نگاه نشود از گویش خود فراری هستیم و چرا رسانه‌ها بدون پرداختن اساسی به گویش و لهجه مشهدی اقدام به ارائه کاری سطحی می‌کنند که به جای جاذبه، دافعه دارد؟
سیدی این را هم گفت که جدا از صدا‌و‌سیما، میراث فرهنگی، اداره ارشاد و دیگر نهادهای فرهنگی استان و مشهد هم باید برای حفظ و توسعه لهجه که میراثی از گذشتگان و هویت هر شهرستان و قومیت است، تلاش کنند.
لهجه مشهدی هیچ مدافعی ندارد!
در ادامه این پژوهشگر گویش و لهجه مشهدی گریزی به مسئولان فرهنگی استان و مشهد می‌زند: اگر آستین همت بلند مسئولان بالا نرود نمی‌توان راه‌حلی برای لهجه و گویش مشهدی تجویز کرد.
وی در ادامه می‌گوید: آنچه که اکنون برای کنارزدن غبار عامی بودن از چهره لهجه مشهدی نیاز داریم، حمایت مسئولان و همدل شدن آنان است.
افت لهجه مشهدی در تلویزیون را قبول دارم!
اما در ادامه سراغی از مسئولان رسانه ملی می‌گیریم تا آنان از باید و نباید‌های رسانه‌ای برای جذب و روگرداندن مردم از بیان لهجه خود بگویند.
علیرضا آئینه‌دار معاون سیمای خراسان رضوی در خصوص نقش صدا‌و‌سیما می‌گوید: گویش‌ها و لهجه‌های هر استان و شهرستان در سال‌های اخیر دچار نوعی تغییرات سلیقه‌ای شده است. در این میان شاهد آن هستیم که در برخی موارد از مخلوط گویش‌ها برای شخصیت‌  سریال‌ها استفاده می‌شود که این نیز در القای ویژگی‌های آن لهجه به ذهن مخاطب تاثیرگذار است.
وی بیان می‌کند: لهجه و گویش سبب وحدت مردم هر شهرستان می‌شود و از سوی دیگر آنچه که باید در بیان گویش‌ها و لهجه‌ها توجه کرد این است که بخشی از هویت و تاریخ هر شهرستان و استان با گویش آن رابطه دارد و در این رابطه افت لهجه مشهدی در صدا و سیما و به‌خصوص سریال‌ها و فیلم‌هایی که از شبکه‌های سراسری پخش می‌شود را قبول دارم.
وضعیت گویش مشهدی در فیلم‌ها نه خوب و نه بد!
آئینه‌دار در ادامه عنوان می‌کند: همه رسانه‌ها از مکتوب تا شنیداری و دیداری در زنده‌کردن و ترویج یک لهجه و به دنبال آن ایجاد جاذبه یا دافعه نقش دارند و باید در این رابطه پای کار باشند.
وی توجه به گویش و لهجه را تنها در بیان کافی ندانسته و معتقد است اگر می‌خواهیم لهجه یک شهر را میان مردم آن شهر زنده کنیم و در ادامه توسعه دهیم، باید به نوشتار هم توجه کنیم و در نوشتار از لهجه استفاده شود.معاون سیمای خراسان رضوی در ارزیابی وضعیت گویش و لهجه مشهدی بیان می‌کند: در حال حاضر وضعیت گویش مشهدی مطلوب نیست، اما این مطلوب نبودن به معنای ناگوار بودن هم نیست.
طنزهای امروزی لهجه‌ها را نشانه گرفته‌اند
آئینه‌دار در بیان توجه به استفاده از جاذبه‌های لهجه و مشکلاتی که گاه در سریال‌ها بستر را برای دافعه مردم از لهجه مشهدی فراهم می‌کند، می‌گوید: در این رابطه باید به نکات مثبت بیش از دیگر موارد توجه شود، البته در سریال‌ها هم شخصیت منفی و هم مثبت وجود دارد، اما این امر نباید سبب شود که در سریال‌ها یا نمایش‌ها به ویژه نمایش‌های طنز به جای آنکه از شیرینی طنز استفاده شود، لهجه به طنز و مسخره گرفته شود.
وی به اقدامات صدا‌وسیمای مرکز خراسان خراسان رضوی در به‌کارگیری لهجه مشهدی به شکل مطلوب و درست‌ اشاره کرد و افزود: در مشهد برای لهجه مشهدی و جایگاه آن در چند سال اخیر تلاش بسیاری شده است و در حال حاضر نیز دو تله‌فیلم با گویش مشهدی با عنوان‌های «کبوتر با کبوتر» و «تابستان طولانی» تولید کرده‌ایم.
معاون سیمای خراسان رضوی به حضور خواص برای زنده‌کردن و توسعه لهجه مشهدی تاکید می‌کند و ادامه می‌دهد: کلاس لهجه را پایین آوردیم. در این راه باید خواص وارد شوند و هنرمندان با توجه به جایگاه خود و تاثیرگذاری که دارند باید بیش از پیش به لهجه خود تعصب نشان دهند و از آن استفاده کنند.
لهجه مشهدی برای شخصیت‌هایی با بهره هوش پایین
رضا رضاپور گوینده و بازیگر مطرح مشهدی است که سال‌های سال خاک صحنه خورده و اکنون هم ادامه‌دهنده این راه در شبکه استانی است. او حرف‌های بسیاری از باید‌ها و نبایدها در به‌کاری‌گیری موشکافانه لهجه در سریال‌ها دارد.
رضاپور می‌گوید: به‌کارگیری لهجه در فیلم‌ها و سریال‌ها نقش بسزایی در جذب مخاطب با توجه به تنوعی که ایجاد می‌کند، دارد، اما باید در به‌کارگیری صحیح لهجه توجه جدی داشت.
این گوینده و بازیگر مشهدی ادامه می‌دهد: در هر فیلم و سریالی نقش‌های مثبت و منفی وجود دارد، اما در حال حاضر در فیلم‌ها و سریال‌ها لهجه مشهدی بیشتر برای افراد بی‌سواد، ساده لوح یا افرادی با بهره هوشی پایین استفاده می‌شود.
«بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی»؛ لنز دوربین را بچرخان؛ اینجا عجم به فارسی زنده شده است، اینجا 80‌درصد افسانه‌ها و اشعار حماسی و پهلوانی ایران از این خطه جاودانه شده است، پس بسیار باید کار کرد تا شب‌ها در جمع خودمانی خانواده‌ها به جای سریال‌های کره‌ای و مسابقات عجیب و غریب که شبکه‌های سراسری پخش می‌کنند، اهالی استان‌ شبکه استانی خودمان را تماشا کنند. فراموش نکنیم که دیگر از رزمنده مشهدی آژانس شیشه‌‌ای خبری نیست و این روزها برزو‌خانِ قهوه تلخ است که با سخره گرفتن لهجه مشهدی‌ همه را می‌خنداند... و چه خنده تلخی است برای ما ...

حکایت استاد دانشگاه فردوسی مشهد از فراموشی یک هویت

حکایت استاد دانشگاه فردوسی مشهد از فراموشی یک هویت؛
بری چی با سواتا «مشدی» حرف نمزنن؟

  اشاره:
«... بچه خوردوای محل که با پلخموناشان مرفتن رو پوشت بوم خنه، کبله حسن گاری اخکوکش ره مزد کنار، یک شصتش ره مذاشت تو جیب جلزغش، چشای کلاجش ره گرد مکرد و از همونجه علی؛ نواسش ره صدا مزد که: ای باز رفتی چغوک بزنی، بیا پایین الانه که ننت دلشورا بیگیره .مگه کخ دری اقد ننت ره مجزنی؟ موگم ببورنت بزت سوزن بزنن ها»

امروزه دیگر تکرارعبارات و واژگانی از این قسم که گویای بخشی ازجغرافیای لهجه (dialect geography) و هویت تاریخی ماست بازخوردهای متفاوتی را بویژه در میان نسل جوان در پی دارد؛ به گونه ای که حتی برخی آن را با نمادهای عصر مدرنیته نیز در تضاد می دانند.
این حکایت محدود به شهر و یا کشور ما نیست؛ در کشور انگلستان متمولین فرزندانشان را به مدارس خصوصی می فرستند که در آنجا لهجه استاندارد به آنها تعلیم داده می شود. فارغ التحصیلان این مدارس وارد دانشگاه های معتبری نظیر آکسفورد و کمبریج شده و به مدارج بالا راه می یابند و اینها نیز فرزندان خود را به مدارس خصوصی فرستاده و این چرخه را تکرار می کنند. لهجه بوستون و کالیفرنیا، در آمریکا لهجه استاندارد قلمداد می شود و در فرانسه نیز علاوه بر لهجه پاریسی، لهجه نواحی جنوب فرانسه نیز مورد قبول است. در انگلستان به محض اینکه فردی شروع به صحبت می کند، وی را به لهجه شهری که از آن آمده می شناسند حتی اگر به یک اسکاتلندی بگویید انگلیسی، ناراحت می شود.
دکتر وحیدیان کامیار، استاد 34 ساله دانشگاه فردوسی که در «پاچنار» محله ای در شمال باغ نادری متولد شده است در گفتگو با ما با نیم نگاهی به جایگاه لهجه در میان مردم شهرش ، به بایدها و نبایدهایی که می تواند آن را از آسیب مصون دارد اشاره می کند.
***
* آقای دکتر، لهجه که بسیاری از مردم و حتی برخی از رسانه های ما به غلط آن را گویش می دانند، چه تفاوتی با این مفهوم اخیر زبان شناسی دارد؟
** ببینید؛ زبان پدیده یک شکل نیست.چون اگر در شرایط بعد مکان قرار گیرد، باعث تغییرات می شود؛ بلکه پدیده ای است پیوسته در حال تغییر و تحول و این تغییرات ممکن است از منطقه ای به منطقه دیگر رخ دهد و بنابراین باعث ایجاد اختلاف می شود؛ چنانکه مثلاً اگر یک زبان را مردم بکار ببرند و بین آن ارتباط نباشد، بعد از مدتی ممکن است به دو زبان متفاوت تبدیل شود. بنابراین زبان دایماً در حال تغییر و تحول است.
این تغییر و تحول نه به سوی کمال حرکت می کند و نه به سوی انحطاط؛ بنابراین در این میان از یک منطقه به منطقه دیگر و از یک روستا به روستای دیگر لهجه های مختلفی به وجود می آید.
* مرز بین آن و گویش مشخص است؟
** در زبان فارسی این تفاوت چندان تعریف شده نیست؛ یعنی نمی توانیم دقیقا مرز قاطع و مشخصی را برای آن تعریف کنیم.برخی از آنچه ما در زبان فارسی داریم، برگرفته از فارسی دری است، اما برخی دیگر ممکن است برگرفته از زبان پهلوی و برخی هم ممکن است از فارسی باستان باشد که دارای تثنیه و مذکر و مونث است .اما مسأله این است که با وجود اختلاف در لهجه ها قابل فهم است و مردم حرف یکدیگر را می فهمند .
* تنوع جمعیتی در برخی از کلان شهرها مثل مشهد می تواند تأثیری را در ساختار لهجه این شهر و یا شهرهای مشابه ایجاد کند؟
** مسأله این است که همیشه هر جا وضع مردم از نظر فرهنگی، اقتصادی برتر است، تصور این است که زبانشان هم بهتر است؛ مثلاً عده ای تصور می کنند چون تهران مرکز ایران است، بنابراین لهجه آنجا از همه جا بهتر است برای همین است که طبقات تحصیلکرده و بویژه خانمها تلاش می کنند زودتر لهجه آن منطقه را بیاموزند، چون گمان می کنند همین مسأله باعث برتری آنها می شود. در صورتی که ممکن است برخی از کلمات در برخی نقاط شهر به کار رود که در همان نقطه به کار نرود، مثلاً ممکن است مردم غرب مشهد واژه «مورم» را برای نشان دادن فعل رفتن به کار ببرند، ولی در جنوب شهر این واژه مورد استفاده قرار نگیرد.
* تمام زبانهای دنیا، این ساختار را در درون ماهیت زبانی خود دارند؟
** بله، تمام زبانهای دنیا لهجه دارند؛ چون پدیده ای یک شکل نیست.مثلاً در انگلیس لهجه ای وجود دارد به نام «کاکنی» که در بین طبقه بسیار پایین اجتماع استفاده می شود و کمتر کسی وجود دارد که از این لهجه استفاده کند اما قطعا با لهجه های اسکاتلندی، ایرلندی تفاوت هایی دارد. بنابراین می بینید که هیچ زبانی وجود ندارد که بدون لهجه باشد.
* در بعضی از نقاط دنیا از عنوان لهجه بد و خوب برای تمایز یکی بر دیگری استفاده می شود. در بین ما ایرانی ها هم این دو قیاس گاهی مورد استفاده قرار می گیرد. اصلاً چیزی به نام لهجه بد و خوب وجود دارد؟
** آنها خوبی و بدی لهجه را با انگلیسی معیار می سنجند، اگر با آن خیلی تفاوت داشته باشد و طبقه ای که از آن استفاده می کنند، خیلی پایین جامعه باشند دستکم گرفته می شوند. الان لهجه انگلیسی ها با آمریکایی ها تفاوت دارد، اما آنها خود را سطح کم نمی گیرند، اما انگلیسی ها آن لهجه را نمی پسندند و معتقدند لهجه واقعی همانی است که آنها استفاده می کنند. اکنون برای کسی که در فرانسه زندگی می کند، لهجه پاریسی مهم است.
* پس با وجود این زبان معیار ما ایرانی ها هم تهرانی است؟
** ببینید زبان معیار الان در تهران است اما قبل از اینکه تهران به عنوان پایتخت ایران انتخاب شود، این زبان وجود داشته است. تهران روستایی از شهرهای ری با مردمی که از نظر فرهنگی در سطح بسیار پایینی قرار داشته اند بوده است. زبان گفتاری فرهیختگان و دولتیان در همه مناطقی که فارسی نوشتاری رایج بوده، وجود داشته است؛ بنابراین، نظر بعضی که گمان می کنند فارسی گفتاری امروز همان گویش تهران قدیم است درست نیست، زیرا وقتی در دوره قاجاریان، که تهران رسماً مرکز ایران شد و درباریان شامل امرا و دیوانیان و سپاهیان مرکز و فضلا به آنجا رفتند، آنان گویش تهرانی را زبان گفتاری رسمی خود قرار ندادند، بلکه به فارسی گفتاری رسمی، یعنی زبان اهل فضل و تحصیلکردگان صحبت می کردند و اصولاً نیازی به گویش تهرانی نداشتند، بویژه که سخن گفتن به لهجه را دون شأن خود می دانستند.
از طرفی تهران شهری بزرگ نبوده است که گویش آن حتی به اندازه گویشهای دیگر اعتبار داشته باشد. یاقوت در قرن هفتم هجری نوشته که «تهران از روستاهای ری است و میان آن روستا و ری یک فرسخ فاصله است و آن آبادی بزرگی است که بیوتات آن را زیر زمین ساخته اند و احدی را به این قریه راه نمی باشد، مگر اینکه اهل قریه خود بخواهند و بارها بر سلطان وقت یاغی شده اند و سلطان جز مدارا کردن با ایشان چاره ای ندارد. این آبادی به دوازده محله تقسیم شده است. اهل هر محله با محله دیگر منازعه می نمایند و مردم هر محل به محله دیگر نمی روند. باغها و بستانهای زیادی دارد و همین نکته اسباب حراست اهالی و دفع دشمن از ایشان است آنان با گاو زراعت نمی کنند و زراعت ایشان دستی و به مرور است، زیرا می ترسند بعضی از آنها دواب بعضی دیگر را به غارت می برند». شاه عباس هنگام عزیمت به خراسان 51 روز در تهران می ماند و لعن و نفرین می کند کسی را که از خارج به تهران بیاید و شب را در آنجا بماند.
«پردولا واله» در سال 1027 قمری تهران را چنین توصیف می کند: «شهری است وسیع که از کاشان بزرگتر است ولی جمعیت آن زیاد نیست و خانه های بسیار هم ندارد، ولی در عوض دارای باغهای بسیار بزرگ است.»
البته فارسی گفتاری بی شک تأثیرات کمی هم از لهجه تهرانی پذیرفته و متقابلا لهجه تهرانی زیر نفوذ فارسی گفتاری رسمی سخت دگرگون شده و به فارسی گفتاری رسمی بسیار نزدیک شده است، با این همه هنوز بعضی از ویژگیهای خود را حفظ کرده است، مثلاً وجود شناسه سوم شخص مفرد در ماضی: «اومدش» به جای اومد. «کوشن»: بجای کجا هستند. «کوشی» بجای کجا هستی، «دیده تش» بجای «دیده او را،» کوشش،«کجاست»؟ «شکوندن» متعدی شکستن، «ایناهاشش» (اینجاست) «اوناهاشش» (اونجاست) واسه به جای برای، «آره» بجای آری (بلی) «اون یکی» کتاب به جای آن کتاب، «چش» بجای چشم...
در عین حال آنچه می دانیم این است که این گویش؛ گویش تحصیلکردگان و درباریان بوده است، به عبارتی دیگر در کنار زبان نوشتار و یک زبان گفتار وجود داشت و چون سلطنت به تهران رسید، این گونه از سخن گفتن در تهران رواج یافت.
* آقای دکتر لهجه مشهدی امروز با آنچه مثلاً در دهه 20 و یا 60 وجود داشته تغییر داشته است.گروهی معتقدند این تغییر در برخی از لهجه ها مثل همین لهجه تهرانی خیلی مشهود است؟
** این مسأله مهم است که چرا عده ای لهجه مشهدی را دستکم می گیرند؛ گاهی که من در منزل به لهجه مشهدی صحبت می کنم، برای خانواده ام غیرعادی است.مثلاً امروز دیگر کسی نمی گوید «مو خودم ای گل ره تیار موکنم» یعنی من خودم این گل را درست می کنم.یا مثلاً اگر کسی امروز بگوید «مو ایره مدنیستم» گوینده آن مورد تمسخر قرار می گیرد، در حالی که مثلاً اگر هموطن یزدی ما در شهر یزد به لهجه یزدی صحبت کند، کمتر کسی است که او را مورد تمسخر قرار دهد.
علت این است که رسانه های ما بویژه صدا و سیما به این مسأله دامن زده اند. امروز در مجموعه های تلویزیونی فردی به لهجه مشهدی صحبت می کند که از نظر فرهنگی در سطح پایین جامعه است .مدتها کاراکتر «عمه خانم»؛ زنی قدیمی و بیسواد که دایما با لهجه مشهدی سخن می گوید، در ذهن مخاطبان و بویژه نسل جدید جامعه باقی می ماند؛ به گونه ای که امروزه وقتی سخن از لهجه مشهدی به میان می آید و یا فردی به این لهجه صحبت می کند، در ذهن بسیاری از مردم «عمه خانم» و یا شخصیتهایی با ویژگی های او در ذهن متبادر می شود. در حالی که اگر تحصیلکردگان به لهجه مشهدی صحبت می کردند، این لهجه نیز جایگاه خود را در میان مردم حفظ می کرد. هیچ لهجه ای بد نیست و هیچ لهجه ای از نظر زبان شناسی بر دیگر لهجه ها برتری ندارد و هر یک ویژگی خاص خود را دارد، اما در عین حال هر چه از نظر اجتماعی افراد تحصیلکرده تر باشند، پس لهجه هم معتبرتر است در صورتی که این تصور مردم است و از نظر علمی اعتبار ندارد.
* این تصور در ذهن بسیاری وجود دارد که ریشه لهجه مشهدی در لهجه هایی مثل آبادانی، شیرازی و یا کرمانی نهفته است. این تصور می تواند صحیح باشد؟
** نه این تصور غلطی است. در حقیقت زبان فارسی دری به عصر اشکانیان بر می گردد، آنها هم در منطقه ابیورد که امروز در ترکمنستان در شمال خراسان قدیم تا حوالی طوس واقع است، ساکن بوده اند.یعنی زبان پارتها بوده است. بعد از بنای تیسفون توسط پارتها زبان آنها برآنجا حاکم می شود، چون تیسفون را آنها خود بنا می کنند و بنابر این زبان پارتی زبان مردم خراسان می شود .
بعد ازگذشت 500 سال که ساسانیان زمام امور را بر عهده می گیرند، زبان مردم این شهر بدون تغییر باقی می ماند. اصلا آنها نمی توانند زبان خود را جایگزین کنند و علاقه ای نیز به این کار نداشتند، لذا ترجیح می دهند همان زبان پارتی را بیاموزند. مثلاً از قول انوشیروان که از مردم فارس است نقل می کنند که «هر که رود چرد و هر که خسبد خواب بیند» یعنی هر کسی که تلاش کند موفق می شود و هر کس که تلاش نکند خواب آن را می بیند.این همان فارسی ما و فارسی پارت و خراسان است. بنابر این منشا فارسی دری همان زبان مردم خراسان و زبان دربار است در «احسن التقاسیم» که کتاب کهنی است گفته شده است که بهترین زبان، زبان مردم بلخ و بخارا و سپس زبان نیشابور و طوس است؛ «مقدسی» در احسن التقاسیم تصریح می کند که: زبان مردم بخارا دری است، بدین ترتیب، آشکار است که زبان دری در زمان ساسانیان زبان محاوره ای دربار و پایتخت بوده و نیز زبان بومی شمال خراسان و بخشی از ماوراءالنهر نیز به شمار می آمده است. عبارت «بهترین» به دلیل انتساب آن به دربار و نزدیکی آن به دربار است؛ بنابراین می توانیم بگوییم زبان درباریان اشکانیان و ساسانیان زبان مردم خراسان بوده است و نه زبان مردم فارس. من در حال تحقیق بر روی یکی از شاعران شیرازی قرن هشتم هستم که اگرشما اشعار وی را مرور کنید متوجه چیزی از این اشعار نمی شوید، در حالی که به راحتی متوجه زبان فارسی مردم خراسان در قرن دوم و سوم می شوید.در همان احسن التقاسیم آمده است که مردم فارس به زبان پهلوی سخن می گویند و نه زبان دری.
اینکه می بینید شباهتهایی نیز میان این لهجه با برخی از مناطق وجود دارد، به این دلیل است که این زبان در شرق ایران رایج بوده است و شباهتهای آن با برخی مناطق اجتناب ناپذیر است.
* بنابراین می توانیم بگوییم لهجه مشهدی از تغییرات زبانی در زبان و گویش پارتی ایجاد شده است؟
** دقیقا.
* پس تفاوتهای زیادی که در بین لهجه های همین منطقه وجود دارد برای چیست؟ مثلاً چرا لهجه نیشابوری با لهجه مشهدی اختلاف دارد؟
** ببینید ،منشا این تفاوت؛ تفاوتهایی مکانی است، به گونه ای که اختلاف در مکان باعث تفاوتهای زبانی می شود.مثلاً زمانی در مشهد همان واژه «تیار» به کار برده می شد اما امروز مورد استفاده قرار نمی گیرد، اما همین واژه در تاجیکستان مورد استفاده قرار می گیرد.من مادر پدربزرگم را به خاطر دارم که می گفت «گب مزن» همین عبارت را چندی پیش که به تاجیکستان رفته بودم، از یک تاجیکی عصبانی در فرودگاه تاجیکستان شنیدم.می بینید که آنها این واژگان و عبارات خود را حفظ کرده اند و ما آن را از دست داده ایم.هر چه ارتباط میان افراد و قرابت میان آنها بیشتر باشد این شباهتها نیز بیشترمی شود.برای اینکه روزی به لهجه خود افتخار کنیم، باید تحصیلکردگان ما به لهجه مشهدی صحبت کنند..
* و حرف آخر...
** در یک نتیجه گیری باید بگویم، کمرنگ شدن لهجه به معنی فراموش شدن هویت خویش است. نزدیک ترین گویش به فارسی معیار گویش مشهدی است، به طوری که اصیل ترین و ریشه دار ترین فارسی را می توان از مردم مشهد شنید. برخلاف تصور عامه که ریشه های زبان فارسی را از فارس و شیراز می دانند، فارسی دری اصیل از توس قدیم، نیشابور و مشهد کنونی انتشار یافته است.
دست کم گرفتن این لهجه، انتخاب شخصیتهای ضعیف و فرومایه برای استفاده کردن این گویش در آثار سینمایی، رادیویی و تلویزیونی عامل فاصله گرفتن مردم، از این گویش شده است و این فاصله گرفتن ضربه بزرگی به ادبیات و فهم ادبی نسلهای بعدی ما وارد می کند.
لهجه، عامل افزایش صمیمیت در جوامع است و عدم بی توجهی به این گنجینه های ادبی اصیل پیامدهای اجتماعی متعددی را در پی دارد. عدم صمیمیت، کاهش سطح مراودات اجتماعی و افسردگی از جمله مواردی است که در پی کاهش اصالتهای بومی و محلی پدید می آید.
و سرانجام فراموش نکنیم لهجه به سرعت قابل تعویض نیست، ضمن اینکه فراموش کردن یک لهجه یعنی فراموش کردن یک تمدن و یک هویت.

   بنمایه

چهارشنبه سوری

 این شعر از روانشاد میرخدیوی است.آنرا حرکتگذاری و معنا کردم.امیدوارم لذت ببرید.

شو چارشنبه سوری ولوله یه                  سر هر کوچه مگی زلزله یه
شب چهارشنبه سوری ولوله است و انگار سر هر کوچه زلزله است

گُلّه نفتیه که هی هوا مِرَه                      بعضی وقتا فِتنه هم بِپا مره
گلوله­ی نفتی را میندازند بالا، بعضی وقتا هم دعوا میشود

میون هر کوچه آتیش و اَلو(
alow)             بچه­ها به دور آتیشا وِلو
میان هر کوچه آتیش است و بچه­ها دورش جمع اند

خرمن بته رَ  آتیش مِزِنَن                 آتیشا را با پاشا پیش مزنن
بوته­ها را آتیش میزنند و با پاهاشان به آتش ضربه میزنند
 

مِرَن از او دورا دورخیز مِکِنَن             از روی آتیشا هی وَرمِجی یَن
دورخیز میکنند و از رو آتش میجهند
 

 مِگَن ای زردی مو از تو بشه                     سرخی تو ای آتیش، از مو بشه
میگویند زردی من از تو،سرخی تو از من

زنا یم میون حولیا خوشن                     بری آتیشا خوشا ره موکوشن
زنها هم در میان خانه­ها خوشند و برای آتیش بازی خودشان را میکشند!

دیره زنگوله دار دست پری                او میون مشغول رقصه، گل زری
پری دایره زنگی دستش است و گل زری آن وسط میرقصد

شور و شادی افتاده تو بچه­ها               یکیشا مُفتَه میون آتیشا
بچه­ها شاد اند و یکی میفتد تو آتش
 
خشتکش الو گیریفته پسره                    همه­ی کارای  او  شو، خنده دره
شلوار پسرک آتیش گرفته. همه­ی کارهای آن شب خنده دارد

زنا با خوداشا نیت مِکِنَن       هر کدوم چیزی تو کوزه مِندِزَن
زنان با خودشان نیت میکنند و هرکدام یک چیزی تو کوزه میندازنند

بعدش از توی کوزه در میرن       همه شم به فال نیکو مگیرن
بعد از توی کوزه درمیاورند و همه را به فال نیک میگیرند[این رسم برافتاده است.م.ر]

ساعتی بعد تو کوچه پس کوچه­ها             سر چارسو و کنار گذرا
چند ساعت بعد تو کوچه ها  و سر گذرها 

زنا هی دوتا دوتا با همدگه             وِیستادن که رهگذر چیزی بگه
زنها دوتا دوتا می ایستند و حرفهای رهگذرها را گوش می کنند

جوونی اگر بخوانه یک غزل             توی او کوچه میفته به هچل
اگر یک جوان رهگذر غزل بخواند توی دردسر میفتد

غزلش اگه که شادِ شاد بِشَه         مین شعرش امید زیاد بشه
اگر غزل شاد و  پر امید بخواند

با او نیت اونا در بیَه جور               مِندِزَه تو دل اونا شوق و شور
و با نیت زن ها جور باشد،توی دلشان شادی میندازد

اما وای اگه یه وقته شعره بد بشه      ماجرا ببین کجاها مکشه
ولی وای اگه آن شعر بد باشد، کار به کجاها که نمی کشد!

لنگ کفشه مخوره توی سرش          با قلنبه مزنن توی پرش
با لنگه کفش توی سرش میزننند  و به او قلنبه سلنبه می­گویند

تَزَه از فالگوشی که راحت مِشَن       چادراشا ره تو روواشا مکشن
تازه وقتی فالگوش ایستادن تمام می شد، چادرهاشان را روی چهره خود میکشند

که کسی نِشنِسَشا توی محل        مگیرن یک کیسه­ای زیر بغل
تا شناخته نشود و یک کیسه زیر بغلشان میگیرند

یک ملاقه دستشا در خنه ها           به گدایی و به دنبال بچه ها
برای ملاقه زنی و گرفتن خوراکی به در خانه ها میروند[این رسم دیگر برافتاده است.]

گاهیم مردی بِرِی خوشمزگیش          تو چادر مره با یک عالمه ریش
گاهی هم یه مرد چادر سرش میکند برای خنده و شوخی!

ماجرای شو چارشنبه سوری       از قدیم همیشه بوده ایجوری
از قدیم ماجرای شب چهارشنبه سوری اینجوری بوده است

گویش‌های ایرانی در اسناد تاریخی

 تاریخ زبان فارسی؛پرویز ناتل خانلری

در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده میشد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آنها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است، که در زیر به آنها اشاره می شود:
ارانی: گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند. مقدسی درباره آن مینویسد:«در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»

مراغی: حمدالله مستوفی مینویسد: «تومان مراغه چهار شهر است
مراغه و بسوی(؟) و خوارقان و لیلان... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند... و زبانشان پهلوی مغیر است.»

در نسخه دیگر "پهلوی معرب" ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه معرب تصحیف مغرب باشد، یعنی گویش پهلوی مغربی. زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه گویشهای محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی میخواندند.

همدانی و زنجانی: مقدسی درباره گویش این ناحیه تنها دو کلمه ذیل را ثبت کرده است: "واتم" و "واتوا". شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان "مردم زنگان و همدان" می شمارد. حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان مینویسد :زبانشان پهلوی راست است.
کردی
یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کرد به نام نوشروان بغدادی معروف به "شیطان العراق" در کتاب خود آورده است.
خوزی: گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبانهای متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره گویش این ناحیه مینویسد
«عامه ایشان به فارسی و عربی سخن میگویند، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است.» و ظاهراً مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است. مقدسی نیز درباره گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است، نه گویش خاص محلی.
دیلمی: اصطخری درباره این ناحیه مینویسد: «زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است» و مقدسی میگوید: «زبان ناحیه دیلم متفاوت و دشوار است».
گیلی یا گیلکی: ظاهراً گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری مینویسد: «در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است.» و مقدسی میگوید :گیلکان حرف خاء (یا حاء) به کار می برند.
طبری یا مازندرانی
این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. میدانیم که کتاب "مرزبان نامه" به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است. ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان "نیکی نامه" ذکر می کند و آن را به اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین مؤلف "مرزبان نامه" نسبت میدهد. در "قابوس نامه" نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر میگفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در "تاریخ رویان" اولیاءالله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیراً چند نسخه خطی از ترجمه ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آنها میتوان دریافت که گویش طبری در قرنهای نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به "امیری" معروف و به شاعری موسوم به "امیر پازواری" منسوب است، در مازندران وجود داشته که "برنهارد درن" خاور شناس روسی نسخه آنها را به دست آورده و زیر عنوان "کنزالاسرار" در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ترجمه فارسی چاپ کرده است. مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
گشتاسفی: درباره مردم این ناحیه (در قفقاز کنار دریای خزر میان رودهای ارس و کر) حمدالله مستوفی مینویسد:«زبانشان پهلوی به جیلانی باز بسته است.»
قومس و جرجان (گرگان): مقدسی در ذکر زبان مردم این دو ناحیه مینویسد:«زبانشان به هم نزدیک است. میگویند "هاده" و "هاکن" و شیرینیی در آن هست.»
رازی: مقدسی درباره اهل اقلیم الجبال مینویسد: زبانهای گوناگون دارند. اما در ری حرف "راء" را به کار میبرند. میگویند :راده و راکن. از زبان رازی در جاهای دیگر نیز اطلاعاتی داده اند. شاعری به نام "بندار رازی" اشعاری به زبان مردم این شهر دارد که از آن جمله چند بیتی در المعجم ثبت است.
رامهرمزی
درباره زبان مردم این ناحیه مقدسی تنها اشاره میکند که زبانی دارند که فهمیده نمی شود.
فارسی: اصطخری درباره یکی از سه زبان متداول در استان فارس مینویسد
«فارسی زبانی است که به آن گفتگو می کنند، و همه مردمان فارس به یک زبان سخن می گویند، که همه آن را می فهمند، مگر چند لفظ که متفاوت است و برای دیگران دریافتی نیست.»
فهلوی یا پهلوی
بنابر نوشته اصطخری "زبان نوشتن عجم - ظاهراً یعنی ایرانیان غیر مسلمان - و وقایع و نامه نویسی زرتشتیان (زردشتیان) با یکدیگر پهلوی بوده که برای دریافتن عامه به تفسیر احتیاج داشته است». و گمان میرود مراد او همان زبان است که در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری چند کتاب دینی زرتشتی مانند دینکرد و بندهش را به آن تألیف کرده اند.
کرمانی
مقدسی مینویسد که زبان مردم این سرزمین قابل فهم است و به خراسانی نزدیک است. اصطخری آورده است که زبان مردم کرمان همان زبان فارسی است.
مکری
بر حسب نوشته اصطخری زبان مردم مکران، فارسی و مکری بوده است. مقدسی نوشته است که زبان مردم مکران وحشی است.
بلوچی
اصطخری نوشته است که بلوچان و اهل بارز جز فارسی زبان دیگری نیز دارند.
کوچی یا قفصی: طائفه قفص یا کوچ که ذکر ایشان در بیشتر موارد و منابع با بلوچان یکجا می آید، بر حسب نوشته اصطخری بجز فارسی زبان دیگری نیز داشته اند که "قفصی" خوانده شده است. مقدسی درباره طوایف "کوچ و بلوچ" مینویسد :زبانشان نامفهوم است و به سندی شبیه است.
نیشابوری: بر حسب نوشته مقدسی زبان مردم نیشابور فصیح و قابل فهم بوده است، جز آنکه آغاز کلمات را کسره میدادند و یائی بر آن می افزودند. مانند: "بیگو"، "بیشو"، و سین ای بی فایده (به بعضی صیغه های فعل) علاوه میکردند. مانند "بخردستی"، "بگفتستس"، "بخفتستی" و آنچه به این می ماند. و در آن سستی و لجاجی بوده است. و مینویسد که این زبان برای خواهش مناسب است.
هروی: مسعودی مینویسد: بهرام همه زبانها را میدانست و در خشم به عربی، در جنگ به ترکی، و در مجلس عام به زبان دری و با زنان به زبان هروی سخن میگفت. مقدسی مینویسد
«زبان مردم هرات وحشی است و در همه اقالیم وحشی تر از زبان هرات نیست» و این زبان را زشت شمرده و برای طویله مناسب دانسته است.
بخارایی
زبان بخارایی بنابر نوشته اصطخری همان زبان سغدی بوده است با اندک اختلافی، و می نویسد که زبان "دری" نیز داشته اند. مقدسی مینویسد که در زبان ایشان تکرار فراوان است. مثلاً میگویند "یکی مردی دیدم" یا "یکی ادرمی دادم"؛ و در میان گفتار کلمه "دانستی" را بیهوده مکرر میکنند. سپس میگوید که زبان ایشان "دری" است و هر چه از آن جنس باشد دری نامیده می شود. زیرا که آن زبانی است که بدان نامه سلطنتی را مینویسند و عریضه و شکایت به این زبان نوشته میشود؛ و اشتقاق این لفظ از "در" است یعنی زبانی که در "دربار" به آن گفتگو میکنند.
مروی: مقدسی مینویسد که در زبان ایشان سنگینی و درازی و کششی در آخـرهـای کـلـمـات هـسـت و مـثـال می آورد که «مردم نیشابور میگویند "برای این" و مرویان میگویند "بترای این" و یک حرف می افزایند، و اگر دقت کنی از این گونه بسیار می یابی». و جای دیگر مینویسد: «این زبان برای وزارت مناسب است.» یاقوت در کلمه "ماشان" که نام نهری است مینویسد :«مردمان مرو آن را با جیم بجای شین ادا می کنند.»
خوارزمی: اصطخری مینویسد: زبان مردم خوارزم یکتاست و در خراسان هیچ شهری نیست که مردمانش به زبان ایشان سخن بگویند. یاقوت در ذکر قصبه "نوزکاث" مینویسد :شهرکی است نزدیک جرجانیه خوارزم و "نوز" به زبان خوارزمی به معنی جدید است، و آنجا شهری است که نامش "کاث" است، و این را یک "کاث جدید" خوانده اند. ابوعلی سینا در رساله "مخارج الحروف" تلفظ حرفی را که سین زائی خوانده از مختصات حروف ملفوظ زبان خوارزمی ذکر میکند.
سمرقندی: مقدسی مینویسد :مردم سمرقند را که میان کاف و قاف است به کار می برند و میگویند "بکردک(ق)م"، "بگفتک(ق)م" و مانند این، و در زبانشان سردیی هست.
صغدی (سغدی)
مقدسی مینویسد مردم ولایت صغد زبانی جداگانه دارند که با زبانهای روستاهای بخارا نزدیک است، اما بکلی جداست. اگر چه زبان یکدیگر را می فهمند.
زبان بامیان و طخارستان
به نوشته مقدسی با زبان بلخی نزدیک بوده، اما پیچیدگی و دشواری داشته است.
بلخی
زبان مردم بلخ در نظر مقدسی زیباترین زبانها بوده اما بعضی کلمات زشت در آن وجود داشته است. و مینویسد که این زبان برای پیام آوری مناسب است.
جوزجانی
به نوشته مقدسی زبان این ناحیه میانه زبان مروزی و بلخی بوده است.
بستی
همین قدر نوشته اند که زبانی زیبا بوده است.
زبان طوس و نسا
نزدیک به زبان نیشابوری بوده است.
سجستانی
مقدسی نوشته است که «در زبان ایشان ستیزه جویی و دشمنی وجود دارد. صوتها را از سینه بیرون می آورند و آواز را بلند میکنند.» و میگوید این زبان برای جنگ خوب است.
غوری: شاید زبان این ناحیه همان بوده باشد که اکنون پشتو خوانده می شود. در هر حال با  فارسی دری متفاوت بوده است. بیهقی مینویسد :«امیر... دانشمندی را به رسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری از آن بوالحسن خلف و شیروان تا ترجمانی کنند.»
زبان چاچ (شاش)
مقدسی نوشته است که زبان این ناحیه زیباترین زبان هیطل است و از این نکته درست معلوم نیست که رابطه آن با زبانهای ایرانی چه بوده است.
قزوینی
درباره زبان مردم این شهر تنها این نکته را ذکر کرده اند که قاف به کار می برند و بیشتر ایشان برای معنی جید ( = خوب) میگویند بخ.
گویشهای روستائی خراسان: مقدسی مینویسد :کوچکترین شهری از خراسان نیست مگر آنکه روستاهای آن زبان دیگری داشته باشند.
شیرازی
در "گلستان" سعدی بیتی هست که در بعضی نسخه ها در عنوان آن نوشته اند "ترکیه" و گاهی "شیرازیه" و در هر حال به گویش محلی شیراز است.
:در کلیات سعدی نیز یک مثنوی ملمع با عنوان "مثلثات" به عربی و فارسی و شیرازی باقی است. در دیوان حافظ هم غزل ملمعی متضمن بعضی مصراعها به گویش شیرازی ثبت است. چندی پس از زمان حافظ شاعری از مردم شیراز به نام "شاه داعی" منظومه هایی به این زبان سروده است.
نیریزی
در یک جنگ خطی مکتوب در قرن هشتم اشعاری با عنوان "نیریزیات" ثبت شده است و در همین جنگ فصلی دیگر با عنوان "فهلویات" آمده که شاید به گویش شیرازی باشد.
اصفهانی
اوحدی اصفهانی چند غزل به گویش محلی اصفهان سروده است که در دیوانش ثبت است. عبارتی به گویش اصفهانی نیز در لطایف عبید زاکانی آمده است.
آذری
یکی از گویشهای ایرانی که تا اواخر قرن دهم هجری در آذربایجان متداول بوده است. ابن حوقل زبان مردم آن سرزمین را فارسی میخواند که مراد از آن یکی از گویشهای ایرانی است و به تعدد این گویشها نیز اشاره میکند. مسعودی (قرن چهارم) پس از آنکه همه زبانهای ایرانیان را فارسی خوانده به اختلاف گویشها اشاره کرده و نام گویش "آذری" را در ردیف پهلوی و دری آورده است. یاقوت حموی نیز زبان مردم آذربایجان را یکجا "آذریه" و جای دیگر "آذربیه" نوشته است و میگوید که جز خودشان کسی آنرا نمی فهمد.
:همام تبریزی غزلی به گویش محلی تبریز داد که متن آن را عبید زاکانی در مثنوی "عشاقنامه" خود درج کرده است. در دیوان شاه قاسم انوار تبریزی نیز چند غزل به این گویش وجود دارد و در رساله روحی انارجانی فصلهائی به زبان عامیانه تبریز در قرن دهم ثبت است.
اردبیلی
ابن بزاز در "صفوةالصفا" جمله هائی را از زبان شیخ صفی الدین با قید زبان اردبیلی نقل کرده و سپس دو بیتی های متعددی را از شیخ آورده که به احتمال کلی به همان گویش اردبیل است. شاید با آذری متداول در تبریز و شهرهای دیگر آذربایجان تفاوتهائی جزئی داشته است.
اما چنانکه از مطلب مذکور در فوق دریافته می شود، آگاهی ما از گویشهای متعددی که در قرون پیشین در سرزمین پهناور ایران رایج بوده است، اجمالی است و غالباً تنها به نام آنها منحصر است. فقط گاهی جمله های کوتاه یا مصراعی و بیتی از آنها قید کرده اند و در موارد معدود نمونه گویشهای مزبور به یک تا چند صفحه میرسد.