بیشتر داستانها و روایتهای شاهنامه جنبه روایی داشته و ریشه در فرهنگ عامه ملت ایران دارد، بنابراین می تواند هویت، آرمانها و گذشته پر افتخار قوم ایرانی را بازنماید.
در همین زمینه با دکتر محمد مهدی ناصح محقق فرهنگ عامه و عضو هیا ت علمی دانشگاه فردوسی و مجمع علمی فرهنگسرای فردوسی به گفتگو نشستیم که میهمان این هفته ستون فردوسی نامه است.
دکتر ناصح با اشاره به اینکه بیشتر داستانهای شاهنامه از مقوله فرهنگ عامه است می گوید: ظاهراً قبل از فردوسی بسیاری از این داستانها صورت روایی داشته، زیرا وقتی تاریخ مدونی نباشد بسیاری از رویدادهای زندگی مردم در لباس افسانه، حکایت، و امثال و حکم در بین مردم رواج می یابد و از زمانی به زمان دیگر می رسد و در سینه ها باقی می ماند و سرانجام در عصری دیگر بر زبان شاعری توانا همچون ابوالقاسم فردوسی صورت شعرحماسی به خود می گیرد.
وی می افزاید: در شاهنامه بیشتر داستانهایی که جلوه اسطوره ای آن بارزتر است را باید به فرهنگ عامه مربوط دانست که از جمله آنها می توان به داستان بیژن ومنیژه ، رستم و سهراب، اکوان دیو و همچنین داستان افراسیاب اشاره کرد.
این محقق فرهنگ عامه ادامه می دهد: البته همین داستانها به احتمال قوی صورتی مکتوب هم داشته و در خدای نامه ها مضبوط بوده است و در برخی آثار کهن ملی و مذهبی هم ردپایی از آنها دیده می شود.
وی می افزاید: در این داستانها که مربوط به گذشته های بسیار دور قوم ایرانی است آیین های کهن ملی و مذهبی ایرانیان نمود یافته ولی فردوسی تنها ناقل آنها نبوده است بلکه دریافتی حکیمانه از آنها داشته و با باز آفرینی دوباره و به کار بردن امثال و حکم ارج و اعتبار بیشتری به آنها بخشیده است.
دکتر ناصح، داستانهای شاهنامه را به نوعی میراث فرهنگی قوم ایرانی می داند و می گوید: در این داستانها اعتقادات، باورها، آداب و رسوم و تمام مظاهر فرهنگی کلی و جزئی همچون آداب حکومت، آداب جنگ، معتقدات ویژه و سنتهای پهلوانان و شهریاران، رفتار و کردار ویژه مردم در جامعه، آداب مشورت و رایزنی، آداب ازدواج، آداب سوگواری، آیین نامه نگاری و ... انعکاس یافته است.
وی خاطر نشان می کند: حکیم توس در داستان پردازی خود از باریک بینی خاصی استفاده کرده و معمولاً جنبه هایی از فرهنگ عامه را مطرح نموده است که روح و هویت این ملت را تشکیل می دهد، به عنوان مثال دیو در فرهنگ عامه ایران مظهر سیاهی و پلیدی است و فردوسی دشمنان ایران را به صورت دیو نشان می دهد و در نقطه مقابل آنها رستم قرار دارد که مظهر روشنی و نماد ایران و ایرانی است.
وی می افزاید : در واقع در داستانهای شاهنامه دو جبهه مختلف فرهنگی یعنی خوبی و بدی و روشنی و سیاهی با هم در جدالند و در این پیکار، ایرانیان صبغه و رنگ تقدس و غیر ایرانیان رنگ شیطانی دارند.
این استاد دانشگاه، قصه ها و داستانهای کهن را صدای درونی هر ملت می داند و می گوید: همه تمدنهای مترقی و با سابقه، با وسواس افسانه ها و داستانهای خود را بررسی می کنند تا آرمانهای مردم خود را بشناسند، بنابراین داستانهای شاهنامه هم که در گذر سالیان دراز، صادقانه و خالصانه از دل مردم این سرزمین برخاسته است در حکم زندگی نامه این ملت و آیینه تمام نمایی از تاریخ گذشته ایران است که نسل امروز می تواند گذشته پر افتخار خود را در آن مشاهده کند.
وی در پایان تاکید می کند: متولیان فرهنگی جامعه و رسانه های دیداری و شنیداری، باید در جهت تثبیت و تقویت فرهنگ ملی و ارزشهای این فرهنگ، مردم به ویژه نسل جوان را با شناسنامه ملی خود که همان شاهنامه است آشنا کنند.
دکتر «جلال خالقی مطلق» نامی آشنا در عرصه شاهنامه پژوهی است. وی کسی است که بیش از 40 سال از عمر خویش را بر سر تصحیح این کتاب سترگ نهاده و اگر امروز با متنی نزدیک به گفتار فردوسی روبه رو هستیم، حاصل تلاشهای بی وقفه این محقق برجسته است.وی سالها ضمن تدریس زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی در دانشگاه هامبورگ آلمان، مشاغلی افتخاری همچون مشاور دانشنامه ایرانیکا، مشاور مجله ایران شناسی (واشنگتن) مشاور مبحث شاهنامه در دانشگاه های کمبریج و ادینبورگ را نیز بر عهده داشته است.از جمله آثار این شاهنامه پژوه برجسته می توان به تصحیح انتقادی متن شاهنامه در هشت جلد، یادداشتهای شاهنامه، سخنهای دیرینه و بیش از ده ها مقاله ارزشمند به زبان فارسی و زبانهای دیگر اشاره نمود.
شایان ذکر است، وی در سال 2002 میلادی جایزه مخصوص فردوسی را از سوی دانشنامه ایرانیکا دریافت کرد.
سفر دکتر خالقی مطلق به وطن، فرصت مناسبی بود تا با ایشان درباره شاهنامه پژوهی، بویژه تصحیح جدید ایشان به گفتگو بنشینیم.
حاصل این گفتگو با کسی که به باور کارشناسان از برجسته ترین شاهنامه پژوهان جهان است، هدیه ای است که در روز ملی بزرگداشت حکیم سخن، فردوسی طوسی، تقدیم شما خوانندگان گرامی می شود.
آقای دکتر، همه شما را با شاهنامه و تصحیح ارزشمندتان می شناسند؛ انگیزه شما برای ویرایش این اثر چه بود؟
**برای نوشتن تاریخچه ملت ایران، باید از شاهنامه شروع کرد، زیرا با شاهنامه هویت و ملیت ایرانی بنیانگذاری می شود و مردم با مطالعه این اثر ارزشمند، گذشته پرافتخار خویش را می شناسند. من از دوران کودکی با شاهنامه آشنا بودم و ابیات آن را حفظ می کردم، اما این آشنایی در حد یک دلبستگی ساده بود. بعدها که برای ادامه تحصیل به آلمان رفتم، هنگام حضور در کلاسهای ژرمانتیک و آشنایی با حماسه دیگر کشورهای جهان، از زاویه ای دیگر به این اثر ارزشمند نگریسته و با کشف و نظر جدیدی وارد عرصه شاهنامه پژوهی شدم. در واقع، از آن پس دیگر داستانهای شاهنامه را برای تفنن نمی خواندم، بلکه هدفم آشنایی با زبان، افکار و آرای فردوسی و بینش پهلوانان و شخصیتهای تأثیرگذار شاهنامه بود. این بینش جدید موجب شد رساله دکترایم را درباره «زنان شاهنامه» بنویسم پس از تعمق در این اثر، متوجه شدم تصحیح های شاهنامه مانند چاپهای بروخیم، مول و مسکو، اشکالها و نقص هایی بزرگ دارد و شاهنامه به طور جدی نیازمند یک تصحیح علمی است. بنابراین، از سال 1970 م تصحیح شاهنامه را آغاز کردم.
برای تصحیح شاهنامه، از چه نسخه هایی بهره بردید و معیار شما برای گزینش این نسخه ها چه بود؟
**من نزدیک به 50 نسخه خطی شاهنامه را بررسی کردم که وقت و هزینه زیادی برد، بویژه اینکه تهیه میکرو فیلم از این نسخه ها کار ساده ای نبود، بنابراین، پس از 10 سال نسخه هایی را که اعتبار بیشتری داشتند و ابیات الحاقی آنها کمتر بود، انتخاب کردم و در عین حال برای بی نیازی پژوهشگران از چاپ مسکو، چند نسخه ای را که در شاهنامه مسکو استفاده شده بود، وارد کار نمودم. در شاهنامه مسکو از سه، چهار نسخه بهره برده اند که نسخه لندن معتبرتر است و از سه نسخه دیگر دو تای آنها را که اعتبار متوسطی دارند، برای اینکه محققان بین دو چاپ در رفت و آمد نباشند، برگزیدم؛ اما نسخه چهارم یعنی نسخه لنینگراد را که اعتبار چندانی ندارد، کنار گذاشتم و در مجموع تشخیص دادم که 15 نسخه کافی است. البته در مجموع از 16 نسخه بهره بردم. همچنین، ترجمه بنداری هم که اساس آن نسخه ای کهن تر از نسخه های خطی موجود است، کمک زیادی به من کرد.
برخی از منتقدان به دلیل اساس قرار دادن نسخه فلورانس بر شما خرده می گیرند، در این زمینه چه نظری دارید؟
**نسخه فلورانس به آن معنا که در ایران می گویند، نسخه اساس من نبوده بلکه در جمع به عنوان معتبرترین نسخه آن را انتخاب کردم. از سوی دیگر، چشم بسته و کورکورانه از نسخه فلورانس پیروی نکردم و چند صد بیت از آن را به حاشیه بردم، زیرا روش تصحیح من انتقادی است و این روش همچون روش ماشینی از یک نسخه پیروی نمی کند، بلکه یک نسخه را به عنوان اقدم یا اصح نسخ به متن و بقیه را به حواشی می برد.بنابراین، شیوه ما بر اساس ضبط کهن تر بوده است و در دستنویس فلورانس ضبط کهن در مجموع بیشتر است، ولی به این معنا نیست که اعتبار مطلق داشته باشد. البته، شیوه تصحیح انتقادی، نیازمند توضیحات مفصلی است که من به طور کامل آنها را در یادداشتهای شاهنامه شرح داده ام.
یادداشتهای شاهنامه را پس از پایان یافتن کار تصحیح، نگارش کردید؟
**یادداشتهای شاهنامه را که در حدود 2500 صفحه است، همزمان با تصحیح انجام دادم، زیرا مسائلی هست که اگر به بعد موکول شود، فراموش می شود؛ اما با فاصله زمانی زیادی از انتشار نیمی از تصحیح شاهنامه منتشر شد و من در این یادداشتها به توضیح برخی از واژگان و بیتهای دشوار شاهنامه پرداختم و درباره ریشه معنایی بسیاری از واژه ها با ارائه دلایل علمی بحث کرده ام و گاهی درباره شخیصتها، داستانها، مضامین و دلایل برتری بیتی بر بیت دیگر، توضیح داده ام.
در ضمن گفته هایتان، به هزینه گزاف تصحیح شاهنامه و مشکلات این کار اشاره کردید. مؤسسات و نهادهای داخل کشور از شما حمایت نکردند؟
**وقتی کارم را شروع کردم ( 1970 م) آغاز انقلاب بود و کسی به این مسائل توجه نداشت. از سوی دیگر، هیچ یک از نسخه هایی که از آنها استفاده کردم در ایران نبود و در سراسر جهان پراکنده بود. در هامبورگ هم دوست و همکاری نداشتم که به من کمک کند، اما خوشبختانه هنگامی که واقعاً احساس کردم با از دست دادن نیروی جوانی، کم سو شدن چشم ها، درد دست و درد کمر، این خطر وجود دارد که نتوانم تصحیح شاهنامه را به پایان برسانم، همکارانی یافتم و دفتر ششم را با همکاری دکتر محمود امید سالار که در لس آنجلس زندگی می کند و دفتر هفتم را با همکاری آقای ابوالفضل خطیبی، عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی به پایان بردم.
آقای دکتر، شاهنامه فردوسی یکی از متونی است که در ادوار مختلف مورد دخل و تصرف بسیار قرار گرفته است. دلیل این مسأله چیست؟
** دخل و تصرف در ابیات شاهنامه گاهی از سر سهو قلم و در بیشتر مواقع عمدی بوده است. من دو گروه را در این تغییرات مؤثر می دانم؛ اول صاحبان دستنویس ها که برخی از آنها طبع شعری هم داشتند و گاهی ابیاتی را به متن اصلی اضافه می کردند. گروه دوم کاتبان بودند که برخی بیتهایی را که صاحبان دستنویس ها در حاشیه نوشته اند، وارد متن می کردند، گاهی نیز فکر می کردند شاهنامه در جایی کم و کسر دارد و ابیاتی را به آن می افزودند و یا اگر بیتی را نمی فهمیدند ویا واژه ای کهنه بود، آن را حذف می کردند.
ابیات الحاقی شاهنامه بیشتر مربوط به چه قسمتهایی است؟
**این ابیات بیشتر در داستانهایی است که بسیار مورد توجه خوانندگان بوده است. یکی از آنها داستان رستم و سهراب است و تقریباً در بیشتر نسخه ها دو برابر چیزی است که خود فردوسی گفته است. همچنین در داستان بیژن و منیژه ابیات الحاقی بسیار است. داستان رستم و اسفندیار هم نزدیک به 500 بیت الحاقی دارد.
به نظر می رسد در حال حاضر شاهد یک رکود و ایستایی در روند تکاملی تصحیح متون هستیم؟
**من رکود و ایستایی نمی بینم. مثلاً اگر به شاهنامه نگاه کنید، می بینید در سالهای اخیر تصحیح های زیادی وارد بازار شده، در مورد سایر آثار هم همین طور است. هرچند باید توجه داشت که بسیاری از متون کهن، در گذشته تصحیح شده، بنابراین هرچه جلوتر می رویم، تعداد متون با اهمیت کمتر می شود؛ یعنی متون درجه 1 ، 2 و 3 تصحیح شده مگر اینکه نسخه خطی مهمی به دست آید. البته، من قبول دارم که در سالهای اخیر، گروهی در کار تصحیح به پخته خواری روی آورده اند. برای مثال، دیوان شاعری را که در گذشته بزرگانی با تحمل رنجهای بسیار و امکانات محدود زمان خودشان تصحیح کرده اند و رنج مقایسه نسخه ها را به خود داده اند، با کمی جابجایی و تجدیدنظر جزئی، با همکاری برخی از ناشران سودجو به نام خود منتشر می کنند، در حالی که اگر کسی می خواهد تصحیحی جدید را عرضه کند، باید نسخه های کهن را فراهم و آنها را به شیوه علمی مقابله کند.
اخیراً تصحیح دکتر جنیدی بحثها و اظهار نظرهای بسیاری را برانگیخت، درباره این تصحیح چه نظری دارید؟
** من به هیچ وجه مایل نیستم درباره کار شخصی مصححی دیگر نظر بدهم، چون اگر نظرم مثبت یا منفی باشد، باید در مورد کارهای بقیه هم نظرم را بگویم، زیرا محیط علمی ایران انتقاد را هر چند محترمانه و به دور از غرض ورزی باشد، برنمی تابد، بنابراین، بهتر است سخنی نگویم.
به عقیده شما، چه جنبه هایی از شاهنامه تاکنون ناشناخته مانده و نیازمند تأمل و بررسی بیشتری است؟
**بخش تاریخی شاهنامه به دلیل اطلاعات بسیار مهمی که از تاریخ، قوانین، آداب و رسوم و حتی ادبیات دوره ساسانی- که ماهیتش با ادبیات دوره های پیشین تفاوت دارد- ارائه می دهد، نیازمند بررسی بیشتری است، اما متأسفانه کمتر به این مبحث پرداخته شده است.
چرا؟
** زیرا این قسمت فاقد جذابیت داستانهای بخش حماسی شاهنامه است و از سوی دیگر بیشتر خوانندگان، شاهنامه را به عنوان اثری حماسی و شعری در نظر نگرفته اند، در حالی که در بخش دوم شاهنامه، فردوسی همچون یک مورخ بسیار دقیق، جزئیات زیادی از تاریخ این سرزمین را بازگو می کند.
شما در جایی گفته اید که در مطالعات شاهنامه پژوهی خود تحت تأثیر برخی از نویسندگان آلمانی بوده اید؟
**بله؛ البته این حرف من به معنای تقلید از آنها نیست، من از برخی از آرای «ولف» بویژه از فرهنگ شاهنامه اش بهره بردم. هرچند این فرهنگ صد در صد کامل و درست نیست، ولی به من کمک زیادی کرد. نظریات «نولد که» در کتاب ارزشمندش «حماسه ملی ایران» هم مرا تحت تأثیر قرار داد. به عنوان مثال، من با نظر «نولد که» درباره شفاهی نبودن منابع فردوسی موافقم و پس از سالها تحقیق و پژوهش به همان نتیجه ای رسیدم که وی پیش از من رسیده بود.
پس با نظریه «دیک دیویس» و «دیوید سن» درباره شفاهی بودن منابع شاهنامه مخالفید؟
**من در این زمینه چند مقاله منتشر کرده ام. به نظر من، نظریه این افراد بسیار سخیف است، زیرا آنها تا جایی پیش رفته اند که فردوسی یک نقال شده است! این افراد عقایدشان تا حدی فرنگی و بر اساس نظریه ای شتابزده و در نتیجه کاملاً بی پایه و اساس است.
