پدر رافائل دومانس، کشیش اهل فرانسه، شاید نخستین کسی بود که گزارشی درباره اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران به زبان فرانسه نوشت تا هممیهنان خود را با این کهن دیار شرقی آشنا کند. او در سال ۱۶۴۴ میلادی برای تبلیغ دین مسیح به ایران آمد و نزدیک به پنجاه سال از عمر خود را در این کشور گذراند. چند سال بعد، در فاصله سالهای ۱۶۶۴ تا ۱۶۷۷، یک جواهرفروش اهل پاریس به نام ژان شاردن دو بار به ایران سفر کرد و در سفرنامه ۱۰ جلدی خود تصویر دقیقی از جامعه ایران عصر صفوی را به دست داد.
از پس ِ این دو، فرانسویان بسیاری به ایران آمدند و درباره این سرزمین و مردمانش چیزهایی نوشتند. برخیشان مانند اوژن فلاندن، نقاش و باستان شناسی که در ۱۸۴۰ به ایران آمد و تصاویر جاودانهای را از آثار تاریخی این سرزمین خلق کرد، درباره تمدنهای شرقی مطالعه میکردند و برخی دیگر مانند ژوبر و ژنرال گاردن، فرستادگان ناپلئون بناپارت به دربار فتحعلیشاه قاجار بودند که در خلال مأموریتهای سیاسی و نظامی خود گزارشهایی را درباره جغرافیای ایران و اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن فراهم آوردند.
حتا مارسل دیولافوا و همسرش ژان دیولافوا که در دوره ناصرالدین شاه با هدف غارت گنجینههای تاریخی شوش و انتقالشان به موزه لوور به ایران سفر کردند، از ثبت و ضبط اوضاع و احوال این کشورغافل نماندند؛ چندان که سفرنامه ژان دیولافوا یکی از مهمترین منابع تاریخ دوره قاجار است. به این فهرست، میتوان نامهای بسیار دیگری را افزود و خاطرنشان کرد که همه آنها یک هدف مشترک داشتند: آشنایی هرچه بیشتر فرانسویها با جامعه ایران.
این سنت سفرنامهنویسی در ادامه خود به شکلیابی سنت ایرانشناسی در فرانسه انجامید. سنتی که آغازین مراحل آن با تجربه ناخوشایند کاوشهای باستانشناسی ژاک دمورگان در ایران و انتقال هزاران شیء تاریخی ارزشمند به موزه لوور همراه شد و سپس در کوششهای کسانی چون آندره گدار، نخستین رییس موزه ملی ایران، نوعی شیفتگی به فرهنگ ایرانی را نمودار ساخت. او همان کسی است که ساختمان موزه ملی ایران را با الهام از تاق کسری، و ساختمان آرامگاه حافظ را متناسب با عوالم متصوفه ایرانی بنا کرد و در طراحی آرامگاه فردوسی مشارکت فعال داشت.
پس از او باید از رومان گیرشمن نام برد که به رغم تندخویی با ایرانیان ِ حول و حوش خود و شایعه دست درازی به آثار عتیقه، کاوشهای مفصلی را در محوطههای باستانی ایران به انجام رساند و بر غنای مطالعات ایرانشناسی افزود. و نیز "هانری کربن" که اثر کممانند "تاریخ فلسفه اسلامی" را در ارتباط تنگاتنگ با کسانی چون علامه محمد حسین طباطبایی و سید حسین نصر به نگارش درآورد. امروز نیز فرانسویانی چون برنارد اورکاد، یان ریشار و ژان پیر دیگار در همین راه گام برمیدارند.
نگاه جامعه فرانسه به ایران اما دگرگون شده است؛ زیرا روابط فرهنگی ایران و فرانسه که تا پایان دوره پهلوی با فراز و نشیبهایی ادامه داشت، با وقوع انقلاب اسلامی به زیر سایه سنگین تنشهای سیاسی رفت و دچار اختلال شد. شاید امروز ایرانیان، فرانسه را همچنان مهد تمدن و فرهنگ و هنر بدانند و هرکدامشان در آرزوی دیدار از پاریس رؤیایی باشند اما به نظر نمیرسد که فرانسویان تحت تأثیر سه دهه تبلیغات منفی علیه ایران، رغبت چندانی برای سفر به این کشور و آشنایی با مردمانش داشته باشند. البته دولت ایران نیز که فرانسه را کمابیش در جبهه "استکبار جهانی" جای میدهد، وظیفه خود نمیبیند که برای تغییر نگرشهای منفی، کوششی به خرج دهد و بسا که این دید منفی را گواهی بر "حقانیت و مظلومیت" خود به حساب میآوَرَد.
با این حال و به رغم چنین اوضاع و احوالی، هنوز هم کسانی یافت میشوند که به ایران، نه از پشت عینک رسانهها و نه با معیارهای سیاسی، بلکه از دریچه فرهنگ مینگرند. پاتریک رینگنبرگ، (Patrick Ringgenberg) دانش آموخته دین و فلسفه و تاریخ هنر در دانشگاه لوزان یکی از این افراد است. او یک سوئیسی فرانسوی زبان است و نوشتههایش درباره ایران میتواند مورد استفاده همه فرانسوی زبانها باشد.
رینگنبرگ در سال ۲۰۰۵ "راهنمای جامع فرهنگی ایران- Guide culturel de I’Iran" را نوشت که کتاب مصوری است به زبان فرانسه در شناخت تاریخ و فرهنگ ایران از آغاز تا به امروز؛ تا حدودی شبیه به کتابهای راهنمای گردشگری اما به مراتب عمیقتر و از حیث نگاه به فرهنگ و هنر ایران جامعتر و دقیقتر. این کتاب میکوشد تا به سهم خود شکاف ۳۰ سالهای را که در شناخت اروپائیان از ایران به وجود آمده، تا حدودی پرکند و برخلاف پژوهشهای نخبهگرایانه ایرانشناسان فرانسوی، تصویرعمومیتری را عرضه دارد.
او را نخستین بار در تهران و در دفتر انتشارات روزنه دیدم، در حالی که سرگرم صفحهبندی کتاب تازه خود درباره معماری و هنر حرم امام رضا بود. از او خواستم درباره انگیزههای خود در نوشتن کتاب درباره ایران و مسایلی که با آن مواجه شده برایم بگوید و پذیرفت. آنچه در گزارش تصویری آمده، بخشی از سخنان پاتریک رینگنبرگ و تعدادی از عکسهای منتخب دو کتاب "راهنمای فرهنگی ایران" و "حرم امام رضا در مشهد" (در دست چاپ) است.