سخن های دیرینه
(سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه)/نوشته جلال خالقی مطلق/به کوشش علی دهباشی
چاپ اول ـ 1381/488 صفحه ـ نشر افکار/برگرفته از: بخارا شماره 29-30
بعید می دانم کسی با این سخن استاد فقید مجتبی مینوی هم داستان نباشد که: «شاهنامه فردوسی از برای مردم ایران از سه لحاظ مهم است: اول اینکه یکی از آثار هنری ادبی بسیار بزرگست و از طبع و قریحه یکی از شعرای بزرگ قوم ایرانی زاده است و بر اثر همت و پشت کار و فداکاری او و بیست سی سال خون جگر خوردن او بوجود آمده است. دوم اینکه تاریخ داستانی و حکایت نیاکان ملّت ایران را شامل است و در حکم نسب نامه این قوم است. سوم اینکه زبان آن فارسی است و فارسی محکمترین زنجیر علقه و ارتباط طوایفی است که در خاک ایران ساکنند.1»
از سوی دیگر نام استاد دکتر جلال خالقی مطلق با شاهنامه، این حماسه ملی ایران، در آمیخته است به گونهای که به محض شنیدن نام ایشان، شاهنامه به خاطر میآید. استاد با فروتنی در سر سخن عنوان کتاب را برگرفته از شاهنامه و به معنی حرفهای کهنه میگیرد. در کارنامه دکتر خالقی مطلق، پیشتر و آن هم به همت علی دهباشی، «گل رنجهای کهن» را میبینیم. سخنهای دیرینه ادامه مجموعه پیشین است. در صفحات نخستین پس از معرفی کوتاه استاد خالقی مطلق و برشمردن مجموعه تألیفات و مقالات (به زبانهای مختلف)، نقد، پاسخ به نقد، گفتگو، یادداشتهای کوتاه، داستان و نمایشنامه، فیلمنامه و شعر.
گفتار نخست «قطعاتی از اسطورههای ایرانی در نوشتههای گریگور ماگیستروس» که ترجمهای از متن آلمانی است و چند یادداشت توسط مترجم بر آن افزوده شده است.
گفتار دوم «یکی دخمه کردش ز سمّ ستور» نگاهی به پایان نبرد رستم و سهراب دارد. رستم پس از کشتن سهراب به فکر ساختن دخمهای برای سهراب میافتد و از دستبرد سارقان هراسان است. لذا تصمیم می گیرد که گور فرزند را به جای زر از سم اسب بسازد.
گفتار سوم «درباره عنوان داستان دوازده رخ» است. مؤلف پس از بررسی این داستان به این نتیجه میرسد که این داستان از آغاز حداقل دو عنوان داشته است یکی دوازده رخ و دیگری داستان گودرز با پیران.
گفتار چهارم «یکی مهتری بود گردنفراز» نام دارد. این گفتار به بازشناسی شخص سوم از سه شخصی که فردوسی آنها را میستاید اختصاص دارد. استاد خالقی مطلق با نگاهی دقیق و عالمانه نشان میدهد که شخص موردنظر فرزند ابومنصور محمد بن عبدالرزاق است.
گفتار پنجم «جوان بود و از گوهر پهلوان» نام دارد. این گفتار مطالعات سپستر درباره گفتار پیشین است و به نوعی تکملهای بر فضل قبل میباشد.
گفتار ششم به «تطهیر معنوی با آب در شاهنامه» اختصاص دارد. همانگونه که از عنوان پیداست این گفتار به این نکته میپردازد که در شاهنامه آب نه تنها پاککننده اجسام است بلکه هر چیز را که از نظر معنوی ناپاک باشد میشوید.
گفتار هفتم «اهمیت شاهنامه فردوسی» را بر میشمارد. مؤلف شاهنامهشناس تلاش میکند که اهمیت شاهنامه را برای «همه» تبیین کند و «نه چند تن اهل فن».
1ـ شاهنامه و میتولوژی 2ـ شاهنامه و تاریخ 3ـ شاهنامه و فرهنگ باستان
4ـ شاهنامه و ادبیات پهلوی 5ـ شاهنامه و فرهنگ ایران اسلامی 6ـ شاهنامه و زبان فارسی 7ـ شاهنامه و ادبیات فارسی 8ـ شاهنامه و هنر شاعری 9ـ شاهنامه و ملیت ایرانی شاخصههایی هستند که به عنوان اهمیت شاهنامه معرفی میشوند.
عنوان گفتار هفتم «نگاهی کوتاه به فن داستانسرایی فردوسی» است. نویسنده چند دلیل برای برتر بودن فن داستانسرایی فردوسی ذکر میکند. به عنوان مثال به این نکته توجه میشود که فردوسی توانایی شگفتآوری در آفرینش لحظههای مهیج و دراماتیک دارد.
گفتار نهم «یادی از دانشمند رنجیده و ناکام : فریتس ولف» است. استاد خالقی مطلق پس از یادی از فریتس مایر اثر «فرهنگ شاهنامه» او را مهمترین کار درباره شاهنامه میداند.
گفتار دهم «عناصر درام در برخی از داستانهای شاهنامه» نام دارد. این گفتار به بررسی عناصر درام در سه داستان سیاوخش، فرود سیاوخش و رستم و اسفندیار اختصاص دارد. که در چهار بخش تحلیل می گردد: 1ـ پیش درآمد درام 2ـ ساخت درام 3ـ درگیری در درام 4ـ زبان درام.
گفتار یازدهم به «افسانه بانوی حصاری و پیشینه قالب ادبی آن» میپردازد. در این فصل به اهمیت چیستان در فرهنگ ما و اینکه افسانه بانوی حصاری که به طریق رمز بیان شده، در دیگر کتب کهن سابقهدار است، اشاره میکند.
گفتار دوازدهم نگاهی به «آغاز و انجام داستانهای شاهنامه» دارد. داستانهای شاهنامه با مقدمهای در آغاز داستان در موضوعات اندرز و موعظه و وصف حال یا وصف طبیعت شروع میشود.
سه گفتار سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم به موضوع « ایران در گذشت روزگاران» اختصاص دارد. مؤلف با نشان دادن پیشینه ایران در شاهنامه و اوستا و همچنین توجه به این نکته که در شاهنامه ایرانیان دعوی رهبری جهان و ایجاد نظم براساس بینش ایرانی مبارزه نیک و بد را دارند میپردازد. نویسنده «این خود برتربینی و بیگانه ستیزی را، نه میستاید و نه نکوهش میکند، بلکه فقط ثبت کرده است. ولی اینک در پایان میافزاید که به نیروی همین آگاهی ملی و فرهنگی بود که ایران توانست پیروزی اسکندر و عرب و ترک و مغول را تا حد بسیاری خنثی کند و خود را در دریای طوفانی تاریخ تا زمان حاضر بر سر آب نگهدارد.»
گفتار شانزدهم به «ایرانگرایی در شاهنامه» میپردازد. نویسنده به چهار عنوان اصلی در بررسی ویژگیهای کشش به ایران در شاهنامه اشاره می کند:
1ـ نگهداشت فرهنگ ایران 2ـ آرمان معنوی شاهنامه 3ـ پاسداری زبان فارسی
4ـ پیام ملی شاهنامه.
از گفتار هفدهم تا بیست و دوم مءلف با نگاهی دقیق و موشکاف به بررسی ارتباط بین «مرداس و ضحاک»، «کیکاوس و دیاکو» و «کیکاوس و کیاگسار»، «کیخسرو و کوروش» و «هوشنگ و دیاکو» با توجه به منابع مختلف میپردازد.
گفتار بیست و دوم به «برخی از باورداشت های همسان میان مآخذ هخامنشی و روایات شاهنامه» اختصاص دارد. ایرانیان علاقمند به تبدیل تاریخ به اسطوره هستند. استاد خالقی مطلق به برشمردن چند نمونه از این خوی ایرانی میپردازد.
گفتار بیست و سوم «اهمیت و خطر مآخذ جنبی در تصحیح شاهنامه» نام دارد. دشواریها و تعدد کتب و نسخ در تصحیح شاهنامه و همچنین منابعی که درست یا نادرست ابیاتی از شاهنامه را در خود دارند، موضوع این گفتار را تشکیل میدهند. این فصل به علت نگاه دقیق و موشکاف و استناد به کتب متعدد تا اندازهای تخصصی شده است.
عنوان گفتار بیست و چهار «اشتقاقسازی عامیانه در شاهنامه» است. در این گفتار مؤلف به بررسی وجه تسمیه و اشتقاقسازی (برایشسازی) چند کلمه با استفاده از متون کهن از جمله شاهنامه میپردازد.
«نظری درباره هویت مادر سیاوش» عنوان گفتار بیست و پنجم است. این گفتار با نگاهی دقیق به منابع گونه گون به نکتهای بدیع و تازه در باره نیت مادر سیاوش با وی میرسد.
گفتار بیست و ششم «نگاهی به هزار بیت دقیقی و سنجشی با سخن فردوسی» نام دارد. مؤلف ابتدا به ویژگیهایی درباره شیوه سخنسرایی دقیق و نیز اعتقادات او اشاره میکند سپس به خصوصیات لغوی و دستوری در شعر او میپردازد و نتیجهگیری میکند.
گفتار بیست و هفتم «درباره لقب بهرام، سردار مشهور ساسانی» است. نویسنده در این فصل هم بعد از بررسی منابع مختلف به این نتیجه میرسد که شوبین لقب بهرام نیز تحریف دیگری از لقب آرش میباشد.
گفتار بیست و هشتم ترجمه یکی از آثار تئودور نولدکه است. این گفتار به بررسی پیشینه «دیو سپید مازندران» و مقایسه آن با دیگر ادیان و ملل از جمله هندی و اسلاوی و یونانی است، میپردازد.
در گفتار بیست و نهم مؤلف میکوشد نشان دهد «تاریخ روز پایان نظم شاهنامه» به کدام یک از دست نویسهای شاهنامه اختصاص دارد. سال 384 هجری یا 400 هجری.
گفتار سی ام «تکرار در شاهنامه» را مورد نقد و بررسی قرار میدهد. مؤلف ضمن تحلیل علل تکرار در شعر فارسی و ذکر چند مورد معتقد است که فردوسی هیچ یک از داستانهای خود را از مأخذ شفاهی نسروده بلکه همگی را از منابع کتبی به نظم درآورده است. در پایان تکرار در شاهنامه را با توجه به حجم عظیم و کار طاقتفرسای سرایش آن قابل چشم پوشی میداند.
خوانندگان پس از مطالعه کتاب به این نتیجه میرسد که این مجموعه که به همت علی دهباشی تهیه شده است کاری است نو و سرشار از سخنهای تازه. نکتهای که نگرانکننده است این است که استاد دکتر خالق مطلق از سال 1992 به علت مشغله کاری و کسالت دیگر در کنگرهها و سمینارها شرکت نمیکنند. با امید به سلامتی استاد با این بیت این گزارش را به پایان می برم.
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
پانوشت ها:
1. فردوسی و شعر او, نگارش مجتبی مینوی, چاپ دوم, فروردین ماه 1354, کتابفروشی دهخدا
انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران به مناسبت نکوداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و همایش هزاره سرایش شاهنامه، مجموعه مقالات دانشمندان ایران و ایرانشناسان جهان را در کتابی با عنوان «هزاره فردوسی» منتشر کرد.
مجله کتابدار ارگان کتابخانه ملی تاجیکستان که نام ابوالقاسم فردوسی را بر خود دارد، در شماره اخیر خود چند مطلب را به شاهنامه اختصاص داده است.
به گزارش ایبنا «تاجیکان و شاهنامه»نوشته ضیا عبدالله،«شاعر تاجیک؛شهرت جهانی شاهنامه» نوشته دکتر رحیم جان شرافزاده، «صحنههای افسانهای در بخش تاریخی شاهنامه»تالیف دکتر مظفر محمدی، «فردوسی، شاعر عهد سامانیان» نوشته دکتر میرزا ملااحمد از جمله این مطالب هستند.
در این مطالب پیرامون تاریخ تالیف شاهنامه، مضامین اخلاقی شاهنامه، ترجمههای شاهنامه به زبانهای مختلف و اهمیت جهانی این کتاب بحث و گفتگو شده است. از جمله در مقاله «شهرت جهانی شاهنامه» آمده است: «...آغاز شهرت شاهنامه به زمان زندگی فردوسی موافق میآید. مناسبت ناخوشایند سلطان محمود و شاعران دربار او غیرمنتظره آبروی فردوسی و شهرت شاهنامه را بالا برد که نوشته تذکرهنگاران این معنی را تایید می کند. و از همان ابتدا در پیروی از این حماسه بی نظیر آثار و داستان های جذاب روی کار آمدند. از جمله در کشور فارسی زبان تاجیکستان به آموزش و تحقیق این اثر بی زوال توجه جدی صورت گرفت.در سال1925در این کشور نشریات دولتی تاسیس یافت و نخستین اقدام این انتشارات همانا چاپ داستان های شاهنامه –رستم و سهراب و گفتار اندر بهرام چوبینه بود.در سال1954داستان«جنگ اسفندیار و رستم»با زبان روسی ترجمه و نشر شد».
مولف مقاله در ادامه بر آموزش و تحلیل علمی شاهنامه اشاره کرده و افزوده است: "در سال 1934 مجله «برای ادبیات سوسیالیستی» مقاله استاد صدرالدین عینی پدر ادبیات نوین تاجیک را با عنوان «درباره فردوسی و شاهنامه او»را به طبع رساند که این مقاله در واقع ابتدای شاهنامه پژوهی جدید در تاجیکستان محسوب میگردد که گام بزرگی در این عرصه محسوب میشود".
مجله «کتابدار» نشریه کتابخانه ملی تاجیکستان، هر ماه به زبان فارسی تاجیکی و به دو خط فارسی و سرلیک منتشر میشود و در جامعه فرهنگی کشور از جایگاه ویژه ای برخوردار است.
بیشتر داستانها و روایتهای شاهنامه جنبه روایی داشته و ریشه در فرهنگ عامه ملت ایران دارد، بنابراین می تواند هویت، آرمانها و گذشته پر افتخار قوم ایرانی را بازنماید.
در همین زمینه با دکتر محمد مهدی ناصح محقق فرهنگ عامه و عضو هیا ت علمی دانشگاه فردوسی و مجمع علمی فرهنگسرای فردوسی به گفتگو نشستیم که میهمان این هفته ستون فردوسی نامه است.
دکتر ناصح با اشاره به اینکه بیشتر داستانهای شاهنامه از مقوله فرهنگ عامه است می گوید: ظاهراً قبل از فردوسی بسیاری از این داستانها صورت روایی داشته، زیرا وقتی تاریخ مدونی نباشد بسیاری از رویدادهای زندگی مردم در لباس افسانه، حکایت، و امثال و حکم در بین مردم رواج می یابد و از زمانی به زمان دیگر می رسد و در سینه ها باقی می ماند و سرانجام در عصری دیگر بر زبان شاعری توانا همچون ابوالقاسم فردوسی صورت شعرحماسی به خود می گیرد.
وی می افزاید: در شاهنامه بیشتر داستانهایی که جلوه اسطوره ای آن بارزتر است را باید به فرهنگ عامه مربوط دانست که از جمله آنها می توان به داستان بیژن ومنیژه ، رستم و سهراب، اکوان دیو و همچنین داستان افراسیاب اشاره کرد.
این محقق فرهنگ عامه ادامه می دهد: البته همین داستانها به احتمال قوی صورتی مکتوب هم داشته و در خدای نامه ها مضبوط بوده است و در برخی آثار کهن ملی و مذهبی هم ردپایی از آنها دیده می شود.
وی می افزاید: در این داستانها که مربوط به گذشته های بسیار دور قوم ایرانی است آیین های کهن ملی و مذهبی ایرانیان نمود یافته ولی فردوسی تنها ناقل آنها نبوده است بلکه دریافتی حکیمانه از آنها داشته و با باز آفرینی دوباره و به کار بردن امثال و حکم ارج و اعتبار بیشتری به آنها بخشیده است.
دکتر ناصح، داستانهای شاهنامه را به نوعی میراث فرهنگی قوم ایرانی می داند و می گوید: در این داستانها اعتقادات، باورها، آداب و رسوم و تمام مظاهر فرهنگی کلی و جزئی همچون آداب حکومت، آداب جنگ، معتقدات ویژه و سنتهای پهلوانان و شهریاران، رفتار و کردار ویژه مردم در جامعه، آداب مشورت و رایزنی، آداب ازدواج، آداب سوگواری، آیین نامه نگاری و ... انعکاس یافته است.
وی خاطر نشان می کند: حکیم توس در داستان پردازی خود از باریک بینی خاصی استفاده کرده و معمولاً جنبه هایی از فرهنگ عامه را مطرح نموده است که روح و هویت این ملت را تشکیل می دهد، به عنوان مثال دیو در فرهنگ عامه ایران مظهر سیاهی و پلیدی است و فردوسی دشمنان ایران را به صورت دیو نشان می دهد و در نقطه مقابل آنها رستم قرار دارد که مظهر روشنی و نماد ایران و ایرانی است.
وی می افزاید : در واقع در داستانهای شاهنامه دو جبهه مختلف فرهنگی یعنی خوبی و بدی و روشنی و سیاهی با هم در جدالند و در این پیکار، ایرانیان صبغه و رنگ تقدس و غیر ایرانیان رنگ شیطانی دارند.
این استاد دانشگاه، قصه ها و داستانهای کهن را صدای درونی هر ملت می داند و می گوید: همه تمدنهای مترقی و با سابقه، با وسواس افسانه ها و داستانهای خود را بررسی می کنند تا آرمانهای مردم خود را بشناسند، بنابراین داستانهای شاهنامه هم که در گذر سالیان دراز، صادقانه و خالصانه از دل مردم این سرزمین برخاسته است در حکم زندگی نامه این ملت و آیینه تمام نمایی از تاریخ گذشته ایران است که نسل امروز می تواند گذشته پر افتخار خود را در آن مشاهده کند.
وی در پایان تاکید می کند: متولیان فرهنگی جامعه و رسانه های دیداری و شنیداری، باید در جهت تثبیت و تقویت فرهنگ ملی و ارزشهای این فرهنگ، مردم به ویژه نسل جوان را با شناسنامه ملی خود که همان شاهنامه است آشنا کنند.
دکتر «جلال خالقی مطلق» نامی آشنا در عرصه شاهنامه پژوهی است. وی کسی است که بیش از 40 سال از عمر خویش را بر سر تصحیح این کتاب سترگ نهاده و اگر امروز با متنی نزدیک به گفتار فردوسی روبه رو هستیم، حاصل تلاشهای بی وقفه این محقق برجسته است.وی سالها ضمن تدریس زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی در دانشگاه هامبورگ آلمان، مشاغلی افتخاری همچون مشاور دانشنامه ایرانیکا، مشاور مجله ایران شناسی (واشنگتن) مشاور مبحث شاهنامه در دانشگاه های کمبریج و ادینبورگ را نیز بر عهده داشته است.از جمله آثار این شاهنامه پژوه برجسته می توان به تصحیح انتقادی متن شاهنامه در هشت جلد، یادداشتهای شاهنامه، سخنهای دیرینه و بیش از ده ها مقاله ارزشمند به زبان فارسی و زبانهای دیگر اشاره نمود.
شایان ذکر است، وی در سال 2002 میلادی جایزه مخصوص فردوسی را از سوی دانشنامه ایرانیکا دریافت کرد.
سفر دکتر خالقی مطلق به وطن، فرصت مناسبی بود تا با ایشان درباره شاهنامه پژوهی، بویژه تصحیح جدید ایشان به گفتگو بنشینیم.
حاصل این گفتگو با کسی که به باور کارشناسان از برجسته ترین شاهنامه پژوهان جهان است، هدیه ای است که در روز ملی بزرگداشت حکیم سخن، فردوسی طوسی، تقدیم شما خوانندگان گرامی می شود.
آقای دکتر، همه شما را با شاهنامه و تصحیح ارزشمندتان می شناسند؛ انگیزه شما برای ویرایش این اثر چه بود؟
**برای نوشتن تاریخچه ملت ایران، باید از شاهنامه شروع کرد، زیرا با شاهنامه هویت و ملیت ایرانی بنیانگذاری می شود و مردم با مطالعه این اثر ارزشمند، گذشته پرافتخار خویش را می شناسند. من از دوران کودکی با شاهنامه آشنا بودم و ابیات آن را حفظ می کردم، اما این آشنایی در حد یک دلبستگی ساده بود. بعدها که برای ادامه تحصیل به آلمان رفتم، هنگام حضور در کلاسهای ژرمانتیک و آشنایی با حماسه دیگر کشورهای جهان، از زاویه ای دیگر به این اثر ارزشمند نگریسته و با کشف و نظر جدیدی وارد عرصه شاهنامه پژوهی شدم. در واقع، از آن پس دیگر داستانهای شاهنامه را برای تفنن نمی خواندم، بلکه هدفم آشنایی با زبان، افکار و آرای فردوسی و بینش پهلوانان و شخصیتهای تأثیرگذار شاهنامه بود. این بینش جدید موجب شد رساله دکترایم را درباره «زنان شاهنامه» بنویسم پس از تعمق در این اثر، متوجه شدم تصحیح های شاهنامه مانند چاپهای بروخیم، مول و مسکو، اشکالها و نقص هایی بزرگ دارد و شاهنامه به طور جدی نیازمند یک تصحیح علمی است. بنابراین، از سال 1970 م تصحیح شاهنامه را آغاز کردم.
برای تصحیح شاهنامه، از چه نسخه هایی بهره بردید و معیار شما برای گزینش این نسخه ها چه بود؟
**من نزدیک به 50 نسخه خطی شاهنامه را بررسی کردم که وقت و هزینه زیادی برد، بویژه اینکه تهیه میکرو فیلم از این نسخه ها کار ساده ای نبود، بنابراین، پس از 10 سال نسخه هایی را که اعتبار بیشتری داشتند و ابیات الحاقی آنها کمتر بود، انتخاب کردم و در عین حال برای بی نیازی پژوهشگران از چاپ مسکو، چند نسخه ای را که در شاهنامه مسکو استفاده شده بود، وارد کار نمودم. در شاهنامه مسکو از سه، چهار نسخه بهره برده اند که نسخه لندن معتبرتر است و از سه نسخه دیگر دو تای آنها را که اعتبار متوسطی دارند، برای اینکه محققان بین دو چاپ در رفت و آمد نباشند، برگزیدم؛ اما نسخه چهارم یعنی نسخه لنینگراد را که اعتبار چندانی ندارد، کنار گذاشتم و در مجموع تشخیص دادم که 15 نسخه کافی است. البته در مجموع از 16 نسخه بهره بردم. همچنین، ترجمه بنداری هم که اساس آن نسخه ای کهن تر از نسخه های خطی موجود است، کمک زیادی به من کرد.
برخی از منتقدان به دلیل اساس قرار دادن نسخه فلورانس بر شما خرده می گیرند، در این زمینه چه نظری دارید؟
**نسخه فلورانس به آن معنا که در ایران می گویند، نسخه اساس من نبوده بلکه در جمع به عنوان معتبرترین نسخه آن را انتخاب کردم. از سوی دیگر، چشم بسته و کورکورانه از نسخه فلورانس پیروی نکردم و چند صد بیت از آن را به حاشیه بردم، زیرا روش تصحیح من انتقادی است و این روش همچون روش ماشینی از یک نسخه پیروی نمی کند، بلکه یک نسخه را به عنوان اقدم یا اصح نسخ به متن و بقیه را به حواشی می برد.بنابراین، شیوه ما بر اساس ضبط کهن تر بوده است و در دستنویس فلورانس ضبط کهن در مجموع بیشتر است، ولی به این معنا نیست که اعتبار مطلق داشته باشد. البته، شیوه تصحیح انتقادی، نیازمند توضیحات مفصلی است که من به طور کامل آنها را در یادداشتهای شاهنامه شرح داده ام.
یادداشتهای شاهنامه را پس از پایان یافتن کار تصحیح، نگارش کردید؟
**یادداشتهای شاهنامه را که در حدود 2500 صفحه است، همزمان با تصحیح انجام دادم، زیرا مسائلی هست که اگر به بعد موکول شود، فراموش می شود؛ اما با فاصله زمانی زیادی از انتشار نیمی از تصحیح شاهنامه منتشر شد و من در این یادداشتها به توضیح برخی از واژگان و بیتهای دشوار شاهنامه پرداختم و درباره ریشه معنایی بسیاری از واژه ها با ارائه دلایل علمی بحث کرده ام و گاهی درباره شخیصتها، داستانها، مضامین و دلایل برتری بیتی بر بیت دیگر، توضیح داده ام.
در ضمن گفته هایتان، به هزینه گزاف تصحیح شاهنامه و مشکلات این کار اشاره کردید. مؤسسات و نهادهای داخل کشور از شما حمایت نکردند؟
**وقتی کارم را شروع کردم ( 1970 م) آغاز انقلاب بود و کسی به این مسائل توجه نداشت. از سوی دیگر، هیچ یک از نسخه هایی که از آنها استفاده کردم در ایران نبود و در سراسر جهان پراکنده بود. در هامبورگ هم دوست و همکاری نداشتم که به من کمک کند، اما خوشبختانه هنگامی که واقعاً احساس کردم با از دست دادن نیروی جوانی، کم سو شدن چشم ها، درد دست و درد کمر، این خطر وجود دارد که نتوانم تصحیح شاهنامه را به پایان برسانم، همکارانی یافتم و دفتر ششم را با همکاری دکتر محمود امید سالار که در لس آنجلس زندگی می کند و دفتر هفتم را با همکاری آقای ابوالفضل خطیبی، عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی به پایان بردم.
آقای دکتر، شاهنامه فردوسی یکی از متونی است که در ادوار مختلف مورد دخل و تصرف بسیار قرار گرفته است. دلیل این مسأله چیست؟
** دخل و تصرف در ابیات شاهنامه گاهی از سر سهو قلم و در بیشتر مواقع عمدی بوده است. من دو گروه را در این تغییرات مؤثر می دانم؛ اول صاحبان دستنویس ها که برخی از آنها طبع شعری هم داشتند و گاهی ابیاتی را به متن اصلی اضافه می کردند. گروه دوم کاتبان بودند که برخی بیتهایی را که صاحبان دستنویس ها در حاشیه نوشته اند، وارد متن می کردند، گاهی نیز فکر می کردند شاهنامه در جایی کم و کسر دارد و ابیاتی را به آن می افزودند و یا اگر بیتی را نمی فهمیدند ویا واژه ای کهنه بود، آن را حذف می کردند.
ابیات الحاقی شاهنامه بیشتر مربوط به چه قسمتهایی است؟
**این ابیات بیشتر در داستانهایی است که بسیار مورد توجه خوانندگان بوده است. یکی از آنها داستان رستم و سهراب است و تقریباً در بیشتر نسخه ها دو برابر چیزی است که خود فردوسی گفته است. همچنین در داستان بیژن و منیژه ابیات الحاقی بسیار است. داستان رستم و اسفندیار هم نزدیک به 500 بیت الحاقی دارد.
به نظر می رسد در حال حاضر شاهد یک رکود و ایستایی در روند تکاملی تصحیح متون هستیم؟
**من رکود و ایستایی نمی بینم. مثلاً اگر به شاهنامه نگاه کنید، می بینید در سالهای اخیر تصحیح های زیادی وارد بازار شده، در مورد سایر آثار هم همین طور است. هرچند باید توجه داشت که بسیاری از متون کهن، در گذشته تصحیح شده، بنابراین هرچه جلوتر می رویم، تعداد متون با اهمیت کمتر می شود؛ یعنی متون درجه 1 ، 2 و 3 تصحیح شده مگر اینکه نسخه خطی مهمی به دست آید. البته، من قبول دارم که در سالهای اخیر، گروهی در کار تصحیح به پخته خواری روی آورده اند. برای مثال، دیوان شاعری را که در گذشته بزرگانی با تحمل رنجهای بسیار و امکانات محدود زمان خودشان تصحیح کرده اند و رنج مقایسه نسخه ها را به خود داده اند، با کمی جابجایی و تجدیدنظر جزئی، با همکاری برخی از ناشران سودجو به نام خود منتشر می کنند، در حالی که اگر کسی می خواهد تصحیحی جدید را عرضه کند، باید نسخه های کهن را فراهم و آنها را به شیوه علمی مقابله کند.
اخیراً تصحیح دکتر جنیدی بحثها و اظهار نظرهای بسیاری را برانگیخت، درباره این تصحیح چه نظری دارید؟
** من به هیچ وجه مایل نیستم درباره کار شخصی مصححی دیگر نظر بدهم، چون اگر نظرم مثبت یا منفی باشد، باید در مورد کارهای بقیه هم نظرم را بگویم، زیرا محیط علمی ایران انتقاد را هر چند محترمانه و به دور از غرض ورزی باشد، برنمی تابد، بنابراین، بهتر است سخنی نگویم.
به عقیده شما، چه جنبه هایی از شاهنامه تاکنون ناشناخته مانده و نیازمند تأمل و بررسی بیشتری است؟
**بخش تاریخی شاهنامه به دلیل اطلاعات بسیار مهمی که از تاریخ، قوانین، آداب و رسوم و حتی ادبیات دوره ساسانی- که ماهیتش با ادبیات دوره های پیشین تفاوت دارد- ارائه می دهد، نیازمند بررسی بیشتری است، اما متأسفانه کمتر به این مبحث پرداخته شده است.
چرا؟
** زیرا این قسمت فاقد جذابیت داستانهای بخش حماسی شاهنامه است و از سوی دیگر بیشتر خوانندگان، شاهنامه را به عنوان اثری حماسی و شعری در نظر نگرفته اند، در حالی که در بخش دوم شاهنامه، فردوسی همچون یک مورخ بسیار دقیق، جزئیات زیادی از تاریخ این سرزمین را بازگو می کند.
شما در جایی گفته اید که در مطالعات شاهنامه پژوهی خود تحت تأثیر برخی از نویسندگان آلمانی بوده اید؟
**بله؛ البته این حرف من به معنای تقلید از آنها نیست، من از برخی از آرای «ولف» بویژه از فرهنگ شاهنامه اش بهره بردم. هرچند این فرهنگ صد در صد کامل و درست نیست، ولی به من کمک زیادی کرد. نظریات «نولد که» در کتاب ارزشمندش «حماسه ملی ایران» هم مرا تحت تأثیر قرار داد. به عنوان مثال، من با نظر «نولد که» درباره شفاهی نبودن منابع فردوسی موافقم و پس از سالها تحقیق و پژوهش به همان نتیجه ای رسیدم که وی پیش از من رسیده بود.
پس با نظریه «دیک دیویس» و «دیوید سن» درباره شفاهی بودن منابع شاهنامه مخالفید؟
**من در این زمینه چند مقاله منتشر کرده ام. به نظر من، نظریه این افراد بسیار سخیف است، زیرا آنها تا جایی پیش رفته اند که فردوسی یک نقال شده است! این افراد عقایدشان تا حدی فرنگی و بر اساس نظریه ای شتابزده و در نتیجه کاملاً بی پایه و اساس است.
جناب عالی سالها در کشور آلمان به تدریس مشغول بودید و با حماسه های کشورهای دیگر بویژه ادبیات حماسی اروپا کاملاً آشنایید. شاهنامه فردوسی در مقایسه با حماسه های دیگر کشورها چه جایگاهی دارد؟
**حماسه کشورهای دیگر، البته به جز ایلیاد و اودیسه هومر، اصلاً با شاهنامه قابل مقایسه نیست؛ آن هم به دو دلیل؛ نخست اینکه بیشتر حماسه های کشورهای آسیایی و کشورهای غربی همچون آلمان، یوگسلاوی و فرانسه شفاهی هستند و شاعرانی هم که آنها را سروده اند، حتی سواد خواندن و نوشتن نداشته اند. دوم اینکه ایران از نظر حماسه سرایی، گذشته بسیار شکوفایی دارد؛ یعنی حماسه سرایی یکی از موضوعات مهم ادبی ایران باستان بوده و این مسأله در دوره اسلامی هم باقی مانده و از اهمیت آن کاسته نشده است. بنابراین، حماسه هیچ کشوری، اهمیت شاهنامه را ندارد. همان طور که قبلاً هم عرض کردم، تنها حماسه ایلیاد و اودیسه هومر با شاهنامه قابل مقایسه است که البته در مورد آن هم جای سؤال است که آیا همه این کتاب راخود هومر سروده یا نه، در حالی که در مورد فردوسی این تردید وجود ندارد.
شما در مقاله ها و سخنرانیهای مختلف یادآور شده اید که تصحیح شما هنوز متن نهایی شاهنامه نیست و برخی از بخشهای این تصحیح نیازمند تجدیدنظر است.
**بله، من در حال حاضر در حال تألیف منتی بدون حواشی درباره شاهنامه هستم. البته، این متن رونویسی از شاهنامه ای که تصحیح کرده ام نیست، بلکه تجدیدنظری در این تصحیح است. یعنی مسائلی است که به مرور زمان به آنها رسیده ام، زیرا عموم خوانندگان نیازمند متنی علمی، تحقیقی، انتقادی و بدون حواشی هستند که به سخن شاعر نزدیک باشد و امیدوارم این متن حداکثر تا دو سال آینده به اتمام برسد.
در پایان، اگر صحبت خاصی هست بفرمایید.
** آخرین سخن من خطاب به ایران دوستان و هموطنان عزیزم است. ایران یک کشور باستانی و با فرهنگ است. این مسأله را همه جهانیان قبول دارند چرا خودمان باور نداشته باشیم؟ قدر این فرهنگ ارزشمند را دانسته و زبان و ادبیات فارسی را پاس بدارید، زیرا تمام هویت ایرانیان وابسته به زبان فارسی است و اگر خدای ناکرده این زبان خدشه دار شود، بنای هویت، استقلال و وحدت ملی ایرانیان به خطر می افتد. همه موجودیت ما به این است که با زبان واحدی که پس از گذشت قرنها و فراز و نشیبهای بسیار همچنان زنده و پویا به حیات خود ادامه می دهد، با یکدیگر سخن می گوییم.