موسیقی عامیانه (FOLK MUSIC ) ، اصطلاحی است که ترانه ها ، آوازها و رقص های عامیانه را دربر می گیرد .
ترانه های عامیانه (MUSIC SONG) ، ترانه ها و آوازهایی هستند که بین مردم رواج داشته و از به کارگیری طبیعی ناخود آگاه و توانایی های ذاتی و شهودی آنها ، پدید آمده است .
سازنده ی آنها ، غالباً ناشناس بوده و به طور شفاهی ، از نسلی به نسل دیگر ، انتقال می یابد . این گونه موسیقی ، غالباً بدون هم راهی اجرا می شود و به صورت آوازی و سازی ، در مناطق مختلف یک کشور وجود دارد .
با افزایش شهر نشینی و صنعتی شدن شهرها و روستاها ، ترانه های عامیانه ، به درون شهرها و کارخانه ها نیز راه یافتند . در قرن 19 میلادی و اوایل قرن 20 میلادی ، ترس از این که با پیشروی زندگی مدرن ، آداب و سنن گذشتگان ، رو به فراموشی گراید ، باعث شد که گروهی به جمع آوری آثار عامیانه بپردازند ؛ به همین خاطر کلکسیونهایی از آهنگ های عامیانه پدیدار شد ! آنچه را می توان در اینجا بدان اشاره نمود ، بداهه پردازی و سنت های شفاهی و آوازهاست که همواره در قرون متمادی به موسیقی عامیانه اضافه یا کم شده است و بر همین اساس غیر ممکن است بتوان پیش گویی کرد که آوازهای عامیانه ، در قرن های آینده ، چگونه توسعه می یابند .
یکی از مناطق مهم ازلحاظ غنای موسیقی عامیانه ، خطه ی خراسان می باشد . یکی ازاین موسیقی ها ، دوتار می باشد . تحقیقات حاضر نیز بیشتر مربوط به صنعت دوتار سازی تایباد و چند ترانه ای که با دوتار نواخته می شود می باشد .
دوتار یکی از سازهای مقامی است که در کشور ما خصوصاً استان پهناور خراسان جایگاه خاصی دارد . این سازیکی ازکهن ترین و قدیمی ترین سازهاست که زمان پیداش آن ناپیداست . نام دوتار که در کتب قدیمی از آن به عنوان تنبور خراسان یاد شده است ، به سبب داشتن 2 سیم بر آن نهاده شده است .
ابو نصر فارابی در کتاب « موسیقی الکبیر » خود مشخصات کاملی را از تنبور خراسان یاد می کند . تنبور خراسان ( دوتار ) دارای تعدادی پرده است که بعضی از آنها پرده های اصلی هستند که در جای خود ثابت می مانند و دیگر پرده ها با توجه به نواحی مختلف کمی تغییر می کند . فارابی محل قرار گرفتن پرده های اصلی و متغیر را نیز بیان کرده است . یادگیری نواختن دوتار علاوه بر آموزش تئوری ، بیشتر باید به صورت شفاهی و در نزد استاد و با تمرین زیاد صورت گیرد.
تاریخچه
اصوات هم آهنگ و نغمات موزون در طول تاریخ ، جزو جدایی ناپذیر زندگی آدمی بوده و هر ملتی با توجه به ویژگی های قومی و بضاعت های فرهنگی خویش ، از آن بهره برده است . در این میان ، ناگفته پیداست که قوم ایرانی با تکیه بر عظمت فرهنگی خود ، یکی از پیشگامان بسط و توسعه موسیقی جهان بوده است .
از آثار کهن و متون مربوط به دانش موسیقی ایران باستان ، اطلاعات محدودی در اختیار است ؛ ولی می توان برای جستجوی پیشینه ی موسیقی خود ، به آثار دانشمندانی همچون فارابی ، ابن سینا ، و . . . و اسناد تاریخی پس از ظهور اسلام استناد کنیم . « از زمان پیدایش دوتار ، مأخذی در دست نیست . قدر مسلم این است که نام این ساز از دو سیم گرفته شده است و در کشور افغانستان و شمال شرق ایران هم سازی با این خصوصیات و با همین نام وجود دارد .» با مطالعه ای که از کتب تاریخی و سفرنامه ها و تحقیقات محققین داخلی و خارجی به دست آمده همواره از دوتار به نام تنبور خراسان نام برده شده است .
فارابی در کتاب « موسیقی الکبیر » ، از سازی با مشخصات دوتار __ بدون کم و کاست __ به نام تنبور خراسان نام می برد. همچنین در « المدخل إلی الموسیقی » نیز زیر بخش گونه های تنبور می گوید که یک نمونه از تنبورها ، تنبور خراسان است و آن در شهرهای خراسان و پیرامون آن به شمال تا هر جا که پیش بروید ، به کار برده می شود . « فارمر » محقق انگلیسی ، در مقاله ی خود تحت عنوان تأثیر نفوذ ایران در تعبیه ی آلات موسیقی در مجله ی روزگار نو ( شماره ی 1- تابستان 1942 م . و شماره ی پاییز همان سال ) چنین می نویسد : « ساز دیگری که آن را تنبور خراسان می نامند و در اویل خلافت عباسیان در دربار ایشان رواج یافت ، در موسیقی عربی تأثیر بسیار کرد . » « باریستوس و پاندورا » دو نویسنده ی یونانی به هنگام یاد کردن از سازهای فرهنگهای دیگر از تنبور خراسان نام می برند . در « لغت نامه ی دهخدا » ، شرح مفصلی درباره ی تنبور نگاشته و از فرهنگ های گوناگون استفاده نموده و به نقل از « منتهی الارب » می نویسد : « دمبره یعنی دم برٌه و به علت شباهتی که به دم برٌه دارد و سپس از دوتای و دوتار » نام می برد . مسعودی در « مروٌج الذهب » به آلات موسیقی که اهالی خراسان به کار می بردند اشاره کرده و از تنبور نام می برد . در « فرهنگ معین » نیز تنبور با مشخصات دوتار معرفی و از دوتار به عنوان سازی که در میان بعضی از طوایف معمول است ، یاد شده است . دیگر این که در حجاری های اشکانیان نقش تنبور دیده می شود و به اعتبار این که اشکانیان خراسانی بوده و این ساز را دوست می داشتند ، مدرکی ست بر وجود دوتار یا تنبور خراسان ؛ زیرا زادگاه اصلی پارتیان شمال شرق ایران بوده است حال با توجه به این که از دوتار در هیچ یک از نوشته ها ذکری نشده و محققان ایرانی وغربی نیز در تحقیقات خود نامی از آن نیاورده اند و همه به اتفاق از تنبور خراسان به عنوان سازی که در خراسان رواج داشته نام برده اند و با توجه به این که در حال حاضر ، تنها سازی که در خراسان معمول است و آهنگ های باستانی و اصیل ایرانی به وسیله ی این ساز نواخته و اجرا می شود و با توجه به مشخصاتی که در کتاب « موسیقی الکبیر » فارابی داده شده ، با مشخصات دوتار یکی بوده و با توجه به این که در حال حاضر ، سازی به نام تنبور در خراسان وجود ندارد و حتی در داستان های قدیمی خراسان نیز نیامده و تنها در میان اهل تصوف – به ویژه اهل حق – سازی به نام تنبور وجود دارد که برش و ساختمان آن بسیار نزدیک به دوتار ترکمنی می باشد وتعداد سیم ها و پرده های این ساز بیش تر از دوتار ترکمنی است .
