پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

شایستگی‌های حماسی فردوسی و شاهنامه

روح حماسی فردوسی بی‌نظیر است. در شاهنامه هیچ انسانی خوار نیست. حتی دشمنان ایران که سراسر شاهنامه سرگذشت نبرد ایرانیان با آنان است؛ نه افراسیاب بزرگ‌ترین دشمن ایرانیان و نه هیچ دشمن دیگری. تنها در مقابل ایرانیان کوچک شمرده می‌شوند وگرنه خود، پست و خوار نیستند. کیخسرو در جنگ نهایی با افراسیاب از پیران (وزیر خردمند افراسیاب) که به ایرانیان با نیک‌اندیشی می‌نگریست، پیشنهاد می‌کند که افراسیاب را رها کند و به ایرانیان بپیوندد تا آسیبی به او نرسد، اما پیران به دو جهت نمی‌پذیرد؛ یکی اینکه می‌گوید به ولی نعمتش خیانت نمی‌کند و دیگر اینکه:‌

مرا عار باشد از این زندگی‌             که سالار باشم کنم بندگی‌

یکی داستان زد بر این بر پلنگ‌       چو با شیر جنگی درآمد به جنگ‌

به نام ار بریزی مرا گفت خون‌         به از زندگانی به ننگ اندرون‌

حتی نیرویی به عظمت عشق، هیچگاه در شاهنامه قهرمانان را خوار نمی‌کند. عشق‌ها با تمام نیرو و صمیمیتش ادامه می‌یابد، پنهان‌کار‌ی‌یی در کار نیست. عشق‌ها با صلابت بیان و اظهار می‌شوند و پایان می‌یابند و هیچگاه قهرمان را از زندگی واقعی نمی‌برد. عاشقان شاهنامه هیچگاه مثل مجنون بعد از مرگ لیلی یا شیرین بعد از مرگ خسرو جهان را پایان یافته نمی‌بینند. وقتی تهمینه نیمه شب به بالین رستم می‌آید به صراحت رستم می‌گوید:

یکی این که از تو چنین گشته‌ام‌      خود را زبهر هوا کشته‌ام‌
رودابه در برابر مادرش که از رابطه او با زال آگاهی یافته بود با شرم - که ویژه همه زنان و مردان شاهنامه است - بی‌هراس از عشقش پرده برمی‌دارد:‌
زمین دید رودابه و پشت پای‌       فرو ماند از شرم مادر به جای‌

فرو ریخت از دیدگان آب مهر         به خون دو نرگس بیاراست چهر‌

بدو گفت: کای مادر پرخرد‌           همی مهر، جان مرا بشکرد

سپهدار دستان به زابل بماند       چنین مهر اویم بر آتش نشاند
وقتی سیندخت، مادر رودابه، به دخترش می‌گوید از عشق زال صرف‌نظر کند، جواهراتش را باز کند و با فروتنی پیش پدر برود تا پدر او را ببخشد و از کشتنش بگذرد، تهمینه گفتار مادر را نمی‌پذیرد و از کتمان عشق بیزاری می‌جوید:‌
بدو گفت رودابه پیرایه چیست‌             به جای سرمایه، بی‌مایه چیست‌
روان مرا پورسام است جفت‌            ‌  چرا آشکارا باید نهفت‌
به پیش پدر شد چو خورشید شرق‌     به یاقوت و زر اندرون گشته غرق‌
پدر چون ورا دید، خیره بماند               بر او بر، جهان آفرین را بخواند‌
گرچه رودابه در مقابل تهدیدهای پدر شرم‌ زنانه‌اش را حفظ می‌کند:‌
سیه مژّه، بر نرگسان دژم‌      فرو خوابنید و نزد هیچ دم‌
ولی هیچگاه عشق بزرگش را انکار نمی‌کند.
زنان در شاهنامه هیچگاه خواری را تحمل نمی‌کنند و با تمام توان نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند. در ماجرای حمله سهراب به یک پاسگاه مرزی ایران، وقتی هجیر (نگهبان دژ) و همه مردان مرعوب شجاعت سهراب می‌شوند:‌
زنی بود برسان گردی سوار‌    همیشه به جنگ اندرون نامدار‌
چنان ننگش آمد زکار هجیر‌     که شد لاله رنگش به کردار خیر‌
نهان کرد گیسو به زیر زره‌       بزد بر سر ترگ رومی ‌گره‌
به سهراب بر تیر باران گرفت‌    چپ و راست جنگ‌سواران گرفت‌
وقتی رستم برای نجات بیژن از چاه، ناشناس به شکل بازرگانی به توران رفت، منیژه به قصد این که از این کاروان ایرانی خبری از رستم بگیرد با شتاب از او درباره رستم می‌پرسد رستم از ترس این که مبادا تورانیان به هویت او پی ببرند، سر او داد می‌کشد که من رستم را نمی‌شناسم و منیژه...‌

به رستم نگه کرد و بگریست‌ زار    ز خواری ببارید خون در کنار
بدو گفت: کای مهتر پرخرد           ز تو سرد گفتن نه اندر خورد
سخن گر نگویی، مرا نم ز پیش‌    که من خود دلی دارم از درد ریش‌
چنین باشد آیین ایران مگر           که درویش را کس نپرسد خبر‌
بعد از مرگ رستم وقتی بهمن، فرزند اسفندیار، به زابل لشکر می‌کشد، سیستان‌ را به آتش می‌کشد و گنج‌هایشان غارت می‌کند و زال را به بند می‌کشد، رودابه برای نجاتش به زندان می‌رود و وقتی زال را با پشت خمیده‌اش می‌بیند که از زندان می‌آید، در دربار بهمن لب به نفرینش می‌گشاید:‌

ز زندان به ایوان گذر کرد زال      بر او زار بگریست فرخ‌ همال‌
که زارا، دلیرا، گوا، رستما         نبیره‌ی گو نامور، نیرما
تو تا زنده بودی که آگاه بود        پسر، زار کشته، به پیکان تیر
مبیناد چشم کس این روزگار‌     زمین باد بی‌تخم اسفندیار
یکی از زنان شجاع شاهنامه فرانک، مادر فریدون است که در شرایطی که همه مأموران ضحاک در جستجوی او بودند فرزند را به دماوند کوه می‌برد و در پیش مردی امین می‌پرورد. هیچیک از پهلوانان شاهنامه تحت هیچ شرایطی تن به ننگ نمی‌دهند. اصولاً طبق یک پیشینه اساطیری در ایران، ننگ، یکی از موجودات اهریمنی است که در وجود انسان خانه می‌کند.
از این دیو در کتب پهلوی نشانی نیست ولی در سخنان بزرگمهر از دیوهای بزرگ شمرده شده است که دلاوران به سختی از آن می‌پرهیزند و اغلب مرگ را بر آن ترجیح می‌دهند. در سخنان بزرگمهر در شمارش ده دیو برجسته که بر خوی انسانی اثر منفی می‌گذارند، ننگ، یکی از این دیوهاست:‌
دگر ننگ دیوی بود با ستیز      همیشه به بد کرده چنگال تیز 

این است که رستم با همه خواست‌های اسفندیار موافقت می‌کند مگر بند بر دست گذاشتن:
زمن هرچه خواهی تو فرمان کنم‌      به دیدار تو رامش جان کنم‌
مگر بند، کز بند عاری بود                شکستی بود، زشت‌کاری بود‌
که گفتت برو دست رستم ببند         نبندد مرا دست، چرخ بلند
در نبرد <هماون> بهرام، فرزند گودرز، در آشوب جنگ تازیانه‌اش را گم کرد. بهرام از ترس اینکه مبادا، تازیانه‌اش که نامش نیز بر آن کنده شده بود، به دست تورانیان بیفتد و باعث ننگ و بی‌آبرویی او شود به رغم نصایح گیو و گودرز، شبانه به اردوگاه تورانیان رو آورد و با <تژاو>، طلایه سپاه توران، درگیر و کشته شد.‌
 

ب‌- زبان حماسی فردوسی‌

جلوه‌های حماسی شاهنامه تنها در حوزه اندیشه و روان او رخ نمی‌دهد، بلکه بازتاب آن را در زبان نیز می‌توان دید. در حوزه عشق زبانش نرم می‌شود و در حوزه حماسه سنگین و خشن.‌
در قرآن آیه‌هایی که مربوط به ترسیم خشونت و هیبت قیامت یا مجازات و تهدید گناهکاران می‌شود، کوتاه و تند هستند و این خشونت همراه با تشدیدهای متوالی ترسیم می‌شود. در ترسیم قیامت:‌
‌‌<اذا الشمس کورت، و اذا النجوم انکدرت، و اذالجبال سیرت، و اذالعشار عطلت، و اذالوحوش حشرت، و اذالبحار سجرت و اذالنفوس زوجت...> (سوره تکویر، آیه‌های 1 تا 7) ‌
یا تهدید مخالفان:
<فخذوه فغلوه، ثم الجحیم صلوه، ثم فی سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه...> (سوره الحاقه، آیه‌های 30 تا 33) اما چنین خشونت و صلابتی را مثلاً در آیات سوره یوسف نمی‌توان مشاهده کرد.
می‌گویند سعدی بیت زیر را به تقلید فردوسی سروده است:
خدا کشتی آنجا که خواهد برد ‌    وگر ناخدا جامه بر تن درد

فردوسی به خوابش آمد و گفت اگر من بودم بیت را این گونه می‌گفتم:

