روح حماسی فردوسی بینظیر است. در شاهنامه هیچ انسانی خوار نیست. حتی دشمنان ایران که سراسر شاهنامه سرگذشت نبرد ایرانیان با آنان است؛ نه افراسیاب بزرگترین دشمن ایرانیان و نه هیچ دشمن دیگری. تنها در مقابل ایرانیان کوچک شمرده میشوند وگرنه خود، پست و خوار نیستند. کیخسرو در جنگ نهایی با افراسیاب از پیران (وزیر خردمند افراسیاب) که به ایرانیان با نیکاندیشی مینگریست، پیشنهاد میکند که افراسیاب را رها کند و به ایرانیان بپیوندد تا آسیبی به او نرسد، اما پیران به دو جهت نمیپذیرد؛ یکی اینکه میگوید به ولی نعمتش خیانت نمیکند و دیگر اینکه:
مرا عار باشد از این زندگی که سالار باشم کنم بندگی
یکی داستان زد بر این بر پلنگ چو با شیر جنگی درآمد به جنگ
به نام ار بریزی مرا گفت خون به از زندگانی به ننگ اندرون
حتی نیرویی به عظمت عشق، هیچگاه در شاهنامه قهرمانان را خوار نمیکند. عشقها با تمام نیرو و صمیمیتش ادامه مییابد، پنهانکارییی در کار نیست. عشقها با صلابت بیان و اظهار میشوند و پایان مییابند و هیچگاه قهرمان را از زندگی واقعی نمیبرد. عاشقان شاهنامه هیچگاه مثل مجنون بعد از مرگ لیلی یا شیرین بعد از مرگ خسرو جهان را پایان یافته نمیبینند. وقتی تهمینه نیمه شب به بالین رستم میآید به صراحت رستم میگوید:
یکی این که از تو چنین گشتهام خود را زبهر هوا کشتهام
رودابه در برابر مادرش که از رابطه او با زال آگاهی یافته بود با شرم - که ویژه همه زنان و مردان شاهنامه است - بیهراس از عشقش پرده برمیدارد:
زمین دید رودابه و پشت پای فرو ماند از شرم مادر به جای
فرو ریخت از دیدگان آب مهر به خون دو نرگس بیاراست چهر
بدو گفت: کای مادر پرخرد همی مهر، جان مرا بشکرد
سپهدار دستان به زابل بماند چنین مهر اویم بر آتش نشاند
وقتی سیندخت، مادر رودابه، به دخترش میگوید از عشق زال صرفنظر کند، جواهراتش را باز کند و با فروتنی پیش پدر برود تا پدر او را ببخشد و از کشتنش بگذرد، تهمینه گفتار مادر را نمیپذیرد و از کتمان عشق بیزاری میجوید:
بدو گفت رودابه پیرایه چیست به جای سرمایه، بیمایه چیست
روان مرا پورسام است جفت چرا آشکارا باید نهفت
به پیش پدر شد چو خورشید شرق به یاقوت و زر اندرون گشته غرق
پدر چون ورا دید، خیره بماند بر او بر، جهان آفرین را بخواند
گرچه رودابه در مقابل تهدیدهای پدر شرم زنانهاش را حفظ میکند:
سیه مژّه، بر نرگسان دژم فرو خوابنید و نزد هیچ دم
ولی هیچگاه عشق بزرگش را انکار نمیکند.
زنان در شاهنامه هیچگاه خواری را تحمل نمیکنند و با تمام توان نسبت به آن واکنش نشان میدهند. در ماجرای حمله سهراب به یک پاسگاه مرزی ایران، وقتی هجیر (نگهبان دژ) و همه مردان مرعوب شجاعت سهراب میشوند:
زنی بود برسان گردی سوار همیشه به جنگ اندرون نامدار
چنان ننگش آمد زکار هجیر که شد لاله رنگش به کردار خیر
نهان کرد گیسو به زیر زره بزد بر سر ترگ رومی گره
به سهراب بر تیر باران گرفت چپ و راست جنگسواران گرفت
وقتی رستم برای نجات بیژن از چاه، ناشناس به شکل بازرگانی به توران رفت، منیژه به قصد این که از این کاروان ایرانی خبری از رستم بگیرد با شتاب از او درباره رستم میپرسد رستم از ترس این که مبادا تورانیان به هویت او پی ببرند، سر او داد میکشد که من رستم را نمیشناسم و منیژه...
به رستم نگه کرد و بگریست زار ز خواری ببارید خون در کنار
بدو گفت: کای مهتر پرخرد ز تو سرد گفتن نه اندر خورد
سخن گر نگویی، مرا نم ز پیش که من خود دلی دارم از درد ریش
چنین باشد آیین ایران مگر که درویش را کس نپرسد خبر
بعد از مرگ رستم وقتی بهمن، فرزند اسفندیار، به زابل لشکر میکشد، سیستان را به آتش میکشد و گنجهایشان غارت میکند و زال را به بند میکشد، رودابه برای نجاتش به زندان میرود و وقتی زال را با پشت خمیدهاش میبیند که از زندان میآید، در دربار بهمن لب به نفرینش میگشاید:
ز زندان به ایوان گذر کرد زال بر او زار بگریست فرخ همال
که زارا، دلیرا، گوا، رستما نبیرهی گو نامور، نیرما
تو تا زنده بودی که آگاه بود پسر، زار کشته، به پیکان تیر
مبیناد چشم کس این روزگار زمین باد بیتخم اسفندیار
یکی از زنان شجاع شاهنامه فرانک، مادر فریدون است که در شرایطی که همه مأموران ضحاک در جستجوی او بودند فرزند را به دماوند کوه میبرد و در پیش مردی امین میپرورد. هیچیک از پهلوانان شاهنامه تحت هیچ شرایطی تن به ننگ نمیدهند. اصولاً طبق یک پیشینه اساطیری در ایران، ننگ، یکی از موجودات اهریمنی است که در وجود انسان خانه میکند.
از این دیو در کتب پهلوی نشانی نیست ولی در سخنان بزرگمهر از دیوهای بزرگ شمرده شده است که دلاوران به سختی از آن میپرهیزند و اغلب مرگ را بر آن ترجیح میدهند. در سخنان بزرگمهر در شمارش ده دیو برجسته که بر خوی انسانی اثر منفی میگذارند، ننگ، یکی از این دیوهاست:
دگر ننگ دیوی بود با ستیز همیشه به بد کرده چنگال تیز
این است که رستم با همه خواستهای اسفندیار موافقت میکند مگر بند بر دست گذاشتن:
زمن هرچه خواهی تو فرمان کنم به دیدار تو رامش جان کنم
مگر بند، کز بند عاری بود شکستی بود، زشتکاری بود
که گفتت برو دست رستم ببند نبندد مرا دست، چرخ بلند
در نبرد <هماون> بهرام، فرزند گودرز، در آشوب جنگ تازیانهاش را گم کرد. بهرام از ترس اینکه مبادا، تازیانهاش که نامش نیز بر آن کنده شده بود، به دست تورانیان بیفتد و باعث ننگ و بیآبرویی او شود به رغم نصایح گیو و گودرز، شبانه به اردوگاه تورانیان رو آورد و با <تژاو>، طلایه سپاه توران، درگیر و کشته شد.
ب- زبان حماسی فردوسی
جلوههای حماسی شاهنامه تنها در حوزه اندیشه و روان او رخ نمیدهد، بلکه بازتاب آن را در زبان نیز میتوان دید. در حوزه عشق زبانش نرم میشود و در حوزه حماسه سنگین و خشن.
در قرآن آیههایی که مربوط به ترسیم خشونت و هیبت قیامت یا مجازات و تهدید گناهکاران میشود، کوتاه و تند هستند و این خشونت همراه با تشدیدهای متوالی ترسیم میشود. در ترسیم قیامت:
<اذا الشمس کورت، و اذا النجوم انکدرت، و اذالجبال سیرت، و اذالعشار عطلت، و اذالوحوش حشرت، و اذالبحار سجرت و اذالنفوس زوجت...> (سوره تکویر، آیههای 1 تا 7)
یا تهدید مخالفان:
<فخذوه فغلوه، ثم الجحیم صلوه، ثم فی سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه...> (سوره الحاقه، آیههای 30 تا 33) اما چنین خشونت و صلابتی را مثلاً در آیات سوره یوسف نمیتوان مشاهده کرد.
میگویند سعدی بیت زیر را به تقلید فردوسی سروده است:
خدا کشتی آنجا که خواهد برد وگر ناخدا جامه بر تن درد
فردوسی به خوابش آمد و گفت اگر من بودم بیت را این گونه میگفتم:
برد کشتی آنجا که خواهد خدای و گر جامه برتن درد ناخدای
گرچه غیرممکن نیست اما شک نیست که این خواب بر ساخته دیگران است، اما به روشنی تفاوت لحن فردوسی و سعدی را نشان میدهد. با یک جابجایی کلمه در دو جمله و تغییر هجای پایانی مصرعها از بلند به کشیده، طنین کلام کاملا عوض میشود. البته همیشه تغییر لحن به این سادگی میسر نیست.
در شاهنامه، هنگام بزرگ نشان دادن وقایع یا عظمت افراد، از کلمات و عبارات ویژهای استفاده میشود که عظمت خاصی به سخن میدهد.
وقتی زال در نامهای که در خصوص ازدواج با رودابه، به سام مینویسد میخواهد هم پدر را نرم کند که با ازدواج او با یک بیگانه موافقت کند و هم عظمت سام را تصویر کند، پدرش را با چنین لحنی میستاید:
چمانندهی چرمه هنگام گرد چرا نندهی کرکس اندر نبرد
برآرندهی خاک آوردگاه فشانندهی خون ز ابر سیاه
که همکلام حماسی است، هم کلمات و حروف (چ،گ، د) صلابت کلام را بیشتر کردهاند.
سهراب وقتی از دلاوری گرد آفرید شگفت زده میشود برای ستایش از دلاوریهای ایرانیان شگفتی خود را این گونه بیان میکند:
زنانشان چنیناند زایشان سران چگونهاند گردان و جنگاوران
که در آن استفاده از حروف خشن و پرصلابت <چ،گ،د> و هجاهای کشیده نان و شان (دوبار)، نند (دوبار)، ران(دوبار) به شعر طنین سنگینتری داده است.
دو مورد در شاهنامه است که فردوسی مردد میماند که باید طرفدار که باشد: یک بار وقتی که رستم مقابل سهراب قرار میگیرد که البته با استفاده از شرایط تقدیری حماسه، گناه را به گردن سرنوشت میاندازد و رستم را تبرئه میکند و یک بار هم وقتی که مقابل اسفندیار قرار میگیرد اما با استفاده از هنر بیان بینظیر خود، نشان میدهد که همه جا دلش با رستم است.
فردوسی در وصف رستم و اسفندیار از زبان اسفندیار چنین میگوید:
ببینیم تا اسب اسفندیار سوی آخور آید همیبیسوار
و یا بارهی رستم جنگجوی به ایوان نهد بیخداوند روی
با تحلیل دو مصرع میتوانیم جانبداری هنری فردوسی را بینیم، چنانکه قبلاًنشان داده شد فردوسی در نشان دادن نظام وارونه حاکم در عرصه ضحاک نیز از چنین بیانی استفاده میکند. اسفندیار سوار اسبی معمولی است اما رستم سوار باره است که اسبی جنگی است. اسفندیار بدون هیچ لقبی میآید اما رستم صفت جنگجوی دارد. اسفندیار اگر کشته شود اسبش به آخور (اصطبل) برمیگردد اما باره رستم به ایوان (کاخ) روی مینهد. بعد از مرگ اسفندیار اسبش بیصاحب میشود اما باره رستم بیخداوند میماند.
نکته دوم و هنریتر استفاده از هجاهای کشیده در مصرع دوم است که در وصف رستم و رخش آمده است. هجا هایی مثل: جنگ، جوی، وان، وند، روی. این هجاها طنین خاصی به کلام میدهند و عظمت فراتری برای رستم تصویر میکنند. در حالی که هاجا های کشیده در مصرع اول فقط سه مورد است: فند، یار، وار. یعنی به نسبت سه پنجم.
نکته دیگری نیز در این بیان هست، و آن اینکه این سخنان از زبان اسفند یار است و ممکن است اسفندیار در این سخنان به تعریض، قصد تحقیر رستم را داشته باشد، ولی به هر صورت اصل برهان به قوت خود باقی است.
دکتر شفیعی کد کنی در کتاب <موسیقی شعر> در مقایسه قافیههای شاهنامه با گشتاسب نامه دقیقی، جنبههای دیگری از شاهکارهای لفظی شاهنامه را که طنینی حماسی به سخنان فردوسی میدهد، به نمایش میگذارد.
او با ذکر این نکته که حروف مشترک قافیه در شاهنامه تقریباً دو برابر گشتاسب نامه است، یکی از رازهای توفیق سرابنده شاهنامه را آگاهی شگفت سرایندهاش از موسیقی کلمات میداند.
(10) او با نبوغ خداداد خویش، با حروف ویژه حماسی، آنچنان صحنه آرایی میکند که انگار خواننده در صحنه حضور دارد یا این که به جای خواندن داستان به تماشای فیلم آن نشسته است.
نکته آخر این که در شاهنامه وقتی یلان با هم در میآویزند، طبیعت نیز با آنها هماهنگ میشود و انگار درگیری قهرمانان در تمام جهان جاری میشود. فردوسی صبح روز دوم جنگ رستم و اسفندیار را به گونهای وصف میکند که انگار همزمان با جنگیدن این دو قهرمان، زمین و زمان نیز با هم در جنگند.
چو برگشت شب، گرد کرده عنان سپیده برآورد رخشان سنان
این تنها گذاری کوتاه بود به شایستگیهای حماسی شاهنامه از نظر لفظی و معنوی. غور عمیق در این دریا، کار دریادلان است. ما آب دریا را به قدر تشنگی چشیدیم.
* منابع:
1- تاریخ بیهقی، به اهتمام دکتر غنی و دکتر فیاض، انتشارات خواجو، چاپ سوم، بهار 62
2- بندهش، گزارش مهرداد بهار، انتشارات توس، چاپ اول، 1369
3-موسیقی شعر، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه، چاپ اول، 1358، مقاله <یکی از عوامل ساخت و صورت، در موسیقی شعر فردوسی>
4- شاهنامه، چاپ مسکو، اداره انتشارات دانش، شعبه ادبیات خاور
5 - مثنوی معنوی، نیکلسون، چاپ سوم، 1363
6- غزلیات شمس
7- تاریخ بیهقی، به اهتمام دکتر فیاض و دکتر غنی، چاپ سوم، بهار 62، انتشارات خواجو
8 - دفتر روشنایی، از میراث عرفانی بایزید بسطامی، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، تهران، .1384
بن مایه
یکی ازدشواریهای اساسی مصححان شاهنامه همواره این بوده که از آن نسخۀ خطی قدیم دردست بوده است . نسخه خطی محفوظ در کتابخانه موزۀ بریتانیا (مورخ 675هجری) سالیانی دراز کهن ترین نسخه شاهنامه شناخته شده بود تا آنکه در سال 1978 میلادی ، آنجلو پیه مونتسه ، ایران شناس ایتالیائی ، اعلام کرد که کهن ترین نسخه خطی شاهنامه را در کتابخانه ملی شهر فلورانس یافته است.
او در مقاله ای (پیه مونتسه، 1980) شرح مفصلی از این نسخه که تنها نیمه نخست شاهنامه (تا پایان پادشاهی کیخسرو) را در بردارد،عرضه کرد. از آن زمان تا کنون بحث های زیادی بر سر تاریخ کتابت ، قدمت، اعتبار و درستی متن این نسخه در میان شاهنامه شناسان جریان یافت.
اصالت کهن ترین نسخۀ «شاهنامه» ( فلورانس ، 614هجری) ؛ نوشته "ابوالفضل خطیبی" شاهنامه پژوه ایرانی ، توانست سال 1384 خورشیدی به عنوان یکی از بهترین مقالات منتشر شده درزمینه نسخ خطی، جایزه « حامیان نسخ خطی» در کشور ایران را از آن خود کند. متن کامل این مقاله را ، که جهت انتشاردر اختیار "آتی بان" قرار گرفته است، در ادامه می خوانید.
یکی ازدشواریهای اساسی مصححان شاهنامه همواره این بوده که از آن نسخۀ خطی قدیم دردست نبوده است . نسخه خطی محفوظ در کتابخانه موزۀ بریتانیا (مورخ 675هجری) سالیانی دراز کهن ترین نسخه شاهنامه شناخته شده بود تا آنکه در سال 1978 میلادی ، آنجلو پیه مونتسه ، ایران شناس ایتالیائی ، اعلام کرد که کهن ترین نسخه خطی شاهنامه را در کتابخانه ملی شهر فلورانس یافته است.1
او در مقاله ای (پیه مونتسه، 1980) شرح مفصلی از این نسخه که تنها نیمه نخست شاهنامه (تا پایان پادشاهی کیخسرو) را در بردارد،عرضه کرد. از آن زمان تا کنون بحث های زیادی بر سر تاریخ کتابت ، قدمت، اعتبار و درستی متن این نسخه در میان شاهنامه شناسان جریان یافت. علی رواقی می نویسد :«شاید ، نخستین کسی که در تاریخ این دستنوشت به دلایلی تردید کرد من بودم» (رواقی ، 1369ب،ص24،همو،1369الف،ص35)0اما ظاهرا" اول بار مهدی قریب (1363،ص ج ؛همو،1369،ص1)بود که در صحت تاریخ کتابت این نسخه خطی شک کرده است.
نخستین بار،خالقی مطلق (1364،ص406- 378) به معرفی وارزیابی نسخه خطی فلورانس پرداخت و مقاله او در این باب همراه با معرفی دیگر نسخه های مبنای تصحیح او،در دفتری مستقل با عنوان :«گفتاری در شیوه تصحیح شاهنامه ومعرفی دستنویسها» ؛ به ضمیمه دفتر یکم شاهنامه ، به همت انتشارات روزبهان به چاپ رسید(خالقی،1369،ص19-11). خالقی،سپس،به مناسبت انتشار دفتر یکم شاهنامه ، معرفی جداگانه ومفصل دیگری ازنسخۀ خطی فلورانس عرضه کرد(1367،ص94-63). او درشش بخش،به شرح زیر به ارزیابی این نسخه پرداخت :
1) نقطه گذاری : کاتب این نسخه ، بر خلاف کاتب کهن ترین نسخه کامل شاهنامه (لندن،675)در نقطه گذاری دقت شایسته ای نشان داده است.
2) ترتیب مصراعها وبیتها : این نسخه،بر خلاف نسخه لندن،از این نظر با بیشترنسخه های خطی و ترجمه عربی بنداری همخوانی دارد و مواردی که در آن ترتیب مصراعها وبیتها به هم خورده باشد ،بسیارکم است.
3) افتادگی : افتادگی های این نسخه از نسخه های دیگر کمتر است0
4) ابیات الحاقی : دراین نسخه بیتهای سست الحاقی بسیاری به ویژه در دیباچه کتاب وخطبه های برخی داستانها به چشم می خورد. با این همه، شمار این ابیات نسبت به دیگر نسخه های مبنای تصحیح او کمتر است.
5) روایات الحاقی : ترجمه عربی بنداری و نسخه خطی فلورانس روایات الحاقی کمتری نسبت به دیگر نسخه ها دارند وازاین حیث معتبرترند.
6) ضبط واژه ها : این نسخه بسیاری از ضبطهای کهن را داراست و ما اکنون به کمک این نسخه ازمتن اصلی تصور درست تری داریم. از جمله این ضبطهای کهن است:گوسپند،سپید، پولاد، پارس وپیل به جای گوسفند، سفید، فولاد، فارس و فیل درنسخه های دیگر؛نبشتن،نبشته ونبیسنده به جای نوشتن،نوشته،نویسنده.
کاربرد صورت کهن حروف اضافه بد / بذ(فارسی میانه:pad) به جای به درآغاز واژه هائی که با مصوت آغاز می شوند مانند: بذآهن به جای به آهن،بذآیین،بذافراسیاب،بذایرن،بذابر،بذآغوش. کاربرد چُن به جای چو پیش از واژه هائی که با مصوت آغاز می شوند : چُن از،چُن آواز به جای چواز و چوآواز. کاربرد اومید به جای امید،میژه به جای مژه،مُستی (به معنی ناتوانی و درماندگی) به جای سستی در نسخه های دیگر.
خالقی،در پایان مقاله خود معایب این نسخه را با ذکر شواهدی شرح می دهد که ازآن جمله اند:دستبردهای طولی،یعنی افتادگی ها وافزودگیها وپس و پیشیهای ابیات؛دستبردهای عرضی یعنی وجود عناصر بیگانه در بیتهای اصیل مانند ضبطهای ساده ومنفرد؛ تحریف واژه های کهن یا تبدیل آنها به صورت نوتر،مانند کاربرد بخاصه به جای به ویژه،سلام به جای پیام، نسل به جای تخم ، لفظ به جای گفت و جزآنها.
خالقی،در پایان مقاله،نتیجه می گیرد که نسخه خطی فلورانس نه تنها کهن ترین بلکه روی هم رفته معتبرترین نسخه موجود شاهنامه است. وی،درنیمه نخستین شاهنامه ،این نسخه را اساس تصحیح خود قرا داده ، اما، باپیروی ازروش انتقادی، ضبطهای تصحیف و تحریف شده ، بیتهای الحاقی وضبطهای سادۀ منفرد آن رابه حاشیه برده است.
در سال 1369،سه مقاله همزمان درایران درباره این نسخه به چاپ رسید که در آنها بدون اشاره به مقالۀ خالقی مطلق2،معایب ونقایص نسخه فلورانس برجسته شده ومحاسن متعدد آن تقریبا" نادیده گرفته شده بود.
محمد روشن ،در کنگره بزرگداشت فردوسی (هزاره تدوین شاهنامه)در، دی ماه 1369، باعرضه مقاله ای درباره نسخه خطی فلورانس ، باذکر برخی بیتهای الحاقی دیباچه شاهنامه در ایران نسخه، به آن سخت تاخت وآن راچون«کاپوسنامۀ فرای» 3 مجعول خواند. پس شرحی از نوشته های صفحۀ پایانی این نسخه را که به چشم خود در کتابخانه ملی فلورانس دیده بود ، عرضه کرد. از آنجا که این ادعاها بعدها بحثهای بسیاری برانگیخت- و ما در ادامه مقاله به آنها اشاره خواهیم کرد - در اینجا شایسته است مهمترین بخش این مقاله عینا"آورده شود:
عبارت پایانی نسخه چنانکه درنسخه عکسی پیداست چنین است:
تمام شد مجلد اول از شاهنامه به پیروزی وخرمی روز سه
شنبه سیئم ماه مبارک محرم سال ششصدوچهارده بحمد الله
تعالی وحسن توفیقه و صلّی الله علی خیر خلقه محمد وآله
الطاهرین الطیبین
درنخستین برخورد ودیدار به آشکارا دیده می شود که عبارت «تمام شد مجلد اول...» بر تراشیدگی کاغذ باز نویس شده است... در عبارت روزسه شنبه، سه شنبه بازنویس شده است... در این تاریخ نگاری نیز چند نکته تازه به چشم می آید.نخست اصطلاح ماه مبارک است که یادآور آن لطیفه است که روستائی ساده دل به ماه مبارک رمضان به سفر رفته بود وجز گرسنگی بهره نیافته بود،و به ماه محرم الحرام درهرجای خانهای گسترده دیده بود وخواستار جابه جایی صفت این ماه ها گشته بود که به راستی محرم ماه مبارک است و فراوانی نعمت! نکته دیگر روز سه شنبه سیئم چنان نگاشته شده است که هم « سیئم» خوانده می شود وهم سی ام تا در جدول تطبیقی برابری سال وماه برابری یکسانی باشد. نکته سوم در نگارش سال است به اعداد فارسی ششصدوچهارده،که عموما" دراین سده ها وحتی سده های پسینترسنه ها رابه تازی می نگاشته اند...(روشن،1369الف،ص256-257).
دومین مقاله ای که در1369 نوشته شد به قلم مهدی قریب بود باعنوان « دستنویس شاهنامه فلورانس( 614 ه؟ ):هیاهوی بسیاراز برای هیچ! » (1369،ص51-1). در این مقاله ، برخی از همان ایرادات محمد روشن بر انجامۀ نسخۀ خطی فلورانس آمده است که از آن جمله اند : ثبت تاریخ کتابت به فارسی به جای عربی وذکر « ماه مبارک (؟!) محرم ». اما بخش مفصل این مقاله به ارزیابی محتوای نسخه به ذکر معایب آن اختصاص یافته است. نویسنده،با اشاره به دو مقاله دیگر خود در این باره می نویسد:
هر سه مقاله از تم واحدی پیروی می کنند وآن این است که،بر فرض بسیار ضعیف ، اگر نسخه خطی ف به لحاظ قدمت اصالت داشته باشد وثبت تاریخ کتابت614ه درکتیبه آن بکر و صحیح باشد، درهرحال به لحاظ سلامت وصحت متن،مغشوش وکم اعتبار... ( همان،ص2)
سومین مقاله به قلم علی رواقی است در مقدمۀ چاپ عکسی نسخه فلورانس که بازهم درهمان سال 1369به چاپ رسیده است. بخش آغازین مقدمه بحثهای کلی است درباره شاهنامه وفردوسی وبخش بعدی به ارزیابی نسخه خطی فلورانس اختصاص دارد(1369ب ، ص شانزده به بعد). نویسنده در تاریخ کتابت نسخه تردید کرده و معایب آن را ذیل عناوین ارزیابی محور عمودی یا خط طولی، واژه های عربی، نارسائی وزن وقافیه ، برخی از افتادگیها، وبیتهای الحاقی شرح داده است0 همچنین ذیل عنوان «دگرگونی آوائی» با عرضۀ نمونه هائی ازاین دگرگونیها در نسخه فلورانس،آن را به حوزه و دورهای خاص یا صحیح تر گونه ای ویژه از زبان فارسی نسبت داده و پیش از آن، نمونه هائی از واژه های نسخه را آورده وتنها درباره اندکی از آنها اظهار نظر کرده است. درباره فرضیه « تاثیر گونه های زبانی کاتبان در متن شاهنامه » وبقیۀ مطالب مقدمۀ آقای رواقی در ادامه این مقاله به بحث خواهیم پرداخت.
آنچه از این مقدمه وآن دو مقاله،به ویژه مقاله محمد روشن، در ذهن شاهنامه دوستان باقی ماند بدبینی و تردید نسبت به قدیم ترین نسخه خطی شاهنامه بود.
شش سال بعد استاد ایرج افشار (افشار،1374،ص81-80) به یکی از شبهه ها که در مقاله روشن به سخریه مطرح شده بود پاسخ گفت. اوبا عرضه شواهد فراوانی از انجامه نسخه های خطی کهن فارسی نشان داد که کاربرد عبارت محرم المبارک نزد کاتبان بسیار متداول بوده است(نیز- همو،1380ب،ص62-60؛زنجانی، 1379 ،ص46)0
در سالهای اخیر،بحثهای تازه ای در باره نسخه خطی فلورانس در نامه بهارستان به چاپ رسید که در شناخت ماهیت اصلی این نسخه و نیز زدودن شبهه هائی که درباره اصالت آن مطرح شده بود تاثیر بسیار داشت. نخست برات زنجانی (1379،ص49-45) با عرضۀ شواهدی از نسخه های خطی فارسی به همه شبهه هائی که محمد روشن ونیز مهدی قریب پیش کشیده بودند،پاسخ گفت.امامحمدروشن، به گفته ایرج افشار(1380الف،ص208)،
به«سوگند مغلّّظ» باز هم بر مخدوش بودن تاریخ نسخه پای فشرد (1379،ص174). در شماره های بعدی نامه بهارستان ،مقاله ها و یادداشتهای دیگری در ردّ ادعاهای محمد روشن نوشته شد (مثلا"جوینی ،1381،ص210-201). پیه مونتسه،که گویی از ادعاهای محمد روشن دلش به درد آمده بود،در نامه ای به فارسی نوشت :
...ساختگی بودن نسخه فلورانس کاملا"نادرست وگمراه کننده می باشد،زیرا :
1. نسخه خطی شاهنامه فردوسی مورّخ 614ه ق، که در کتابخانه ملی فلورانس خوشبختانه نگه داشته می گردد، دستنوشته فارسی اصیل وکهن وقشنگ است. هم از دیدگاه ساختار باستان نویسی(paln-sraphy) 4 آن یعنی مادۀ کاغذ ومداد و خط تزیین و صفحه بندی،هم برپایه مدارک واسناد تاریخی آن کتابخانه ؛
2. همان نسخه ،مستند است که اواخر قرن شانزدهم میلادی یعنی بیش ازچهارصد سال پیش،ازمصر بکوشش دانشمندان و جهانگرد "جرولامووکیئتّی" (ger-lam- vechitti) به روم وسپس به فلورانس آورده شد؛
3.همان نسخه فقط یک قرن پیش (در سال 1903میلادی)در فهرست آن کتابخانه ثبت و معرفی شد تحت عنوان«درتفسیرقرآن به زبان عرب ازنگارندۀ گمنام»5 ...
بنابراین ساختگی بودن آن نسخه گرانبها و اصیل و گرامی پارسی به نفع و منفعت وسودمندی کی وکَس بود؟ اصیل بودن آن نسخه روشن و پیداست علی رغم چند نقایص وغلطهای خطی که درهمان نسخه دیده می شود و یا این چند نقایص برهانی دیگر از اصلیت دستنوشتۀ فلورانس است. شاهنامه خوانان وشناسان و فردوسی دوستان یعنی پژوهشگران و محققان این نکته را تایید می نمایند،چون سخن فرودسی را تحقیق می کنند. بینا و دانا را فردوسی دوست دارد و او نابینا و نادانا و نا شنوا را دوست ندارد. به عبارت دیگر، فردوسی دشمنان شاید در زمان سلطان محمود غزنوی زندگی می کردند...(1380،ص210).
آیدین آغداشلو،کارشناس خطی، که تاکنون نسخه های بسیاری را مرمّت کرده است نیزبه لحاظ خط شناسی وکتاب آرائی به بررسی انجامۀ نسخۀ فلورانس پرداخت و با ذکر شواهد و دلایل متعدد - که به نظر نگارنده قانع کننده است - اصالت تاریخ آن را قطعی دانست(1381،ص213-211). در اینجا باید این نکته را بیفزایم که در ملاقاتی که نگارنده با استادایرج افشار- که مهارت و دانش وی در نسخه شناسی بر هیچ کس پوشیده نیست- داشتم،نظر وی را درباره احتمال مخدوش بودن تاریخ نسخه خطی فلورانس جویا شدم. وی گفت عکسهای متعددی از انجامۀ این نسخه را دیده است و تاریخ آن هیچ اشکالی ندارد.
درباره محتوای نسخه فلورانس - چنانکه گفته آمد- در مقاله پیشگفتۀ مهدی قریب ومقدمه علی رواقی شواهد گوناگونی از بیتهای الحاقی و کاربرد واژه های عربی گرفته تا فساد وزن وقافیه و افتادگی داستانها و بیتها عرضه شده است که در بیشتر موارد شواهد واستدلالهای نویسندگان پذیرفتنی است ،امّا به این نکته مهم باید نیک توجه شود که این گونه معایب درهمه نسخه های خطی شاهنامه کم وبیش دیده می شود0 مثلا" با گردآوری شواهدی از معایب یاد شده در نیمه نخست کهن ترین نسخه های خطی کامل شاهنامه (لندن،675) رساله ای بسیار مفصل تراز مقاله های یاد شده می توان نوشت.6