پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

نگاهی به آداب و رسوم مشهد

«مشهد» عصاره  ادب و آداب و رسوم ایران زمین است.
فرهنگ و آداب و رسوم و عقاید و سنن هر مردمی‌نشان از عواطف و خلقیات و - در معنایی کامل - هویت انسانی آن مردم است.
مشهد الرضا (ع)، شهری که به واسطه عشق به پیشوای هشتم شیعیان شکل گرفت، مهد ادب و آداب ایران زمین بوده و هست.
آداب و رسوم مشهد و شهرهای اطراف آن به محبت مهاجر پذیری فراوان شهر مشهد - بخصوص از شهرهای مجاور - بسیار نزدیک و گاه یکسان است که بارانخواهی و کشتی با «چوخه» از این دست است.
از قدیم، خراسان منطقه‌ای کم آب و خشک بوده است؛ به طوری که مراسم طلب باران در بسیاری از شهرهای خراسان از جمله مشهد مرسوم بوده و آداب مشترکی داشته است. بدین گونه که  زنان و دختران - با استفاده از دو تکه چوب و مقداری پارچه - عروسکی درست می‌کردند و آن را در سطح محله یا روستا می‌گرداندند؛ و با خواندن اشعار و تصنیفهایی در جمعیت، باران درخواست می‌کردند که در آن معمولا به خداوند و حضرت «محمد» (ص) قسم یاد می‌شد و از مردم محله و روستا می‌خواستند برای پخت آشی به همین منظور طبخ کمک کنند.
مردم هر کدام در هنگامی‌که به گرداننده‌ این عروسک برای طبخ آش و حبوبات و ... می‌رساندند، مقداری آب نیز روی عروسک می‌پاشیدند و دعاها و اشعاری را زیر لب زمزمه می‌کردند، از جمله: «الله بده تو باران، به حرمت مزاران، گندم به زیر خاکه، از تشنگی می‌ناله» و ... .
در بیشتر این مراسم طلب باران، نماز باران را به صورت جماعت بر بالای کوه یا تپه ای می‌خواندند و مردم معتقد بودند که بعد از خواندن نماز و مراسم طلب باران حتما باران خواهد بارید.
خاستگاه شاهنامه «شت توس» است که نبردهای تن بتن و حماسی فراوانی در آن به تصویر کشیده شده است.
کشتی باچوخه کشتی فراگیری در سطح ایران است. اگرچه این کشتی از قدیم در سراسر کشور با تفاوتهای اندکی مرسوم بوده، در خراسان و شهرهایی چون مشهد و «نیشابور» و «سبزوار» - به سبب تعصبات خاص در خصوص فرهنگ پهلوان و پهوان پروری و همان روحیه‌ قدیمی‌و کهنی که مردم این سرزمین داشته و در شاهنامه انعکاس آن نمایانگر است – بیشتر نمود و ظهور داشته و دارد. نام این کشتی از نام لباس خاصی گرفته شده است که کشتی گیران آن بر تن می‌کنند. چوخه لباسی پشمی‌است که گاه در نبردها نیز از آن استفاده می‌شد.
آیین جوانمردی و پهلوانی از آیینهای کهن مردم خراسان  در شهر توس و مشهد فعلی است. پهلوان از مردم بسیار آبرومند شهر بود و معمولا در مراسمی‌چون عروسی و ... - به سبب حفظ آمادگی جسمانی خود و سرگرمی‌و رشد مهارتها - مسابقاتی را در قالب کشتی باچوخه برگزار می‌کردند.
پهلوانان کشتی باچوخه معمولا با افرادی که نسب آنها به ائمه می‌رسید (سیدها) کشتی نمی‌گرفتند و معتقد بودند که حرمت این افراد را باید حفظ کرد، به گونه ای که به خود اجازه نمی‌دادند پشت سید را به خاک برسانند.
از گذشته مرسوم بوده است که به افراد برتر این مسابقات کله قند هدیه می‌دادند. به همین سبب، امروزه در کنار جوایز دیگری که اهدا می‌شود، اما هنوز همان عنوان «قندبر» برای جوایز مانده است.
مشهد همواره مواجه با سیل مشتاقان زیارت از پیشوای هشتم شیعیان بوده و هست، ولی در گذشته به سبب کمبود امکانات و سفرهای سخت و دشوار و توسعه نیافتگی شهر، مرسوم بوده است که مشهدی ها به استقبال کاروانیان می‌رفتند و به احکام و احسان تیمار مسافران و زوار می‌پرداختند و پس از آن نیز در منازل خود پذیرای آنان می‌شدند.
حتی قصبه ها و روستاهای اطراف مشهد حضور زوار و کاروانیان را متبرک و میمون می‌دانستند و از میوه ها و محصولات زراعی و باغی خود به کاروانیان هدیه می‌کردند.
مراسم عزاداری و سینه زنی و نوحه خوانی در همه جای ایران مرسوم است و در مشهد نیز این مراسم با آداب مشابه و گاهی خاص برگزار می‌شود.
«شله قلمکار» آش مخصوصی است که با حبوبات و گوشت طبخ می‌شود و یکی از طعمهای بسیار ماندگاری است که چشیدنش نام مشهد را به ذهن متبادر می‌سازد.
 

بررسی طبقات اجتماعی در شاهنامه فردوسی و اوستا

یک پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران باستان گفت: فردوسی هنگامی که به بخش جمشید پیشدادی می‌پردازد، از چهار گروه یا طبقه اجتماعی نام می‌برد که آنها عبارتند از «کاتوزیان» یا ستایشگران، «نیساریان» یا جنگاوران، «آزادگان» یا کشاورزان و «اهتو خوشی» یا خوشگذرانان...

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نشست تخصصی بررسی طبقات اجتماعی در شاهنامه فردوسی و اوستا با نام «پله پله تا دانایی» با سخنرانی اردشیر بهمردی، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران باستان، عصر روز یک‌شنبه (2 مرداد) در موسسه فرهنگی هنری جمشید جاماسیان برگزار شد.
اردشیر بهمردی در ادامه سخنانش گفت: در «گاتها: بخشی از اوستا» به تقسیم‌بندی گروه‌های اجتماعی پرداخته شده و نخست از دو گروه «دانایان» و «نادانان» نام برده شده است.اما در بررسی این دو گروه، متوجه می‌شویم که منظور از «نادانان» کسانی نیست که دانش ندارند؛ بلکه آنهایی است که دانش منفی یا زیانبار دارند.
وی افزود: در زبان پهلوی به این گروه «پس دانا» گفته‌اند. یعنی کسانی که به سمت پستی سوق پیدا می‌کنند. یک تقسیم‌بندی دیگر در این متن بدین گونه است که آدمیان را به دو گروه «اشون‌ها» و «دروندها» بخش‌بندی می‌کند. «اشون‌ها» آنانی هستند که دارای نظم و راستی‌اند و «دروندها» دروغگویان‌اند. این نیز یک طبقه‌بندی است. 

وی افزود: یکی از آن همسانی‌ها نیز به تقسیم‌بندی طبقات در شاهنامه فردوسی و اوستا بازمی‌گردد. فردوسی هنگامی که به بخش جمشید شاه پیشدادی می‌پردازد، از چهار گروه یا طبقه اجتماعی نام می‌برد. آن گروه‌ها عبارتند از «کاتوزیان» که کارشان ستایش بود و جمشید چنین قرار نهاده بود که آنها دور از مردم و در کوه‌ها زندگی کنند و با اندیشیدن، راه‌های نیک زندگی را برای مردم بیابند و راه حل ارایه بدهند. 
بهمردی یادآور شد: گروه دوم که شاهنامه یاد می‌کند «نیساریان» اند. آنها جنگاوران بودند؛ البته نه فقط جنگ جسمانی، بلکه جنگ در اندیشه. گروه سوم «کشاورزان» محسوب می‌شوند که از کشت خویش برداشت می‌کنند. در فرهنگ پهلوی به آنان «آزادگان» می‌گفتند و همواره در حال جنگ و ستیزند.
وی همچنین خاطرنشان کرد: گروه چهارم نیز «اهتوخوشی» نامیده شده‌اند. فردوسی می‌گوید که «اهتو خوشی» ها مردمانی خوش و به دور از اندیشه بودند. گروه بسیاری از مردم در شمار «اهتو خوشی» اند.
بهمردی یادآور شد: در «گاتهای اوستا» (هات 32- بند 1) به روشنی از چهار گروه آزادگان، پیشوایان، کشاورزان و نادانان یاد شده است. در این «هات»، برپایه ترجمه پورداوود، می‌خوانیم: «و باید آزادگان خواستار باشند، همانا برزیگران با پیشوایان، شما نیز، ای دیوها، از روی آموزش من، آن شادمانی اهورامزدا را، برآنیم چون گماشتگان تو دور بداریم آنانی را که بدخواهند». در هات 46- بند 1 و نیز هات‌های 52 و 53 نیز از این تقسیم‌بندی سخن گفته شده است.
وی افزود: درباره «گات»های اوستا پژوهش‌های بسیاری انجام شده است. کسانی چون «تارا پورالا» و «کانگا»، که هر دو از دانشمندان پارسی هند به شمار می‌روند، به این کار پرداخته‌اند و در دنیای شرق‌شناسی نیز دانشمندانی همانند «هومباخ» و «کلنز»، که هر دو از بزرگترین اوستاشناسان کنونی جهان به شمار می‌روند، پژوهش‌های گسترده‌ای را انجام داده‌اند.
این پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران باستان خاطرنشان کرد: در ایران نیز از پژوهش‌های دانشمندان اوستا شناسی چون دکتر ابوالقاسمی، دکتر راشد محصل و دکتر میرفخرایی می‌توان نام بُرد. «پوروالا» خود می‌گوید بیست سال شبانه روز با گاهان زندگی کرده است و هومباخ می‌گوید که از اندیشیدن به گاتها هرگز جدا نبوده است تا توانسته است آن را درک و ترجمه کند.
وی افزود: «گات‌ها» را می‌توان از دیدگاه‌های گوناگون زبان شناسی، اخلاقی، فلسفی و آیینی بررسی کرد اما تاکنون دیده نشده است که «گات‌ها» را از دید عرفان ایرانی تفسیر کنند؛ یا بسیار کم بدین کار پرداخته‌اند. آنچه در عرفان ایرانی و در نزد کسانی چون سهروردی، مولانا و عطار می‌توان یافت، با اندک تفاوتی در «گات‌ها» هم آمده است.
وی افزود: البته سخن بر سر این نیست که کلمات متن‌های عرفانی با «گات‌ها» یکسان است؛ هر کدام از آنها واژگان و نثر ویژه خود را دارند و روشن است که یکسان نیستند اما معناهایی که در «گات‌ها» و متون عرفانی ایران دیده می‌شود، همانند است.
بخش‌بندی «اوستا» بر اساس زمان سرایش
وی افزود: چنین تقسیم‌بندی را در کتاب «اوستا» نیز می‌بینیم. می‌دانیم که «اوستا» به 5 بخش تقسیم شده است؛ که عبارتند از یسنا، یشت‌ها، ویسپرد، وندیداد، خرده اوستا و این سخنی است که اعتبار دارد، که چنین تقسیم‌بندی بر اساس زمان سرایش هر کدام از این کتاب‌ها صورت گرفته است. مثلا ما دو «یشت» داریم: یشت کهن و یشت نو.
بهمردی یادآور شد: بخشی از یشت کهن به دوران پیش از زرتشت برمی‌گردد. «خرده اوستا» را هم به «موبد مارسپند» نسبت می‌دهند و می‌گویند چون اوستای بزرگ برای همه قابل دسترسی و استفاده نبود، پس او آن را خلاصه کرد. مثلا می‌بینیم که «سروش یشت» در اوستا نزدیک به 50 صفحه است اما همین یشت در «خرده اوستا» صفحات کمتری دارد.
اما نکته این جاست که شاید این تقسیم‌بندی برای ارائه کردن هر بخش اوستا به یک گروه خاص اجتماعی صورت پذیرفته باشد. مثلا فهم و درک «گات‌ها» تنها برای کسانی ممکن است که با عرفان و فلسفه و حکمت‌های شرقی آشنا باشند و در طبقه بالایی از دانایی و اندیشه قرار گرفته باشند. اما فهم «وندیداد» که قوانین پزشکی و اجتماعی است، آسان است و دشواری خاصی ندارد.