استان پهناور خراسان با ساختار گونه گون و کهن زمین شناسی ، اقلیم متنوع و جاذب ، موقعیت ویژه جغرافیایی ، بی گمان از قدیمی ترین دوران حیات بشری ، بستر فعالیتهای بشری ، بستر فعالیتهای معیشتی ، بازرگانی و نظامی عمده بوده است ، به دلیل همین موقعیت خاص ، کهن ترین ، معروفترین و طو لانی ترین راه ارتباطی بین شرق و غرب یعنی (( جاده تاریخی ابریشم )) از طریق خراسان شرق را به غرب مرتبط می سازد.
تنوع جغرافیایی سرزمین خراسان با وجود آب و هوای کویری و گرم در بخش جنوبی و معتدل کوهستانی در شمال استان و به طور پراکنده در مرکز ، با ارتفاعات قابل توجهی نظیر بینالود ، هزار مسجد ، کپه داغ ، قهستان و… زمینه ای مناسب برای استقرار بشر از قدیمی ترین ایام و جذب اقوام وطوایف متعدد در دورانهای مختلف بوده است .، سرزمینی که نواحی مختلف آن عرصه رویش انواع نباتات مناطق سردسیری و گرمسیری از قبیل گندم ، برنج، بادام ، سیب ، انگور ، پسته ، خرما ،و… است .
مناطقی از آن استعداد پرورش انواع مختلف حیوانات اهلی و وحشی نظیر پلنگ ، گرگ ، شتر . اسب ، آهو ، گوسفند . بز و … داراست .
قدیمی ترین آثار حیات انسانی در ایران ، شامل تعدادی ادوات و دست افزارهای سنگی . با قدمت تخمینی 800 هزار سال قبل ، متعلق به دوران پارینه سنگی قدیم ، از بستر رودخانه کشف رود مشهد بدست آمده است . در حالی که قدیمی ترین مکانهای استقرار انسان ، حداکثر با قدمت 100 هزار سال در نواحی دیگر ایران نظیر آذربایجان ، لرستان و … شناسایی شده اند .
دومین مکان از نظر قدمت ، پناهگاه سنگی (غار) ((خونیک)) در نزدیکی بیرجند است که متعلق به دوره پارینه سنگی میانه با قدمتی بین 50تا60 هزار سال می باشد . از آن پس آثار و شواهد زندگی بیشماری از دوران نوسنگی تا آغاز دوران تاریخی در جلگه مشهد ، دره اترک علیا (قوچان) ، جلگه درگز ، بجنورد ، تربت حیدریه ، بیرجند و… شناسایی شده اند این شواهد و آثار به اقوام و ساکنان اولیه و بومیئ خراسان مربوط می شود که بنا به عقیده برخی محققان به عنوان اقوام (( آسیایی ))شهرت یافته اند و سراسر آسیای غربی از مدیترانه تا ترکستان و دره سند را فرامی گیرد .
ولی در حقیقت مهمترین مقطع تاریخ خراسان در سرآغاز دوران تاریخی ایران با ورود اقوام ((آریایی)) به فلات ایران پیوند می خورد . در این واقعه که در اغاز هزاره اول ق.م اتفاق افتاد ، آریایی ها تازه وارداز طریق خراسان به سمت نجد ایران پیش رفتند و بخش اعظم آنها آنچنان که از توصیفات (( اوستا )) برمی آید ، در خراسان و سیستان مستقر شدند و شاید به همین دلیل است که عمده حوادث آغاز تاریخ ایرانیان که در دو منبع (( اوستا)) و (( شاهنامه فردوسی )) ذکر شده است در مشرق ایران و در واقع در خراسان بزرگ رخ می دهد .
بسیاری از محققان ، زادگاه ((زردشت)) را مشرق ایران و بوژه حدود خراسان می دانند . برخی از داستانها و افسانه های محلی و از جمله داستان کاشتن سرو کاشمر در خراسان به یاد بود پذیرش آیین نو زردشت توسط ((ویشتاسپ)) نیز مؤید این نظر است . دیاکونوف نیز محل پیدایش زبان اوستایی را در آسیای میانه ، مشرق ایران ، افغانستان و خراسان کنونی می داند .
ادامه مطلب ...
(برگرفته ازگزارش شناخت تابران,جلد اول, رجبعلی لباف خانیکی, محمودبختیاری شهری, محمود طغرایی, مجید لباف خانیکی, بهزاد نعمتی,پژوهشگاه میراث فرهنگی خراسان) درباره ی نام توس, معنای آن وریشه ی کلمه تاکنون نظر دقیقی بیان نشده است. " بارتلمه " محقق آلمانی برای واژه ی tusa ریشه ی taos را احتمال داده است. این ریشه دارای دومعنی خالی, تهی وپوک ونیز آزاد, ول ورها است.(1) از طرف دیگر " هایر هُوفر" ذیل واژه ی tusa او راقهرمانی دلاور وجنگاوری ایرانی می داند ودرتوضیح این کلمه ترکیب tusaspa را به معنی دارنده یاسب رها شده می آورد ومعادل سانسکریت آن را tusaspa می نویسد که در واقع ترکیبی از صورت ضعیف شده ی فعل taos به اضافه ی اسم aspa است که این جا معنی ول, آزاد ورها, که معنی دیگری برای ریشه ی taos بوده, به کارگرفته است ومی نویسد صورت وادبی واژه های taus و tus واژه های tos و tus است.(2) کلمه taosa که صورت افزوده ی واژه ی tus است, در ترکیب اسم hu tsosa نام همسر وخواهر ویشاسپ نیز آمده است. در زیر نویس این واژه, بار تلمه taosa را اسم مذکر به معنی کسی که رانهای پهن وبزرگ دارد, آورده است (3) که شاید منظور انسانی قوی ودلیر باشد واحتمالا به نوعی اشاره به توس, یل جنگاور مذکور در اوستا باشد. با این تفاسیر, در اوستا هیچ گاه نام توس بر سرزمینی اطلاق نشده است. قابل توجه آن که برخی محققین به تایید نظر اسفندیار جی, سرزمین اورو urva را که بر طبق بند اول وندیداد, هشتمین سرزمین اهورا آفریده است, با منطقه توس یکی دانسته اند(4). که نمی تواند نظر چندان درستی باشد. در متون پهلوی به نام توس علاوه بر یک شخصیت پهلوانی, برنام شهر و کوهی نیز اطلاق می شود. کتاب شهرستانهای ایران, بناینگذار شهر را, شهرتوسِ نوذران می داند که نهصد سال سپاهبد بوده است(5). توس پهلوان ایرانی پسر نوذر ونوه منوچهر می باشد. پدرش مدت هفت سال پس از منوچهر پادشاهی کرد وسپس به دست اسفندیار تورانی کشته شد. توس مدتها سپاهبد کاووس وکیقباد وکیخسرو بود وچندی مدعی تاج تخت کیخسروشد؛ ولی در این راه موفق نشد وپادشاهی دراین خاندان با پدرش نوذر پایان یافت. توس درجنگ باتورانیان به همراه کیخسرو دلیریها کرد وکیخسرو به پاس دلاوریهایش, سپاهبدی لشگر ونگهبانی درفش کاویانی را به او سپرد واو را حاکم خراسان کرد. توس هنگامی که کیخسرو به قصد سفر به جهان دیگر رو به کوه وبیابان نهاد, به بدرقه او رفت وبا غایب شدن کیخسرو, او نیز در زیر برف جان سپرد. در سنّت مزدیستان او از جمله جاودانیهاست که در پایان جهان به همراه سوشیانس خواهد بود(6). |
یادداشت زیر یادمان راهنوردی استاد آصف فکرت به خراسان و زندگی در مشهد است،او از حرم (حریم خوشبوی و فضای ملکوتی) ،کتابخانه ی آستان قدس،استاد احمدی بیرجندی، پدر استاد حسن رحیم پور ازغدی، کودکی حسن رحیم پور،کار در آستان قدس و ... می گوید. نوشته هایش همچون همیشه خودمانی و دوست داشتنی و همراه با واژگان خراسانی(خُسُر،خانگک،حُلبه، شُدیار و . . .) است.واژگانی که امروز بدبختانه همسالان من در خراسان آنها را نمی دانند،همچنان که جداساختن هرات در ۱۲۶۳ خ. مایه آن گشت که هرویان امروز خود را ایرانی ندانند. (وب سایت آصف فکرت)
آستان قدس
سال 1361 خورشیدی بود که ناگزیر ترک کهن بوم و بر گفتم؛ از کابل راهی هرات و ازآنجا روانۀ مشهد مقدس شدم، و این سخت نومیدوارانه بود، زیرا سالی بیش نگذشته بود که یکی از همکاران ما در بخش زبان و ادبیّات اکادمی علوم (بخش فارسی دری) از آنجا برگشته بود و داستانهایی غم انگیز از هجرت می گفت که حکایت از دشواری اوضاعی که او را وادار به بازگشت ساخته بود، می کرد. یک شبانروز در هرات بودم ( اسد / مرداد 1361) که پیوسته از آسمان آتش می بارید. روز دوم به کمک خُسُر مرحومم، شادروان شهید حاج فتح محمد خان امیری، روانۀ مرز تایباد شدم. سواره و پیاده و افتان و خیزان به تایباد رسیدیم. راهی دشوار بود گرمای مرداد ماه، که در بلخ اسدِ آتشبار گویند، بر دشواری آن سفر هراسناک می افزود. طیّ طریق با رخدادهایی خوش و ناخوش همراه بود که چون حکایت آنها به افسانه شبیه است، ازان می گذریم.
در تایباد
به تایباد که رسیدم، به سفارش مرحوم حاج امیری سراغ دواخانه یا به قولی داروخانۀ آقای نورانی را، که فکر می کنم داروخانۀ سینا نام داشت گرفتم. آقای نورانی- پدر، از دوستان مرحوم حاج امیری بود که من هم باری ایشان را چند روزی درکابل دیده بودم. نیکمردی بود. اما او به رحمت حق پیوسته بود و فرزندش را هیچ ندیده بودم. نورانی جوان مرا به گرمی پذیرفت و پس از آن راهنوردی دشوار و هول انگیز، شبی آرام و خوش گذشت. آرامش شهر و دیار، پیشانی باز مهماندار و خوردنیهای خوشگوار نخستین شب آن چلّۀ تموز را بهار ِ سالی خوش ساخت.
ورود به مشهد
فردای آن روز به مشهد مقدس رسیدم و به زیارت حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء شتافتم. زیارتنامۀ امین الله را که ازبر داشتم خواندم و این ابیات خاتم ا لشعراء مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی را نیز که گاه و بیگاه در کابل با خود زمزمه می کردم به دنبال آن خواندم:
ســــــــلام علی آل طــــــــه و یاســین
ســـــــلام علـــــــی آل خیــرالنبیــــّین
سلام علی روضــــــــةٍ حلّ فیــــــهــا
امامٌ یبـاهی به المــــــــلک والــــــدین
امام بحق شــــــــاه مطلــق که آمــــــد
حریم درش قبــــــــــله گاه سلاطــــین
علی بن موسـی الرضــــا کاز خــدایش
رضـــا شد لقب چون رضا بودش آئین
پی عطــــــر روبنــــــــد حوران جنّت
غبار درش را به گیسوی مشــــــــکین
اگر خواهی آری به کـــــــــف دامن او
برو دامـن از هرچه جز اوست برچین