ریشه من! منشأ اجداد من! اصل من! ایران من! بنیاد من!
جان ما چون رشتهای دو بافت است بافت من! ای تار و پود یاد من!
گر نباشی، سینه ما میدرد دشمن ایمان من، جلاد من
چند غافل ماندی از درد دلم یک تویی امروز همفریاد من
بعدِ سامانی مرا سامان نماند باد بر کف شد، هنرآباد من
از ورارود این همه غافل مباش دست رستم باز بر امداد من
نور جامجم بیفکن بر دلم شادمان کن این دل ناشاد من
هر درِ تو مصدر لفط دریست مکتب من! مذهب من! داد من!
ما همه جمع پریشان توییم ای تو هم سرواده و سرواد من!
من اگر ره گم زدم در راه خود شادبختم که تویی ارشاد من
خود تو بتوانی گرامی داشتن پشت من! زردشت من! انشادِ من
آتش زردشت در چشمان توست آتش عشق نخست ایجاد من!
تا به درگاه ابد خواهد رسید مثنوی و شاهنامه زاد من!
میرسد بر چرخ از گلدستههات آه من، افغان من، فریاد من
باد شرطه گر نبود از سوی تو ای دریغ از کوشش بر بادِ من
خامی ما را تو خواهی پخته کرد کوره من! کاوه حدّاد من!
ضمن نام تو به فردا میبرد توشه تاریخ را اولاد من
در تو میبینم کمال آلِ خویش ای ز صد سال ازل همزاد من
در تو میپیچم چو گل بر بوتهای خانه ایمان من، میعاد من
لایق شیرعلی
محسن رحیمی
جمعه 20 اسفندماه سال 1400 ساعت 08:29 ب.ظ