نصرتالله رستگار از به پایان رسیدن ویرایش و تدوین و زیر چاپ رفتن ترجمهی آلمانی «آدام پولاک» اتریشی از حدود ۲۰هزار بیت «شاهنامه»ی فردوسی در قالب شعر آلمانی خبر داد.
این استاد زبان و ادبیات و فرهنگ ایران در دانشگاه وین اتریش در گفتوگو با خبرنگار بخش فرهنگ و ادب (ایسنا)،عنوان کرد: این ترجمه شامل حدود ۲۰هزار بیت از بیتهای بخش تاریخی «شاهنامه»ی فردوسی است که در زمان جنگ جهانی دوم توسط «آدام پولاک» اتریشی ترجمه شده و پس از گردآوری و ویرایش، هماکنون در آلمان زیر چاپ است.
او افزود: پیش از این در نیمهی اول قرن نوزدهم نیز بخشی از «شاهنامه»ی فردوسی توسط «فردریش روکرت» به زبان آلمانی ترجمه شده بود.
به گفتهی رستگار، این ترجمهی آلمانی که توسط «آدام پولاک» انجام شده، از بخش اسکندر تا پایان بخش یزدگرد را شامل میشود و با کمک رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در اتریش با همکاری فرهنگستان علوم این کشور در ۱۶۰۰ صفحه و چهار جلد گردآوری، ویرایش و تدوین شده و به زودی در آلمان منتشر میشود.
پژوهشگر ارشد پیشین انستیتو ایرانشناسی اتریش که کار ویرایش و تدوین این اثر ترجمه را بر عهده داشته است، در پایان با بیان اینکه هنوز هیچ ترجمهی کاملی از «شاهنامه»ی فردوسی به زبان آلمانی منتشر نشده است، گفت: ترجمهی کامل «شاهنامه»ی فردوسی به زبان آلمانی سنگ بزرگی است که امیدواریم نسلهای آینده بتوانند با جمعآوری بخشهای ترجمهشدهی این شاهکار بزرگ ادبی از جمله ترجمههای «پولاک» و «روکرت» و دیگران، این کار بزرگ را به پایان برسانند.
نقل از مشهد خبر
عضو گروه جامعه شناسی هیئت علمی دانشگاه پیام نور درباره فرهنگ زیر آب زدن در مشهد گفت: زیرآب زدن نوعی خوش خدمتی کردن، چاپلوسی، خود شیرینی کردن است برای اینکه خودمان به نفع و سود شخصی برسیم.
در واقع زیرآب زدن در جامعه ایران (که در همه نقاط کشور وجود دارد) و همچنین در مشهد، برای رسیدن به موقعیت بهتر نسبت به فردی که آن موقعیت را قبلاً داشته است انجام می شود.
محمد حسن شربتیان در گفتگو با مشهد خبر درباره رواج فرهنگ زیرآب زدن درمشهد خاطرنشان کرد: شهر مشهد به دلیل اینکه با مهاجرت گستردهای از سایر مناطق مخصوصاً شهرستانهای خراسان مواجه است نتوانسته همانند پایتخت یک فرهنگ یکسانی را ایجاد کند. این امر منجر به این شده که فرهنگ به صورت ناهماهنگ و ناهمگون در مشهد سوق پیدا کند و شهروندان مشهدی از تجانس و همگونی خاص برای استفاده از یک فرهنگ یکسان حرکت نکنند.
اینجامعه شناس ادامه داد: این مسئله نشان میدهد که شهروندان مشهدی نتوانستند درکنار یکدیگر زیستن اجتماعی و زیستن فرهنگی را بپذیرند و به سمت فرآیندهای غلط رفتاری که یکی از نمونههای آن می تواند چاپلوسی یا زیرآب زدن باشد حرکت کنند. به عبارتی یک نوع حسادت اجتماعی، فقدان فاصلههای اجتماعی و صمیمتهای مناسب برخوردار نبودن فرهنگ همگون و یکدست و تاکید کردن بر دلایل اخلاقی به پای فضایل اخلاقی در به وجود آمدن این مسئله اثر گذاشته است.
وی بیان کرد: فقدان انسجام اجتماعی هماهنگ و یکدست، نبودن آموزشهای لازم برای بهرهمندی از فرهنگ شهروندی در رفتارهای شهرنشینی هماهنگ و اهمیت دادن به مسائل و مباحث غلط و پوچ در بین افکار و رفتارهای شهروندان مشهدی، نداشتن یک تفکر منطقی و فقدان راهکارهای لازم مدیریتی برای حذف این رفتار غلط، گسترش انواع آسیبهای فرهنگی و رفتاری، ترویج دروغ و درغگویی بین شهروندان، رشد منافع و موقعیت اجتماعی رفتن، تنظیم رفتارهای حسابگرانه به سمت سود شخص به جای نفع جمعی، آگاهی عمیق نداشتن به احادیث نبوی و رفتارهای علوی پسند، رشد رفتارهای دین گریزی و دین زدگی در حیات شهروندان مشهدی، فتوای آگاهی رسانه ای سوا و آموزش رسانه ای در بین شهروندان، عدم سیاستگذاریهای دقیق فرهنگی، فقدان برنامه های اجتماعی و آموزشی از سوی دستگاه های اجرایی جامعه شهری برای حل این معضل،عدم آگاهی و سیاست زدگی مدیران سازمانی نسبت به رواج این امر، وجود افراد بی لیقات و بدون تخصص درون سازمانهای ما منجر به ایجاد فرهنگ زیرآب زدن در مشهد شده است.
این متخصص جامعه شناسی درباره راهکارهای رفع فرهنگ زیرآب زدن درمشهد گفت: باید برنامه ریزیهای فرهنگی عمیقی از سوی متولیان امر سازمانی به صورت گسترده درون سازمانها و خانوادههای مشهدی انجام شود، سواد رسانه ای و آموزش رسانه ای از طریق صداوسیمای استان، مطبوعات محلی و سایتهای اینترنتی صورت گیرد.
برای حل این معضل، باید سیاستگذاری های فرهنگی و آموزشی درون سازمانی برای رفع این معضل انجام شود، نظارت بر عملکرد مدیران و افراد درون سازمانها بیشتر رواج پیدا کند، حذف سیاست زدگیها و رودرواییهای اجتماعی و سیاسی برای برکناری یکسری از افرادی که در رشد این معضل نقش دارند، تبلیغات فرهنگی و اجتماعی با تاکید بر ابعاد آموزشی در سطح شهر و سازمانها، اجرای پژوهش در کاربردی و عملیاتی برای شناخت، کارکردهای منفی و پیامدهای این معضل و ارائه پیشنهادات کاربردی و فرهنگسازی در جهت رفع این معضلات است.
گر دست دهد ز مغز گندم نانی/ وز می دو منی ز گوسفندی رانی/ با لاله رخی و گوشه بستانی/ عیشی بود آن نه حد هر سلطانی.
با ماشینی شدن نان، بساط نان تنوری در بیشتر جاها برچیده شد. دستگاههای پخت نان صنعتی، بزرگ و کوچک، دوار و غلطکی آمدند که از دریچهای خمیر را بگیرند و از دیگر دریچه نان تحویلت دهند، اما این نانها کجا و نان پر از بوی گرم تنور کجا.
درگذشته هر خانهای یک تنور داشت. بوی آتش و دود که از خانهای بلند میشد همه میدانستند که شمیم نان داغ هم از پیاش خواهد آمد. تنور در خانهها برای خودش جایگاهی داشت. به قول همشهریهای خیام "خـَنـَۀ تـُنـُر" یا خانه تنور، محلی بود که از یک سو در آن آرد و غله نگاه میداشتند و در جانبی دیگر هیزم.
پیش از زدن خمیر به تنور باید آن تنور را آماده کرد. این کار را نرم کردن تنور میگویند. پارچهای نخی آغشته به روغن "بنجیر" یا کرچک را به دیواره داخلی تنور میزنند تا در مقابل آتش دوام بیشتری داشته باشد. آن وقت هیزمها را آتش میزنند. دود آتش که فرو نشست و تنور گـُر گرفت و سرخ شد، آن وقت برای زدودن سیاهیهای دیواره، پارچه آغشته به روغن نباتی استفاده میشود و حالا وقت آن است که خمیر پهن شده روی سلّه را به تنور بزنند.