به استناد این مدارک با نظر قاطع می توان گفت که تنبور خراسان ، همین دوتار است که به این نام خوانده شده و شاید هم پس از پیدایش سه تار که سه سیم داشته ،این ساز نیز به اعتبار داشتن دو سیم دوتار نام گرفته است . به هر حال پیدایش این ساز ناپیداست و نمی توان تاریخی برای آن معین نمود . چه بسا بسیاری از پایه های تمدن آدمیان نیز از بس به زمانهای کهن باز می گردد و تاریخ کشف آنها ممکن نشده است.(کتاب سال شیدا - « سازشناسی » مهدی کمالیان)
آخر سخن آن که دوتار کنونی در حال حاضر در اکثر مناطق خراسان مخصوصاً شرق و جنوب خراسان ( موسیقی شرق و جنوب خراسان ) شمال خراسان ( موسیقی شمال خراسان) ومناطقی از افغانستان با اختلافاتی چند در ساختمان پرده بندی رواج دارد که نوای آن در هر منطقه بر ویژگی های بومی و فرهنگ شفاهی آن منطقه منطبق می باشد .
چوب دوتار
در مورد ساخت دوتار اولین نکته این است که باید درخت مناسبی برای ساختن دوتار انتخاب کرد که برای ساخت دوتار دو نوع چوب درخت لازم است :
1. چوب درخت توت برای ساخت کاسه ی دوتار
2. چوب درخت عناب یا زردآلو برای ساخت دسته ی دوتار
مشخصات درخت توت مورداستفاده برای ساخت دوتار :
درخت توت باید حداقل 80 یا 90 سال عمر داشته باشد و این بدان معنی است که قطر درخت باید به اندازه یک بغل ( 2 – 5/1 متر ) باشد . باید دقت شود که درخت توت سالهایی را در خشکسالی نگذرانده باشد ، این عامل باعث میشود که درخت درچند سال خشکسالی ، آب کافی نخورده باشد و در نتیجه چوب وسط درخت پوسیده و پوک می شود . لازم به ذکر است درخت خوب و مناسب ، درختی است که در کنار جوی آب روان باشد . طول تنه ی درخت بریده شده باید حداقل 55 سانتی متر باشد چون طول کاسه ی دوتاری که می خواهیم بسازیم ، باید 45 سانتی متر باشد ( البته بستگی به اندازه دوتار ما دارد که در دوتارهای کوچکتر طول و عرض کاسه نیز کوچکتر و کمتر است ) علت این که طول تنه ی درخت از طول کاسه را همیشه 5 تا 10 سانتی متر بزرگتر می گیریم این است که اگر در تراشیدن کاسه با أقض یا گره( أقض ( به لهجه ی تایبادی ) و یا گره : به محل رشد و جوانه زدن و بیرون آمدن شاخه از درون تنه ی درخت را گویند)
برخورد کردیم ، امکان ما نور دادن و استفاده از آن 5 سانتی متر اضافی را داشته باشیم و با کمبود چوب و در نتیجه بلا استفاده ماندن چوب مواجه نشویم .
حمیدرضا میرمحمدى (فصلنامهی مشکوة،ش 48)
پژوهش در اسامى مکانهاى مختلف جغرافیایى نیازمند بازگشتبه پیشینه دیرینه مکانها است مسلما همانند که مکانهاى مختلف جغرافیایى، اسامى آنها نیز به مرور زمان دستخوش تحول و تغییر شده است و شاید بتوان گفت کمتر مکانى را مىتوان یافت که در طول اعصار مختلف به یک نام شناخته شده باشد.
صرفنظر از تغییرات اسامى مکانهاى مختلف، معناشناسى و وجه نامگذارى مکانها نیز خود بخشى درخور توجه است. بى آن که هدفى را در زمینه طبقهبندى اسامى جغرافیایى دنبال کنیم مىتوان اسامى مکانهاى جغرافیایى را به چند دسته تقسیم کرد همانند نامهایى که معنا و مفهوم صرفا جغرافیایى دارند و یا نامهایى که با آب، چشمه، دره، دشت، مزرعه و باغ و... همراه هستند و یا نامهایى که داراى معنا و مفهوم شخصىاند و یا نامهایى که معنا و مفهوم خاص امنیتى و نظامى دارند و... گروه دیگر، صرفنظر از معنا و مفهوم، اسامى آبادیهایى هستند که پس از طلوع خورشید درخشان اسلام از فرهنگ غنى این آیین مقدس نشات گرفتهاند و چه بسیار مکانهایى که بعد از ظهور و گسترش اسلام در معرض تحول قرار گرفته و نقشى نو یافتهاند. وجود القاب ویژه در فرهنگ اسلام که بر برخى مکانها نهاده شده است همچون زیارتگاه، امامزاده، شهید، پیر، قدمگاه و... همه نشانگر تاثیر انکار ناپذیر اسلام در نام و نشان مکانها است. در این میان مکانهایى نیز با نام و نشان موسوم به «مشهد» در ایران وجود دارند که صرفنظر از پراکندگى مکانى، همگى بیانگر مفهومى خاص هستند که همان اشاره به محل شهادت و مدفن شهید (1و2) است. در کتاب فرهنگ آبادیها ومکانهاى مذهبى کشور، بیست و شش مکان جغرافیایى با نام و نشان «مشهد» آمده است که در این میان تربت پاک حضرت على بن موسىالرضاعلیهالسلام موسوم به مشهد الرضا در صدر قرار دارد.
