فرزانه خالقزاد
زائور داخته
رستمویچ سال ۱۹۳۶در منطقۀ داغستان(تحت اشغال روسیه) به دنیا آمد. سال ۱۹۶۴ از رشتۀ فیلمبرداری فارغ شد و تا زمان بازنشتگی در استودیوی تاجیکفیلم کار میکرد. وی تا کنون ۱۳ فیلم هنری و حدود ۷۰۰ فیلم مستند فیلمبرداری کردهاست. "انسان پوستش را عوض میکند"، "شیرک دلاور"، "جستجوی ببر" و "رستم و سهراب" از جملۀ مهمترین آثار فیلمبرداری زائور داخته است که تا کنون از طریق شبکههای تلویزیونی تاجیکستان پخش میشوند. در این میان فیلمهایی که "باریس کیمیاگرف" با فیلمبرداری زائور داخته ساخته بود، همگی بدون استثنا پرطرفدار بودند و هستند.
در اتحاد شوروی پیشین که همهساله استودیو تاجیکفیلم چندین فیلم هنری تحویل مسکو میداد، تأکید فیلمسازان بر کیفیت حرفهای فیلمبرداری بسیار زیاد بود. امکاناتی که فیلمسازان آن دوره در اختیار داشتند، با امکانات فعلی تاجیکفیلم قابل مقایسه نیست. کارگردان برای ساختن فیلمش به هنرمندان و هنرپیشههای سراسر اتحاد شوروی دسترسی داشت. در فیلمهای شاهنامۀ باریس کیمیاگرف هم هنرپیشهها از تاجیکستان و روسیه و اوستیا و ازبکستان گرد هم آمده بودند تا آثاری را بیافرینند که تا کنون بر تارک سینمای تاجیکستان میدرخشد. زائور داخته میگوید که یکی از هدفهای ساختن فیلمهای شاهنامه، در کنار بزرگداشت فردوسی و آفریدۀ جاودانهاش، تجلیل از صلح و تقبیح جنگ بودهاست.
باریس کیمیاگرف، کارگردان یهودیتبار تاجیک که به فردوسی علاقۀ بسیار داشت و پرخرجترین فیلمهای تاریخ سینمای تاجیکستان را بر مبنای شاهنامه ساختهاست، میخواست این سلسله را با فیلمی در بارۀ شخص ابوالقاسم فردوسی به پایان ببرد که عمر به او وفا نکرد و این طرح بزرگ نافرجام ماند. جنگ داخلی در پی استقلال تاجیکستان و هرج و مرج و بینوایی متعاقب آن امکان تولید فیلمهای پرهزینه را از تاجیکفیلم سلب کردهاست.
این گرفتاریهای سراسری که سینمای تاجیکستان را در کنار دیگر عرصههای هنری و صنعتی زمینگیر کرد، افراد بااستعداد و بنامی چون زائور داخته را هم به گردابی از حوادث انداخت. او برای چندین سال دوربین عکاسی را جایگزین دوربین فیلمبرداریاش کرد و رویدادهای تاریخی تاجیکستان و زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم آن را ثبت تاریخ کرد.
زائور داخته در عرصۀ عکاسی هم خوش درخشید. نخستین نمایشگاه عکاسی وی سال ۲۰۰۴ در کاخ وحدت شهر دوشنبه برگزار شد. در پی آن راه زائور داخته به خارج از کشور، به عنوان عکاسی که تاجیکستان را معرفی میکند، هموار شد. وی تا کنون در چین، فرانسه، روسیه، آلمان، ژاپن و هند نمایشگاههای عکس برگزار کردهاست. او توسط عکسهایش در نمایشگاههای برونمرزی خارجیها را با نماهایی از طبیعت، مردم و پوششهای سنتی تاجیکستان آشنا میکند.
زائور داخته امروز هم مقیم شهر دوشنبه است و برای نشریههای تاجیکستان عکاسی میکند.
در گزارش مصور این صفحه زائور داخته در بارۀ تجربیاتش، به ویژه در مورد فیلمبرداری فیلمهای شاهنامۀ باریس کیمیاگرف، صحبت میکند.
منبع:جدید آنلاین
پزشکی و شاهنامه در گفتگو با نامزد مشهدی جایزه نوبل پزشکی و بنیانگذار بنیاد فردوسی دکترمحمدحسین توسیوند، بیگمان یکی از مفاخر ما مشهدیهاست. وی در سال 1315 در مشهد به دنیا آمده و در مدرسههایی چون دبیرستان فردوسی و ابنیمین همین شهر درس خوانده است.توسیوند در ادامه برای گذراندن تحصیلات دانشگاهی راهی آلمان میشود و تخصص و فوقتخصص خود را در شهر برلین دریافت میکند. این متخصص جراحی مغز و اعصاب هماکنون رئیس سازمان پزشکان برلین و عضو سازمان نیکوکاران پزشکان آلمان است و در سابقه خود، برگزیده شدن به عنوان پزشک سال آلمان (سال 2002میلادی) و دریافت بالاترین نشان افتخار از دست رئیسجمهور آن کشور را دارد. همچنین عضو پیشین پزشکان بدون مرز بوده و 25سال است که به فعالیتهای بشردوستانه در سطح جهانی مشغول است که در اینرابطه میتوان به راهاندازی بیمارستان و یاریرساندن به قربانیان جنگ، زلزله و سیل در کشورهایی چون ایران، افغانستان، ترکیه، لبنان و بوسنی و هرزگوین اشاره داشت. این پزشک مشهدی در دو سال اخیر به عنوان یکی از نامزدهای دریافت جایزه نوبل در رشته پزشکی موردتوجه آکادمی نوبل قرار گرفته است. اما برشمردن تمام این افتخارات، دلیل مناسبی برای گفتگو با دکتر محمدحسین توسیوند در صفحه ادب و هنر به نظر نمیرسد. انگیزه واقعی را باید در فعالیتهای فرهنگی وی که پس از بازنشستگی آن را در کنار کارهای خیریه پیشه خود ساخته، جستجو کرد. او که از کودکی با شاهنامه فردوسی اثر جاودان فرزانه توس مانوس بوده، سالهاست که به عنوان یک شاهنامهپژوه و شاهنامهدوست مطرح است. بنیانگذاری بنیاد فردوسی در سال 80 و انتشار مقالاتی پیرامون شاهکار حکیم توس، گامهای محکمی است که دکتر توسیوند در طی مسیری که برگزیده، برداشته است. یکی دیگر از اقدامات او در این راستا، خریداری مکانی برای شاخه توس بنیاد فردوسی در مشهد است.
«پزشکی در شاهنامه»- که دکتر توسیوند بهطور ویژه پژوهشهایی در این زمینه داشته- موضوع گفتگوی ما با اوست که چکیده آن را با هم میخوانیم:
از دید شما آیا آگاهی از مبحث «پزشکی در شاهنامه فردوسی» برای جوانان امروز میتواند سودمند باشد؟
بسیار مفید است چراکه شاهنامه همیشه جوانان و کلا انسانها را به تعادل توصیه میکند. مثلا بیماری بزرگ «آرتریوز کلروز» یا همان «انسداد شرایین» که در این سده بسیار دیده میشود، ناشی از غذاها و خورشهای چرب و بهویژه غذاهایی است که جوامع غربی در جهان رواج دادهاند -مثل ساندویچها، سسهای چرب و غذاهای سرخکردنی که روغنهای مسمومکننده دارند. فردوسی میگوید:
نباشد فراوان خورش تندرست/ بزرگ آنکه او تندرستی بجست
شاهنامه در تمام مسائل زندگی و بهخصوص پزشکی برای پیر و جوان و حتی نوجوانها توصیههای مفیدی دارد که در بیت یاد شده از ما میخواهد در تغذیه مراعات کنیم تا در میانسالی و پیری به مشکلاتی چون دیابت و انسداد شرایین دچار نشویم. یا اگر میگوید: «ز نیرو بود مرد را راستی»، میخواهد فعالیت ورزشی کنیم و نیرو بگیریم و این رمزی است که از آرتروز و بیماری قلب پیشگیری میکند. پیروی از رهنمودهای فردوسی باعث میشود تا جوانان ما همیشه موفق و خوشبخت باشند.
به نظر شما این رهنمودها میتواند چیزی بیشتر از کتاب درسی برای یک دانشجو داشته باشد؟
چیزی بیش از کتابهای درسی ندارد اما آنچه مسلم است این است که شاهنامه میتواند رمز بسیاری از امور را برای دانشجوی پزشکی یا تاریخ یا کسی که میخواهد درباره تکامل بداند، بگشاید. ببینید؛ فردوسی از چهار عنصر آب، باد، آتش و خاک سخن میگوید که بهطور کلی زندگی را تشکیل میدهد:
ز آغاز باید که دانی درست/ سرمایه گوهران از نخست/ که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید/ چنان تا توانایی آمد پدید/ یکی آتشی بر شده تابناک/ میان آب و باد از بر تیره خاک...
در این بیتها به پدیدآمدن جهان و فیزیک اشاره میشود؛ اگر افرادی باشند که در جستجوی وحدانیت و خدای مطلق باشند، چنانکه در قرآن کریم هم آمده است؛ «الله نورالسماوات و الارض» میتوانند در پرتونگاری شاهنامه وحدانیت خداوند را بسیار عمیق اثبات کنند.
در شاهنامه در هر زمینهای که بخواهید، میتوانید به بررسی بپردازید؛ شاهنامه چشم و گوش اروپاییها را در پزشکی باز کرد تا آنها بتوانند، رنسانس، تئوریهای ژان لامارک و داروین و... را پدید آورند. شاهنامه کلید رمزهایی بودکه اروپاییها با گشودن آن به پیشرفتهای بسیاری دست یافتند. متاسفانه ما از تاریخ خود به دور افتادهایم وگرنه با پیدا کردن کلید داستانها و اسطورههای ایران به پیشرفتهای مهمتر و کشف رشتههای عمیقتری نائل خواهیم شد.
آیا فردوسی بهطور تخصصی از دانش پزشکی دوران خود آگاه بوده یا اینکه دانستههایی که در شاهنامه آورده در حد آگاهی همگانی از این امر بوده است؟
ببینید؛ حکیمهای آن زمان میبایست از پزشکی هم اطلاعاتی داشته باشند. بیگمان فردوسی نیز آگاهیهایی در این زمینه داشته اما نمیتوانید، او را در ردیف پزشکانی مثل ابوعلیسینا و رازی که تقریبا در همان عصر حرفه پزشکی داشتهاند، بگذارید. فردوسی از خردنامهها و دانشنامههایی که در اختیارش بوده بسیار سود برده است و اطلاعاتی که در شاهنامه پیرامون پزشکی وجود دارد، بسیار جامع و مفید است، با این حال این امر باید مورد بررسی قرار گیرد. یکی از مواردی که در شاهنامه درباره پزشکی صحبت شده، داستان «رستم زا» یا «زایمان رستمی» است که به غلط به آن «سزارین» گفته میشود. فردوسی این عمل را ازتمام داستانهایی که پیرامون سزارین میگویند، از دید پزشکی، عالیتر، درستتر، جامعتر و کاملتر تعریف میکند. او ثابت میکند، برای انجام این زایمان بایستی یک متخصص حضور داشته باشد، داروی بیهوشی به کار رود و اینکه زخم باید دوخته شود. در شاهنامه از داروهای پزشکی مانند قطره چشم سخن رفته است؛ چنانکه در داستان کوری سپاهیان کیکاووس در مازندران به این امر اشاره میشود. پادزهر در داستان سهراب، بازداشتن از شرابخواری و علم ژنتیک –آنجا که گفته میشود: «درختی که تلخ است وی را سرشت/ گرش بر نشانی به باغ بهشت/ ور از جوی خلدش به هنگام آب/ به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب/ سرانجام گوهر به کار آورد/ همان میوه تلخ بار آورد» - نمونههای دیگری است که در اینباره میتوان از آن یاد کرد.
