پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

در خراسان،محمد آصف فکرت

یادداشت زیر یادمان راهنوردی استاد آصف فکرت به خراسان و زندگی در مشهد است،او از حرم (حریم خوشبوی و فضای ملکوتی) ،کتابخانه ی آستان قدس،استاد احمدی بیرجندی، پدر استاد حسن رحیم پور ازغدی، کودکی حسن رحیم پور،کار در آستان قدس و ... می گوید. نوشته هایش همچون همیشه خودمانی و دوست داشتنی و همراه با واژگان خراسانی(خُسُر،خانگک،حُلبه، شُدیار و . . .) است.واژگانی که امروز بدبختانه همسالان من در خراسان آنها را نمی دانند،همچنان که جداساختن هرات در ۱۲۶۳ خ. مایه آن گشت که هرویان امروز خود را ایرانی ندانند. (وب سایت آصف فکرت)

آستان قدس

سال 1361 خورشیدی  بود که ناگزیر ترک کهن بوم و بر گفتم؛ از کابل راهی هرات و ازآنجا روانۀ مشهد مقدس شدم، و این سخت نومیدوارانه بود، زیرا سالی بیش نگذشته بود که یکی از همکاران ما در بخش زبان و ادبیّات اکادمی علوم (بخش فارسی دری) از آنجا برگشته بود و داستانهایی غم انگیز از هجرت  می گفت که حکایت از دشواری اوضاعی که او را وادار به بازگشت ساخته بود، می کرد. یک شبانروز در هرات بودم ( اسد / مرداد 1361) که پیوسته از آسمان آتش می بارید.  روز دوم به کمک خُسُر مرحومم، شادروان شهید حاج فتح محمد خان امیری، روانۀ مرز تایباد شدم. سواره و پیاده و افتان و خیزان به تایباد رسیدیم. راهی دشوار بود گرمای مرداد ماه، که در بلخ اسدِ آتشبار گویند، بر دشواری آن سفر هراسناک می افزود. طیّ طریق با رخدادهایی خوش و ناخوش همراه بود که چون حکایت آنها به افسانه شبیه است، ازان می گذریم.

در تایباد

به تایباد که رسیدم،  به سفارش  مرحوم حاج امیری  سراغ دواخانه یا به قولی داروخانۀ آقای نورانی را، که فکر می کنم داروخانۀ سینا نام داشت گرفتم. آقای نورانی- پدر، از دوستان مرحوم حاج امیری بود که من هم باری ایشان را چند روزی درکابل دیده بودم. نیکمردی بود. اما او به رحمت حق پیوسته بود و فرزندش را هیچ ندیده بودم.  نورانی جوان مرا به گرمی پذیرفت و پس از آن راهنوردی دشوار و هول انگیز، شبی آرام و خوش گذشت.  آرامش شهر و دیار، پیشانی باز مهماندار و خوردنیهای خوشگوار نخستین شب آن چلّۀ تموز را بهار ِ سالی خوش ساخت.

ورود به مشهد

فردای آن روز به مشهد مقدس رسیدم و به زیارت حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء شتافتم. زیارتنامۀ امین الله را که ازبر داشتم  خواندم و این ابیات خاتم ا لشعراء  مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی را نیز که گاه و بیگاه در کابل با خود زمزمه می کردم به دنبال آن خواندم:

ســــــــلام علی آل طــــــــه و یاســین

ســـــــلام علـــــــی آل خیــرالنبیــــّین

سلام علی روضــــــــةٍ حلّ فیــــــهــا

امامٌ یبـاهی به المــــــــلک والــــــدین

امام بحق شــــــــاه مطلــق که آمــــــد

حریم درش قبــــــــــله گاه سلاطــــین

علی بن موسـی الرضــــا کاز خــدایش

رضـــا شد لقب چون رضا بودش آئین

پی عطــــــر روبنــــــــد حوران جنّت

غبار درش را به گیسوی مشــــــــکین

اگر خواهی آری به کـــــــــف دامن او

                              برو دامـن از هرچه جز اوست برچین

ادامه مطلب ...

دکتر غلامحسین یوسفی

  دکتر غلامحسین یوسفی در سال ۱۳۰۶  در مشهد به دنیا آمد. پس از اتمام دوران متوسطه،       وارد دانشگاه شد و در ۱۳۳۰ دکترای ادبیات فارسی و نیز لیسانس حقوق قضائی و علوم سیاسی گرفت. دکتر یوسفی پس از دبیری دبیرستان های مشهد و استادی ادبیات فارسی دانشگاه مشهد به مطالعه و تحقیق در کشورهای فرانسه و انگلستان و تحقیق و تدریس در آ مریکا پرداخت. ابومسلم سردار خراسان، دیداری با اهل قلم، کاغذ زر، تحقیق درباره سعدی و شیوه های نقد ادبی از جمله آثار تصنیفی و     ترجمه ای دکتر یوسفی است. سرانجام استاد غلامحسین یوسفی، محقق، مدرس و ادیب معاصر، در چهاردهم آذر ۱۳۶۹ در شصت و سه سالگی دار فانی را وداع گفت و در جوار حرم مطهر امام رضا (ع) به خاک سپرده شد.

بعد از این

                                                    

بعد ازین خاک ره باده فروشانم و بس             بـا مـی و مـی بـر سـر پـیـمـانـم و بـس 

ســخن عشـق تو می گویم،و هیچ                قصه ی شوق تو خوانم،اگر خوانم و بس 

کشم آن رنج روانکاه که دل داند و دل              دارم آن غم که خدا داند و من دانم و بس 

پیش ازین مرغ غزلخوان گلستان بودم            حـالـیا نـوحه گر گـوشه ی زنـدانم و بـس 

داشــتم از تـــو تــمـنای فــراوان،امـا                یا رب اکنون تو ازین مهلکه برهانم و بس 

                                                                           زندان"م"آبان 1333(ارغنون،45) 

یاداشتی از مهدی اخوان ثالث

طوس دیروز و مشهد امروز                 

چنان که مى دانیم، خراسان قدیم در عرف و اصطلاح نویسندگان کتب مسالک و ممالک و کیهان شناخت (جغرافیا) به چهار بخش تقسیم مى شد و هر بخشى را «رَبعى » مى گفتند و هر ربع را به نام یکى از چهار شهر بزرگ که در زمانهاى مختلف، کرسى آن ربع یا کرسى تمام ایالت خراسان بود، مى خواندند.
چهار شهر بزرگ خراسان قدیم: نیشابور بود و هرات و بلخ و مرو (سرزمینهاى خلافت شرقى ، لسترنج، ترجمه محمود عرفان، ص 408) گفته مى شد: رَبع نیشابور، رَبع مرو، رَبع هرات، رَبع بلخ.طوس مشهد از ربع نیشابور بود (ایضاً، ص 414).
قدیمترین سند از متن جغرافیایى پارسى درباره طوس، گویا در کتاب نشناخته مؤلفِ حدود العالم است که در 372 هجرى نوشته شده، بدین تفصیل:
طوس ناحیتى است و اندر وى شهرک هاست، چون: توران (ظ: لهجه و تلفظى دیگر از: تبران، طبران، تابران، طابران) و نوقان، بروغون، رادکان، بنوازنده (؟). و اندر میان کوههاست و اندر کوه هاى وى معدن پیروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه، و دیگ سنگین و سنگ فسان و جورب از آن خیزد. به نوقان مرقد مبارک على بن موسى الرضاست و آن جا مردمان به زیارت شوند وهم گور هارون الرشید است. (به نقل از حدیقة الرضویة، تألیف ادیب کهن استاد شیخ محمد حسن هروى ، چاپ مشهد، مهرماه 1327 ، ص 5... و در این مقاله هر جا از حدیقة نقل کردیم، مقصود همین کتاب و همین چاپ است.)

ادامه مطلب ...

شهید بلخی

دوشم گذر افتاد به ویرانه توس             دیـدم جـغدی نشـسـته جـای طاووس

گفتم چه خبرداری از این ویرانه            گفتا خبر اینست که افسوس افسوس  

                                                                                         (لازار،اشعار پراکنده،29)