نام مکانهاى موسوم به مشهد در ایران
مشهد ایلام مشهد بهبهان مشهد تفرش مشهد دماوند مشهد قزوین مشهد (مزرعه) مرودشت مشهد مشهد مشهد اردهال کاشان مشهدالکوبه اراک مشهد بازرجان اراک مشهد خیبر مسجد سلیمان مشهد ریزه باخرز مشهد زلفآباد تفرش مشهد سر تنکابن مشهدسرا بابل مشهد طرقى بالا شیروان مشهد طرقى پایین شیروان مشهد فیروزکوه دماوند مشهد کاوه فریدن مشهد کندى ماکو مشهد کوبه اراک مشهد گرمه اراک مشهدلو مغان مشهدلو مغان مشهد محمد ایرانشهر مشهد میقان اراک از نظر تعداد مکانهاى موسوم به مشهد استان مرکزى (اراک) با داشتن هفت مکان از دیگر استانها بالاتر است.
زنده یاد دهخدا در ذکر مکانهاى جغرافیایى موسوم به مشهد به هجده مکان (مشهد «مقدس»، مشهد دماوند، مشهد قزوین، مشهد اردهال، مشهد ریزه، مشهد زلفآباد، مشهد سبز (بابل)، مشهد (بابلسر)، مشهدسرا (بابل)، مشهد طرقى، مشهد کافى، مشهد الکوبه، مشهد گرمه، مشهد گنجافروز، مشهدلو، مشهد مادر سلیمان (مرغاب)، مشهد میربزرگ و مشهد میقان) اشاره نموده و همچنین به دو مکان جغرافیایى موسوم به مشهد در خارج از ایران اشاره کرده است که عبارتند از: مشهد باب الطیب که از جمله یازده مشهدى است که در بصره به نام امیرالمؤمنین علىبن ابىطالب علیهالسلام است و در جنب مسجد جامع قرار دارد و نیز مشهد (امام) حسینعلیهالسلام که منظور کربلاست. (3) مرحوم معین در ذکر مکانهاى موسوم به مشهد به نه مکان اشاره نموده است (4) که در این میان مشهد کاوه (فریدن) مورد اشاره وى در فرهنگ دهخدا نیامده است. به نظر مىرسد که واژه مشهد به معناى محل شهادت، درگذشته به مکانهاى بسیارى اطلاق مىگردیده است و به مرور زمان برخى از مکانها اولویتخاصى یافتهاند همچون مشهد عبدالعظیم که در داخل شهر رى واقع گردیده و اکنون به مشهد موسوم نیست و یا مشهد حضرت على مرتضىعلیهالسلام که اکنون به نجف اشرف مشهور است. حمدالله مستوفى در ذکر عراق عجم (ناحیه غار) آورده است که در او چهل پاره دیه است، طهران و مشهد امامزاده حسن بن الحسنعلیهالسلام که به جبان مشهور است و در ذکر شکارگاههاى بلاد خوزستان از مکانى به نام مشهد کافى (کوفى) یاد کرده است، سایر مکانهایى که بدان اشاره کرده است مشهد عبدالعظیم در اطراف رى، مشهد امیرالمؤمنین على علیهالسلام و مشهد مادر سلیمان است. (5)
لسترنج در کتاب سرزمینهاى خلافتشرقى مشهد على مرتضىعلیهالسلام را مشهد غروى آورده است و چنین گفته است که چون حضرت امیرالمؤمنین على علیهالسلام را در مسجد کوفه زخم رسید وصیت کرد که بعد از وفات جسد مبارکش را بر شترى بار کنند و آن را سر دهند و مشهر گردانند هر جا شتر فرود آید آن جا دفن نمایند و همچنین کردند. آن شتر به آن جا که اکنون مشهد است فرود آمد. او را آن جا دفن کردند و در عهد بنىامیه قبر مبارکش را آشکار نمىتوانستند نمود تا در عهد بنىعباس هارون الرشید خلیفه در سنه خمس و سبعین ماة در آن کستار مىکرد، نخجیرى از بیم او پناه به آن زمین برد او چندان که جهد نمود اسبش در آن زمین نمىرفت و از آن زمین شکوهى در دل او آمد. از اهل آن حدود پرسش نمود قبر حضرت امیرالمؤمنینعلیهالسلام خبر دادند، امر کرد زمین را کاویدند حضرت را خفته و زخم رسیده یافتند مقبره او را ظاهر کردند و مردم بر آنجا مجاور شدند بعد از صد و نود و چند سال عضدالدوله فنا خسرو دیلمى در سنه ست و ستین و ثلثماة آن را عمارت عالى ساخت. (6)
لسترنج در بابى دیگر به مشهد ابراهیم اشاره دارد وى در بیان شهر «حران» گوید: حران بارویى سنگى داشته است... و در سه فرسخى جنوب آن محلى است موسوم به مشهد ابراهیم که گویند تولد حضرت ابراهیم آنجا است. (7)
آنچه تقریبا در تمامى مکانهاى موجود موسوم به مشهد در ایران مشترک و حائز اهمیت است وجود امامزاده و یا بقاع متبرکهاى است که چنین مکانهایى را با نام مشهد همراه ساخته است. پیشینه بسیارى از این مکانها چندان روشن نیست و منابع موثقى که بیانگر وجه نامگذارى چنین مکانهایى باشد بسیار اندک است. در این مختصر به مکانهایى اشاره مىکنیم که هویت و وجه نامگذارى آنان بر اهل تحقیق پوشیده نمانده است.
مشهد فرزند موسى آن خداوند دل و دین واله از انوار ذاتش پور عمران است این جا من ندانم چیست این جا، خفته گویى کیست این جا در خرد هرگز نگنجد آنچه پنهان است این جا نیست ریبت، نیستشبهت، چشم دل بگشا و بنگر کایتى محکم ز آیتهاى قرآن است این جا... (8)
شهر مقدس مشهد مرکز استان خراسان تا آغاز قرن سوم هجرى اهمیت چندانى نداشته است و به جاى آن قریهاى به نام «سناباد» از توابع طوس بوده است، در سال 202 ه . ق حضرت رضاعلیهالسلام پس از شهادت در این محل مدفون و به همین مناسبت این شهر را مشهد رضاعلیهالسلام خواندند و به مرور زمان بر وسعت آن افزوده شد و سپس به اختصار مشهد نامیده شد. مشهد الرضاعلیهالسلام در تواریخ گذشته به نامهاى مشهد طوس و مشهد نوقان نیز آمده است. توضیح آن که نوقان یکى از شهرهاى طوس قدیم بوده است. ابن حوقل گوید: «اگر طوس نیز در مجموع نیشابور باشد شهرهاى آن: «رایکان، طبران، نوقان [وتروغوذ] است، قبر على بن موسىالرضاعلیهالسلام در سه فرسخى شهر نوقان است». (9)
مشهد اردهال واقع در استان اصفهان، در 40 کیلومترى غرب کاشان و در 60 کیلومترى قمصر قرار دارد. امامزاده مشهد اردهال مرقد على بن امام محمد باقرعلیهالسلام است که از مدینه به ایران آمد و در محلى که هم اکنون مدفن اوستبه دست کفار شهید گردید. آثار نخستین آن به گفته راوندى (م 588ق) مربوط به قرن ششم و از جمله بناهاى مجدالدین عبیدالله کاشانى برادر معینالدین مختص الملوک ابونصر، وزیر شهید سلطان سنجر است و این مىرساند که مذهب تشیع از قرن ششم و در اوج قدرت اهل تسنن در کاشان رواج داشته است. از عصر صفویه این بقعه و بارگاه گسترش یافته و بر تزئینات آن افزوده شده است. همه ساله یکى از استثنایىترین مراسم مذهبى به مناسبتحضور این بقعه و در روز جمعهاى که نزدیک هفدهم مهرماه استبرگزار مىشود. در این روز اهالى فین (کاشان) با چوبهاى بلند به بقعه آمده قالى آستانه را سر دستبه طرف نهر آبى در خارج بقعه برده و با چوبها به شستن قالى به یاد روز به شهادت رسیدن امامزاده سلطانعلى مىپردازند. این روز در منطقه کاشان معروف به قالىشویان است. (10)
مشهد تفرش در شرق شهر تفرش واقع در استان مرکزى (اراک) در مدخل ورودى راه دستگرد پوگرد قرار گرفته است. این مکان به مناسبت مزار امامزاده محمد فرزند موسى پسر جعفر «مشهد» نامیده مىشود. این مکان را در گذشته محله تکیه مىنامیدند و به نظر مىرسد پیش از آن که تکایاى محلات شهر تفرش ساخته شوند مردم چال تفرش مراسم سوگوارى دهه محرم را در محله تکیه در مجاورت مزارع امامزاده محمد برگزار مىکردهاند. (11) عباس فیض مىنویسد: «مدفون در این بقعه جد اعلاى سادات افطسى تفرش است و در این صورت نسبنامه وى چنین است «ابومحمد حسن بن ابى عبدالله حسین بن على بن عمربن حسن الافطسى بن على اصغر بن الامام زین العباد على بن الحسین» در تاریخ قم نیز تصریح شده که ابومحمد حسن مزبور در قریه ترخوران رحل اقامت افکند و در همانجا رحلت نمود و دفن شد. مشهد امامزاده محمد از بناهاى عصر صفویه بوده و آراسته به کاشیکارى، تزیینات، گچبرى و نقاشى همان دوره است. مزار امامزاده محمد داراى بقعه، مرقد، صندوق منبتکارى شده، گنبد و چند ایوان و صحن است.» (12)
مشهد سر نام قدیم شهر بابلسر واقع در استان مازندران بوده است، بابلسر به مناسبت این که سر امامزاده ابراهیم ملقب به اطهر برادر امام رضاعلیهالسلام در آن محل به خاک سپرده شده مشهد سر نام گرفته است.
بقعه امامزاده ابراهیم در جنوب شرقى بابلسر واقع است که بنا بر معروف سر امامزاده ابراهیم آمل یا امامزاده ابراهیم قریه ماجرکجور در آن جا مدفون است و به همین دلیل محل مجاور آن را مشهدسر مىخواندند. بنابر مشهور این امامزاده (ابراهیم ابوجواب) از فرزندان امامزاده محمدعابد بوده و در سفر خویشاوندان امام رضاعلیهالسلام از مدینه به خراسان سرپرستى آنان را به عهده داشت و پس از رسیدن خبر شهادت امامعلیهالسلام خویشان وى به اطراف پراکنده شدند. ابراهیم از جمله ساداتى بود که به مازندران پناه جست و در همانجا به شهادت رسید. بناى امامزاده، برجى گرد با بامى مخروطى شکل است که بیستمتر ارتفاع دارد. (13)
روستاى مشهد کاوه واقع در استان اصفهان، شهرستان فریدن، بخش چادگان، در ساحل شرقى زاینده رود و در سى کیلومترى شهر داران قرار دارد. بنابر مشهور مشهد کاوه زادگاه کاوه آهنگر (قهرمان ملى ایران در شاهنامه) است. مؤلف نصف جهان فى تعریف الاصفهان در این خصوص گوید: «مخفى نماند که کاوه از ناحیهاى است که الحال به فریدن اشتهار دارد و معلوم نیست که این خروج و شورش در همان قریه واقع شده یا او به جهت کسب به شهر آمده و به شغل آهنگرى مشغول بود. و در ذکر درفش کاویانى گوید عاقد و مبدع آن در قدیم مردى بود از ده «کودلیه» نام او کابى که بر بیوراسب پادشاه خروج کرد و پیش از او کسى نام رایت و علم نمىدانست وى به نقل از محاسن الاصفهان گوید: و آن دیه (کودلیه) که در ترجمه مذکور شد در این وقتبه مشهد آهنگران معروف است و قبر کاوه و قارن در آن جا است و هر که آن جا رفته دیده و مىداند و معلوم مىشود که بعد از وفات نعش آنها را بدانجا که مولد آنها بوده استبرده و دفن نمودهاند.» (14)
همچنان که گذشت واژه مشهد به معناى محل شهادت در زمان اسلام و برخاسته از فرهنگ غنى اسلام بوده و نام این مکان تا صدر اسلام «کودلیه و یا به قولى کوالیه» بوده است و پس از اسلام آوردن ایرانیان این نام به مشهد تغییر نام داده و اکنون مقبرهاى در مرکز روستا منسوب به مقبره کاوه آهنگر وجود دارد. میر سید جناب در «الاصفهان» تصریح نموده است که کاوه آهنگر رئیس جبهخانه و اسلحهسازى قشون از اهل فریدن بوده است و مقبره او در مشهد فریدن است.» (15)
مشهد ام النبى یا مادر سلیمان همان مشهد مرغاب واقع در استان فارس، شهرستان مرودشت است. مشهد مرغاب واقع در دشت مرغاب محل پاسارگاد قدیم پایتخت کوروش کبیر و محل قبر اوست که عوام آن را قبر مادر سلیمان دانستهاند و به همین جهت آن محل را مشهد ام النبى یا مادر سلیمان نامیدهاند. دکتر معین روستاهاى مهم ناحیه را مرغاب، مادر سلیمان، قبر کوروش و پاسارگاد آورده است. (16)
مشهد الکوبه واقع در استان مرکزى شهرستان اراک، 45 کیلومترى شمال شهر اراک قرار دارد.
مؤلف سیماى شهر اراک در بیان زیارتگاهها و آثار باستانى اراک از بنایى به نام شاهزاده ابراهیم، از بناهاى دوره صفویه و داراى گنبد اصلى چند ضلعى (12 ترک) و ضریح چوبى نفیس، در این روستا سخن به میان آورده است. (17)
مشهد میر بزرگ در آمل از شهرهاى استان مازندران واقع شده و از جمله مکانهاى تاریخى ایران است و منسوب به میرقوامالدین مرعشى است. امیر قوامالدین مسعود که منسوب به امام حسن عسکرىعلیهالسلام است در حوالى آمل زاهد و گوشهنشین بود. جمعى معتقد و همراه او شده و امیر افراسیاب چلاوى که آن وقتحاکم مازندران بود نیز به وى گروید و کار سید بالا گرفت، طمع در تسخیر مازندران نمود چون افراسیاب به زیارت آمد چند کس در کمین قتل او بودند او را به قتل آوردند و مازندران از شنوران تا رستمدار بر سید قرار گرفت. سید قوامالدین در سنه 760 بر طبرستان مستولى گردید و به سلطنت آن نواحى برقرار شد. (18) بقعه کنونى میر بزرگ مرعشى متعلق به قرن یازدهم هجرى است.
در روستاى مشهد میقان واقع در استان مرکزى، شهرستان اراک، بخش فرمهین بناى امامزادهاى به نام محمد عابد و کاروانسرایى مخروبه و قدیمى از زمان شاهعباس قرار دارد. (19)
مؤلف سیماى اراک در ذکر امامزاده محمد عابد گوید: «این امامزاده یکى از بناهاى مذهبى و مهم منطقه است که در 12 کیلومترى شمال شهر واقع است از بناهاى دوره سلجوقى است که گنبد آن با طاق رومى و تمام دیوار آجر است و در دوره قاجاریه مرمت گردیده است. (20) شاید به سبب وجود امامزاده محمد عابد این مکان را مشهد نامیدهاند...
پىنوشتها و مآخذ
1- برگرفته از فرهنگ آبادیها و مکانهاى مذهبى کشور، دکتر محمد حسین پاپلى یزدى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى،1367، ص
2- مشهد: محل حضور مردم، جاى حاضر آمدن، جاى شهادت، مدفن شهید; جمع: مشاهد، این کلمه به معنى محل کشته شدن کافران هم استعمال شده است (فرهنگ فارسى معین، ج3، ص4156). مشهد، جاى حاضر آمدن مردمان، جاى حاضر شدن، محضر مردم محضر... جاى اثبات دعوى به مهر و گواهى اهالى، شهادتگاه و قبرستان شهیدان، جاى استشهاد شهید، آنجا که شهیدى شهید شده است، شهادتگاه، مقربه، گورگاه، تربت، قبر، روضه و نیز آن که شوى او حاضر باشد نزد او (لغت نامه دهخدا، ج45، ص528).
3- دهخدا، لغتنامه، ج45، ص528.
4- معین، محمد، فرهنگ فارسى، ج6، صص1986-1985.
5- مستوفى، حمدالله، نزهة القلوب، دنیاى کتاب، 1362، صص 54،173، 188.
6- لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافتشرقى، ترجمه محمود عرفان، انتشارات علمى فرهنگى، چاپ دوم، 1367، ص83.
7- پیشین، ص111. همچنین به مقابر قریش مشهد باب التین و مشهد کاظمین نیز گفته مىشود. رک: آرامگاههاى خاندان پاک پیامبرصلى الله علیه وآله و صحابه و تابعین، سید عبدالرزاق کمونه حسینى، ترجمه عبدالعلىصاحبى، بنیادپژوهشهاى اسلامى، 1371، ص315.
8- شعر از بدیع الزمان فروزانفر.
9- ابن حوقل، صورة الارض (سفرنامه ابن حوقل) ترجمه دکتر جعفر شعار، امیرکبیر، چاپ دوم،1366، ص169.
10- حاج سید جوادى، احمد صدر و دیگران، دایرة المعارف تشیع، ج2، سازمان دایرةالمعارف تشیع، تهران، 1368، ص471.
11- سیفى فمى تفرشى، مرتضى، سیرى کوتاه در جغرافیاى تاریخى تفرش و آشتیان، امیرکبیر، 1361، ص65.
12- حاج سید جوادى، پیشین، ص468.
13- همان، ص403.
14- محمد مهدى بن محمدرضا الاصفهانى، نصف جهان فى تعریف الاصفهان، ترجمه دکتر منوچهر ستوده، امیرکبیر، چاپ دوم، 1368، ص163-162.
