پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

فردوسی و شاهنامه او در آلمان

 خسرو ناقد

پیش درآمد: "هانس هاینریش شِدِر"، ایران شناس نامدار آلمانی، در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (پنجم مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به‌مناسبت هزاره‌ فردوسی و در مراسمی که در گرامیداشت شاهنامه و بزرگداشت سراینده آن در شهر برلین بر پا شده بود، خطابه‌ای بلند ایراد کرد که نخستین بار در هفتاد سال پیش از این، با عنوان "فردوسی و آلمانی‌‌ها" در مجله‌ "جامعه‌ شرق شناسان آلمان" منتشر شد.*
او در سخنان خود، سال ۱۸۱۹ میلادی را نقطه‌ عطفی در تلاش آلمانی‌‌ها برای درک فرهنگ مشرق‌ زمین می ‌داند. در این سال "دیوان غربی - شرقی" "وولفگانگ گوته" منتشر می‌شود و "فریدریش روکرت" تحت تاثیر غزلیات مولانا جلال‌الدین، کتاب "رُزهای شرقی" را که مجموعه ‌ای از زیباترین غزلیات آلمانی است منتشر می‌کند و همزمان با این آثار، "گراف پلاتن" نیز، افزون بر ترجمه‌ای که "یوزف هامر - پورگشتال" در سال ۱۸۱۴ میلادی از دیوان حافظ به‌دست داده بود، ترجمه‌ای دیگر از غزلیات حافظ را انتشار می‌دهد.
در بهار همین سال بود که "یوزف فون گورِس" در شهر "کوبلنز" پیشگفتار خود را بر ترجمه‌ شاهنامه اندکی پیش از آنکه ناگزیر شود آلمان را به‌مقصد استراسبورگ ترک کند، به‌پایان می‌برد.
گورِس که به‌خاطر تألیف کتاب «آلمان و انقلاب» و طرفداری از انقلاب فرانسه و مخالفت با دولت و کلیسا تحت فشار فزاینده قرار داشت، ناگزیر به‌ترک آلمان می‌شود و در تنهایی تبعیدِ استراسبورگ، بخش‌هایی از شاهنامه را با ترجمه ای آزاد به پایان می‌رساند. این اثر به سال 1820 میلادی در دو مجلد در برلین منتشر می‌شود.

شِدِر پس از آنکه شرحی تاریخی از پیدایش و سرایش شاهنامه به‌دست می‌دهد، به‌تحولات زبان و شعر فارسی پس از حمله‌ی اعراب به‌ایران اشاره می‌کند و از جایگاه فردوسی و نقش شاهنامه می‌گوید و سپس به‌موضوع اصلی گفتار خود که تلاش‌های آلمانی‌ها برای ترجمه‌ی شاهنامه و تأثیر این حماسه بر فرهیختگان آلمانی و نیز به‌پژوهش‌های گسترده‌ای که درباره‌ی شاهنامه در سرزمین‌های آلمانی‌زبان صورت گرفته است، می‌پردازد.
اما نکته ای که در خطابه‌ی شِدِر بیش از همه جلب توجه می‌کند، تشابهی است که او در اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران در زمان سروده شدن شاهنامه از یک سو و وضعیت انقلابی آلمان در زمان ترجمه‌ی شاهنامه از سوی دیگر می‌بیند.
او گمان دارد که انگیزهء اولین مترجم شاهنامه، نشان دادن این تشابه بوده است؛ به‌ویژه که گورِس ترجمه خود از شاهنامه را به «هاینریش فریدریش فون اشتاین»، دولتمرد نامدار پروسی در دوران جنگهای ناپلئون تقدیم می‌کند و او را با شخصیت اسطوره ای کاوه آهنگر مقایسه می‌کند.
 خطابهء شِدِر با بررسی کوتاه ترجمه‌های دیگری که از شاهنامه فردوسی تا آن زمان صورت گرفته بود، ادامه می‌یابد؛ از آن جمله ترجمه ای که «آدولف فریدریش فون شاک» در سال 1851 میلادی به‌انجام رساند و نیز ترجمهء فریدریش روکرت که پس از مرگش انتشار یافت و یکی از بهترین ترجمه‌های شاهنامه به‌زبان آلمانی است؛ اما متأسفانه این ترجمه هم چون دیگر آثاری که روکرت از زبانهای شرقی به‌دست داده است، کامل نیست.
 ترجمه بخش نخست این خطابه با عنوان "در سکوت تنهایی فردوسی" انتشار می‌یابد. ترجمه بخش دوم سخنان شدر با عنوان "فردوسی و آلمانی‌‌ها" در فرصتی مناسب منتشر خواهد شد.
 

* * *


در سکوت تنهایی فردوسی
هانس هاینریش شِدِر
آورده اند که به‌هنگام حمل تابوت فردوسی، حماسه‌سرای بزرگ ایران از دروازه‌ شهر زادگاهش توس، کاروانی از دیگر دروازه‌ شهر وارد شد که هدایایی برای شاعر به‌همراه داشت.
فرستنده‌ هدایا، سلطان محمود غزنوی، فرمانروای قدرتمند و بنیانگذار نخستین امپراتوری بزرگ ترک در سرزمین‌‌های شرقی اسلام بود که شرق ایران و افغانستان را زیر سلطه‌ خود داشت و می‌رفت تا بر هندوستان نیز حکمروایی کند.
فردوسی، ده سال پیش از مرگ، یعنی زمانی که هفتاد و پنج سال داشت، شاهنامه را که در سرودنش سی و پنج سال رنج برده بود به‌سلطان محمود پیشکش کرده بود. اکنون پس از گذشت سال‌‌ها، سلطان محمود حاضر شده بود با پاداشی شایسته و در خور مقام شاعر، از زحمات او قدردانی کند. اما این پاداش دیرهنگام به‌‌مقصد می‌رسید و نوش دارویی بود پس از مرگ سهراب.

ادامه مطلب ...

فردوسی استاد بی همتای شعر و خرد ایرانی


فردوسی استاد بی همتای شعر و خرد پارسی و بزرگترین حماسه سرای جهان است. اهمیت فردوسی در آن است چه با آفریدن اثر همیشه جاوید خود، نه تنها زبان ، بلکه کل فرهنگ و تاریخ و در یک سخن ، همه اسناد اصالت اقوام ایرانی را جاودانگی بخشید و خود نیز برآنچه که میکرد و برعظمت آن ، آگاه بود و می دانست که با زنده نگه داشتن زبان ویژه یک ملت ، در واقع آن ملت را زندگی و جاودانگی بخشیده است .

بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کـردم بدیــن پــــارسی

فردوسی در سال 329 هجری برابر با 940 میلادی در روستای باژ از توابع طوس در خانواده ای از طبقه دهقانان دیده به جهان گشود و در جوانی شروع به نظم برخی از داستانهای قهرمانی کرد. در سال 370 هجری برابر با 980 میلادی زیر دید تیز و مستقیم جاسوس های بغداد و غزنین ، تنظیم شاهنامه را آغاز می کند و به تجزیه و تحلیل نیروهای سیاسی بغداد و عناصر ترک داخلی آنها می پردازد. فردوسی ضمن بیان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنین ، بلکه با عناصر داخلی آنها نیز می ستیزد و در واقع ، طرح تئوری نظام جانشین عرب و ترک را می ریزد حداقل آرزوی او این بود که ترکیبی از اقتدار ساسانیان و ویژگیهای مثبت سامانیان را در ایران ببیند. چهار عنصر اساسی برای فردوسی ارزشهای بنیادی و اصلی به شمار می آید و او شاهنامه خود را در مربعی قرار داده که هر ضلع آن بیانگر یکی از این چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: ملیت ایرانی ، خردمندی ، عدالت و دین ورزی او هر موضوع و هر حکایتی را برپایه این چهار عنصر تقسیم می کند. علاوه بر این ، شاهنامه ، شناسنامه فرهنگی ما ایرانیان است که می کوشد تا به تاخت و تاز ترک های متجاوز و امویان و عباسیان ستمگر پاسخ دهد او ایرانی را معادل آزاده می داند و از ایرانیان با تعبیر آزادگان یاد می کند؛ بدان سبب که پاسخی به ستمهای امویان و عباسیان نیز داده باشد؛ چرا که مدت زمان درازی ، ایرانیان ، موالی خوانده می شدند و با آنان همانند انسان های درجه دوم رفتار می شد بنابراین شاهنامه از این منظر، بیش از آن که بیان اندیشه ها و نیات یک فرد باشد، ارتقای نگرشی ملی و انسانی و یا تعالی بخشیدن نوعی جهانبینی است.

سی سال بعد یعنی در سال 400 هجری برابر با 1010 میلادی پس از پایان خلق شاهنامه این اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوی نشان داده می شود. به علت های گوناگون که مهمترینشان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حکومتی با فردوسی باعث برگشتن فردوسی به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسی در سال 411 هجری برابر با 1020 میلادی در زادگاه خود بدرود حیات گفت ولی یاد و خاطره اش برای همه دوران در قلب ایرانیان جاودان مانده است.

زبان ، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداریم ، تقریبا چیزی از شخصیت ، عقاید، خاطرات و افکار نظام یافته ما باقی نخواهد ماند بدون زبان ، موجودیت انسان هم به پایان می رسد زبان ، ذخیره نمادین اندیشه ها، عواطف ، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداری ها، افکار قالبی و انگیزه هایی است که در سوق دادن و تجلی هویت فرهنگی انسانها نقش اساسی دارد.همگان بر این باورند که واژه ها در کارگاه اندیشه و جهان بینی اندیشمندان و روشنفکران هر دوره در هم می آمیزند تا زایش مفاهیم عمیق انسانی تا ابد تداوم یابد. با وجود این ، در یک داوری دقیق ، تمایزات غیرقابل کتمان و قوت کلام سخنسرای نام آور ایرانی حکیم ابوالقاسم فردوسی با همتایان همعصر خود آشکارا به چشم می خورد زبان و کلمات برآمده از ذهن فرانگر و تیزبین او، در محدودیت قالبهای شعری ، تن به اسارت نمی سپارد و ناگزیر به گونه شگفت آوری زنده ، ملموس و دورپرواز است فردوسی به علت ضرورت زمانی و جو اختناق حاکم در زمان خود، بالاجبار برای بیان مسائل روز: زبانی کنایه و اسطوره ای انتخاب کرده است ؛ در حالی که محتوای مورد بحث او مسائل جاری زمان است بدین اعتبار، فردوسی از معدود افرادی است که توان به تصویر کشیدن جنایات قدرت سیاسی زمان خویش را داشته است پایان سخن آن که انگیزه فردوسی از آفریدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی خلفای عباسی و سلطه امیران ترک بود .

آنچه کورش کرد و دارا وانچه زرتشت مهین
زنده گشت از همت فردوسی سحـر آفرین
نام ایــــران رفته بــود از یـاد تا تـازی و تـرک
ترکــتــازی را بــرون راندند لاشـــه از کـمین
ای مبـــارک اوستـــاد‚ ای شاعـــر والا نژاد
ای سخنهایت بســوی راستی حبلی متین
با تـــو بد کـــردند و قــدر خدمتت نشناختند
آزمـــنـــدان بــخیـــل و تاجـــداران ضـنــیــن

 

زندگی نامه

 حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.

فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.

همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.

چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خود می گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال

بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".

گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.

تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.

فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.

 در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.

اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.

از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.

فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.

او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.


ویژگیهای هنری شاهنامه

"شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.

اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد. ارد بزرگ متفکر شهیر کشورمان می گوید : ایرانیان نیک نامی و پاکی تبار گذشتگان خویش را در شاهنانه فردوسی می بینند و در هر دودمانی که باشند برآن راه خواهند بود .

ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.

شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.

فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.

در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد.

زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.

حکیم فردوسی خود توصیه می کند:

تو این را دوغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.

جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.

زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.

برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.

پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.

آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.

ادامه مطلب ...

جایگاه فردوسی در فرهنگ ملل آسیای مرکزی


نویسنده: پروفسور دکتر حق نظر قربان محمّد اف / استاد دانشگاه ملی ازبکستان
حکیم فردوسی طوسی، بدون شک، از جمله‌ی آن شاعران و اندیشمندان جهانی است که بدون نام و‌آثار او، تصوّر ادب و فرهنگ بشری خارج از امکان است. اگر شاعران روس مانند «پوشکین»، «ژوکوسکی»، «ونییوپتین اف»، «کیوخیلبکر»، «لیرمانتف»، «پولیشرایف»، «فیت»، «بونین»، «ایسینین» و دیگران در آرزوی دیدن «وطن نیلگون فردوسی» و استماع «صوت فارسی» بودند، ملل آسیای مرکزی اندیشه و اثار حکیم فردوسی را جزء جدایی ناپذیر فرهنگ و معنویت خود دانسته‌اند.
اینک، بیش از یک هزار و صد سال از درگذشت فردوسی می‌گذرد، ولی نام فردوسی چون ستاره‌ی تابناک، بر فرق هر دور و زمان، می‌درخشد. البته درباره‌ی فردوسی و «شاهنامه‌»ی او خاورشناسان شرق و غرب سخنان زیادی گفته و مقالات و تحقیقات زیادی انجام داده‌اند که نام بردن همه‌‌ی آنها، از حدّ دایره‌ی این مقاله بیرون است. ولی بهترین سخنان را درباره‌ی فردوسی و «شاهنامه‌»ی او خود فردوسی گفته است. این ابیات که از زبان خود فردوسی است، جایگاه او را در فرهنگ ایران و جهان، به طور شاخص تعیین می‌نماید:
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند
بر این نامه بر سال ‌ها بگذرد همی کس آن کس که دارد خرد
نمیرم از این پس که من زنده‌ام که تخم سخن را پراکنده‌ام
«شاهنامه‌»ی فردوسی اثری است که در همه‌ی ادوار تاریخ، بزرگان فرهنگ ایرانی، ترکی، ارمنی، گرجی، اسلاوی، فرانسوی، آلمانی و غیره را به وجد آورده و شیفته‌ی خود نموده است. این شاهکار بی‌زوال برای اندیشمندان و شاعران فارسی زبان و ترکی زبان منطقه، به عنوان یک نمونه‌ی عالی هنر ادبی و الگوی اخلاقی و زیبا شناختی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. با گذشت سال‌ها و زمان‌ها، «شاهنامه» ارزش بیشتری پیدا می‌کند و همچون یک شاهکار بی نظیر و بی‌زوال، باقی می‌ماند. تنها فردوسی است که برای «خلق کاخی بلند از نظم»، به دنیا آمده است. تنها اوست که توانسته‌ است یک چنین اثر جاودانه را به جهانیان و تمدن جهان عرضه کند.
ب. رسل فیلسوف معاصر انگلیسی وقتی که در یک اثر فلسفی خود با نام «تاریخ فلسفه‌ی غرب» (مسکو، 1959) «شاهنامه» را با داستان‌های «الیادا» و «آدسیا»ی هامیر، مورد مقایسه قرار می‌دهد، در ارایه‌ی نظر عجله می‌کند. زیرا آن آثار به هیچ وجه نمی‌تواند با اثری بلند و پر محتوا چون شاهنامه قابل مقایسه باشد.
«شاهنامه‌»ی فردوسی در فرهنگ و حیات معنوی ملل آسیای مرکزی جایگاه ویژه‌ای دارد. ملل و اقوام آسیای مرکزی چون تاجیکان (نماینده‌ی فرهنگی آریایی) و ازبکان، ترکمن‌ها، قزاق‌ها، قرقیزها و قاره قالپاق‌ها (نمایندگان فرهنگ ترکی) که مشترکات دینی، فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و اقتصادی دارند، احترام و اعتباری خاص برای فردوسی و «شاهنامه‌»ی او قایلند. بی جهت نیست که بسیاری از سیمای قهرمانان، موضوعات و منظره‌های رزم و بزم و حتی، پند و حکیم و عناصر دیگر که در شاهنامه موجودند، در داستان‌های پهلوانی و قهرمانی ترکی زبان‌های منطقه از قبیل «گور اوغلی»، «الپامش»، «ماناس»، «رستم خان»، «قیرق قیز»، «کبلانور باتیر» و غیره ... به چشم می‌خورند.
یادآوری این نکته که سیمای «رستم» (پسر زال زر) در ادبیات عامیانه‌ی ملل آسیای مرکزی به عنوان سمبل دلیری، شجاعت و قهرمانی و نیرومندی و میهن پرستی، سیمای «رخشن (اسب رستم) و «پری» (موجود افسانه‌یی) به عنوان سمبل زیبایی، نیکی و پاکی، سیمای «دیو» به عنوان سمبل بدی، بی رحمی، اهریمنی ... به کار گرفته شده است، فکر می‌کنم، کافی است که گفته شود «شاهنامه» و قهرمانان مثبت و منفی آن، در شکل گیری ادبیات حماسی این منطقه نیز تأثیر عمیقی داشته است. تا حدی که می‌‌توان گفت نام و شهرت اسکندر مقدونی توسط «شاهنامه‌»ی فردوسی وارد ادبیات عامیانه‌ی ملل آسیای مرکزی شده است. همچنان قابل تذکر است که سیمای اسکندر، آن چنان که در شاهنامه به رشته‌ی تحریر درآمده و به احتمال قوی، محصول تخیّل و بافته‌ی خود فردوسی است، در ادبیات عامیانه و میراث مکتوب این منطقه قلمداد گردیده است. بدون مبالغه، می‌توان گفت که سیماها، آهنگ‌ها، موضوعات، قهرمان‌ها، واقعه‌ها و مراسم‌ها و عناصر ادبی که در شاهنامه به چشم می‌خورد، پیوند زرین فرهنگ آریایی و ترکی است. ارتباط تاریخی فرهنگ ایران و ترکی در شاهنامه‌ی فردوسی به طور واضح و روشن منعکس شده است.
اغلب محققان ادبیات عامیانه‌ی مردم آسیای مرکزی چون ا. س. براگنسکی، خ. کاراگلی، خ. ظریف اف، ر. امان اف و دیگران برآنند که بعضی از وقایع و تصاویر «شاهنامه»، از جمله طلوع و غروب آفتاب، تصویر و توصیف است، تصویر نبردها، لشکرکشی، تصویر طبیعت، بیان افکار بشر دوستی و میهن پرستی داستان‌ها و حماسه‌های ملل آسیای مرکزی به وقایع و تصاویر «شاهنامه» شباهت شگفت انگیزی دارند. گذشته از این، مفهوم «هفت پیروزی بر نیروهای بدی و اهریمنی که در «شاهنامه»ی فردوسی در صورت «هفت خان» رستم و «هفت خان» اسفندیار به چشم می‌خورد، در داستان عامیانه‌ی «گور اوغلی» تاجیکان («عوض» یکی از قهرمانان این حماسه که بر دشمنان پیروز می‌گردد) شباهت دارد.
شاهنامه تاکنون تقریباً 15 بار به زبان‌های ترکی ترجمه، کتابت و چاپ شده است. این شاه اثر بی زوال، از عهد غزنویان ترک گرفته تا قرن بیستم، به عنوان ارزشمندترین کتاب بشر دوستی و میهن پرستی، مورد استقبال ملل این منطقه قرار گرفته است. به ویژه، در دوره‌ی سلطنت تیموریان، این اثر بلند ادبی و هنری، ارزش بیشتری پیدا می‌کند. از جمله، بایسونقور میرزا شاهزاده‌ی تیموری، بیش از 40 نسخه‌ی دستنویس «شاهنامه» را مورد مقایسه قرار دارد و متن انتقادی و معتبر آن در دسترس آیندگان قرار گرفت. امیر علیشیر نوایی شاعر بزرگ و پایه‌گذار زبان و ادبیات کلاسیک ازبکی، نسبت به شاهنامه توجه خاصی داشت. او حکیم فردوسی را به عنوان سخن ور بزرگ و «متکلّم» نام برده است. نوایی در «محاکمة اللغتین» خود از فردوسی به عنوان بزرگترین شاعر مثنوی سرا نام می‌برد و او را «نصایح علم» می‌خواند. نوایی، رستم را برجسته‌ترین سیمای حماسی می‌داند.
در قرن‌ هجدهم و نوزدهم میلادی نیز توجه مردم آسیای مرکزی نسبت به «شاهنامه» نه تنها کم نشد بلکه ترجمه‌های تازه‌ی «شاهنامه» و یا داستان‌های علی حده‌ی آن، به وجود آمد. در قرن بیستم میلادی نیز ملت ازبکستان به شاهنامه توجه خاصی داشت و همیشه این شاهکار ادبی را جزو میراث معنوی خود حساب می‌کرد. پس از استقلال نیز از این توجه کاسته نشد. یک مثال بارز آن این است که بزرگترین مقاله‌ی «دایرة المعارف ملی ازبکستان» درباره‌ی فردوسی و «شاهنامه»ی اوست که به قلم دانشمند ازبک ـ ارگش آچیل اف نوشته شده است.
برخی از محققان دانشمند ازبک کتاب‌ها و تحقیقاتی راجع به فردوسی و شاهنامه‌ی او انجام داده‌اند. از جمله، «شاه کتاب و مؤلف او» (تاشکند، 1992) نوشته‌ی پروفسور شاه اسلام شاه محمد اف و «بزرگان شرق قدیم» (تاشکند، 1999) نوشته‌ی پروفسور حمید جان حامدی را می‌توان در ردیف کتب ارزشمند راجع به فردوسی و شاهنامه‌ی او نام برد. همچنین، در سال 1990 در ازبکستان رمان «فردوسی» ساتیم الغ زاده نویسنده‌ی معروف تاجیکستان به ازبکی ترجمه و چاپ شد.
در قرن بیستم، نمایشنامه‌های «ضحّاک ماران»، «سیاوش»، «رستم و سهراب» و «فریدون» که بر اساس سوژه‌های «شاهنامه» تهیه شده‌اند، در تئاتر‌های ازبکستان به زبان ازبکی نمایش داده شد و مورد استقبال مردم ازبک قرار گرفت.
فردوسی و «شاهنامه‌»ی او برای مردم قره قالپاق نیز آشناست. نویسندگان برجسته‌ی قره قالپاقستان مانند: اجی نیاز کاسی بای اولی، کون خواجه، بیرداخ، اوتیش و چند تن دیگر نیز درباره‌ی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی اطلاعات عمیق داشتند. افکار و آثار شاعران و اندیشمندان بزرگ ایرانی چون فردوسی، سعدی، حافظ ... برای روشنفکران قره قالپاق به عنوان سرچشمه و منابع مهم فکری، از ارزش ویژه‌ای برخوردار بوده است. ادیبان قره قالپاق بهترین سنت‌های ادبی شعر فارسی را ادامه داده و ادبیات ملی خود را غنا بخشیده‌اند.
نام فردوسی و «شاهنامه‌»ی او در بین مردم ترکمن نیز معروف است. مختوم قلی «فراقی» سر دفتر ادبیات کلاسیک ترکمن، به فردوسی احترام ویژه‌ای داشت. «اَنّه کاووس اف» شاعر معاصر ترکمن شعری در وصف فردوسی سروده و آن را زنده یاد استاد لایق شیر علی شاعر برجسته‌ی تاجیک، به فارسی تاجیکی ترجمه کرده است.
اینک چهار مصراع از آن شعر را به عنوان نمونه می‌آوریم:
از چار سو خلق آفرین خواند بر گفتی: تو خرد جاودانی
زین بعد به فخر می‌توان گفت: خورشید تمام شاعرانی!
فردوسی و «شاهنامه‌»ی او در بین ملّت قزاق نیز جایگاه ویژه‌ای دارد. «آبای قوننبایف» (1845 ـ 1904) شاعر، نویسنده و متفکر برجسته‌ی قزاق که به زبان و ادبیات فارسی علاقه‌ی خاصی داشت، فردوسی را یکی از استادان خود می‌داند و در یک شعر خود می‌گوید (با ترجمه):
ای «فضولی»، «صیقلی»، «شمسی» ای «نوایی»، «سعدی»، «فردوسی»
هم الا یا « خواجه‌ی حافظ » ای بزرگان، کمک و امداد!
«چنگیز اتیمت اف» برجسته‌ترین نویسنده‌ی معاصر قرقیز و جهان، فرهنگ و تمدّن هزار ساله‌ی ملل آسیای مرکزی را بدون نام و آثار رودکی و فردوسی و فارابی و بوعلی سینا، نمی‌توانست تصوّر کند. وی در بسیاری از مقالات اجتماعی و ادبی خود به مناسبت‌های مختلف اشاره‌هایی به نقش و جایگاه ادبیات فارسی در رشد فرهنگ این منطقه و جهان، کرده و فرهنگ ایرانی را «فرهنگی مبتنی بر اندیشه‌ی بشر دوستی»، خوانده است. وی به عنوان نمونه، از آثار رودکی و فردوسی، نام برده است. «شاهنامه» در بین روشنفکران قرقیز خیلی معروف است و آنها این اثر را به عنوان «شاه اثر» نام می‌برند.
ولی نقش و جایگاه فردوسی و «شاهنامه»ی او در جمهوری تاجیکستان عمیق‌تر و بالاتر است. بدون شک، می‌توان گفت که مرکز اصلی فردوسی شناسی در منطقه‌ی آسیای مرکزی، تاجیکستان است.
البتّه، علت اصلی این، هم نژادی و همزبانی و هم فرهنگی تاجیکان با ایرانیان می‌باشد. فردوسی، یکی از چهره‌های برجسته‌ی ادبیات فارسی تاجیکی است و شرح حال و آثار او در کتاب‌ها از مدرسه‌ی ابتدایی تا دانشگاه، تدریس می‌شود. از کوچک‌ترها گرفته تا بزرگسالان، تاجیکی نیست نام فردوسی را نشناسد و حداقل چند بیت از «شاهنامه‌»ی او حفظ نباشد. بعضی از افراد، چند هزار بیت از «شاهنامه» را حفظ‌اند که قابل توجه است. در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان «کتابخانه‌ی ملی تاجیکستان» به نام فردوسی است. در یکی از بزرگترین و زیباترین میدان‌های دوشنبه مجسّمه‌ی فردوسی نصب گردیده است. در دوشنبه و مراکز و نواحی کشور برخی از خیابان‌ها، میدان‌ها، کوچه‌ها، مدرسه‌ها و مراکز فرهنگی از قبیل کتابخانه‌ها، به نام فردوسی است.
در قرن گذشته‌ی میلادی تئاتر ملی تاجیکستان به نام ابوالقاسم لاهوتی نمایشنامه‌هایی بر اساس سوژه‌های «شاهنامه»ی فردوسی از قبیل «بیژن و منیژه»، «رستم و سهراب» (مؤلفان: غنی عبدالله و پیر محمد زاده) به نمایش گذاشت و حال نیز مورد استقبال بینندگان قرار دارد. بهترین کارگردان‌های تاجیک چون ب. کیمیاگراف و دولت خدای نظر اف بر اساس «شاهنامه»ی فردوسی چندین فیلم سینمایی ساخته‌اند که تحت عناوین «داستان رستم»، «رستم و سهراب»، «داستان سیاوش»، «پرچم کاوه‌ی آهنگر» پخش شده‌اند. کارگردانان این فیلم‌ها، برنده‌ی جایزه‌ی دولتی رودکی گردیده‌اند.
در تاجیکستان پیرامون روزگار فردوسی و «شاهنامه‌»ی تحقیقات ارزشمندی صورت گرفته است. در این زمینه، کتاب «فردوسی و زمان او» تألیف دکتر م. رجب  (دوشنبه، 1974)، «شاهنامه‌ی فردوسی و سنّت نقاشی» دکتر ش. شکور (مسکو، 1983)، «فردوسی در فرانسه» تألیف دکتر شاکر مختار، «فردوسی» تألیف دکتر احمد عبدالله  ... را می‌توان به عنوان بهترین تحقیقات، نام برد.
نام فردوسی، به عنوان سمبل آزادی و استقلال، همیشه پاینده خواهد ماند. بی جهت نیست که تاجیکان و ازبکان، فرزندان خود را با نام قهرمانان «شاهنامه» چون رستم، سهراب، اسفندیار، پرویز، خسرو، بهرام، شاپور، قباد، سیاوش، جمشید، فریدون، منیژه، تهمینه، فرنگیس ... نامگذاری می‌کنند. این موضوع بار دیگر از جاودانگی نام و آثار فردوسی گواهی می‌دهد.
منبع: http://tashkent.icro.ir –

سال 1388 سال فردوسی

بنیاد نیشابور از دو دیده،سال 1388 را سال فردوسی،پیشنهاد می‌کند.

1-    سال 1387 خورشیدی خیام -کمابیش برابر با سال 2008 میلادی- از سوی تاجیکستان برای بزرگداشت رودکی سرایندهء بزرگ پارسی‌گوی پیشنهاد شده و سازمان جهانی یونسکو نیز آنرا پذیرفته و در برنامهء خویش گنجانده است، و از دو سال پیش برای برگزاری جشن‌های ویژهء آن در تاجیکستان - دوشنبه و رودک زادگاه رودکی برنامه فراهم شده است، و دور نیست که فرهنگیان ایران را نیز آرزوی هموندی در آن جشن‌ها باشد، پس بهم آمیختن دو بزرگداشت برای دو پایه‌گذار سرود و زبان و فرهنگ و آوازه ایران درست نمی‌نماید.

2-    در این گمان نمانده است که فردوسی خود، سال چهارسد هجری (ماهشمار) را سال پایان یافتن شاهنامه خوانده است:

سرآمد کنون قصهء یزدگرد / بماه سپندارمذ، روزِ اِرد

ز هجرت شده پنج هشتادبار / که پیوستم این نامهء نامدار

پیدا است که در ایران باستان هر روز را نامی بوده است، چنانکه نام روز نخست هر ماه اهورامزدا = اورمزد و نام روز دویم بهمن، سه و روز شانزدهم مهر، و اینچنین نام روز روز بیست‌وپنجم ماه روز «اِرد» نامیده می‌شد که در زبان پهلوی «اَرت» ﻏﻨﺘ ، و در زبان اوستایی اَشی وَنگوهی ihuMaW iCa خوانده می‌شد.

ماه‌ها در گاهشماری ایران باستان همه سی روزه بوده‌اند، دوازده سی روز برابر با سیسدوشست روز، که پنج روز گهنبار فروهران را در پایان سال بدان می‌افزودند.

چون بر بنیاد آمار و شمار، در اخترماری خیام شش ماه نخستِ سال، هر یک را برابر سی‌ویک روز گرفتند، روز بیست‌وپنجم اسفندماه باستانی، برابر با روز نوزدهم اسفندماه خیامی است.

اما سالِ ماهشمار، در هر سال، یازده روز کمتر از سال خورشیدی است که در 400 سال برابر با 4400 روز می‌شود.

اگر این شمار روز را بر 365 بخش کنیم، برابر می‌شود با 12 سال و 20 روز خورشیدی، و چون 12 سال را از 400 کم کنیم برابر است با سال 388 خورشیدی و بر این بنیاد، شاهنامهء فردوسی در سال 388 خورشیدی بپایان رسیده است، و سال 1388 هزارمین سال پایان یافتن شاهنامه است؛ بسال خورشیدی! و چنین سال شایسته‌ترین سال است برای بزرگداشت پهلوان میدان خرد و فرهنگ، روان بیدار و جان تبدارِ کشور آریایی «فردوسی» و شایسته‌ترین زمان است، برای بزرگداشت درفش همواره برافراشتهء دانش و فرهنگ و جهانبینی ایرانیان، شاهنامهء فردوسی...

اما بر رهروانِ خردمندِ میدان فرهنگ ایران پوشیده نیست که نگارندهء این نامه از سال 1355 خیامی تا سال 1385 خیامی بر سرِ ویرایش شاهنامهء فردوسی جان و نیرو نهاده است، و از آغاز سال 1386 نیز پیشگفتاری بزرگ فراهم شده است، که امیدواریم بتوانیم آنرا در سال 1387 بچاپ رسانده به ایرانیان فرهیختهء جان و روان بر پای ایران ریخته پیشکش نماییم.

خواندن آن پیشگفتار و نیز گزارش رج‌برج شاهنامه که سخنان فردوسی را از گفتارهای نادرخور افزایندگان می‌پیراید، راهی است برای شناسایی هرچه بیشتر این یادگار باشکوه که رهاورد اندیشه و فرهنگ و خرد هزاران سالهء نیاکان بزرگوار ما است، تا با شناختی که از مغز گفتارهای نغز فردوسی دست می‌دهد، به زندگی شگفت و جهان‌بینی و جهانبانی آن نیاکان ارجمند ره بریم، تا چسان، هزاران سال، کشور خویش را چون تخت جهان پایتخت جهان آراستند، و روان و اندیشه و اندریافت را از هر کژی و بدی بپیراستند،... درفش همواره سرافراز فرهنگ خویش را بر بلندای دماوند و سبلان و پامیر برافراشتند چنانکه هر سپیده‌دمان، پرتو مهرِ بامدادین، بر آن درخش می‌افکند، و نیروی اندروای زبَردست؛ چین‌برچینِ آن می‌افزاید، تا همواره سرافراز؛ جان و نیرو و خرد و بینش به جهانیان بخشد، و راه رسیدن به مهر و راستی و پیمان را به رهروان این راه درازآهنگ بنمایاند.

فردوسی ؛ نمایشنامه نویسی که کشف نشده است.

میرجلال‌الدین کزازی گفت: فردوسی با شاهنامه پایه‌های چیستی و هستی و نهادین پارسیان را در ایران نو می‌ریزد.

این استاد دانشگاه در خراسان، با بیان این سخن افزود: فردوسی مانند دیگر سخنوران ایران نیست و با هیچ سخنور شاهکار ادبی در ایران و جهان قابل سنجش و برابری نیست.

او در ادامه یادآور شد: فردوسی با سرودن شاهنامه روزگار نوی در فرهنگ و منش ایرانیان پدید آورد؛ در واقع شاهنامه فرهنگ‌ساز و منش‌پرداز و روزگارآفرین است.

کزازی با اشاره به این‌که فردوسی سخنوری ملی است، گفت: فردوسی از آن رو که سخنوری ملی است و اسطورهای ایرانی  را سروده، در میان ایرانیان بیش‌تر شناخته شده است. با این همه شاهنامه او به زبان‌های دیگر جهان نیز ترجمه شده است.

این نویسنده و پژوهشگر با بیان این‌که فردوسی با سرودن شاهنامه کاری بزرگ و شگرف کرده است،گفت:کار بزرگ و شگرف فردوسی این است که گذشته و پیشینه نیاکان ایرانیان را اکنونی و روزآمد کرده است.

او افزود: اگر فردوسی در یکی از بزمگاه‌های تاریخ و فرهنگ سر بر نمی‌آورد و شاهنامه را نمی‌سرود، شاید ما ایرانیان فارسی سخن نمی‌گفتیم و ایرانی نمی‌بودیم و نمی‌ماندیم.

وی اضافه کرد: اگر فردوسی نمی‌بود، گسلی میان گذشته و اکنون ایران پیدا می‌شد و مانند بسیاری دیگر از مردمان که بخت آن را نداشتند فردوسی خود را بیابند، گذشته را می‌بایست در دیرین‌کده‌ها و کتاب‌ها می‌دیدیم.

کزازی بر استفاده از ابزارها و امکانات نو و امروزی برای حفظ میراث معنوی در عصر معاصر تاکید کرد و گفت: برای این‌که یادگارهای گذشتگان را پاس بداریم و میراث‌ معنوی را در دامن ذهن ایرانی بیافکنیم و در جهان بشناسانیم، به ناچار باید از ابزارها و امکانات نو بهره ببریم.

او افزود: ابزارها و رفتارهای گذشته پاسخ‌گوی نیاز امروز نیست و نمی‌توان صرف هنرهایی چون داستان‌گویی،‌ نقالی و پرده‌خوانی، شاهنامه را به ایرانیان و جهانیان شناساند، و لازم است از رسانه‌های نو چون نمایش‌، فیلم و پویانمایی برای کودکان و نوجوانان ‌بهره بگیریم.

این استاد دانشگاه با بیان این‌که با آوازه‌افکنی و ترجمه شاهنامه و دیگر شاهکارهای ادبی به زبان‌های دیگر می‌توانیم بیگانگان را با این شاهکارهای ادبی و فرهنگ ایرانی پیوند بدهیم، گفت: فرهنگ و ادب کم‌تر از دیگر زمینه‌ها در جامعه ایرانی ارج نهاده می‌شود و همین سستی و کاستی انگیزه‌ای شده است که ایرانیان بدان سان که شایسته فرهنگ و ادب ایرانی است، با آن آشنا نشوند و زیان‌ها و پیامدهای گوناگون داشته باشند، که در جامعه ایران و جامعه جهانی نمود پیدا می‌کند.

کزازی همچنین گفت: نشناساندن تاریخ و فرهنگ ایرانی عامل پاره‌ای از نابسامانی‌های بین جوانان و گرایش آن‌ها به فرهنگ‌های پوشالی بیگانه است. همچنین کم‌توجهی به این میراث معنوی، عرصه را برای فریبکاران فراهم می‌کند، تا بزرگان ادب ایران را بربایند و از نام آن‌ها برای شناسانیدن جهانی خود سود بجویند.

او بزرگداشت فرهنگ و ادب ایران را بهانه‌ای برای آشنایی بیش‌تر با آن عنوان کرد و گفت: تجلیل از این میراث معنوی کم‌ترین و نخستین کاری است که می‌توان در شناختن و شناسانیدن این چهره‌ها انجام داد.

کزازی افزود: این تجلیل‌ها و بزرگداشت‌ها زمانی سودمند است که در خود پایان نگیرد و راهی برای پژوهش‌های فرهنگی و ادبی و اجتماعی باشد؛ به گونه‌ای که جنبشی را پدید آورد.

از میان شاعران پارسی گوی ، فردوسی بیشترین تاثیر را بر ادبیات نمایشی ایران داشته است

بهروز غریب پور به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی با اعلام این مطلب به خبرنگار ما گفت: از 100سال پیش تا به امروز 150نمایشنامه براساس داستان های مختلف شاهنامه روی صحنه تئاتر ایران رفته و در تاجیکستان و دیگر کشورهای آسیای مرکزی هم آثاری در این زمینه اجرا شده اند.

این کارگردان تئاتر در ادامه افزود: فردوسی قرنهاست که مورد توجه نمایشگران انفرادی (نقالان) ایران زمین قرار گرفته و از همه شاعران بیشتر مورد توجه اهل نمایش بوده است.

کارگردان اپرای عروسکی رستم و سهراب تاکید کرد: با این وجود معتقدم که فردوسی به عنوان یک نمایشنامه نویس بزرگ مورد توجه قرار نگرفته و هنوز کشف نشده است.

وی با اشاره به عدم موفقیت بیشتر آثار نمایشی که براساس داستان های شاهنامه ساخته شده اند، خاطرنشان کرد: تجربیات گذشته اهالی نمایش از آن جهت زیاد موفق نبوده که در آنها موسیقی اشعار شاهنامه مورد استفاده قرار نگرفته است. در واقع هرگاه موسیقی و نظم را از اثر فردوسی حذف کنیم ، دچار مشکل می شویم.

غریب پور ضمن آن که «اپرا» را قالب مناسب برای ارائه داستان های شاهنامه دانست ، گفت: داستان های فردوسی اساسا برای «اپرا» نوشته شده اند و با اندکی دخل و تصرف در آنها می توان حداقل 18اثر را در این قالب نمایشی نوشت و اجرا کرد.

وی با اشاره به جهانی بودن آموزه های فردوسی افزود: حکیم توس جهان و خلقت را می شناسد و داستان های او آکنده از «تم »هایی همچون مرگ ، عشق ، پیروزی ، شکست ، خیانت و حسادت است. با توجه به شناخت فردوسی از تصویر و توجه او به راز آفرینش ، اگر داستان های شاهنامه در قالب اپرا ریخته شود، مخاطبان جهانی خواهد یافت.

قطب الدین صادقی ، دیگر کارگردان تئاتر که تجربه به روی صحنه بردن 5اثر نمایشی براساس داستان های شاهنامه را دارد، در ارتباط با وجوه نمایشی اثر فردوسی گفت: موقعیت ها، شخصیت ها و مضامین داستان های حماسی شاهنامه قابلیت ارائه به شکل درام را دارند و می توانند به آثاری تراژیک تبدیل شوند.

کارگردان نمایش هفت خوان رستم با اشاره به کم توجهی هنر نمایش معاصر ایران به منظومه حماسی فردوسی تصریح کرد: در این زمینه مسوولان بسترسازی نکرده و امکانات لازم را برای تولید آثار نمایشی مناسب فراهم نکرده اند. کار بر روی داستان های بزرگ شاهنامه ، نیاز به وقت کافی ، گروه حرفه ای ، اعتبار کافی و امکانات صحنه ای مناسب دارد که متاسفانه در شرایط فعلی تئاتر ایران چندان در دسترس نیست.

وی دلیل ضعف کارهای نمایشی مبتنی بر داستان های شاهنامه را نهفته در عدم شناخت عمیق این اثر دانست و افزود: کسانی که فرهنگ ایران زمین را به خوبی نشناخته اند، نمی توانند به درستی داستان های فردوسی را در قالب درام به روی صحنه بیاورند.

سیاوش تهمورث ، بازیگر و کارگردان عرصه تئاتر هم با مرور اقتباس های نمایشی از شاهنامه گفت : اگر منصفانه به کارنامه هنر نمایش در این زمینه نگاه کنیم ، در واقع هیچ کاری نکرده ایم و این اثر گرانبها را به فراموشی سپرده ایم.

وی با اشاره به تجربه های چند سال گذشته هنرهای نمایشی ایران افزود: بسیاری از این کارها چندان مناسب و درخور نام و شان فردوسی نبوده و در نهایت به اثری ضدارزش تبدیل شده اند.

این کارگردان تئاتر خاطرنشان کرد: ما باید به طور اصولی با این اثر ارزشمند زبان و ادبیات فارسی روبه رو شویم نه این که با رجوع به آن ، به دنبال کسب نام و شهرت برای خودمان باشیم که در این صورت تنها به فرهنگ این مرز و بوم صدمه خواهیم زد.

تهمورث در پایان آفت آثار نمایشی اقتباسی از شاهنامه را اسیر شدن در بند ظواهر داستان های فردوسی دانست و تاکید کرد: ما متاسفانه با هنر داستان سرایی این شاعر بزرگ به صورت سطحی برخورد کرده و مضامین عمیق آن را کشف نمی کنیم.

نتیجه چنین برخوردی آن می شود که کار ما در راستای هویت و اعتقادات ملی ما نبوده و به ضد ارزش تبدیل می شود. 

بن مایه:تبیان