ساختن تنور در روزگار ما هم دربرخی از شهرکهای حومه مشهد رواج دارد. هنوز هم کسانی هستند که به کار ساخت تنور، یا به قول خودشان "تنورمالی" مشغولند. تمامی مواد ساخت یک تنور همین جا مهیا است. هیچ کدام وارداتی نیستند که اگر روزی تحریمی از راه رسید خللی در ساخت آنها ایجاد شود.
معدن خاک رس این اطراف کم نیستند. نمک فراوان است، کاه گِل و موی بز و شن هم یافت میشود. آن وقت تنها چیزی که میماند یک همت بلند است. ساخت یک تنور زحمت زیادی دارد و هر فرد در طول روز تنها قادر به ساخت یک تنور است. تنور چه آن وقت که متولد میشود و چه به وقت بلوغ از آدمهای اطرافش عرق بسیار میگیرد. شاید به همین علت حافظ گفته است:
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار/ که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
این گفته آن پیرمرد تنورفروش از خاطرم نمیرود: "آنچه که کار دست در آن نقشی نداشته باشد و طبیعت و طبیعی بودنش از بین برود، یک جای کارش همیشه میلنگد. نانهایی که روی آهنآلات درست میشوند همیشه نفخآور و اذیت کنندهاند اما نانهای تنوری همیشه خوشمزه و خوردنی بودهاند چون از تنوری در میآید که با دست و گل طبیعت درست میشود".
کارگاه تنورمالی اوستا غلام در حومه مشهد، در جایی به نام "قلعه ساختمان"، پنجاه سال است که گرم کار است. اوستا غلام بازنشسته شده و کمتر به آنجا میآید، کارگرهایش اما مشغولند.
رویترز: ولنتاین درتهران،از بسیاری از پایتختهای اروپایی باشکوه تر گرامی داشته می شود!
روانشاد دکتر پرویز رجبی
1-مقدمه:شاید در میان جشنهای ایران باستان،هیچ جشنی به اندازهء اسفندگان، آخرین جشن از جشنهای ماهانه،عاری از منبع تحقیق نباشد.پرداختن به اسفندگان بیشتر از این روی حائز اهمیت است،که این جشن،جشن زنان است.
اسفند در آیین زرتشت مظهر بردباری و تواضع اهورمزدا است و تخصیص اسفند روز اسفندماه به جشن«روز زن»ایران باستان،حکایت از توجه ایرانیان باستان و پیامبرشان، زرتشت،به زنان دارد.
در این بررسی،که به خاطر فقدان منبع،بسیار کوتاه خواهد بود،میکوشیم،با این جشن آشنایی بیشتری پیدا بکنیم.
2-واژهء اسفند:«سپنتا آرمتی» Spe?ntaa?mati (-آرمئیتی ?armaitr? ) ترکیبی از سه جزء«سپنته» Spe?nta (به صورت مؤنث- Spe?nta? )،یعنی پاک و نا- -اکنون بر پایهء آنچه گفته شد،فراخوان خود را از برادران ارجمند یهود بازگو میکنم.سازمان سهیونیسم و دولت اسرائیل برای خودشان هیچ دردی را درمان نکردند چه رسد برای من و شمای ایرانی.«میهنپرستی دوگانه»محال است.بیایید این ایران گرامی را از آن خود بدانید و در خوب و بد آن با ما انباز گردید.ما برای ساختن ایرانی آزاد وآباد حقا و واقعا و بهویژه به یاری شما اقلیتهای قومی و نژادی و قبیلهای و طایفی نیاز داریم.بیایید باهم برادرانه بنشینیم و دردهامان را در میان بگذاریم و پس از هماندیشی و گفتوگوهای بسنده،آن راه گشایشی را که بهترین است،برگزینیم.من از گردانندگان مجلهء«چیستا»و کارگزاران دولت جمهوری اسلامی(بهویژه وزارت ارشاد خود را در میان بگذارند.از روزنامهها،مجلهها و گاهنامههای ایران نیز خواهش میکنم با گستردهاندیشی،مجال باز شدن روی دمل را بدهند.یقین بدانید که تالی فاسدی نخواهد داشت.یقین بدانید که سهیونیان سخنی برای گفتن ندارند مگر از قبیل آنچه خداوند در قرآن میفرماید:
آلوده(-مقدس)،و«ارم» are?m ،یعنی درست و به جا(-همان خودش!)،و«متی» mati (از ریشهء مصدری«من» man -اندیشیدن).
به این ترتیب«سپنتا آرمتی»(>سپندا آرمتی>سپندار متی>سپندارمت> سپندار مذ[فارسی نو]>اسپندار مذ>اسپند>اسفند)یعنی اندیشهء درست پاک(- اندیشهء نیک-سازگاری-بردباری-فروتنی مقدس)1.
3-اسفند در گاثاها:چون هنوز از وجود و نقش هفت امشاسپند پیش از زرتشت، که پیامبر ایران باستان در سرودهای خود به آنها اشاره میکند،اطلاع چندانی نداریم2، ناگزیر بهترین نقطهء شروع برای آشنایی با این امشاسپندان سرودهای خود پیامبرند.
زرتشت در گاثاها 18 بار رسما از اسفندارمذ یاد میکند.از مجموع این اشارهها چنین برمیآید،که آرایش بهشت نکاستنی با اسفندارمذ است3.اسفندارمذ سازندهء جانوران است4و سرگردانانی را،که هنوز درست از نادرست تشخیص نمیدهند،یاری میکند5. و حتی زرتشت از او میخواهد،که در روز رستاخیز در آمرزیده شدن او(و پیروانش) (1)-در حالیکه در صحاح الفرس محمد بن هندو شاه سمرقندی از سدهء هشتم هجری،مانند بیشتر ماههای دیگر،اشارهای به اسفند نشده است،ابو خلف تبریزی در برهان قاطع(1062 شمسی باشد.و نام روز پنجم از ماههای شمسی هم هست.این روز را فارسیان بنابر قاعدهء کلیه،که پیش ایشان معمول است:که چون نام ماه با نام روز موافق آید عید کنند، در این روز جشن سازند و عید نمایند.نیک است رخت پوشیدن و درخت نشاندن در این روز به اعتقاد ایشان.و به معنی زمین هم گفتهاند[-]و نام فرشتهای هم هست که موکل زمین و درختها است و مصالح این ماه بدو تعلق دارد.
(2)-بعضی از دانشمندان از پیوند میان«ارامتی» aram?ati ریگ ودا با«آرمتی»گاثاها سخن به میان میآورند و میگویند،اسفندارمذ تنها امشاسپندی است،که در ریگ ودا هم(به صورت یکی از ایزدان)به چشم میخورد،ما بیآنکه وجود این پیوند را غیرممکن بدانیم، هنوز قرائن و شواهد موجود را برای اثبات این پیوند کافی نمیدانیم.جا دارد این پیوند و اصولا خویشاوندی فرهنگی و مذهبی ریگ ودا و گاثاها از نو مورد یک بررسی همه جانبه قرار گیرد.بدیهی است در این بررسی فقه للغه و خویشاوندی میان واژههای گاثایی و ودایی فصل ویژهای را به خود اختصاص میدهد.
(3).یسنا 28،بند 7.آیا باتوجه به اینکه سپندارمذ،دختر اهورائی(-)تبلور شخصیت زن در ایران باستان است،اینکه میگوییم،«کلید بهشت زیر پای مادران است»توجه به نقش این امشاسپند در ایران باستان داریم؟
(4).یسنا 31،بند 9.
(5).یسنا 31،بند 12.
به او کمک بکند6،و در جهان مادی به او توش و توان و نهاد راستین دهد7،و بد- کردارانی را که از نیکی روی میگردانند از راستی به دور دارد8.سپندارمذ همواره کارساز است و یاور راستی9و زرتشت از او میخواهد،در قبال نیکیهایی که برای دینداران آرزو میکند،برای او(و پیروانش)پاداش ببخشاید10،اسفندارمذ گشایشبخش هستی است11و به کشتزاران رامش میدهد12.و چون موکل زمین است زرتشت از او میخواهد، تا در روی زمین تنها فرمانروایان خوب به فرمانروایی برسند و مردم زندگی پاکی داشته باشند و چارپایانی که مایهء حیاتند پرورش یابند13.
همین مختصر همهء آن چیزی است،که ما به کمک گاثاها دربارهء سپندارمذ به دست میآوریم.جز این،هرچه میدانیم،از حدود شش تا 16 قرن پس از زرتشت تألیف یافته است14!!-البته لا بد مبتنی بر اسناد و مدارکی که در دست مؤلفان بوده است15.
4-زن در آیین زرتشت:در بخش نخست این گزارش اشاره کردیم،که اسفندگان جشن زنان است و به عبارت دیگر پنجم اسفند در ایران باستان روز زن بوده است.بنابر- این توجه به نقش زن در آیین زرتشت حائز اهمیت است.
باتوجه به نقشی که الاهههای مادر و اصولا رب النوعهای مؤنث در ایران باستان (6).یسنا 33،بند 11.
(7).یسنا 33،بند 12 و 13.
(8).یسنا 34،بند 9.
(9).یسنا 34،بند 10.
(10).یسنا 43،بند 1 و 16 و یسنا 44،بند 16.
(11).یسنا 46،بند 11.
(12).یسنا 47،بند 3.
(13).یسنا 48،بند 5.
(14).در بند هشن(سدهء دهم میلادی؟)،سپندارمذ چهارمین امشاسپندی است،که اهورمزدا آفریده است و وظیفهء او در روی زمین پرورش آفریدگان است.«او را نیکویی این که فروتن است.او را گله اوبار(ی)اینکه بدی را(که)بر پسندارمذ زمین رسد،همه را بگوارد.او را کمالاندیشی اینکه همهء بدی را که بدو کنند و به خرسندی بپذیرد.او را رادی اینکه همهء آفریدگان از اوزیند»[ترجمهء مهرداد بهار،(اساطیر ایران،تهران 1352،صفحهء 52 و 53)].
دین پناه سپندارمذ است و در حالیکه بنابر بند هشن،دین نخست بر بهمن آشکار شده است، به قول گزیدههای زاداسپرم(سدهء دهم میلادی)،«(دین)نخست بر زمین،بر سپندارمذ آشکار شد،سپس به هرمزد»[همانجا،صفحهء 149]
(15).دربارهء موقعیت منابع قابل دسترس مؤلفان،نگاه کنید به مقدمهای برای بهمنگان و «سده»،پرویز رجبی،چیستا،شمارهء 6،بهمنماه 1360.
(در میان ایرانیان آریایی و یا بومیان پیش از کوچ آریائیان)داشته است،احترامی که آیین زرتشت برای زن قائل است-صرفنظر از نظرات شخصی و انسانی زرتشت آزاده- بسیار موجه به نظر میرسد.
تاکنون هیچ سندی به دست نیامده است،که حاکی از آن باشد،که در آیین زرتشت به نحوی زن مورد تحقیر قرار گرفته باشد.و در سراسر ادبیات مزدیسنا همواره زن مورد توجه خاص بوده است و یا اسنادی که تاکنون به دست آمدهاند،هیچ مورخی نمیتواند سخن از برتری معنوی مرد بر زن به میان بیاورد.و اگر در اساطیر ادبیات مزدیسنائی پهلوانان نامدار قلمرو زندگی مادی را مردان تشکیل میدهند،قهرمانان زندگی غیرمادی، اغلب الاهههای بسیار ارجمندی هستند،که ستایش آنها و تواناییهایشان،زیباترین اوراق غنایی ادبیات مزدیسنایی را به خود اختصاص دادهاند.
میترا و آناهیتا،اگر هم پیش از ظهور زرتشت از خدایان نیرومند ایرانیان بودند16، پس از زرتشت-صرفنظر از ملاحظههای سیاسی و اجتماعی-به خاطر احترام مردم به اینان،از طرف آیین زرتشت استقبال میشوند و با چهرههایی دلپذیر و ستودنی،در قلمرو آیین،بر اریکههای پرحرفی تکیه میزنند!
تنها حرمت به زن است،که میتواند از میترا و آناهیتا چهرههایی بسازد،که مهر یشت و آبانیشت به دست میدهند.در مهریشت میترا زنی است،که دارای هزار گوش است.-خوشاندامی که دارای هزار چشم است.-بلندبالایی که در بالای برج پهن ایستاده.و زورمندی است،که بیخواب،پاسبان است.-نخستین ایزد مینوی،که پیش از خورشید فناپذیر تیز اسب در بالای کوه هرا[البرز]برآید.آن مهر بسیار توانا،تمام منزلگاهان آریایی را بنگرد.ده هزار دیدهبان دارد.توانا و از همه چیز آگاه و فریفته نشدنی است.از اوست،که خانههای سترگ از زنان برازنده برخوردار است.از گردون- های برازنده از بالشهای پهن و بسترهای گسترده بهرهمند است.در میان چالاکان چالاک- ترین و در میان ناشناسان ناشناسترین.در میان دلیران دلیرترین.در میان زبانآوران زبانآورترین.در میان گشایشدهندگان گشایشدهندهترین...کسی که پسران بخشد. کسی که زندگانی بخشد.کسی که سعادت بخشد.کسی که نعمت بخشد17.
و در آبانیشت،آناهیتا زنی است،زورمند و درخشان،سوار بر گردونه،لگام بر دست،روان در جستجوی نامآوری است.با چهار اسب بزرگ و سفید یکرنگ و یک (16).دربارهء میترا و آناهیتا نگاه کنید به«مهرگان»و«آبانگان»،پرویز رجبی،چیستا، شمارههای 2 و 3،مهر و آبان 1360.
(17).مهریشت(ترجمهء اسناد پورداود)،بندهای 7 و 13 و 27 و 30 و 65.
نژاد...اسبهای گردونهء آناهیتا را اهورمزدا از باد و باران و تگرگ و ژاله ساخته است.آناهیتا مطیع کیش اهورایی است و سزاوار است،که در جهان مادی مورد ستایش و نیایش قرار گیرد،که جانافزاست و فزایندهء گله و رمه و ثروت است و گیتی و مملکت.او نطفهء همه مردها را پاک میکند و مشیمهء زنها را برای زایش پاک میکند و زایش را آسان میسازد و به زنان باردار شیر میدهد.برای او بر روی دیوان[تخت] بستری زیبا و معطر با بالشهای گسترده مهیا است.اهورمزدا آناهیتا را از نیروی خودش به وجود آورده است،تا خانه و ده و قریه و مملکت را بپروراند.بازوان سفید آناهیتا به ستبری شانهء اسبها است.او باشکوه و آراسته و نیرومند است.دختر جوان بسیار برومند و خوشاندامی است.کمربند به میان بسته،راستبالا،آزادهنژاد،و شریف، که یک جبهء قیمتی بر چین زرین در بردارد.گوشوارهای دارد چهارگوش و زرین و طوقی زیبا بر گردن نازنینش.او کمربند میبندد،تا سینههایش ترکیب زیبا بگیرند و اندامش حالتی مطبوع پیدا کند!...آناهیتا به فرمان اهورمزدا به زمین میآید،تا دختران دم بخت و زنان جوان در وضع حمل از او یاری بطلبند18.
چقدر باید دختران دم بخت و زنان جوان مورد توجه خاص اهورمزدا باشند،تا فرشتهای از جنس خودشان مأمور آرامش آنها بشود و مشیمهشان را برای زایش آسوده پاک کند و زایمان را آسان سازد و سینهشان را پرشیر؟...
متأسفانه حجم گاثاها،نه تنها در مورد هر مسئله و پدیدهء دیگری،که تحقیق در بارهاش از ضرورتی برخوردار است،بسیار ناچیز است.با این همه در همین فضای کوچک به خوبی میتوان از نظر پیامبر ایران باستان دربارهء زن برداشت خوشهنجاری داشت:
زرتشت جاماسب را برای پوروچیستا،جوانترین دختر خود به شوهری نام میزند،اما از او میخواهد،پس از یک اندیشهگماری نیکو و مراجعه به خرد خود تکلیف پارساییاش را به جای آورد19.و جاماسب میگوید،پوروچیستا را به دلگرمی به دین رهبری میکنم،تا پدرش و شوهرش و برزیگران و آزادگان را از او خوشنودی فراهم آید20.آنگاه زرتشت خطاب به دوشیزگان در حال شوی گرفتن میگوید:
«سخنانی به دوشیزگان به شوی رونده گویم و به شما(نیز)پند دهنده.آن را به یاد بسپارید و دریابید،در نهادهای(خود)در کوشش زندگی منش نیک در راستی یکی از شما باید بر دیگری برتری جوید.چه این از برای وی (18).برگرفته از سراسر مهریشت!
(19).گاثاها،یسنا 53،بند 3.
(20).همانجا،بند 4.
مزد خوب بود»21.
با همهء کوتاهی کلام زرتشت،از قدیمیترین سند مکتوب ایرانی دربارهء زن چنین برمیآید،که پیامبر باتوجه خاصی نگران سعادت دوشیزگان و زنان است و از آنان میخواهد،تا در پرداختن به راستی بر یکدیگر برتری جویند.و چنین است،که در آیین زرتشت،روز خاص سپندارمذ،دختر اهورائی22،به زن اختصاص داده میشود.
شاید به خاطر شباهت زن به زمین،از نظر باروری است،که زرتشت چنین مقام والایی را برای زن قائل میشود و برای این مقام تبلیغ میکند:
«ایدون این زمین،زمینی را که ما را دربرگرفته است و این زنان را نیز میستاییم.و آن زنانی را که از آن تو بشمارند،ای اهورمزدا،و از راستی برگزیده برخوردارند،ما میستاییم»23.
5-جشن اسفندگان:متأسفانه،مانند همهء جشنهای ایران باستان،از چند و چون جشن اسفندگان نیز بیخبریم.حدود پانزده قرن پس از زرتشت ابوریحان بیرونی دربارهء اسفندگان مینویسد:«اسفندارمذ ماه روز پنجم آن روز اسفندارمذ است و برای اتفاق دو نام آن را چنین نامیدهاند و معنای آن عقل و حلم است.و اسفندارمذ فرشتهء موکل به زمین است.و نیز بر زنهای درستکار و عفیف و شوهردوست و خیرخواه موکل است زنان بخشش مینمودند[هدیه میدادند]و هنوز این رسم در اصفهان و ری و دیگر بلدان پهله باقیمانده و به فارسی مردگیران میگویند24.گردیزی دربارهء جشن اسفندگان مینویسد:«...و این نام فرشتهای است،که بر زمین موکل است و بر زنان پاکیزهء مستوره. و اندر روزگار پیشین این عید خاصه مرزنان را بودی،و این روز را مردگیران گفتندی، که به مراد خویش مرد گرفتندی...»25.
باتوجه به اینکه جشن مردگیران هنوز در بعضی از روستاهای ایران(البته نه حتما روز پنجم اسفند)وجود دارد،جا دارد این جشن در سطح کشور،مخصوصا در روستاها و شهرهای کوچک قدیمی مورد بررسی قرار گیرد26.
(21).گاثاها،بند 5،ترجمهء استاد پورداود(باتوجه به تفسیر این بند).
(22).یسنا 45،بند 4.
(23).یسنا 38،بند 1.برای مطالعه در توجه آیین زرتشت به زن،فروردینیشت نیز می- تواند سودمند باشد.
(24).آثار الباقیه،ترجمهء علی اکبر داناسرشت،تهران 1352،صفحهء 351 و 302. ابوریحان در کتاب دیگر خود،التفهیم،مینویسد:«...و پارسیان او را مردگیران خوانند.زیراک زنان بر به شوهران اقتراحها کردندی و آرزوهای خواستندی از مردان» (به کوشش استاد همایی،تهران 1352،صفحهء 260).
(25).زین الاخبار،به کوشش عبد الحی حبیبی،تهران 1347،صفحهء 247.
(26).تا جایی که نگارنده میداند،در روستای فرخان،سه کیلومتری شرق قوچان،هنوز این جشن روز سیزده فروردین برگزار میشود...[ و بسیاری دیگر روستاهای خراسان]
شامگاه دهم بهمن ماه تلویزیون را روشن کردم،گوینده رسانه ملی!!! گفت: ماه ربیع مبارک.!!!
به بهانه دهم بهمن؛ جشن سده
پیدایش آتش و جشن سده در نگاره شاهنامه تهماسبی
نگارهای از شاهنامه تهماسبی تصویرگر برپایی جشن سده در روزگار هوشنگ،
جانشین کیومرث، است و بازتاب این سپندینگی آتش را در نگاره جشن سده شاهنامه
تهماسبی به روشنی میتوان دید. از سویی دیگر در شاهنامه فردوسی، پیدایش
آتش به هوشنگ پیوند داده شده است.ه گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، جشن سده (10 بهمن) به روایت
نسخههایی از شاهنامه فردوسی، یادگار هوشنگ، پادشاه پیشدادی است. گویند
هوشنگشاه برای شکار با همراهان خویش به کوهستان رفت که نگاهش به مار سیاهِ
بزرگی خورد، سنگی به سوی مار رها کرد، سنگ به مار نخورد و به سنگ دیگری
خورد و جرقهای از این برخورد پدید آمد که بوته خشکِ کنار سنگ از آن جرقه
آتش گرفت و بدینسان آتش پدید آمد.
ابوریحان بیرونی در التفهیم از
جشن سده میگوید:«سده آبان روز است از بهمن ماه و آن دهم باشد و اندر شبش
که روز دهم است و میان روز یازدهم آتشها زنند و گرد بر گرد آن شادی کنند،
فاصله این جشن تا نوروز پنجاه روز است و پنجاه شب و نیز گفتهاند که از
فرزندان پدر نخستین صد تمام شد.»
شاهنامه شاه تهماسبی در سال 928
مهی توسط شاه اسماعیل صفوی برای پیشکش به فرزندش تهماسب میرزا سفارش داده
شد. خوشنویسی و نگارگری این اثر نزدیک به بیست سال زمان برد (تا سال 950
مهی). این دستنویس در ابعاد 47 در 32 سانتیمتر و در بردارنده 759 برگ و
258 نگاره است. 118 نگاره آن در ایران و دیگر نگارهها در موزههای جهان
نگهداری میشود. شاهنامه تهماسبی را باید وابسته به مکتب نگارگری تبریز
دانست. این مکتب برپایه دستآوردهای هنری پیش از صفویان و به ویژه مکتب
شکوهمند هرات پدید آمد. اوج این هنر به نیمه دوم فرمانروایی شاه تهماسب
صفوی (984 – 975 مهی) باز میگردد.
در نگارهای از شاهنامه
تهماسبی، برپایی جشن سده در روزگار هوشنگ، جانشین کیومرث، دیده میشود.
صخرهها گرداگرد زمینی را گرفتهاند که در آن جشن سده برپاست. درختان و
بوتهها زیبایی خیرهکنندهای به نگاره بخشیدهاند و صخرههای اسفنجی در
رنگهای گوناگون دیده میشوند. حیوانات گوناگون در لابه لای تنه درختان
نمایانند و آتشی دایرهوار، شعله کشیده است. هوشنگ با پوششی آراسته بیننده
جشنی است که بر پا شده است. چهرههای دیگر، از کنار صخرهها نگرنده این
رویدادند.
آتش در باور ایرانی از بخششهای ایزدی است که برای
بهرهجویی آدمی از جهان مینو به سوی جهان خاکی فرستاده شده است. شعله آتش
یادآور فروغ ایزدی نیز هست؛ از این رو سپند و مقدس بهشمار میرود. بازتاب
این سپندینگی آتش را در نگاره جشن سده شاهنامه تهماسبی میتوان دید. از
سویی دیگر در اسطوره ایرانی و نیز شاهنامه فردوسی، پیدایش آتش به هوشنگ
پیوند داده شده است.
شادمانی و سرور برپایی این جشن، به روشنی در نگاره آشکار است.
همانند
نگارههای دیگر، بیتهایی از شاهنامه به خط نستعلیق، بازگوکننده داستانی
است که نگاره آن با هنرمندی کممانندی در برابر چشم بیننده قرار گرفته
است. فضای زنده و روشن و حرکت موجوار قلم نقاش، بر تاثیرگزاری نگاره
افزوده است. اجزایی از تصویر نیز همانند دیگر نمونههای مکتب تبریز، چار
چوب نگاره را شکستهاند.