پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

جایگاه داستان رستم و زنون در میان داستان‌های حماسی

حماسه گونه‌ای از شعر است که در آن از جنگ‌ها و دلاوری‌ها و مردانگی‌ها سخن می‌رود و نیز ، افتخارات و بزرگی‌های قومی و فردی ملتی که شامل همه نمادهای مختلف زندگی آنان باشد ، بیان می‌شود. در شعر حماسی اعمال و مسائل پهلوانی ، چه به وسیله یک ملت انجام بگیرد و چه به وسیله یک فرد به انجام برسد ، بیان می شود و به صورت داستان یا داستان هایی در می آید که به صورتی کامل و مرتب و منظم ترتیب داده شده است. نقطه ی شروع و پایان معلومی دارد. این گونه داستان ها ناقص و نارسا نیستند و هر خواننده با ذوقی با خواندن و شنیدن آن به راحتی به نتیجه می رسد و از چند و چون کار داستان آگاه می گردد.

در یک منظومه حماسی ، شاعر هیچگاه عواطف شخصی خویش را در اصل داستان وارد نمی کند و آن را به پیروی از امیال خویش تغییر نمی دهد و آن را به شکل جدیدی آن طور که خود بپسندد یا معاصرانش بخواهند در نمی آورد و به همین ترتیب در سرگذشت یا شرح قهرمانی های پهلوانان و کسانی که توصیف می کند هرگز دخالتی نمی ورزد و به نام و آرزوی خویش در باب آنها داوری نمی کند. شاعر هر آنچه را که در اصل داستان شنیده است ، معمولاً سعی می کند بدون کم و کاست بر صفحه کاغذ بیاورد ، یعنی نه چیزی به ا صل داستان می افزاید و نه چیزی از آن کم می کند ، همانگونه که در شاهنامه و دیگر منظومه های حماسی می بینیم . بهتر است بگوییم منظومه های  حماسی در این مورد ، شبیه منظومه های تمثیلی هستند و با اشعار غنایی کاملاً تفاوت دارند ، چرا که در شعر غنایی وظیفه عمده شاعر این است که در اصل داستان تغییراتی به وجود بیاورد ، آن طور که دوست دارد . به بیان ساده تر در شعر غنایی عواطف و احساسات انسان دخالت دارد ، در حالی که در اشعار حماسی ، احساسات شخصی دخالت ندارند. در اینجا شاعر شرح پهلوانی ها و دلاوری ها و احساسات مختلف مردمان یک روزگار ، و فداکاری و نبرد و نشانه های میهن پرستی و میهن دوستی ملتی را شرح می دهد ، حتی اگر در نظر

نسل های ملتی ناپسند و زشت باشد. او همه آنها را آنگونه که بوده اند وصف می کند و هیچ گاه در آن وصف ، دخالت مستقیم ندارد و هرگز خود را به صفحه ی وقایع و اتفاقات وارد نمی‌کند وخود درباره ی آن حوادث یا اشخاص داوری نمی کند.

می توان این گونه عنوان نمود که در رستم و زنون ، الماس خان یک حماسه نساخته ، بلکه افسانه ای را به وجود آورده است . گویا سرهنگ الماس خان به این مسأله نظر نداشته است که فردوسی عنوان نموده است حماسه من افسانه نیست و من هیچ چیز بدان نیفزوده ام و یا چیزی از آن کم نکرده ام . آری فردوسی یک حماسه بزرگ ساخته است نه یک افسانه ارزشمند.

الماس خان به میل خود در اشعار دخالت نموده و درآن دخل و تصرف کرده است . او می خواهد حماسه را تقلید کند. در ضمن بیان مطالب به مواردی که به حماسه مربوط می شود اشاره داشته است اما به احتمال زیاد ، بقیه پرداخته ذهن اوست ، زیرا که از ظاهر منظومه مشخص است که این کار پرداخته ذهن نقالان است .این خود حماسه نیست ، بلکه تقلیدی از حماسه است . باید یک فردوسی باشد تا بتواند حماسه ای به وجود بیاورد.  الماس خان در این منظومه به واقع مقدمه ای از حماسه را بیان نموده است حماسه ای که در ان عامیانگی به فراوانی یافت می شود.