15- جناب، میرسید على، الاصفهان، انتشارات گلها و معاونت فرهنگى شهردارى اصفهان، اصفهان، 1371، ص15.
16- معین، محمد، فرهنگ فارسى، ج6، ص1986.
17- محتاط، محمدرضا، سیماى شهر اراک، جلد اول، انتشارات آگاه،1369، ص567.
18- حکیم محمد نقى خان، گنج دانش، جغرافیاى تاریخى شهرهاى ایران، به اهتمام دکتر محمد على صوتى و جمشید کیانفر، انتشارات زرین،1366، ص705.
19- معین، محمد، فرهنگ فارسى، ص1986.
20- سیماى شهر اراک، ص567.
/font>>/>قمر آریان در سال 1301 در شهر مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به پایان رسانید. دو سه سالی در دانشسرای مقدماتی دختران مشهد به کار تدریس پرداخت. سپس برای ادامه تحصیل عازم تهران شد. در سال 1327 از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به اخذ درجه لیسانس نائل شد و سپس در دوره دکتری ادبیات وارد گشت.
در تمام این دوران از محضر استادان علامهایی چون زنده یادان بدیعالزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، علیاصغر حکمت، جلال همایی، دکتر محمد معین، دکتر ذبیحاللـه صفا، دکتر حسین خطیبی و در زبانهای باستانی از محضر استاد پورداود، استاد مقدم و دکتر صادقکیا بهرهمند شد. رساله دکتری خود را که موضوع آن مسیحیت و تأثیر آن در ادب فارسی است. در سال 1337 با درجه بسیار خوب گذرانید.
مقالات، اشعار و ترجمههای وی در مجلات ادی تهران از جمله یغما، سخن، مهرگان، مروارید و راهنمای کتاب نشر شده است. یک دوره یکساله راهنمای کتاب به سردبیری وی منتشر شده است. وی همسر مرحوم عبدالحسین زرینکوب بوده است.
آریان هم اینک حدود یک سالی است که به دلیل کهولت سن و کاهش مقاومت بدن بیمار است.
از آثار او:
1. کمالالدین بهزاد (تحقیق در احوال و آثار بهزاد در محیط هرات عهد شاهرخ) از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر (چاپ دوم انتشارات هیرمند).
2. چهره مسیح در ادب فارسی (چاپ دوم انتشارات سخن).
3. ترجمه کتاب شرق نزدیک در تاریخ (یک سرگذشت پنج هزار ساله اثر پروفسور فیلیپ حتی استاد سابق دانشگاه پرینستون) از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
4. ترجمه کتاب جهان اسلام اثر برتولد اشپولر از انتشارات امیرکبیر.
مقالات:
1. چه کسی را دوست دارید (پاسخ به اقتراح مجله سخن) سال ششم ـ شماره 1 ـ اسفند 1333.
2. طومارهای بحرالمیت ترجمه از کارل گئورک کون سخن ـ سال 11 ـ شماره 8 و 9 آذر و دی 1339.
3. لغتنامه آئین مسیح در زبان فارسی در نشریه فرهنگ ایران زمین جلد هشتم ـ سال ١٣٣٩.
4. مقایسه میان داستانهای ایرانی و دانمارکی ترجمه از آرتور کریستین سن راهنمای کتاب ـ سال چهارم ـ شماره 3 ـ تیرماه 1340 و سال چهارم ـ شماره 5 و 6 ـ مرداد و شهریور 1340.
5. کارنامه بزرگان ایران (نقد کتاب) راهنمای کتاب ـ سال پنجم شماره دوم ـ اردیبهشت 1341.
6. یک سند تازه درباره بهزاد با تحلیلی از احوال و آثار او راهنمای کتاب ـ سال پنجم ـ شماره 8 و 9 آبان و آذر 1341.
7. ایران و سیاحتنامهها. راهنمای کتاب سال ٦ ـ شماره هشتم ـ آبان 1342.
8. ویژگیها و منشأ پیدایش سبک مشهور به هندی در سیر تحول شعر فارسی، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد ـ سال ٩ ـ شماره دوم ـ تابستان 1352.
9. اسلام (نقد کتاب برنارد لوئیس) راهنمای کتاب ـ سال ١٧ ـ شماره 10 و 12 دی ـ اسفند 1353.
10. چند نکته در باب شیوه غزلیات مولانا در جشننامه محمد پروین گنابادی ـ تهران، 1354.
11. ملاحظاتی در باب سبک عراقی در شعر فارسی در «ارمغانی برای زرینکوب» خرمآباد ـ 1355.
12. چند نکته درباره اسرارالتوحید و شیخ ابوسعید هفتمین کنگره تحقیقات ایرانی جلد اول ـ تهران ـ 1356.
13. چند نکته در باب سبک خراسانی در شعر فارسی جشننامه استاد مدرس رضوی ـ تهران ـ 1356.
14. به یاد شادروان دکتر حمید زرینکوب کیهان فرهنگی ـ سال 3 ـ شماره 7 مهر 1366.
15. گفتگو درباره حافظ کیهان فرهنگی سال 5 ـ شماره 8 آبان 1367
فردوسی بزرگترین حماسه بشری را برای جهانیان سرود.
امید عطاییفرد پژوهشگر و محقق ایران باستان با بیان این مطلب به خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) گفت: در کتاب «منم فردوسی شاه شاعران» با چشمداشت به نسخههای گوناگون شاهنامه، بیتهایی را برگزیدهام که فردوسی از زبان خودش گفته؛ یعنی در آغاز، پایان و یا میانه داستانهایش با امانت کامل به شعر پارسی ابیاتی را میآورده و گه گاه نیز اندرزها و پندهایی برای خوانندگان به یادگار میگذاشته است.
این شاهنامهپژوه این دفتر را «فردوسینامه» نامید و خاطرنشان کرد: این دفتر، به پاس یاد و ارج او، گردآمده اندرزهایی است که پیر توس در میانه داستانهایش، افزوده و به گونهای «فردوسینامه» به شمار میرود. زندگی فردوسی، این بزرگترین حماسهسرای جهان، خود حماسه و رنجنامهای جانسوز است.
