پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

وقتی یک مارکسیست ...

در 13 بهمن ماه سال 1298 ه. ش، در دهستان فریمان مشهد، در خانواده‏ای از اهل علم و تقوا کودکی دیده به جهان گشود که نامش را «مرتضی‏» نهادند تا این نام حکایت از روش پسندیده و شیوه ی پسنده ای او در زندگی داشته باشد و بدین ترتیب بود که زندگی «استاد مرتضی مطهری‏» آغاز شد.

در سنین کودکی به مکتب خانه رفته و به فراگیری قرآن و دیگر تعلیمات ابتدایی پرداخت. نقل می‏کنند که در سن 5 سالگی، علاقه زیادی به رفتن به مکتب خانه از خود نشان می‏داد. در یک شب مهتابی، نزدیک صبح، به خیال این که صبح شده است، دفتر و کتاب خود را بر داشت و به سوی مکتب خانه روان شد و چون مکتب خانه بسته بود، پشت در آن به خواب رفت. صبح زود پدر و مادر، پس از پیگیری فراوان، سرانجام او را خوابیده، در پشت در مکتب خانه می‏یابند.

در سن حدود 12 سالگی، شور و عشق و علاقه به تحصیل علوم دینی در وجودش شعله می‏کشد.

در سن سیزده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و تحصیل مقدمات علوم دینی را آغاز می‏کند. مقدمات عربی، فقهی، اصولی و منطقی را تنها از آن جهت می‏آموزد که اینها بتوانند او را آماده بررسی سخن فیلسوفان بزرگ بنمایند. لذا مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی، مدرس فلسفه الهی حوزه مشهد در میان آن همه علما و مدرسین حوزه، تنها کسی است که استاد مطهری را شیفته خود کرده و دل از دست او ربوده بود، و شاید جاذبه معنوی او و آرزوی حاضر شدن در درس وی بزرگترین مشوق و محرک او در طی کردن هر چه سریعتر علوم مقدماتی بوده است.

احسان طبری، ایدئولوگ حزب توده، که در اواخر عمر خود، مارکسیسم را مردود اعلام کرد و به اسلام روی آورد، در مصاحبه‏ای این تغییر ایدئولوژی خود را نتیجه مطالعه آثار استاد مطهری خصوصا کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بیان کرد.

استاد مطهری پس از حدود چهار سال تحصیل در حوزه علمیه مشهد، در سال 1315 شمسی، عازم حوزه علمیه قم گردید.

در طی 15 سال اقامت در حوزه علمیه قم و کسب فیض از محضر اساتید بزرگ، براندوخته علمی و معنوی خود افزود و تحصیلات خود را در علوم و فنون مختلف اسلامی ارتقأ بخشید. اما پس از گذشت پانزده سال زعمای حوزه علمیه قم او را از حوزه ی قم بیروون کردند. 

در سال 1331، پس از طرد از حوزه ی علمیه قم، استاد مطهری به تهران مهاجرت نموده، فصل پرفراز و نشیب دیگری از زندگی خود را آغاز نمود. فعالیت علمی ایشان از همین سال آغاز گردید. ایشان ابتدا به تدریس در مدرسه سپهسالار (مدرسه شهید مطهری کنونی) و مدرسه مروی پرداخت و تدریس وی در مدرسه مروی تا سه سال قبل از شهادتش ادامه داشت. استاد شهید از سال 1334، فعالیت علمی خود را در دانشکده الهیات و معارف اسلامی شروع نموده و کار تعلیم و تدریس را در آنجا به مدت بیست و دو سال ادامه داد.

اساتید

از عوامل مهم تکوین شخصیت‏شهید مطهری، برخورداری ایشان از اساتید مبرز و عالی می‏باشد. وی از شاگردان برجسته آیت‏الله بروجردی در فقه و اصول محسوب می‏شد و حتی قبل از مهاجرت آیت‏الله بروجردی (از بروجرد به قم)، چون ایشان را شخصیتی فرزانه یافته بود، تابستانها به بروجرد می‏رفت و از محضر ایشان بهره می‏برد.

هم چنین استاد مطهری دوازده سال تلمذ نزد امام خمینی (ره) را در تکوین شخصیت‏خود بسیار مؤثر می‏دانست. تلمذ ایشان نزد علامه طباطبایی نیز در تکوین شخصیت علمی و روحی ایشان تاثیر اساسی داشت.‌گر چه مدت تحصیل رسمی استاد نزد علامه حدود سه سال بوده است، ولی رابطه ایشان با مرحوم علامه تا زمان شهادت برقرار بوده و استاد شهید تا پایان عمر از مرحوم علامه بهره می‏برده‏اند.

یکی از فرازهای حساس این دوران که در تکوین شخصیت روحی استاد، تاثیر به سزایی داشته است، آشنایی با عالم ربانی مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی (قدس‏سره) بود که در سال 1320، در اصفهان رخ داد.

از حوادث مهم سال 1350، در زندگانی استاد مطهری، آغاز ارتباط عرفانی ایشان با آیت‏الله سید محمد حسین تهرانی است. استاد علیرغم آن که از نظر سن 10 سال از آیت‏الله تهرانی بزرگتر بودند، ایشان را به عنوان پیر طریقت و مربی نفس می‏شناختند و برای خودسازی از ایشان مدد می‏گرفتند و این ارتباط تا زمان شهادت استاد ادامه داشت. بدین ترتیب، بعد دیگری از شخصیت استاد که همانا عرفان عملی و سیر و سلوک می‏باشد، آشکار می‏شود.

استاد مطهری اساتید دیگری نیز داشته‏اند، که از آن جمله مرحوم آیت‏الله‏سید محمد محقق داماد و مرحوم آیت‏الله حجت تبریزی می‏باشند.

آثار

استاد، مقدمه و پاورقی جلد اول «اصول فلسفه‏» را در سال 1332 و شرح جلد دوم آن را نیز در سال بعد به پایان رساند. با این که بیش از 37 سال از تالیف این کتاب می‏گذرد، گردش ایام از طراوت بیان و استحکام منطقی آن چیزی نکاسته است. جلد سوم این کتاب نیز در سالهای بعد، از چاپ خارج شد. تاثیر این کتاب در خنثی کردن تبلیغات مارکسیستی حزب توده در آن زمان و به طور کلی، تاثیر آن در نجات مبارزان از افکار مادی تا پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن، بر کسی پوشیده نیست.

احسان طبری، ایدئولوگ حزب توده، که در اواخر عمر خود، مارکسیسم را مردود اعلام کرد و به اسلام روی آورد، در مصاحبه‏ای این تغییر ایدئولوژی خود را نتیجه مطالعه آثار استاد مطهری خصوصا کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بیان کرد.

کتاب داستان راستان نیز محصولی از تلاشهای استاد در این سالهاست. این کتاب در سال 1339 از چاپ خارج شد و در سال 1344 از سوی کمیسیون ملی یونسکو در ایران، برنده جایزه یونسکو گردید.

در سال 1345، مقالاتی در مجله «زن روز» آن زمان بر ضد حقوق زن در اسلام منتشر شد که عواطف مردم متدین را جریحه دار و بسیاری از خوانندگان خود را به اسلام بدبین ساخته بود. استاد شهید مقالاتی در پاسخ به آن مقالات نگاشتند و در همان مجله، در مقابل آن مقالات به چاپ رسید که البته انعکاس خوبی نیز داشت و موجب افزایش تیراژ آن مجله گردید. بعدها آن مقالات به صورت کتاب «نظام حقوق زن در اسلام‏» درآمد.

هسته اصلی برخی از کتابهای استاد شهید مانند «عدل الهی‏»، «خدمات متقابل اسلام و ایران‏»، «جاذبه و دافعه علی (علیه‏السلام)» سخنرانی‏هایی است که در حسینیه ارشاد ایراد شده است. هم چنین بخش اعظم کتاب «حماسه حسینی‏» و کتاب «گفتارهای معنوی‏» متن سخنرانیهای استاد در این مؤسسه است که بعد از شهادت ایشان به چاپ رسیده است. کتابهای «علل گرایش به مادیگری‏»، «امدادهای غیبی در زندگی بشر»، «انسان کامل‏» و «سیری در نهج‏البلاغه‏» نیز در اصل سخنرانیهای ایشان در مجامع مختلف بوده‏اند.

از حوادث مهم سال 1350، در زندگانی استاد مطهری، آغاز ارتباط عرفانی ایشان با آیت‏الله سید محمد حسین تهرانی است. استاد علیرغم آن که از نظر سن 10 سال از آیت‏الله تهرانی بزرگتر بودند، ایشان را به عنوان پیر طریقت و مربی نفس می‏شناختند و برای خودسازی از ایشان مدد می‏گرفتند و این ارتباط تا زمان شهادت استاد ادامه داشت. بدین ترتیب، بعد دیگری از شخصیت استاد که همانا عرفان عملی و سیر و سلوک می‏باشد، آشکار می‏شود.

کتاب «انسان و سرنوشت‏» محصول درسهای ایدئولوژیک استاد در هیئت‏های مؤتلفه اسلامی است که در هدایت مبارزه در صراط مستقیم اسلام و دفع شبهات در زمینه سرنوشت و قضا و قدر تاثیر زیادی داشته و مقدمه آن تحت عنوان «عظمت و انحطاط مسلمین‏» بسیار پربار و راهگشا و دارای بار اجتماعی و سیاسی است. کتاب «مقدمه‏ای بر جهان‏بینی اسلامی‏» که شامل 6 جلد است مقارن اوجگیری نهضت‏به رشته تحریر در آمده و در آن بسیاری از لغزشگاه‏های فکری روشنفکران مسلمان نشان داده شده است.

کتاب «نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر» نیز محصول دوره اوجگیری نهضت اسلامی است و در ایام فاجعه هفدهم شهریور57 انتشار یافت.

تحلیل همه آثار قلمی و زبانی استاد، فرصت زیادی می‏خواهد. همین مقدار برای این مقاله کافی به نظر می‏رسد. مهم این است که این گونه تلاشها را هرگز نباید نادیده گرفت.*

ادامه دارد...

پی نوشت:

 *برگرفته از کتاب «سیری در زندگان استاد مطهری‏»


سید محمد تقی بینش

 

بیست و چهارم اسفندماه امسال(1387)،چهاردهمین سالگشت درگذشت تقی بینش،یکی از بزرگترین دانشوران معاصر خراسان است،که متاسفانه در میان مردم خراسان و مشهد کمتر شناخته شده است. به همین مناسبت سرگذشت کوتاهی را از ایشان در زیر می آورم.  

سید محمد تقی بینش در ۱۳۰۰ خورشیدی در مشهد به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در علوم حوزوی، علوم اسلامی و زبان عربی در مشهد و تهران گذراند. در ابتدا مقالاتی در زمینه های ادبی و تاریخ و جغرافیای خراسان نگاشت. پس از مدتی به دلیل آشنایی به زبان عربی و علاقه به متون کهن به تصحیح و تدوین رسالات کهن موسیقی پرداخت.حاصل این کوششها تصحیح و ارائه کتابهای مقاصد الحان و جامع الحان (عبدالقادر مراغی)، شرح ادوار (صفی الدین ارموی) ۳ رساله موسیقی فارسی (علایی، کنزالتحف، اخوان الصفا) و رساله در موسیقی (کمال الدین بنایی هروی) است. اهمیت این رویکرد برای پژوهندگان و فرهنگ شناسان حوزه موسیقی کهن بر کسی پوشیده نیست. چه او با این عملکرد، آثاری ارزشمند را برای تحقیق و مطالعه در اختیار پژوهشگران قرار داد.کتاب شناخت موسیقی ایران، حاوی گذری در نظام فواصل موسیقی ادوار گذشته و نظام دستان بندی اسحق موصلی، یعقوب کندی، فارابی و ابن سینا است. ایقاع و نظام ادواری بخش دیگری از کتاب را تشکیل می دهد و سرانجام مباحثی مربوط به تصنیف، تاریخ و سازها مطرح می شود.کتاب دوم یعنی تاریخ مختصر موسیقی ایران، حاوی اطلاعات تاریخی است. این کتاب از دوران باستانی و اساطیری آغاز و پس از شرح حکومتهای پیش از اسلام در دوران اسلامی ادامه یافته و به دوران معاصر ختم می شود.ایجاز در بیان و شرح مختصری از موضوعات مهم در موسیقی، از ویژگیهای این دو اثر است. شاید برای گروه غالب کسانی که به موسیقی می پردازند، یعنی نوازندگان، فرصت چندانی برای غور و تعمق در تاریخ و متون کهن موسیقی، فراهم نباشد. هرچند روش بررسی و نگارش مرحوم بینش بخصوص در کتاب اخیر مورد نقد بوده و مواردی قابل ابهام نیز در آن وجود دارد، با این حال، هر دو اثر حاوی اطلاعاتی سودمند دراین زمینه است. انتشار نشریه وزین فرهنگ خراسان نیز،از دیگر خدمات فرهنگی او بود.

سیدتقی بینش از پایه‌گذاران تحقیقات نسخه‌شناسی در ایران است و به عنوان پدر نسخه‌شناسی شناخته می‌شود. او زندگی خود را وقف رساله‌شناسی و موسیقی قدیم کرده است. صحیح و تحشیه کتاب‌های عبدالقادر مراغی(مقاصد الالحان، جامع الالحان و رساله خاتمه)، شرح ادوار صفی الدین، سه رساله موسیقی(دانشنامه، کنزالتحف و اخوان الصفا) و رساله بنایی (همراه داریوش صفوت) و تعدادی مقاله از بینش باقی مانده است. سید محمد تقی بینش سرانجام در ۲۴ اسفند سال ۱۳۷۴ چشم از جهان فروبست.

زندگینامه «تقی بینش» بازنویسی شد

ابر مرد توس

خاستگاه فردوسی

بی گمان در آسمان ادب فارسی شاهنامه فردوسی یکی از درخشانترین ستارگان است . حکیم طوس در این اثر جاودان ، زبان فارسی را درسالیان هجوم زبان عربی زنده نگه داشته وبه میراث به ما وآیندگان می سپارد. افسانه های ایران کهن ،آداب ورسوم آن زمان ، شرایط اجتماعی ایران پیش از اسلام وتا حدودی تاریخ پیش از اسلام به خوبی در لابلای ابیات حماسی این اثر عظیم بیان می شود. نقش فردوسی در این میان هویت بخشیدن به مردمی است که در کنار پذیرفتن دین اسلام ودل بستن به احکام عادلانه آن در برابر هجوم فرهنگی عرب در عرصه های اجتماعی وزبان مقاومت کرده وسعی در زنده نگه داشتن زبان ، ادبیات ، آداب ورسوم وپیشینه فرهنگی خود داشته اند .

" بنا بر روایت چهار مقاله ، فردوسی مردی بود دهقان (صاحب ملک وزمین ) از اهالی دهکده ایی به نام باژ از ناحیه طابران طوس ، وطوس شهر مشهور خراسان بود که مشهد کنونی بر جای آن قرار دارد. فردوسی در آنجا به استقلال می زیست واز عواید املاک خود معیشت می کرد وتنها یک دختر داشت"(1)

درتمام نقل احوالهایی که از فردوسی برجای مانده ، دهقان بودن وی محرز وبلاشک است" دهقانان طبقه ایی عریق از طبقات اجتماعی ایرانیان بوده اند که از پیش از اسلام وچند قرن از دوره اسلامی اهمیت واعتباری داشته اند….دهگان به معنی مالک است نه به معنای متداول امروزین ( روستایی ) یا رسمی که از آن در فرهنگهای فارسی ( مزارع ) آمده است . با اینحال بعضی دانشمندان معنی این کلمه را رئیس قریه نیز گفته اند .(2) دهقانان در ایران پیش از اسلام از طبقات ممتازه و جزء آزادگان بودند که" آزادگان ودهقانان مامور وصول خراج بودند."(3) واز این راه این طبقه اجتماعی در سایه ملک وزمین های زراعی به راحتی وبا فراغ بال روزگار می گذراندند.پس از فتح ایران به دست عرب مسلمان" اخذ صدقات مادام که همدستی آنان (اعراب) با دهقانان صورت نگرفت ممکن نشد .. در ایام اسلامی… دهقانان به همان نحو قدیم صاحب ضیاع ومکنت ودارای نوعی از اشرافیت ارضی بوده واز طبقات ممتاز مردم محسوب می شدند ونفوذ محلی خود را مانند دوران ساسانی حفظ کرده وجزء طبقه اشراف وبزرگان کشور ودر زمره توانگران بوده واغلب در کار حکام عرب یا امرا وپادشاهان محلی دخالت می کرده اند."(4) آنچه از شواهد بر می آید در زمان فردوسی وخصوصاً مقارن با حکومت سامانیان در بخشهای وسیعی از شرق ایران سیادت وبرتری دهقانان به لحاظ اجتماعی وسیاسی برقرار بودهو سامانیانکهخود از حکومتهای مستقل قرون اولیه اسلامی بودند،سعی در احیای سنن وفرهنگ ایرانی داشته اند."در تاریخ ایران برخی از دهقانان را می شناسیم که به درجات بزرگ سیاسی نائل شده اند واز آن جمله اند احمدبن سهل وابومنصور محمدبن عبدالرزاق .احمد بن سهل از امرا ورجال معروف عهد صفاری وسامانی است که به عهد سامانیان  چندی در مرو به استقلال حکم راند ، و…اما ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسی از دهقانان وبزرگ زادگان طوس بود و….اوست که با گردآوردن دسته ایی از دانشمندان زردشتی خراسان موفق به تالیف مهمترین شاهنامه منثور گردید."(5) از آنچه گفته شد میتوان دریافت که فردوسی در اوایل زندگی به دلیل مکنت حاصله از املاک خود زندگی آسوده وراحتی را می گذرانده وعلاوه بر این از جایگاه اجتماعی رفیعی نیز برخوردار بوده است .این مطلب با ابیاتی برگرفته از شاهنامه نیز قابل اثبات است ، چنانکه استاد طوس در ضمن شکایت از روزگار پیری ومستمندی ، ثروت وراحت جوانی را یادآور می شود:

" الا ای برآورده چرخ بلند

چه داری به پیری مرا مستمند

چوبودم جوان برترم داشتی

به پیری مرا خوار بگذاشتی

مرا کاش هرگز نه پروردیا

چو پرورده بودی نیازردیا

به جای عنانم عصا داد سال

پراکنده شد مال وبرگشت حال

دو گوش ودوپای من آهو گرفت

تهی دستی وسال ونیرو گرفت"(6)

این ابیات در حالی سروده شده اند که کار شاهنامه به آخر رسیده  وفردوسی حکیم طوس ثروت ومال خود را در راه تحریر وباز آفرینی افسانه های ایران کهن مصروف داشته است

علل سرایش شاهنامه

این هدف مهم که فردوسی به قولی 30یا 35 سال از عمر وتمامی ثروتش را در اینراه نهاده چه بوده است ؟ نظامی عروضی سمرقندی در حکایت نهم از مقاله دوم در کتاب چهار مقاله چنین بیان می کند :" فردوسی…. از عقب یک دختر بیش نداشت وشاهنامه به نظم همی کرد وهمه امید او آن بود که از صله آن کتاب جهاز آن دختر بسازد…"(7) این مطلب به نظر نگارنده چندان درست نمی آید به دودلیل ، اول آنکه فردوسی در هنگام سرودن شاهنامه از ثروت ومکنت خوبی برخوردار بوده است وبا همان مال ومکنت می توانسته جهازی مناسب برای یگانه دخترش فراهم آورد و دوم آنکه سرودن شاهنامه بنا به گفته شخص فردوسی 30سال به طول انجامیده است واین زمان بسیاری است چرا که با پایان یافتن تنظیم شاهنامه به طور قطع از سن ازدواج دختر فردوسی باید سالها گذشته باشد .دلیل اهتمام فردوسی را باید در ویژگی های طبقه دهقان جست :"یکی از صفات وسجایای مهم دهقانان که از ذکر آن نمی توان صرف نظر کرد موضوع تعلق آنان است به نژاد وملیت وحمیت شدید در میهن پرستی ، وهمین امر…. علت توجه ایشان به جمع وتدوین داستان ها وروایات ملی در آوردن آنها به نظم فارسی شد"(8) حکیم ابوالقاسم فردوسی به دلیل عشق علاقه به میهن وتاریخ گذشته آن و سعی در احیای سنن وفرهنگ اصیل ایرانی به نگارش شاهنامه اهتمام می ورزد. فردوسی در شاهنامه از روحانیون زرتشتی که محفوظات خود را دراختیار وی قرار می دهند ویا نوشته هایی که از دهقانی دریافت کرده است یادمی کند. وی در سرودن شاهنامه داستان سرایی نکرده وبه اصل افسانه ها وفادار بوده است ،نمونه ایی براین مدعا افسانه اردشیر است :‌" وقایع مهم این افسانه در کارنامک به زبان پهلوی ودر شاهنامه نگاشته شده است .هرکه کارنامک وافسانه اردشیر را برابر هم نهاده وهردو را با هم خوانده باشد ناگزیر تحت تاثیر شگرف این فکر واقع می شود که حتی جزئیات ودقایق را نیز فردوسی از کارنامک نقل کرده وبه طور کلی نسبت به اصل وفادار بوده است….فردوسی…در جزئیات رعایت اصل افسانه باستانی را نموده وجانب وجدان را نگاهداشته است"(9) .

ادامه مطلب ...

ملک الشعرای بهار

محمدتقی بهار ملقب به ملک الشعرا در هفدهم آذر ۱۲۶۵ در مشهد متولد شد و در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۰ رخت از جهان فانی بربست. اگرچه بهار در روزنامه نگاری، تاریخ نویسی و عرصه سیاست هم صاحب نام و عنوان است، او را بیش از همه با کسوت یک شاعر می شناسند. شاید مهم ترین دلیل این که بخت او در شاعری بیشتر بوده، این است که پدرش هم ملک الشعرای آستان قدس رضوی بود و بخت افزون تر این که تحصیلات مقدماتی را نزد پدر فرا گرفت و صد البته ذوق سرشاری که خود او داشت. او همچنین از محضر استادان نام آور زمان خود مثل ادیب نیشابوری در علوم ادبی و عربی بهره گرفت. ملک الشعرا که پس از مرگ پدر در سال ۱۳۲۲ به دستور مظفرالدین شاه قاجار و در سن ۱۸ سالگی به این لقب رسید، شاعری ممتاز بود. پای بندی او به شعر کهن فارسی و در کنار آن توجه به برخی قالب ها مثل قصیده و مستزاد او را به عنوان شاعری که دلبستگی اش را به قالب سنتی شعر فارسی می رساند، در میان اهل ادب شناسانده بود. شعر بهار، شعری با خمیر مایه سبک خراسانی و سخته است. جالب این جاست که چون بهار حدود ۱۴ سالگی شعر گفتن را آغاز کرد، برخی اطرافیان او گمان می کردند، اشعار پدرش را به نام خود می خواند و به همین دلیل کار به بدیهه سرایی کشید و در جمعی قرار شد بهار با ۴ کلمه چراغ، نمک، چنار و تسبیح که چندان تناسبی با هم نداشتند، یک رباعی بگوید. در این هنگام بود که محمدتقی جوان بی درنگ سرود:

به خرقه و تسبیح مرا دید چو یار                  گفتا ز چراغ زهد ناید انوار          

کس شهد ندیده است در کان نمک             کس میوه نچیده است از شاخ چنار

اشعار آغاز جوانی او بیشتر حال و هوای مدح داشت. وی بیشتر مدایح خود را در نعت پیامبر (ص)، امام رضا (ع)، ائمه (ع) و اشعاری در عظمت اعیاد اسلامی در این دوران سرود. از ویژگی های شعری او این است که مستزادهای روان دارد. در مثنوی و قطعات، غالبا نکات اخلاقی را به کار می برد و البته لحن نظامی، سنایی و جامی را دارد. قصاید او محکم و گرم است و در عین استفاده از واژه های ساده، ترکیبات کهن سبک خراسانی و عراقی را هم در خود دارد. به قول مرحوم دکتر معین، بهار در شعر، شیوه فصیح قدما را به نیکوترین صورتی بیان کرده است و در ضمن از زبان متداول، لغات، تعبیرات و اصطلاحاتی را در اشعار خود به عاریت گرفته است. ملک الشعرا در کنار شاعری، اثر ارزشمندی را با عنوان سبک شناسی از خود به یادگار گذاشته است به طوری که با گذشت بیش از نیم قرن یعنی از ۱۳۳۱ تاکنون، هنوز هم این اثر یکی از معتبرترین آثار در حوزه ادبیات و محل رجوع استادان و دانشجویان است.

ادامه مطلب ...

علی اکبر مجیدی فیاض

دکتر فیاض در سال ۱۲۷۷ در خانواده‌ای از سادات مشهد به دنیا آمد و در کودکی با آموختن قرآن و مقدمات زبان عربی نزد پدرش، سید عبدالمجید ثقةالاسلام، پرورش یافت و پس از تحصیل علوم قدیمه و تبحر یافتن در علوم معقول و منقول به جای پدر خادم باشی کشیک اول آستان قدس رضوی گشت. در سال ۱۳۰۷ ریاست دبیرستان شاهرضای مشهد از طرف آستان رضوی به او سپرده شد و در سال ۱۳۱۴ به عنوان نخستین رییس موسسه دانشسرای عالی منصوب شد.

در سال ۱۳۱۶ پس از شرکت در امتحانات دوره ابتدایی و دبیرستان، وارد دانشگاه تهران شد و در کتابخانه دانشکده ادبیات و دانشرای عالی به کتابداری پرداخت و در سال ۱۳۲۲ به مدرک دکتری در زبان و ادبیات فارسی رسید و به استادی ملل و نحل در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران برگزیده شد.

در ۱۳۳۳ دانشکده ادبیات مشهد را به دستور وزارت فرهنگ بنیان نهاد و به مدت نه سال ریاست آن دانشکده را بر عهده داشت و در آنجا تدریس کرد و پس از آن به تهران برگشت و مدیریت گروه ادیان و مذاهب دانشکده الاهیات و معارف اسلامی را برعهده گرفت و با بازنشستگی در سال ۱۳۴۶ به مشهد بازگشت.

در ۱۳۴۷ برای انجام معالجاتی به سوییس رفت و مدتی در آنجا اقامت گزید و در بهمن ماه ۱۳۴۹ به دعوت دانشگاه مشهد به تدریس پرداخت تا اینکه در ۴ شهریور ۱۳۵۰ در اثنای نوشتن تعلیقات تاریخ بیهقی درگذشت و در آستان قدس رضوی به خاک سپرده شد.

ادامه مطلب ...