به نظر میرسد، تحلیل و شناخت از وضع موجود جامعه ما به ویژه در حوزه نوجوانان و جوانان، مسائل و معضلات اجتماعی آنان، بسیار اندک است. سیاستگذاران و گردانندگان امور در بهترین حالت، کار طبیعی خود را انجام میدهند. این کار عمدتاً انجام همان وظایف روزانه و ارایه گزارشهای معمول به مقامهای بالادستی و کارپردازیهای اداری است. در چنین شرایطی، وظیفه اصلی کارشناسان، تفکیکِ تحلیل مبتی بر واقعیت از فرافکنیهای تبلیغاتی است.
روی آوردن به نبض جامعه و حقایق آن، بهترین روش علمی برای شناخت است. یکی از رخدادهایی که در چند روز گذشته، در حوزه مسائل نوجوانان، اذهان بسیاری را به خود مشغول نموده، فیلم وداع دو دختر نوجوان اصفهانی، پیش از خودکشی است. تا پیش از انتشار این فیلم، در نخستین واکنش رسمی، پلیس علت سقوط خودخواسته دو دختر نوجوان را درگیری آنها در چالش نهنگ آبی اعلام کرد و خودکشی در راستای این چالش و تاثیرپذیری این دو دختر از فضای مجازی تفسیر شده بود، این سرخطِ توجیهی از سوی رسانههای فراگیر(صدا و سیما) هم دنبال شد. وزیر ارتباطات در نخستین واکنش خود از طریق یک شبکه مجازی، خبر خودکشی دو دختر را به دلیل پیروی از رفتارهای شیطانگونه در فضای مجازی دانست و گفت به عنوان یک پدر، فرزندانش را به عضویت در شبکههای اجتماعی تشویق نکرده و آنها نیز تاکنون عضویتی نداشتهاند، در ادامه وزیر در برنامه تیتر شبکه خبر، با تکذیب ارتباط خودکشی دختران با چالش نهنگ آبی گفت: شرایط زندگی دختر جانباخته، شرایط مناسبی نبوده است. مادر او، سال گذشته خودکشی کرده و پدر او نیز در یک سال گذشته با او زندگی نمیکرده است. وی گفت: «پلیس بنا بر اظهارات خانواده دختر مبنی بر این که او همواره سرگرم گوشی همراه خود بوده و مشاهده آثار خودزنی و رد تیغ بر بدن دختر نوجوان، فرضیه ارتباط خودکشی با بازی نهنگ آبی را مطرح کرده بود.» اما بستگان دختر جانباخته خودکشی مادر او را تکذیب کردند و انتشار فیلم نیز فرضیه ارتباط این خودکشی با بازی نهنگ آبی و دیگر توجیهات و واکنشهای کلیشهای کنشگران مسئول را درباره دلایل خودکشی این دو نفر، نقش بر آب ساخت و اگرچه به ظاهر ابعاد جدیدی از این رخداد دردناک را روشن کرد، اما همزمان بر ابهامات و تناقضات آن نیز افزود. اینکه چگونه نوجوانانی 15 ساله تا این اندازه سرخوشانه و شاداب و با پیشآگاهی به پیشواز مرگ میروند و با آب و تاب با لبی خندان و چشمهایی پر از شور و شوق، به همه کسانی که پس از مرگشان قرار است، فیلم وداعشان را ببیند، سلام میکنند، گاه و بیگاه الفاظ بیادبانهای به کار میبرند، عشقشان و خانوادهشان را از برای کوتاهیهایی که داشتهاند، سرزنش میکنند و با همه هیجانی که دارند، خیلی آرام و آسوده و با عزمی راسخ به سوی موضع نابودی و تباهی(پل روگذر) میروند، نمودهایی از این تناقضها بود. آنها در حالی که مدام شالهایشان را درست میکنند و با هم شوخی میکنند، میگویند: «خیلی ترس داره، خیلی سخته، میدونم که کار اشتباهیه و شاید بچهبازی باشه، اما شرایط اینجوری ایجاب میکنه» از خانواده خود میخواهند که در عزایشان اشک نریزند، در حالی که نمیدانند که به بهشت، جهنم و یا برزخ میروند، جای خود را خوب میدانند، آگاهند که دیگر واقعاً آخرهایش است و از خانواده میخواهند پنجشنبهها به سراغ آنها بیایند. این صحبتها نشانگر وجود نوعی ادراک، شناخت و سبق تصمیم، در رویآوری این دو به مرگ دارد و در عین حال استقبال ماجراجویانه، خندان و تا اندازهای فانتزی این دو از مرگ، با الگویهای متداول خودکشی در جامعه متفاوت است و از نظر روانشناسی وجود این حالات در این دختران با وجود افسردگی و مصرف نا به جای مواد مخدر و الکل که به طور کلی عوامل اصلی خودکشی دانسته میشوند، در تضاد است. با نگرش به فقدان اطلاعات پایهای لازم در این مورد خاص، نگارنده درصدد تبیین این رخداد با توجه به تئوریهای غالب در این باره، همچون نظریه آنومی دورکیم و مرتن، دیدگاه فروید، نظریه فشار عمومی اگنیو، نظریههای یادگیری و ... نیست.
لیکن در تبیین خودکشی این دو دختر نوجوان میتوان گفت، ترکیبی از عوامل اجتماعی و فردی در این موضوع تعییکننده هستند؛ تفکر غیر منطقی، دردهای عاطفی و روحی، عدم مهار افکار و هیجانات نامناسب، نداشتن مهارتهای مقابلهای، عدم انعطافپذیری، تکانهای عمل کردن، فقدان ارتباط صمیمانه میان آنان با اطرافیان، تعمیق شکاف بیننسلی، فقدان حمایت اجتماعی، فقدان مراقبتها، توجهات و آموزشهای ویژه نوجوانان و عدم آموزش مهارتهای اساسی زندگی و توانمندسازی نوجوانان به ویژه در ارتباط با جنس مخالف در نهادهایی همچون مدرسه، شماری از این عوامل هستند.
همه این واقعیتها نشانگر آن است که دیگر با اتکا به همان شیوههای مرسوم، نمیتوان به سراغ مسایل، دغدغهها و خواستهای این نسل رفت. شیوه پاک کردن صورت مسئله، مقصرانگاری صرف خود افراد و کتمان و سرپوش گذاشتن کنشگران دخیل در مسئله، دیگر نه تنها گرهای از معضلات باز نمیکند، بلکه به تعمیق ابعاد آن هم کمک میکند، باید با فاصله گرفتن از جوسازیهای رسانهای، ضمن مسئول شناختن رسانهها و افراد ذیصلاح در ارائه گزارش، به سوی مداخله روشمند در بحران، گام برداشت، و به جای بحثهای بیثمری چون تفکیک جنسیتی، تغییراتی اساسی در نهادهای آموزشی و پرورشی کشور ایجاد نمود، سازمان آموزشی، پرورشی و فرهنگی کشور، به جای آموزش تکنیکهای تستزنی و فرمولهای پیچیده فیزیک و شیمی و دیگر هدایتهای آمرانه و بیثمر خود که در زندگی اجتماعی آینده نوجوانان نقش چندانی ندارد و منجر به رویگردانی آنان از مدرسه و رهاسازی بدون توانمندسازی آنها در جامعه میشود، باید با ارزشگذاری مناسب به پسران و دختران، معرفی الگوهای مناسب و احترام به حقوق فردی آنان، ضمن آموزش مهارتهای زندگی و به ویژه مدیریت روابط اجتماعی در فضای مجازی و واقعی، نسبت به شناسایی و درمان اختلالات روانی و عاطفی، افزایش دسترسی به خدمات بهداشت روان و... اقدام نماید، در این راستا اجرایی کردن هر چه سریعتر، طرح مددکار اجتماعی در مدارس که میتواند در مقابل اقداماتی از نوع خودکشی این دو دختر نوجوانان عاملی پیشگیرانه باشد، ضرورتی انکارناپذیر است. 15 آبان 96