پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

قهرمانان «اسکندرنامه» همانندی با چهره‌های شاهنامه ندارند

دکتر میرجلال‌الدین کزازی گفت: خواننده نمی‌تواند قهرمان «اسکندر نامه» را مانند چهره‌های شاهنامه از آن خود کند و با او پیوندی بنیادین و پایدار بیابد. ما با قهرمانان شاهنامه زندگی می‌کنیم و در شادیشان شاد و در اندوهشان غمگین می‌شویم، اما هنگامی که «اسکندرنامه» را می‌خوانیم، باکمان نیست که بر اسکندر چه می‌گذرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،‌ ششمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ نظامی با نام «جادو سخن جهان، نظامی» با سخنرانی دکتر میرجلال‌الدین کزازی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. 

میرجلال‌الدین کزازی در ادامه سخنانش گفت: ما حتی اگر شیفته نظامی باشیم و «اسکندر نامه» او را ده‌ها بار از آغاز تا انجام بخوانیم، هرگز نخواهیم توانست با قهرمان این کتاب، اسکندر، به دوستی و همدلی برسیم. حتی جادو سخن جهان، نظامی، هم نتوانسته است اسکندر را از گجستگی و پلشتی برهاند. 

«اسکندر نامه» نظامی به دو پاره بخش شده است، یکی «شرفنامه» است و دیگری «اقبالنامه». «شرفنامه» زیست‌نامه اسکندر است اما نظامی در«اقبالنامه» کوشیده است به زندگانی درونی و اندیشه‌ای اسکندر بپردازد. آن بخش دوم بیشتر زیبنده نامی است که بر درپیوسته‌هایی (منظومه‌هایی) از این گونه می‌توانیم نهاد، یعنی درپیوسته‌هایی اندیشه‌ورزانه و جهان‌شناسانه. 

واپسین گنج نظامی، همانند نخستین گنج او، همپایه و همتراز سه گنج دیگر نیست. اکنون می‌خواهیم بدین پرسش پاسخ بدهیم که چرا «اسکندر نامه»، آن‌چنان که می‌سزد و می‌زیبد، شایسته بزرگ مردی استاد چون نظامی نیست؟ 

اسکندر، جهانگشای پلشتی که نظامی از او چهره‌ای تابناک ساخته است وی افزود: از دید ادبی «اسکندر نامه» متنی شگرف و شاهوار است. در آن، بیت‌های بلند و دل پسند و ارجمند، فراوان است. یکی از ویژگی‌های شیوه‌شناختی که «اسکندرنامه» را حتی از گنج‌های دیگر جدا می‌دارد و دلنشین‌تر می‌گرداند، این است که زبان نظامی در «اسکندرنامه» کمتر دشوار و دیریاب و نگارین است. با این همه پرسیدنی است که چرا «اسکندرنامه» همسنگ و همساز و همسان «خسرو و شیرین»، «هفت پیکر» و «لیلی و مجنون» نیست؟ 

نویسنده مجموعه 9 جلدی «نامه باستان» خاطرنشان کرد: ویژگی بنیادین و سرشتین اسکندر در ادب و فرهنگ ایرانی، گجستگی اوست. «گجسته» وارونه «خجسته» است و به معنی ناهمایون، بی‌شگون و بنفرین است. این برنام (لقب) کهن است و از زبان پهلوی به یادگار مانده است. اسکندر در چشم ایرانیان آن‌چنان پلشت است که اگر به هفتاد آب هم بشویندش، چهره‌ای پاک و رخشان نخواهد یافت. 

این سخن را نه از آن روی می‌گویم که ایرانیم و شیفته فرهنگ و تاریخ ایران. اگر انیرانی (غیرایرانی) نیز می‌بودم و شناختی به آیین از اسکندر می‌یافتم، همچنان او را چهره‌ای گجسته می‌شناختم، اما نظامی در «اسکندرنامه» از اسکندر چهره‌ای تابناک و فرزانه و با فر و فروغ ساخته است. 