نمونه های فراوانی در رستم و زنون الماس خان وجود دارد که همگی گواه بر مجعول بودن داستان و نمودار آگاهی های ناقص سراینده است :

زال خدا را برای کمک به رستم به ائمه اطهار قسم می دهد ، انگار سراینده زمان رستم و ائمه اطهار را نمی دانسته که چنین سخن گفته است :

دانای لایزال شال پروردگار            بیاوه و داد جهان پهلوان

و حق حاجت ائمه اطهار              فرصت باورو ژی دیو دمان (ب841-840)

وزیر داشتن طوس که پهلوان و سپهسالار لشکر ایران است ، باز یکی از نمونه هایی است که نشان از سطح سواد و آگاهی اندک سراینده دارد :

طلب کرد و پیش وزیر پرفام          بنویسه نامه پی ایران مقام (ب71)

قهرمانانی با نام های عظیم ، زنون ، صمصام ، زرعلی ، سالوس و بنگوش بن عاد ، خود نماینده میزان آگاهی الماس خان می باشد ، مثلاً همین نام زنون که در داستان ، توسط سراینده انتخاب شده است از نامش پیداست که با رستم معاصر نیست،بلکه نامی محترم در میان صوفیه است :

بواچیم نبرد زنون و رستم          پری عزیزان یاران هام دم (ب 4 )

از شفاعت رسول (ص)در روز محشر بحث کرده است که باز به مجهول بودن داستان کمک می‌کند :

یاران هام دم وعده صلواتن               محمد شفیع روی کائناتن (ب965)

از قیصر چین نام برده است و انگار متوجه نبوده است که چین ، خاقان داشته است و قیصر لقب پادشاهان روم بوده است نه چین .

ژ یک لانیشتن قلماخ بیدین        ژبزم بساط قیصر شاه چین (ب529)

الماس خان کندوله ای یک حال و هوای عرفانی نیز در داستان وارد نموده است و این نشأت گرفته از بینش مذهبی اوست. در لحظه لحظه داستان ، خود آگاه یا ناخودآگاه ، مسأله بینش مذهبی الماس خان در ادبیات مختلف بیان می شود. گاهی به آیات قرآن اشاره دارد ، زمانی به روز محشر ، گاهی به نماز و مواقعی به مسائل مختلف عرفانی دیگر.

بعد از این در ضمن بیان مطالب اشاراتی به هر یک از موارد بالا خواهد شد.به عنوان نمونه اعتقادی که الماس خان به روز محشر دارد در ابیات مختلفی بیان شده است :

بابو ژ فرزند فریاد رس نوی                 چون روز محشر کس و کس نوی (ب187)

زمانی که حتی پدر از فرزند خویش بی خبر است و هر کسی به فکر خودش می باشد ، که دقیقاً اشاره کاملی است به سوره ی مبارکه عبس آیات 32تا 37.

در  جایی از داستان ،  رستم به گیو می گوید که برایش باده خوشگوار آماده کند  ، در واقع رستم به گیو فرمان می دهد . این یک ابتکار بسیار زیباست که توسط سراینده داستان انجام می گیرد. در واقع یک مراد و مریدی است و به هیچ وجه فساد نیست :

رستم وات و گیو باده خوشگوار            باور و مصاف عرصه کارزار (ب656)

به زیبایی هر چه تمام تر عنوان می کند که فرامین مراد را بی کم و کاست باید انجام داد و در بجا آوردن آن کمترین تعللی نباشد داشت . در واقع یادآور این بیت زیبای حافظ شیرازی است :

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید     که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

در شروع تمام نامه هایی که در داستان نوشته می شود و در قسمت شکل شناسی داستان به طور کامل توضیح داده خواهد شد ، قبل از هر چیز نام خداوند زینت بخش مطالب دیگر است و این نیز ، برگرفته از دید و بینش مذهبی الماس خان می باشد.

اول نویسا نام خداوند              قادر قیوم بی مثل و مانند (ب73)

سوگندهایی که در بیشتر جاهای داستان وجود دارد،باز از همان دید مذهبی او ناشی می شود . راز و نیازهای پهلوانان با خداوند و سخن گفتن با پروردگار ، هنگامی که از همه چیز قطع امید شده است و دیگر از دست کسی کاری برنمی آید ، پهلوان ، تنها نقطه امید را خداوند می داند . دست به دعا می شود و  از او طلب کمک می نماید:

ملرزاژ زور بازوی او بیدن            پناه برد و ذات رب العالمین ( ب 684)

پادشاه (البته پادشاه بزرگ و عادل ) چون مظهر شهامت ، شرافت ، مردانگی ، راستگویی و صداقت می باشد قاعدتاً دعایش نیز به خاطراین که در کمال صداقت می باشد ، در درگاه خداوند مستجاب می گردد. پهلوان نیز با همان خصوصیات بالا ، نیایش و دعایش در درگاه حق پذیرفته می شود. در واقع این یک نیایش کارساز است که به انقلاب فضای داستان و دگرگون شدن حال و کار قهرمانان می انجامد :

قدری دعا کرد و صدق و یقین            رواج بی دعای زال سهمگین (ب693)

یکی از لوازم به وجود آمدن منظومه های حماسی ، بیان و گردش روایات است در دهان مردم روزگاران مختلف . یعنی روایات در افواه مردم می گردد و همین ، سبب به وجود آمدن منظومه های حماسی می شود. در این حالت به خاطر دخالت نقالان و قصه گویان و سلیقه های مختلف ، تغییراتی در اجزاء روایات به وجود می آید ، اما مطمئناً اصل داستان هیچ تغییری پیدا نمی کند. شاعری که قصد سرودن حماسه و منظومه های حماسی را دارد ، به ناچار محتاج شنیدن روایاتی شفاهی است که دهان به دهان توسط مردم می گردد و بیان می شود و این برای نزدیک ساختن اثر او به ذوق همگنان ضروری است.

