صدها سال پس از استوانۀ گِلین کوروش هخامنشی، دادگریهایِ انوشیروان و دادنامه هایِ فرخْمرد دادرسِ ساسانی، در زمانۀ برآمدنِ دولتهای استعماری، سرزمین کهنسال ایران، گرفتارِ آن چنان آشفتگی و پریشانی گشت که نه تنها با پاشخوردِ سیاسی و جغرافیایی که با فروپاشی اندیشه ای، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی هم روبرو شد. این روزگار تیره که از بر تخت نشستنِ فتحعلی شاه قاجار و کشاکشهایِ ایران و روس، آغاز شد، پیامدهایی بس دردناک و بازگشتناپذیر برای میهن ما به همراه داشت که چندپارگی سرزمینِ ایران واپس ماندگیِ ایرانیان از جهانِ پیشرفته، از آن میان است. در همین زمان بود که برخی به این اندیشه افتادند که مایۀ این همه تیره روزی و پسْروی و راهِ برونْرفت از آن چیست؟ اندیشگرانِ ایرانی پس از برخورد با فرنگیان و آمد و شد به فرنگستان و دیدار از سرزمینهایی که گردانندگان آنها، برآمده از دیدگاه هایِ مردم بوده و بر پایۀ قانون، گردانده می شدند، پاسخ را به گمانِ خود، یافتند؛ «حکومتِ قانون»، پس با گسترشِ اندیشه هایِ آزادیخواهانه و آگاهی رسانی به مردم، اندک ْا ندک، خودکامگان را به قانونگذاری و ساختِ نهادهای حقوقی و برپاییِ دادگستری واداشتند.
در این هنگام، روشنْ اندیشانی مانندِ عبدالرحیم پسر ابوطالب تبریزی، با نگاشتنِ «ایضاحات در خصوص آزادی» و «مسائل الحیات»، میرزا ملکم خان با نوشتن «کتابچه غیبی» و چاپِ نشریۀ «قانون» و میرزا یوسف مستشارالدوله با نوشتنِ رسالۀ «یک کلمه»، هر یک به گونه ای آهنگِ بنیاد نهادنِ «حکومت قانون» و یا «تنظیم» امور را داشتند.
پیشتر از آنان، دولتمردانی همچون، عباس میرزا با برپایی دیوانخانه و قائم مقام فراهانی با سامان دادنِ «مجلس وزرا»، به دنبال «حکومت منتظم» بودند.
در این میان، کوشش هایِ امیرکبیر و میرزا حسینخان مشیرالدوله، بسیار برجسته است، بنیادِ «محکمۀ خاص شرع»، رسیدگی به دادخواهی های مردم علیه دولت، منع شکنجه، رسیدگی به حقوق اقلیّتهای مذهبی و ... از دستاوردهای امیرکبیر است.
مشیرالدوله هم، در ۱۲۵۰خ. قانون «وزارت عدلیه اعظم و عدالتخانه های ایران» و سپس لایحه «دارالشورای کبری» یا «دربار اعظم» را در ۱۲۵۱خ.، به تصویب شاه رسانید. او، همانندِ امیر، میخواست، دادگستری و قانونگذاری را ابزاری برای دگرگونی در دیگر بخش هایِ حکومت، سازد؛ همۀ این بهکردها، امّا، با دیوارِ بلندی به نام شاه روبرو بود.
ناصرالدین شاه، در 1252خ.، نهادی قانونی به نام «صندوق عدالت» پدید آورد که یک بازرسی شاهی و دنباله رویِ کورکورانه از نهادهایِ دادگستریِ فرنگ بود. در 1253خ.، «کتابچۀ تنظیمات حسنه» و در 1258خ.، «قانون نامۀ کنت» را توشیح و دستورِ اجرایِ آن را صادر کرد. شاه میکوشید گرایشِ خود را به نوسازی و بهسازی کشور، با ادعایِ «ترقی سلطنت و ملّت»، نشان دهد، ولی در پسِ همۀ این کارها، هرگز به دنبال «حکومت قانون» بنیادین و پاسداشت حقوق مردم نبود، همین رفتارها بود که ایرانیان را وادار به برداشتن او از سر راه و «انقلاب مشروطه» نمود.
پس از صدورِ فرمانِ مشروطیت در چهارده مرداد 1285خ.، محکمه ای به نام «دیوان عدالت عظمی» تشکیل شد. گذاردنِ قانون اساسی و اصول ۲۷ و ۲۸ متمم آن، که بنیادی ترین رکنِ «حکومت قانون» است، مایۀ پدیداریِ دیگر قوانین و نهادهای حقوقی و کیفری در ایران شد. نخستین قوانین اصول محاکمات حقوقی و جزایی مدونِ مصوّبِ نمایندگان مردم، در این زمان(1290 و 1291خ.) پدید آمد. نصرتالدوله فیروز، وزیر عدلیه، در اسفند 1295خ.، «قانون جزای عرفی» مصوّبِ هیأت دولت را در فترتِ بین مجلس سوم و چهارم، موقت به اجرا گذاشت، بدین سان، نخستین گام هایِ مردمِ ایران به سویِ «حکومت قانون» هر چند افتان و لرزان، برداشته شد.
آنچه که فهرستْوار، در بالا آمد، چکیدهای از دگرگونی هایی بود که بنیادِ رسیدن ما به روزگار کنونی در زمینه قانونگذاری و «حکومت قانون» است. این کتاب هم، دربردارندۀ پیشینۀ فرمان های جزایی، مقرره نویسی و قانونگذاری کیفری در ایران از دورۀ قاجار تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و فرگشتهای آن به همراهِ گزارشهایی تاریخی از دیگر منابع، پیرامونِ چگونگیِ این روند است.
نخستین متنِ کیفری فراهم آمده در این نوشتار، فرمانِ منع شکنجۀ حاجی میرزا آقاسی(1225) و واپسین آن، قانون راجع به محاکمات جنایی(1309) است، از آن جا که خواستِ من در این مجموعه، فراهم آوردن قانون هایِ فراگیر بوده، برخی قوانین ویژه کیفری، همچون؛ قانون موقت راجع به اشخاصی که مال غیر را انتقال میدهند و یا تملک میکنند و مجازات آنها(1302)، قانون جزای نظامی(1304)، قانون مجازات مرتکبین قاچاق(1306)، قانون تشکیل و طرز رسیدگی دیوان جزای عمّال دولت(۱۳۰۷)، قانون مجازات ارتشاء در مورد مستخدمین و مأمورین دولتی و ادارات شوروی و بلدی(1307)، قانون محاکمات نظامی(1307)، قانون راجع به محاکمه قطاع الطریق(1310) و... از فهرست ما برکنار ماند.
این کتاب، از یک سو، به بخشی از خودآگاهی تاریخی- حقوقیِ ما، یاری می رساند و از سویی دیگر، آینه ای برای نگریستن به تاریخ قانونگذاری کیفری و سیاست جنایی در دو سدۀ گذشته است؛ چرا که بازشناسی بنیادهای تاریخی شکلگیری نهادهای کیفری ایران در 175 سال گذشته، بخشی از راهرویِ ما به تَنگُذارِ ساختمانِ کنونیِ حقوقِ کیفری است.تاریخِ حقوق کیفری در ایران، رشته ای به هم پیوسته از درونْمایۀ نسک های اوستا، فرمان های شاهنشهان هخامنشی و تفسیرهای موبدان ساسانی تا قانونهای صفویان و قاجاریان است، کاویدن تک تکِ این تار و پودها و بازنمودِ نقشِ کسانی چون کردیر، فرخْمرد، بزرگمهر، خواجه نظام الملک طوسی، عمیدالملک ابونصر کُندری، امیرکبیر، میرزا ملکمخان، میرزا حسین خان مشیرالدوله، میرزا یوسف خان مستشارالدوله، نصرتالدوله فیروز و... کارِ پژوهشگران امروز و آیندۀ این سرزمین است که «عمده ستود امیر [امیرکبیر] از آن است که دانسته بود، قوانین داخله مملکت را کارآزمودگان به عادیات اهالی خود مملکت، صد مرتبه صلاح و فسادش را بهتر از بیرونیان میدانند.»
نخستین قوانین کیفری ایران را انتشارات مجد به چاپ رسانده، قوانین گردآوری شده در این کتاب، از این قرار است:
فرمان منع شکنجه حاجی میرزا آقاسی(1262 ق./ 1225خ.)
فرمان منع شکنجه امیر کبیر(1266 ق./ 1228خ.)
دستورالعملهای امنای دیوانخانههای عدلیه (1275 ق./ 1237خ.)
کتابچه دستورالعمل دیوانخانه عدلیه اعظم (1279ق./1241خ.)
تکالیف مشترکه مجالس وزارت عدلیه اعظم (1288 ق. / ۱۲۵۰خ.)
قانون وزارت عدلیه اعظم و عدالتخانههای ایران (1288 ق./ ۱۲۵۰خ.)
فرمان ناصرالدین شاه به وزارت عدلیه و ولیعهد (1288 ق./ ۱۲۵۰خ.)
متحدالمآل وزارت عدلیۀ اعظم شاهنشاهی (1288ق./ ۱۲۵۰خ.)
قانوننامۀ کنت(1296ق./ 1258خ.)
فرمان تشکیل عدالتخانه مظفرالدین شاه (1323ق./1284خ.)
قوانین موقتی محاکمات جزایی (9 /9/1330 ق. /31/5/1291خ.)
قانون جزای عرفی(5/8/ 1335 ق./ 8/12/ ۱۲۹۵خ.)
قانون موقتی رسیدگی به شکایات از احکام صادره از محاضر شرعیه (27/5/1301)
محمدتقى مسعودیه هنرمند و موسیقى شناس در سال ۱۳۰۶ در مشهد متولد شد. او دوره ابتدایى تحصیلى را در دبستان علمیه مشهد گذراند و دیپلم علمى خود را در سال ۱۳۲۴ از دبیرستان شاهرضا گرفت. سپس راهى تهران شد و یک سال بعد دیپلم ادبى ششم متوسطه را از دبیرستان دارالفنون دریافت کرد. مسعودیه تحصیلات دوره عالى خود را در دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران پى گرفت و همزمان در هنرستان عالى موسیقى تهران به تحصیل موسیقى پرداخت و در سال ۱۳۲۹ دانشنامه حقوق و علوم قضایى و دیپلم عالى موسیقى را دریافت کرد. پس از آن براى ادامه تحصیل عازم فرانسه شد و به کنسرواتوار ملى موسیقى پاریس رفت. مسعودیه که فراگیرى موسیقى را از سال هاى دبیرستان با خرید ویولن آغاز کرده بود، در فرانسه نیز همین ساز را به عنوان ساز اصلى خود برگزید و نزد پروفسور لین تالوئل به ادامه فراگیرى آن پرداخت. او هارمونى را نزد پروفسور ژرژ داندلو و کنتراپوان را نزد نوئل گالان آموخت و موفق به دریافت فوق لیسانس هارمونى از مدرسه عالى موسیقى پاریس شد. پس از آن مسعودیه با استفاده از بورس تحصیلى اتحادیه بین المللى دانشجویان براى ادامه تحصیل در مدرسه عالى موسیقى لایپزیک به آلمان رفت و در آنجا نزد دو تن از برجسته ترین آهنگسازان آلمان پروفسور اوتمار گرستر و یوهانس ویروخ به فراگیرى آهنگسازى پرداخت و در سال ۱۳۴۲ موفق به دریافت دیپلم عالى (معادل دکترا) در این رشته شد. سپس به کلن رفت و در دانشگاه آن شهر به تحصیل موزیکولوژى (موسیقى شناسى تاریخى) نزد پروفسور کارل گوستاو فلرر و اتنوموزیکولوژى (موسیقى شناسى تطبیقى) نزد پروفسور ماریوس اشنیدر پرداخت و در سال ۱۳۴۷ موفق به اخذ دکتراى تخصصى (PhD) در این رشته شد.مسعودیه پس از پایان تحصیلات عالى خود بى درنگ به ایران بازگشت و تا پایان عمر پربار خویش به مدت بیش از ۳۰سال در گروه موسیقى دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران به تدریس پرداخت.در واقع مسعودیه نخستین کسى بود که موسیقى شناسى تطبیقى را به طور گسترده به جامعه علمى و هنرى ایران معرفى کرد و موجب شد او را «پدر اتنوموزیکولوژى ایران» بنامند.تاریخ موسیقى اروپا، هارمونى پیشرفته و پراتیک، فرم و آنالیز، سازشناسى، ارکستراسیون، ترانسکرسیون و مباحث گوناگون اتنوموزیکولوژى و… برخى از درس هایى هستند که توسط مسعودیه و براى اولین بار در دانشگاه تدریس شده اند.محمدتقى مسعودیه در طول حیات پربارش همواره موشکافانه به تحقیق و پژوهش در حوزه موسیقى محلى ایران و ردیف موسیقى سنتى ایران پرداخت و هیچ گاه رابطه حرفه اى و عاطفى اش را با بستر و زمینه تحقیقى اش _ که همان فرهنگ و هنر تودهها و رامشیان اقالیم ایران زمین بود _ قطع نکرد. او در این زمینه گفته است: «ایران مانند همه فرهنگ هاى پیشرفته از یک سو داراى موسیقى سنتى (ردیف) است و از سوى دیگر موسیقى بومى یا به اصطلاح محلى. در این گروه بندى باید همچنین موسیقى مذهبى را اضافه کرد. اصولاً موسیقى سنتى یا به اصطلاح هنرى در درجه اول به علت دارا بودن قواعد تئوریک مدون نسبت به موسیقى بومى تمایز مى یابد. گرچه خصوصیات دیگرى مثل ارائه موسیقى توسط موسیقى دانان حرفه اى و گرایش براى ویرتوئوزیته یا نشان دادن تبحر و تسلط اجراکننده نیز موسیقى سنتى را از موسیقى بومى متمایز مى کند.» مسعودیه در موسیقى شناسى تطبیقى داراى سبکى ویژه بود که عمدتاً مبتنى بر آموزه هاى مکتب برلین و تا حدودى متاثر از جنبه هایى از رهیافت هاى جدید اتنوموزیکولوژى (مکتب آمریکا) بود. او آوانویسى و تجزیه و تحلیل متن هاى موسیقایى را به اوج دقت رساند که شیوه خاص او در آوانویسى و تجزیه و تحلیل موسیقى هاى غیرغربى شهرتى جهانى دارد. مسعودیه به دلیل سفرهاى پژوهشى بسیارى که به نقاط مختلف جهان داشت، در بررسى فرهنگ هاى موسیقایى داراى بینشى عالمانه و نگرشى عمیق بود و حیطه پژوهش هاى او گستره اى بسیار وسیع را دربرمى گرفت. از مباحث نظرى مربوط به موسیقى شناسى تطبیقى و اتنوموزیکولوژى گرفته تا تحلیل و بررسى ردیف موسیقى سنتى ایران، موسیقى و سازهاى نواحى مختلف ایران، موسیقى مذهبى ایران و جهان اسلام و نیز بررسى و پژوهش در زمینه فرهنگ هاى موسیقایى غیرغربى به ویژه موسیقى خاورمیانه اسلامى، بررسى نسخ خطى مربوط به موسیقى در جهان اسلام و… به گونه اى که به جرأت مى توان گفت تاکنون دامنه فعالیت هاى هیچ موسیقى شناسى در ایران تا بدین حد وسیع و عمیق نبوده است.از میان کتاب هاى فارسى او مى توان به «تجزیه و تحلیل چهارده ترانه محلى ایران»، «موسیقى بوشهر»، «موسیقى تربت جام»، «موسیقى بلوچستان»، «ردیف آوازى موسیقى سنتى ایران»، «مبانى اتنوموزیکولوژى»، «موسیقى مذهبى ایران»، «موسیقى ترکمنى»، «سازشناسى» و «سازهاى ایران» اشاره کرد.کتاب هاى «آواز شور» (درباره تغییر و تحول ملودى در موسیقى هنرى ایران)، «ملودى مثنوى در موسیقى هنرى ایران» و «نسخ خطى فارسى درباره موسیقى» نیز از جمله آثار منتشر شده او به زبان هاى آلمانى و فرانسوى است. همچنین از مسعودیه در حدود ۲۰ مقاله نیز به زبان هاى فارسى و لاتین برجاى مانده است.او در کنفرانس ها و همایش هاى بین المللى بسیارى در زمینه اتنوموزیکولوژى شرکت مى کرد و عضو «گروه مطالعاتى مقام» در «شوراى بین المللى موسیقى سنتى» بود و نیز در بخش موسیقى «همایش بین المللى تاریخ علم در ایران» حضورى فعال داشت.این استاد بزرگ موسیقى ایران به هنگام نگارش صفحه هشت قطعه سمفونیک ناتمام در روز دوازدهم بهمن ماه ۱۳۷۷ در تهران درگذشت و به رغم آنکه آرزو داشت در شهر نیشابور و در جوار خیام، عطار و کمال الملک به خاک سپرده شود در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
مسعودیه سالهای زیادی را صرف پژوهش در موسیقی اصیل و محلی ایران نموده که حاصل آن چندین کتاب و مقاله است.
آثار
دکتر مسعودیه ۲۲ قطعه موسیقی خلق کرده است. آثاری که از مسعودیه توسط
ارکستر سمفونیک تهران اجرا شد، گویای شخصیت اوست که از لحاظ سبک دارای
کروماتیزمی است که بهنوعی یک مرکز تونال دارد، ولی در یک تونالیته
نمیماند. مسعودیه کتابها و مقالاتی به ۴ زبان انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و
فارسی تالیف کرده که در مجموعهای ۱۵ جلدی منتشر شده است.
– ردیف آوازی موسیقی سنتی ایران، آوانویسی و تجزیه و تحلیل محمدتقی مسعودیه
– چند صدایی در موسیقی ایران/ مسعودیه، محمدتقی، ماهور، سال ۱، ش ۲ ، (زمستان ۱۳۷۷ ): ص ۲۲۸ – ۲۳۲.
– تقسیم بیاتی/ مسعودیه، محمدتقی، فصلنامه
موسیقی ماهور، سال ۱، ش ۱ ، (پاییز ۱۳۷۷ ): ص ۴۵ – ۵۶.
– روضهخوانی و رابطهی آن با ردیف موسیقی سنتی
ایران/ مسعودیه، محمدتقی؛ فاطمی، ساسان، فصلنامه
موسیقی ماهور، ش ۱۸، (زمستان ۱۳۸۱): ص ۱۱ – ۲۳.
– سازشناسی / محمدتقی مسعودیه، تهران : سروش، ۱۳۸۸
– سازهای ایران/ محمدتقی مسعودیه؛ عکاسان سعید
بهروزی؛ فرید سالمی، تهران : زرین: سیمین ، ۱۳۸۴
– مبانی اتنوموزیکولوژی (موسیقیشناسی تطبیقی)/
گردآوری و تالیف محمدتقی مسعودیه، تهران: سروش، ۱۳۶۵
– مداومت در اصول موسیقی ایران: تجزیه و تحلیل
چهارده ترانه محلی ایران/ تالیف محمدتقی
مسعودیه، تهران
– مفهوم مقام در رسالت و نسخ خطی فارسی موسیقی/
مسعودیه، محمدتقی؛ فاطمی، ساسان، فصلنامه
موسیقی ماهور، ش ۱۸، (زمستان ۱۳۸۱): ص ۲۵ – ۳۴
– موسیقی بلوچستان/ تحقیق محمدتقی مسعودیه؛
آوانگاری و ترجمه فارسی اشعار محمداشرف سربازی،
پیرمحمد ملازمی، تهران: سروش، ۱۳۶۴
– موسیقی بوشهر/ تحقیق کوکرتز، محمدتقی مسعودیه، تهران
– موسیقی مذهبی ایران/ محمدتقی مسعودیه، تهران: سروش ، ۱۳۶۷
– موسیقی ترکمنی/ آوانویسی و تجزیه و تحلیل، تألیف محمدتقی مسعودیه، انتشارات ماهور، سال ۱۳۷۹
– موسیقی تربت جام/ تحقیق محمدتقی مسعودیه، سروش، تهران ۱۳۵۹
چند سال پیش لطیفهای بر سر زبانها بود که میگفت از یک کودک
میپرسند نام کوچک «فردوسی» چیست و او هم پاسخ میدهد «میدان»! این
مطایبهی کودکانه به گمانم شاید بهترین وصف حال از جامعهی امروز ما باشد؛
اگرچه نام گوهر درخشانی مانند فردوسی را بر سر هر معبر و خیابانی در سراسر
ایران بهراحتی میتوان دید، اما کوچکترین شناختی از این شاعرِ بیتکرار
در بین مردم اهل کوچه و بازار وجود ندارد. شاید بهترین گواهِ این مدعا
تصویری باشد که چند وقت پیش یک استاد ادبیات از ورقههای امتحانی
دانشجویاناش در توییتر منتشر کرد و جوابهای بچهها به سوالی دربارهی
میزان شناختشان از فردوسی، محل خنده شد. جوابهایی مانند اینکه «فردوسی
شاعر قرن معاصر بوده»، یا «آرامگاه او در شیراز است» و سرآمد همهی آنها
این بود که «وی پس از تحصیلات مقدماتی و متوسطه به استخدام شرکت نفت
درآمد»! این تصویر بدون تردید شفافترین تصویری بود که میتوانست سطح شناخت
اغلب افراد جامعه یا لااقل جوانترها را از شاعری نشان دهد که خدمت بزرگی
به این سرزمین کرده است؛ شاعری که به عقیدهی زندهیاد استاد داریوش
شایگان، با شاهنامه، این منظومهی حماسی جاودان، در احیای هویت ملی
ایرانیان نقشی بنیادین ایفا کرده است. اما بهراستی چه شده که اطلاعات ما
دربارهی این چهرهی تأثیرگذار تا این اندازه اندک است و جستوجوها
دربارهی میزان شناخت جامعه و بهخصوص نسل جوان از فردوسی به همان مطایبهی
کودکانه بازمیگردد که نام کوچک فردوسی را «میدان» میداند؟ این پرسشی بود
که ذهن مرا به خود مشغول کرد و بهانهی نگارش این گزارش شد.
شاعر مردمی
نکتهی قابلتوجه این است که عمدهی آثاری که ممکن است به شناخت بیشتر ما
از فردوسی کمک کند، آثار آکادمیک پژوهشی است. اگرچه در حوزهی کتاب و نشر،
آثار فراوانی در ایران منتشرشده، اما تعدد این آثار موجب نشده که عامهی
مردم و نسل جوان بیشتر با زبان فردوسی خو بگیرند. این در حالی است که به
جرأت میتوان فردوسی را شاعر «مردم» نامید؛ زیرا برخلاف اسم کتابش که به
شاهان تعلق دارد، احتمالاً محبوبترین شخصیتهای کتاب، رستم و سیاوشاند که
هرگز به شاهی نمیرسند. از آن جالبتر این است که محبوبترین شاهِ شاهنامه
را هم شاید بتوان کیخسرو دانست که به عدالت با مردم معروف است، در اوج
محبوبیت از قدرت کنارهگیری میکند و جاودانه میشود. مثالهایی ازایندست
را به فراوانی میتوان در شاهنامه یافت که مردمی بودن شاعر را تأیید کند.
شاهنامهپژوهان بزرگی نیز در طول سالها و قرنها بودهاند که هرکدام در
شناخت ما از فردوسی نقش بیبدیلی ایفا کردهاند و بر مردمی بودن حکیم توس
صحه گذاشتهاند. بدون شک یکی از مهمترین چهرههایی که در شناخت ما از
فردوسی تأثیر گذاشته، استاد جلال خالقی مطلق بوده که حاصل کار ارجمندش،
تصحیح شاهنامه بر اساس قدیمیترین نسخههای دستنویس این کتاب بوده است.
چهرههای دیگری مانند زندهیاد شاهرخ مِسکوب، زندهیاد مجتبی مینوی و
دیگران هم در شناخت این شاعر مردمی گامهایی بلند برداشتهاند. اما
ازآنجاییکه این کتابها عمدتاً پژوهشی و دانشگاهی بودهاند، چندان در بین
همهی اقشار جایی نیافتهاند.
رونق شاهنامهخوانی بهخصوص در میان کودکان و شکلگیری کلاسهای ویژهی این موضوع ازجمله مواردی است که ماهوان به آنها اشاره میکند و میافزاید: «تعداد زیادی از کودکان این روزها میتوانند نقالی کنند و حتی بعضاً به چند زبان این کار را بهخوبی انجام میدهند. از آن مهمتر این است که ارتباط معنوی با شاهنامه برقرار میکنند و به آن علاقهمند میشوند. حتی تعدادی از این کودکان چنان به کار خود علاقهمند میشوند که دوستان همکلاسی و هممدرسهای خود را به این موضوع تشویق و ترغیب میکنند یا به آنها آموزش میدهند.» بنابراین بهزعم او اگر راهکارهای مناسب آموزش شاهنامه به کودکان در سیستم آموزشی ما نهادینه شود، بهراحتی میتوان علاقهی لازم را در کودکان ایجاد کرد. استفاده از نمایشهای عروسکی یا تئاتر کودک هم دیگر راهکارهایی است که این استاد ادبیات برای ایجاد ارتباط بین نسلهای جدید با شاهنامه پیشنهاد میکند.
مهد کودکهای ادبی
فردوسی با سرودن شاهنامه، آن هویت گم گشته را بیدار و اصالت پایمال شده را با آب حیاتبخش زبان فارسی بارور و به ایران و ایرانی هدیه کرد، تا در درازنای تاریخ و تا زبان پارسی زنده است –که زنده باد- هر ایرانی به او و شاهنامهاش میبالد.
رضا اشرف زاده عضو انجمن آثار و مفاخر خراسان و عضو خردسرای فردوسی، مطلبی
را به مناسبت 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی برای خبرگزاری ایبنا ارسال
کرده است که عینا نقل میشود.
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
25 اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت ملی فردوسی طوسی را، به ایرانیان، فارسی
زبانان، استادان، دانشجویان و همه کسانیکه انسانی میاندیشند و انسانی به
فارسی سخن میگویند، تبریک میگویم.
حکیم ابوالقاسم فردوسی، از جمله فرهیختگان و حکیمانی است که روزگار در طی
سالیان و حتی قرنها، از این گونه افراد، یکبار به خود میبیند و مادر
زمان فقط یکبار به مانند آن آبستن میشود. راستی را اگر اینگونه
فرهیختگان و صاحبان اندیشه را از زمان و تاریخ بگیرند، زمان و تاریخ چه
دارند که به نسلهای بعد عرضه کنند. اگر فردوسی را از قرن 4 و عطار را از
قرن 6، مولوی و سعدی را از قرن 7 و حافظ را از قرن 8 بگیریم، برای این
قرنها چه میماند، جز جنگ و کشتار و خونریزی و چپاولگری!
فردوسی حماسهپردازی خردمند و فرهیخته است، که گردونه زمان، با همه چرخش و
گردشش، نتوانسته نام او را از صفحه زنگار گرفته خود بزداید. بلکه نور نام
او و درخشش شاهنامهاش، پرتو زمانهای آینده انداخته و دل بیدار دلان را
نورانی کرده است و شوق پی بردن به رمز و راز آن را نه تنها در دل ایرانیان
ایران دوست، بلکه در دل بیگانگان هشیار مغز و بینا دلان برانگیخته است.
«هانری ماسه»، در کتاب فردوسی و حماسه، درباره فردوسی میگوید: این هنر به
فردوسی داده شد که در اثر خود، دست کم یکبار پردهای که ما را از دنیای
یکدیگر جدا میسازد، به یکدیگر بدوزد. این امتیاز تنها به نابغهای پاک و
ناب تعلق دارد و به شاعر ایرانی اجازه میدهد که در ردیف بزرگترین تسلی
دهندگان ملتها قرار گیرد. هومر، ویرژیل، دانته، هوگو و دیگران نبوغ
پهلوانی ملت خود را مجسم کردهاند. «ادمندگاس» در کتاب فردوسی در تبعید،
جمله خیلی زیبایی دارد، فردوسی را بزرگترین شاعری که جهان را دربر گرفته
است میداند و شعرش را زمزمه جبرئیل فرشته میشناسد. فردوسی حکیمی است که
تعریف خاصی از جهان، هستی، خدا و انسان دارد. ستایش او از خداوند، همان
ستایشی است که هر انسان دلآگاه و خردمندی، -بدون وابستگی به این باور، یا
آن باور- دارد. او خدایی را میستاید که خداوند جان و خرد است و این هر دو
را به انسان که در باور او بیهوده و به بازی آفریده نشده، هدیده داده است.
وقتی که کسی شاهنامه را با دقت میخواند، درک و شناخت ویژهای از خداوند،
سرنوشت، هستی، اختیار انسان، پاکی، عدالت، زیبایی، حیات و.... پیدا میکند.
برای محقق کافی است که نگاهی به کتاب خردنامه که به کوشش ادیب برومند در
انجمن آثار ملی چاپ شده است، بیندازد، تا جهانبینی وسیع فردوسی را ببیند و
کلام او را ترجمان سخنان بزرگانی چون علی (ع)، بزرگمهر، ارسطو، افلاطون،
بیابد.
فردوسی با این دید وسیع جهانی و با این جهانبینی وسیع و با خردی که همیشه
با او یار و همراه است، زمانه خویش را با دقت و عقلی فراگیر و بینش اجتماعی
درخور توجه، زیر نظر گرفت. زمینه مناسب را تشخیص داد و روحیه مردمان را
شناسایی کرد و آنِ زمانی و لحظه تکرار نشدن تاریخی را دریافت. از خطاهای
غیر عمد فرهیختگان و حماسه سرایان پیش از خود پند گرفت و برههای خاص از
زمان، شاهنامه خود را سرود و در دامان مردم لگدکوب شده از جور روزگار
انداخت، تا ملتی را پشتیبانی کند که با چنگ زدن به آن بتواند از عقبههای
خطرناک تاریخ، سر، بلند برافرازد و با پیوند دین و دانش از چنگ همه خطرها،
جان سالم به در ببرد و سر زنده و پایدار بماند. ملتی که از یک طرف اصالتش
پایمال اعراب شده بود و داغ ننگ «موالی»! را بر پیشانی داشت! و از طرف
دیگر، درمخریدگان ورزرود آنها را در سم اسبان بیهویت خود خاکمال کرده
بودند و با خودباختگی به دنبال هویت و اصالت خویش بودند! فردوسی آن
لحظههای شگفت تاریخی بیبازگشت زمان خود را به خوبی دریافت. روحیه تفکر
خاص ایران و ایرانی را به خوبی شناخت، وضع زمان را هر از جهت تاریخی و
فرهنگی پیش چشم گرفت، با نگاهی عمیق و منتقدانه به گذشته و بیان نیک و بد
آن و زمینه تاریک و روشن قهرمانان کتابش، طرح آینده ایران و ایرانی را
پیریزی کرد و با خردورزی بسیار و دیدی حکیمانه، رستمی ساخت که قرنها پشت و
پناه ایرانیان شد و کتابی را پیافکند که از باد و باران نیابد گزند. هنر
بیان فردوسی، در شاهنامه، زبان استوار و فراگیر او، دقت نظر در شخصیتهای
داستانهایش، ستودن خرد و عقل و داد و مهربانی و عدالت و نکوهش هر چه جهل و
بیخردی و بیداد و کین و قهر و... سبب شد، که کتاب او کارنامه افتخار ملت
ایران و رستم او رستمی سرآمد شود.
فردوسی با سرودن شاهنامه، آن هویت گم گشته را بیدار کرد و اصالت پایمال شده
را با آب حیاتبخش زبان فارسی بارور کرد و با ایران و ایرانی هدیه کرد، تا
در درازنای تاریخ و تا زبان پارسی زنده است –که زنده باد- هر ایرانی به او
و شاهنامهاش میبالد. نامش بلند باد.
پایدار باشید.