پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

همایش بزرگداشت «رستم دستان» برگزار می‌شود

مدیر بنیاد فرهنگی جمشید جاماسیان با بیان این مطلب به خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، گفت: همایش «رستم دستان» با حضور شاهنامه‌پژوهانی نظیر بابک سلامتی، دکتر علیقلی محمودی بختیاری، ایرج افشار سیستانی و... برگزار می‌شود.

نخستین‌دخت فرهادی خاطرنشان کرد: این همایش با جشن‌خوانی موبد مهربان فیروزگری آغاز می‌شود و علاوه بر ارایه نوشتار و سخنرانی شاهنامه‌پژوهان، یک برنامه ویژه نیز دارد و آن اجرای رقص شمشیر توسط هنرمندان زابلی است.

نقالی بانو ایران گرد؛ شاهنامه‌خوان ایرانی نیز از برنامه‌های همایش «رستم دستان» به‌شمار می‌رود.

به گفته‌ فرهادی، یکی از برنامه‌هایی که قرار است در این همایش انجام شود، ارایه‌ نوشتارهایی درباره رستم دستان، ایران‌ دوستی و کارهایی است که این پهلوان اسطوره‌ای برای پاسداری از ایران انجام ‌داده ‌است. 

همایش بزرگداشت «رستم دستان» عصر روز 28 شهریور ماه در مجتمع فرهنگی دینی مارکار تهران پارس برگزار می‌شود.

مسئولان برای روایت موسیقایی شاهنامه حرکتی نمی‌کنند

مدتها است که با موسیقی شمال خراسان کار روایت شاهنامه را به پایان رسانده ام و انتظار داشتم حداقل به مناسبت هزارمین سال خلق اثر سترگ فردوسی، مسئولان نیز حرکتی برای ضبط و ارائه روایت موسیقایی آن به مردم ایران انجام دهند

محمد یگانه از دوتار نوازان پیشکسوت خراسان با بیان این مطلب به خبرنگار مهر گفت : حاصل 10 سال کار موسیقایی من بر روی شاهنامه مجموعه ایست که در آن توانسته ام تمام این اثر را همراه با مقام های موسیقی شمال خراسان تصنیف کنم. چنین کاری برای اولین بار است که انجام شده و خوشبختانه در اجراهایی که در شهرستان های مختلف داشته ام مردم به خصوص جوان ها به خوبی با آن ارتباط بر قرار کرده اند.

این دوتار نواز در ادامه افزود: موسیقی مقامی خراسان از ریشه ای چند هزار ساله برخوردار است و این غنا باعث شده تا ظرفیت های بسیار مناسبی برای بیان شاهنامه در آن به وجود بیاید. به جرات می توانم بگویم که بعد از 40 سال فعالیت در عرصه موسیقی به این نتیجه رسیده ام که موسیقی مقامی خراسان و شاهنامه چنان متناسب با یکدیگر هستند که هر شنونده ای را به تحسین وامی دارد.

وی همچنین تصریح کرد: اینکه می گویند مردم با موسیقی محلی دیگر ارتباط بر قرار نمی کنند صحت ندارد. مردم وقتی صدای موسیقی محلی را نمی شنوند و خوراک درستی برای شنیدارشان به آنها عرضه نمی شود آنگاه است که به دنبال جایگزین می گردند. ما بعد از گذشت هزار سال از اتمام شاهنامه هنوز یک روایت موسیقایی کامل از این اثر نداریم.

 

یگانه در ادامه تاکید کرد: من به عنوان یک عضو خانواده موسیقی تا آنجا که می توانستم تلاش خودم را در این زمینه انجام دادم اما از اینجا به بعد برعهده مسئولان است. مسئولانی که این قدر از حفظ میراث فرهنگی ایرانی صحبت می کنند انتظار می رود کاری برای ضبط این کار انجام دهند؛ من در طول این سال ها تنها به دلیل عشق و علاقه ای که به موسیقی خراسان و شاهنامه داشته ام 10 سال از عمرم را صرف این کار کرده ام.

 

این هنرمند با اشاره به وضعیت موسیقی محلی ایران گفت: امروز شاهنامه و موسیقی محلی به یک اندازه در خطر حذف از فرهنگ ایرانی قرار دارند و شاید اگر امروز برنامه ریزی درستی برای درک بیشتر آنها نشود نسل بعد به طول کامل آنها را از یاد ببرد.

 

وی درباره تلاش های خود برای ضبط این اثر گفت: برای ضبط این مجموعه صحبت هایی با صدا و سیمای استان خراسان و چند جای دیگر انجام داده ام که متاسفانه همچنان بی نتیجه مانده است و کسی حاضر به ضبط آن نیست.

خراسان بزرگ سرزمین دلاوران اندیشمند

خراسان بزرگ سرزمین پهناوری است که اکنون میان کشورهای ایران(استان خراسان)افغانستان،ترکمنستان،ازبکستان،تاجیکستان،قرقیزستان(استان جلال آباد) و اندکی از نیمروز قزاقستان بخش شده است.این سرزمین از کانون‌های استقلال خواهی و دانش در پیش و پس از اسلام بوده است. و مهمترین نقش را در پی ریزی تمدن اسلامی داشته است. هنگامی که هخامنشیان با همه‌ی عظمتشان از یونانیان شکست خوردند. این پارتیان یا اشکانیان بودند که از آساک- شهری در 25 کیلومتری خبوشان(قوچان امروزی و 75 کیلومتری مشهد – برخاستند  وایرانیان را از ستم یونانیان رهانیده دوباره استقلال را به این سرزمین باز گردانند .( مبانی تاریخ پارتیان،شیپ مان، کلاوس، ترجمه صادقی، هوشنگ، تهران، فرزان روز ،1384.ص 33

ابومسلم خراسانی از همین سرزمین بر ضد امویان به پا خاست. طاهر ذوالیمینین بنیانگذار نخستین سلسله‌ی نیمه مستقل در خراسان بود.او سلسله‌ی طاهریان به پایتختی نیشابور را بنیان نهاد. امیر اسماعیل سامانی با بنیانگذاری سلسله‌ی سامانی عصری زرینی را در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی پدید آورد .

 برای مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به کتاب‌های زیر؛

1- ناجی،محمدرضا،فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان،تهران،امیرکبیر،1386

2- هروی،جواد،تاریخ سامانیان، عصر طلایی ایران بعد از اسلام،تهران امیرکبیر، 1382

 و این کتاب که خلاصه‌ای از کتاب نخست است و در حجمی اندک داده‌های خوبی را در بردارد.

3- ناجی،محمدرضاٰ،سامانیان :دوره شکوفایی ایرانی - اسلامی،تهران،دفتر پژوهشهای فرهنگی،1384

سربداران که از سبزوار برخاستند،نخستین ایرانیانی بودند که چیرگی مغولان را بر نتافتند.و با قیام خود و شعار < سر به دار می‌دهیم، تن به ذلت نمی‌دهیم> دوباره سر دهنده‌ی ندای پر صلابت آزادی در ایران بودند.

نادرشاه افشار پس از شکست صفویه در برابر افغان‌ها، با کوشش بسیار افغان‌ها را بیرون راند و دوباره شکوه ایران را به این سرزمین بازگرداند. و سرزمین‌های ایرانی را بازپس گرفت.

او مشهد را به پایتختی خود برگزید.

واپسین دلاوری‌های مردمان این سرزمین در جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران دیده شد. با آنکه خراسان کیلومترها از جبهه‌های نبرد دور بود باز سردارانی چون کاوه،برونسی،کلاهدوز و ... از همین سرزمین یاد و خاطره‌ی  کاوه‌ها و آرش‌ها را زنده کرند.

گفتیم که این سرزمین خاستگاه فرهنگ و تمدن اسلامی است. برای تایید این سخن  تنها نام این دانشوران را از توس- که پس از به خاک سپردن علی بن موسی الرضا(ع) در آن مشهدالرضا (ع) نامیده شد. بسنده می‌کنم.

جابربن حیّان توسی(پدر علم شیمی)،شیخ توسی(شیخ الطائفه)،امام‌محمدغزالّی توسی، فردوسی توسی، دقیقی توسی، اسدی توسی، خواجه نصیرالدین توسی، خواجه نظام الملک توسی، محمد بن نجیب بکران طوسی و... از معاصران؛ ملک الشعرای بهار،اخوان ثالث، عماد خراسانی ،دکترشریعتی، شهیدمطهّری و ...

باغ رضوان

 

باغ رضوان است اینجا، یا خراسان است اینجا؟                 هیچ مشکل نیست در ره،کار آسان است اینجا

کعبه است این یا خراسان؟یا بهشت عدن و رضوان؟        هست نعمت،نیست نقمت،روح و ریحان است اینجا

بحر بی‌پایان رحمت، موج در موج است اینک‌                    ذات حق اندر تجلی، عرش رحمان است اینجا

آمده فوج ملایک از برای خاشه‌روبی‌                                کز ملک والاتر آمد، آنک دربان است اینج

مشهد فرزند موسی، آن خداوند دل و دین‌                       واله از انوار ذاتش ‌پور عمران است اینجا

فرّ باطن ظاهر اینجا، ظاهری بس قاهر اینجا                   اول اینجا، آخر اینجا، نور یزدان است اینجا

من ندانم چیست اینجا، خفته‌گویی کیست اینجا؟           در خرد هرگز نگنجد آنچه پنهان است اینجا

نیست ریبت، نیست شبهت، چشم دل بگشا و بنگر        کآیتی محکم زآیتهای قرآن است اینجا

معنی فرقان صورت، صورت قرآن معنی‌                         شرح قرآن است اینجا، جمع فرقان است اینجا

مبدا تکوین عالم، غایت ایجاد اعیان‌                               مظهر اجلای ذات حیّ سبحان است اینجا

پای در راه طلب نه، وز خود اندر خود سفر کن‌               گرت درگاهی است مرکب، وقت جولان است اینجا

ما و من بگذار و خاک راه شو، کز فرط عزت‌                    خواجه ابلیس از انا گفتن پشیمان است اینجا

شو مجرّد خرقه درکش، بت پرستیدن رها کن‌              سالکانه پای درنه، قطب ایمان است اینجا

مردشو، ثابت قدم شو، در وفا صاحب علم شو             شیر یزدان است اینجا، شاه مردان است اینجا

گر تن بیمار داری ور دل رنجور، پیش‌آ                          ‌ درد دنیا را و دین را، جمله درمان است اینجا

بهر مهمانان امام ذوالکرم گسترده خوانی‌                    سبع الوان بهشتی چیده برخوان است اینجا

رزق معلومت چه باید؟ رزق نامعلوم می‌خور                می خورد قوت سماوی آن که مهمان است اینجا

در بهای عشق سلطان می‌دهد سغراق وحدت‌           وآن که اصل از عشق دارد، مست سلطان است اینجا

روی در وجه‌الله‌آور وآنچه می‌خواهی، طلب کن‌            کز پی دریوزه آید، گر سلیمان است اینجا

هوش دار ای دل، که این شه هول می‌راند سیاست‌      آن چنان کان روح قدسی هم هراسان است اینجا

اینت میدانی که در وی بس تنا کافتاده بی سر             تا در اندازد سر آن کو مرد میدان است اینجا

نیستم درخور نثاری تا برافشانم به راهش‌                 زانکه بس قیمت نیارد گر دل و جان است اینجا

این قدر دانم که دردل آتشی دارم زعشقش‌                واندر آتش بلبل طبعم غزلخوان است اینجا 

بدیع الزمان فروزانفر

گویش‌های ایرانی در اسناد تاریخی

 تاریخ زبان فارسی؛پرویز ناتل خانلری

در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده میشد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آنها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است، که در زیر به آنها اشاره می شود:
ارانی: گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند. مقدسی درباره آن مینویسد:«در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»

مراغی: حمدالله مستوفی مینویسد: «تومان مراغه چهار شهر است
مراغه و بسوی(؟) و خوارقان و لیلان... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند... و زبانشان پهلوی مغیر است.»

در نسخه دیگر "پهلوی معرب" ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه معرب تصحیف مغرب باشد، یعنی گویش پهلوی مغربی. زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه گویشهای محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی میخواندند.

همدانی و زنجانی: مقدسی درباره گویش این ناحیه تنها دو کلمه ذیل را ثبت کرده است: "واتم" و "واتوا". شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان "مردم زنگان و همدان" می شمارد. حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان مینویسد :زبانشان پهلوی راست است.
کردی
یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کرد به نام نوشروان بغدادی معروف به "شیطان العراق" در کتاب خود آورده است.
خوزی: گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبانهای متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره گویش این ناحیه مینویسد
«عامه ایشان به فارسی و عربی سخن میگویند، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است.» و ظاهراً مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است. مقدسی نیز درباره گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است، نه گویش خاص محلی.
دیلمی: اصطخری درباره این ناحیه مینویسد: «زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است» و مقدسی میگوید: «زبان ناحیه دیلم متفاوت و دشوار است».
گیلی یا گیلکی: ظاهراً گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری مینویسد: «در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است.» و مقدسی میگوید :گیلکان حرف خاء (یا حاء) به کار می برند.
طبری یا مازندرانی
این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. میدانیم که کتاب "مرزبان نامه" به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است. ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان "نیکی نامه" ذکر می کند و آن را به اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین مؤلف "مرزبان نامه" نسبت میدهد. در "قابوس نامه" نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر میگفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در "تاریخ رویان" اولیاءالله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیراً چند نسخه خطی از ترجمه ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آنها میتوان دریافت که گویش طبری در قرنهای نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به "امیری" معروف و به شاعری موسوم به "امیر پازواری" منسوب است، در مازندران وجود داشته که "برنهارد درن" خاور شناس روسی نسخه آنها را به دست آورده و زیر عنوان "کنزالاسرار" در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ترجمه فارسی چاپ کرده است. مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
گشتاسفی: درباره مردم این ناحیه (در قفقاز کنار دریای خزر میان رودهای ارس و کر) حمدالله مستوفی مینویسد:«زبانشان پهلوی به جیلانی باز بسته است.»
قومس و جرجان (گرگان): مقدسی در ذکر زبان مردم این دو ناحیه مینویسد:«زبانشان به هم نزدیک است. میگویند "هاده" و "هاکن" و شیرینیی در آن هست.»
رازی: مقدسی درباره اهل اقلیم الجبال مینویسد: زبانهای گوناگون دارند. اما در ری حرف "راء" را به کار میبرند. میگویند :راده و راکن. از زبان رازی در جاهای دیگر نیز اطلاعاتی داده اند. شاعری به نام "بندار رازی" اشعاری به زبان مردم این شهر دارد که از آن جمله چند بیتی در المعجم ثبت است.
رامهرمزی
درباره زبان مردم این ناحیه مقدسی تنها اشاره میکند که زبانی دارند که فهمیده نمی شود.
فارسی: اصطخری درباره یکی از سه زبان متداول در استان فارس مینویسد
«فارسی زبانی است که به آن گفتگو می کنند، و همه مردمان فارس به یک زبان سخن می گویند، که همه آن را می فهمند، مگر چند لفظ که متفاوت است و برای دیگران دریافتی نیست.»
فهلوی یا پهلوی
بنابر نوشته اصطخری "زبان نوشتن عجم - ظاهراً یعنی ایرانیان غیر مسلمان - و وقایع و نامه نویسی زرتشتیان (زردشتیان) با یکدیگر پهلوی بوده که برای دریافتن عامه به تفسیر احتیاج داشته است». و گمان میرود مراد او همان زبان است که در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری چند کتاب دینی زرتشتی مانند دینکرد و بندهش را به آن تألیف کرده اند.
کرمانی
مقدسی مینویسد که زبان مردم این سرزمین قابل فهم است و به خراسانی نزدیک است. اصطخری آورده است که زبان مردم کرمان همان زبان فارسی است.
مکری
بر حسب نوشته اصطخری زبان مردم مکران، فارسی و مکری بوده است. مقدسی نوشته است که زبان مردم مکران وحشی است.
بلوچی
اصطخری نوشته است که بلوچان و اهل بارز جز فارسی زبان دیگری نیز دارند.
کوچی یا قفصی: طائفه قفص یا کوچ که ذکر ایشان در بیشتر موارد و منابع با بلوچان یکجا می آید، بر حسب نوشته اصطخری بجز فارسی زبان دیگری نیز داشته اند که "قفصی" خوانده شده است. مقدسی درباره طوایف "کوچ و بلوچ" مینویسد :زبانشان نامفهوم است و به سندی شبیه است.
نیشابوری: بر حسب نوشته مقدسی زبان مردم نیشابور فصیح و قابل فهم بوده است، جز آنکه آغاز کلمات را کسره میدادند و یائی بر آن می افزودند. مانند: "بیگو"، "بیشو"، و سین ای بی فایده (به بعضی صیغه های فعل) علاوه میکردند. مانند "بخردستی"، "بگفتستس"، "بخفتستی" و آنچه به این می ماند. و در آن سستی و لجاجی بوده است. و مینویسد که این زبان برای خواهش مناسب است.
هروی: مسعودی مینویسد: بهرام همه زبانها را میدانست و در خشم به عربی، در جنگ به ترکی، و در مجلس عام به زبان دری و با زنان به زبان هروی سخن میگفت. مقدسی مینویسد
«زبان مردم هرات وحشی است و در همه اقالیم وحشی تر از زبان هرات نیست» و این زبان را زشت شمرده و برای طویله مناسب دانسته است.
بخارایی
زبان بخارایی بنابر نوشته اصطخری همان زبان سغدی بوده است با اندک اختلافی، و می نویسد که زبان "دری" نیز داشته اند. مقدسی مینویسد که در زبان ایشان تکرار فراوان است. مثلاً میگویند "یکی مردی دیدم" یا "یکی ادرمی دادم"؛ و در میان گفتار کلمه "دانستی" را بیهوده مکرر میکنند. سپس میگوید که زبان ایشان "دری" است و هر چه از آن جنس باشد دری نامیده می شود. زیرا که آن زبانی است که بدان نامه سلطنتی را مینویسند و عریضه و شکایت به این زبان نوشته میشود؛ و اشتقاق این لفظ از "در" است یعنی زبانی که در "دربار" به آن گفتگو میکنند.
مروی: مقدسی مینویسد که در زبان ایشان سنگینی و درازی و کششی در آخـرهـای کـلـمـات هـسـت و مـثـال می آورد که «مردم نیشابور میگویند "برای این" و مرویان میگویند "بترای این" و یک حرف می افزایند، و اگر دقت کنی از این گونه بسیار می یابی». و جای دیگر مینویسد: «این زبان برای وزارت مناسب است.» یاقوت در کلمه "ماشان" که نام نهری است مینویسد :«مردمان مرو آن را با جیم بجای شین ادا می کنند.»
خوارزمی: اصطخری مینویسد: زبان مردم خوارزم یکتاست و در خراسان هیچ شهری نیست که مردمانش به زبان ایشان سخن بگویند. یاقوت در ذکر قصبه "نوزکاث" مینویسد :شهرکی است نزدیک جرجانیه خوارزم و "نوز" به زبان خوارزمی به معنی جدید است، و آنجا شهری است که نامش "کاث" است، و این را یک "کاث جدید" خوانده اند. ابوعلی سینا در رساله "مخارج الحروف" تلفظ حرفی را که سین زائی خوانده از مختصات حروف ملفوظ زبان خوارزمی ذکر میکند.
سمرقندی: مقدسی مینویسد :مردم سمرقند را که میان کاف و قاف است به کار می برند و میگویند "بکردک(ق)م"، "بگفتک(ق)م" و مانند این، و در زبانشان سردیی هست.
صغدی (سغدی)
مقدسی مینویسد مردم ولایت صغد زبانی جداگانه دارند که با زبانهای روستاهای بخارا نزدیک است، اما بکلی جداست. اگر چه زبان یکدیگر را می فهمند.
زبان بامیان و طخارستان
به نوشته مقدسی با زبان بلخی نزدیک بوده، اما پیچیدگی و دشواری داشته است.
بلخی
زبان مردم بلخ در نظر مقدسی زیباترین زبانها بوده اما بعضی کلمات زشت در آن وجود داشته است. و مینویسد که این زبان برای پیام آوری مناسب است.
جوزجانی
به نوشته مقدسی زبان این ناحیه میانه زبان مروزی و بلخی بوده است.
بستی
همین قدر نوشته اند که زبانی زیبا بوده است.
زبان طوس و نسا
نزدیک به زبان نیشابوری بوده است.
سجستانی
مقدسی نوشته است که «در زبان ایشان ستیزه جویی و دشمنی وجود دارد. صوتها را از سینه بیرون می آورند و آواز را بلند میکنند.» و میگوید این زبان برای جنگ خوب است.
غوری: شاید زبان این ناحیه همان بوده باشد که اکنون پشتو خوانده می شود. در هر حال با  فارسی دری متفاوت بوده است. بیهقی مینویسد :«امیر... دانشمندی را به رسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری از آن بوالحسن خلف و شیروان تا ترجمانی کنند.»
زبان چاچ (شاش)
مقدسی نوشته است که زبان این ناحیه زیباترین زبان هیطل است و از این نکته درست معلوم نیست که رابطه آن با زبانهای ایرانی چه بوده است.
قزوینی
درباره زبان مردم این شهر تنها این نکته را ذکر کرده اند که قاف به کار می برند و بیشتر ایشان برای معنی جید ( = خوب) میگویند بخ.
گویشهای روستائی خراسان: مقدسی مینویسد :کوچکترین شهری از خراسان نیست مگر آنکه روستاهای آن زبان دیگری داشته باشند.
شیرازی
در "گلستان" سعدی بیتی هست که در بعضی نسخه ها در عنوان آن نوشته اند "ترکیه" و گاهی "شیرازیه" و در هر حال به گویش محلی شیراز است.
:در کلیات سعدی نیز یک مثنوی ملمع با عنوان "مثلثات" به عربی و فارسی و شیرازی باقی است. در دیوان حافظ هم غزل ملمعی متضمن بعضی مصراعها به گویش شیرازی ثبت است. چندی پس از زمان حافظ شاعری از مردم شیراز به نام "شاه داعی" منظومه هایی به این زبان سروده است.
نیریزی
در یک جنگ خطی مکتوب در قرن هشتم اشعاری با عنوان "نیریزیات" ثبت شده است و در همین جنگ فصلی دیگر با عنوان "فهلویات" آمده که شاید به گویش شیرازی باشد.
اصفهانی
اوحدی اصفهانی چند غزل به گویش محلی اصفهان سروده است که در دیوانش ثبت است. عبارتی به گویش اصفهانی نیز در لطایف عبید زاکانی آمده است.
آذری
یکی از گویشهای ایرانی که تا اواخر قرن دهم هجری در آذربایجان متداول بوده است. ابن حوقل زبان مردم آن سرزمین را فارسی میخواند که مراد از آن یکی از گویشهای ایرانی است و به تعدد این گویشها نیز اشاره میکند. مسعودی (قرن چهارم) پس از آنکه همه زبانهای ایرانیان را فارسی خوانده به اختلاف گویشها اشاره کرده و نام گویش "آذری" را در ردیف پهلوی و دری آورده است. یاقوت حموی نیز زبان مردم آذربایجان را یکجا "آذریه" و جای دیگر "آذربیه" نوشته است و میگوید که جز خودشان کسی آنرا نمی فهمد.
:همام تبریزی غزلی به گویش محلی تبریز داد که متن آن را عبید زاکانی در مثنوی "عشاقنامه" خود درج کرده است. در دیوان شاه قاسم انوار تبریزی نیز چند غزل به این گویش وجود دارد و در رساله روحی انارجانی فصلهائی به زبان عامیانه تبریز در قرن دهم ثبت است.
اردبیلی
ابن بزاز در "صفوةالصفا" جمله هائی را از زبان شیخ صفی الدین با قید زبان اردبیلی نقل کرده و سپس دو بیتی های متعددی را از شیخ آورده که به احتمال کلی به همان گویش اردبیل است. شاید با آذری متداول در تبریز و شهرهای دیگر آذربایجان تفاوتهائی جزئی داشته است.
اما چنانکه از مطلب مذکور در فوق دریافته می شود، آگاهی ما از گویشهای متعددی که در قرون پیشین در سرزمین پهناور ایران رایج بوده است، اجمالی است و غالباً تنها به نام آنها منحصر است. فقط گاهی جمله های کوتاه یا مصراعی و بیتی از آنها قید کرده اند و در موارد معدود نمونه گویشهای مزبور به یک تا چند صفحه میرسد.