بیشتر منظومه های حماسی ما مبتنی بر مآخذ شفاهی است ، یعنی همان روایاتی که سینه به سینه از پدرانمان نقل شده و تا به امروز که زمان شاعر مورد بحث ماست رسیده است ، که او نیز بر اساس آن حماسه خود را بیان می نماید ، الماس خان در نوشتن رستم وزنون و داستان های دیگر خود ، به حماسه هایی چون : فرامرزنامه ، برزونامه ، جهانگیرنامه و .... نظر داشته است . این درست همان چیزی است که فردوسی در شاهنامه بدان توجه نداشته است. بهترین دلیل آن آمدن نام سام جوان و نبردهای او در داستان رستم و زنون است و این که او فرزند فرامرز می باشد. این حکایت دقیقاً در جهانگیرنامه که یکی از منظومه های مفصل حماسی است بیان شده است و در آنجا عنوان گشته که فرامرز ، پسری به نام سام دارد. نیز ذکر نام برزو ، فرزند سهراب و نبرد او با رستم و شناختن رستم برزو را که در برزو نامه به آن اشاره شده است بدین ترتیب معلوم می گردد که الماس خان این منظومه های حماسی را به نحوی خوانده و یا به خاطر داشته است ، سپس آن را در داستان های خود به کار برده است.

شاعرانی که بعد از فردوسی به نظم بقیه داستان های ایران اهتمام ورزیده اند که حتی بعضی از آنها از استادان برجسته شعر فارسی به حساب می آیند . هیچ کدام از راهی که فردوسی ، حماسه سرای بزرگ ادبیات پدید آورد ، منحرف نشدند و حتی از شیوه بیان و طرز فکر و سبک گفتاری او نیز تقلید نمودند.

در دوره ی افشاریه ، الماس خان کندوله ای یکی از کسانی است که افتخار تقلید از شعرهای حماسی فردوسی را داشت . او از این شیوه پیروی کامل نمود و تمام تلاش خود را مبنی بر این که حتی از طرز فکر و سبک گفتاری او نیز تقلید نماید ، به کار گرفت. اما مسأله بسیار مهم این است که نه الماس خان و نه هیچ کدام از استادان مسلمی که بعد از فردوسی به تقلید از او شعر می گفتند ، هرگز به پای سخن سرای بزرگ ادبیات فارسی نرسیدند و نتوانستند به مانند او در سرودن داستان ها ، قدرت و مهارت خود را نشان دهند و کار شاعری را به واقع به ساحری برسانند. اما از حق نباید گذشت که گرچه الماس خان نتوانسته به پای فردوسی برسد اما در بعضی موارد به خوبی از عهده ی نظیره گویی برآمده است . او توانسته به روح و ماهیت حماست ملی ایران پی ببرد و آن را به نحوی که باید ، به نظم درآورد. با ظرافت خاصی داستان هایی را به وجود آورده است که این کار ، از عهده هر شاعری ساخته نیست.

جدا از همان اشکال عمده که قبل از این توضیح داده شد یعنی دخالت در اصل داستان و تغییر دادن آن به میل خود که البته در اینجا اصلی وجود ندارد اما سراینده در همان چیزی که شنیده دخل و تصرف نموده است ، باید متذکر شد که در باقی موارد به خوبی توانسته است تقلید را به انجام برساند و بر خلاف فردوسی که در انتخاب روایات خود به افسانه های بی بنیاد و یا دخیل توجهی نمی کرد ، آن طور که مشخص است در حماسه خود از افسانه های بی بنیادی نیز کمک گرفته و مطالب خود را به همراه آن تکمیل نموده است. مایه ظهور این قبیل موارد ، افکار و تمدن و عقاید ایرانیان در ایام اسلامی است.

میرزاالماس خان به تقلید از فردوسی ، در آراستن صحنه های نبرد و قتال و توصیف مجالس نشاط و طرب و بیان افکار پهلوانی و توصیف لشکرکشیها و جنگ ها به مدارج بالایی دست پیدا نموده است . البته باید متذکر شد که شکوه ابیات الماس خان ، هرگز به پای شاهنامه فردوسی نمی رسد. او در بیشتر قسمت های داستان منظومه خود را بر اساس روایات و داستان های ملی ساخته است و از آنچه که در میان مردم و در متون کتب و بر صحائف و اوراق موجود بوده عدول ننموده است و نیز به دروغ و اکاذیب نپرداخته است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد