یوسف بینا؛ شهرآرا
امروز 22 تیرماه است. صفحات سالنامه فردوسی را ورق میزنم تا ببینم کدام
مناسبت فرهنگی، ادبی یا هنری در این روز ثبت شده است. در کنار چند مناسبت
دیگر، این عبارت را میبینم که در صفحه بیست و دوم تیرماه این سالنامه
نوشته شده است: «برگزاری نخستین جشنواره توس در مشهد» با خواندن این عبارت،
چند موضوع به ذهنم متبادر میشود؛ از الحاق توس به مشهد تا مصادره فردوسی
از سوی کشوری دیگر.
با خودم میگویم این بهترین فرصت است برای یادآوری
برخی نکات به خیلیها. برای نمونه به خیلیها یادآوری کنم که «توس» به دلیل
قرارداشتن آرامگاه فردوسی در آن، یک امکان بینظیر فرهنگی برای تبیین بخش
مهمی از تاریخ تمدن و فرهنگ ایرانزمین و معرفی آن به جهانیان است؛
یادآوری کنم که ما سالهاست از امکانات فرهنگی ویژهای که در پایتخت معنوی
ایران وجود دارد، غفلت کردهایم؛ یادآوری کنم که همین غفلتهاست که امروزه
منجر به این شده است که کشوری دیگر ادعای تصاحب سراینده حماسه ملی ایرانیان
را داشته باشد و ...
ممکن است بپرسید «تا کی باید این موضوعها را
یادآوری کنیم؟» یا حتی شاید بگویید «کو گوش شنوایی برای این یادآوریها؟»
اما من میگویم باید آنقدر این موضوعها را یادآوری کنیم که به همه گوشها
برسد. خداوند نیز انسان را به یادآوری برخی امور امر کرده است. پس باید
طبق وظیفهای که داریم، همچنان برخی موضوعها را به برخیها یادآوری کنیم و
بقیه امور را به همت مسئولان و متولیان امر واگذاریم.
اداره آرامگاه فردوسی را به اهلش بسپارید!
برای
اینکه بدانم در نخستین جشنواره توس که حدود 37سال پیش در مشهد برگزار شده
چه گذشته است، با دکتر محمدرضا راشدمحصل که در این جشنواره شرکت داشته است،
تماس میگیرم.
این شاهنامهپژوه مطرح در گفتگو با شهرآرا درباره این
جشنواره میگوید: جشنواره بینالمللی توس، جشنوارهای ادبی بود که با حضور
استادان و ادیبانی از داخل و خارج از کشور با محوریت شاهنامه در توس برگزار
شد؛ مسئول علمی این جشنواره دکتر سیدضیاءالدین سجادی بود و استادان
برجستهای همچون مرحوم دکتر احمدعلی رجاییبخارایی، دکتر محمدرضا
شفیعیکدکنی،
دکتر جلال خالقیمطلق و ... در آن شرکت داشتند.
دکتر
راشدمحصل میافزاید: این جشنواره از نظر علمی جشنواره مهمی بود و مقالههای
بسیارخوبی در آن ارائه شد که این مقالات در مجموعهای با عنوان «شاهنامه
فردوسی و شکوه پهلوانی» منتشر شده است؛ از نکات مهم و به یاد ماندنی این
همایش مقاله مرحوم دکتر رجاییبخارایی، استاد فقید دانشگاه فردوسی مشهد بود
که با عنوان «خردگرایی فردوسی قبل از کانت» در این همایش به صورت سخنرانی
ارائه شد.