وی در پاسخ به این پرسش که چرا شاهنامه فردوسی از روزگار زندگی شاعر و بعد از آن با همه مشکلاتی که بر ایرانیان روی آورده بود از رواج و انتشار روزافزون بازنایستاد، گفت: پاسخ به این پرسش را در دو کلمه میتوان داد، نخست مطالب و دوم استواری عبارت.
این شاهنامهپژوه خاطرنشان کرد: مقصود ما از استواری مطالب در شاهنامه فردوسی آن است که استاد توس در نظم کتاب عظیم خود، هیچگاه از پیروی از مأخذ و مدارک قدیم غفلت نکرد و در همه موارد سخنها را از دفتر به گفتار خویش آورد و هیچگاه و در هیچ مورد، به خود اجازه جعل و تزویر نداد.
مولف کتاب «پیامبر آریایی» یادآور شد: آنها که میخواهند از فردوسی یک شاعر «داستانساز» درست کنند، مردم بیاطلاعی هستند که رنج آگهی یافتن از حقایق تاریخی را به خود ندادهاند. سراسر شاهنامه، شاهد و گواه صادق ماست و مقایسه شاهنامه با مأخذی که از ریشه کهن سرچشمه گرفته و به عربی و پارسی باقی ماندهاند، صحت و اصالت روایات آن را ثابت میکنند.
نویسنده کتاب «شگفتیهای باستانی ایران» خاطرنشان کرد: فردوسی درتمام شاهنامه مراجعه به اسناد را از نظر دور نداشته و داستانها را از روی مدارکی که در دست داشته، به شعر پارسی درمیآورده و اگر جز این میکرد، اثر منظوم او مطرود میشد و همعصران فردوسی، ارزشی برای آن قایل نمیشدند و دست به دست نمیبردند و زبان به زبان آن را نقل نمیکردند.
مولف کتاب «پادشاهی در اسطوره و تاریخ ایران» یادآور شد: علت دیگر برای بقای شاهنامه استاد توس، استواری عبارت فردوسی در نقل مطالب شاهنامه از مأخذ قدیم و شعر پارسی است. وی در شعر پارسی، گویندهای بیبدیل است که سخنش در بسیاری موارد، به حد اعجاز میرسد.
این شاهنامهپژوه خاطرنشان کرد: سهولت بیان، فصاحت بینظیر و بلاغت عالمگیر فردوسی به میزانی است که هنوز پس از گذشت هزار سال، سراسر شاهنامه حتی برای طبقاتی که اطلاعشان از ادب پارسی، متوسط باشد به آسانی قابل فهم است و در همان حال، آوردن نظیر برای ابیات بلندپایه شاهنامه در تمام این هزار سال حتی برای فصحای بزرگ و مشهور پارسیگوی امکان نیافته است.
مولف کتاب «دیباچه شاهنامه» افزود: سخن فردوسی، حماسههای شاهنامه، افتخار و عظمت، اندیشه بلند، حکمتها، اندرزها و مقام بلند انسانی فردوسی، جاویدان بر صفحه روزگار باقی مانده است. پس او نمرده بلکه زنده جاویدانست و روح پاکش پشتیبان همه جانهایی است که در آتش عشق کشور سربلند کهنسالش میسوزند.
وی افزود: شاهنامه بخشی از میراث معنوی ایران باستان است که از آموزشهای زرتشت و پیش از او، ریشه گرفته و در زمان ساسانیان گسترش یافته و با عنوان فرهنگ یا آیین صورت منظم و مدون پذیرفته و سپس از آنجا زیرعنوان ادب به آثار فارسی و عربی راه یافته است. همین معنویت شاهنامه است که عارفان زبان به ستایش فردوسی و کارنامه او همت گشودهاند.
این شاهنامه پژوه یادآور شد: فردوسی به پیروی از خداینامههای پهلوی، پس از ستایش خداوند، به ستایش خرد میپردازد و ترجمانی پارسی از گاتهای زرتشت، که در این بخش به نام سخنگوی مرد خرد یاد شده، پیش رو مینهد. خردمندی که به شارستان او یکصد در اورمزدی گشوده میشود. هزاران سال پیش از کانت، دکارت و دیگر فیلسوفان اروپایی، این فرزانگان ایرانی بودند که خردستان و مکتب عقل را پایهریزی کردند. تصادفی نیست که در دوران نوزایی رنسانس چه در اروپا و چه در ایران پس از اسلام، نام «سپیتمان» بر زبانها میافتد.
عطاییفرد به خداینامهها اشاره کرد و گفت: از زمانهای دیرین،کتابیسرشار از داستانها و رخدادهای تاریخی وجود داشت که خداینامه میخواندند. سلسه به سلسله و شاه به شاه بر اندازه و حجم این کتاب، افزوده میشد. در زمان واپسین شهریار ساسانی (یزدگرد سوم)، خداینامه، دربردارنده تاریخ ایران از کیومرث تا خسروپرویز بود. پس از جنگهایی علیه ایران، نسخه اصلی خداینامه نابود شد و بخشهایی از آن، به گونه نوشتار و شفاهی نزد موبدان و دهقانان به جای ماند.
وی به دقیقی و شاهنامه ابومنصوری اشاره کرد و افزود: فردوسی که از مرگ شاعر همشهریاش دقیقی دلش گداخته، برای به دست آوردن شاهنامه ابومنصوری و هزار بیتی که دقیقی سروده بود به سوی پایتخت سامانیان میرود. اما به دلیل جنگهای داخلی و خارجی، یا به بخارا نمیرسد و یا اینکه در آنجا در دستیابی به آن دفتر، ناکام میماند، تا اینکه دوستی مهربان به او مژده میدهد که نسخهای از شاهنامه ابومنصوری را در دسترس دارد. زمانی که فردوسی به آن دفتر می نگرد در مییابد که پیشینه تمدن و تشکیل پادشاهی در ایران به شش هزار سال پیش از او میرسد. وی به دقیقی آفرین میگوید. وی هر چند کارش را به پایان نبرد اما سرمشق و راهنمای خوبی برای فردوسی بود.
