پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

فردوسی سنگ بنایی گذاشت که باعث ماندگاری ایران شد

ابوالفضل خطیبی در نشست «نظم قلم؛ پاسداشت فردوسی» گفت: هویت ملی دو رکن بسیار مهم دارد؛ یکی رکن زبان فارسی و دیگری مجموعه‌ای از فرهنگ، تمدن، رسم‌ها و آیین‌هاست که در شاهنامه به بهترین صورت، تبلور یافته است. فردوسی سنگ بنایی گذاشت که باعث ماندگاری ایران شد.به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، خانه فرهنگ گلها به مناسبت روز قلم از ابوالفضل خطیبی، شاهنامه‌پژوه و فردوسی‌شناس درخواست کرد تا در نشستی با نام «نظم قلم؛ پاسداشت فردوسی» درباره شاهنامه فردوسی سخن بگوید. این برنامه عصر روز سه‌شنبه (14 تیرماه) ساعت 18 تا 20 برگزار ‌شد. 
چند سالی است که به پیشنهاد انجمن قلم ایران، روز چهاردهم تیرماه، به عنوان «روز قلم» در گاهشمار کشور به ثبت رسیده است. بنابر روایت‌ها، از کتاب آثار الباقیه‌ ابوریحان بیرونی، چنین نقل شده که سیاره تیر یا همان عطارد، در فرهنگ ادب پارسی، کاتب و نویسنده‌ ستارگان است. از همین ‌روی از دیرباز در ایران، این روز را روز نویسندگان دانسته و گرامی ‌داشته‌اند. 
خطیبی در ادامه سخنانش گفت: نکته اینجاست که در زمانی که شاهنامه سروده شد نشانی از ایرانشهر با مرکزیت واحد وجود نداشت و هر گوشه‌ای از ایران در دست حکومتی مستقل بود؛ دولت‌های سامانی، غزنوی و سلجوقی هرگز بر سراسر ایران حاکم نبودند و تنها بر بخش‌هایی از این سرزمین حکم می‌راندند. در چنین زمانی که ایرانشهر در دست دولت‌های متعدد بود، فردوسی سنگ بنایی گذاشت که باعث ماندگاری ایران شد. این که می‌گویند فردوسی ایران را زنده کرد، اشاره به همین معنا دارد. 
این شاهنامه‌پژوه یادآور شد: فردوسی دهقان زاده‌ای بود که در قرن چهارم ایرانیان را با پیشینه خود آشنا کرد و در شاهنامه‌اش نشان داد که چه فداکاری‌ها و پهلوانی‌ها از گذشته‌های دور در ایران شده است تا این سرزمین پایدار بماند. تفکر و اندیشه ایران متحد و یکپارچه از فردوسی آغاز و در سده‌های بعد در ادبیات ما حفظ شد. 
به همین دلیل است که شاعری مانند نظامی هنگامی که کتاب خود را به اتابک آذربایجان تقدیم می‌کند، او را «خسرو ایران» می‌نامد؛ چون در ذهن او اندیشه ایران یکپارچه وجود داشت. اندیشه یکپارچگی ایران تا به روزگار صفویان ادامه یافت و به دست آنها ایرانی متحد دوباره شکل گرفت. صفویان در کنار یکپارچگی ایران، به دو رکن دیگر هم توجه داشتند و آنها را در کنار اندیشه ایران متحد می‌گذاشتند؛ آن دو رکن، یکی تشیع بود و دیگری تصوف. 
مصحح دفتر هفتم و هشتم شاهنامه خالقی‌مطلق گفت: به خاطر همین است که می‌بینیم در دوره شاه طهماسب صفوی یکی از بهترین شاهنامه‌های مصور به نام «شاهنامه طهماسبی» پدید می‌آید. چون شاهان صفوی به شاهنامه بسیار اهمیت می‌دادند؛ در عین حال که پایبند به تشیع هم بودند. 
اهمیت دانش‌اندوزی در شاهنامه
وی افزود: من می‌خواهم روایتی از یک کتاب عربی که در قرن اول هجری نوشته شده است، بازگو کنم که در آن نویسنده سعی کرده است ایرانیان را تحقیر کند. این کتاب نوشته «سریر بن جریر» است که در سال 117 قمری مرده است. او «جهشیاری» نام داشت که یک نام ایرانی و به معنی «بخت یار» است. 
جریر می‌نویسد: «ایرانیان گروهی کاتب و دیوانسالار هستند، نه نیزه‌داران و مردان جنگ». در حقیقت او با این سخن می‌خواهد ایرانی را کوچک کند. چون آنچه در نزد اعراب جاهلی اهمیت داشت، شمشیر و نیزه بود، نه فرهنگ و قلم. اما در همین زمان، به گواه شاهنامه، آنچه در ایران اهمیت داشت سواد و علم‌اندوزی بود. 
تنها کافی است به این بیت‌ها و مصراع‌های شاهنامه توجه کنیم: «به فرهنگ باشد روان تندرست» یا «که فرهنگ آرایش جان بُود» یا «دبیری بیاموز فرزند را» جای دیگر می‌گوید: «میاسای ز آموختن یک زمان/ ز دانش میفکن دل اندر گمان/ گذشته سخن ها یاد دارد خرد/ به دانش روان را همی پرورد». 
وی افزود:‌ این که برخی می‌گویند در ایران باستان دانش‌اندوزی مخصوص طبقات خاصی بوده است و بعد این داستان را می‌آورند که انوشیروان به فرزند کفشگری اجازه نداد دانش بیاموزد، سخن درستی نیست. در این داستان بحث بر سر این نیست که انوشیروان مخالف سواد آموزی پسر کفشگر بود؛ بحث بر سر این است که کسی از طبقات پایین اجتماع نمی‌توانست به مقام دبیری دربار برسد. 
وی خاطرنشان کرد: این بسیار تفاوت دارد با این که می‌گویند انوشیروان با دانش اندوزی مخالفت می‌کرد. به این روایت هرگز نمی‌توان استناد کرد. سراسر شاهنامه نشان می‌دهد که در زمان ساسانیان بسیار به دانش اندوزی اهمیت می‌دادند.
اهمیت شاهنامه برای فارسی‌زبانان
وی افزود: در زمانی که شوروی از هم پاشید و هر یک از کشورهای وابسته به آن به استقلال رسیدند، در کشور تاجیکستان که از شوروی جدا شده بود، در میدان بزرگ شهر دوشنبه ـ پایتخت این کشورـ مردم مجسمه لنین را پایین کشیدند و به جای آن مجسمه فردوسی را گذاشتند.
پس می‌توان گفت لنین با جنگ تاجیکستان را تسخیر کرد و سال‌ها با زور و اجبار آن را نگهداشت اما فردوسی تاجیکستان را بدون جنگ فتح کرد. این فقط تاجیک‌ها نیستند که چنین احترامی برای فردوسی قائلند. در کشورهای دیگر هم بسیار از شاهنامه و فردوسی ستایش می‌شود. چون شاهنامه شناسنامه ملی نه تنها ایرانیان، بلکه شناسنامه تمام اقوام ایرانی، از جمله تاجیک‌ها و افغان‌هاست. حتی تاریخ تورانیان هم هست.

اسطوره رستم در زبان‌های غربی

احسان عابدی
رستم قهرمان ملی ایرانیان است،هزار و چند سال قبل، پهلوان اسطوره‌ای ایران، رستم با قلم فردوسی جان دوباره‌ای گرفت و در کارزار با اهریمنان و دشمنان ایران، دلاوری‌ها کرد، آن‌چنان که در گذر زمان بدل به معروف‌ترین قهرمان ایرانی و سمبل رشادت و نیرومندی شد.
فردوسی در شاهنامه سروده است: "که رستم یلی بود از سیستان / منش کردمی رستم داستان" و با این بیت بر نقش انکارناپذیر خود در خلق و پرداخت شخصیت بی‌همتای این قهرمان تاکید کرد، اما بی‌راه نرفته‌ایم اگر بگوییم که رستم نیز اسطوره فردوسی را خلق کرد و به او امکان زندگی در طول سده‌ها را داد، مثل اولیس که هومر شاعر، جاودانگی و شهرتش را مدیون اوست.
در این مورد نیز شهرت رستم و فردوسی با یکدیگر پیوند یافته‌است؛ گاه حتی رستم از خالق خود پیشی می‌گیرد و به واسطه جنگاوری‌های او، فردوسی و شاهنامه نیز بهانه خودنمایی پیدا می‌کنند، به‌ویژه در میان غیرپارسی زبانان و یا به‌طور خاص‌تر، غربی‌ها؛ خوانندگانی از این دست، اغلب به برش‌ها و فصل‌هایی کوتاه از شاهنامه دسترسی دارند و تنها بخشی از این کاخ نظم و شکوه بی‌نظیر آن را درمی‌‌یابند، آن هم بخش‌هایی که رستم و نبردهایش به آن جلوه دیگری بخشیده‌است.
در حقیقت، شیوه‌ای که در ترجمه شاهنامه فردوسی به زبان‌های غربی تاکنون رایج بوده، مبتنی بر گزینش فصل‌‌های درخشان آن است که در بیشتر آنها "رستم" نقش‌آفرینی می‌کند.
رویارویی او با اسفندیار یا کشته شدن سهراب به دست رستم، همواره از مضامین مورد توجه ایران‌شناسان و مترجمان شعر پارسی بوده و ترجمه‌های بسیاری از این فرازهای شاهنامه به زبان‌های مختلف منتشر شده‌‌‌است.

از نمونه‌های قدیم؛ ترجمه روکرت
یکی از نمونه‌های قدیمی، ترجمه فردریش روکرت (Friedrich Rückert) از تراژدی "رستم و سهراب" است.
روکرت شاعری بود زاده شهر شوانیفورت آلمان در اواخر قرن ۱۸ میلادی که شوق شرق و زبان‌های شرقی او را به سوی ادبیات فارسی و ترجمه اشعار حافظ، سعدی، مولوی و در نهایت، فردوسی، سوق داد.
آنه ماری شیمل (دیگر شرق‌شناس شهیر آلمانی)، ترجمه روکرت از حافظ را "کامل‏ترین و معتبرترین ترجمه" از این شاعر پارسی به زبان آلمانی می‌داند و بر ارزش آن صحه می‌گذارد.
اما اینجا صحبت بر سر شاهنامه و داستان‌های شگرف آن است که روکرت را شیفته خود کرده بود، به‌خصوص فراز "رستم و سهراب" که بنا به ذات تراژیک داستان، واجد کیفیتی غم‌انگیز و تکان‌دهنده است. شیمل ترجمه روکرت از این داستان را "حزین و دلنشین" می‌خواند و وفادار به متن.
این ترجمه سال ۱۸۳۸ به سرانجام رسید و از آن زمان بارها تجدید چاپ شده‌‌‌ که آخرین آن مربوط به چند ماه پیش است (فوریه ۲۰۱۱)، اما این‌بار تراژدی "رستم و سهراب" نه به شیوه کلاسیک (کاغذ و چاپ)، بلکه به صورت الکترونیکی منتشر شده‌است.