برد کشتی آنجا که خواهد خدای    و گر جامه برتن درد ناخدای
گرچه غیرممکن نیست اما شک نیست که این خواب بر ساخته دیگران است، اما به روشنی تفاوت لحن فردوسی و سعدی را نشان می‌دهد. با یک جابجایی کلمه در دو جمله و تغییر هجای پایانی مصرع‌ها از بلند به کشیده، طنین کلام کاملا عوض می‌شود. البته همیشه تغییر لحن به این سادگی میسر نیست. ‌
در شاهنامه، هنگام بزرگ نشان دادن وقایع یا عظمت افراد، از کلمات و عبارات ویژه‌ای استفاده می‌شود که عظمت خاصی به سخن می‌دهد.
وقتی زال در نامه‌ای که در خصوص ازدواج با رودابه، به سام می‌نویسد می‌خواهد هم پدر را نرم کند که با ازدواج او با یک بیگانه موافقت کند و هم عظمت سام را تصویر کند، پدرش را با چنین لحنی می‌ستاید: ‌
چماننده‌ی چرمه هنگام گرد ‌    چرا ننده‌ی کرکس اندر نبرد
برآرنده‌ی خاک آوردگاه              فشاننده‌ی خون ز ابر سیاه
که هم‌کلام حماسی است، هم کلمات و حروف (چ،گ، د) صلابت کلام را بیشتر کرده‌اند.
سهراب وقتی از دلاوری گرد آفرید شگفت زده می‌شود برای ستایش از دلاوری‌های ایرانیان شگفتی خود را این گونه بیان می‌کند: ‌
زنانشان چنین‌اند زایشان سران   چگونه‌اند گردان و جنگاوران
که در آن استفاده از حروف خشن و پرصلابت <چ،گ،د> و هجاهای کشیده نان و شان (دوبار)، نند (دوبار)، ران(دوبار) به شعر طنین سنگین‌تری داده است.
دو مورد در شاهنامه است که فردوسی مردد می‌ماند که باید طرفدار که باشد: یک بار وقتی که رستم مقابل سهراب قرار می‌گیرد که البته با استفاده از شرایط تقدیری حماسه، گناه را به گردن سرنوشت می‌اندازد و رستم را تبرئه می‌کند و یک بار هم وقتی که مقابل اسفندیار قرار می‌گیرد اما با استفاده از هنر بیان بی‌نظیر خود، نشان می‌دهد که همه جا دلش با رستم است. ‌
فردوسی در وصف رستم و اسفندیار از زبان اسفندیار چنین می‌گوید:
ببینیم تا اسب اسفندیار     سوی آخور آید همی‌بی‌سوار
و یا باره‌ی رستم جنگجوی ‌  به ایوان نهد بی‌خداوند روی
با تحلیل دو مصرع می‌توانیم جانبداری هنری فردوسی را بینیم، چنانکه قبلاًنشان داده شد فردوسی در نشان دادن نظام وارونه حاکم در عرصه ضحاک نیز از چنین بیانی استفاده می‌کند. ‌اسفندیار سوار اسبی معمولی است اما رستم سوار باره است که اسبی جنگی است. اسفندیار بدون هیچ لقبی می‌آید اما رستم صفت جنگجوی دارد. اسفندیار اگر کشته شود اسبش به آخور (اصطبل) برمی‌‌گردد اما باره رستم به ایوان (کاخ) روی می‌نهد. بعد از مرگ اسفندیار اسبش بی‌صاحب می‌شود اما باره رستم بی‌خداوند می‌ماند.
نکته دوم و هنری‌تر استفاده از هجاهای کشیده در مصرع دوم است که در وصف رستم و رخش آمده است. هجا هایی مثل: جنگ، جوی، وان، وند، روی. این هجاها طنین خاصی به کلام می‌دهند و عظمت فراتری برای رستم تصویر می‌کنند. در حالی که هاجا های کشیده در مصرع اول فقط سه مورد است: فند، یار، وار. یعنی به نسبت سه پنجم. ‌
نکته دیگری نیز در این بیان هست، و آن اینکه این سخنان از زبان اسفند یار است و ممکن است اسفندیار در این سخنان به تعریض، قصد تحقیر رستم را داشته باشد، ولی به هر صورت اصل برهان به قوت خود باقی است. ‌
دکتر شفیعی کد کنی در کتاب <موسیقی شعر> در مقایسه قافیه‌های شاهنامه با گشتاسب نامه دقیقی، جنبه‌های دیگری از شاهکارهای لفظی شاهنامه را که طنینی حماسی به سخنان فردوسی می‌دهد، به نمایش می‌گذارد. ‌
او با ذکر این نکته که حروف مشترک قافیه در شاهنامه تقریباً دو برابر گشتاسب نامه است، یکی از رازهای توفیق‌ سرابنده شاهنامه را آگاهی شگفت سراینده‌اش از موسیقی کلمات می‌داند.
(10) او با نبوغ خداداد خویش، با حروف ویژه حماسی، آنچنان صحنه آرایی می‌کند که انگار خواننده در صحنه حضور دارد یا این که به جای خواندن داستان به تماشای فیلم آن نشسته است.
نکته آخر این که در شاهنامه وقتی یلان با هم در می‌آویزند، طبیعت نیز با آنها هماهنگ می‌شود و انگار درگیری قهرمانان در تمام جهان جاری می‌شود. فردوسی صبح روز دوم جنگ رستم و اسفندیار را به گونه‌ای وصف می‌کند که انگار همزمان با جنگیدن این دو قهرمان، زمین و زمان نیز با هم در جنگند. ‌
چو برگشت شب، گرد کرده عنان  سپیده برآورد رخشان سنان
این تنها گذاری کوتاه بود به شایستگی‌های حماسی شاهنامه‌ از نظر لفظی و معنوی. غور عمیق در این دریا، کار دریادلان است. ما آب دریا را به قدر تشنگی چشیدیم. ‌
*‌ منابع:
1- تاریخ بیهقی، به اهتمام دکتر غنی و دکتر فیاض، انتشارات خواجو، چاپ سوم، بهار 62
2- بندهش، گزارش مهرداد بهار، انتشارات توس، چاپ اول، 1369
3-موسیقی شعر، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه، چاپ اول، 1358، مقاله <یکی از عوامل ساخت و صورت، در موسیقی شعر فردوسی> ‌
4-‌ شاهنامه، چاپ مسکو، اداره انتشارات دانش، شعبه ادبیات خاور
5 - مثنوی معنوی، نیکلسون، چاپ سوم، 1363
6- غزلیات شمس
7- تاریخ بیهقی، به اهتمام دکتر فیاض و دکتر غنی، چاپ سوم، بهار 62، انتشارات خواجو
8 - دفتر روشنایی، از میراث عرفانی بایزید بسطامی، ترجمه‌ محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، تهران، .1384

بن مایه

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا اسماعیلی رودسری جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 01:11 ق.ظ

این کارشما دزدیه عزیزم ، این مقاله متعلق به من که دردوشماره دراطلاعات 15 سال قبل چاپ شد و شما ناقص به نام خود چاپ کردین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد