عباس اخوین در سال ۱۳۱۶ در مشهد چشم به جهان گشود و از همان ابتدا به هنر خوشنویسی علاقه فراوانی داشته و در دوران تحصیل با شور و اشتیاقی فراوان به تمرین و نوشتن خط میپرداخت بگونهای که این استعداد ذاتی وی را از دیگران متمایز کرده بود. در سال چهارم دبیرستان به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرده و بعد از اتمام تحصیلات در دبیرستان، در رشتهٔ شیمی دانشگاه پذیرفته شد و به ادامه تحصیل پرداخت.
عباس اخوین هنرمند و خوشنویس صاحب نام معاصر است. وی کتابها، تابلوها و آثار بسیاری را به زیبایی، دقت و ظرافت نگاشته است. عباس اخوین از سال ۱۳۵۹ با کسب درجه استادی از انجمن خوشنویسان ایران تا به امروز در کسوت استادی به تعلیم و تعلم دوستداران خط نستعلیق پرداخته و از او کتابها و آثار متعددی به چاپ رسیده است. وی در نمایشگاههای مختلف گروهی و انفرادی در ایران و خارج از کشور شرکت داشته است.
اخوین در سالهای ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹ بعنوان خطاط در روزنامه کیهان فعالیت کرد و سپس در سال ۱۳۵۸ به عنوان استاد و عضو هیأت تخصصی گزینش مرحله استادی و نیز عضو شورای عالی انجمن خوشنویسان ایران مشغول فعالیت شد. او از معدود اساتیدیست که از سال ۱۳۳۷ تنها به هنر خوشنویسی بصورت کاملاً حرفهای مشغول میباشد. او در حال حاضر عضو هیئت ارزشیابی هنری وزارت ارشاد است که درجات هنری ۵ تا ۱ را به خوشنویسان اعطا میکنند. لازم به ذکر است که گواهی درجه ۲ معادل فوق لیسانس و درجه ۱ معادل دکتری محسوب میشود.
اخوین در سال ۱۳۷۱ مرکز کتابت و تعلیم ایران را تاسیس نموده و تا هم اکنون مشغول تدریس میباشد. خط نستعلیق ایشان در نرمافزار خوش نویسی کلک، پیاده سازی شده است. اخوین در بین خوشنویسان معاصر، با سبکی بی بدیل و منحصر بفرد، مروج شیوهٔ قدما میباشد.
وی در طول فعالیت حرفهای خود شاگردان بسیاری را آموزش داده که از نام آوران خط نستعلیق و اساتید بنام در این وادی میباشند. وی در سال ۱۳۸۹ به عنوان چهرهی ماندگار در رشتهٔ خوشنویسی معرفی گردید.
مانا تبریزی(روزنامه شهرآرا)
عصر دوشنبه، بیست و هشتم بهمن1392، غروبی دلگیر برای هنر مشهد بود. قدیر صباغیان، استاد پیشکسوت و مطرح مشهدی درحالی که روی آخرین تابلوی نقاشیاش کار می کرد، آخرین برگ از صفحه زندگیاش ورق خورد و چه افتخاری از این بالاتر برای یک نقاش که تا آخرین ثانیههای زندگی دست از تلاش برندارد.
روزنامه خراسان-حمیدرضا ناسخ
سوم فروردین دومین سالگرد درگذشت استاد غلامحسین سمندری از مفاخر بزرگ موسیقی خراسان و مرد پنجه طلایی دوتار ایران و جهان در سکوت کامل و بابی مهری و فراموشی تاسف بار مسئولان در شهرستان باخرز برگزار شد.
«اوستا حسین» مرد زبردست، بی همتا، قانع و استاد بی نظیر نوازنده دوتار که نه تنها همشهری های باخرزی او به وی افتخار می کنند بلکه بسیاری از شخصیت های هنری و ادبی داخل و خارج نیز ارادت وافری به وی داشته و دارند گنجینه ای بی نظیر از ۶۰ سال موسیقی خراسان و کشور بود که در سوم فروردین سال ۹۱ در ۸۰ سالگی درگذشت؛ او در طول زندگی ۶۰ ساله هنری خود آوازه موسیقی ایران را به گوش جهانیان رساند، و در بسیاری از جشنواره های داخلی و خارجی شرکت کرد و موجب شد تا هنرمندان بنام جهان انگشت حیرت از چیرگی وی و پنجه های خونین او به دهان گیرند و تحسینش کنند.
او در تمام جشنواره های موسیقی داخلی و خارجی سرآمد همگان بود و حتی عکس ها و پوسترهای وی زینت بخش خیابان ها و بزرگراه های کشورهای اروپایی شد.این هنرمند شهیر باخرزی را بسیاری از ادبا و هنرمندان خراسانی و غیرخراسانی درک کردند و منزل «اوستا حسین» همواره پذیرای علاقه مندان و دوستداران استاد دوتار ایران بود. برخی از شعرا در وصف استاد شعر سرودند و دل به نغمه های تار او سپردند. مهدی اخوان ثالث در وصف استاد سمندری شعری زیبا سرود: استاد بی نظیر حسین سمندری/ پر از کدام چشمه و دریا می کنی سبو/ بی کوک تازه راه دگر می کنی مگر/ داری به ساز چند قناری نهان بگو/ ساز عزیز خویش شنیدم فروختی/ کارزانتری از آن بخری بر فلک تفو/ هر چند مدتی است صبوحی نمی زنم/ گویند پزشک نیست زین بتر عدو/ اشکی گرفتی این سر صبحی زمن تو مرد/ که دست رفت بهر صبوحی سوی سبو
علاوه بر چیرگی استاد سمندری در هنر دوتار نوازی، در زندگی شخصی نیز وی مردی سراسر قناعت، احساس، عشق و عاطفه بود، او را کم و بیش از نزدیک می شناختم، بارها در چند سال پیش او را در مغازه آرایشگری اش دیدم که سخت برای کسب روزی حلال تلاش می کرد و گاهی نیز به کشاورزی می پرداخت، آری او مردی بود که هرگز هنر را برای نان نمی خواست و غرورش اجازه نمی داد تا هنر خویش را به لقمه نانی بفروشد و در برابر مسئولینی که با نوای تار «اوستا حسین» برای خود آوازه ای کسب می کردند و پُز می دانند هیچ گاه برای پول سرخم نمی کرد. «اوستا حسین» البته در محافل خصوصی و برخی مصاحبه ها درد دل ها و بهتر بگوییم خون دل هایش را می گفت، از فقر و تنگدستی روزگار و این که در زمانی مجبور شد دوتار یادگار پدرش را بفروشد سخن راند و تا سال ها پیش در خانه گلی اش در باخرز با فرزندانش روزگار گذرانید و کاشانه گرم او محفل هنر دوستان بود. بسیاری نیز در پوشش علاقمندی به هنر به ملاقات «اوستا حسین» آمدند و با تهیه نوارها و فیلم ها از هنر مرد پنجه طلایی ایران و جهان به نان و نوایی رسیدند اما با آن که وضعیت زندگی استاد را می دیدند یا سهمی به او ندادند و یا این سهم بسیار اندک بوده به عنوان مثال فردی در چند سال پیش با تهیه کاست هایی از نوازندگی استاد سمندری ۲۰۰۰ دلار کسب درآمد کرد اما فقط ۲۵ هزار تومان به این هنرمند شهیر داد.
آری، همه و همه وضعیت زندگی «اوستا حسین» را می دیدند اما بی تفاوت از کنار آن رد می شدند. «منوهین» ویولنیست مشهور جهان وقتی نوازندگی «اوستا حسین» را دید متحیر شد و گفت: «حاضرم تمام افتخاراتم را بدهم ولی در عوض بتوانم پنجه های این مرد روستایی را داشته باشم». استاد سمندری اگر در کشور دیگری زندگی می کرد، سراسر وجود و زندگی او را از طلا می گرفتند اما در کشور ما فقط پز داشتن «اوستاحسین» را دادند. نه در زمان حیاتش او را قدر دانستند و نه در زمان ممات کار شایسته ای برای او کردند.مراسم سالگرد او امسال در سکوت و از جانب فرزندانش برپا شد. گویا از وقتی تار «اوستاحسین» از طرف فرزندش به خانه موسیقی اهدا شد و از روزی که «اوستاحسین» از میان ما رفت همه چیز تمام شد. اکنون مزار مرد پنجه طلایی و پنجه خونین ایران نیز غریب است؛ قبر «اوستاحسین» در کنار قبور سایر مردم در قبرستان شهر باخرز غریبانه قرار دارد و تنها پس از شنیدن صدای واگویه های برخی دوستداران استاد سمندری و رسانه ها حالا وعده و وعیده هایی شنیده می شود که بله می خواهیم برای استاد سمندری المان و مجسمه بسازیم! کاش این مرد پنجه خونین در زمان حیاتش از دل خونین خود و تمام هنرمندانی که فراموش شده اند نیز می نواخت.
کاش اوستا حسین سمندری و اوستا قربان سلیمانی از بی مهری ها نیز می نواختند تا شاید کسی به خود آید و قدردان هنر و هنرمندان باشد. همان کسانی که باز هم می گویم با این مردان هنر و این مردمان بی ادعا پز دادند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)- منطقه خراسان، ذهبی امروز، 28 خرداد، در سن 91 سالگی در حالی که 15 سال دست از عکاسی کشیده بود، به رحمت ابدی خداوند پیوست.
ابراهیم ذهبی - معروف به سیاح - در سال 1301 در مشهد به دنیا آمد و کار عکاسی را از 1316 آغاز کرد و علاوهبر نیمنگاهی به عکاسی طبیعت، از مروجان اصلی عکاسی زیارتی در مشهد و ایران بود بهگونهای که بسیاری از کسانی که در پارک و سایر مکانهای مشهد به عکاسی میپردازند، از شاگردان او محسوب میشوند.
ذهبی که بیش از 60 سال از عمرش را به عکاسی سپری کرد درمورد معروف شدنش به نام «سیاح» اینگونه گفته است: «هر کجا که می رفتم میپرسیدند؛ مغازهات کجاست؟ من میگفتم که سیاحم و جای ثابتی ندارم، از همانجا به نام سیاح معروف شدم. بعدها در اولین آتلیهام روبهروی چاپخانه خراسان که نزدیک آستان قدس بود ساکن شدم (1328)، اما باز هم همه مرا با نام سیاح میشناختند.»
ابراهیم ذهبی در سالهای پایان عمر زندگی سختی را در خانه سپری کرد و عمدتاً از فراموش شدنها و بیمهریهای رایج در فضای هنری کشور گلایهمند و آزرده خاطر بود.
ویژه نامه قصه ی توس-روزنامه خراسان
جناب آقای سیدی، شما که طی سال های گذشته پژوهشی مفصل درباره نامداران علم و ادب و سیاست ولایت توس داشته اید، می توانید بفرمایید که چند تن را شناسایی کرده اید؟
به نام خداوند جان و خرد. بله، بنده و آقای دکتر یاحقی طی چند سال پژوهش در نهایت حدود پانصد عالم و ادیب و فقیه و شاعر و محدث و سیاستمدار و...توس را شناسایی و معرفی کرده ایم.
آیا در آغاز پژوهش گمان می کردید که این تعداد نام آور توسی وجود داشته باشند؟
در مورد رجال و شخصیت های توس پیشتر فرض ما این بود که علاوه بر همین نام آوران کلان از قبیل فردوسی و خواجه نصیر و غزالی و نظام الملک و شیخ توسی، دست بالای آن سی ـ چهل تا هم آدم متوسط از شاعر و فقیه و محدث و عالم و مورخ و سیاستمدار داشته باشیم و دیگر هیچ، چنان که فرض عموم پژوهشگران هم ممکن است چیزی غیر از این نباشد. اما بعد که بخشی از منابع کهن را از نظر گذرانیدیم، دیدیم که واقعیت غیر از این است. کتاب های تفصیلی رجال و سِیَر و تواریخ محلی پر است از نام چهره های برجسته و شاخصی، که اگر همین دانه درشت ها نبودند هرکدام از آن ها برای آن که بتوانند به کشوری هویت فرهنگی ببخشند کفایت می کردند. این که گفتیم به کشوری می توانستند هویت ببخشند یک تعارف یا پندار صرف نیست. اگر به همین اطراف خودمان نگاه کنیم، مثلاً کشورهای تازه استقلال یافته آسیای مرکزی را به نظر آوریم، می بینیم که ترکمن ها با مختوم قلی فراغی، ازبک ها با امیرعلیشیر نوایی، قزاق ها با ابونصر فارابی که تازه معلوم نیست چه تعلقی به آنها می تواند داشته باشد و تاجیکان با امیر اسماعیل سامانی و این اواخر با رودکی سمرقندی، دارند هویت فرهنگی خود را پیدا می کنند ؛ حق هم با آنهاست، برای آن که در دنیای کنونی ملت ها هرقدر هم متمدن و پیشرفته و صاحب آلاف و الوف سیاسی و اقتصادی باشند بالأخره باید معلوم باشد که کیستند، از کجا آمده اند و شناسنامه و برگه هویتشان کجاست؟ خدا می داند از قبیل افرادی که برشمردیم در میان همین توسیانی که از لابه لای کتاب هایی نظیر انساب سمعانی، تاریخ نیشابور و معجم البلدان یاقوت و جز آن یافته ایم، چه بسیار کسانی یافت می شوند که یک سر و گردن از آنها که در مورد این کشورها برشمردیم بالاترند. تقریباً بر ما مسلم است، که مانند عرصه باستان شناسی خراسان که بخش عمده ای از مراد آن مثل آثار فرهنگی زیر خاک مانده و تا کنون شناسایی و کاوش نشده است، از نظر معرفی چهره ها و به ویژه تاثیری که این چهره ها در دگرگونی سیمای فرهنگی ایران و اسلام داشته اند نیز کار در خور و سزاوار توجهی صورت نگرفته و توس به عنوان نمونه بارزی از خراسان، در این مورد مطرح بوده است. چه کسی می تواند اهمیت فردوسی را به عنوان تثبیت کننده حماسه ملی و تنها کسی که اساساً نوع حماسه، نه تنها در ادب فارسی که در بخش عمده ای از ادبیات مشرق زمین، با نام او گره خورده است، از نظر دور داشته باشد. همچنان که اهمیت خواجه نصیر در حوزه نجوم، شیخ توسی در قلمرو جهان بینی تشیع و امام محمد غزالی به عنوان احیاگر علوم دین و پدید آورنده مکتب فقهی بلند آوازه ای دراسلام را نمی توان نادیده گرفت. به ویژه که این نامآوران اغلب از این دیار کوچ کرده و دامنه شهرت شهر و سرزمین خود را تا اقصای عالم اسلام گسترش داده اند.
لطفاً بفرمایید که غرض شما از توس همین شهر تابران است که آرامگاه فردوسی را در بر گرفته، یا ولایت توس است که شهر کنونی مشهد هم جزیی از آن بوده است؟
خیر، غرض ما از توس ولایت است و نه یکی از شهرهای آن؛ وقتی می گوییم توس، منطقه ای به وسعت حدود 16 هزار کیلومتر مربع را مد نظر داریم، که تمام حوضه آبریز کشف رود را شامل می شود، حوضه ای که در جهت غرب از میانه دو شهر رادکان و قوچان کنونی، محل «قُل قوچان» که مرز دو حوضه اترک و کشف رود را به وجود آورده شروع می شود و حد فاصل جنوب و شمال آن دشت واقع در میان دو رشته کوه بینالود و هزار مسجد با حدود 80 کیلومتر پهنا است. حد شرقی این ولایت هم محل اتصال کشف رود به هریرود و تشکیل رود تجن در محل پل خاتون و مرز افغانستان ـ ترکمنستان کنونی ( در 60 کیلومتری جنوب سرخس) به طول تقریباً 200 کیلومتر است.
در این دره پرمسئله و فرهنگ خیز (که تنها یکصدم کل ایران است) اتفاقات مهم فرهنگی و تاریخی رخ داده است و افراد و شخصیت های زیادی در آبادی های متعدد آن زیسته و از آن جا به مناطق دیگر در دنیای اسلام سرازیر شده اند که همه این افراد به عنوان توسی مشهور و نامبردار بوده اند. در این پژوهش به احوال و آثار و اندیشه های همه آنان (به جز منسوبانِ به نوغان و مشهد) پرداخته شده است. توس در این معنی نام ولایتی است که چند شهر و آبادی های زیادی داشته است و باید به چهار شهر مهم و معتبر آن یعنی: نوغان، تابران (روستاهای توس و اسلامیه کنونی)، تروغبذ (طرقبه) و رادکان اشاره بکنیم، که از آن میان نوغان چون از قرن ها پیش در مشهد مقدس مستحیل شده و عملاً به صورت بخشی از هویت جغرافیایی این شهر درآمده، از حوزه کار ما در این مطالعه خارج شده است و طبیعتاً اگر قرار باشد سخن از نوغانی ها و مشهدی ها به میان آید، کار مستقلی را طلب می کند. شهرستان کلات هم چون عملاً جزو حوضه آبریز کشف رود نیست و هویت مستقلی دارد، از میدان پژوهش ما خارج شده است. بقیه بخش ها البته مورد نظر بوده است. در نتیجه تمام رجال و شخصیت های شهرستان های چناران و رادکان و حومه مشهد نیز در قلمرو این تحقیق قرار گرفته اند. بسیاری از این شخصیت ها که به نام روستای خود، بسیاری دیگر هم که به طور کلی در کتابها و منابع مربوط به «توسی» شهرت یافته اند، در این پژوهش جای گرفته اند.
این نامآوران عمدتاً چه کسانی هستند؟
تنوع شخصیت ها در این منطقه زیاد و تقریباً همه تخصص ها و رشته های مختلف علوم را شامل می شود. بنا براین در این پژوهش با نام کسانی چون محدث، مورخ، جغرافی دان، شاعر، ادیب، عارف، عالم دینی و بالأخره سیاستمدار و امیر و حاکم، که همگی از توس برخاسته اند آشنا می شویم، کسانی که توانسته اند در زمینه های گوناگون تحولات و دگرگونی هایی را سبب شوند و از خود آثاری گرانسنگ و تعیین کننده برجای بگذارند. شناخت همه این چهره ها برای تعیین هویت فرهنگی توس و خراسان به طور خاص، و ایران و اسلام به طور عام، ضرور خواهد بود و همین می تواند ضرورت این تحقیق را به عنوان یک امرِ مهم و لازم خاطر نشان کند.
بفرمایید که این حدود پانصد نامآور به چند دسته و گروه تقسیم میشوند؟
شخصیت های توس به سه دسته : جهانی، ملی، و منطقه ای قابل تقسیم هستند.
از جهتی دیگر می توان توسی ها را به چند دسته تقسیم کرد: آنها که در توس زاده و در همین ولایت هم درگذشته اند، مانند فردوسی و محمد غزالی، آنها که در توس زاده و از آن جا به شهرهای دیگر کوچ کرده و در همان جا هم در گذشته اند، مانند احمد غزالی که در قزوین مدفون است و شیخ توسی که در نجف درگذشته و مدفون شده است. بالاخره آنها که در جایی دیگر زاده شده و به این دیار آمده یا مهاجرت کرده و سپس در این ولایت درگذشته اند مانند ارسلان جاذب، شیخ عبدا... غرجستانی، امیر ارغون جانی قربانی و... . اما ما در این پژوهش نام آوران را به 5 دسته تقسیم کرده ایم:
نام آوران تراز اول توس، که با نام اشهر و به ترتیب تاریخی و رعایت سنخیت آنها معرفی شده اند، شامل 24 نفر، از جابربن حیان ... و فردوسی ... تا دکتر رجایی بخارایی.
نام آوران مدفون در توس که دارای مقبره و گورجای مشخص هستند، ایضاً به ترتیب تاریخی، شامل هفت نامدار، از سید عبدا... برزش آبادی تا پیر پالاندوز (کارندهی یا کاردهی).
رجالِ سیاسی و حکام توسی دارای مقبره مشخص و بارز، یعنی ارسلان جاذب و امیرارغون جانی قربانی و دیگر اعضای خاندانش.
شعرا و ادبای مدفون در مقبره الشعرا و جوار آرامگاه فردوسی در شهر توس، شامل هفت شاعر، از خدیوجم تا عشرت قهرمان.
فرهنگنامه نام آوران توس به ترتیب الفبایی بر اساس نام کوچکشان، که 454 تن شده اند. در مجموع 494 نام آور توسی در پنج فصل معرفی شده اند.
بفرمایید که روش پژوهش شما برای رسیدن به نام این نامداران چگونه بوده است؟
این پژوهش عمدتاً کتابخانه ای و تا حدودی هم میدانی بوده است. به این ترتیب که ابتدا کلیه منابع مهم ادبی، تاریخی، جغرافیایی، علمی، سفرنامه ای و دانشنامه ای با دقت ملاحظه شده و اطلاعات لازم از منابع فارسی، عربی و گاه انگلیسی فراهم آمده است. تحقیقات میدانی هم برای برخی از شخصیت ها عبارت بوده است از شناسایی محل آرامگاه و تهیه عکس از مقابر آنان، احتمالاً هم گفت وگو با خبرگان و آگاهان محلی برای تهیه و تکمیل اطلاعات جمع آوری شده ازمنابع.
اگر ممکن است نام بیست و چهار نامآور تراز اول توسی را با معرفی کوتاهی از ایشان ذکر کنید.
بله. این 24 تن که عمدتاً دارای شهرت ملی و بعضی هم فراملی و جهانی هستند، به ترتیب زمان حیاتشان عبارتند از:
جابربن حیان( فوت سال 160 هجری قمری): شیمیدان و کیمیاگر، که البته توسی بودن او صد در صد مسلم نیست.
محمدبن اَسلَم توسی( فوت 243 ﻫ): محدث نامی و یار حضرت رضا (ع).
ابومنصور محمدبن عبدالرزاق توسی( مقتول به سال 351 ﻫ): امیر نژاده ایرانی و حاکم توس و سپاهسالار سامانیان، که گردآوری و شاهنامه منثور ابومنصوری به دستور و اهتمام وی انجام یافته است.
ابومصور معمری( قرن چهارم ﻫ): وزیر یا پیشکار ابومنصور عبدالرزاق و سرپرست تدوین شاهنامه ابومنصوری، که مقدمه شاهنامه مزبور را هم نوشته و اینک به عنوان کهن ترین نثر پارسی دری شناخته می شود.
دقیقی توسی( فوت 367 تا 369 ﻫ): شاعر نامی و سراینده هزار بیت از شاهنامه( داستان گشتاسپ)، که البته بر سر توسی بودن او بحث است.
فردوسی توسی( 329 تا 411 یا 416 ﻫ): اَبر شاعر حماسه سرای ایران.
شیخ ابوجعفر توسی( 385 تا 460 ﻫ): مشهور به شیخ الطایفه، یکی از چهار فقیه شیعه، مؤلف حدود پنجاه کتاب دینی.
ابونصر سراج توسی( فوت 387 ﻫ): مشهور به طاووس الفقرا، از اولین شیوخ نامی عرفان در ولایت توس و مراد بسیاری از عرفای بعدی( از جمله شیخ ابوسعید ابوالخیر)، مؤلف کتاب اَللُمع فی التصوف.
اسدی توسی( فوت 465 ﻫ): شاعر و ادیب نامی، نویسنده کهن ترین لغتنامه فارسی دری( لغت فرس) و منظومه حماسی گرشاسپنامه.
شیخ ابوالقاسم کرکانی( 380 تا 469 ﻫ): عارف نامی توس و پیر و مراد ابوعلی فارمدی و از دوستان شیخ ابوسعید ابوالخیر، که نامش به صورت اشتباه( ابوالقاسم گرگانی) با نام فردوسی هم گره خورده است.
ابوعلی فارمدی( 405 تا 477): عارف و سخنور نامی توس، داماد و شاگرد ابوالقاسم کرکانی و از دوستان آزاده شیخ ابوسعید ابوالخیر، مدفون در زادگاهش( روستای فارمد، یا پرمی، نزدیک پاژ زادگاه فردوسی).
محمد معشوق توسی( قرون چهارم و پنجم هجری): یکی از عقلا المجانین( عاقلان مجنون نما، چون بهلول) و شیوخ نامی ولایت توس، هم عصر فردوسی و دوست شیخ ابوسعید ابوالخیر، از شخصیتهای مورد علاقه عطار نیشابوری.
بوعلی شاذان توسی( قرون چهارم و پنجم): دولتمرد غزنوی و هم دبیر داوود سلجوقی و هم استاد و حامی خواجه نظام الملک توسی.
خواجه نظام الملک توسی( 408 تا 485): وزیر نامی ایران و سیاستمدار کمنظیر و وزیر دو پادشاه سلجوقی( الپ ارسلان و پسرش سلطان جلال الدین ملکشاه)، مؤلف سیاستنامه.
امام محمد غزالی توسی( 450 تا 505 ﻫ): ملقب به حجت الاسلام، عالم بزرگ دینی و ادیب و متفکر بزرگ اسلامی، مؤلف آثار متعدد به زبان عربی و فارسی، از جمله: احیاء علوم دین، کیمیای سعادت، نصیحه الملوک.
احمد غزالی توسی( 454 تا 520 ﻫ): برادر امام محمد غزالی، عارف و واعظ نامی ایران و دنیای اسلام؛ مؤلف چندین اثر به زبان عربی و فارسی، از جمله: سوانح، رساله الطیور، نامه ها.
عباسه توسی( 460 تا 549 ﻫ): از عرفا و واعظان نامی ایران و خراسان، که حکایات زیادی از وی در آثار عطار نیشابوری آمده است.
امام شرف الدین مظفر پاژی توسی( قرون ششم و هفتم هجری): هم ولایتی فردوسی( پاژ)، طبیب، ریاضیدان، فیلسوف، منجم، ادیب و متبحر در دیگر رشته های دانش.
محمدرضا علوی توسی( قرن ششم هجری): ادیب و نویسنده اولین لغت شاهنامه، با نام معجم شاهنامه.
خواجه نصیر الدین توسی( 597 تا 672 ﻫ): ملقب به استاد البشر، ادیب، شاعر، منجم و رجل سیاسی نامی ایران و جامعه اسلامی و از فقهای شاخص شیعی.
قانعی توسی( قرن هفتم ﻫ): شاعر نامی و ملک الشعرای سلاجقه روم، به نظم درآورنده کلیله و دمنه و احوال سلجوقیان روم.
شیخ محی الدین غزالی توسی( فوت 828 ﻫ): از اعقاب امام محمد غزالی و از عرفای نامی خراسان در زمان تیموریان.
شیخ آذری توسی( 784 تا 866): از عرفا و شعرای شهره توس، که به اسفراینی و بیهقی هم مشهور بوده است. مؤلف آثاری چند، از جمله: جواهر الاسرا و عجایب الغرائب ( مدفون در اسفراین).
دکتر احمدعلی رجایی بخارایی( 1295 تا 1357 خورشیدی): شاعر و ادیب و استاد ادبیات فارسی دانشگاه های ایران، خصوصاً دانشگاه فردوسی مشهد، وی نیز زاده روستای پاژ( زادگاه فردوسی) و شاهنامه شناس برجسته بود. کتاب های لهجه بخارایی و فرهنگ اشعار حافظ از تألیفات اوست.
گرچه با نگاهی اجمالی به نام و آثار همین چهار نفر می توان جایگاه نام آوران علم و ادب ولایت توس را در ایران و جهان تشخیص داد، اما جمع بندی خود شما از جایگاه نامداران توسی چیست؟
اولاً با جرأت می توان گفت که سهم علمی- ادبی نام آوران توسی در عرصه فرهنگ و تمدن ایران زمین خیلی بیشتر از سهم ارضی ولایت توس در ایران یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتری است. یعنی درحالی که توس یک صدم ایران کنونی را تشکیل می داده، سهم دانشوران آن در عرصه فرهنگ و تمدن ایران زمین خیلی بیشتر از یک صدم است. دست کم در بعضی موارد سهم توسیان بی نظیر و منحصر به فرد است. مثلاً در عرصه حماسه سرایی و احیای حماسه های ایران زمین، خصوصاً شاهنامه، آنچه توسیان کرده اند برابری می کند با همه آنچه ادبا و شعرای دیگر ولایات ایران کرده اند. تدوین شاهنامه ابومنصوری( که اساس کار دقیقی و فردوسی قرار گرفته)، گشتاسپنامه دقیقی، شاهنامه فردوسی، گرشاسپنامه اسدی، به اضافه لغت فرس اسدی (که برای فهم بهتر شاهنامه در غرب ایران زمین تدوین شده) و معجم شاهنامه محمدرضا علوی توسی (باز هم برای فهم بهتر شاهنامه در اصفهان) سهم توسیان را در حماسه سرایی خصوصاً شاهنامه و راهنماهای آن نشان می دهد؛ که استاد شفیعی کدکنی این سهم را حدود 80درصد حماسه سرایی ایران برآورد کرده است. در دیگر عرصه ها نیز سهم توسیان درخشان است؛ وجود وزیری چون خواجه نظام الملک توسی، عالم دینی چون امام محمد غزالی توسی، دانشمندی چون خواجه نصیرالدین توسی نیز سبب شده تا درباره بزرگان توس گفته شود:
هر وزیر و عالم و شاعر که او توسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود
اگر موافق باشید نگاهی هم به نام و احوال گروه دوم بیندازیم، یعنی بزرگانی که در ولایت توس مدفون هستند (به جز مدفونین دسته اول).
بله، خوب است. در این فصل به معرفی بزرگانی پرداختهایم که در توس مدفون شده و دارای بنای مقبره هستند. تمامی ایشان عارف و متعلق به قرون هشتم، نهم و دهم هجری قمری می باشند، به این شرح:
سید عبدا... بُرزش آبادی ( 789 تا 872 ﻫ): عارف شیعه مذهب و سر سلسله عرفای ذهبیه، از اعقاب امام زینالعابدین علیه السلام، مدفون در روستای برزش آباد( در جوار روستای فارمد و تبادکان).
شیخ عبدا... غرجستانی ( مقتول 743 ﻫ): از عرفای کُبروی و شیوخ پیرو علاء الدوله سمأنی بوده که در روستاب ویرانی می زیسته و در یکی از باغهای روستای کنگ قبرگون های برای او وجود دارد. عرفای بعدی توسی عمدتاً از پیروان وی بوده اند.
اَخی علی قتلقشاه ( فوت 800 ﻫ): خلیفه و جانشین شیخ عبدا... بوده و در روستای ویرانی می زیسته و خانقاهی هم در آنجا داشته، که گویا در همان خانقاه هم دفن شده است. مقبره وی به مزار ویرانی شهرت دارد و زیارتگاه عامه مردم محل و از تفرجگاه های مردم مشهد است.
حافظ عمر اَبردهی( فوت 809 ﻫ): از عرفای تربیت یافته توسط اخی قتلقشاه بوده و در روستای ابرده می زیسته و در همانجا هم دفن شده است( در گورستان کنونی میان شاندیز و ابرده). وی دارای سنگ قبری طبیعی است، بنای گورش هم اخیراً بازسازی شده است.
رضی الدین علی مایانی( فوت 773 ﻫ): وی نیز از عرفای تربیت یافته شیخ عبدا... غرجستانی و مریدان اخی علی قتلقشاه بوده است. رضی الدین اهل روستای مایان توس بوده و در همان روستا هم در گذشته و مدفون شده است. وی هم سنگ قبر طبیعی جالبی دارد.
خواجه عبدالرحمن گهواره گر( فوت 777 ﻫ): او هم از عرفای سده هشتم هجری و معاصر و معاشر رضی الدین مایانی بوده و در روستای گلمکان توس میزیسته و ظاهراً به شغل گهواره گری برای نوزادان اشتغال داشته، نهایتاً هم در روستای نوزاد مجاور گلمکان دفن شده، تا ظاهراً نوزادانی را که در گهواره های ساخته وی لالایی می شنیده اند در آن دنیا نیز از لالایی خود بی بهره نگذارد.
بنای مقبره وی بر روی تپههای مصفا قرار دارد و شالوده آن در همان سده هشتم ساخته شده است.