بر اساس شاهنامه و روایتهای نزدیک به آن،جنگهای ایران و توران تا دوره پادشاهان سلسه بعدی ، به نام کیانیان ادامه مییابد ؛ اما در این رشته جنگها رویدادهای فرعی ولی مهم دیگری هم رخ دادهاند که در این قبیل آثار نیامده است و نوشتههای دیگر بدانها پرداختهاند.یکی از این روایتها حماسه مشهور آرش کمانگیر است که در زمان منوچهر – و به روایتی هم در روزگار پادشاهان پس از او یعنی نوذر پسر منوچهر یا زو پسر تهماسب – رخ داده است.
در رشته جنگهای ایرانیان و تورانیان ، افراسیاب ، شاه توران سپاه ایران را به عقب می راند و بخشهایی از سرزمین ایران را اشغال میکند.این وضعیت دیر زمانی ادامه مییابد و کار بر هر دو سپاه تنگ میشود. سرانجام پادشاهان دو کشور تصمیم به پایان جنگ میگیرند و برای تعیین مرز میان دو کشور ، ایرانیان پیشنهاد می کنند که از سپاه ایران کسی از فراز کوه البرز یا طبرستان تیری پرتاب کند و جای فرود آن مرز دو کشور شناخته شود . تورانیان با اطمینان از کوتاه بودن تیرپرتاب ایرانیان ، این پیشنهاد را می پذیرند.
به فرمان پادشاه ایران از چوب عود و پر عقابی و آهنی برگرفته از کوهی خاص ، تیری می سازند و به تیراندازی کهنسال اما ورزیده به نام آرش می سپارند . افراسیاب که بر تیر نشانی نهاده ، به نظاره می ایستد . آرش با تمام توان خود تیر را پرتاب می کند ، چندان که پیکرش بی جان بر زمین می فاتد ، اما حماسه ای می آفریند که نامش را جاودانه می سازد . در روایت ها آمده است که آرش به هنگام بر آمدن آفتاب تیر رها می کند و تیر تا فرو رفتن آفتاب در پرواز است و سر انجام در ناحیه بلخ ، در افغانستان امروز فرود می آید . افراسیاب شگفتزده از این رویداد ، ناچار سپاه خویش را به پشت مرز تعیین شده می برد و ایرانیان این پیروزی و رهایی از تنگنای چندین و چند ساله را جشن می گیرند.
بر پایه برخی روایت ها ، با مرگ زو دوران حکومت نخستین ساسله ایرانی ، موسوم به پیشدادیان ، به پایان می رسد . در این زمان افراسیاب با آگاه شدن از مرگ پاشاه ایران ، شرایط را برای یورشی دوباره به ایران زمین مناسب می بیند . پس لشکری مهیا می سازد و تا شهر ری پیش می آید.
شاهنامهها
قبل از تالیف شاهنامه فردوسی شاهنامه های متعددی اغلب به نثر نوشته شده بودند که از منابع فردوسی برای سرایش شاهنامه مشهور او بودند . این شاهنامه ها همگی از میان رفتند و امروزه چیزی از آن ها در دست نداریم ، اما مقدمه ی یکی از مشهور ترین آن ها معروف به شاهنامه ابو منصوری ، امروزه در دست است . این شاهنامه به دستور ابو منصور محمد بین عبدالرزاق ، یکی از بزرگان خراسان در اوایل قرن چهارم هجری ، چند نفر از نویسندگان زیر نظر ابو منصور محمدبن المعمری نوشته بودند . امروزه از این ماخذ فردوسی تنها مقدمه ی المعمری به جا مانده که محمد قزوینی آن را تصحیح کرده است . در این جا بخشی از نمونه نثر دری مقدمه را به نقل از بیست مقاله محمد قروینی می خوانید :
((…امیر ابو منصور غبدالرزاق مردی بود با فر و خویش کام بود … و با دستگاهی تمام از پادشاهی و ساز مهتران و اندیشه بلند همت داشت … پس دستور خویش ابو منصور المعمری را بفرموذ تا خداوندان کتب از دهقانان و فرزانگان و جهاندیدگان از شهر ها بیاوردند و … ابو منصور المعمری به فرمان او نامه کرد و کس فرستاد به شهر های خراسان و هشیاران از آن جا بیاورد … و بنشاند به فراز آوردن این نامه های شاهان و کارنامه هاشان و زندگانی هر یکی از داذ و بیداذ و آشوب و جنگ و آیین از کی نخستین که اندر جهان او بوذ که آیین مردمی آورد و مردمان از جانوران پدیذ آورد تا یزدگرد شهریار که آخر ملوک عجم بوذ … و این را نام شاهنامه نهاذند تا خداوندگان دانش ادرین نگاه کنند و فرهنگ شاهان و مهتران و فرزانگان و کار و ساز پادشاهی و نهاذ و رفتار ایشان و آیین های نیکو و داذ و داوری و رای و راندن کار و سپاه آراستن و … همه بذین نامه اند بیابند پس این نامه شاهان گرد آوردندو گزارش کردند و اندرین چیز هاست که به گقتار هواننده را بزرگ آیذ و هر کسی دارند تا ازو فایده گیرند و چیز ها اندرین نامه بیابند که سهمگین نمایذ و این نیکوست چون مغز بدانی و تو را در دست گردد و دلپذیر آید… .))
شخصیت ها و پدران و پسران پهلوانان و شاهان شاهنامه فردوسی و ارتباط و خویشاوندی آنان با یکدیگر به صورت نمودار درختی :