از دکتر راشدمحصل درباره وضعیت کنونی توس میپرسم و اینکه
اکنون که خبر ادعای مالکیت فردوسی را از کشورهای دیگر میشنویم، چگونه
میتوانیم از این منطقه تاریخی برای تبیین جایگاه فردوسی برای جهانیان
استفاده کنیم که میگوید: با وضعیت کنونی آرامگاه فردوسی در توس، هیچ کاری
از پیش نخواهد رفت؛ البته ما نظراتمان را از راه دانشکده ادبیات و
فرهنگسرای فردوسی درباره توس اعلام میکنیم، ولی باید بدانیم با این وضعی
که آرامگاه فردوسی دارد، نمیتوان امیدی به حفظ شأن و جایگاه واقعی آن
داشت؛ امروزه به جای اینکه در آرامگاه فردوسی، موزهای ملی یا یک مرکز بزرگ
فرهنگیهنری داشته باشیم، میبینیم که بخشهایی از آن را برای دایر کردن
سوپرمارکت به اشخاص اجاره دادهاند؛ گویا مسئولان به چشم یک تجارتخانه به
آن نگاه میکنند.
وی تصریح میکند: باید اداره امور آرامگاه فردوسی در
توس را در اختیار نهادهای علمی و متخصص مانند دانشکده بگذارند یا دستکم آن
را به هیئت امنایی واگذار کنند که تعداد اعضای فرهنگی این هیئت امنا از
تعداد اعضای اداری آن بیشتر باشد؛ در این صورت میتوان امیدوار بود از این
امکان فرهنگی برای تبیین جایگاه فردوسی برای جهانیان استفاده کنیم.
حوزه تمدنی ایران؛ مسئله این است!
پس
از صحبت با دکترمحمدرضا راشدمحصل، با استاد مهدی سیدی، مورخ و
خراسانشناس برجسته مشهدی همسخن میشوم تا از او درباره ادعای تملک فردوسی
از سوی کشورهای دیگر بپرسیم.
مهدی سیدی در اینباره میگوید: اینکه
کدام کشور ادعای مالکیت فردوسی را دارد، مهم است؛ باید دید کدام کشور است؛
چون اگر این ادعا را برخی کشورها مانند ترکمنستان مطرح کنند، مسئله در حد
شوخی باقی میماند، اما اگر کشورهای دیگری مانند روسیه، تاجیکستان،
ازبکستان یا افغانستان این ادعا را مطرح کرده باشند، مسئله مهم است و باید
جدیتر با آن برخورد کنیم.
وی میافزاید: برای نمونه اگر از شما بپرسند
بین رودکی و فردوسی چه تفاوتی وجود دارد، چه میگویید؛ هیچ! هر دو از
شاعران بزرگ فارسیزبان هستند و هر دو جایگاه ویژهای در ادبیات فارسی
دارند؛ اما ببینید که زادگاه رودکی سمرقند است که امروزه در کشور تاجیکستان
واقع شده است و مدفنش نیز در همین کشور است؛ در مقابل، زادگاه فردوسی در
ایران است و مدفنش نیز در این کشور است؛ پس همانطور که کشور ما ادعای
مالکیت فردوسی را دارد، باید به کشوری مانند تاجیکستان نیز حق بدهیم که
رودکی را متعلق به خود بداند.
وی ادامه میدهد: «نوروز» نیز همین گونه
است؛ سالها پیش کشور تاجیکستان «نوروز» را که یک سنت کهنسال ایرانی است،
در یونسکو به عنوان «جشن ملی تاجیکستان» به ثبت رساند؛ در حالی که این سنت
ایرانی، امروزه در بیش از 20 کشور جهان جشن گرفته میشود.
سیدی
خاطرنشان میکند: ما باید بدانیم که «فرهنگ ایرانی» قلمرویی فراتر از
جغرافیای امروزی کشور ایران دارد؛ یعنی همانطور که ما یک «کشور ایران» در
نقشه جغرافیا داریم، یک «ایران فرهنگی» نیز داریم که باید حدود آن را تعریف
کنیم؛ این «ایران فرهنگی» حوزه تمدنی ایران است و «هویت ایرانی» را بهتر
به جهانیان نشان میدهد.
وی درباره «حوزه تمدنی ایران» اینگونه
میگوید: به نظر من هر کجای جهان که «نوروز» در آنجا جشن گرفته میشود، جزو
حوزه تمدنی ایران است؛ من «نوروز» را در این تعریف، مهمتر از «زبان
فارسی» میدانم، چراکه در برخی کشورهای غیرفارسیزبان مانند ارمنستان و
گرجستان و کردستان عراق و هندوستان نیز «نوروز» به عنوان یک جشن ملی مطرح
است؛ من معتقدم مجموع این کشورها که شمارشان بیش از 20 کشور در جغرافیای
امروزی جهان است، «حوزه تمدنی ایران» یا «ایران فرهنگی» هستند.
این
پژوهشگر ادامه میدهد: ما باید به این تعریف مهم و کلیدی از «حوزه تمدنی و
فرهنگی ایران» دست یابیم؛ مراکز فرهنگی بینالمللی مانند رایزنیهای فرهنگی
ایران در کشورهای دیگر نیز به چنین تعریفی نیاز دارند؛ یکی از پژوهشگران
در همایشی که از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، سال گذشته در مشهد
برگزار شد، بعد از سخنرانی من با همین موضوع، به پژوهشی که در کشور فرانسه
درباره حوزه تمدن فرهنگی ایران انجام شده بود اشاره کرد و گفت که سالها
پیش، پژوهشگران فرانسوی حوزه تمدنی ایران را در نقشه مشخص کردهاند و این
حوزه علاوه بر کشورهایی که همه میدانند، حتی هند و پاکستان را نیز در بر
گرفته است.
سیدی سخنش را اینگونه توضیح میدهد: برای نمونه «فارابی»
را در نظر بگیرید؛ این شخص را همه ایرانیان یک فیلسوف و دانشمند ایرانی
میشناسند؛ وی در فاراب متولد شده که امروز این منطقه در آن سوی سیحون در
کشور قزاقستان واقع است، مدفنش در دمشق در کشور سوریه است و آثارش را نیز
به زبان عربی نوشته است؛ درباره این دانشمند نه میتوانیم زبان را ملاک
قرار دهیم، نه محل تولد و نه مدفنش را؛ همین ملاکها باعث شده که در
قزاقستان او را اهل کشور خود بدانند و در سوریه نیز از او بهعنوان یک
دانشمند عرب یاد کنند؛ در حالی که اگر «حوزه تمدنی ایران» را تعریف و به
جهانیان معرفی کرده بودیم، امروزه هیچ دعوایی بر سر چنین شخصیتهای وجود
نداشت و همه اذعان میکردند که این دانشمندان متعلق به «فرهنگ و تمدن
ایرانی» هستند.
وی با اشاره به اینکه ما از تعریف این حوزه تمدنی غافل
بودهایم، میافزاید: وظیفه رسانهها و دانشگاهها و مراکز علمی، فقط طرح
موضوع است، اما وظیفه اصلی درباره مشاهیر ایرانی و تبیین تعلق آنها به
«حوزه تمدن و فرهنگ ایرانی» بر عهده نهادهای کلان تصمیمگیرنده در حوزه
فرهنگی است؛ به نظر من سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و رایزنیهای فرهنگی
ایران در کشورهایی که در حوزه تمدنی ایران جای میگیرند، وظیفه دارند این
حوزه را تعریف و به جهانیان معرفی کنند.
مهدی سیدی در پایان سخنانش
خاطرنشان میکند: ما اگر برای یکبار مسئله تعریف «حوزه تمدن ایرانی» را حل
کنیم، دیگر با هیچ یک از کشورها بر سر مالکیت مشاهیر و میراث فرهنگی خود
دعوا نخواهیم داشت، اما اگر بخواهیم این مسئله را کوچک کنیم و مصداقی به آن
بنگریم، باید بر سر هر کدام از مشاهیر مانند مولانا، فردوسی، نظامی و ...
با کشورهای دیگر وارد دعوای فرهنگی شویم.
سلامسلام
وبلاگ خوبی دارین.
خواستی تبادل لینک کنی خبرم کنم.
عنوان:وب مانی
لینک:http://www.PersianXchange.ir/