ایسنا: رییس کمیسیون فرهنگی دولت از تولید زنجیرواره ی نمایشی فردوسی و فیلم سینمایی با موضوعیت فردوسی با قابلیت عرضه در صحنههای بینالمللی خبر داد.
اسفندیار رحیممشایی در مراسم ثبت ملی نقالی در فهرست میراث معنوی که همزمان با روز بزرگداشت فردوسی و هزارمین سال پایان سرایش شاهنامه امروز (25 اردیبهشتماه) در پارک علم و فناوری استان خراسان رضوی برپا شد، گفت: تولید فیلم و سریال دربارهی فردوسی از مسؤولیتهایی است که آن را پیگیری میکنم. در بحثهای هنری، موسیقی و تاریخی با یک نگاه عمیق، این اثر بزرگ و شگرف باید به نمایش درآید. همچنین دهها اثر نمایشی در صحنههای سینما و تئاتر باید از داستانهای شاهنامه تولید شوند.
او تأکید کرد: من مسؤولیت آن را برعهده میگیرم که با حمایتی شاخص، این قضیه پیگیری، بررسی و تولید شود.
رحیممشایی افزود: برای رونق بیشتر نقالی در ایران باید متون لازم از دل شاهنامه تولید شوند که دستمایهی کار نقالی باشند. همچنین باید از 100 اثر پژوهشی و پایاننامههای دکتری دربارهی شاهنامه و زندگی فردوسی در ابعاد مختلف حمایتهای مالی و معنوی مورد نیاز صورت گیرد.
او گسترش زبان فارسی در سراسر دنیا را یکی از مهمترین وظایف دولت خواند و یادآور شد: بر اساس دستوری که رییسجمهور داده است، از این پس، جلسات شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی که تاکنون در سازمان فرهنگ و ارتباطات تشکیل میشده است، زیر نظر رییسجمهور برگزار میشود.
رحیممشایی افزود: ما بهزودی شاهد یک برنامهریزی بزرگ برای زبان و ادبیات فارسی خواهیم بود.
او با بیان اینکه قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری، در ادامهی سخنان خود گفت: از زمان فردوسی تاکنون سدههای زیادی گذشته است، خودآگاهی ملی و ایرانی، گام نخست برای درک شاهنامه است. درک شاهنامه از منزلت و جایگاهی ویژه در عرصهی تولیدات فرهنگی، هنری، تاریخی و معرفتی برخوردار است و کار بزرگی است که اکنون باید انجام شود.
رحیمشمایی در ادامه گفت: همه ما موحد هستیم و خدای واحد را پرستش میکنیم، در این قضیه بحثی نیست؛ اما چه درکی از این خدای واحد داریم، این دیگر واحد نیست. این شاید به تعداد رأی آدمهای روی زمین است. خداوند واحد است؛ اما خدایی که از سوی انسانها خلق میشود، متفاوت است. آدمها باید بزرگ شوند تا خدای به این بزرگی را دریافت کنند.
او ادامه داد: ما نمیتوانیم بدون یک اشراف تاریخی و جنبهی اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، هنری، سیاسی و امنیتی در مقیاس ملی و جهانی به فضیلتهای شاهنامه پی ببریم؛ یعنی محصولی در مقیاس توس، خراسان و ایران و حتا جهان نیست؛ بلکه اگر جهان را در مقیاس یک برهه از جهان بدانیم، قاعده این است.
به اعتقاد او، شاهکار، اثری است که از قید زمان و مکان آزاد باشد.
مشایی افزود: هیچ شاهکاری را نمیشناسیم، مگر آنکه از قید زمان خود آزاد باشد و جای خود را به اثر دیگری با زمان جدید بدهد. این آزادی زمانی و مکانی، نسبی است. هرچه آزادتر از زمان و مکان، جنبهی موضوعیت شاهکار بودن هم به همان نسبت بالاتر و عظیمتر خواهد بود.
رییس دفتر احمدینژاد ادامه داد: امروز اگر شاهنامه ورق میخورد، باید دریافتهای نو و زیبایی داشته باشیم. شاهنامه این قدرت را دارد. اگر شاهنامه را با ظرفیتهای امروز بسنجیم، اثر آن برای تعیین مرزهای ایران پایدار نگه داشته میشود.
مشایی افزود: سیاستگذاران ما باید از شاهنامه برای بیان پیام ملت ایران استفاده کنند.
او نقالی را یکی از ظرفیتهای شاهنامه خواند و اظهار کرد: از درون شاهنامه، نقالی، مانند اخگری از اجاق بیرون پریده است. نقالی یک ظرفیت بزرگ است که ساعتها و روزها و سالها میتوان درباره آن سخن گفت. باید تلاش کنیم نقالی رواج پیدا کند.
رییس دفتر رییسجمهور ادامه داد: پژوهشگران باید مفاد علمی، هنری، عملی، پژوهشی، هنری و موسیقیایی شاهنامه را برای بیان نقالی در اختیار نوآموزان قرار دهند و در کنار این علوم، شاهنامه نیز تدریس شود. نقالی باید از نظر اجرایی نیز رواج پیدا کند.
او از دیگر ظرفیتهای مهم نقالی را موسیقی خواند و گفت: سالانه به مسابقات و جشنوارههایی به منظور رقابت صاحبان هنر در عرصهی نقالی احتیاج داریم تا شاهد توان نقالان این میراث تاریخی کهن باشیم.
