پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

کزازی: پرداختن به «شاهنامه» کاری خرد و خام نیست

25 اردیبهشت در تقویم ایران روز بزرگداشت «فردوسی» نامگذاری شده است.

میرجلال‌الدین کزازی،پژوهشگر و استاد دانشگاه با اشاره به این موضوع که پرداختن به «شاهنامه» کاری خرد و خام نیست تاکید کرد: هر کاری در زمینه معرفی این شاهکار ادبی، باید به‌گونه‌ای سرشت و چگونگی آن‌را به نمایش بگذارد.

کزازی در گفت‌و‌گو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) گفت: هر کار فرهنگی و هنری که در پیوند با «شاهنامه» انجام می‌شود، باید به‌گونه‌ای باشد، تا سرشت و چگونگی این شاهکار بی‌مانند را به نمایش بگذارد.
وی با تاکید بر این مساله که پرداختن به «شاهنامه» کاری خرد و خام نیست، اشاره‌ای به هر یک از شیوه‌های ارایه «شاهنامه» در زمان حاضر داشت و توضیح داد: اگر داستان‌های «شاهنامه» هر یک به صورت مستقل به چاپ برسند، اما این کار به‌گونه‌ای باشد که انگیزه خواندن این نامه نامی را در خواننده آن داستان بر انگیزد، کار بسیار پسندیده‌ای است.

این شاهنامه‌پژوه افزود: همچنین اگر نویسنده‌ای داستانی از «شاهنامه» را به زبانی ساده برای کودکان یا نوجوانان بازنویسد، آرمان او و انگیزه او باید آن باشد، که نوجوان یا کودک برانگیخته شود و «شاهنامه» را در روزگاری که می‌تواند، در متن بنیادین آن بخواند.
وی در ادامه توضیح داد: اگر هم داستانی از «شاهنامه» را به شیوه پویانمایی زندگی دوباره می‌بخشید، همچنان باید آن‌چه آفریده‌اید بدان‌سان رویی و سویی از «شاهنامه» را بر بیننده آشکار بدارد که او را به آشنایی بیشتر و گسترده‌تر با «شاهنامه» برانگیزد.
کزازی یادآور شد: همچنین اگر فردی بخواهد داستانی از «شاهنامه» را بر پرده ببرد و با نگاره‌های جنبان آن‌را به بینندگان بشناساند، این نگاره‌های جنبان یا این فیلم باید بتواند نمودی و نشانی از شکوه و شگرفی «شاهنامه» را بر بیننده آشکار بگرداند.
وی تاکید کرد: اگر چنین نباشد این تلاش‌ها نه تنها سودمند نیست، بلکه زیان‌بار هم هست؛ چراکه شناختی نادرست، بی‌اندام و حتی می‌توانم بگویم وارونه از «شاهنامه» به خوانندگان و بینندگان ارایه می‌کند.
این استاد دانشگاه در پایان یادآور شد: برای مثال پیش‌تر هم چند مجموعه بر پایه داستان‌های «شاهنامه» به شیوه پویانمایی یا در پیکره نگاره‌های جنبان ساخته و پخش شده است که به هیچ روی شایسته شاهکاری بزرگ، شگرف و بی‌مانند همچون «شاهنامه» نیست.

نگاهی اسطوره‌ای به شاهنامه

به گزارش  (ایبنا)، نخستین جلسه از سلسله درس‌های «شاهنامه‌پژوهی» با حضور احمد ابومحبوب در سرای اهل قلم برگزار شد.
در این جلسه ابومحبوب به ارایه توضیحاتی درباره «داستان ضحاک» در شاهنامه پرداخت و گفت: در این داستان آمده است، که ضحاک بدنش را در برکه‌ای از خون در هند شسته است. شستن بدن در خون رمزی برای دریافت خواسته‌ای از خدایان بوده و به‌گونه‌ای تغییر و دگرگونی قضا و قدر به حساب می‌آمده است.
وی با تاکید بر این موضوع که تقدیم کردن چیزی به خدا اساس اسطوره‌ها است ادامه داد: به عبارت دیگر این اقدام به نوعی داد و ستد میان این جهان و آن جهان و متصل‌کردن خود به جهان دیگر بوده است. یعنی قربانی‌کردن انسان بزرگترین هدیه به خدایان است.
مدرس این جلسه توضیح داد: این نگرش بشر ابتدایی بوده و خون قربانی را مقدس می‌دانسته است؛ چراکه معتقد بوده‌اند خون جایگاه روح است و می‌اندیشیدند خدایان در خون قربانیان حلول می‌کنند. حتی زمانی‌که سیاووش را در توران می‌‌کشند، نمی‌گذارند خونش بر روی زمین ریخته شود. بنابراین شستن بدن با خون از آیین‌های بلاگردانی است.
وی با تاکید بر دو عنصر «مار» و «عدد سه» در داستان ضحاک افزود: این دو عنصر از عناصر اساسی و کلیدی در این داستان شاهنامه هستند. همچنین ضحاک بسیار خندان است و در اسطوره‌های سامی بسیار خندان بودن ضعف ضحاک به حساب می‌آید. از سوی دیگر ضحاک از اجداد رستم است؛ چراکه رستم در مقابل اسفندیار به ضحاک افتخار می‌کند.
ابومحبوب به ارایه توضیحاتی درباره عنصر «مار» پرداخت و گفت: مار یک نماد میترایی و مهری و دارای چندین مفهوم نمادین است. یکسری از مفاهیم مار، مفاهیم کهن آریایی هستند و یکسری از مفاهیم نیز بعدا به آن افزوده شده است.
وی ادامه داد: در مفهوم کهن آریایی مار نماد سلامتی، زندگی و طول عمر است. در بعضی از فرهنگ‌ها نیز نماد زندگی دایمی است. پس یک سمبل ایزدی به حساب می‌آید، اما در اسطوره‌های زرتشتی مار نماد اهریمنی است. به عبارت دیگر در اسطوره‌های زرتشتی مفهوم مار دگرگون می‌شود و مار نماد شیطانی پیدا می‌کند.
این پژوهشگر در ادامه توضیح داد: فراموش نکنیم، که اسطوره‌های میترایی قدیمی‌تر و به اسطوره‌های هندی نزدیک‌تر هستند. به عبارت دیگر فرهنگ ایرانی و هندی و اسطوره‌های آن‌ها جنبه‌های مشترکی داشته‌اند. بنابراین در اسوره‌های ایرانی باید توجه داشت آیا با اسطوره‌های قدیمی‌تر ارتباط دارند یا با اسطوره‌های زرتشتی. بسیاری از اسطوره‌های ایرانی در دوره ساسانی شکل نهایی خود را پیدا کرده‌اند.
وی بار دیگر به چهره ضحاک در شاهنامه اشاره کرد و افزود: چهره ضحاک در شاهنامه متناقض است؛ یک چهره بد در مقابل فریدون دارد اما در همان شاهنامه رستم به ضحاک افتخار می‌کند و در اثبات این قضیه مادر رستم نیز از نسل ضحاک است. همچنین رستم در شاهنامه نماد ملت ایران است.
ابومحبوب ادامه داد: مادر رستم رودابه نام داشته و این نام متشکل از رود به علاوه آبه است. آبه پسوند مکان و مکان‌های فرورفته در سنگ‌ها یا زیرزمین است. پس مفهوم رودابه یعنی محل زیرزمینی جوشش آب. اگر ضحاک را خدای مرگ یا خدای مردگان در نظر بگیریم، بنابراین خدای مردگان در جهانی زیرزمینی قرار دارد.
وی در بخش دیگر از سخنانش به مفهوم رود در فرهنگ میترایی اشاره کرد و گفت: رود در فرهنگ میترایی نمادی از جلوه میترا است و رستم هرگاه به نبرد می‌رود، پیش از نبرد در رودخانه آب‌تنی می‌کند. این امر به معنی نیایش است. آب‌تنی کردن نوعی نیایش و نیروگیری و نشانه‌ای است که دوباره ما را به رودابه باز می‌گرداند.
این استاد دانشگاه افزود: در حقیقت رودابه جنبه‌ای مقدس دارد و به همین دلیل تنها با یک فرد حاضر است ازدواج کند و آن فرد کسی نیست جز زال. زال با سیمرغ رابطه دارد و سیمرغ نیز نمادی از میترا است. در نتیجه زال هم چهره میترایی پیدا می‌کند.
وی در ادامه بازگشت دوباره‌ای به آب‌تنی کردن ضحاک در برکه خون داشت و توضیح داد: این برکه خون در هند بوده است. ایران و هند ریشه‌های مشترکی داشته‌اند. بنابراین این کار ضحاک نماد بازگشت به تبار گذشته است. یعنی در وجود میترایی ضحاک بازگشت به گذشته را می‌بینیم.
ابومحبوب یادآور شد: در این‌جا بار دیگر همان بحث آغازین ما مبنی بر قربانی‌کردن برای خدایان و خون مقدس قربانیان را به تن خود مالیدن برای نجات یافت از بلایی که مقدر شده است، مطرح می‌شود. از این موضوع می‌توان به عنوان اسطوره نجات‌‌طلبی به وسیله خون قربانی یا آیین بلاگردانی نیز یاد کرد.
وی در بخش دیگر از سخنانش چند کتاب در ارتباط با اسطوره‌ها و میتراییسم به علاقه‌مندان این حوزه معرفی کرد. «هزاره‌های گم‌شده»، «سایه‌‌های شکار شده»، «میتراییسم»، «ماه در ایران» و «نخستین‌ انسان، نخستین شهریار» عنوان برخی از این کتاب‌ها بودند.
این نویسنده به ارایه توضیحاتی درباره میتراییسم پرداخت و گفت: آیین میتراییسم از سوی قوم آریایی به سراسر جهان رفته است و به نوعی در سراسر جهان می‌توان نشانه‌ها یا نمادهای آن‌را دید. میترا خدای فروغ و نور است. نور در بیابان و از فاصله دور به شکل علامت بعلاوه یا صلیب دیده می‌شود. نماد صلیب با چلیپا نیز از همان گرفته شده است.
وی ادامه داد: از سوی دیگر در نقاط مختلف دنیا ریختن خون خود و فدا کردن خود به دلیل مقدس بودن خون قربانی وجود داشته است و گاهی در قدیم قربانی‌ها خود می خواستند قربانی شوند تا روح ایزد در آن‌ها حلول یابد و مقدس شمرده شوند. براساس این دیدگاه خودزنی یا حتی قمه‌زنی شکل گرفته است.
ابومحبوب در توضیح مفهوم کامل میترا یادآور شد: میترا فروغ و روشنایی سپیده‌دم پیش از آفتاب است. برهمین اساس میترا با خورشید و آفتاب رابطه پیدا کرده و خدای فروغ و نور است. در زبان باستانی تلفظ آن «میثره» بوده و بعد از میترا، مهر می‌شود. مهر دو معنای خورشید و عشق را دارد. گرم‌کننده جهان خورشید و گرم‌کننده انسان عشق است.
وی افزود: همچنین رنگ سرخ یا ارغوانی رنگ پیراهن میترا است. ایرانیان باستان در شب یلدا تولد میترا را جشن می‌گرفته‌اند و برهمین اساس از میوه‌هایی به رنگ ارغوانی به عنوان نماد میترا استفاده می‌کرده‌اند. برای مثال انار سمبل وحدت جهانی انسان‌ها است.
این پژوهشگر در ادامه به ارایه توضیحاتی پیرامون تصویر میترا در آثار باستانی، نمادهای این فرهنگ و معنای رنگ‌ها و نمادها در فرهنگ‌های مختلف پرداخت و گفت: در حقیقت خورشیدپرستی یکی از آیین‌های کهن بشر است. البته ماه‌پرستی نیز وجود داشته و گاو نماد ماه است. در داستان فریدون نیز گاو نقش مهمی دارد. شیر نیز نماد خورشید است.
وی در بخش دیگر از سخنانش به «عدد سه» به عنوان یکی از نمادهای اصلی داستان ضحاک پرداخت و تشریح کرد: عدد سه نماد مذکر و سمبل نرینگی است. مار نیز در مفاهیم روان‌شناسی فرویدی مفهوم نرینگی دارد و به‌طور کلی نماد مذکر است.
ابومحبوب در این جلسه به‌طور کلی نگاهی اسطوره‌ای به شاهنامه داشت و در پایان اظهار کرد: به‌طور کلی با دو مساله روبه‌رو هستیم. یک بخش اسطوره‌شناسی و اساطیر و بخش دیگر سمبولیسم است. البته اسطوره‌های با سمبل‌ها همراه هستند و سمبل‌ها معانی مختلفی دارند. هر چند من هم معتقد هستم ضحاک نماد یک دوران است، اما این مساله تعبیر جغرافیایی آن است و تمامی این تعبیرها هنگامی صحیح هستند که متن و نشانه‌های متنی آن‌ها را تایید کنند.
بحث‌ها و توضیحات مفصل‌تر ارایه شده در این جلسه پیرامون آیین میترا و همچنین موضوع زن و مرد و نمادهای آن‌ها، که در پایان جلسه ارایه شد، همگی در قالب پرسش از سوی حاضران مطرح شدند و ابومحبوب در پاسخ به این پرسش‌ها، به ارایه توضیحاتی پرداخت.

«شاهنامه» درفش برافراشته فرهنگ ایران است

یاسر موحدفرد، دبیر نخستین جایزه پژوهش «پروفسور آقابزرگ» در آیین برپایی این جایزه گفت: با سندهایی که از شاهنامه در قالب یک دانشنامه به دست می‌آید، می‌توانیم فرهنگ و تمدن یازده هزار ساله جهانیان را با رکن قرار دادن ایران بزرگ گردآوریم.به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نخستین دوره جایزه پژوهش «پروفسور آقابزرگ» همراه با رونمایی از کتاب «دفتر دوم فردوسی‌پژوهی»، معرفی برترین آثار پژوهشی کشور در زمینه فردوسی‌‌شناسی و رونمایی از تندیس «پروفسور آقا بزرگ» عصر دیروز (16 اسفند) در تالار همایش‌های پژوهشکده فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهی با حضور جمعی از شاهنامه‌پژوهان، علاقه‌مندان این حوزه و اصحاب رسانه برگزار شد. در این مراسم چهره‌هایی چون میرجلال‌الدین کزازی، محمد حسین توسی‌وند، حمیدرضا شایگان‌فر، داوود اسپرهم، عزیزالله جوینی، سیدضیاء‌الدین هاجری و سرفراز غزنی حضور داشتند.
این برنامه پس از پخش آیاتی چند از قرآن مجید و سرود ج.ا.ایران با اجرای بخش‌هایی از شاهنامه از سوی گروهی از دانش‌آموزان به زبان‌های مختلف آغاز شد. اجرای ضرب و نقل مرشد علی ناری و نقلی کوتاه توسط ابوالفضل ورمزیار از دیگر برنامه‌های بخش ابتدایی این مراسم بودند.
«شاهنامه» یا دانشنامه
در ادامه یاسر موحدفرد، دبیرکل بنیاد فردوسی و دبیر جایزه پژوهش «پروفسور آقابزرگ» ضمن تشکر از حضور فرزند مرحوم ایرج افشار و خانواده حسین آقابزرگ در این جلسه اشاره‌ای به برنامه‌های این مراسم داشت. وی در بخش دیگر از سخنانش با اشاره به «چگونگی پایه‌گذاری بنیادفردوسی» پرداخت و گفت: ایران، گاهواره فرهنگ و دانش جهان است؛ چه در دوران باستان و چه هنگام درخشش در دوران اسلامی پیشتاز کاروان دانش و فرهنگ بشری بوده و در این روزگاران پس از رهانیدن خویش از قید بندگی دیگران و با توجه به دگرگونی‌های امروزه جهان، که هر روز آهنگ خواستنی‌تری به خود می‌گیرد، امکان آن را دارد، که با تکیه بر توان تاریخی فرهنگ خود، دیگر بار کانون فروزان فرهنگ جهان شود. موحدفرد ادامه داد: با گذشت یک هزار سال از تاریخ ایران، «شاهنامه» حکیم ابوالقاسم فردوسی همواره چون درفش برافراشته فرهنگ و تاریخ ایران نگاهبان و پناهگاه ایران و ایرانیان بوده و پایگاه ویژه خویش را داشته است و دارد. بی‌گمان ایرانیان برای داشتن چنین دارایی ارزشمندی، وامدار فردوسی، خداوندگار سخن پارسی و زنده نگه‌دارنده فرهنگ درخشان ایرانند و کوشش‌هایی، که از همه سو در راه ویرایش «شاهنامه» و بزرگداشت آن به انجام می‌رسد، همگی نشان قدرشناسی این مردمان از دانای توس است و هنوز یک از هزار آن‌چه بایستی در این راه صورت پذیرد، انجام نگرفته است. وی افزود: اکنون که در هیاهوی قرن بیست و یکم همه جهانیان در راه پیشبرد فرهنگ خود و جلوه‌گری چهره‌های نامور و ماندگار خود بسیار در تلاش‌ هستند و آن‌را سرچشمه بسیاری از پیشرفت‌ها و برتری‌های فرهنگی، تاریخی و علمی می‌دانند، شایسته است ایرانیان پاک‌نهاد نیز همت گماشته و در راه اعتلای فرهنگی خود، که همانا فردوسی بزرگ پرچمدار آن است، کوشش کنند. موحدفرد وجود نهادی همچون بنیاد فردوسی را الهام گرفته از خواست همه مردم ایران دانست، که می‌تواند در گستره‌های گوناگون به بازنمایی شکوه ایران زمین سزاوارانه بپردازد. وی توضیح داد: فرهنگ و تمدن ایرانی امکان آن‌را دارد، که دیگران را برای کسب دانش از دورترین سرزمین‌ها به این کشور آورد. بدین روی برای هدف گسترش فرهنگ ناب نهفته در «شاهنامه»، بهره‌گیری از اندیشه حکیم توس و در راستای ایجاد پایگاهی برای پاسداشت آموزه‌های ارزشمند فرهنگ ایرانی- اسلامی در برابر نفوذ دیگر فرهنگ‌ها، بنیاد فردوسی در مقام سازمانی فرهنگی، غیرانتفاعی، غیرسیاسی و مردمی با مجوز سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در سال 1384 به ثبت رسمی رسید. دبیرکل بنیاد فردوسی در بخش دیگر از سخنانش گفت: فردوسی با سرایش شاهنامه توانست به آشکاری سنت‌های باستانی را با آموزه‌های اسلامی در هم آمیزاند. شاعر بلند آوازه حماسه‌سرا، که در روستای پاژ از دهستان‌های شهر توس خراسان بزرگ به دنیا آمده بود، بسیاری از دانش‌ها، فرهنگ‌ها و آیین‌ها را پس از 40 سال گردآورد و در 30 تا 35 سال دانشنامه‌ای با نام «شاهنامه» را در سال 400 هجری قمری و در روز «اِرد» از برج «سپندارمذ» از گاهشمار باستانی ایران برابر با روز 25 اسفند سال 388 هجری خورشیدی خیامی در قالب منظومه‌ای داستانی به پایان رسانید. 
وی افزود: با این همه حکمت‌هایی که در شاهنامه گردآوری شده بود، دیگر ابوالقاسم فردوسی را از حکیمان بزرگ در جهان اسلام در دوره غزنوی می‌شمردند و حکیم فردوسی توسی به راستی میراث‌دار تمدن 10 هزار ساله‌ای بود، که آن‌را با دستاوردهای چهار سده فرهنگ و تمدن اسلامی پیوند داد. موحدفرد با اشاره به هزار و دومین سال به پایان رسیدن سرایش شاهنامه تصریح کرد: با سندهایی که از شاهنامه در قالب یک دانشنامه به دست می‌آید، می‌توانیم فرهنگ و تمدن یازده هزار ساله جهانیان را با رکن قرار دادن ایران بزرگ گردآوریم. وی در پایان افزود: برهمین اساس طرح «دانشنامه جهانی شاهنامه» می‌تواند گامی موثر برای پژوهش‌هایی دامنه‌دار در شناساندن حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگترین چهره‌های نامدار فرهنگی، علمی و ادبی ایرانی با نگاهی نوین به جهانیان باشد.موحدفرد در بخشی از سخنانش مقدمه کتاب «دفتر دوم فردوسی‌پژوهی» و یادداشتی از جلال خالقی‌مطلق، شاهنامه‌پژوه، عضو هیات امنای بنیاد فردوسی و استاد دانشگاه هامبورگ آلمان، را قرائت کرد.
خالقی‌مطلق در یادداشتش بر این نکته تاکید کرده بود، که از هر برگ «شاهنامه» می‌توان نکته‌ای آموخت. از «شاهنامه» تاریخ فرهنگ، آداب و رسوم، ادبیات باستان، آیین‌های نیاکان ، شاعری، اخلاق نیکو، کشورداری، هویت تاریخی و ملی و زبان فارسی را آموخته‌اند.
پخش کلیپی درباره فعالیت‌های مرحوم حسین آقابزرگ و ارایه دیدگاه‌های کارشناسان و صاحب‌نظران درباره فعالیت‌های علمی و ادبی او از دیگر بخش‌های این برنامه بود. در این کلیپ بر یکی از اهداف حسین آقابزرگ مبنی بر نزدیک‌کردن زبان واژه‌های رشته‌های فنی مانند شیمی به واژه‌های زبان فارسی و گام برداشتن ایشان در این زمینه تاکید شد. پروفسور آقابزرگ تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته شیمی به پایان رسانده بود.
ادبی: زبان فردوسی لازمه زندگی امروزی است 
در بخش دیگر از این مراسم حجت‌الاسلام ‌و المسلمین محمدجواد ادبی، رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: فردوسی یعنی ایران بزرگ، ایران پارسی و ایران مملو از تدین، پاکی و راستی است. ایرانیان همیشه در فضای فرهنگ اصیل تدین و توحید بوده‌اند و در توحید اهل فرهنگ زیستی به حساب می‌آمدند. 
ادبی افزود: فراموش نکنیم، که زبان حماسه زبان زندگی روزمره نیز هست و تنها زبان جنگ و ستیز نیست بنابراین فردوسی زبان امروز است و نیاز به فردوسی، نیاز زندگی امروزی ما و زیستن براساس فرهنگ ایرانی - اسلامی است.
وی زبان فردوسی را مناسب سبک زندگی ایرانی -اسلامی ما دانست و گفت: البته باید این زبان را تاحدودی به روز کرد. برای مثال کتاب‌های بسیاری مانند «365 روز با بودا» به زبان ساده در اختیار جوانان است، اما کتابی با عنوان «365 روز با فردوسی یا حافظ» در اختیار نداریم.
رییس انجمن آثار و مفاخر افزود: تدوین چنین کتاب‌هایی برعهده استادان و فردوسی‌پژوهان ما است، که زبان کهن را می‌دانند و در فضای امروز نفس می‌کشند. به بیان دیگر باید انطباقی میان فضای گذشته با زندگی امروزی صورت بگیرد، یعنی زبان فردوسی به روز شود.
وی در پایان اظهار کرد: نهادهایی مانند بنیاد فردوسی یا انجمن آثار و مفاخر فرهنگی می‌توانند به آسیب‌شناسی زیستن ایرانی-اسلامی و تطبیق معیارهای کهن با روش‌های نو و انتقال آن به جوانان گام بردارند.
در ادامه مراسم نماهنگی از برنامه‌های بنیاد فردوسی به مناسبت ثبت جهانی شاهنامه در یونسکو پخش شد. بخش دیگر این برنامه به رونمایی از کتاب «دفتر دوم فردوسی‌پژوهی» توسط حجت‌الاسلام ادبی اختصاص داشت. در ادامه نیز با اهدا لوح تقدیر و جوایزی از نویسندگان این مجموعه مقاله تقدیر صورت گرفت. این کتاب به کوشش یاسر موحدفرد و از سوی انتشارات خانه کتاب به چاپ رسیده است. جلیل مسعودی‌فرد، جمیله اخیانی، تورج عقدایی، زهرا دری، عاطفه نیک‌مهر، حمیدرضا شایگان‌فر، سیدجعفر حمیدی، سیدضیاء‌الدین هاجری، سرفراز غزنی، میرجلال‌الدین کزازی، عبدالله رجبی از آلبانی و کلثوم غضنفری برخی از پژوهش‌گرانی بودند، که در این مراسم حضور داشتند و جایزه خود را دریافت کردند. نقالی ورمزیار و اجرای ضرب و نقل مرشد علی ناری بخش دیگر این برنامه را به خود اختصاص داد. در بخش پایانی «نخستین دوره جایزه پژوهش پروفسور آقابزرگ» بیانیه این جایزه قرائت و به پاس یک عمر کوشش و پژوهش در زمینه نسخه‌شناسی، فردوسی‌شناسی و ویرایش و آموزش «شاهنامه» از چهار تن از استادان و شاهنامه‌پژوهان قدردانی شد. در بیانیه این جایزه آمده بود: «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و بنیاد فردوسی، بر این باورند «هزاره شاهنامه» بدون همگرایی و همدلی نخبگان ایران بزرگ، ویژه پرچمداران دانایی و آگاهی، چنین پرخروش و پردامنه به شیفتگان و هواداران فردوسی رخ‌نمایی نمی‌کرد.» عزیزاله جوینی، نگارنده دوره هفت جلدی «تصحیح و گزارش واژگان دشوار و برگردان به فارسی روان شاهنامه از نسخه دستنوس فلورانس» (نشر دانشگاه تهران)، فریدون جنیدی، نگارنده اثر 6 جلدی «گزارش پیشگفتاری بر ویرایش شاهنامه» و «ویرایش شاهنامه فردوسی» (نشر بلخ)، قدمعلی سرامی، نگارنده کتاب «از رنگ گل تا رنج خار؛ شکل‌شناسی داستان‌های شاهنامه» (نشر علمی فرهنگی)و میرجلال‌الدین کزازی، نگارنده دوره 10 جلدی «نامه باستان؛ گزارش و ویرایش شاهنامه فردوسی» (نشر سمت) پژوهشگرانی بودند، که در این بخش از برنامه از آن‌ها تجلیل شد. آیین نخستین دوره جایزه پژوهش «پرفسور آقابزرگ» از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، بنیاد فردوسی و انجمن پاسداشت مفاخر ایران و با همکاری موسسه خانه کتاب، دانشگاه خوارزمی، معاونت پژوهش و فناوری دانشگاه آزاد اسلامی، پژوهشکده فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال و موسسه فرهنگی اکو برگزار شد.

آیا چاپ خالقی‌مطلق برترین ویرایش‌ شاهنامه است؟

شهداد حیدری

دکتر جلال خالقی مطلقآنجلوپیه مونتسه- ایران‌شناس ایتالیایی- در یکی از شماره‌های سال ۱۳۵۸ مجله‌ی «آینده»، که به مدیریت ایرج افشار چاپ می‌شد، خبر شادی‌بخش پیدا شدن دستنویسی بسیار کهن از شاهنامه را منتشر کرد. مونتسه تاریخ نگارش دستنویس نویافته‌اش را سال ۶۱۴ مهی خوانده بود. از این‌رو، او توانسته بود کهن‌ترین دستنویس شناخته شده‌ی شاهنامه در جهان را بیابد. این دستنویس که از آغاز تا نیمه‌های شاهنامه (پادشاهی کی‌خسرو) را دربر دارد، در کتابخانه‌ی موزه‌ی فلورانس ایتالیا نگهداری می‌شد، اما چون با کتابی دیگر صحافی شده بود، تا آن زمان کسی پی نبرده بود که دستنویسی از شاهنامه است.
پیدا شدن دستنویس موزه‌ی فلورانس، بایستگی ویرایش دوباره‌ی شاهنامه را گریزناپذیر می‌ساخت. چرا که مهم‌ترین ویرایش شاهنامه، که به نام «چاپ مسکو» شناخته می‌شد، برپایه‌ی دستنویسی فراهم آمده بود که ۶۰ سال پس از دستنویس موزه‌ی فلورانس نوشته شده بود. از همان زمان دکتر جلال خالقی‌مطلق- شاهنامه‌شناس برجسته و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه هامبورگ آلمان- نسخه‌برگردانی از دستنویس فلورانس را فراهم آورد و پس از سنجش آن با ۴۵ دستنویس دیگر، دفتر نخست شاهنامه‌ی ویراسته‌اش را، هشت سال پس از پیدا شدن دستنویس فلورانس، در سال ۱۳۶۶ و در نیویورک منتشر کرد. انتشار هفت جلد دیگر شاهنامه، بیست سال به درازا انجامید (دفتر هشتم، ۱۳۸۶). محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی، همکاران خالقی‌مطلق در ویرایش جلدهای ششم و هفتم شاهنامه بودند.
انتشار شاهنامه‌ی ویراسته‌ی خالقی‌مطلق از همان آغاز پرسشی را پیش‌ روی دوستداران شاهنامه گذاشت که هنوز هم پاسخ روشنی به آن داده نشده است: آیا شاهنامه‌ی خالقی‌مطلق برتر از دیگر ویرایش‌های شاهنامه است؟ شاهنامه‌شناسان به چنین پرسشی، پاسخ یکسانی نمی‌دهند. برخی خرده‌ها از کار خالقی‌مطلق می‌گیرند و کاستی‌های ویرایش او را برمی‌شمارند و گروهی نیز کار او را برتر از ویرایش‌های دیگر می‌شناسانند.
خطیبی:شاهنامه‌ی خالقی، باریک‌بینانه‌ترین متن ویرایش‌شده‌ شاهنامه است
ابولفضل خطیبییکی از هواخواهان پرشور شاهنامه‌ی خالقی‌مطلق، که خود از همکاران او بوده است، ابوالفضل خطیبی است. هنگامی که از خطیبی می‌پرسیم: شاهنامه‌ی خالقی‌مطلق چه ویژگی دارد که آن را برتر از ویرایش‌های دیگر شاهنامه می‌شناسید؟ پاسخ می‌دهد:«نکته‌ی مهمی که تا پیش از شاهنامه‌ی خالقی‌ در پژوهش‌های متن‌شناسی شاهنامه به آن پرداخته نشده بود، بررسی و ارزیابی نسخه‌های شاهنامه بود. نزدیک به هزار نسخه‌ی خطی از شاهنامه در کتابخانه‌های جهان نگهداری می‌شود. کاری که خالقی کرد این‌گونه بود که از میان نسخه‌های گوناگون شاهنامه، پنجاه نسخه‌ی کهن را برگزید. اما نمی‌توانست هر پنجاه نسخه را پایه‌ی ویرایش شاهنامه قرار دهد. این شدنی نبود و به اندازه‌ی دو نسل زمان می‌بُرد. پس ناگزیر از این پنجاه نسخه، شانزده نسخه را که کهن‌ترین و استوارترین بودند، برگزید. از همه باارزش‌تر این که خالقی از نسخه‌ی فلورانس هم بهره برد، که تاکنون هیچ ویراستار شاهنامه‌ای آن را به کار نبرده است. ویژگی دیگر ویرایش خالقی‌مطلق سخت‌گیری اوست بر سر بیت‌های افزوده. این بیت‌ها به فراوانی در چاپ مسکو دیده می‌شود. اما در ویرایش خالقی به کنار نهاده شده‌اند. از این‌رو بدون آن‌که بخواهم تلاش و کوشش دیگر ویرایشگران شاهنامه را نادیده بگیرم، باید بگویم متنی که خالقی‌مطلق از شاهنامه فراهم کرده است، دقیق‌ترین و باریک‌بینانه‌ترین متن انتقادی شاهنامه‌‌ است.»

دکتر علی رواقیرواقی: من چاپ مسکو را بهتر از ویرایش خالقی‌مطلق می‌دانم
اما دکتر علی رواقی- شاهنامه و واژه‌شناس- تا بدین اندازه خوش‌بین نیست. هنگامی که از او درباره‌ی شاهنامه‌ی خالقی‌مطلق می‌پرسیم، می‌گوید:«آقای خالقی‌مطلق شیوه‌ای را پیش گرفته‌اند که خود نام آن را “شیوه‌ی انتقادی- تحقیقی” گذاشته‌اند. اما این شیوه بستگی به دانش‌های گوناگونی دارد. به سخن دیگر، تنها و تنها شناخت متن شاهنامه نیست. باید شاهنامه را با همه‌ی متن‌های هم‌روزگارش سنجید. این کار نیاز به دانش گونه‌شناسی دارد. دشواری این‌جاست که آقای خالقی نگاه علمی و گویش‌شناسی نداشته‌اند. کسی که در زمینه‌ی ویرایش متن‌های کهن کار می‌کند، باید گونه‌های زبان فارسی را بشناسد تا بتواند کار ارزشمند و علمی انجام دهد. آشنایی آقای خالقی‌مطلق با دانش گونه‌شناسی کم است. از این‌رو من چاپ مسکو را بهتر از چاپ خالقی‌مطلق می‌دانم.»

کزازی: هنوز نیاز داریم که شاهنامه را ویرایش کنیم
دکتر میرجلال‌الدین کزازیهنگامی که دیدگاه دکتر جلال‌الدین کزازی درباره‌ی شاهنامه‌ی خالقی‌مطلق را می‌پرسیم، می‌گوید:«ما هنوز به نوشته‌ای که بتوانیم آن را سنجیده‌ترین و ویراسته‌ترین متن شاهنامه بدانیم، دست نیافته‌ایم. متن‌های شاهنامه که تاکنون به چاپ رسیده است، هر کدام از دیدی ارزشمند و کارآمد است. برای نمونه متنی که در مسکو چاپ شده است از این‌رو که نخستین متن ویراسته به شیوه‌ی نوین است، ارزشمند است. یا متنی که آقای خالقی‌مطلق به چاپ رسانیده است، از این دید که بر پایه‌ی دستنویس‌های بسیاری فراهم آمده است، متنی است که به کار شاهنامه‌پژوهان و شاهنامه‌شناسان می‌تواند آمد. پچین‌ها (:نسخه‌بدل‌ها) را در این ویرایش به آسانی می‌توان یافت. اما هنوز ما نیاز داریم که متن شاهنامه را ویرایش کنیم. زیرا برنویسان کمتر پای‌بند متن نخستین شاهنامه بوده‌اند. شاید هرگز به متنی که از دید پچین‌شناسی هیچ چند و چونی در آن نباشد، نرسیم. اما به هر روی باید بکوشیم که سنجیده‌ترین و پذیرفتنی‌ترین متن را برپایه‌ی دانش‌های ادب، از شاهنامه به دست بدهیم. اما هم‌چنان چند و چون درباره‌ی متن شاهنامه خواهد پایید.»
دکتر عزیزاله جوینی- ویراستار شاهنامه و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران- نیز با آن که می‌گوید خالقی‌مطلق در گزینش واژگان شاهنامه از میان دستنویس‌های گوناگون، در بیشتر جاها راه درستی رفته است، اما هنگامی که از او می‌پرسیم: ویرایش خالقی‌مطلق را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ پاسخ می‌دهد:«کار خالقی خوب است. اما بدخوانی زیاد دارد. من تا پادشاهی کی‌خسرو را ویرایش کرده‌ام، خالقی بیش از صد بدخوانی دارد. نخواستم آن‌ها را جدا کنم و یک‌جا بیاورم. اما در پانوشت ویرایشی که از شاهنامه به دست داده‌ام، همه را آورده‌ام.»

آیدنلو: شاهنامه‌ی خالقی‌مطلق علمی‌ترین ویرایش شاهنامه است
سجاد آیدنلوپرسش خود را با دکتر سجاد آیدنلو- استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور ارومیه- که پژوهش‌های دانشورانه‌ای درباره‌ی شاهنامه انجام داده است، درمیان می‌گذاریم. او می‌گوید:«همه‌ی چاپ‌های شاهنامه سزاوار ارج‌گزاری است. اگر آن کوشش‌ها و نکته‌بینی‌ها نبود، ما امروز به متن کم و بیش نزدیک به متن پایه‌ای شاهنامه نمی‌رسیدیم. اما پیداست که همه‌ی ویرایش‌های شاهنامه هرگز هم‌پایه نیست. از دید من، ویرایش دکتر خالقی‌مطلق و همکاران‌شان از شاهنامه، علمی‌ترین ویرایش شاهنامه است. البته سخن من به این معنا نیست که همه‌ی ضبط‌های چاپ خالقی درست است. باید شاهنامه‌پژوهان با نقدهای باریک‌بینانه پیشنهادهای خود را در میان بگذارند تا متن کم و بیش پایانی شاهنامه فراهم بشود.»
سرانجام باز از ابوالفضل خطیبی می‌پرسیم: آیا می‌توان گمان بُرد که با انتشار شاهنامه‌ی خالقی‌مطلق، دوره‌ی ویرایش‌های شاهنامه به پایان رسیده است؟ خطیبی با پافشاری بسیار می‌گوید:«بله؛ سالیان سال است که به کار ویرایش شاهنامه پرداخته شده است. براستی اکنون زمان آن رسیده که به کارهای دیگر شاهنامه‌شناسی بپردازیم. کارهایی همانند موشکافی داستان‌ها و اساتیر شاهنامه و ویژگی آن‌ها. تا کی بیاییم دوباره دستنویس‌ها را زیر و رو کنیم؟ خالقی‌مطلق یک‌بار برای همیشه دستنویس‌ها را دیده است. با ویرایشی که او از شاهنامه به دست داده، دیگر نیازی به دوباره کاری نیست و یک گام پایه‌ای در متن‌شناسی شاهنامه برداشته شده است.»
با این همه، پس از چاپ شاهنامه‌ی خالقی‌مطلق، ویرایش‌های دیگری از شاهنامه منتشر شد (همانند: شاهنامه‌ی ویراسته‌ی مصطفی جیحونی- ۱۳۷۹). بدین‌گونه ویرایش شاهنامه، که گمان می‌رود داستانی پایان‌ناپذیر شده است، ادامه یافت. پس این پرسش هم‌چنان بی‌پاسخ می‌ماند که آیا هیچ چاپ شاهنامه‌ای نمی‌تواند ویرایش پایانی شاهنامه شناخته شود و باید چشم به راه ویرایش استوارتری از شاهنامه بود؟ گمان می‌رود که پاسخ این پرسش نیاز به بررسی باریک‌بینانه‌ی همه‌ی ویرایش‌های شاهنامه‌ دارد.

شاهنامه فردوسی حماسه‌ای انسانی است نه ملی

بابک سلامتی، شاهنامه‌پژوه گفت: از زمانی که «تئودور نولدکه»، دانشمند آلمانی نام کتاب نامدار خودش را «حماسه ملی ایران» گذاشت، تا امروز، بیشتر شاهنامه را «حماسه ملی ایران» می‌دانیم. اما به گمان من با این نامگذاری ستم بزرگی به فردوسی و شاهنامه روا می‌داریم، چون شاهنامه بالاتر از یک حماسه ملی مطرح است و حماسه انسانی است.به گزارش ایبنا، باشگاه شاهنامه پژوهان ایران در پنجمین دوره از سخنرانی‌های ماهانه شاهنامه‌پژوهی، از بابک سلامتی، شاهنامه‌پژوه دعوت کرد تا درباره «شاهنامه حماسه داد یا حماسه ملی» برای دوستداران شاهنامه سخنرانی کند. این نشست عصر روز شنبه (15 بهمن) در موسسه فرهنگی هنری جمشید جاماسیان برگزار شد.
سلامتی گفت:من اصلا قصد ندارم منکر کارکردهای حماسی شاهنامه شوم. مطمئنا حماسه یکی از مهمترین ارکان شاهنامه است. کارکردهایش را بارها دیده‌ایم، در جنگ چالدران، ایرانیان به پشتوانه شاهنامه‌خوانی و روحیه‌ای که از آن می‌گرفتند، با تیر و کمان و شمشیر در برابر ارتش عثمانی ایستادند در حالی که آن‌ها سلاح گرم داشتند.
وی افزود: جنگ ایران و عراق را نیز به یاد داریم و از خاطرات رزمندگان و فرماندهان شنیده‌ایم که گاه با بیت‌هایی از شاهنامه به سربازان ما روحیه می‌دادند.
حماسه در مفهوم واژه‌ای دلیری و دلاوری است
این شاهنامه‌پژوه اظهار کرد: حماسه در مفهوم واژه‌ یعنی دلیری و دلاوری کردن. روشن است وقتی می‌نویسیم «حماسه ملی» این معنی را می‌رساند که هیچ چیز بالاتر از ملیت نیست اما در شاهنامه می‌بینیم که ارزش‌های دیگر، بالاتر و برتر از ملیت خودشان را نشان می‌دهند. می‌دانیم که درونمایه شاهنامه، جنگ است؛ اما این جنگ بر سر زن و ثروت نیست. بر سر پیروزی نیکی بر بدی است. در آنجا هر گاه با دشمن جنگ می‌شود برای آن است که نیکی بر بدی و ستم چیره شود. چنین جنگ‌هایی از راه داد بیرون نمی‌رود و کاری انجام نمی‌شود که سرانجام نیکی نداشته باشد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، پادافره آن بی درنگ گریبان ایرانیان را گرفته است؛ یا دچار خشکسالی و تنگدستی شده‌اند و یا گرفتار سرما و برف.
وی افزود: در شاهنامه هرگاه شاه دست به بیداد زده است، پهلوانان در برابر او ایستاده‌اند. بارها در شاهنامه می‌بینیم که پهلوانانی هستند که با شاه درگیر می‌شوند و به او تذکر می‌دهند. حتی از شاه روی برمی‌تابند. نمونه خیلی روشن آن رستم است. در داستان‌های شاهنامه، بارها رستم روبه‌روی کیکاووس ایستاده است. یک نمونه‌اش بعد از شنیدن خبر مرگ سیاوش است. رستم سراپا خاکی به دربار شاه می‌آید. این خود یک نوع گستاخی و بی احترامی به شاه بوده است.
«بدو گفت خوی بد ای شهریار/ پراکندی و تخمت آمد ببار؛ از اندیشه و خوی شاه سترگ/ درآمد به ایران زیانی بزرگ» در این بیت دوم کاملا اشاره می‌شود که خوی و اندیشه بد شاه زیانی بزرگ به ایران وارد کرده است. پس اگر شاه در شاهنامه بیدادگر بشود، نظم جهان به هم می‌ریزد. این نکته را فردوسی چنین به زیبایی می‌گوید: «نزاید به هنگام در دشت گور/ شود بچه باز را دیده کور؛ ز کژی گریزان شود راستی/ پدید آید از هر سویی کاستی» 
شاهنامه به نوعی نبردنامه‌ی ایرانیان است
وی افزود: در سه گزینه جنگ، عشق و نبرد، به خوبی می‌توان دید که شاهنامه حماسه‌ای انسانی است و نه ملی. نخست به موضوع جنگ می‌پردازیم. شاهنامه به نوعی نبردنامه ماست. در شاهنامه گفته می‌شود که یکی از چیزهایی که نباید در جنگ به آن دست زد، سرپیچی از فرمان فرماندهان است. در این باره دو نمونه را می‌توان برشمرد. 
این شاهنامه‌پژوه در ادامه سخنانش گفت: یکی از این موارد اسفندیار است که با آن که چهره جاه‌طلبی از او در شاهنامه دیده می‌شود، اما او به هرگونه‌ای که هست از فرمان گشتاسب شاه سرپیچی نمی‌کند. نمونه دیگر داستان توس، پسر نوذر، است. توس در بزرگترین لشکرکشی ایرانیان، بعد از کشته شدن سیاوش، برخلاف آن چه کیخسرو به او گفته بود، از فرمان او سرپیچی می‌کند و لشکریان را به راه کلات می‌برد.
وی افزود: کیخسرو به او گفته بود که از راه کلات سپاه را گذر ندهد. چرا که فرود در آنجا دژی دارد و من می‌ترسم آسیبی به او برسد. توس فرمان کیخسرو را نادیده می‌گیرد و از آن راه می‌رود. جنگی که با فرود رخ می‌دهد، به مرگ او می‌انجامد. این خودش یک داستان تمام عیار است. پس از آن ایرانیان پادافره سرپیچی خود را می‌بینند و گرفتار سرما و برف می‌شوند. در حقیقت کار نادرست سپهسالار لشکر ـ توس ـ باعث گرفتاری لشکریان می‌شود.
سلامتی به آیین جنگ در شاهنامه اشاره کرد و گفت: یک نمونه دیگر از آیین جنگ در شاهنامه، در نبرد رستم با دیو سپید روی می‌دهد. رستم هنگامی که به دیو سپید می‌رسد، با آن که می‌بیند که او خواب است، بیدارش می‌کند. این نشان از جوانمردی در جنگ دارد. یعنی او حق ندارد که حتی دیو سپید را در خواب بکشد. در خواب کشتن دشمن، رفتار دادگرانه‌ای نیست. اگر رستم این کار را می‌کرد، کیکاووس به بینایی نمی‌رسید و به ایران بازنمی‌گشت. پس جوانمردی یکی از رفتارهایی است که باید در جنگ پیشه کرد و رستم این را به ما نشان می‌دهد.
وی افزود: نمونه دیگر جنگ رستم و سهراب است. این داستان به ما می‌گوید که در جنگ نباید تعادل را برهم زد و زیاده‌روی کرد. این که رستم سهراب را ناشناخته از پا درمی‌آورد، از نگاه فردوسی نشانه آز اوست: «همی بچه را باز داند ستور/ چه ماهی به دریا چه در دشت گور؛ نداند همی مردم از بند آز/ یکی دشمنی را ز فرزند باز» به راستی این آز رستم که سبب شده بود فرزندش را نشناسد، چیست؟ داستان به ما نشان می‌دهد که آزی که رستم گرفتار آن است، آز وطن دوستی است. همین نکته دلیل بر آن است که شاهنامه فراتر از یک حماسه ملی است و در آن ارزش‌های انسانی بر ملیت برتری دارد. 
عشق در شاهنامه برتر از ملیت است
سلامتی اظهار کرد: این موضوع را در عشق‌ها و دلدادگی‌های شاهنامه هم می‌توانیم ببینیم. آن نمونه‌ها باز نشان می‌دهد که در شاهنامه عشق برتر از ملیت است. یک نمونه آن داستان زال و رودابه است. ملیت دیواری میان عشق این دو کشیده است. زال نمی‌تواند رودابه را به همسری برگزیند چون او زاده ضحاک است اما منوچهر که شاه دادگری است، ملیت رودابه را نادیده می‌گیرد و برخلاف بایستگی‌های آیینی، اجازه می‌دهد که این دو به پیوند هم دربیایند. در داستان بیژن و منیژه آن دو به خاطر آن که از دو ملیت بودند، به تنگدستی و بند گرفتار می‌شوند. اما کیخسرو ملیت منیژه را نادیده می‌گیرد و این دو را به همسری هم درمی‌آورد. یعنی ملیت نمی‌تواند سدِ راه یک ارزش انسانی به نام عشق شود.
وی در سخنان پایانی گفت: گزاره سوم مرگ در شاهنامه است. مرگ بخشی از هنجار هستی است و در شاهنامه رخدادی شکوهمند است. حتی مرگ دشمن همچنین است. یک نمونه آن مرگ سهراب است. با آن که سهراب به ایران لشکر کشیده و رو در روی ملیت ما ایستاده است، وقتی می‌میرد، ما اشک می‌ریزیم. چون مرگ او باشکوه است. خود فردوسی هم می‌گوید: «یکی داستان است پر آب چشم/ دل نازک از رستم آید بخشم»