این موارد چقدر مبنای علمی دارند؟
ببینید؛ این داستانهای اساطیری بایستی رازگشایی شوند. اسطوره -که برخی به غلط آن را واژهای عربی میدانند در صورتی که کاملا ایرانی و ریشهاش پهلوی است و غربیها «هیستوری» را به معنای تاریخ و قصه از آن گرفتهاند- سرشار از رمز است و با گشودن آن دانستههای بسیار سودمندی بر ما آشکار خواهد شد. درباره اشارههای پزشکی یاد شده نیز باید دانست که پیشینه ما در دانش پزشکی حتی از یونانیها بیشتر است. میگویند؛ بقراط بهوجودآورنده علم پزشکی جهان است، در حالی که او در نظریههایش از نامهای ایرانی و هندی سود برده است. از سویی یونان چهارصدسال پیش از میلاد، ناگهان رشد عجیبی در این زمینه دارد که این باورکردنی نیست. اهل فن نیز به تقدم ایرانیان در دانش پزشکی بر یونانیها با توجه به اصطلاحات ایرانی که به تئوریهای ایشان راه یافته اشاره دارند.
به گمان شما عنوان کردن دارویی با تعبیر «نوشدارو» در داستان رستم و سهراب صرفا اهمیتی تراژیک دارد یا بهراستی مبنایی علمی برای آن متصور است؟
معلوم است که مبنای علمی دارد. مگر هنگامی که مار آدمی را میگزد برای نجات او از پادزهر استفاده نمیکنیم؟! نوشدارو نیز همین کارکرد را داشته است.
اینکه گفته میشود؛ «زایمان رستمی» بیش از «سزارین» قدمت دارد، در صورتی درست مینماید که شخصیتی چون رستم در تاریخ داشته باشیم حال آنکه نام او در اسطورهها آورده شده است.
برای چه شخصیت تاریخی نباشد؟! تو این را دروغ و فسانه مدان/ به یکسان روشن زمانه مدان/ از او هر چه اندر خورد با خرد/ بدان در ره مرز معنی برد
وقتی در زمان کیانیان- که رستم در آن عصر میزیسته است- عمل زایمان رستمی انجام میشود و فردوسی از آن یاد میکند و مسائلی درباره شیوه بهدنیا آمدن رستم میگوید که با علم روز همخوانی دارد – در شرایطی که عمل سزارین در غرب پیشینهای صدوبیست یا صدوسیساله دارد- باید بدانیم که ایرانیان در دانش پزشکی بسیار پیشرفته بودهاند. ما باید آنچه را با عقل راست میآید بپذیریم، بنابراین قبول میکنیم که چنین عملی انجام شده است؛ بیاور یکی خنجر آبگون/ یکی مرد برنا دل و پرفنون/ نخستین به می ماه را مست کن/ ز دل بیم و اندیشه را پست کن/ تو بنگر که برنادل افسون کند/ ز پهلوی او بچه بیرون کند/ شکافد تهیگاه سروسهی/ نماند مر او را ز درد آگهی/ یکی بچه شیر بیرون کند/ همه پهلوی ماه در خون کند... که در این ابیات و ادامه آن فردوسی بهخوبی جزئیات عمل یاد شده را تشریح میکند. جوانان ما باید اینها را بخوانند تا به خودباوری برسند و بدانند که اگر بیشتر از جوانان اروپا و آمریکای شمالی نباشند، کمتر هم نیستند.
و در پایان بفرمایید که آیا اشارات پزشکی شاهنامه، در منابع روایی مورداستفاده فردوسی هم وجود داشته یا اینکه وی با سودبردن از دانش و تخیل خود از آن در جهت پرورش داستان استفاده کرده است؟
متونی با عنوان خداینامه، اندرزنامه و شاهنامه شامل موارد متعددی میشود، چنانکه در زمان هخامنشیان و ساسانیان و حتی در زمان اسلام نیز وجود داشتهاند و فردوسی هم از همه این منابع که در اختیارش گذاشته شده بود، سود برده است. اگر این اشارات در منابع موردنظر نمیبود، نمیشد که صرفا با پرورش داستان و به شکلی فانتزی از آن یاد و آن را اثبات نیز نمود. فردوسی کوشیده است، براساس منابع صحبت کند و بنابراین، آن اشارات کاملا مستند است.
روزنامه شهرآرا
من این نامه فرّخ گرفتم به فال
تصحیح شاهنامه ی فردوسی و فراهم آوردن متنی علمی ،دقیق و قریب به آنچه که فردوسی در ویرایش نهایی خود ازشاهنامه به آن رسیده بود ،باتوجه به امکانات فنی دوران ما و شناخت وسیعی که امروزه از بسیاری از قدیم ترین دست نوشته های شاهنامه در کتابخانه ها و موزه های بزرگ دنیا وجود دارد ، ظاهرا کاری است دست یافتنی ،اما علی رغم این که در یک صد سال اخیر، ایرانیان و فارسی زبانان و دیگر مردم جهان به شاهنامه علاقه یی روزافزون نشان داده اند که موجب انتشار چاپهای گوناگونی از این کتاب به صورتهای سنگی و سربی و کامپیوتری و با کاغذ ساده و لوکس و قطع و قیمتهای ارزان و گران ازشاهنامه گردیده است و شاهنامه به مقاطع مختلف تحصیلی از دبستان تا دانشگاه راه یافته است و خلاصه ها و برگزیده هاوداستانها و نوار ها و تحقیقات معتبری در انواع موضوعات و محتواهای شاهنامه منتشر گردیده است - و همین نمونه ها بازگو کننده ی اهمیت این شاهکار بزرگ انسانی است -اما با نهایت تأسّف ،تا امسال، یک تصحیح کامل و دقیق و معتبر و عالمانه ، از متن این شاهکار ادبی که در حقیقت زنده کننده ی زبان فارسی و سند هویت ما ایرانیان است ، در اختیار مردم قرار نداشت و علت آن نیزمسایل و مشکلاتی بزرگی بوده است که حلّ آنها، به آسانی و در فرصتهای چند ساله و یا با خرج پول و سفارشهای دولتی و علم ناقص برخی از محققان ، امکان پذیر نبوده است، که ذیلا به سه مورد مهمتر از این مشکلات که کمترمحققی مرد مقابله با آنها بوده است ، اشاره می شود:
1- حجم عظیم شاهنامه ، که کتابی است در بیش از پنجاه هزار بیت و در 50 دوره پادشاهی که از آغاز آفرینش جهان تا دوران یزدگرد سوم را در بر می گیرد و شامل داستانهایی بلند و کوتاه و مضامین متنوع و لی با وحدت فکری و طرح و پیوندی استوار است که گزارشی بسیار دل نشین و جاذب از وقایع شگفت دوره های اساطیری ،پهلوانی و تاریخی ایران را به زیبایی فراوان ارائه می کند و داستانهای آن، چنان خواندنی است که گویی آیینه یی به وسعت قرون و اعصار است، که در برابر فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران نهاده شده است و ایستادگیها و آرزو ها و امیدهای شکوهمند و پایمردی های نامداران بزرگ و پهلوانان سترگ این مرز و بوم رابازگو می کند که چگونه برای پاسداری از مرزهای کشور خود و نگهداری ازآن، ازدست دشمنانی که در ادوار گوناگون و با نامهای متفاوت ،از هر سو به این قلمرو خرم و سبز و پرنعمت می تاخته اند تا آن را در زیر سلطه ی شوم خویش در آورند و از تاب و توان و شکوه بیندازند، می ایستاده اند واز جان و هستی خود مایه می گذاشته اند و این خاک پاک را با افتخار و بهتر از گذشته به آیندگان می سپرده اند .
2- شاهنامه در فاصله ی سالهای 380 تا 410 سروده شده واینک بیش ازهزارسال ازسرایش آن می گذرد و همین امر سبب شده است تا به مرور ایام ، بسیاری از دست نوشته های شاهنامه ازمیان بروند ،ناقص شوند ،دستخوش تحریف و تصحیف قرار گیرند ونسخه برداران دقیق یا بی حواس و دوستان نا آگاه و دشمنان آگاه ایران وفرهنگ ایرانی و صاحبان عقاید گوناگون ،خود را محق بدانند که دانسته و ندانسته در این سرمایه مشترک زبانی و قومی ،دستکاری کنند و در نتیجه هر نسخه ی موجودی از شاهنامه ،رنگی از تغییر با خود داشته باشد و کم و بیش ،با نسخه های دیگر در کیفیت و کمیت متفاوت شود وپیام وسخن اصیل فردوسی بر اثر آنهمه تصرف ، در هاله یی از ابهام و تردید قرارگیرد وبعضا ، درک پیام اصلی فردوسی را برای افراد معمولی و نا آشنا با شاهنامه ،با دشواریهای فراوان روبرو سازد وطبعا کار تصحیح و مقابله ی شاهنامه را نیز برای مصححان دانا و متن شناس بسیار دشوارتر کند.
«فارسی مشهدی»؛ در گفتگو با دکتر تقی وحیدیان کامیار وقتی صحبت از گویش اصیل فارسی دری میشود، پیش از همه نام خراسان، بلندمرتبه و بشکوه به گوش میرسد. تاریخ و ادب فارسی مدیون نام بزرگانی است که از خطه خراسان، قد برافراشتهاند. آثار بزرگ ادبیات کلاسیک همچون اشعار رودکی، فردوسی، عطار، خیام، اسرارالتوحید، تاریخ بیهقی، سفرنامه ناصرخسرو و... در خراسان نوشته و جاودانه شدهاند.زبانشناسان معتقدند خاستگاه ادبیات و زبان فارسی دری، خراسان و توس سابق یا همان مشهد امروز است، با این نگاه، شناخت ادبیات فارسی جدا از شناخت گویش و لهجه مشهدی نیست.«گویش مشهدی» یا «فارسی مشهدی» را میتوان از گرانبهاترین گنجینههای اصیل ایرانی دانست. شاهد این ادعا، حجم زیادی از افسانهها، اشعار حماسی و پهلوانی است که از این منطقه برخاسته است و به همین دلیل در گویش مشهدی، لغات اصیل فارسی موج میزند.
اما بهراستی چرا این لهجه با اصالت و دیرینه، امروزه، تا این مورد بیمهری مشهدیها قرار گرفته است؟ نویسندگان ادبیات داستانی، شاعران و هنرمندان، چند اثر با لهجه مشهدی به یادگار گذاشتهاند؟
چطور میتوان با توجه به ظرافتها و ظرفیتهای زبانی و فرهنگی این لهجه، توجه هنرمندان و علاقهمندان را به این مقوله معطوف کرد؟ جایگاه کلمات مشهدی در میان نسل امروز کجاست و چه افقهای جدیدی را برای انتشار و حفظ این یادگار فرهنگی تبیین کردهایم؟
این نوشته تنها به طرح سئوال و پرسشهایی از این دست اکتفا میکند و کوشیده در این راستا نظرات یکی از استادان زبانشناسی را جویا شود؛
دکتر تقی وحیدیان کامیار متولد 1313 در محله پاچنار مشهد است. ارادت خاصی به فارسی مشهدی دارد و اخیرا کتابی نیز در همین زمینه به چاپ رسانده است. گفتگوی شهرآرا را با نویسنده کتابهای «دستور زبان فارسی»، «وزن و قافیه شعر فارسی»، «بدیع از دیدگاه زیباییشناسی» و... میخوانید:
***
استاد! بفرمایید خاستگاه زبان فارسی کجاست و لهجه خراسانی چقدر به زبان معیار نزدیک است و اصولا چه تفاوتهای آوایی، واژگانی، بین گویش خراسانی با زبان معیار وجود دارد؟
«فارسی مشهدی» با «فارسی معیار» تفاوت چندانی ندارد. چون خاستگاه زبان فارسی خراسان است. زبانشناسان بنا به استناد کتیبههای ساسانیان معتقدند خاستگاه زبان فارسی، فارس است. دلیلشان این است که ساسانیان کتیبههایشان را هم به زبان فارسی، هم به یونانی و هم اشکانی نوشتهاند. البته من نظر زبانشناسان خارجی را رد کردهام. اشکانیان بعد از 2 یا 3 قرن زبان اشکانی را رایج کردند. این زبان به دو گونه نوشتاری و گفتاری رایج بود. همیشه هم فارسی نوشتاری قدیمیتر است تا فارسی گفتاری. ساسانیان وقتی میخواستند به زبان اشکانی کتیبه بنویسند، با دو فارسی مواجه شدند و چون فارسی نوشتاری ارزش بیشتری دارد از فارسی نوشتاری اشکانی استفاده کردند. ساسانیان البته همان زبان معیار را یاد گرفتند. ببینید انوشیروان میگوید: «هر که روذ، چرذ، هرکه خسبد خواب بیند».
اما درباره تفاوت آوایی و واژگانی که پرسیدند اضافه کنم: فارسی خراسانی معیار است. البته بیشتر از نظر تلفظ نه از نظر قواعد. مثل مِدِنُم، موُخوام. موُروم. شناسهها اندکی با معیار تفاوت دارد. اما تمام زمانهای فعلی که در زبان معیار هست در زبان مشهدی هم هست. مضارع اخباری ما بر آینده دلالت میکند که این قضیه در زبان مشهدی هم وجود دارد و رعایت میشود.
برای همین نزدیکی است که ادبیات کلاسیک و متون کهن نزد مردم خراسان قابل فهمتر و ملموستر است نسبت به مردم دیگر دیار مثلا یزدیها یا اصفهانیها؟
بله، مثلا همین لهجه یزدی، گونهای از فارسی است اما با فارسی معیار تفاوت دارد.
آیا از نظر زبانشناسان مرز بین گویش و لهجه مشخص شده است؟ بسیاری لهجه را با گویش یکی میدانند، این درست است؟
بین لهجه و گویش در فارسی تفاوت دقیقی گذاشته نشده است. به همین دلیل من نمیگویم گویش مشهدی میگویم «فارسی مشهدی». تفاوت گویش، لهجه، گونه و... خیلی واضح مشخص نشده است.
آیا تمام زبانهای دنیا لهجه دارند؟ آیا لهجه خوب و بد وجود دارد؟ در جایی خواندم که از نظر زبانشناسان، کاملترین و از نظر منتقدان، زیباترین لهجه و گویش در خراسان، متعلق به نیشابوریان است. آیا به لحاظ زبانشناسی این قضیه درست است؟
از لحاظ زبانشناسی، هیچ لهجهای به هیچ لهجه دیگر برتری ندارد. البته در کتاب «احسنالتقاسیم» که یک جغرافیدان آن را نوشته، آمده است؛ «بهترین فارسی، فارسی مرو و بلخ است -که با فارسی تیسفون یکی بوده است- بعد نشابور است و توس».
قبل از سلطه ساسانیان به شرق، مردم چه نوع گویشی داشتند؟
مردم از فارسی دری استفاده میکردند. این زبان بین مردم مرسوم بوده است اما زبان رسمی نبوده، بعد از ساسانیان فارسی دریزبان رسمی شد.
و اولین کسی که زبان محاوره را به زبان رسمی ادبیات تبدیل کرد، رودکی بود. زبان رودکی برای کسانی که فارسیدری را میشناسند کاملا مفهوم است، بهخصوص خراسانیها که با فارسیدری مأنوسند، اشعار رودکی را بسیار خوب درک میکنند.
در ایران بعد از اسلام زبان رسمی چه بود؟
بعد از اسلام، فارسیدری زبان رسمی بود. یعنی همان که در دربار ساسانیان مورد استفاده قرار میگرفت. عنوان «دری» از درباری گرفته شده است یعنی زبان مرسوم در دربار. مکاتبات اداری و رسمی به آن زبان صورت میگرفت.
چنین چیزی با همه تسلط اعراب به فرهنگ، تمدن و زبان ممکن است؟
ببینید تمام حکومتهای بعد از سامانیان، ترک و مغول هستند، حتی قاجاریه که ترک هستند. اما همه اینها فارسی را یاد میگرفتهاند. هیچکدام نتوانستهاند زبان خودشان را به مردم تحمیل کنند. زبان عربی به مصر رفت و زبان مصریان را تغییر داد. اما به ایران آمد و هیچ تغییری ایجاد نکرد. البته تغییر در واژگان اتفاق افتاد اما در قواعد نه!
غزنویان و مغولها هم نتوانستند زبان ما را تغییر دهند. زبانفارسی به هند رفت و بدون هیچ الزامی ایالت به ایالت پذیرفته شد و مورد استقبال قرار گرفت. این مطلب خیلی مهم است. انگلیسیها که به هند آمدند با زبان فارسی درافتادند.پادشاهان عثمانی هم فارسیزبانان اصیلی بودند. نظامی گنجوی زبان فارسی را از گنجه یاد گرفت. زبان فارسی در منطقه وسیعی از آسیا جریان داشت.مولف «شعر و لهجه»، «شبلی نعمانی» که هم به هندی و هم عربی و هم فارسی مسلط بوده است، میگوید: «در کدام زبان میتوانیم معادل کلمه «کرشمه» را پیدا کنیم؟!»
با توجه به ظرفیتها و ظرافتهای زبانی و زیر و بمها و آوایش واژهها در زبان خراسانی، چرا در دوره معاصر و در بین نسل امروز، لهجه خراسانی این همه مورد بیمهری قرار گرفته است؟
به هر حال زبان و لهجه را کمی دست کم میگیرند. علت این است که چون زبان معیار در مرکز تلفظ میشود، میگویند لابد بهتر است چون مرکز همه چیزش بهتر است.
البته یک مسئله اصلی، کارهای مرحوم «میرخدیوی» است. او که در رادیو بود، همیشه از زبان پیرزنی اُمّل صحبت میکرد و چون سالها در رادیو صحبت میکرد، مردم با لهجه مشهدی به یاد او میافتند و لذا کمی زده شدهاند.
هنرمندان معاصر در مشهد چه کارهایی برای حفظ این میراث بزرگ فرهنگی انجام دادهاند؟
اخوان کمی از لهجه مشهدی استفاده کرده است. ما نوشتههای زیادی به لهجه سبزواری، نیشابوری، تربتی و... داریم اما به فارسی مشهدی نداریم.
بهار هم تعدادی شعر مشهدی دارد:
«ما همو داش غلوماییم که به جنگ اُروسا
چار دمل ساخته بودم خودمار به مثال خروسا
یا شعر
امشو در بهشت خدا وایه پندَری
ماه رِ عروس منن شو آرای پندری...
همچنین شعر «یرگه کار مو و تو دره بالا میگیره» از استاد عماد...؟
بله، خود من هم سالهاست دارم کار میکنم. هر جا کلمه مشهدی بشنوم یا خودم به ذهنم برسد سریع یادداشت میکنم و مرتب تعدادی به آنها اضافه میشود. تحصیلکردهها باید در دانشگاه از این لهجه استفاده کنند. چه اشکالی دارد که ما در دانشگاه، «گاهی چند دقیقهای هم سر کلاسها، مشهدی گپ بِزِنم»؟!
پرسشی درباره ضبط و معنای یک بیت از شاهنامه
در نزد عموم خوانندگان و علاقهمندان شاهنامه و حتی بسیاری از ادیبان و پژوهشگران، شمار بیتهای اثر فردوسی شصتهزار بیت دانسته میشود. این تلقی مشهور، به ظاهر نادرست نیست و مستند بر بیتی از خود شاهنامه است که:
بود بیت شش بار بیور هزار / سخنهای شایسته و غمگسار (1)
شاید شهرت شاهنامه به داشتنِ شصتهزار بیت و تکرار این بیت ــ و نیز یک بیت الحاقی دیگر (2)ــ به عنوان شواهد این نظر سبب شده است که غالب پژوهشگران و خوانندگان شاهنامه ــ جز از چند تنی که اشاره خواهد شد ــ شتابناک و بیتأمل کافی از سر آن بگذرند. در حالی که با اندکی دقت در مصراع نخستِ بیت دیده میشود که فردوسی شمار بیت های شاهنامه را «شش بار بیور هزار» گفته است.
«بیور» در اوستا، زبان پهلوی و بیش ترِ متن ها و فرهنگهای فارسی به معنای «ده هزار» آمده است (3) و در شاهنامه تصریح شده است:
کجا بیور از پهلوانی شمار / بود بر زبان دری ده هزار (4)
بر این اساس «شش بار بیور (ده هزار) هزار» (شش × دههزار × هزار) برابر خواهد بود با شصت میلیون و نه شصت هزار! مشابهِ این کاربرد اغراقآمیز ترکیب «دو باره چهل بار بیور هزار» در بیت زیر از گرشاسپنامه است:
دو باره چهل بار بیور هزار / گزین کرد گردان خنجرگزار (5)
در این جا چون سخن از شمار سپاهیان است، تعداد هشتصد میلیون نفر (دو× چهل× ده هزار× هزار) با توجه به نوع اغراقهای اسدی، (6) حداقل قابل توجیه است، ولی در بیت مورد بحث از شاهنامه که شاعر از شمار بیتهای اثر خویش یاد میکند، برخلاف متن روایات حماسی محملی برای اغراق وجود ندارد که سَراینده چنین رقمی را ذکر کند، آن هم فرزانه ای چون فردوسی که در سراسر شاهنامه شماره ای همانندِ این را در توصیف پرشکوهترین لشکرکشیها و آوردگاهها نیز نیاورده است؛ در صورتی که میتوانست به دستاویز ویژگی ذاتیِ حماسه یعنی مبالغه مانند همشهری خلف خویش اسدی، چنین بیپرواییهایی را انجام دهد.
توجه به معنای دقیقِ «شش بار بیور هزار» تردید شماری از دانشمندان را درباره ی ضبط قافیه و معنای «بیور» در این بیت برانگیخته است. از جمله زنده یاد استاد ملکالشعرای بهار در یادداشتی بر حاشیه ی این بیت در شاهنامه شخصی خویش (چاپ سنگیِ بمبئی 1276 ق) «بیور» را به معنی «ده» دانستهاند (7) و زندهیاد ولف هم در فرهنگ بسامدی شاهنامه معنای دوم «بیور» را با نشانه تشکیک (؟)، zehn نوشته که در آلمانی به معنای «ده» است.(8) دهخدا نیز در لغت نامه ذیل ماده ی «بیور» پس از تردید در معنای «ده هزار» برای این واژه نوشتهاند: «اگر بیور به معنی ده هزار باشد، پس معنی بیت زیر چه گونه خواهد بود: بود بیست شش بار بیور هزار / سخنهای شایسته غمگسار. استاد مینوی هم در تعلیق های کتاب فردوسی و شعر او پیشنهادی درباره ی قافیه ی مصراع نخستِ بیت مطرح کرده و نوشتهاند: «لفظ هزار در این جا غلط است، شاید "شمار" بوده است.» (9)
در شاهنامه تصحیح دکتر خالقی مطلق در محل اصلی این بیت که مقدمه ی داستان خسرو و شیرین است، برای قافیه مصراع اول آن هیچ نسخه ی بدلی داده نشده و این بدین معناست که در همه نسخههای مبنای این چاپ، ضبط قافیه «هزار» بوده است. در دو دستنویس شاهنامه سعدلو / دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و حاشیه ی ظفرنامه هم کلمه قافیه «هزار» است (10) و غیر از تصحیح دکتر خالقی مطلق، در چند تصحیح و ویرایش دیگر شاهنامه نیز همان «هزار» آمده است. (11) اما در پایان / موخره شاهنامه ی برخی از نسخهها این بیت را بازآوردهاند که البته در این جا الحاقی است. ولی نکته درخور توجه این است که در چند دستنویس معتبر مانند کراچی (752ق)، قاهره (796ق)، بریتانیا (841ق)، پاریس (844ق)، واتیکان (848ق)، لنینگراد (849ق) و برلین (894ق)، ضبط قافیه به جای «هزار»، «شمار» است (12) و این تأییدِ پیشنهاد / تصحیح قیاسیِ استاد مینوی است. با این وجه (بود بیت شش بار بیور شمار، شصت هزار) هیچ ایرادی در معنای مصراع نخواهد بود.
درباره ی معنای «ده» برای «بیور» (نظر بهار و ولف) ــ که توضیح یا توجیه مصراع با ضبط «هزار» برای قافیه است ــ باید یادآور شد که هرچند «بیور» در اغلب مآخذ به معنی «ده هزار» است ولیکن در برخی فرهنگها معانی دیگری نیز برای آن آورده شده که محتملا نشان دهنده ی عدم قطعیت و عمومیتِ معنای «دههزار» برای این واژه در همه ی کاربردهاست. برای نمونه اسدی در لغت فرس با این که برای «بیور» شاهدی از فردوسی آورده که در آن، این کلمه «ده هزار» معنا شده، خود معنی آن را «هزار» نوشته است (13) و در فرهنگ مدرسه ی سپهسالار (منسوب به قطران) معنای واژه «ده هزار» است، اما در شاهدی که از فردوسی برای آن نقل شده، اگر اشتباه چاپی نباشد، «بیور» به «صدهزار» معنا شده است «که بیور بود در عدد صدهزار». (14) علامه دهخدا هم با آوردن عبارتی از فرگرد چهاردهم وندیدادِ اوستا درباره ی کفاره ی گناهان، در معنای «ده هزار» برای «بیور» تردید کردهاند. (15) اگر «بیور» در مصراع مورد بحث به معنای «ده» باشد، «شش بار بیور هزار، شش× ده× هزار» همان شصت هزار بیتِ معروف خواهد بود.
بر پایه ی آن چه گفته شد، درخواست نگارنده از همه شاهنامهپژوهان و محققان ادب فارسی، روشنگری و راهنمایی درباره این دو پرسش است در بیت مورد بررسی:
در هر حال ضبط قافیه و معنای «بیور» در این بیت هرچه باشد، شمار شصت هزار برای تعداد بیت های شاهنامه در آن، کلی و بسیار بیش تر از رقم اصلی و درست است، زیرا کهنترین نسخه ی کامل شاهنامه که تاکنون شناخته شده (لندن/ بریتانیا 675 ق) چهل و نه هزار و ششصد و هجده (49618) بیت است (18) و حمدالله مستوفی در نسخههایی که در سده ی هشتم دیده بیش از پنجاههزار بیت نیافته است:
در آن نسخهها اندر این روزگار / کما بیش پنجاه دیدم شمار (19)
شاهنامه ی مصحح دکتر خالقی مطلق و هم کارانشان هم که علمیترین چاپ انتقادی حماسه ملی ایران است (49530) بیت دارد. بنابراین پرسش دیگری که پیش میآید این است که چرا فردوسی شمار بیتهای اثر خویش را ده هزار بیت بیش از آن چیزی که بوده، گفته است؟ حال آن که میتوانست مثلا بگوید «بود بیتِ آن پنج بیور شمار». آیا این هم از شواهد این نظریه است که «فردوسی در مقام تاریخنگار دقت نسبی تبری را ندارد... و به ویژه درباره ی نامها و شمارهها سهل انگار است.» (20) یا این که باید با دکتر ریاحی همداستان بود که «چون در آن دوره شمار شستگانی (حساب ستّینی) معمول بوده، شاعر خواسته عدد تام و سرراستِ شصت را بیاورد.» (21)
پی نوشت ها:
۱-1- فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، نیویورک، بنیاد میراث ایران، 1386، دفتر هشتم/ 259/3389
2- منظور این بیت در برخی دستنویسهای شاهنامه است،
بدو ماندم این نامه را یادگار / به شش بیور ابیاتش آمد شمار (خالقی 8 / 487/ زیرنویس 11)
3- رک: تبریزی، محمدحسین بن خلف، برهان قاطع، به اهتمام محمد معین، امیرکبیر، چاپ چهارم، 1361ش، ج 1، برگ 342، زیرنویس 3؛ مکنزی، دیوید نیل، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، 1384ش، برگ 53؛ دهخدا، علیاکبر، لغت نامه، دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره ی جدید، 1377ش، ذیل ماده «بیور»
4- فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، روزبهان، 1386ش، دفتر یکم/ 46/85
5- اسدی، ابونصر علی بن احمد، گرشاسپنامه، تصحیح حبیب یغمایی، کتابفروشی بروخیم، 1317ش، برگ 390، بیت4.
6- درباره چه گونگیِ اغراقهای اسدی، رک: خالقی مطلق، جلال، «گردشی در گرشاسپنامه»، ایراننامه، 1362ش/ 4، برگ های 519 ـ 523؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، آگه، چاپ هفتم، 1378ش، برگ621.
7- رک: شاهنامه فردوسی (چاپ بمبئی 1276 ه.ق)، تصحیح و توضیح ملکالشعرا بهار، به کوشش علی میرانصاری، اشتاد، 1380ش، ج 4، برگ 115.
8- رک: ولف، فریتز، فرهنگ شاهنامه فردوسی، اساطیر، 1377ش، برگ 175.
9- مینوی، مجتبی، فردوسی و شعر او، توس، چاپ سوم، 1369ش، برگ 245، زیرنویس 1
10- به ترتیب رک: شاهنامه فردوسی همراه با خمسه نظامی، با مقدمه فتحالله مجتبایی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1379ش، برگ 978؛ ظفرنامه به انضمام شاهنامه (چاپ عکسی از روی نسخه ی خطی مورخ 807 ق در کتاب خانه ی بریتانیا2833.Or)، مرکز نشر دانشگاهی و آکادمی علوم اتریش، 1377ش، ج 2، برگ 1514.
11- رک: شاهنامه فردوسی، تصحیح ژول مول، سخن، چاپ چهارم، 1373ش، 7/ 2206/ 3483؛ شاهنامه (بر اساس چاپ مسکو)، به کوشش سعید حمیدیان، قطره، 1374ش، 9/ 210/ 3370؛ شاهنامه، تصحیح مصطفی جیحونی، اصفهان، شاهنامهپژوهی، کتاب چهارم/ 2110/ 3390؛ شاهنامه، ویرایش مهدی قریب و محمدعلی بهبودی، توس، 1373ش، 33695/ 144/ ؛ شاهنامه، ویراسته مهدی قریب، دوستان، 1386ش، 2/ 1598/3365.
12- رک: شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، دفتر هشتم/ 487/ زیرنویس11.
13- رک: اسدی، ابومنصور احمد. لغت فرس، به تصحیح و تحشیه فتحالله مجتبایی و علیاشرف صادقی، خوارزمی، 1365ش، برگ105.
14- رک: فرهنگ مدرسه سپهسالار، منسوب به قطران، تصحیح علیاشرف صادقی، سخن، 1380ش، برگ45.
15- رک: لغتنامه، ذیل «بیور».
16- بدو ماندم این نامه را یادگار / به شش بیور ابیاتش آمد شمار (خالقی 8 / 487/ زیرنویس 11)
17- نگارنده در حدود جست و جوهای خود غیر از بیت مورد بحث از شاهنامه ــ با قافیه «هزار» ــ شاهد دیگری برای کاربرد «بیور» به معنای «ده» نیافته است و اگر پژوهشگران ارجمند نمونه/ نمونههای دیگری برای این معنی عرضه کنند، بسیار مفید و راه گشا خواهد بود.
18- رک: شاهنامه فردوسی (چاپ عکسی از روی نسخه ی کتاب خانه ی بریتانیا به شماره ی Add21, 103مشهور به شاهنامه لندن)، نسخهبرگردانان، ایرج افشار و محمود امیدسالار، طلایه، 1384ش، برگ 10، مقدمه ی امیدسالار.
19- مستوفی، حمدالله، ظفرنامه، تصحیح مهدی مداینی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، جلد اول (قسم الاسلامیه، احوال رسول الله)، 1380ش، برگ شانزده، بیت 310. وی با این که مدعی است بر اساس گفته فردوسی، شاهنامه ی فراهمآورده ی خویش را به شصتهزار بیت رسانده ولی در اصل بیش از حدودِ 48940 بیت نیاورده است. در این باره رک: شاهنامه فردوسی، تصحیح مصطفی جیحونی، همان، کتاب صفر، برگ93.
20- یارشاطر، احسان، «تاریخ ملی ایران»، تاریخ ایران (از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان)، پژوهش دانشگاه کمبریج، گردآورنده: احسان یارشاطر، ترجمه ی حسن انوشه، امیرکبیر، چاپ چهارم، 1383ش، جلد سوم (بخش اول)، برگ473.
21- ریاحی، محمدامین، فردوسی، طرح نو، 1375ش، برگ 353
سجاد آیدنلو