وی در پایان سخنانش به ویژگیهای اصلی شاهنامه اشاره کرد و گفت: از آغاز تا پایان شاهنامه، بیزاری از مرگ و نیستی، موج میزند. این جهان، بازیگری فریبنده و افسونگرست که از کوچک و بزرگ، و از شاه و درویش را یکسره درو میکند و رحم ندارد. در این فرصت کوتاه که زنده هستیم، فردوسی اندرز میدهد که راست، نیکوکار و دادگر باشیم. حرص و آز و طمع نورزیم، اندوه و غم و غصه نخوریم و همه این پندها در پوشش گوهرینی به نام سخن، به یادگار گذاشته شده است.
فردوسی نامه، ستایش خدا، ستایش خرد و پیامبر، داستان ابومنصور عبدالرزاق توسی، داستان دقیقی، داستان دوست مهربان، خواب دیدن فردوسی، ستایش شاهنشاه، کیومرث تا فریدون، زال و سیمرغ، نوذر تا شکارگاه رستم، رستم و سهراب، سیاوش، کیخسرو، کاموس و پولادوند، اکوان دیو، بیژن و منیژه، رزمهای کیخسرو با افراسیاب، لهراسب و گشتاسب، اسکندر، اردشیر بایکان تا بهرام شاپور، یزدگرد بزهکار تا اندرز انوشیروان، هرمز تا یزرگرد سوم، پایان شاهنامه، فردوسی و شاهنامه از زبان دیگران و سرودههایی درباره سراینده توس از بخشهای مختلف این کتاب است.
بیست و یکم تیرسالروز خیزش شکوهمند مردم مشهد در مسجد گوهرشاد می باشد.
در سال 1314 قیام مردم مسلمان مشهد در مسجد گوهرشاد به اوج خود رسید و رژیم سفاک رضاخان با بیرحمی تمام به کشتار مردم مسلمانی که در مسجد در اعتراض به اسلام زدایی و دین ستیزی رضاخان گرد آمده بودند, پرداخت. قیام گوهرشاد زمانی بوجود آمد که رضاخان دین ستیزی را به نقطه اوج خویش رسانده درصدد برآمده بود تا سنتهای دینی و قوانین اسلامی را محو و نابود کند وفرهنگ غربی را به جای آن بنشاند.
رضاخان در پیگیری این سیاست خویش دستور داده بود تا حجاب اززنان مسلمان برگیرند, مردان کلاه غربی سرکنند, روحانیون لباس روحانیت را از تن بیرون کنند و... با دین ستیزی رضاخان, روحانیون و مردم مسلمان در هر نقطه ای به مخالفت برخاستند ولی در این ماجرا, مشهد از هرجای دیگر پیش قدمتر شد وقیام شکوهمندی در دل تاریخ ثبت کرد.
جریان قیام گوهرشاد بدین قرار است که پس ازآنکه رضاخان با تصمیمات خویش مرحله تازه ای از مبارزه با اسلام را آغاز میکند, علما وروحانیون مشهد طی جلساتی که مخفیانه منعقد می نمایند, تصمیم می گیرند بااین حرکت رضاخان به هر نحوی که شده است مقابله نمایند و او را از این کار بازدارند. در یکی از جلسات پیشنهاد می شود که آیت الله حاج آقا حسین قمی به تهران برود ودرجه اول بارضاخان مذاکره نماید تا شاید بتواند او را از اجرای تصمیمات خویش بازدارد. وقتی آیت الله حاج آقا حسین به تهران می آید بلافاصله ازسوی حکومت دستگیر و ممنوع الملاقات می گردد. همزمان با حرکت آیتالله حاج آقاحسین قمی به سوی تهران, روحانیون دیگر نیز به آگاه کردن مردم می پردازند واز یک توطئه عظیم خبر می دهند. درادامه این روند مسجد گوهرشاد محل تجمع و سخنرانی میگردد. اجتماعات در مسجد هر روز بیشتر میشود و شهرحالت عادی خویش را از دست میدهد وسخنرانان نیز به ایراد بیانات آتشین ادامه می دهند.
همزمان با بازداشت حاج آقا حسین قمی, در مشهد نیز به دستور حکومت, روحانیونی همچون شیخ غلامرضا طبسی و شیخ شمس نیشابوری دستگیر میشوند.
در صبح روز جمعه 20 تیر 1314 شمسی نظامیان مستقر در مشهد برای متفرق ساختن مردم وارد عمل می شوند و به روی مردم آتش می گشایند و تعداد زیادی را کشته و زخمی می کنند ولی مردم مقاومت می کنند وسربازان نیز بنا به دستوری که به آنها میرسد مراجعت میکنند تا خود را برای کشتارگسترده و همه جانبه آماده سازند.
به دنبال این کشتار مردم اطراف مشهد با بیل و داس و... به سوی مسجد حرکت میکنند.
ماجرا به همین ختم نمی شود و در روز 21 تیر 1314 شمسی جمعیت بسیار زیادتری در مسجد گوهرشاد تجمع میکنند و علیه اقدامات دولت اعتراض می نمایند سران نظامی و انتظامی مشهد این بار بنابه دستور رضاخان با تجهیزات کامل وافراد فراوانی در نقاط حساس مستقر میشوند و تفنگها, مسلسلها وحتی توپها را به منظور سرکوبی مردم به میدان می آورند. سرانجام لحظه های حساسی فرا میرسد و مامورین نظامی انتظامی از هر سو به مسجد و مردم بی دفاع آن حمله میکنند وبطور وحشیانه به کشتار و خونریزی مشغول میشوند.
آنچنانکه بیان میشود در این کشتار وحشیانه بین 2 تا 5 هزار نفر کشته و 1500 تن دستگیر میشوند. کشتار مردم در این مسجد به اندازه ای زیاد بوده است که به نقل از شاهدان عینی 56 کامیون جنازه از صحنه کشتار خارج میکنند وسپس به محو آثار خیانت می پردازند یک روز پس از این کشتار رژیم سفاک رضاخان بطور گسترده عملیات دستگیری علما و روحانیون را آغاز میکند و تعداد کثیری ازعلما وروحانیون مبارز را دستگیر و روانه زندان میکنند. بدین ترتیب قیام گوهرشاد لکه ننگی بردامان سلسله پهلوی می نهد وروی این رژیم را در تاریخ سیاهتر می نماید.