پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

آموزه های قرآنی و روایی در شاهنامه

ویژه‌نامه - ویژه نامه بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی - مورخ دوشنبه 1391/02/25 شماره انتشار 18118- یاسرموحدفر

فردوسی، حکیمی اسلامی

حسن، پسر اسحاق، فرزند شرف شاه با کنیه ابوالقاسم و لقب فردوسی گردآورنده ده هزار سال تاریخ ایران و جهان و نگارنده بزرگترین کتاب حماسی گیتی، «شاهنامه» است؛ شاهنامه از یک سو برترین و بزرگترین دانشنامه جهانی در روزگار خود بوده و از دیگر سو سرگذشت برخی از شاهان که هر یک نماینده تاریخ هزاران ساله ای هستند در این کتاب سترگ نام برده شده است.ابوالقاسم فردوسی به سال400 هجری قمری برابر با سال 388 هجری خورشیدی با روایت داستان پیروزی ایران به دست مسلمانان در دوره فرمانروایی یزدگرد، پادشاه ایرانی، سرایش شاهنامه که در برگیرنده دانش های بشری در گستره جهانی و با محور قرار دادن امپراتوری (جهانشاهی) ایران بزرگ و پهلوانان ایرانی است را به پایان رسانید:

سرآمــد کنون قصه یزدگـرد                        بـــه ماه سپندارمذ روز ارد

ز هجـرت شده پنج هشتاد بار                    که پیوستم این نامه نامدار

فردوسی با سرایش شاهنامه توانست به آشکارا سنت های باستانی را با آموزه های اسلامی در هم آمیزد؛ شاعر بلندآوازه حماسه سرا که در روستای پاژ از دهستان های شهر توس خراسان بزرگ به دنیا آمده بود، بسیاری از دانش ها، فرهنگ ها و آیین ها را پس از چهل سال گردآورد و در سی تا سی و پنج سال دانشنامه ای با نام شاهنامه را در 25 اسفند ماه سال 400 هجری قمری برابر با روز «ارد» از برج «سپندارمذ» از گاهشمار باستانی و به سال 388 هجری خورشیدی خیامی در قالب منظومه ای داستانی به پایان رسانید.

با این همه حکمتهایی که در شاهنامه گردآوری شده بود، ابوالقاسم فردوسی از حکیمان بزرگ در جهان اسلام در دوره غزنوی شمرده  می شد و حکیم فردوسی توسی به راستی میراث دار تمدن ده هزار ساله ای بود که آن را با دستاوردهای چهار سده فرهنگ و اخلاق اسلامی پیوند داده بود.

علاقه مندی ویژه حکیم توس نسبت به پیامبر رحمت (ص) و خاندان پاک ایشان و بهره گیری از آموزه های اخلاقی و روایی بزرگان دین بهین اسلام به آشکارا در سراسر شاهنامه همانند چشمه ای جوشان روان است و نمی توان بر پایه برخی انگاشته ها و احتمال های دور از حقیقت، برای او دینی جز اسلام و مذهبی مگر تشیع پنداشت:

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی           خداونـد امر و خداونـــد نهی

که من شهر علمم، علی ام در اسـت         درست این سخن گفت پیغمبر است

منم بنــــده اهـل بیـــت نبی                  ستاینده خاک پـای وصی

حکیم توس در کتاب وزین شاهنامه با بهره های فراوانی که از میراث گرانسنگ پیامبر گرانقدر اسلام (ص)، کتاب آسمانی و مقدس قرآن برده، نور یکتاپرستی دمیده است، آن چنان که در دیباچه شاهنامه و در مقام ستایش پیام آور گرامی اسلام (ص) و پیشوای پارسایان حضرت علی (ع) می سراید:

اگر چشم داری به دیگر سرای           بــه نــزد نبی و علی گیر جای

بریـــن زادم و هم برین بگذرم         چنان دان که خاک پی حیدرم

سلطان سخن در محاجه با سلطان محمود که وی را به خاطر داشتن مذهب شیعه سرزنش می کند و حتی او را تهدید به قتل کرده بود، چنین می سراید:

ایا شاه محمود کشورگشای                      ز کس گر نترسی بترس از خدای

که بد دین و بد کیش خوانی مرا              منم شیر نر، میش خوانی مرا؟

مرا غمز کردند کان بر سخن                  به مهر نبی و علی شد کهن

نترسم که دارم ز روشندلی                 به دل مهر جان نبی و علی

چو سلطان دین بد نبی و علی                 به فر الهی و شاه یلی

بریــن زادم و هم برین بگذرم              ثناگوی پیغمبر و حیدرم

منش سیاسی و ساحت اندیشه ای که شاهنامه به عنوان چهره های شاخص و پهلوانان محبوب و حاکمان دادگستر از فریدون، کیخسرو، رستم، سیاوش، اردشیر بابکان و بزرگمهر ترسیم می کند، همگی بر یکتاپرستی و همبستگی دین و داد و دانش و سیاست حکایت دارد:

چو بر دین کند، شهریار آفرین               بــرادر شـــود شهریـاری و دیـــن

نه بی تخت شاهی ست دینی به پای          نه بی دیـــن بود شهریــاری به جای

دو دیباسـت یک در دگر بافته                  برآورده پیـش خرد، تافتـــه

نه از پادشا، بی نیــــاز اســـت دین           نه بی دیـــن بـــود شاه را آفریـــن

چنیـــن پاسبانــــان یکدیگرند                تو گویی که در زیر یـک چـادرند

چه گفت آن سخنگوی با آفرین                 که چون بنگری، مغز داد است دین

فردوسی به راستی، جوهر توحید و یکتاپرستی را تسلیم نشدن در برابر خداوندان زر و زور می شناسد؛

موحد چو در پای ریزش زرش                 و یا تیـــغ هندی نهی بر سرش

امیـــد و هراسـش نباشد ز کس            بر این است بنیاد توحید و بس

استاد توس راه راستین نیکبختی آدمی را روش دین و دینداری می داند:

تو را دانش و دین رهاند درست                در رستگاری ببایدت جست

به گفتار پیغمبـرت راه جـوی                     دل از تیرگی ها بدین آب شوی

فردوسی ونقد منصفانه متن‌های زرتشتی      

حکیم توس با بهره کافی از اندیشه اسلامی که در برگیرنده همه خوبی های مکتب های الهی است، پیوندی میان دستاوردهای فکری تمدن های بزرگ جهانی با پیام های اخلاقی و انسانی دین بهین اسلام برقرار نموده است.

فردوسی با آن که از کتاب های کهن ایرانی با زبان پهلوی و اوستایی بهره های فراوانی برده اما از نقد منصفانه متن های باستانی و زرتشتی نیز واهمه ای ندارد؛ دکتر جلال خالقی مطلق به نمونه هایی از این تفاوت ها اشاره داشته است: «در شاهنامه برخلاف متون زردشتی و روایاتی که مستقیم و غیر مستقیم به این متون برمی گردند، کیومرث نخستین شاه است و نه نخستین انسان.» به همین روی حکیم ابوالقاسم فردوسی دینی مگر اسلام را پذیرا نبوده است و در آغاز سرایش داستان رستم و سهراب به آن اشاره می نماید:

به گیتی در آن کوش چون بگذری                          سرانجام اسلام با خـود بری

سراینده شاهنامه با آن که دیگر دین های توحیدی را ارجمند می شمرده ولی روایتگری از تاریخ را دستاویزی برای برگزیدن دینی جز اسلام ندانسته  است:

به جز زرق چیزی ندارد به مشت                  بس است آن که گوید منم زردهشت

فردوسی و حکمت اسلامی

گرایش فکری فردوسی آن چنان که بدان افتخار می نموده حکمت اسلامی است و این بدان معنا می باشد که شاهنامه فردوسی نیز بر پایه نگره های عقلانی و آموزه های قرآنی و روایی سروده شده است:

حکیما چو کس نیست گفتن چه سود                 از این پس بگو کافرینش چه بود

فردوسی با آن که نگره های فلسفی و اخلاقی افلاطون و ارسطو و اندیشمندان یونانی را می ستاید و خود را با ارسطو در زمینه نیکی و بدی در آیین شهریاری و ماندگاری رفتار آدمی در گیتی، هم سخن می داند، ارسطو را هم حکیم می خواند و در داستان مرگ فیلیپوس، پدر اسکندر مقدونی از نامداری و خردمندی حکیم ارسطو (ارسطالیس) چنین یاد می کند:

یکی نامداری بد آن گه به روم                   کزو شاد بد آن همه مرز و بوم

حکیمی که بد ارسطالیس نام                    خردمند و بیدار و گسترده کام

به پیش سکندر شد آن پاک رای                زبان کرد گویا و بگرفت جای

اگر نیک باشی بماندت نام                      به تخت که ای بر بدی شادکام

اگر بد کنی جــز بدی ندروی                    شبی در جهان شادمان نغنوی

خردگرایی فردوسی موجب آن نشده تا مرزبندی های مکتبی و فکری اش را با فلسفه ای که از سوی سخنوران سفسطه گرا ترویج می شد، آشکار ننماید و به نقد نظریه های آنان نپردازد و البته چاره پایان بخش به چنین سخنانی را نگاهی عقلانی از منظر توحیدی و رویکرد کلامی می داند که در شاهنامه با یادآور نمودن پرستیدن راستین آفریدگار بدان پرداخته است:

تو بر کردگار روان و خرد                  ستایش گزین تا چه اندر خورد

ببین ای خردمند روشن روان         که چون باید او را ستودن توان

همه دانش ما به بیچارگی است               به بیچارگان بر بباید گریست

تو را هر چه بر چشم سربگذرد             نگنجد همی در دلت با خرد

تو خستو شو آن را که هست و یکی ست              روان و خرد را جز این راه نیست

ایا فلسفه دان بسیار گوی            نپویم به راهی که گویی بپوی

سخــن هیـــچ بهتـــر ز توحیـــد نیست            به نا گفتن و گفتن ایـزد یکی ست

ترجمانی زیبا از آیات و روایات                 
آشنایی فردوسی به ادب عرب امری قطعی است. اندرزهای حکیمانه ای که در شاهنامه آورده  شده جملگی ترجمان زیبایی از آیات و روایات می باشد و شکلی لطیفتر و آراسته تر از مضامینی دارد که در شعر جاهلی و شاعران عرب مسلمان به کار رفته است.

فردوسی توسی استادی زبردست در دانش های گوناگون بوده به ویژه آن که جز چنبره بر ادب و فرهنگ پارسی با آیین و رسم عربی آشنایی دارد و آموزه های اخلاقی را چنان که خود به آشکاری اشاره  دارد از آثار اندیشمندان اسلامی در طی سالیان آموخته است: «بسی نامه از گفتار تازی خوانده ام.»

حکیم توس به روایتگری اخبار و احادیث اسلامی در میان داستان های پهلوانی پرداخته و با آگاهی از علوم قرآنی، ترجمانی شایسته را از میراث ماندگار پیامبر اسلام (ص) در جای جای شاهنامه به یادگار گذارده است و خداوندگار سخن، فردوسی توسی، نامه نامدار شاهنامه راکه یکی از شاهکارهای بزرگ ادبی جهانی است با اندیشه و یاد بزرگان آمیخته و دررهای معنی را با آموخته های قرآنی و روایی اش سفته و پرورده و برای جهانیان تشنه فضیلت‌های اخلاقی عرضه نموده  است.

علامه حسن حسن زاده آملی درباره بهره فردوسی از حکمت الهی در سرایش شاهنامه، بیان داشته است:

«جناب حکیم ابوالقاسم فردوسی در حقیقت حظ وافر بلکه نصیب اوفر دارد. مطالب ایشان هر چند به صورت حماسه و سلحشوری و جنگاوری و دلاوری است اما در اثنای گفتارش جابه جا نکاتی بسیار بلند و مطالبی خیلی شریف عنوان کرده است؛ به طور مثال وقتی درباره ضحاک و فریدون سخن می گوید که چه زیبا هم می گوید:

فریدون فـــرخ فرشتـه نبود                 به مشک و به عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت این نیکویی             تو داد و دهش کن فریدون تویی»

از دیگر سو استاد بدیع الزمان فروزانفر بر این باور بوده که حکیم توس آگاهی کاملی از کلام درربار بزرگان دین اسلام داشته است: «فردوسی از اخبار و احادیث اسلامی مطلع  بوده و جای جای ترجمه آنها در شاهنامه دیده می شود.»

در شاهنامه فردوسی اما دو گونه برگردان و ترجمان از آموزه‌های قرآنی و روایی می تواند مورد پی جویی قرار بگیرد، یکی ترجمه دقیق بخشی از آیات و روایات و دیگری بهره گیری از مضمون ها و یا تعبیرهای قرآنی و روایی است.