وی افزود: در شاهنامه هم اسکندر چهره‌ای بسیار شگفت و چیستان گونه دارد، اما این چهره، در «اسکندرنامه» ده‌ها بار شگفت‌آورتر می‌شود. گویی نظامی، آن‌چنان که خود در آغاز «اسکندرنامه» سروده است، چهره اسکندر را در شاهنامه چندان زیبنده وی نمی‌دانسته است. از این رو می‌گوید، اگر به سرودن دیگر بار داستان اسکندر آغازیده است، از آن‌جاست که پاره‌ای از گفتنی‌ها در شاهنامه ناگفته مانده بوده است. 

نظامی در این باره چنین می‌گوید: «سخنگوی پیشینه دانای طوس/ که آراست روی سخن چون عروس/ در آن نامه کآن گوهر سفته راند/ بسی گفتنی‌های ناگفته ماند/ اگر هر چه بشنیدی از باستان/ بگفتی دراز آمدی داستان/ نگفت آن‌چه رغبت پذیرش نبود/ همان گفت کز وی گزیرش نبود». نظامی می‌گوید که فردوسی هر آن‌چه را که می‌بایست، نگفت و پاره‌ای را برای دیگران گذارد. این دید و داوری نظامی، بسیار سنجیده است. چهره اسکندر در شاهنامه، به شناخت راستینی که می‌توانیم و می‌باید از این جهانگشای مقدونی داشته باشیم، نزدیک‌تر است. 

درآمیختگی آیین‌ها در «اسکندرنامه» نظامی 
نویسنده «در آسمان جان» گفت: «اسکندر نامه» نظامی، از دید ساختار درونی و پیام‌شناختی، از شگفت‌آورترین گنج‌های او تواند بود. «اسکندرنامه» آمیزه‌ای است از فرهنگ‌ها و کیش‌ها و دین‌ها. اگر بخواهیم متنی را برگزینیم که نمونه برترین در داد و ستدها و آمیختگی‌های فرهنگی باشد، من برآنم که آن متن، «اسکندرنامه» نظامی خواهد بود. چرا که در «اسکندرنامه»، آیین‌های کهن ایرانی مانند آیین زرتشت، آیین مانی، حتی آیین مهری، با آیین یونانیان بت‌پرست از سویی و از سوی دیگر با آیین ترسایی و آیین اسلام، درآمیخته است. 

اسکندر بت‌پرست، که سده‌ها پیش از عیسی مسیح می‌زیسته است، در «اسکندرنامه» ترسا کیشی است که به دیدار خانه کعبه می‌رود و آیین‌ها و رسم‌های اسلامی را در آن‌جا برمی‌گزارد و به انجام می‌رساند.
نظامی خود در آغاز «اسکندرنامه» می‌گوید که در میان نامداران جهان می‌جسته است تا یکی را که از دید او برترین است، بیابد و برگزیند و داستان او را بسراید. آن گزیده، از دید نظامی، اسکندر است. پرسش این است که چرا نظامی، اسکندر را برتر از دیگران دانسته است؟ خود گفته است به پاس سه ویژگی که در اسکندر با هم پیوند گرفته‌اند. 

«در آن حیرت آباد بی یاوران/ زدم قرعه بر نام نام آوران/ هر آیینه کز خاطرش تافتم/ خیال سکندر در او یافتم/ مبین سر سری سوی آن شهریار/ که هم تیغ زن بود و هم تاجدار/ گروهیش خوانند صاحب سریر/ ولایت ستان بلکه آفاق گیر/ گروهی ز دیوان دستور او/ به حکمت نوشتند منشور او/ گروهی ز پاکی و دین پروری/ پذیرا شدندش به پیغامبری/ من از هر سه دانه که دانا فشاند/ درختی برومند خواهم نشاند» 

نظامی می‌گوید که اسکندر هم گیتی‌گشای و جهان‌ستان بود و هم فرزانه و اندیشه‌ور و هم پیغمبر. به راستی، با آن شناختی که از اسکندر داریم، آیا اسکندر مقدونی پسر فیلیپ، با این سه ویژگی همسان است؟ تنها ویژگی که با او همسان می‌آید، جهانگشایی است. او جهانگیر بود، اما جهاندار نه. جهانگیری چندان دشوار نیست، آن‌چه دشوار است و نیاز به جانی روشن و اندیشه‌ای ژرف و هوشی سرشار دارد، جهانداری است. اگر چه در جهانگیری اسکندر هم چند و چون‌ها فراوان است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد