پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

شاهنامه‌ای نفیس به خط «محمد مومن» رونمایی شد

شاهنامه‌ای صفوی در چهارمین دوره همایش بزرگداشت فردوسی رونمایی شد. کاتب این شاهنامه که در سال ۱۰۰۸ قمری، در روزگار صفویان به دستور حسین‌خان شاملو کتابت شده است، محمد مومن است به نوشته منابع، محمد مومن در سال ۹۴۸ وفات یافته است  اما در این همایش هیچ اشاره‌ای به سال مرگ محمد مومن کرمانی، کاتب «مفتاح الخزاین» و «عجایب الاسرار» که در اغلب منابع، ۹۴۸ قمری آمده است، نشد.هارمین دوره همایش بزرگداشت فردوسی پنج‌شنبه (۵ خرداد) در مجموعه‌ فرهنگی تاریخی کاخ نیاوران برگزار ‌شد و تا ۸ شب با رونمایی از شاهنامه‌ای ارزشمند و به یادگار مانده از روزگار صفوی به پایان رسید.
این شاهنامه نفیس در سال ۱۰۰۸ قمری، در روزگار صفویان و به دستور حسین‌خان شاملو به خط محمد مومن کتابت شده است و ۴۵۶ برگ دارد. این نسخه به خط نستعلیق و بر روی کاغذ سمرقندی در هرات نوشته شده است و اندازه آن ۲۵ در ۳۸ است.
ویژگی برجسته این شاهنامه، کامل بودن آن است، افزون بر این که دارای تصاویری مینیاتوری است. شاهنامه یاد شده، در مخزن کتابخانه مجموعه فرهنگی ـ تاریخی نیاوران نگهداری می‌شود. 

در این همایش دکتر فرح زاهدی، مدرس فرهنگ و زبان‌های باستانی درباره «کتیبه‌های یافت شده در پنجکند و نگاره‌های رستم» سخن گفت و گزیده ‌فیلم پخش‌نشده‌ای از مجتبی مینوی درباره‌ فردوسی برای نخستین‌بار به نمایش درآمد که مینوی درباره فردوسی و سرایش شاهنامه سخن گفته بود. علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا دیگر سخنران این مراسم بود.
سردبیر مجله بخارا گفت: نام و یاد مجتبی مینوی به علت کثرت آثار و میراث عظیمی که برجای گذاشته است و نیز مقالات و کتاب‌ها و یادداشت‌های ارزنده‌ای که از او در دست است، فراموش نشدنی است. نام مینوی با شاهنامه نیز همراه است. مینوی به شاهنامه عشق می‌ورزید. این عشق از دلبستگی او به ایران سرچشمه می‌گرفت و آغاز آن به آشنایی او با ایران باستان بازمی‌گشت.
وی خاطرنشان کرد: مینوی در سال ۱۳۰۵ زبان پهلوی را نزد «هرتسفلد» فراگرفت. این آشنایی با زبان پهلوی، سبب دلبستگی او به تاریخ ایران پیش از اسلام شد و او را واداشت تا دو کتاب درباره ساسانیان را به فارسی ترجمه کند.
دهباشی یادآور شد: سال‌های جوانی مینوی به تصحیح متون زبان فارسی گذشت. مهم‌ترین کار او هم تصحیح جلد اول شاهنامه‌ای بود که کتابفروشی بروخیم در آن سالیان چاپ کرد. با فروغی نیز در تهیه خلاصه شاهنامه همکاری کرد. مینوی تا پایان عمر دمی از اندیشیدن به شاهنامه نیاسود. او از این که می‌دید جهانیان شاهنامه را بیش از ما شناخته‌اند، رنج می‌برد و با آن که قدر کارهای شاهنامه‌شناسان بیگانه را می‌دانست، اما می‌گفت که ایرانیان باید خود به نشر و ویرایش شاهنامه بپردازند.
این پژوهشگر یادآور شد: هنگامی که در سال ۱۳۴۸ پیشنهاد بنیانگذاری «بنیاد شاهنامه» را دادند، مینوی شایسته‌ترین کسی بود که می‌توانست مدیریت آن بنیاد را بپذیرد. او ویرایش شاهنامه را بر هر کار دیگری که درباره شاهنامه صورت بگیرد، برتری می‌داد و می‌گفت که نباید تنها به این دلخوش باشیم که خیابانی را به نام فردوسی نامگذاری کنیم.
وی افزود: هنگامی که مینوی در تیرماه ۱۳۵۰ سرپرستی بنیاد شاهنامه را پذیرفت، با شور و شوق کار خود را آغاز کرد و روزی ۵ ساعت در بنیاد کار کرد. مجله «سیمرغ» را هم بنیاد گذاشت که درباره تحقیقات شاهنامه‌پژوهی بود. نخستین ثمره کوشش مینوی در آبان ۱۳۵۲ به بار آمد و او در این سال «داستان رستم و سهراب» را منتشر کرد. 

دهباشی در پایان سخنانش یادآور شد: آرزوی دوستداران زبان و ادبیات فارسی این بود که چاپ دوره کامل شاهنامه توسط مینوی انجام بگیرد و به دست مردم ایران برسد. 

حجت‌‌الله شکیبا، هنرمند نقاش، که نتوانسته بود در همایش شرکت کند، نوشتار کوتاهی برای قرائت در این مراسم فرستاده بود. شکیبا در نوشتار خود اشاره کرده بود که همواره آرزو داشته است هنر نقاشی را با شاهنامه پیوند بزند و اکنون با کشیدن ۴۰ تابلو درباره شاهنامه و فردوسی، به این آرزوی دیرینه خود دست یافته است. این تابلوها به‌زودی به صورت کتاب چاپ و عرضه خواهد شد.
مصطفی میرآقا، استاد نگارگر نیز از لزوم توجه بیشتر به شاهنامه و آموزه‌های ادبی پیشینیان سخن گفت. به گفته وی، در ۲۰ آوریل ۲۰۱۱ میلادی، نمایشگاهی به نام «نگارگری ایرانی» در سازمان فرهنگی یونسکو در نیویورک برگزار شده که موضوع آن شاهنامه بوده است.
شعرخوانی افشین مارابی، شمس خلخالی و ایران طبیب از دیگر برنامه‌های همایش بود. فرزین طاهری نیز به اجرای تک نفره داستان سیاوش شاهنامه پرداخت.
این همایش با همکاری انجمن فرهنگی بیستون، کمیسیون ملی یونسکو ایران، انجمن جوانان سپید پارس، گنجینه نقش جهان، پایگاه پژوهشی هخامنشیان، انجمن ایلام‌شناسی، هفته‌نامه امرداد، مجله فرهنگی و هنری بخارا، مجموعه فرهنگی تاریخی نیاوران، و بنیاد فرهنگی جمشید برگزار ‌شد و در بخش جانبی این همایش، نمایشگاه نقاشی «کودکان و شاهنامه» که از یکم خرداد ماه گشایش یافته، میزبان بازدید‌کنندگان بود.

دیوارنگاری‌های سغدیان دیرینه‌تر از متن شاهنامه است

سغدیان پیش از آن که فردوسی به سرایش شاهنامه پرداخته باشد، با داستان‌های حماسی ایران آشنا، و چهره‌های شاهنامه در میان سغدیان شناخته شده بوده‌اند.» تحلیل دیوارنگاه‌های سغدیان از داستان‌های شاهنامه، ۵ قرن پیش از آنکه شاهنامه‌ای وجود داشته باشد، محور سخنرانی فرح زاهدی در چهارمین همایش بزرگداشت شاهنامه بود.به گزارش ایبنا، چهارمین دوره همایش بزرگداشت فردوسی پنج‌شنبه (۵ خرداد) ساعت ۱۶ عصر به یاری شماری از انجمن‌ها و سازمان‌ها در مجموعه‌ فرهنگی تاریخی کاخ نیاوران برگزار ‌شد و تا ۸ شب با رونمایی از شاهنامه‌ای ارزشمند به یادگار مانده از روزگار صفوی به پایان رسید. 
دکتر فرح زاهدی مدرس فرهنگ و زبان‌های باستانی در این همایش با موضوع «کتیبه‌های یافت شده در پنجکند و نگاره‌های رستم» سخن گفت. 
وی گفت: نام سُغد در کتیبه فارسی باستان داریوش بزرگ آمده است و تصویری از سغدیانی که پیشکش‌هایی برای داریوش می‌آورند، در آپادانا دیده می‌شود. سرزمین سغد در حوزه زرافشان است که امروزه شامل سمرقند و بخارا در دو کشور تاجیکستان و ازبکستان است. 
وی افزود: در کتاب‌های تاریخی همواره سغد تابع پادشاهان ایران باستان بوده است؛ اما باید به یاد داشت که دوره تاریخی سغد از ایران جداست. این سرزمین در سده‌های ۶ تا ۸ میلادی تابع چند قدرت بود که عبارتند از هپتالیان، سلسله تانگ چین، خلفای عرب و همتایان آسیای میانه‌ای آنها. پس از شماری قیام‌های ناموفق در سغد، حکومت آنها در دستگاه خلفا حل شد. با وجود این تا سال ۷۵۰ میلادی، دولت شهرهای سغدی در دره زرافشان، استقلال فرهنگی خود را حفظ کردند. 
وی افزود: اگر سرزمین سغد باستان را بخواهیم تقسیم‌بندی کنیم، سه منطقه را باید نام بُرد، نخست منطقه سمرقند یا شهر افراسیاب، که شهر پنجکند در آن قرار دارد، دوم منطقه بوروخشه و سوم منطقه شهرستان در نزدیکی بخارا. در بازمانده‌های شهر پنجکند، امکان مقایسه و چگونگی زیستن مردم و چگونگی تجلی هنر و ادبیات آنها را می‌توان دید. در بسیاری از خانه‌های شخصی پنجکند، مهمان‌خانه‌هایی تزیین شده و دیوارنگاره‌هایی دیده می‌شود که دارای طرح‌های پیچیده‌ای است. اشراف‌زادگان سغدی و دیگر شهرنشینان، بدین گونه تمایل خود را برای نشان دادن تصاویر دیواری به مهمانان نشان داده‌اند. 
جهانیان، بیش از ایرانیان، شاهنامه را می‌شناسند
زاهدی یادآور شد: تلاش‌های باستان‌شناسان در پنجکند ما را به این نکته می‌رساند که این شهر با حفظ اصالت فرهنگ سغدی خود، دارای مناطقی است که بخش‌های مختلفی دارد. در هر کوی، خانه‌هایی در کنار هم ساخته شده است. بین هر دیوار با دیوار خانه بعد فاصله‌ای است. در بعضی از محله‌ها، خانه کوچک و در بعضی دیگر بزرگ‌اند اما خانه‌ها، چه کوچک و چه بزرگ، دارای نقاش‌هایی در تالارها و اتاق‌هاست. 
تالار پذیرایی خانه‌های شهر پنجکند، سه تا چهار ستونی بوده است و دیوارنگاره‌های بسیار زیبایی داشته است. رسم چنین بوده که در سراسر دیوار تالار، تصویرهای بزرگی کشیده می‌شد. در یکی از این تصویرها، ایزد بانویی دیده می‌شود که دارای چهار دست است و بر روی نیمکتی نشسته است. در حاشیه این تصویر بزرگ، تصاویر کوچکی نیز نقاشی شده است. 
وی افزود: قریب به هشتاد خانه مربوط به اوایل سده هشتم میلادی پیدا شده است. این قرن با سال سرایش شاهنامه فاصله بسیار دارد. رخدادهایی که در دیوارنگاره‌ها کشیده می‌شده، سه دسته بوده است: نقاشی‌هایی که در ستایش ایزدان و خدایان سغدی است؛ نقاشی‌هایی که مربوط به حماسه‌های پهلوانی است؛ تصویرها و نقاشی‌هایی که مربوط به حوادث معمولی زندگی سغدیان بوده است. آنها داستان‌ها و حکایت‌هایی را که به‌طور روزمره برای هم نقل می‌کردند، بر روی دیوار به تصویر می‌کشیدند. این نقاشی‌ها، آرمان‌ها و آرزوهای سغدیان را نشان می‌داد. 

تصویر رستم دستان بر خانه‌های اهالی سغد 
وی افزود: یکی از اتاق‌های پیدا شده در سغد، «اتاق رستم» نام دارد. این اتاق در سال ۱۹۵۶ و ۵۷ کشف شده و موضوع اصلی نقاشی آن، مبارزه رستم با دیوان است. در کنار آن، تصویرهایی از ادبیات هندی دیده می‌شود. در تصویری دیگر رستم و اولاد (در خوان پنجم) با هم می‌جنگند. این نقاشی متعلق به قرن ۷ یا ۸ است. به عبارت دیگر، ۴ یا ۵ سده پیش از شاهنامه کشیده شده است. 
این مدرس فرهنگ و زبان‌های باستانی در ادامه سخنانش گفت: رستم این نقش‌ها، بسیار رئالیستی است. او در حالی کشیده شده که سوار بر اسب خود رخش است. در پشت سر رستم، دختری دیده می‌شود که گیسوهای بافته‌ای دارد و احتمالا به شکل نماد فروهر است. پرنده‌ای هم نقاشی کرده‌اند که گمان می‌رود سیمرغ باشد.
وی افزود: در تصویری دیگر، رستم با دیو سپید (در خان هشتم شاهنامه) می‌جنگد. دیو سپید به پاهای رخش چسبیده؛ اما رخش خونسرد است. در یکی دیگر از تصویرها، دختر رستم، بانو گشسب، دیده می‌شود که سوار بر اسب به سویی حرکت می‌کند. زمینه نقاشی قرمز رنگ است.
زاهدی در پایان سخنانش گفت: این تصویرها و نقاشی‌ها نشان می‌دهد که سغدیان پیش از آن که فردوسی به سرایش شاهنامه پرداخته باشد با داستان‌های حماسی ایران آشنا بوده‌اند و چهره‌های شاهنامه در میان سغدیان شناخته شده بوده‌اند. از سویی دیگر بزرگان سغدی با این کار خود، میهمانان را سرگرم می‌کردند و در ضمن حماسه ملی سرزمین خود را هم پاس می‌داشتند.

پخش نسخه نهایی سیمرغ با صدای شجریان در آلمان

سرانجام نسخه نهایی پروژه موسیقایی سیمرغ، ساخته حمید متبسم، آهنگساز نوآور سنتی و با صدای همایون شجریان در یک گردهمایی رسانه‌ای در شهر تریر آلمان با حضور آهنگساز پخش شد.

به گزارش آینده، قرار است سی دی سیمرغ که بر اساس داستان زال در شاهنامه فردوسی ساخته شده و در تهران ضبط شده است، در پاییز امسال در ایران منتشر شود و تور اروپایی آن نیز از ماه اکتبر آغاز به کار کند.

متبسم برای پیاده کردن پروژه سیمرغ که به گفته خودش سه سال کار برده و از مشاوره چند شاهنامه شناس بهره گرفته است. نتیجه این مشاوره کوتاه کردن داستان زال بوده، به اندازه‌ای و به شیوه‌ای که به تمامیت داستان آسیب نزند. از حدود چهار صد بیت، فشرده‌ای در هفتاد بیت فراهم آمده که خود در شش موومان تنظیم شده است.

به گزارش بی بی سی، زادن زال، داستان را می‌گشاید. گروه آواز جمعی این مژده را جار می‌زند: سام، پدر زال با همه ناامیدی‌ها، دارای فرزندی شده است ولی فرزندی که طبیعی نیست. اگر چه چهره‌اش بسان خورشید می‌نماید، ولیکن همه موی بودش سپید.

موسیقی متبسم پس از مژده زادن زال، شگفتی روزگار را با فرازهای بلند پرخاشجویانه‌ای تصویر می‌کند. در متن، با هراسی روبرو می‌شویم که از گفتن رویداد، به پدر، به سام نریمان، بر دوش داستان سنگینی می‌کند:

کسی سام یل را نیارست گفت

که فرزند پیر آمد از خوب جفت

متبسم روایت موسیقایی داستان را به تکخوان می‌سپارد. در همین روایت است که همایون شجریان که روز به روز صدایش صلابت بیشتری پیدا می‌کند، سنگ تمام می‌گذارد. صدای رسا، شفافیت ادای واژه‌ها و به کارگیری تحریر‌های ابداعی آواز او را باستانی جلوه می‌دهد.

به هر تقدیر، سام با خبر می‌شود. می‌آید. فرزند سپید موی را می‌بیند و حالش دگرگون می‌گردد، سر به سوی آسمان می‌برد و می‌گوید:

اگر من گناهی گران کرده‌ام

وگر کیش اهریمن آورده‌ام

و حرفش ناقص می‌ماند. شاید این نخستین اشتباهی است که در کوتاه کردن متن اتفاق افتاده است. بیت بعدی نیز جا داشت که بیاید تا معنا را کامل کند:

به پوزش مگر کردگار جهان

به من بر ببخشاید اندر نهان

باری سام فرزند را نمی‌پذیرد و فرمان می‌دهد که او را به دامنه کوهی بگذارند. از بخت خوش سیمرغی در پرواز زال را می‌بیند. فرود می‌آید، بر می‌گیردش و به البرز کوه، به خانه خود، می‌بردش.

موسیقی متبسم کوشیده عواطف برخاسته از این رویداد‌ها را به موسیقی پر شور خود تزریق کند. اندوه سام، پرواز سیمرغ، و بی‌گناهی زال را با گوش باز می‌توان شنید. صدای پر حجم و پرورده همایون نیز به یاری این خوب شنیدن می‌آید.

سیمرغ از داستان‌های شاهنامه است که رویدادهایش دور از صحنه جنگ اتفاق می‌افتد

زال در سایه سیمرغ پرورده می‌شود.

مردی می‌شود چون، زاد سرو

برش کوه سیمین، میانش چو غرو

سپیدش مژه، دیدگان قیرگون

چو بسد لب و رخ به مانند خون

آوازه پسر، به گوش پدر نیز می‌رسد و پسر به نزد پدر نامهربان باز می‌گردد. ولی حادثه دیگری در انتظار اوست که این بار نتایج شیرین به بار می‌آورد: عاشق رودابه، دختر مهراب کابلی می‌شود که داستان بازی‌های عاشقانه آن‌ها، خود می‌تواند متن جدا برای موسیقی صحنه‌ای دیگری باشد. فردوسی عشق رودابه را چنین توصیف می‌کند:

دل و جان و هوشم پر از مهر اوست

شب و روزم اندیشه چهر اوست

نه قیصر بخواهم نه خاقان چین

نه از تاجداران ایران زمین

تا آن‌جا که از گیسوی بلندش کمندی می‌سازد و زال را به خانه خود فرا می‌خواند:

کمند از رهی بسته و داد خم

بیفکند بالا، نزد هیچ دم

زدیدنش رودابه می‌نارمید

به دو دیده در وی همی بنگرید

پایان داستان نیز رندانه بیان شده است:

چو خورشید تابنده شد ناپدید

در حجره بستند و گم شد کلید

موسیقی متبسم برای آن که توانایی تصویر حالات و روحیات گونه‌گون شخصیت‌های داستان زال را داشته باشد، از مدگردی (مدولاسیون)‌های مستمر بهره می‌گیرد. کار را از چهار گاه آغاز می‌کند و پس از گذر از اصفهان و همایون و ماهور و… به چهارگاه باز می‌گردد. مدگردی‌ها چه در ارکستر و چه در صداها، به اندازه کافی ظریف است و گوش شنونده معمولی آن را در نمی‌یابد.

سازآرایی، که به طور کلی، نقطه قدرت همه کارهای متبسم است، در سیمرغ متناسب با صحنه‌ها به کار گرفته شده است.

حمید متبسم:

“سیمرغ نماد رهایی است. همان است که هرگاه کسی گرفتاری پیدا می‌کند، اگر یک پرش را بسوزاند فورا حاضر می‌شود و مشکل را حل می‌کند. زال را هم سیمرغ می‌پروراند و همه آوازه‌ها از اوست”

با این همه اگر بخواهیم نکته بینی را دقیق‌تر کنیم، سیمرغ خالی از ضعف باقی نمی‌ماند. از جمله می‌توان به توالی اوج خوانی‌های همایون اشاره کرد. بی اغراق هشتاد در صد تکه‌هایی که برای آواز نوشته شده در حیطه اوج است. حال آن که برخی از صحنه‌های عاشقانه یا اندوهگنانه سیمرغ جان می‌دهد برای بم‌خوانی. لحظات آرام‌بخش اگر نباشد، بخش‌های غلیانی آن‌گونه که باید تاثیر گذار نمی‌شود.

یکی دو قطعه ضربی، چهار مضراب مانند در سیمرغ هست که شیوه پرویز مشکاتیان را تداعی می‌کند. البته تاثیراست و تقلید نیست. به هر حال نزدیکی‌هایی که متبسم با او داشته کار خود را می‌کند.

از حمید متبسم می‌پرسم چرا نام قطعه را – که یک ساعت و دو دقیقه درازای آن است سیمرغ نهاده و نه زال؟ می‌گوید:”سیمرغ نماد رهایی است. همان است که هرگاه کسی گرفتاری پیدا می‌کند، اگر یک پرش را بسوزاند فورا حاضر می‌شود و مشکل را حل می‌کند. زال را هم سیمرغ می‌پروراند و همه آوازه‌ها از اوست.”

فرم اجرای سیمرغ خیلی شباهت به اوراتوریوی‌های قرون وسطایی دارد، با این تفاوت که در خدمت مذهب نیست و انسان‌ها را می‌کاود. زال هم از موسیقی سیمرغ که در او کاوش می‌کند متبسم شده است.

موسیقی آوازی ایران، در یکصد سالی که از تاریخ مدون آن می‌گذرد، بیشتر بر شعرهای عرفانی تکیه کرده و البته در پیوند با آن سازگاری نشان داده است.

سعدی و حافظ در صدر نشسته‌اند و پس از آن نوبت به عطار و مولوی و دیگران رسیده است. بی تردید یکی از علل غمگنانه بودن آوازهای ایرانی نیز همین است.

کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد؟ به سیاق حافظ می‌توان افزود، کی نغمه شاد می‌پذیرد، شعری که حزین باشد؟

همین حزن و اندوه است که در آهنگسازان ایرانی، حتی بسیاری از نسل نوی آن‌ها نهادینه شده و جز همان از کوزه بیرون نمی‌تراود. و با چنین میراثی است که آن‌ها، گرایش، و شاید بتوان گفت، جرئت رفتن به سوی فردوسی را ندارند.

شاید گمان می کنند، با چیزی که در جانشان چنگ نمی‌اندازد، چگونه کنار بیایند. روح حماسی قرن‌هاست که از دیارشان رخت بر بسته است. فارسی فاخر و روشن شاهنامه- در صورتی هم که آن را بتوانند بخوانند و دریابند- هرگز بر آن‌ها تاثیر عارفانه‌های واقعی و یا ساختگی را نمی‌گذارد.

نکته دیگر این که شاهنامه تنها مجموعه‌ای از حماسه‌ها نیست- که اگر تنها همین هم می‌بود، چیزی از ارزشش کاسته نمی‌شد- بلکه سرشار از جلوه‌های عاطفی و دراماتیک از زندگی انسان است.

درگیری‌های دراماتیک در داستان‌های شاهنامه چیزی کم از تراژدی‌های یونان ندارد. تنها روایت جنگ‌های بیرونی نیست. درگیری‌های درونی آدمیان را نیز بازمی‌تاباند. دور از صحنه‌های جنگ، شور عشق و عاطفه نیز جریان دارد. حقد و حسد و نخوت و نفرت نیز خودی نشان می‌دهد.

سیمرغ یکی از همین داستان‌های شاهنامه است که رویدادهایش دور از صحنه جنگ اتفاق می‌افتد.

شاهنامه در موسیقی ایرانی

بجز متبسم آهنگسازان دیگری نیز سراغ داستان های شاهنامه رفته اند که هر چند تعدادشان بسیار اندک بوده اما نتیجه کارشان جزو آثار ماندگار موسیقی پیشرو ایرانی محسوب می شود.

“رنج فردوسی” از مرتضی حنانه و رقص در دربار شاه سمنگان از حسین ناصحی، قطعات کوتاه آوازی است. احتمالا از کارهایی که قرار بوده به پایان برسد ولی چنین نشده است.

زال و رودابه عاشقانه‌ای از ثمین باغچه‌بان که برای آن که به مراسم گشایش تالار رودکی برسد، آن گونه که باید پرداخت نشده است.

بیژن و منیژه عاشقانه‌ای دیگر از حسین دهلوی که به صورت موسیقی باله تنظیم شده و با متن سر و کاری ندارد. آخرین کار از آن لوریس چکناواریان است بر روی داستان رستم و سهراب.

حالا متبسم با سیمرغ، روزگار زال را با فراز و نشیب‌های عاطفی بسیار به موسیقی برگردانده و آن را با یک ارکستر چهل نفره، گروه آواز جمعی و تکخوانی همایون شجریان به اجرا درآورده است.

28 اردیبهشت، روز بزرگداشت خیام

اشرف زاده: خیام را به شعر محدود نکنید؛رضا اشرف‌زاده،استاد زبان و ادبیات فارسی،پیشنهاد کرد یک مجمع یا پژوهشکده برای گردهمایی پژوهش‌گران مختلف درباره آثار گوناگون خیام تاسیس شود. به اعتقاد وی نباید خیام را تنها به رباعیاتش محدود کرد بلکه او دانشمند بزرگی است که تعدادی رباعی نیز سروده است.اشرف‌زاده در گفت‌و‌گو با ایبنا گفت: در درجه نخست خیام به عنوان یک دانشمند در حوزه علوم ریاضی، جبر، مثلثات و نجوم است و تقویم جلالی را تدوین کرد. همچنین فیلسوف برجسته‌ای است. شاید علت برخی از مخالفت‌ها با خیام در زمان خودش همین فلسفه‌دانی او بوده است.
وی با تاکید بر شعر و شاعری به عنوان دیگر ویژگی خیام ادامه داد: خیام با رباعیاتش در ایران و جهان مشهور شده است. از سال 1330 به بعد خیام‌شناسی آغاز می‌شود. نخستین کارهای شاخص در این حوزه توسط محمدعلی فروغی و قاسم غنی صورت می‌گیرد.
وی در ادامه توضیح داد: از حدود اوایل قرن 18 در اروپا رباعیات خیام ترجمه و معرفی شدند. یکی از بهترین ترجمه‌های این رباعیات که با استقبال گسترده‌ای نیز روبرو شد، ترجمه فیتز جرالد بود.
اشرف‌زاده به روز بزرگداشت خیام در تقویم ملی اشاره و تشریح کرد: به مناسبت این روز هر سال مراسم بزرگداشتی برگزار می‌شود و پژوهش‌گران تحقیقات جدیدی را که در این زمینه انجام داده‌اند ارائه می‌کنند. اما حقیقت این است که این مراسم نباید منحصر به یک روز باشد.
وی تاکید کرد: بهتر است دانشمندان و پژوهش‌گران با همکاری یکدیگر آثار اصلی خیام در حوزه‌های ریاضی، فلسفه و نجوم را واکاوی، شرح، ترجمه و تصحیح کنند و در دسترس مخاطبان قرار دهند.
این استاد زبان و ادبیات فارسی بار دیگر از خیام به عنوان یک دانشمند ایرانی یاد کرد و توضیح داد: از آن‌جا که در حال حاضر مثلثات خیامی در دانشگاه‌ها بحث و بررسی می‌شود و حتی برخی از مسائل مطرح شده از سوی خیام در حوزه نجوم و کیهان‌شناسی هنوز بحث‌های جدید این زمینه اند، بزرگداشت خیام نیابد تنها به یک روز محدود شود.
وی در پایان یادآور شد: خیام را نباید تنها به رباعیاتش محدود کرد بلکه او دانشمندی است که رباعی هم سروده است. بنابراین اختصاص یک مجمع یا پژوهشکده برای گردهمایی پژوهش‌گران مختلف درباره آثار گوناگون خیام لازم است.

4 روز تا هزاره شاهنامه ؛فردوسی همچنان رنج می برد!

«بیا فالت بگیرم» ؛این اولین جمله‌ای است که به محض پیاده‌شدن از ماشین در نزدیکی در ورودی آرامگاه فردوسی می‌شنوم. هنوز کاملا از ماشین پیاده نشده‌ام که زن کولی با سماجت از من و عکاس روزنامه می‌خواهد که فالمان را بگیرد و حتی تا نزدیکی در ورودی آرامگاه فردوسی دنبالمان می‌آید. این‌جا محوطه بیرونی آرامگاه بزرگ‌ترین شاعر پارسی‌گوی ایران‌زمین، حکیم نامدار ابوالقاسم فردوسی است. باغی زیبا در 20کیلومتری شمال شرقی مشهد در نزدیکی شهر تاریخی طابران (تابران) و در مجاورت روستای کهن پاژ که زادگاه فردوسی پاکزاد است.غیر از زن‌های کولی که مدام درصدد گرفتن فال مسافرانند، دوره‌گردها و دستفروش‌ها هم سال‌هاست که در کنار آرامگاه فردوسی جا خوش کرده‌اند.
اولین باری نیست که به آرامگاه فردوسی می‌آیم؛ به طور میانگین حداقل سالی سه بار از این آرامگاه بازدید می‌کنم اما آنچه مرا آزار می‌دهد این است که هر بار که می‌آیم، وضعیت اطراف آرامگاه فردوسی هیچ تفاوتی با گذشته نکرده و حتی در برخی موارد، وضعیت از آنچه در گذشته بود بدتر شده است.
شاهنامه فردوسی در بساط دستفروش‌هادر گوشه‌ای از این محوطه، دستفروش‌ها بساط خود را پهن کرده‌اند روی چند گاری دستی؛ مجسمه‌هایی زیبا از فردوسی، عطار، خیام، حافظ و ... به چشم می‌خورد که به شکل هنرمندانه‌ای ساخته شده‌اند. از فروشنده که قیمت را می‌پرسم، می‌گوید: 2هزار تومان. البته مدل بزرگ‌تر مجسمه فردوسی را هم 4هزار تومان می‌فروشد. انصافا کارهای قشنگی استاما با خودم فکر می‌کنم چه خوب بود این‌جا به‌جای این گاری‌های دستی چند غرفه زیبا وجود داشت تا این صنایع دستی زیبا به شکل آبرومندانه‌تری به فروش می‌رسید.
چند گروه دانش‌آموز را برای بازدید از آرامگاه فردوسی آورده‌اند و همین مسئله باعث شده تا سر فروشنده‌های دوره‌گرد امروز حسابی شلوغ باشد.
هنوز نگاهم به مجسمه‌های زیبای فردوسی و گاری‌دستی‌هایی است که جای غرفه‌های عرضه صنایع دستی را گرفته‌اند؛ که بساط پیرمرد کتابفروش توجه مرا به خود جلب می‌کند. در بساط پیرمرد انواع و اقسام کتاب‌ها به چشم می‌خورد؛ از تعبیر خواب گرفته تا کتاب‌های دعا و روان‌شناسی و آشپزی اما آنچه که تعجب مرا برمی‌انگیزد وجود شاهنامه فردوسی در بساط این پیرمرد کتابفروش است که با بی‌مهری تمام لابه‌لای انبوهی از کتاب‌های روی یک گونی کوچک روی آسفالت محوطه افتاده است. وقتی فکر می‌کنم فردوسی 30 سال برای نوشتن این کتاب زحمت کشیده و حالا با این وضعیت به فروش می‌رسد، تأسفم بیشتر می‌شود.
بوی پهن اسب
ای کاش مشکلات اطراف آرامگاه فردوسی به همین جا ختم می‌شد اما متأسفانه این قصه پرغصه سر دراز دارد و وضعیت اطراف آرامگاه فردوسی به گونه‌ای است که می‌توان صدها صفحه مطلب درباره آن نوشت. شاید یکی از مهم‌ترین مشکلات اطراف آرامگاه فردوسی وجود کالسکه‌هایی باشد که اسب‌های زبان‌ بسته آن را می‌کشند. مسافرانی که به آرامگاه فردوسی می‌آیند، گاه هوس می‌کنند با کالسکه به اطراف آرامگاه بروند اما متاسفانه وجود این اسب‌ها مشکلات بهداشتی را برای سایر مسافران به وجود‌ آورد ه است؛ به گونه‌ای که بوی پهن این اسب ‌ها مسافران را آزار می‌دهد. دستفروش‌ها و دوره‌گردها به هر مسافربری که می‌رسند قصد دارند هر طور شده جنس‌های خود را به ا و بفروشند.
در کنار محوطه آرامگاه،‌ نزدیک در ورودی پسر جوانی کارد و چاقوی آشپزخانه می‌فروشد. او به یک خانواده نزدیک می‌شود و همان‌طور که با صدای بلند فریاد می‌زند کارد،‌چاقو؛ کارد تیز و برنده‌ای را که در دست دارد ناگهان جلوی صورت آن‌ها می‌گیرد و می‌گوید: کارد، چاقوی مخصوص آشپزخانه! با این حرکت پسرک،‌دختر کوچکی که همراه خانواده است حسابی می ترسد و شروع می‌کند به گریه‌کردن. نزدیک است کار به جاهای باریکی بکشد؛ مرد مسافر از این حرکت پسرک حسابی عصبانی شده و رو به او می گوید: مرد حسابی، این چه کاری است؟ کسی چاقو را این طوری می‌گیرد جلوی صورت بچه...
محرومیت و کمبود امکانات‌ روستاهای اطراف آرامگاه
بگومگوی مرد مسافر با پسرک چاقوفروش ادامه دارد که به در ورودی آرامگاه فردوسی می‌رسم.
اما قبل از ورود به پیشنهاد عکاس روزنامه سری به روستاهای اطراف آرامگاه نیز می‌زنیم. یکی از روستاهای اطراف روستای توس سفلی است؛ روستایی قدیمی که قدمتش شاید بیش از هزار سال نیز باشد. به محض ورود به این روستا محرومیت و کمبود امکانات کاملا به چشم می‌آید. فرایندگازکشی به این روستا که از مدت‌ها پیش شروع شده بود هنوز در نیمه راه است.
انصاف این است که روستایی مانند روستای توس سفلی که از قدمت بالایی نیز برخوردار است، به دلیل مجاورت با آرامگاه فردوسی که یک مکان فرهنگی و تاریخی است از درآمد حاصل از ورود مسافر و گردشگر به این منطقه بهره‌مند باشد و روستا به واسطه ورود بیش از دو میلیون مسافر و گردشگر در طول سال به این منطقه، از وضعیت بهتری برخوردار باشد اما در این روستا هرچه به چشم می‌خورد، محرومیت است و کمبود امکانات.
آثار تاریخی در معرض نابودی
در انتهای روستای توس سفلی یک دیوار گلی قدیمی به چشم می‌خورد که دارای طول بسیار زیادی است. آن سوی دیوار بیابان است و کمی آن طرف‌تر روستاهای دیگر و جاده کلات به چشم می‌خورد.
با اهالی روستا که صحبت می‌کنیم، می‌گویند: این دیوار صدها سال پیش به دستور حاکم توس احداث شده و به منزله دیوار دفاعی دور شهر است.
در انتهای یکی از کوچه‌های روستا روی دیوار قدیمی که در واقع آثار تاریخی به حساب می‌آ‌ید، بعضی از روستایی‌ها خانه ساخته‌اند.
یکی از اهالی این روستا می‌گوید: این خانه‌ها را قبلا ساخته‌اند اما حالا اجازه ساخت و ساز روی دیوار را نداریم. درست مثل قصه نوشدارو بعد از مرگ سهراب. قصه‌ای که سال‌ها پیش فر دوسی سرود، حالا در کنار آرامگاه خودش عینیت یافته است. نگاهی به دیوار گلی می‌کنم؛ قسمت‌هایی از دیوار بر اثر باد و باران تخریب شده است؛ به همین راحتی! با خودم فکر می‌کنم این دیوار با این قدمتی که دارد حتما به عنوان یک آثار باستانی به ثبت رسیده اما هر چه دنبال تابلویی می‌گردم که نشان از ثبت ملی این اثر تاریخی داشته باشد، چیزی پیدا نمی‌کنم.
دوباره به محوطه اطراف آرامگاه برمی‌گردیم. می‌خواهم وارد آرامگاه شوم. بلیت ورودی 200تومان از سال پیش تا حالا گران‌تر شده است. 500تومان قیمت ورود به آرامگاه فردوسی است. مشکلات داخل باغ آرامگاه به مراتب کمتر از محوطه بیرونی است اما بالاخره خالی از اشکال نیست.
گروه‌های دانش‌آموزی، داخل آرامگاه فردوسی شده‌اند و مشغول بازدید از بخش‌های مختلف باغ‌اند. گوشه‌ای از باغ، مهدی اخوان ثالث به شکل غریبانه‌ای خفته است. او که زمانی از سردی ناجوانمردانه هوا شکایت داشت، حالا در کنار پیر سخن‌ آرام گرفته و دیگر نه شکایتی از سردی هوا دارد و نه گلایه‌ای از زمستان.
آرامگاه فردوسی امروز به خاطر حضور دانش‌آموزان شلوغ‌تر از هر وقت دیگری است. از پله‌های آرامگاه پایین می‌روم. وسط آرامگاه ، حکیم فردوسی با تمام مشکلاتی که اطراف آرامگاهش به چشم می‌خورد آرمیده است. دانش‌آموزان ولوله زیادی به پا کرده‌اند. در کنار در ورودی آرامگاه، دو تابلوی راهنما نصب شده که درباره فردوسی و شاهنامه توضیح می‌دهد؛ یکی به زبان فارسی و دیگری به زبان انگلیسی اما جای تابلو به زبان عربی خالی است.
در هر حال مسافران عرب‌زبان هم به آرامگاه پدر زبان فارسی می‌آیند اما اینجا از تابلوی راهنما برای مسافران عرب‌زبان خبری نیست.
انجام کارهای ساختمانی و فعالیت‌های عمرانی نیز در مجموعه آرامگاه سروصدای زیادی به راه انداخته‌ اما آنچه که بیشتر از هر چیز دیگری مسافران را آزار می‌دهد، وضعیت نامطلوب بهداشتی باغ است . اگر چه نیروهای خدماتی تمام تلاششان را برای نظافت باغ انجام می‌دهند ، فرسوده‌بودن شیرهای آب و کثیف‌بودن سرویس بهداشتی باغ آزاردهنده است. دور تا دور فضای اصلی آرامگاه فردوسی نقش برجسته‌هایی از رزم رستم و داستان‌های گوناگون شاهنامه وجود دارد و یک نفر نیز برای گروه دانش‌آموزی درباره داستان‌های شاهنامه توضیح می‌دهد.
دفعه‌های گذشته که به آرامگاه آمده بودم از این حرف‌ها خبری نبود. با خودم فکر می‌کنم شاید چون امروز دانش‌آموزان را برای بازدید آورده‌اند یک نفر برای آن‌ها از داستان‌های شاهنامه می‌گوید.
حدسم کاملا درست است؛ چون وقتی سئوال می‌کنم متوجه می‌شوم این برنامه تنها زمانی اجرا می‌شود که گروه‌هایی برای بازدید به آرامگاه فردوسی می‌آیند. حالا بیشتر از دو ساعت می‌شود که در آرامگاه و محوطه اطراف آن حضور دارم. می‌خواهم از آرامگاه خارج شوم. مجسمه فردوسی گوشه‌ای از حوض بزرگ وسط آرامگاه نصب شده است. روبه‌روی مجسمه می‌ایستم و با دقت به مجسمه‌ای که با یک دست کتاب و با دست دیگرش قلم را محکم گرفته نگاه می‌کنم. احساس می‌کنم از چیزی نگران است؛ مخصوصا که بر ابروهای پر پشتش گره افتاده و پیشانی‌اش چین خورده است.
بسیج تمامی دستگاه ها
در همین رابطه، رئیس اداره میراث فرهنگی مشهد با بیان اینکه در مسئله آرامگاه فردوسی عوامل زیادی دخیل است، می گوید: آرامگاه فردوسی یکی از میراث ارزشمند استان خراسان رضوی محسوب می شود اما برخی مسائل و مشکلات وجود دارد که اولویت حضور زائر در این مکان را کاهش داده است.
حسن خانزایی با تأکید بر اینکه آرامگاه فردوسی باید در جایگاهی قرار گیرد که هر زائر مشهدی بدون تعلل، ساعاتی از سفر خود را به این مکان تاریخی اختصاص دهد، می افزاید: لازمه محقق شدن هدف مذکور این است که تمام دستگاه‌های اجرایی که در خدمت رسانی به زائر در شهر مشهد فعالیت می‌کنند، برای بهبود این منطقه گردشگری همکاری کنند.
وی با اشاره به فرم‌های نظرسنجی مردمی که در نوروز90 در داخل آرامگاه فردوسی تکمیل شده، تصریح می کند: 90درصد بازدید کنندگان همواره از خدمات داخل مجموعه رضایت داشتند اما مشکل اصلی از زمانی آغاز می‌شود که گردشگر از سه راه فردوسی عبور می‌کند!

ادامه مطلب ...