مشایی حفاظت از حیات و ظرفیتهای میراث کشور را از جمله اهداف ثبت میراث معنوی نقالی ذکر کرد و افزود: هر روز آثار زیادی خلق میشوند، هر قدر تنور انقلاب فرهنگی یک جامعه که باید هر لحظه بر تولید، خلق و آفرینش بچرخد، داغتر باشد، این موارد در سرزمین بزرگ ایران ظهور پیدا میکنند؛ اما این آثار نمیتوانند در جایگاهی شاهکار و ماندگار در عرصه ملی و بینالمللی جای خود را ثابت کنند.
او ادامه داد: در مأموریت بزرگی که فردوسی انجام داد، اگر بگوییم به او وحی کلی شده است، ایرادی ندارد. در نقش تاریخی شاهنامه باید به این فکر کرد که چه چیز باعث شد که فردوسی شاهنامهنویسی را آغاز کند. امروز عظمت شاهنامه نشان میدهد که نگارش شاهنامه اتفاقی نیست.
او افزود: چرا امروز بعد از هزار سال از سرایش شاهنامه، هنوز از قیمت آن کم نشده است و بالعکس هر روز بر قیمت آن افزوده میشود. شاهنامه در طول زمان درخشان مانده است. شاهنامه اگر مهم است و ظرفیت دارد، از بیرون وامدار نیست، از درون است. این ظرفیت درونی و باطنی شاهنامه است.
مشایی فردوسی را پایهگذار یک مکتب خواند و گفت: شاعرانی مانند عطار و خیام نیز از او تقلید کردهاند.
او تأکید کرد: شاهنامه پیش از اینکه هر چیزی باشد، نمادی از حقیقت و شخصیت فردوسی است. شاهنامه یک غوغاست.
او ادامه داد: فردوسی به دنبال عظمت و بزرگی ایران بود؛ اما به موقع ایرانیان را نیز نقد میکرد.
مشایی در پایان اظهار کرد: فکر میکنم امروز باید بیش از همیشه قدرشناس این هدیهی بزرگ و شاهکار باشیم. فردوسی امروز نماد ماندگاری ایران است و شاهنامه در طول هزار سال پیش تا امروز هنوز زنده مانده و امروز که روز بزرگداشت فردوسی است، زندهتر از همیشه است.
تبریز - خبرگزاری مهر: گرچه نام حکیم ابوالقاسم فرودسی با زبان پارسی عجین شده است اما این شاعر بزرگ ایران زمین در میان ملل مختلف منطقه از جایگاه ویژه ای برخوردار است. | |
به گزارش خبرنگار مهر در تبریز، ابوالقاسم فردوسی به عنوان انسانی متدین و آزاد منش، حکیمی چابک اندیشه و شاعری فلک فرسا که قدرت شعرش همگان را به حیرت و تحسین وادار کرده است به گونه ای که انوری قصیده سرای کم نظیر ایران زمین، اورا نه شاعر بلکه خداوندگار شاعران نامیده است. در طول هزاره پس از فردوسی، سخنوران بسیاری در کنار تحسین شاهنامه در پی کشف رمز وراز جاودانگی و تاثیر گذاری آن بوده اند که بسیاری از اینان پس از بررسیهای فراوان و بیان دلائلی از قبیل استعداد و نبوغ ذاتی و سرشار شاعر در سرودن اشعار حماسی، مهمترین عامل ماندگاری شاهنامه را در الهام گیری فردوسی از کلام وحی دانسته اند، آری فردوسی پس از درک اسلام به چنان ایمان و معرفتی دست یافته بود که تنها راه رستگاری بشر را در عمل به گفتار پیامبر که برگرفته از کلام وحی است ، می دانست . فردوسی و مردم اران [ج م ه و ر ی آ ذ ر ب ا ی ج ا ن] اکنون که به مناسبت سالروز تولد حکیم ابوالقاسم فردوسی این سطور نگاشته می شود 194 سال از اولین ترجمه شاهنامه به زبان آذری می گذرد. رشید اسماعیل اوغلی افندی زاده اولین اندیشمند آذربایجانی بود که بخشی از شاهنامه، تحت عنوان رستم و سهراب را در سال 1906 ترجمه نمود. مترجم در اثر خود از فردوسی با عناوینی همجون "شاعر لر شاهی" و نیز "حضرت حکیم طوس" یاد می کند و در مقام معرفی شاهنامه چنین می نویسد" شاهنامه به گونه ای ارزشمند و گرانبهاست که حتی بیگانگان فرنگی به ویژه دانشمندان و ادبیان انگلیسی و آلمانی در جهت آموختن شاهنامه ناچار شدند زبان فارسی را نیز بیاموزند". در طول نزدیک به دو قرن سپری شده از اولین ترجمه شاهنامه ارتباط تنگاتنگ و غیر قابل گسستی بین مردم جمهوری آذربایجان و شاهنامه برقرار شده است، نویسندگان و اندیشمندان زیادی تمام یا بخشهایی از شاهنامه را به زبان آذری ترجمه نموده اند، فیلمنامه نویسان و درام نویسان زیادی بر اساس شاهنامه آثار خود را ارائه کرده اند، بازیگران زیادی با هنر نمایی در نقش شخصیتهای شاهنامه درتاریخ آذربایجان ماندگار شده اند، نویسندگان و اندیشمندان زیادی در خصوص فردوسی و شاهنامه قلم فرسایی