پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

مروری بر پرونده قطور بی‌مهری‌ها نسبت به فردوسی و شهر توس

 خراسان -شنبه 1389/02/11 ش 17538

آقای استاندار! بنده خود در یکی- دو جلسه شاهد بودم که شما در لا به لای سخنانتان گاه نامی از فردوسی و حافظ و سعدی و مولانا می بردید و به تناسب ابیاتی از این بزرگان را چاشنی کلام می کردید.تا جایی که حافظه یاری می کند، کمتر به یاد داریم مسئولی- حتی آن ها که مسئولیت فرهنگی هم دارند- در کنار آن همه حرف های متنوع از جنس اقتصاد و سیاست و کذا و کذا، این چنین دلبسته ادبیات این بوم و بر باشند و افتخارات فکری، فرهنگی را هم فرایاد آورند. حتی شنیده ام به مناسبت یاد روز عطار، در نیشابور، مثنوی بلند «شیخ صنعان» عطار را از حفظ خوانده اید و در کمتر جلسه ای است که به فراخور، نام مفاخر ادبی و فرهنگی را بر زبان نیاورید و این برای خراسان و به ویژه مشهد که عصاره و خلاصه خراسان بزرگ و تاریخی است می‌تواند غنیمتی باشد.

آقای استاندار! این روزنامه و این قلم بارها نسبت به کم توجهی و حتی بی توجهی نسبت به مفاخر ملی و ادبی شکوه نامه هایی نوشته است. به ویژه در روزهایی که نام این بزرگان بر برگی از تقویم خوش درخشیده و یاد روز آنان را در خود دارد و شما نیک می دانید که اگر دست کم در همین روزها آن چنان که شایسته است از مفاخرمان یاد می کردیم امروز شاهد نبودیم که راهزنان فرهنگی به کمین بنشینند و افتخاراتمان را به نام خود سند بزنند.

آقای صلاحی! بد نیست امروز که حضور شما را به عنوان بالاترین مقام اجرایی استان می توانیم فرصتی تلقی کنیم تا شاید «ای کاش» هایمان به سرانجامی برسد و به مفاخرمان هم چون خیلی مسائل ریز و درشت در تریبون‌های مختلف و برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌های کلان فرهنگی اهمیت بدهیم، کمی به گذشته برگردیم و اتفاقاتی را با هم مرور کنیم.

پس از سال‌ها که یاد روز مفاخر می‌آمد و می‌رفت و باری به هر جهت یادی از آن‌ها می‌شد در بیست و پنجم اردیبهشت ۸۴ کمترین توجه به یادروز ملی فردوسی شد. «خراسان» که همواره خود را وام‌دار فرهنگ دیرینه این سرزمین می‌داند، دلیل این سستی و کاستی را از مسئولان پرس وجو کرد که از قضا مسئولان استانداری وقت، میراث فرهنگی، معاونت فرهنگی، هنری شهرداری مشهد و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی به کوتاهی و قصور خود در برپایی بزرگداشتی در شان حکیم توس اعتراف کردند(۲۹/۲/۸۴) . درست چند روز بعد سید جواد جعفری، مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان در پی گزارش خراسان نامه ای- که رونوشت آن به ما هم رسید- به کمیسیون فرهنگی مجلس، سازمان میراث فرهنگی، انجمن آثار و مفاخر، استانداری خراسان نوشت و در آن خواستار تعیین ردیف بودجه ملی و استانی برای یادروز مفاخر به ویژه عطار، خیام و فردوسی شد.علاوه بر آن به برگزاری همایش و برنامه های ملی توسط سازمان های مرتبط و برگزاری همایش جهانی هر دو سال یک بار برای یکی از این مفاخر تاکید شد، در مهر ماه همان سال طرح پیشنهادی کنگره سالانه فردوسی بنا به درخواست سازمان مدیریت و برنامه ریزی و معاونت طرح و برنامه ریزی وزارت ارشاد تدوین شد که این ماجرا باعث شد بودجه معینی برای پاسداشت مفاخر درنظر گرفته شود که نتیجه این تلاش تا یکی دو سال مشهود بود.ازجمله همکاری شهرداری مشهد در برپایی همایش مردمی ویژه یاد روز فردوسی در میدان فردوسی، اجرای نمایش رستم و سهراب در میدان فردوسی و نصب پرده هایی با تصویر حکیم توس در سطح شهر که توانست تا حدودی مردم را در جشن روز فردوسی سهیم کند، اما افسوس که این تب پس از یکی - دو سال فرو نشست و از یادروز فردوسی جز نشست های علمی دانشگاه آن چنان که باید و شاید خبری نبود. بماند که کنگره جهانی فردوسی هم که قرار بود سال ۸۶ برگزار شود، به تاخیر افتاد و هنوز هم به دلایل پیدا و ناپیدا برگزار نشده است! آقای استاندار! روزنامه خراسان ماجرای بی مهری ها به فردوسی را هم چنان پی گیری کرد تا این که بنده در ۲۹/۱/۸۵ ، همزمان با سفر دولت نهم به مشهد یادداشتی نوشتم با عنوان «آقای رئیس جمهور ای کاش...» در آن یادداشت نوشتم که : آقای رئیس جمهور ای کاش سری هم به توس و آرامگاه فردوسی می زدید تا حالی از این مرد بپرسید و ساعتی پای شکوه های او بنشینید...» اگر فرصت کردید یک بار دیگر آن یادداشت را بخوانید.آقای استاندار! این قصه پرغصه، قصه هزار و یک شب شده بود و شده است. هنوز نگران کوتاهی ها نسبت به بزرگداشت فردوسی و اوضاع نا به هنجار اطراف آرامگاه و شهر توس بودیم که از نصب دکل های فشار قوی در حریم توس باخبر شدیم.به ویژه که یک دکل گستاخانه بر مزار آرامگاه پرشکوه فردوسی خودنمایی می کرد و بی محابا تاریخ و ادبیات ما را به سخره می گرفت. همان زمان مسئولان میراث فرهنگی گفتند تا این دکل ها برداشته نشود، یونسکو توس را به ثبت جهانی نمی رساند. در ۳۰/۸/۸۵ مطلبی مفصل نوشتیم با عنوان «آقای وزیر! حرمت فردوسی را نگه داریم». چند روز بعد و پیرو این گزارش ۲ نماینده مشهد در مجلس(آرین منش و سرافراز)به وزیر نیرو تذکر دادند تا نسبت به جا به جایی دکل ها اقدام کند. در ۵/۹/۸۵ معاون اجرایی پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی در گفت و گو با خراسان گفت: تخلف نصب دکل ها در مجموعه توس را از طریق حقوقی پی گیری می کنم. روز بعد در ۶/۹/۸۵ استاندار وقت(محمدی زاده) به صراحت قول داد: مکان نصب دکل های برق حریم توس تغییر می کند و متاسفیم که امروز پس از این همه وعده و وعید و تذکر و گزارش و هشدار باخبر شدیم که شبکه برق دکل ها هم وصل شده است!

آقای صلاحی! سال ها از تذکر جدی رهبری نسبت به سر و سامان دادن به توس می گذرد. سال هاست که کمیسیون ها و جلسه ها برگزار می شود. سال هاست که این نهاد به آن نهاد ارجاع می دهد و آن سازمان، سازمان دیگری را متهم به کوتاهی می کند و سال هاست که این در بر همین پاشنه می چرخد و هنوز اندر خم یک کوچه ایم! کوچه ای بن بست که فقط مدیری دلباخته و دلداده شعر و ادبیات و فرهنگ و هنر می تواند آن را بگشاید و گرنه هنوز باید در سایه این «ای کاش ها»  بغنویم و چشم به آرزویمان بدوزیم.آقای استاندار! اینجانب معتقدم، مشهد باید خلاصه و عصاره خراسان بزرگ تاریخی ، فرهنگی باشد . پایتخت معنوی ایران در کنار بارگاه نورانی حضرت رضا(ع) که افتخار جهان تشیع و ایران است ، باید موزه ای از فرهنگ، تاریخ، حماسه و آرمان های ملی باشد. باید فردوسی، مولانا ، بوعلی، عطار، خیام، خواجه نصیرالدین توسی و هزاران شاعر و دانشمند خراسان بزرگ را در مشهد ببینیم. باید پایتخت معنوی ایران، قرن ها معنویت و ادبیات و هنر را در خود داشته باشد. وای کاش در این سال ها در این شهر، مدیری می بود تا به شهرداری و شورای شهر مشهد یادآور شود که چرا خیابانی و یا میدانی در این شهر به نام دانشمند بزرگ جهان و افتخار ایران و دنیای اسلام، خواجه نصیرالدین توسی نداریم. ای کاش مدیری می بود تا به شهرداری و شورای شهر تذکر می داد چرا خیابان و میدانی در شان عطار و مولانا نداریم.

چرا هم چنان که در اقدامی زیبا و ماندگار و شایسته در ورودی خیابان هایی که به نام شهدای عزیز زینت یافته، سردیس آن ها نصب شده است، در بولوار خیام و فردوسی و یا میدان هایی مثل حافظ و بوعلی سردیس این مشاهیر نصب نمی شود؟ و ای کاش مدیری در این استان می بود که هر ماه سری به توس می زد و اوضاع آن جا را از نزدیک می دید. آقای صلاحی! من در همان یادداشت،«آقای رئیس جمهور ای کاش» نوشتم که چرا نباید در کنار شهرک های صنعتی، یک شهرک فرهنگی هم داشته باشیم و مگر «توس» چه کم از «وایمار» آلمان دارد که به یمن وجود «گوته» باید به یک شهرک فرهنگی تبدیل شود.

همان «گوته»ای که خود را وامدار اندیشه شرقی و ایرانی و حافظ می داند. و حال که در سایه عنوان «پایتخت معنوی ایران» قرار گرفته ایم ، این ضرورت بیشتر احساس می شود که شهرک فرهنگی توس که هم نماد تشیع و هم نماد حماسه و ادبیات ماست، ساخته شود و حال آقای استاندار! ای کاش شما آستین بالا بزنید و فکری برای مفاخر این سرزمین فرهنگی بکنید و ای کاش شما این گره فروبسته توس را بگشایید و این راه ناهموار را هموار کنید و شما هم چون روز عطار در یادروز فردوسی و خیام، به این بزرگان ادای دین کنید و از مجموعه های فرهنگی و اجتماعی شهر بخواهید به قدر توان خود همت کنند و حرمت مفاخر را نگهدارند که اگر سستی کنیم و به تاریخ پرشکوه گذشته بی اعتنا باشیم سرانجامی جز خودباختگی فرهنگی و از دست رفتن هویت ملی نخواهیم داشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد