چهارم شهریور ، سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث است.
بیست سال از یک شنبه شبی که در شهریور شصت و نه و در بیمارستان مهر تهران مهدی اخوان ثالث چشم از جهان فرو بست و « گام در راه بی برگشت » نهاد، میگذرد.اینک از پس این سالیان،صدایش در گوش جانمان هم چنان و هنوز طنینانداز است. یادش گرامی باد . بیست سال است که در خواب «زمستانی»ای که خود سروده، خفته است. دیگر «لحظهی دیدار» نزدیک نیست و «دریچه»ها یک به یک بسته شدهاند.بیست سال که دیگر آن نوای گرم پیرمرد خراسانی با لهجهی مشهدی را نمیشنویم.میگویند «آن»ِ ادبی از شعرها رخت بر بسته است و شعر شده به تصویر کشیدن دمدستیترین پدیدههای زندگی، تعهد اجتماعی کمرنگ شده، شاعران بیشتر معطوف شدهاند به دنیای درون، زبان دیگر شاعرانه نیست و دیگر کسی برای سرودن به فخامت زبانیاش نمیاندیشد. روزگار شعر آیینی و سفارشی و درباری است.
با تمام اتفاقاتی که مسیر شعر نو را به دیگر سو کشیده است، هنوز او در قله ایستاده، هنوز هم اشعارش را میخوانند، با «زمستان» تلخش روزهای ناکامی را شب میکنند، «آخر شاهنامه» در انتظار «قاصدک»ی هستند که پیامی سرخوشانه برایشان بیاورد و تمام کند همهی پایانهای ناخوش را. اگر «گرگ هار» هم کمین کند در انتظاری «مرد و مرکبی» هستند که وارهاندشان از «مرثیه»سراییهای دامنگیر.
بیست سال است که «مهدی اخوانثالث»، شاعر زبانورزیهای کهن ما، رخ در نقاب خاک کشیده و با این حال هنوز هم در کتابفروشیهای کوچک و بزرگ شهرهایی که پارسی را میدانند، آثارش دست به دست میچرخد. این نسل میکوشد دیریابیها و دشواریابیهایاش را بر خود هموار کند تا دریابد راز شاعری را که «قصهی شهر سنگستان» را از نو روایت کرد.
میترسم ای سایه، میترسم ای دوست
میپرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشم کدامین سگ صرعی مست
این ظلمت غرق خون و لجن را
چونین پر از هول و تشویش کرده ست؟
ایکاش میشد بدانیم
ناگه غروب کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کرده ست؟
هشدار ای سایه ره تیرهتر شد
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیگر به من تکیه کن، ای من، ای دوست، اما
هشدار کاین سو کمینگاه وحشت
و آنسو هیولای هول است
وز هیچ یک هیچ مهری نه بر ما
ای سایه، ناگه دلم ریخت، افسرد
ایکاش می شد بدانیم
ناگه کدامین ستاره فرو مرد؟
در سال 1307 در مشهد چشم به جهان گشود تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر گذراند و در سال 1326 دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان بر و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد سپس به تهران آمد آموزگار شد و در این شهر و پیرامون آن به تدریس پرداخت اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد در سال 1329 ازدواج کرد در سال 1333 برای بار چندم به اتهام سیاسی زندانی شد پس از آزادی از زندان در 1336 به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد در سال 1353 از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو وتلویزیون ملی ایران به کار پرداخت در سال 1356 در دانشگاه های تهران ملی و تربیت معلم به تدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد در سال 1360 بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته شد در سال 1369 به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ 4 تا 7 آوریل برای نخستین بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در شهریور ماه جان سپرد وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد از او 4 فرزند به یادگار مانده است
سلام
دوست خوبم وبلاگ زیبایی داری به وب سایت من هم یه نگاهی بنداز
www.suratak.com
سلام
دوست خوبم وبلاگ زیبایی داری به وب سایت من هم یه نگاهی بنداز
www.suratak.com
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبا و پر محتوایی داری در صورت تمایل برای تبادل لینک من رو با نام رایگان کردن اینترنت لینک کن بعد بهم خبر بده با چه اسمی لینکت کنم.منتظرتم[قلب][گل]
سلام دوست من
هر وقت که بر سر مزار این شاعر بی بدیل می رم,دلم می گیره....واقعا لیاقت چنین انسانی چنین سنگ مزاریه؟
عجب که هنوزم:
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون
ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت....
ایام به کام