کرده اند. و بالاخره اینکه از جمله باشکوه ترین جشن های تولد هزاره فردوسی را آذربایجانیها برگزار نموده اند که در این جشن، فردوسی به عنوان شاعری که بر ادبیات همه مردم جهان تاثیر داشته و خواهد داشت معرفی گردیده و از او به عنوان انسانی خارق العاده و جهانی که مرتبه عظمایی دارد یاد شده است. با علم بر همه این تلاشها و اقدامات که بسی در خور توجه و سپاس است باید مهمترین حلقه ارتباط شاهنامه و آذربایجان را در میان توده مردم جستجو نمود. در آذربایجان، فردوسی و شاهنامه برای نخستین بار ازمیان اقشارمختلف مردم مورد توجه قرار گرفت، پیش ازهمه وارد پندار، روحیه و اخلاقیات مردم شد و پس از آن به کانونهای علمی و ادبی راه یافت. استقبال مردم از شاهنامه خوانی به گونه ای بوده است که مفاهیم آن را به جزئی از فرهنگ عمومی مردم تبدیل کرده است و استفاده مردم از اسامی شخصیتهای شاهنامه برای نامگذاری فرزندان خود تنها نمونه ای ازعلاقه مندی مردم به شاهنامه محسوب می شود. به طور خلاصه می توان به این مهم اشاره کرد که شاهنامه همان سان که بخشی از فرهنگ و سنن ایران زمین را شکل داده با آداب و سنن و فرهنگ مردم آذربایجان نیزعجین گشته است به گونه ای که در حال حاضر نیز ترجمه هایی که از شاهنامه فردوسی بعمل می آید مورد استقبال گسترده مردم و دانشگاهیان قرار می گیرد که نمونه آن استقبال فوق العاده از ترجمه ای بوده است که توسط شرق شناس و ایران شناس برجسته آذربایجان دکتر مبارز علیزاده و با همت رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در باکو به زیور چاپ آراسته گشته است . شاید این سئوال به ذهن آدمی بیاید که چرا شاهنامه فردوسی، طی دو قرن اخیر اینگونه مورد توجه مردم آذربایجان بوده است؟ واقعیت اینست مردم آذربایجان پس از جدایی ناخواسته از دامان ایران و قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که تحت استیلای تزارها و بلشویکها بودند با توجه به خصوصیت حماسی شاهنامه آن را درمان درد شان و جوابگوی ذوقشان می دانستند و امروزه نیز به حکیم ابوالقاسم فردوسی به عنوان شاعر بلند آوازه هم مذهب خود عشق می ورزند و هر گاه که شاهنامه را تورق می نمایند در کناراشعار حماسی آن با ابیاتی که حاکی از دلبستگی سراینده آن به مذهب تشیع می باشد روبرو می گردند : به گفتار پیغمبرت راه جوی / دل از تیرگی ها بدین آب شوی چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی / خداوند امر و خداوند نهی که، من شهر علمم، علییم در است / درست است این سخن، قول پیغمبر است گواهی دهم کاین سخن راز اوست / تو گویی دو گوشم پر آواز اوست منم بنده اهل بیت نبی / ستاینده خاک پای وصی ... آشنایـان بـا تاریخ سرزمینی که امروزه جمهوری آذربایجان نامیده می شود نیک می دانند که «حفظ حداقل آموزه های مذهب تشیع» و « سازش ناپذیری با اشغالگران» از جمله ویژگیهای مردم آذربایجان در دوران حکومت روسها بوده است و پس از استقلال این کشور نیز تقویت مفاهیم شیعی و مقابله با تاثیر پذیری از بیگانگان به ویژه صهیونیسم جهانی، به جریان غالب در میان دینداران جمهوری آذربایجان تبدیل شده است. نمونه بارز این مدعا را در ایستادگی و مقاومت آنان در مقابل سیاستهای ضد دینی مانند ممنوعیت پخش اذان از مساجد و نیز تخریب مسجد حضرت فاطمه زهرا در باکو می توان مشاهده کرد که منجر به عقب نشینی مقطعی متولیان این سیاست شد. در حقیقت همانگونه که حکیم ابوالقاسم فروسی در زمــانه ای که با اشاره خلیفه عبـاسـی، محمــود و مسعود غزنوی در ری و آمل، و طغرل سلجوقی در بغداد، خون پیـروان اهل بـیت علیهم السلام را بـه شمشیـر سـتم می ریختند و کتب کلامی و حدیثی شیعه را بـه لهیب آتش بـیـداد می سوزاندند، صراحتا اعلام کرد که جام محبت مــولای متقیـان علی علیه السلام را عاشقانه سر می کشد امروزه نیز مردم مسلمان و شیعه مذهب آذربایجان با مواضع، تجمعات، بیانیه ها و اقدامات مختلف در برابر سیاستهای ضد شیعی موجود در آذربایجان و علیرغم همه عواقب ناخوشایند آن مانند بازداشت ،ضرب و شتم و... آشکارا محبت علی و اولاد او را فریاد می کنند و شاید همین موضوع رمز و راز پیوند دیرین مردم آذربایجان با حکیم ابوالقاسم فردوسی باشد. |
از سهشنبه 19/2/1389 فضای شهر مشهد را پارچهنوشتهایی با عنوان «فردوسی و زبان فارسی» را آیینبندی کرده است. 5سال پیش نیز با چاپ چنین پارچهنوشتهایی که عکسی از حکیم ابوالقاسم فردوسی را با بیت " به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی" را در پایین آن نویسانده بودند. اما همین نشانههای کوچک از فردوسی را هم تاب نیاورند. و در سال پایان هزارهی سرایش شاهنامه(1388) کوچکترین ارجداشتی از سوی هیچ یک از نهادهای پرهزینه و بیسود شهر و استان در زادگاه فردوسی انجام نشد.پارچهنوشتها که اکنون به در و در دیوار شهر آویخته شده است ، اگر چه به سان «نوشدارو پس از مرگ سهراب » است و در این چند روزه که بارها چشم آن کشیدهام تا بینم کسی از شهروندان مشهدی که سالهاست هویت و فرهنگ مایهورشان را فراموش کردهاند، به این پارچهنوشتها مینگرد یا به ابرنمایشگرهای شهر هنوز کسی را ندیدهام تا در پای این کوچکترین یادها از فردوسی در شهرش دستکم درنگی کوتاه کند. اما باز همین کارک در این وانقسای بیفرهنگی و بیهویتی برای فرهیختگان غنیمتی است. توس(مشهد) که مردخیزترین شهر جهان است و شمار دانشورانش به شمار نیاید؛ امروز در وضعیت فرهنگی اسفباری به سر میبرد، که به دید من بیخبری و از خودباختگی،مردمانش مهمترین دلیل آن است.این بزرگداشتها کمترین بهرهاش این است که دستکم به یاد چند تن میاندازد که میراثبر چه بزرگانیاند، نامهایی که در زیر میآورم؛ شمار اندکی از این دانشیمردانند که برخی از مردم توس اینک حتی نام آنها را برای یک بار هم نشنیدهاند؛آنان را به ما نیاز نیست که نام خیابانی یا میدانی را در شهر به نام آنان کنیم که نام برخی از آنان را فرنگیان در ماه ثبت کردهاند این ماییم که برای فرو نرفتن در گرداب بنیانکن بیهویتی نیازمند چنگ زدن به دامن آنها داریم؛ و این شما و چندتا از این نامها؛جابر بنحیان توسی( پدر دانش کیمیا chemistry)، شیخ طوسی(شیخ الطائفه، نوسینده 2کتاب فقهی از کتب 4گانه شیعه)،ابوالقاسم فردوسی(پدر فرهنگ ایران)،اسدی طوسی(نویسندهی نخستین فرهنگنامهی برجامانده به زبان پارسی دری)،دقیقی توسی(شاعر پیشکسوت فردوسی)، خواجه نصیرالدین توسی( مهندس نخست، آن چنان دانشور است که به سخن نیاید)،خواجه نظامالملک توسی (بنیانگذار مدارس نظامیهکهکالجهای اروپا تقلید از این مدارس بود) حجهالاسلام محمدغزالی(نویسندهی احیا علوم دین که فرنگیان آن را دایرهالمعارف علوم اسلامی میدانند،فرنگیان و تازیان او را بیشتر از همشهریانش میشناسند)،احمد غزالی، شرفالدین مظفر بن محمد طوسی(ریاضیدان و اخترشناس،اختراع اسطراب خطی یکی از کارهای ویست،او یکی از گمنامترینهاست)،ملکالشعرای بهار(واپسین قصیدهسرای بزرگ ادب پارسی دری)،اخوان ثالث،دکتر شریعتی،مرتضی مطهری(بنیادگذران اندیشهای خیزش بهمن 57)
دکتر هاشم رجبزاده استاد ایرانی دانشگاه توکیو
سده نوزده که ژاپن جهانی دیگر فراسوی خود دید، انگیزهای تازه برای خودشناسی از راه جهانبینی یافت. از همان آغاز سده کنونی که خاورشناسی اندیشهها را به خود گرفت، دنیای پرمایه و رمز ایرانباستان هرچه بیشتر ارج نهاده شد. شاهنامه از نخستین گنجینههای دانش ایرانی بود که در چشم خاورشناسان و ایراندوستان ژاپن نوین جلوه کرد. از سخن فردوسی، داستان رستم و سهراب بیشتر در جان و دل ژاپنیان نشست. گزیدههایی از شاهنامه، به ویژه رستم و سهراب، پیشاهنگ گلچین ادب پارسی بود که به ژاپنی درآمد.
شاهنامه نشان و پیامی از پیوندهای دیرین ایران و ژاپن دارد. بنیاد کشور باستانی ژاپن با پادشاهی جمشید همزمان است. شماری از پژوهندگان، به گواهی نشانههای تاریخی، پیوندی بس نزدیکتر میان این دو میشناسند. داستانها و قهرمانهای شاهنامه برای مردم ژاپن بیگانه نیستند. دلیران و آزادگانی که در پی ناماند، در تاریخ و افسانههای ژاپن همان والایی را دارند که در شاهنامه. قهرمانان ناکام هم در ژاپن بیشتر دوست داشته و ستایش میشوند، چنان که سیاوش و سهراب نزد ایرانیان.
ژاپنیها در افسانه و سرگذشت به چند چیز بیشتر شیفته میشوند: یکی سرشت و سرنوشت قهرمانان است؛ دیگر پیوندهای دیرین تاریخی و نمود آن در اثر ادبی؛ سوم همسانیها در تاریخ و فرهنگ، و هرآنچه در گنجینه ادب ژاپن مانند دارد؛ چهارم رویدادهای شگفت. کاخ بلند سخن فردوسی از همه این مایهها و گیراییها سرشار است.
پیوندهای تاریخی و مایههای همسان در اندیشه مردم و میراث ادبی دو سرزمین، زمینهای آماده برای آشنا یافتن و ارج نهادن حماسههای ایرانی نزد ژاپنیان ساخته است.
سرنوشت غمانگیز قهرمانان ناکام برای مردم ژاپنگیرایی دارد. چنین است سرانجام کار سهراب دلیر و جوان که دلش به دشنه کین پدر از هم میدرد. ادبدوستان ژاپن پایان غمانگیز او را با بهرهای از داستان حماسی محبوب مردم سرزمین آفتاب به نام <هی که مونوگاتاری> برابر مینهند. در این داستان که در سال ۱۱۸۳م میگذرد، کانه یاسو، رزمنده بیباک سالخورده – از نامداران خاندان هی که – که به دست خاندان دشمن، گن جی، اسیر افتاده بود، به تدبیر میگریزد و در برج و با روییگران در سرزمین آشنای خود، بیزن، پناه میگیرد؛ اما در نبردی سهمگین بسیاری از یارانش را از دست میدهد و پس از دلیریهای بسیار به سوی کوه میدورو میتازد. کانه یاسو در میان راه و در میانه تاحتن و جان به در بردن از دشمن، پسرش مونه یاسو را که از خستگی بسیار ناتوان شده و از پا افتاده بود، مییابد و چون او را پشت سر میگذارد، به نهیب یکی از دو همراهش به خود میآید و باز میگردد و بر بالین پسر مینشیند تا فرزند را دلداری دهد.
مونه یاسو مینالد و از پدر میخواهد که او را بگذارد و بگریزد، مبادا که در اینجا گزندی از دشمن به پدر رسد و فرزند مایه مرگ پدر، که آزردنش یکی از پنج گناه بزرگ در آیین بوداست، شده باشد. کانه یاسو میگوید که فرزند را تنها نمیگذارد و میخواهد در کنارش بنشیند که کانه هیرا سردار دشمن با سواری پنجاه از راه میرسد. کانه یاسو با هشت تیر که در ترکش دارد، پنج – شش سوار را از پا میاندازد و سپس با شمشیر آخته نخست سر از تن پسر جدا میکند و آنگاه به دشمن میتازد و بسیاری را میافکند تا که خود نیز از پا درمیآید. سرش را که نزد یوشی ناکا – سردار گنجی – میبرند، میگوید: <راستی را که او شایسته نام مرد هزار مرد است!>
داستانهای هی که را مانند نقالی و سرگذشت قهرمانان شاهنامه، در انجمن میخواندند و میخوانند. خواندن آهنگین داسنهای هی که با نوای بیوا (بربط ژاپنی) همراهی میشود، که آن را هی که بیوا میگویند و آهنگ آن یادآور نقالی و شاهنامهخوانی است.
احساس و سخن رزمندگان و سرداران در افسانه و تاریخ ژاپن به بینش قهرمانان شاهنامه نزدیک است، چنانکه توتومی هیده یوشی (۱۵۹۸ – ۱۵۳۶) سردار بزرگ ژاپن که یهیاسو توکوگاوا با شکست دادن او سپهسالاری حاکم سه سده پیش از تجدد ژاپن را بنیاد گذاشت، پنداری که سرنوشت و سرانجام خود را پیش از مرگ به چشم دل میدید که چنین سرود:
چو نان ژالهای آمدم
و به سان ژالهای میروم.
زندگیام،/ و همه کارها که در اوساکا کردم،
چون خوابی اندر خواب بود
<چو باد آمدی، رفت خواهی چو گرد> (فردوسی)
از آن هنگام که دانشدوستان ژاپن شاهنامه را شناختند و در نوشتههاشان از آن یاد کردند، بیش از صد سال میگذرد ماساهارو یوشیدا نخستین فرستاده دولت ژاپن که در سال ۱۸۸۰ همراه با گروهی به ایران آمد، در سفرنامهاش نگاهی به تاریخ ایران کرده و از شاهنامه و فردوسی هم یاد آورده است؛ اما نگارش شاهنامه به ژاپنی از سده بیستم آغاز شد.
در سال ۱۹۱۶ <پرشیا شینوا> (افسانههای ایرانی)، نگارش دلنشین و ستایشبرانگیز <بونمی تسوچیا> شاعر ژاپنی، از داستانهای شاهنامه منتشر شد. <پرشیاشینوا> از برگردان انگلیسی جیمز اتکینسون (James Atkinson) از شاهنامه گرفته شده و بهرهای از وندیداد، زند اوستا، نیز به پایان کتاب افزوده شده است. این کتاب در بیش از پانصد صفحه، داستانهای گوناگون شاهنامه را دربردارد و جا به جا به پردهها و چهرهنگارهایی از شاهنامه آراسته است. تسوچیا در پیش درآمد کتاب میگوید که فردوسی، <هومر> ایران است و شاهنامه <ایلیاد> وی، که این هر دو اثر در زیبایی سخن و برآوردن مفاهیم بلند، والا و پربارند. او میافزاید: <آنچه ما ژاپنیها در حماسه و افسانههای باستانی شاهنامه میستاییم و ارج مینهیم، همانندی آن با تاریخ ژاپن است، و سرآغاز شاهنامه رنگ و نمادی از افسانه <سان – کوگوتی> چینی دارد که در ادب ژاپن آشناست. زندگی بسیاری از قهرمانان شاهنامه، داستان رزم و دلدادگی است. رستم و سهراب را باید شاهکار شاهنامه دانست و کشته شدن سهراب به دست پدر، نقطه اوج این داستان و حماسه است. <تسوچیا> در پایان، آیین ایران باستان را که حماسه و افسانه و تاریخ ایران را سرشار ساخته است، میستاید.
بونمی تسوچیا که با نگارشی زیبا از داستانهای شاهنامه به ژاپنی در کتابی پانصد و چند صفحهای به سال ۱۹۱۶ شاید بزرگترین گام پیشاهنگ را در شناساندن شاهنامه در ژاپن برداشت، شاعری نامور شد و بسا که پرتو الهام و بهرهگیری از کار و اندیشه بزرگ و روح والای استاد طوس به این سراینده سرزمین آفتاب جان و توان داد تا در آسمان ادب ژاپن بیشتر بدرخشد. او در خانوادهای کشاورز بار آمد، و در نواحی راهی توکیو شد و نزد <ایتو ساچیو> که شاعری نامور بود، ماند و از این راه استعدادش پرورده شد. خود میگفت که از پانزده سالگی شعر ساخته و سرودههایش با گذشت زمان واقعگراتر شده است. درباره شعر گفته: <هرجا که زندگی است، سخن هست، و هر جا که سخن هست، شعر هست.> کتاب شعر <فویوکوسا> از او در سال ۱۹۲۵ منتشر شد. شعر <نیلوفر آبی> آن زیباست:
<نیلوفر زیبای آبی! گلبرگهای صورتیات چه دلانگیز است.
شوق دیدنت را دیرگاه در دل داشتهام.
اما این زیبایی چندان نمیپاید. بهره زندگی ما چه کوتاه است!>
سروده های او پیرامون سال ۱۹۳۰ و در هنگامه بالا گرفتن موج نظامیگری در ژاپن، بازتابی از احوال زمانه و احساس مردم بود. در سالهای جنگ جهانی خاموش ماند. گفته بود: <شاعران به این قضیه که میرسند، حالی چون بازیگران پیدا میکنند. یک چند خواهم آسوده.>
بونمی تسوچیا در آغاز همین ماه (۸ دسامبر ۱۹۹۰) درگذشت. صدسال داشت و تا سال پایان زندگی همچنان میسرود و مینوشت، گفت: <در صحبت بسیاری یاران یکدل بس دراز زیستم.>
<افسانه و تاریخ ایران> (پرشیا – نو – دنسه چو تو رکیشی) ترجمهای بود که <سوءما آکی جیرو> از روی گزیده شاهنامه بنجامین(Benjamin) آمریکایی، با افزودههایی از خود، به ژاپنی پرداخت. این کتاب در سال ۱۹۲۲ فرا آمد، که شور جوش میهنی بالا میگرفت و به سوی نظامیگری و سودای کشورگیری دهه ۱۹۳۰ میرفت. حال و هوای حماسی و رزمی شاهنامه در این هنگامه به کار میآمد.
کنگو موراکاوا در سرآغازی بر برگردان <سوءما> مینویسد: …< ایران تاریخی بس دراز و سرشار دارد. اکنون ایران میدان رودررویی نیروها (رقابت روس و انگلیس) است؛ اما در آینده کشوری والا و وزین خواهد شد؛ پس این کتاب دریچهای است به سوی دانش تاریخ ایران… نداشتن کتابی درباره ایران برای ما ژاپنیها کمبودی گران است…بخش تاریخی شاهنامه نشان میدهد که ایران روزگاران پست و بلند داشته است، با جنگهای فراوان… و تاریخی گیرا دارد… شیوه ادبی این کتاب روان و زیباست.>
سوءما – نگارنده این کتاب – انگیزه کار خود را چنین میگوید: <ایران به گذشتهای پرفر و شکوه سرافراز است، و ایرانیان امید بزرگ برای آینده دارند. امپراتوری روم اروپا را گرفت؛ اما نتوانست با ایران برآید، چنانکه ناپلئون هم به اینجا راه نیافت.> سوما با مروری به تاریخ ایران، پایداری این سرزمین را در گذر تندباد رویدادهای سهمگین میستاید و ایران را برای نویسندگان و سرایندگان و اندیشمندان بزرگش ارج مینهد، و میگوید که سخنوران نامور ایران از اراده آسمان گفتهاند و در ستایش یزدان و از عشق. پرچمهای ایران و ژاپن همانندی این دو را نشان میدهد. ایران به تاریخ دیرین و سرشار خود میبالد و ایرانیان روح میهنپرستی والایی دارند. ما ژاپنیها باید از ایران یاد بگیریم، تا در میان مردم آسیا به داشتن روح داد و مردمی ممتاز باشیم.
<شیگهرو آراکی> نیز در کتاب خود در تاریخ ادبیات ایران به نام <بونگا کوشیگو> که در همان سال ۱۹۲۹ منتشر شد، به معرفی شاهنامه پرداخته است. کتاب او بیشتر پژوهشی است در زبانهای ایرانی، و بهرهای نیز در تاریخ ادب فارسی دارد.
<ماساهارو هیگوچی> در میانه سالهای جنگ، به سال ۱۹۴۱، رستم و سهراب را به زبان رزمی ژاپن درآورد و نمایشنامهای برای کابوکی از آن ساخت. <کابوکی> هنر نمایش چندصد ساله ژاپن است که مایه و بیانی رزمی و آیینی دارد. در نگارشی ژاپنی هیگوجی، گفتگو میان قهرمانان داستان رستم و سهراب به زبان نمایش کابوکی و به شیوه سخن سامورایی است که شیوهای قدیم است، اما پرطنین و سرشار از شکوه و گیرایی، چنان که اگر امروز هم بر صحنه بیاید بسیاری را شیفته خواهد کرد. ترجمه هیگوچی بر کاغذ ژاپنی <واشی> و با طرح و نقشی لطیف و زیبا چاپ شده است.
هیگوچی خود از خلبانهای پیشتاز ژاپن و نخستین کسی بود که با هواپیمای ساخت ژاپن در آسمان چین پرواز کرد، و با این کار خود نامور گشت و وابسته نظامی سفارت ژاپن در پاریس شد؛ و همانجا بود که قریحه ادبی خود را پرورد، با ادب فارسی آشنا شد و شاهنامه را شناخت و رستم و سهراب را به ژاپنی درآورد.
سایورو ناگافوجی در پیشدرآمدی بر کار هیگوچی، داستان بدرود تهمینه را با سهراب به وداع مادری با پسر خلبانش که روانه پرواز جنگی است، مانند میکند. در این سالهای پیشروی ژاپن در چین، نخستین خلبانان ژاپنی را که پرواز جنگی میکردند، <آراواشی> یا <عقاب دور پرواز> نام داده بودند، و آخرین سخنان مادر را که نگران فرزند دلبندش بود، <آراواشی — نو — هاها — نو — تگامی> میگفتند.
ناگافوجی میگوید که شاهنامه به نمایش کابوکی ژاپن نزدیک است؛ و از چند نمایش معروف کابوکی، مانند <ایچی – نوتانی فوتاباگون کی>، نام میبرد. کابوکی نمایش محبوب <سامورائی> یا نیساریان ژاپن بوده است. با همه دوگانگی فرهنگ و الگوهای رفتار مردم ایران و ژاپن، اگر شاهنامه در اینجا بر صحنه بیاید، مردم ژاپن آن را بیگانه نمییابند.
<موتوئوری نوبوناگا> دانشمند ادب قدیم ژاپن که شعر کوتاه <واکا> بسیار سرود، در یکی از سرودههایش میپرسد که: روح ژاپنی چیست؟ و خود آن را چنین وصف میکند: <آساهی – نی نی ء – یویاما زاکورا> (گلهای گیلاس وحشی رایحهای بس لطیف دارند و در آفتاب میدرخشند). (شکوفه گیلاس در ژاپن نشانه روح <بوشی> یا سامورایی است.)در ایران هم گلهای سرخ زیبا عطری بس دلانگیز دارند و نمادی از روح دلیر ایرانیاند.
شاهنامه سرشار از دانش رزمی است، و همانند <س جین کون> یا آیین رزمندگان برای ژاپنیها (توجو هیدهکی سردار بزرگ ژاپن، به سال ۱۹۴۱ فرمان <سن جین کون> داد تا ژاپنیان دانش رزمی بیابند. سربازان و رزمندگان باید این فرمان را به یاد میسپردند و به آن رفتار میکردند. این فرمان هم سرشار از روح بوشی بود). پیش درآمد ناگوفوجی بر ترجمه هیگوچی با این سخن پایان مییابد که: <کتاب شاهنامه از مایهها و ارزشهای والای سامورایی، مانند <نین جو> (مهر و دلنازکی)و <گیری> (غیرت) آکنده است. شاهنامه همان احساسی را به ژاپنی میدهد که خواندن نوشتههای <چیکاماتسو> و <موکوآمی> (نمایشنامهنویسان کابوکی).ناگافوجی سرانجام مینویسد که: <روح شاهنامه در برابر اندیشه مارکسیست است.>
این هم نمونهای است از بهرهگیری از شاهنامه در سوی هدف اجتماعی در حال و هوای آن روزگار ژاپن که هراس از مکتب اشتراکی و مرام گرایان مقامپرست روزافزون بود. در همین سال، ۱۹۱۴، در مجموعهای با نام <ایسورامو – نو جیجو> (موقع اسلام)، چاپ وزارت خارجه ژاپن، نیز مقالهای درباره فردوسی و شاهنامه آمد.
استاد تسونه ئوکورویاناگی در سال ۱۹۶۹ ترجمهای از داستانهای شاهنامه، با نام <اوشو> انتشار داد. ژاپنی این کتاب ساده و روشن است، و برای بهرهمندی همگان. استاد کورویاناگی در مقدمه این کتاب مایه اندیشه نبرد اهورهمزدا و اهریمن را در زندگی ایرانیان باستان بازمینماید، و میان باور آنان به فره ایزدی با دلبستگی و احترامشان به تشیع و امامت پیوندی میشناسد و میافزاید که: <شاهنامه آدمی را در برابر چرخ یا سرنوشت ناتوان میداند. نیز شاهنامه از مایه دانش و خرد سرشار است و ژاپنیان میتوانند ارزش ادبی آن را دریابند و ارج نهند و با شاهنامه روح ایرانی را بشناسند.
شاهنامه برای مردم ایران چنان است که <کوجیکی> و <نیهون شوکی> (دو اثر افسانهای و تاریخی ژاپن) برای ژاپنیها.> ایرانشناسان ژاپن پژوهشهایی هم درباره شاهنامه فراآوردهاند. استاد ئه ایچی ایموتو در نوشتهای خواندنی درباره جمشید که در شماره سال ۱۹۶۸ مجله <اورینت> (سالنامه انجمن خاورشناسی ژاپن) آمده، به بررسی این چهره تاریخ باستان در افسانههای اوستایی و پس از آن پرداخته، و پیوند جمشید را با نوروز ایرانی از یکسو، و با چهره افسانهای ژاپن به نام <ییما> یا <اما> که او را همان جمشید دانستهاند، از سوی دیگر، بررسیده است.
<اوگیوسورای> (1728 – 1667)، اندیشمند بزرگ ژاپن و دنبالهرو آیین کنفوسیوس، این فرزانه چین را میستاید که همان رسم و راه رهبران نخستین را داشته است، رسم و راهی که صلح و سعادت برای همه آفریدگان آورد. فضیلتی که متفکر ژاپنی در این رهبران مییابد، همان است که در ایران باستان برای جمشید یا کیومرث شناختهاند.
به سخن او، این رسم و راه مفهومی گسترده دارد که مراسم آیینی، موسیقی، قانونگذاری و کشورداری را فرامیگیرد. رهبران باستان به مایه دل بیدار و خرد والای خود فرمان آسمان را دریافتند و بر جهان فرمان راندند. این رهبران و از آن میان در چین، فوهسی که حیوانها را رام ساخت و دام پرورد، شن نونگ که کشاورزی را بنیاد کرد، و دیگری که نوشتن را به مردم یاد داد، همه از ایزدیان بودند.
در سال ۱۹۶۶ کورویاناگی در مقالهای در مجله دانشگاه مطالعات خارجی توکیو به معرفی شاهنامههای پیش از فردوسی پرداخت. در سال ۱۹۷۴ هم نوشتهای پژوهشی از کورویاناگی درباره <جام جم در ادب فارسی> در مجله <اورینت> منتشر شد.
پژوهش مقایسهای خانم استاد امیکو اوکادا درباره <سیمای زن در حماسه ایرانی شاهنامه> که چکیده آن در شماره سال ۱۹۸۴ همان سالنامه <اورینت> منتشر شد نیز از کارهای یادکردنی است. برگردانی از متن تازه این نوشته به قلم نگارنده در شماره ۱۱ – ۱۲ سال دوازدهم (۱۳۶۵) مجله آینده به فارسی آمده است.
* جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشنا
قدس: مدیر کل میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری خراسان از برگزاری نخستین دادگاه دکلهای محوطه تاریخی توس خبرداد.
محسن لشکری افزود: طبق قانون هر کس به حریم آثار تاریخی تجاوز کند، مجرم است و این اداره کل براساس مأموریت ذاتی خود در حد توان در برابر این تخلف ایستادگی می کند. وی افزود: برابر پیگیریهای فراوان این اداره کل، عملیات مذکور در حریم توس متوقف و جابه جایی دکل فوق در دستور کار قرار گرفت، به طوری که در مورخ 85/9/12 جلسه بازنگری و بررسی اولیه خواستهها و انتظارات سازمان میراث فرهنگی در محل پایگاه توس برگزار شد.
مدیر کل میراث فرهنگی خراسان اظهار داشت: به رغم کوششهای شبانهروزی این اداره کل درخصوص جابه جایی یا کاهش ارتفاع دکل برق، متأسفانه عملیات سیم کشی این دکل دوباره آغاز گردید که بر این اساس دو شکوائیه علیه پیمانکار و مدیر عامل شرکت برق منطقه ای خراسان تنظیم و به مراجع قانونی ارسال شد.
وی در ادامه به دستور قاضی مرادپور درخصوص توقف عملیات در منطقه مذکور و تعهد کتبی مجری و پیمانکار طرح اشاره نمود و افزود:در اولین جلسه رسیدگی به شکایت میراث فرهنگی،مدیر عامل شرکت برق منطقهای خراسان حضور نداشت.
لشکری یادآور شد، طبق ماده 560 قانون مجازات اسلامی هر کس بدون اجازه از میراث فرهنگی به حریم آثار فرهنگی و تاریخی تجاوز و یا مبادرت به عملیاتی نماید که در نتیجه آن به آثار و بناهای مذکور خرابی یا لطمه وارد آید، علاوه بر رفع آثار تخلف و پرداخت خسارت وارده به یک تا سه سال حبس محکوم می شود.