از نمونه‌های متاخر؛ ترجمه‌‌ کلینتون
یک و نیم قرن پس از فردریش روکرت، تراژدی منظوم رستم و سهراب توسط ایران‌شناسی دیگر به نام جرومی دبلیو کلینتون به شعری سپید برای خوانندگان انگلیسی زبان تبدیل شد؛ گرچه در این فاصله طولانی شاعران و ایران‌شناسان دیگری این تراژدی را به زبان انگلیسی برگردانده بودند، مانند ماتیو آرنولد در نیمه دوم قرن ۱۹.
در حقیقت، نمونه جرومی کلینتون از متاخرترین ترجمه‌های رستم و سهراب به یک زبان غربی است که سال ۱۹۸۸ منتشر شد.
جرومی کلینتون (۱۹۳۷ – ۲۰۰۳) استاد ادبیات و زبان فارسی در دانشگاه‌‌ پرینستون بود. قبل از انقلاب اسلامی چند سالی سمت مدیریت موسسه آمریکایی مطالعات ایران را برعهده داشت و همین خود دلیلی بود برای زندگی در تهران و آشنایی بیشتر با فرهنگ و ادبیات ایرانی. در همان سال‌ها بود که کتاب "بررسی انتقادی دیوان منوچهری دامغانی" را منتشر کرد، اما شهرت کلینتون بیشتر به واسطه شاهنامه و ترجمه فصل‌هایی از آن است، چنان‌چه پس از مرگ او، دوست و همکار ایرانی‌اش، دکتر احمد کریمی حکاک مقاله‌ای نوشت که عنوان "درگذشت یک فردوسی شناس" (Loss of a Ferdowsi scholar) را بر خود داشت.
کلینتون چند سال پس از ترجمه "تراژدی رستم و سهراب"، بار دیگر به سراغ شاهنامه و قهرمان معروف آن، رستم می‌رود و داستان "رستم و اسفندیار" را ترجمه می‌کند. این ترجمه سال ۱۹۹۹ با عنوان "در چنگال اژدها" منتشر شد و آن‌قدر ارزشمند بود که جایزه ترجمه لوئیس راث در سال ۲۰۰۲ را نصیب جرومی کلینتون کند.

کامل‌ترین نمونه؛ ترجمه دیک دیویس
از میان همه نمونه‌ها به نظر می‌رسد که ترجمه دیک دیویس می‌تواند زمینه بهتری برای شناخت غربی‌ها از اسطوره رستم به دست ‌دهد، چرا که در نوع خود از همه آنها کامل‌تر است.
به بیانی دیگر، او به یک نبرد یا تنها فرازی از زندگی قهرمان ایرانی اکتفا نکرده، بلکه داستان رستم را از آغاز تا انتها روایت کرده‌است؛ تولد معجزه‌آسای رستم به یاری سی‌مرغ، سال‌های جوانی، عشق‌‌بازی با تهمینه، نبرد تراژیک پدر با پسر، گذشتن از هفت خوان، رهایی بیژن به دست او، کشتن اسفندیار و در نهایت مرگ غم‌انگیز رستم، تعدادی از فصل‌هایی هستند که در کنار یکدیگر کتاب "رستم: قصه‌های عشق و جنگ" را شکل می‌دهند.
دیک دیویس (شاعر و مترجم انگلیسی) هم‌دوره جرومی دبلیو کلینتون است. زمانی که کلینتون ترجمه رستم و اسفندیار را منتشر کرد، دیویس بزرگ‌ترین پروژه ادبی زندگی‌اش را به نیمه رسانده بود.
این پروژه، فراهم آوردن متنی به نسبت کامل از شاهنامه فردوسی در زبان انگلیسی بود که اجرای آن قریب به هفت سال به طول انجامید (۱۹۹۶ تا ۲۰۰۳). در حقیقت، کار سخت دیک دیویس این ترجمه بود و می‌توان کتاب "رستم: قصه‌های عشق و جنگ" را پاره‌ای درخشان از آن دانست که سال ۲۰۰۷ به شکلی مستقل(گیریم با برخی تفاوت‌ها) منتشر شد.
رویکردی که دیویس در ترجمه شاهنامه داشته، متفاوت از اسلاف خود است؛ نه شاهنامه را کامل به نظم ترجمه کرده و نه کامل به نثر. به شعر سپید نیز در این مورد چندان اطمینانی نداشته‌است. از این رو به ترکیبی از نظم و نثر رسیده‌ که ریشه در سنت نقالی ایرانیان دارد، به این مفهوم که لحظه‌‌های معمولی اثر را به نثر درآورده و لحظه‌های حسی و عاطفی آن را به نظم.
این ترجمه نیز اقبال والایی داشته، به‌طوری که یک‌بار توسط نشریه واشنگتن پست به عنوان بهترین ترجمه سال برگزیده شد و بار دیگر نیز جایزه National Endowment for the Humanities را تصاحب کرد.

نمونه‌ای متفاوت؛ کمیک استریپ رستم
در نهایت به نمونه‌ای از هر حیث متفاوت می‌رسیم، نمونه‌ای که دیگر نمی‌توان نام ترجمه را بر روی آن گذاشت. اینجا رستم از متن اصلی دور می‌افتد و مستقل از شاهنامه و فردوسی ادامه حیات می‌دهد؛ قدم به سرزمین‌های دوردست می‌گذارد و مانند میلیون‌ها ایرانی که در این سال‌های اخیر مهاجرت کرده‌اند، او نیز در فرایند سازگاری و مطابقت با فرهنگ سرزمین‌ میزبان شرکت می‌جوید. به عبارتی، مجموعه کمیک استریپ رستم، تصویری دیگر از این قهرمان ارائه می‌کند که بیشتر از آن‌که ایرانی باشد، غربی‌ست.
اولین جلد از این مجموعه سال ۲۰۰۵ منتشر شد که نام "رستم و سهراب" را بر خود داشت در حالی که از عناوین سه جلد دیگر نمی‌توان حدس زد کدام بخش از شاهنامه الهام‌بخش نویسندگان و طراحان آن بوده‌است. این عناوین عبارتند از "بازگشت پادشاه"، "نبرد با دیوها" و "در جستجوی پادشاه".
مجموعه نیز حاصل همکاری بروس بهمنی (نویسنده و ویراستار)، روبرت ناپتون (نویسنده و ویراستار)، کامرون دورقی (ویراستار)، جیمی دورقی (ویراستار) و کارل آلتستاتر (تصویرساز) است (چهار ایرانی مهاجر در کنار هنرمندی غربی) و به نظر می‌رسد که طرفداران خود را بیشتر از میان نسل دوم ایرانیان مهاجر پیدا کرده‌است.

گرامیداشت هزارمین سال سرایش شاهنامه در گرجستان

مراسم گرامیداشت هزارمین سال سرایش شاهنامه توسط رایزنی فرهنگی ایران در تفلیس و انجمن شاعران گرجستان در محل کتابخانه مرکزی آکادمی علوم برگزار شد. سفیر ایران در گرجستان در این مراسم تاکید کرد که فردوسی حکیم بود و قرن‌ها به این نام شناخته شد.به نقل از اداره کل روابط عمومی و اطلاع‌رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، مجید صابر، سفیر ایران در گرجستان، با قدردانی از برگزارکنندکان این برنامه ادبی و با تاکید بر این که فردوسی پدر زبان فارسی محسوب می‌شود، گفت: تنها مشخصه فردوسی این نیست که شاعر و صاحب کتاب شاهنامه باشد؛ بلکه وی حقیقتا حکیم بود و قرن‌ها به این نام شناخته شد.
وی در ادامه شاهنامه را باعث اتحاد اقوام ایرانی معرفی خواند و درباره ویژگی‌های مهم و اساسی موجود در شاهنامه مانند آزادگی، یکتاپرستی، ارزش‌های والای انسانی و مجاهدت در راه حق سخنرانی کرد.
احسان خزاعی، رایزن فرهنگی ایران در تفلیس در این برنامه ادبی با اشاره به ثبت بین‌المللی هزاره سرایش شاهنامه در سازمان ملل متحد (یونسکو)، از خانم بلا شالواشویلی به عنوان یکی از مترجمان معاصر شاهنامه فردوسی تجلیل کرد و افزود: شاهنامه فردوسی پل ادبی محکمی بین ایرانیان و گرجیان برای تداوم روابط ادبی و فرهنگی است.
وی همچنین گفت: مراکز فرهنگی و علمی جمهوری اسلامی ایران به تلاش‌های ادیبان گرجی به وی‍ژه در زمینه ترجمه شاهنامه ارج می‌نهند.
در این مراسم ادبی که با استقبال از سوی علاقمندان برگزار شد، برای اولین بار 13 مینیاتور از یوسب گاباشویلی، هنرمند مشهور گرجی، در معرض دید عموم قرار گرفت.
مینیاتورهای مذکور در انتشار ترجمه‌های شاهنامه گرجی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

نگاهی به جهان واژگان فردوسی

شاهنامه؛ قله ادبیات حماسی جهان

شاهنامه

در طول تاریخ ایران،شاهنامه‌های زیادی توسط شاعران مختلف به نگارش در آمده است ،اما اثری که مقبول طبع همگانی قرار گرفت فقط شاهنامه فردوسی است چرا که یکی از بی‌نظیرترین آثار منظوم نه ایران که جهان است.

نام فردوسی در کنار بزرگانی چون هومر آمده است هرچند فردوسی به دلیل پرداختن به تعالیم والای انسانی و اخلاقی بر قله ادبیات حماسی جهان قرار می‌گیرد.

شاهنامه، حافظ راستین سنت‌های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در توفان حوادث تاریخی نابود می‌شد و اثری از آنها برجای نمی‌ماند. شاهنامه نه فقط بزرگ‌ترین و پرمایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهم‌ترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است. فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود. او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستان‌های کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می‌ورزید.

اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی‌شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستان‌های منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته‌های جمعی، ملتی کهن دارد. ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است. شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدودا از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است. فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می‌نهد که به قول خودش باد و باران نمی‌تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تاثیری ندارد.ر برخورد با قصه‌های شاهنامه و دیگر داستان‌های اساطیری فقط به ظاهر داستان‌ها نمی‌توان بسنده کرد. زبان قصه‌های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه‌های معمولی تنزل می‌دهد.

حکیم فردوسی خود توصیه می‌کند:

تو این را دروغ و فسانه مدان            به یکسان روش در زمانه مدان

از او هر چه اندر خورد با خرد            دگر بر ره رمز معنی برد

 

نبرد خیر و شر

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی ‌در هستی اند.

جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و... همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی‌ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می‌شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می‌گیرد.

زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت‌های گوناگون قرار می‌دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزش‌های عمیق انسانی مردمانش بر می‌خیزند و جان بر سر این کار می‌نهند.

برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه‌های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی ‌در خدمت همنوعان خویش گذرانده است. پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

شخصیت‌های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است. آنها ماموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند. قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه رویگردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می‌رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می‌دزدد. اغلب داستان‌های شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می‌آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می‌خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می‌رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می‌پروراند.

نگاهی به پنج گنج نظامی‌ در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می‌کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می‌گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی‌اش پرهیز می‌کند.

 

آفتاب آید دلیل آفتاب

تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می‌برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.

تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و... در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان‌ها شده است.

چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است:

چو خورشید از چرخ گردنده سر                          برآورد بر سان زرین سپر

پدید آمد آن خنجر تابناک                                     به کردار یاقوت شد روی خاک

چو زرین سپر برگرفت آفتاب                               سرجنگجویان برآمد ز خواب

و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:

چو خورشید تابنده شد ناپدید

شب تیره بر چرخ لشگر کشید

 

آهنگی دیگر

موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می‌شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چندبرابر می‌کند.

علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به‌کارگیری قافیه‌های محکم و هم‌حروفی‌های پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می‌دهد.

اغراق‌های استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.

برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس             هوا نیلگون شد، زمین آبنوس

چو برق درخشنده از تیره میغ                همی‌آتش افروخت از گرز و تیغ

هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش            ز بس نیزه و گونه گونه درفش

از آواز دیوان و از تیره گرد                      ز غریدن کوس و اسب نبرد

شکافیده کوه و زمین بر درید                  بدان گونه پیکار کین کس ندید

چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر                    ز خون یلان دشت گشت آبگیر

زمین شد به کردار دریای قیر                  همه موجش از خنجر و گرز و تیر

دمان بادپایان چو کشتی بر آب                سوی غرق دارند گفتی شتاب

تاکید مارزولف بر اهمیت رویکرد مردم‌شناختی به «شاهنامه»

اولریش مارزولف، به عنوان ایران‌شناس دو نکته درباره اهمیت شاهنامه یادآور شد. نخست اهمیت این اثر در حوزه زبان و ادبیات فارسی و دیگر، نسخه‌های مصور «شاهنامه» و بررسی آن‌ها از دیدگاه متخصصان هنر خاورمیانه. او بر اهمیت این اثر از دیدگاه «مردم‌شناسی» نیز تاکید کرد. 

مارزولف، رییس انجمن قصه‌شناسی دانشگاه گوتینگن آلمان، در گفت‌و‌گو با خبرگزاری کتاب ایران گفت: من دیدگاه سومی نیز درباره اهمیت «شاهنامه» دارم و آن دیدگاه مردم‌شناسی و قصه‌شناسی است. در برخورد با این اثر جایگاه «شاهنامه» در میان مردم را در نظر می‌گیرم.
وی ادامه داد: در این حوزه باید تلاش‌های سیدابوالقاسم انجوی‌شیرازی را یادآوری کنم. او سال‌ها در زمینه فرهنگ مردم تحقیق و پژوهش کرد. همچنین باتوجه به جایگاه «شاهنامه» در میان مردم سه جلد کتاب با عنوان‌های «مردم و شاهنامه»، «مردم و فردوسی» و «مردم و قهرمانان شاهنامه» تالیف کرد.
این پژوهش‌گر درباره کارهای خودش در حوزه «شاهنامه» توضیح داد: کارهای من در حوزه چاپ‌های «شاهنامه» است. چاپ‌های سنگی «شاهنامه» اهمیت به‌سزایی دارد و برای شناخت «شاهنامه» در میان مردم باید چاپ‌های سنگی این اثر را بررسی کرد.
وی افزود: این همان مسئله‌ای است که روشن می‌کند «شاهنامه» چگونه به میان مردم راه می‌یابد. در حقیقت «شاهنامه» به صورت شفاهی و یا به صورت مکتوب در میان علاقه‌مندان و مردم نفوذ کرده است.
مارزولف در ادامه به چاپ‌های نفیس «شاهنامه» اشاره و تشریح کرد: شماری از چاپ‌های «شاهنامه»، نفیس و برخی از آن‌ها بازاری و معمولی بوده‌اند. اما مسلم این است که چاپ‌های نفیس به‌دست مردم نمی‌رسیده و بیشتر چاپ‌های سنگی و معمولی «شاهنامه» در اختیار عموم علاقه‌مندان قرار داشته است. برهمین اساس از زمان ناصرالدین شاه در ایران و هندوستان «شاهنامه» بیش از ۳۰ نوبت به چاپ رسیده است.
وی در پاسخ به پرسشی درباره جایگاه «شاهنامه» در دیگر کشورها گفت: حدود یک ماه پیش در موزه هنرهای اسلامی شهر برلین، نمایشگاه نسبتا بزرگی برپا شد. در این نمایشگاه آثاری از دست‌نویس «شاهنامه» تا چاپ سنگی و کاریکاتور با موضوع «شاهنامه» به نمایش درآمد.
مارزولف در ادامه توضیح داد: همچنین در این نمایشگاه عکس‌هایی از «آلبوم مرقعات دیتس» به نمایش گذاشته شد. البته تاکنون متاسفانه کمتر روی این آلبوم کار شده است. این آلبوم مرقعاتی از نسخه‌های قدیمی «شاهنامه» و به ویژه دوران صفوی را شامل می‌شود.
وی در پایان یادآور شد: برپایی چنین نمایشگاهی اهمیت «شاهنامه» در دیگر کشورها و در میان مخاطبان غیرفارسی‌زبان را نشان می‌دهد.