سیمین دخت گودرزی
نوروز به
معنای روز و روزگار نو است؛ یعنی نخستین روزی که از پی آن سالی نو آغاز میشود و
آغاز هر چیز همواره با «آفرینش» همراه بوده، بنابراین جشن نوروز جشن آفرینش است.
هزاران هزار سال پیش ساکنان ایران،
کشاورزی را در سرزمینشان ابداع کردند و یا شاید بهتر باشد بگوییم به
قابلیتهای زمین برای باروری و کشت و کار پی بردند. آنها توالی فصلها و
تأثیر آن را در کشاورزی درک کردند اما هیچ توجیه علمی برای آمدن بهار از پی
زمستانهای سرد و پربرف نداشتند. پس رپیثوین را به اعماق زمین فرستادند تا
به وقتاش در جنگ با زمستان، بهار را به ارمغان بیاورد.
چطور ممکن بود جوانهها و شکوفههایتر و
تازه از پس سرمای ویرانگری که آنها او را یکی از دیوهای اهریمنی
میپنداشتند، بربیایند؟ تنها یک پاسخ در ذهن مردمان آن روز جای میگرفت:
باید ایزد توانایی وجود داشته باشد که به جنگ دیوِ سرما برود و در طول
زمستان آنقدر با او دست و پنجه نرم کند تا در آخر دیو را از پای دربیاورد و
بهار را به جهان هدیه کند.
حالا کدام ایزد است که آنقدر جرأت، توان و
گرما داشته باشد که بتوان او را راضی کرد تا به کارزار دیو بیرحمی چون سرما
برود؟! بی شک این ایزد باید ارتباطی با آتش و خورشید و گرما داشته باشد و
در باور ایرانیان او کسی نبود مگر ایزد رپیثوین (Rapithwin): سرور گرمای نیمروزی که ارتباط مستقیمی با گرمترین ساعات روز داشت.
این ایزد برای ایرانیان آنقدر مقدس و محترم
بود که حتی یکی از نمازهای پنجگانه شان را به او اختصاص میدادند و زمانِ
به جای آوردن آن دقیقاً هنگام ظهر بود؛ یعنی همان دمِ آرمانی که آفرینش در
آن اتفاق افتاد و زمان ایستاد.
به اعتقاد آنها رستاخیز نیز در همین زمان
رخ میدهد و بار دیگر زمان به هنگام نیمروز میایستد تا کیهان برای آفرینشی
دوباره و معنوی آماده شود. تقدس ظهر، تنها به ایرانیان باستان اختصاص
نداشت بلکه در اسطورههای بسیاری از تمدنهای کهن دنیا مانند بابِل و مصر
نیز این زمان که خورشید بیشترین نور و گرما را به زمین میدهد، تقدس و
احترام ویژه ای داشت. حتی بسیاری از پژوهشگران معتقدند تأکید بر ظهر بودن
واقعه عاشورا نیز از همینجا نشأت می گیرد.
حالا از ملل دیگر بگذریم و به نیاکان
خودمان برگردیم که در نظر آنان با هجوم سرمای زمستان رپیثوین به زیر زمین
فرو میرفت و آبهای زیرزمینی را گرم نگه میداشت تا بذرها و ریشههای
گیاهان از بین نروند. او در آنجا با دیو سرما میجنگید و همه توان خود را
به کار میگرفت تا گیاهان بستر گرمی برای زنده ماندن داشته باشند.
با رفتن رپیثوین به زیرزمین انگار بخشی از
روز نیز با او سفر میکرد زیرا روزهای زمستان کوتاه میشد. بنابراین مدت
زمانی که به نماز او اختصاص داشت نیز کمتر میشد پس نمازهای زمستانی و
تابستانی او با هم تفاوت داشتند؛ در طول تابستان که ظهرها طولانیتر و
گرمتر بودند نیایشهای مربوط به سرور گرمای نیمروز (رپیثوین) با نیایشهای
سرور آتش (که ایزد دیگری بود) ارتباط داشت، اما در زمستان که زمان آرمانیِ
رپیثوین کوتاهتر و ظهرها بیرمقتر بودند، نیایش او تحت پوشش ایزد مهر (که
نیایش صبحگاه به او اختصاص داشت)، قرار می گرفت.
به زبان ساده باید گفت در زمستان نماز
رپیثوین مختصرتر بود و همراه با بخش دوم نماز صبحگاهی برگزار میشد. این
روند تا آغاز بهار ادامه داشت؛ یعنی تا زمانی که رپیثوین سر از خاک بیرون
میآورد و نوید زندگی دوباره را میداد.
بازگشت سالانه رپیثوین در بهار بازتابی است
از پیروزی نهایی خیر که او سهم زیادی در آن دارد و در پایان جهان نیز نقش
مهمی را ایفا خواهد کرد. رپیثوین میآید تا شادی و امید به رستاخیز را زنده
کند و نمادی باشد از برتری آفرینش نیکیها. به همین علت در باورهای آیینی
ایرانیان، بخشی از جشن نوروز به رپیثوین و پیروزی او اختصاص داشت. رپیثوین
نیز شاد و سرخوش بود از اینکه توانسته ریشههای گیاهان را با گرمای خود
زنده نگه دارد و بار دیگر شادی و زندگی را به جهان هدیه کند.