به طور کلی در سراسر کتاب سترگ شاهنامه، هیچ داستان یا حکایتی را نمی یابیم که یاد خدا در آغاز یا انجام آن نیامده باشد. به همین روی در این نوشتار برای آشنایی با آموزه های اخلاقی شاهنامه به برخی از نگره های حکیم ابوالقاسم فردوسی که از قرآن کریم و سیره نبوی و علوی بهره جسته است به طور مستند و با برابری آیات و روایات با فرازهایی از کتاب سترگ استاد توس بسنده می کنم:

آموزه های قرآنی در شاهنامه

1-نادیده بودن پروردگار:

«لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر» [سوره انعام، آیه 103]؛ (دیده ها و چشم ها او را در نمی یابند و اوست که دیدگان را در می یابد و او لطیف و آگاه است.)

به بینندگان آفریننده را                نبینی مرنجان دو بیننده را

2- یاوری پروردگار و فرشته امین الهی:

« فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المومنین » [سوره تحریم، آیه 4]؛ (به راستی خدا خود سرپرست اوست و جبرئیل و صالح مومنان [نیز از اویند.]) در نبرد بزرگ کی خسرو با افراسیاب، فردوسی چنین می سراید:

پس لشکرش هفتصد ژنده پیل                    خدای جهان یارش و جبرئیل

3- ترجمان آیات آفرینش:

«فتبارک الله احسن الخالقین» [سوره مومنون، آیه 14]؛ (پس آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است.)

بر آن آفریــن، کآفرین آفرید              مکان و زمان و زمین آفرید

4- معاد اندیشی:

از حکیم احمد غزالی که فیلسوف هم روزگار فردوسی است، آورده اند که روزی در مجلس سخنرانی روی با حاضران کرد و گفت: «ای مسلمانان، هر چه در این چهل سال، من از سر منبر با شما می گویم، فردوسی آن را در یک بیت گفته است که اگر بدان کار کنید، از گفته های دیگران مستغنی توانید بود:

ز روز گذر کردن اندیشه کن            پرستیـدن دادگـر پیشه کن»

بترس از خدا و میازار کس              ره رستگاری همین است و بس

آموزه های روایی در شاهنامه

1- میانه روی و اعتدال در کارها:

«خیر الامور اوسطها»؛ (بهترین کارها میانه روی است.)

بـــه کار زمانه میانه گزین              چو خواهی که یابی همی آفرین

2- خدمتگزاری وظیفه شهریاران:

«سیدالقوم خادمهم»؛ (بزرگ و شهریار هر طایفه، خدمتگزار آن طایفه است.)

چه گفت آن سخنگوی با ترس و هوش              چــو خسرو شدی بندگی را بکوش

3- راستگویی در هر جایگاه:

«الحق مر»؛ (گفتن درستی و راستی، تلخ است.)

نگــر تا چـــه گویــد سخنگوی بلخ

کـــه باشــــد سخـــن گفتن راست، تلخ

4- شتاب، کرداری اهریمنی:

«العجلة من الشیطان»؛ (عجله نمودن و شتاب داشتن، کار اهریمن است.)

شتاب و بدی کار اهریمن است

پشیمانی و رنج جان و تن است

5- چاه نکندن بهر کسی:

«من حفر بئرا لاخیه فقد وقع فیه»؛ (هر کسی که چاهی برای برادر مومنش بکند خودش در آن می افتد.)

کسی کو به ره برکند ژرف چاه              سـزد گر نهد در بن چـاه، گـاه

6- آدمی برگزیده و برآورده خداوندی:

«انفذ امره اختار آدم (ع) خیره من خلقه و جعله اول جبلته» [نهج البلاغه، خطبه91]؛ (در نهج البلاغه پیشوای پارسایان آمده است: [هنگامی که خدا زمین را آماده زندگی انسان ساخت] و فرمان خود را صادر فرمود، آدم را از میان آفریدگان برگزید و او را نخستین و برترین آفریده خود در زمین قرار داد.)

تو را از دو گیتی برآورده اند              به چندین میانجی بپرورده اند

نخستین فطرت، پسین شمار                   تویی، خویشتن را به بازی مدار

7- امام علی (ع) دروازه شهر دانش نبوی (ص):

«انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیاتها من بابها»؛

(روایت شریف پیامبر اسلام (ص): من شهر دانش هستم و علی دروازه آن شهر می باشد، پس هر کس که می خواهد به علم دست یابد به سراغ علی برود.)

که من شهر علم ام، علیم در است            درست این سخن، گفت پیغمبر است

و در جای دیگری از شاهنامه آورده شده است:

«شهر علم نبوی را در زنیم            بوسه بر خاک پی حیدر زنیم»

8- کشتی نجات بودن خاندان پاک پیامبر رحمت (ص):

«مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق»؛ (حدیث مشهور «سفینه» که از پیامبر گرانقدر اسلام (ص) در کتاب های روایی آمده است: اهل بیت من، همانند کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار گشت [از توفان] برست و هر کس از آن دوری جست، غرقه [امواج] گشت.)

حکیم، این جهان را چو دریا نهاد            برانگیخته موج از او تندباد

چو هفتاد کشتی بر او ساخته          همه بادبانها برافراخته

یکی پهن کشتی به سان عروس        بیاراستـه هم چو چشم خروس

محمـد بـدو اندرون با علی        همان اهل بیـت نبی و ولی

9- دوستی با دوستان کردگار و دشمنی با دشمنان پروردگار (فروع دینی تولا و تبرا):

هر آن کس که درجانش، بغض علی است           از او زارتر در جهان، زار کیست؟

10- هم نشینی درستکاران همانند هم جواری با عطر فروشان (عنبر فروشان) و هم نشینی با بدکاران به مانند ارتباط با آهنگران یا انگشتگران (زغال فروشان):

«مثل الجلیس الصالح الدادی ان لا یجدک من عطره یعلقک من رحیه و مثل الجلیس السوء کمثل الحداد ان لم یحرقک بشرره یؤذیک بدخانه»؛ (مثل هم نشین نکوکار همانند عطر فروش می باشد اگر از عطرش به شما ندهد از هم جواری اش خوشبو خواهید شد و مثل هم نشین بدکار مانند آهنگری است که اگر شراره آتش‌اش شما را نسوزاند از دود آتش آزار خواهید دید.)

به عنبر فروشان اگر بگذری         شود جامه ات سر به سر عنبری

و گر تو شــوی نزد انگشتر            از او جز سیاهی نیایی دیگر

11- در ستایش خرد (عقلانیت):

* «لاجمال أزین من العقل»؛ (هیچ زیبایی برتر از عقل و خرد وجود ندارد.)

خرد بهتر از هر چـه ایزد بداد         ستایش خرد را به از راه داد

* «العاقل اذا أبصر بعینه شیئا عرف الحق منه»؛

(عاقل و خردمند هر هنگام که با چشم خویش چیزی را مشاهده کند، از آن راه حق را می بیند.)

خرد چشم جان است چون بنگری          تو بی چشم، شادان جهان نسپری

12- تباهی زمانه بر پایه دگرگونی احوال شهریاران:

ابوالفضل مستوفی از اندیشمندان قرن هفتم در کتاب «خرد نمای جهان افروز» برخی از بیت های شاهنامه را با کلمات قصار مولا امام علی (ع) تطبیق نموده است؛۱۴

* «اذا تغیر السلطان تغیر الزمان»؛ (چون شهریار و فرمانروا از حال خود دگرگون شود، روزگار تباه می گردد.)

مبادا که بیداد آید ز شاه            که گردد زمانه سراسر تباه

پی نوشت ها

1- ارائه شده در نشست های ادبی بیست و هفتمین دوره جشنواره جهانی زمستانی سارایوو (سارایوسکازیما)، مجموعه تاریخی غازی خسرو بیک، سارایوو ـ بوسنی و هرزگوین، 20 بهمن 1389.

2 - در شناخت فردوسی، محمدمحیط طباطبایی، ص 181.

3 - گل رنجهای کهن، جلال خالقی مطلق، ص 99، برگزیده مقاله هایی درباره شاهنامه فردوسی، به کوشش علی دهباشی.

4 - مقاله تشیع فردوسی، احمد مهدوی دامغانی، مجله گلچرخ، سال 2، ش 8 و 9، صص 16-4.

5 - سخن و سخنوران، بدیع الزمان فروزانفر، صص 49-47.

6 - مصاحبه حسن حسن زاده آملی، کیهان فرهنگی، ش 5، مرداد ماه، 1363.

7 - سخن و سخنوران، بدیع الزمان فروزانفر، ص 48.

8 - تاثیر قرآن و احادیث در شاهنامه فردوسی، حسن منتصب مجابی؛ حکمت نظری و عملی در شاهنامه فردوسی، سجاد چوبینه.

9 - مرزبان نامه ، مرزبان ابن رستم، ص۷۷ .

۱0 - محاضرات الادبا، راغب اصفهانی، ج۳، ص۶ .

۱1 - خردنمای جهان افروز، ابوالفضل یوسف ابن علی مستوفی، ص ۲۰ .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد