بیست و چهارم اسفندماه امسال(1387)،چهاردهمین سالگشت درگذشت تقی بینش،یکی از بزرگترین دانشوران معاصر خراسان است،که متاسفانه در میان مردم خراسان و مشهد کمتر شناخته شده است. به همین مناسبت سرگذشت کوتاهی را از ایشان در زیر می آورم.
سید محمد تقی بینش در ۱۳۰۰ خورشیدی در مشهد به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در علوم حوزوی، علوم اسلامی و زبان عربی در مشهد و تهران گذراند. در ابتدا مقالاتی در زمینه های ادبی و تاریخ و جغرافیای خراسان نگاشت. پس از مدتی به دلیل آشنایی به زبان عربی و علاقه به متون کهن به تصحیح و تدوین رسالات کهن موسیقی پرداخت.حاصل این کوششها تصحیح و ارائه کتابهای مقاصد الحان و جامع الحان (عبدالقادر مراغی)، شرح ادوار (صفی الدین ارموی) ۳ رساله موسیقی فارسی (علایی، کنزالتحف، اخوان الصفا) و رساله در موسیقی (کمال الدین بنایی هروی) است. اهمیت این رویکرد برای پژوهندگان و فرهنگ شناسان حوزه موسیقی کهن بر کسی پوشیده نیست. چه او با این عملکرد، آثاری ارزشمند را برای تحقیق و مطالعه در اختیار پژوهشگران قرار داد.کتاب شناخت موسیقی ایران، حاوی گذری در نظام فواصل موسیقی ادوار گذشته و نظام دستان بندی اسحق موصلی، یعقوب کندی، فارابی و ابن سینا است. ایقاع و نظام ادواری بخش دیگری از کتاب را تشکیل می دهد و سرانجام مباحثی مربوط به تصنیف، تاریخ و سازها مطرح می شود.کتاب دوم یعنی تاریخ مختصر موسیقی ایران، حاوی اطلاعات تاریخی است. این کتاب از دوران باستانی و اساطیری آغاز و پس از شرح حکومتهای پیش از اسلام در دوران اسلامی ادامه یافته و به دوران معاصر ختم می شود.ایجاز در بیان و شرح مختصری از موضوعات مهم در موسیقی، از ویژگیهای این دو اثر است. شاید برای گروه غالب کسانی که به موسیقی می پردازند، یعنی نوازندگان، فرصت چندانی برای غور و تعمق در تاریخ و متون کهن موسیقی، فراهم نباشد. هرچند روش بررسی و نگارش مرحوم بینش بخصوص در کتاب اخیر مورد نقد بوده و مواردی قابل ابهام نیز در آن وجود دارد، با این حال، هر دو اثر حاوی اطلاعاتی سودمند دراین زمینه است. انتشار نشریه وزین فرهنگ خراسان نیز،از دیگر خدمات فرهنگی او بود.
سیدتقی بینش از پایهگذاران تحقیقات نسخهشناسی در ایران است و به عنوان پدر نسخهشناسی شناخته میشود. او زندگی خود را وقف رسالهشناسی و موسیقی قدیم کرده است. صحیح و تحشیه کتابهای عبدالقادر مراغی(مقاصد الالحان، جامع الالحان و رساله خاتمه)، شرح ادوار صفی الدین، سه رساله موسیقی(دانشنامه، کنزالتحف و اخوان الصفا) و رساله بنایی (همراه داریوش صفوت) و تعدادی مقاله از بینش باقی مانده است. سید محمد تقی بینش سرانجام در ۲۴ اسفند سال ۱۳۷۴ چشم از جهان فروبست.
فرهنگسرای فردوسی مؤسسه ای است مردمی، غیر انتفاعی و غیر وابسته (مردم نهاد) که در تاریخ 11/10/1384 باشمارة 1745 در ادارة ثبت اسناد و املاک مشهد ثبت قانونی شده و پروانة تأسیس آن به شمارة 3313 به تاریخ 3/12/84 از دبیرخانة هیأت رسیدگی به امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صادر شده است.
ارکان فرهنگسرا:
الف) هیأت مؤسس مرکب از آقایان: دکتر محمد جعفر یاحقی، دکتریحیی حدادی ابیانه، رجبعلی لباف خانیکی، جواد محقق نیشابوری و خانم دکتر مه دخت پورخالقی.
ب) مجمع عمومی: از میان استادان، پژوهشگران، نویسندگان و علاقه مندان به فردوسی و شاهنامه 62 تن به عنوان مجمع عمومی دعوت شدند که باحضور 50 تن از آنان نخستین جلسة مجمع عمومی به تاریخ 5/5/ 1383 در دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی برگزار شد.
ج) هیأت مدیره: درجلسه مجمع عمومی 7 تن به شرح زیر با اکثریت آراء به عنوان نخستین هیأت مدیرة فرهنگسرای فردوسی انتخاب شدند: دکتر محمد جعفر یاحقی، دکتر یحیی حدادی ابیانه، دکتر محمد رضا راشد محصل، جواد محقق نیشابوری، دکتر مه دخت پورخالقی، سید مهدی سیدی فرخد و رجبعلی لباف خانیکی. که بلا فاصله مأمور پیگیری کارهای ثبت فرهنگسرا شدند.
د) در جلسة مجمع عمومی همچنین طبق اساسنامه آقایان مهندس محمد حسین مقیمی و احمد جاودانی عرفانی به ترتیب به عنوان دو بازرس اصلی علی البدل انتخاب شدند.
اهداف: بنا بر اساسنامه، فرهنگسرا برای تحقق هدفهای زیر تشکیل شده است:
-بررسی و معرفی مقام وموقعیت فردوسی در تاریخ و ادب ایران و جهان.
-تعریف و اجرای پژوهشهای بنیادی در زمینة تحولات اجتماعی، تاریخی ، فرهنگی و ادبی ایران تا روزگار فردوسی و نشان دادن تأثیر اندیشه و خرد فردوسی در حرکتهای فرهنگی، ادبی، اعتقادی وتاریخی در مسیر تکامل اجتماعی ایران.
-تشکیل کتابخانة تخصصی و مرکز اسناد فردوسی پژوهی از طریق گردآوری نسخه ها چاپ ها، پژوهش های ادبی و تاریخی اعم از کتاب مقاله یادداشت، لوح های فشرده و کلیة اسناد مکتوب و ملفوظ مربوط به فردوسی وشاهنامه و مسائل روزگار وی.
-انتشار خبرنامه ای گه گاهی و نشریه ای فصلی با نام فصلنامة پاژ برای انتشار یافته های محققان مؤسسه و دیگر پژوهشگران و شاهنامه شناسان.
-تلاش در جهت ارتقای وضعیت کمی و کیفی مجموعة فرهنگی توس و آرامگاه فردوسی و هم فکری و مشارکت در جهت بهبود وضعیت موجود این مجموعه.
-اعلام آمادگی برای اجرای طرح های پژوهشی مربوط به دیگر سازمان ها و مؤسسات اعم از دولتی و غیر دولتی در ارنباط با فردوسی و تاریخ و فرهنگ وادب ایران.
وظایف فرهنگسرا:
-برقراری ارتباط مستمر و مداوم با شخصیت ها ی حقیقی ، مراکز و سازمان های مرتبط با فردوسی و شاهنامه پژوهی.
-برگزاری همایش ها، سخنرانی ها، میز گردها، نمایشگاه ها و جز آن در جهت معرفی اهداف فرهنگسرا.
-مشارکت در برگزاری مراسم سالانة یاد روز 25 اردیبهشت و همایش های مربوط به فردوسی و شاهنامه.
- تعریف و پیشنهاد عناوین پژوهشی مربوط به شاهنامه و موضوعات جانبی آن برای دانشجویان سراسرکشور و راهنمایی و کمک برای اجرای این موضوعات و کمک به انتشار آثار برگزیدة دانشجویان و محققان شاهنامه شناس.
-کوشش برای هماهنگ کردن فعالیت های فردوسی پژوهی د ردانشگاه ها و مراکز پژوهشی داخل و خارج.
-تهیه و انتشار کتاب های مرجع، دانشنامه ها، اطلس ها، فیلم ها، لوح های فشرده و تشویق هنرمندان برای تولید آثار هنری جاوید با الهام از شاهنامه.
-جذب کمک های مردمی و دریافت هدایای نقدی و غیر نقدی اعم از کتاب، اسناد و مدارک، اموال، املاک و… استفاده ازآن ها برای پیشبرد اهداف فرهنگسرا.
-تلاش برای تبدیل شهر باستانی توس و پاژ زادگاه فردوسی به مجموعه های شکوهمند گردشگری با و ضعیتی مطلوب و در خور شأن و شکوه فردوسی بزرگ و مناسب فرهنگ ایران کهن.
-کوشش برای تأسیس دفاتر فرهنگسرا در سایر شهرهای ایران و تشویق علاقه مندان هر شهر و منطقه برای تشکیل “انجمن دوستداران فردوسی” همان محل.
خراسان در کمتر از 170سال پیش سرزمینی پهناور بود،شامل همه ی استان خراسان(پیش از 4تکه شدن)،ترکمنستان،تاجیکستان،افغانستان،ازبکستان،و اندکی از قزقیزستان و قزاقستان و استان سمنان. در گذر 200سال اخیر و با روی کار آمدن قاجارها در ایران، و خلاء سرداران دلیری چون نادر شاه افشار و صد البته قدرت گرفتن روس و انگلیس، تقریبا همه ی خراسان از دست رفت،یعنی از 1299ه.ق که رود اترک به عنوان مرز ایران و میراث قاجاران شناخته شد و تنها 313 هزار کیلو متر از خراسان و فرارود در سرزمین اصلی خود یعنی ایران باقی ماند. از شهرهای کهن خراسان که روزگاری هریک ابر شهری در جهان بودند، تنها طوس(مشهد) و نیشابور در مرزهای ایران جای گرفتند. مرو و ابیورد و نسا و میهنه و ... به ترکمنستان، بخارا و سمرقند و خوارزم(خیوه) و ... به ازبکستان، هرات و بلخ و بادغیس و فاریاب و فراه و ... به افغانستان،فرغانه و بدخشان و خجند در تاجیکستان و جلال آباد در قرقیزستان جای گرفتند. با زبان فارسی دری که خاستگاهش خراسان بود، به شدت مبارزه شد.در ترکمنستان زبان ترکمن، در ازبکستان زبان ازبکی و در افغانستان زبان پشتو ، زبان رسمی اعلام شد. و تازه در تاجیکستان که زبان فارسی را با نیات سوء و استعماری تاجیکی نامیدند.اگر زبان فارسی زبان رسمی شد، اما خط رسمی این زیان خط سرلیک (روسی)اعلام شد. بدین سان در کمتر از 200سال حاصل دست کم 5هزار سال مدنیت از زمان ظهور زرتشت تا برآمدن جابربن حیان توسی، رودکی ،ابن سینا،بیرونی،فارابی،خواجه عبدالله انصاری،ابوسعید ابی الخیر، فردوسی،مولانا،عطار،خیامی،خوارزمی،کسایی،ناصرخسرو،خواجه نصیر،و ... بر باد رفت.
یک شاعر برجسته کشورمان استفاده طنز گونه لهجه مشهدی در ادبیات شعری و برنامه های رسانه ای را دلیل بر استفاده غیرکاربردی آن در فضای رسمی مردم این شهر دانست.
به گزارش روابط عمومی سازمان فرهنگی- تفریحی شهرداری دکتر محمود اکرامی فر با بیان این مطلب افزود : متاسفانه در چند سال اخیر لهجه مشهدی به عنوان نمادی برای طنز در اشعار و برنامه های تلویزیونی و رادیویی مورد استفاده قرار گرفته و در افکار عمومی به عنوان گویشی طنز مطرح است.
وی با اشاره به اشعار طنز مرحوم میر خدیوی و استفاده وی از لهجه مشهدی خاطر نشان کرد : این انتظار در افکار عمومی مردم ایجاد شده است که هر گاه برنامه ای با لهجه مشهدی می بینند یا می شنوند با اثری طنز مواجه هستند.
وی خاطر نشان کرد: هیچ لهجه ای فی نفسه بد نیست بلکه دارای ظرفیت هایی هست که ماندگار شده، آنچه کاربرد لهجه ای را تنزل می دهد، استفاده های ابزاری از آن است.
وی ادامه داد: لهجه مشهدی در گروههای مرجع علمی، فرهنگی ، هنری ، سیاسی و اجتماعی جایگاهی ندارد و تنها زمانی از آن استفاده می کنند که بخواهند درسخنرانی یا گفتگوی خود زنگ تفریح یا طنزی داشته باشند.
اکرامی فر با بیان اینکه استفاده جدی از لهجه مشهدی در فضای رسمی جامعه کاری دشوار و زمانبر است ، اظهار داشت : جا افتادن فرهنگ استفاده از لهجه در محاورات روزمره توسط گروههای مرجع محقق می شود.
وی در خصوص تاثیر زبان اشعاری با مفاهیم جدی اما در قالب لهجه مشهدی گفت: شاعران می توانند مفاهیم عالی و مورد احترام مردم را با این لهجه به صورت جدی مورد استفاده قرار دهند همچنان که استاد شهریار از زبان آذری در اشعار خود بهره برد.
بی گمان در آسمان ادب فارسی شاهنامه فردوسی یکی از درخشانترین ستارگان است . حکیم طوس در این اثر جاودان ، زبان فارسی را درسالیان هجوم زبان عربی زنده نگه داشته وبه میراث به ما وآیندگان می سپارد. افسانه های ایران کهن ،آداب ورسوم آن زمان ، شرایط اجتماعی ایران پیش از اسلام وتا حدودی تاریخ پیش از اسلام به خوبی در لابلای ابیات حماسی این اثر عظیم بیان می شود. نقش فردوسی در این میان هویت بخشیدن به مردمی است که در کنار پذیرفتن دین اسلام ودل بستن به احکام عادلانه آن در برابر هجوم فرهنگی عرب در عرصه های اجتماعی وزبان مقاومت کرده وسعی در زنده نگه داشتن زبان ، ادبیات ، آداب ورسوم وپیشینه فرهنگی خود داشته اند .
" بنا بر روایت چهار مقاله ، فردوسی مردی بود دهقان (صاحب ملک وزمین ) از اهالی دهکده ایی به نام باژ از ناحیه طابران طوس ، وطوس شهر مشهور خراسان بود که مشهد کنونی بر جای آن قرار دارد. فردوسی در آنجا به استقلال می زیست واز عواید املاک خود معیشت می کرد وتنها یک دختر داشت"(1)
درتمام نقل احوالهایی که از فردوسی برجای مانده ، دهقان بودن وی محرز وبلاشک است" دهقانان طبقه ایی عریق از طبقات اجتماعی ایرانیان بوده اند که از پیش از اسلام وچند قرن از دوره اسلامی اهمیت واعتباری داشته اند….دهگان به معنی مالک است نه به معنای متداول امروزین ( روستایی ) یا رسمی که از آن در فرهنگهای فارسی ( مزارع ) آمده است . با اینحال بعضی دانشمندان معنی این کلمه را رئیس قریه نیز گفته اند .(2) دهقانان در ایران پیش از اسلام از طبقات ممتازه و جزء آزادگان بودند که" آزادگان ودهقانان مامور وصول خراج بودند."(3) واز این راه این طبقه اجتماعی در سایه ملک وزمین های زراعی به راحتی وبا فراغ بال روزگار می گذراندند.پس از فتح ایران به دست عرب مسلمان" اخذ صدقات مادام که همدستی آنان (اعراب) با دهقانان صورت نگرفت ممکن نشد .. در ایام اسلامی… دهقانان به همان نحو قدیم صاحب ضیاع ومکنت ودارای نوعی از اشرافیت ارضی بوده واز طبقات ممتاز مردم محسوب می شدند ونفوذ محلی خود را مانند دوران ساسانی حفظ کرده وجزء طبقه اشراف وبزرگان کشور ودر زمره توانگران بوده واغلب در کار حکام عرب یا امرا وپادشاهان محلی دخالت می کرده اند."(4) آنچه از شواهد بر می آید در زمان فردوسی وخصوصاً مقارن با حکومت سامانیان در بخشهای وسیعی از شرق ایران سیادت وبرتری دهقانان به لحاظ اجتماعی وسیاسی برقرار بودهو سامانیانکهخود از حکومتهای مستقل قرون اولیه اسلامی بودند،سعی در احیای سنن وفرهنگ ایرانی داشته اند."در تاریخ ایران برخی از دهقانان را می شناسیم که به درجات بزرگ سیاسی نائل شده اند واز آن جمله اند احمدبن سهل وابومنصور محمدبن عبدالرزاق .احمد بن سهل از امرا ورجال معروف عهد صفاری وسامانی است که به عهد سامانیان چندی در مرو به استقلال حکم راند ، و…اما ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسی از دهقانان وبزرگ زادگان طوس بود و….اوست که با گردآوردن دسته ایی از دانشمندان زردشتی خراسان موفق به تالیف مهمترین شاهنامه منثور گردید."(5) از آنچه گفته شد میتوان دریافت که فردوسی در اوایل زندگی به دلیل مکنت حاصله از املاک خود زندگی آسوده وراحتی را می گذرانده وعلاوه بر این از جایگاه اجتماعی رفیعی نیز برخوردار بوده است .این مطلب با ابیاتی برگرفته از شاهنامه نیز قابل اثبات است ، چنانکه استاد طوس در ضمن شکایت از روزگار پیری ومستمندی ، ثروت وراحت جوانی را یادآور می شود:
" الا ای برآورده چرخ بلند |
چه داری به پیری مرا مستمند |
چوبودم جوان برترم داشتی |
به پیری مرا خوار بگذاشتی |
مرا کاش هرگز نه پروردیا |
چو پرورده بودی نیازردیا |
به جای عنانم عصا داد سال |
پراکنده شد مال وبرگشت حال |
دو گوش ودوپای من آهو گرفت |
تهی دستی وسال ونیرو گرفت"(6) |
این ابیات در حالی سروده شده اند که کار شاهنامه به آخر رسیده وفردوسی حکیم طوس ثروت ومال خود را در راه تحریر وباز آفرینی افسانه های ایران کهن مصروف داشته است
این هدف مهم که فردوسی به قولی 30یا 35 سال از عمر وتمامی ثروتش را در اینراه نهاده چه بوده است ؟ نظامی عروضی سمرقندی در حکایت نهم از مقاله دوم در کتاب چهار مقاله چنین بیان می کند :" فردوسی…. از عقب یک دختر بیش نداشت وشاهنامه به نظم همی کرد وهمه امید او آن بود که از صله آن کتاب جهاز آن دختر بسازد…"(7) این مطلب به نظر نگارنده چندان درست نمی آید به دودلیل ، اول آنکه فردوسی در هنگام سرودن شاهنامه از ثروت ومکنت خوبی برخوردار بوده است وبا همان مال ومکنت می توانسته جهازی مناسب برای یگانه دخترش فراهم آورد و دوم آنکه سرودن شاهنامه بنا به گفته شخص فردوسی 30سال به طول انجامیده است واین زمان بسیاری است چرا که با پایان یافتن تنظیم شاهنامه به طور قطع از سن ازدواج دختر فردوسی باید سالها گذشته باشد .دلیل اهتمام فردوسی را باید در ویژگی های طبقه دهقان جست :"یکی از صفات وسجایای مهم دهقانان که از ذکر آن نمی توان صرف نظر کرد موضوع تعلق آنان است به نژاد وملیت وحمیت شدید در میهن پرستی ، وهمین امر…. علت توجه ایشان به جمع وتدوین داستان ها وروایات ملی در آوردن آنها به نظم فارسی شد"(8) حکیم ابوالقاسم فردوسی به دلیل عشق علاقه به میهن وتاریخ گذشته آن و سعی در احیای سنن وفرهنگ اصیل ایرانی به نگارش شاهنامه اهتمام می ورزد. فردوسی در شاهنامه از روحانیون زرتشتی که محفوظات خود را دراختیار وی قرار می دهند ویا نوشته هایی که از دهقانی دریافت کرده است یادمی کند. وی در سرودن شاهنامه داستان سرایی نکرده وبه اصل افسانه ها وفادار بوده است ،نمونه ایی براین مدعا افسانه اردشیر است :" وقایع مهم این افسانه در کارنامک به زبان پهلوی ودر شاهنامه نگاشته شده است .هرکه کارنامک وافسانه اردشیر را برابر هم نهاده وهردو را با هم خوانده باشد ناگزیر تحت تاثیر شگرف این فکر واقع می شود که حتی جزئیات ودقایق را نیز فردوسی از کارنامک نقل کرده وبه طور کلی نسبت به اصل وفادار بوده است….فردوسی…در جزئیات رعایت اصل افسانه باستانی را نموده وجانب وجدان را نگاهداشته است"(9) .
ادامه مطلب ...