جناب عالی سالها در کشور آلمان به تدریس مشغول بودید و با حماسه های کشورهای دیگر بویژه ادبیات حماسی اروپا کاملاً آشنایید. شاهنامه فردوسی در مقایسه با حماسه های دیگر کشورها چه جایگاهی دارد؟
**حماسه کشورهای دیگر، البته به جز ایلیاد و اودیسه هومر، اصلاً با شاهنامه قابل مقایسه نیست؛ آن هم به دو دلیل؛ نخست اینکه بیشتر حماسه های کشورهای آسیایی و کشورهای غربی همچون آلمان، یوگسلاوی و فرانسه شفاهی هستند و شاعرانی هم که آنها را سروده اند، حتی سواد خواندن و نوشتن نداشته اند. دوم اینکه ایران از نظر حماسه سرایی، گذشته بسیار شکوفایی دارد؛ یعنی حماسه سرایی یکی از موضوعات مهم ادبی ایران باستان بوده و این مسأله در دوره اسلامی هم باقی مانده و از اهمیت آن کاسته نشده است. بنابراین، حماسه هیچ کشوری، اهمیت شاهنامه را ندارد. همان طور که قبلاً هم عرض کردم، تنها حماسه ایلیاد و اودیسه هومر با شاهنامه قابل مقایسه است که البته در مورد آن هم جای سؤال است که آیا همه این کتاب راخود هومر سروده یا نه، در حالی که در مورد فردوسی این تردید وجود ندارد.
شما در مقاله ها و سخنرانیهای مختلف یادآور شده اید که تصحیح شما هنوز متن نهایی شاهنامه نیست و برخی از بخشهای این تصحیح نیازمند تجدیدنظر است.
**بله، من در حال حاضر در حال تألیف منتی بدون حواشی درباره شاهنامه هستم. البته، این متن رونویسی از شاهنامه ای که تصحیح کرده ام نیست، بلکه تجدیدنظری در این تصحیح است. یعنی مسائلی است که به مرور زمان به آنها رسیده ام، زیرا عموم خوانندگان نیازمند متنی علمی، تحقیقی، انتقادی و بدون حواشی هستند که به سخن شاعر نزدیک باشد و امیدوارم این متن حداکثر تا دو سال آینده به اتمام برسد.
در پایان، اگر صحبت خاصی هست بفرمایید.
** آخرین سخن من خطاب به ایران دوستان و هموطنان عزیزم است. ایران یک کشور باستانی و با فرهنگ است. این مسأله را همه جهانیان قبول دارند چرا خودمان باور نداشته باشیم؟ قدر این فرهنگ ارزشمند را دانسته و زبان و ادبیات فارسی را پاس بدارید، زیرا تمام هویت ایرانیان وابسته به زبان فارسی است و اگر خدای ناکرده این زبان خدشه دار شود، بنای هویت، استقلال و وحدت ملی ایرانیان به خطر می افتد. همه موجودیت ما به این است که با زبان واحدی که پس از گذشت قرنها و فراز و نشیبهای بسیار همچنان زنده و پویا به حیات خود ادامه می دهد، با یکدیگر سخن می گوییم.
رستم و سهراب از نگاهی دیگر، سهشبنه در سرای اهل قلم
یاسر موحدفرد، دبیر سلسله نشستهای «شاهنامهپژوهی» از انتشار کتاب مقالات ارایه
شده هر ماه در این نشستها خبر داد. دومین نشست «شاهنامهپژوهی» سهشنبه (15 تیر)
در سرای اهل قلم برگزار میشود.موحدفرد در گفتگو با ایبنادرباره دومین نشست «شاهنامهپژوهی» گفت: دومین نشست از سلسله نشستهای «شاهنامهپژوهی» با
موضوع «بازخوانی داستان رستم و سهراب از نگاهی دیگر» برگزار میشود.
وی
درباره سخنران و نقال این نشست توضیح داد: مرجان فولادوند، نویسنده، پژوهشگر و عضو
هیات مدیره بنیاد فردوسی در این نشست به ایراد سخنرانی میپردازد و داستان «رستم و
سهراب» را از نگاهی دیگر بازخوانی میکند. همچنین بخشهایی از داستان «رستم و
سهراب» توسط شیرین امامی، از بانوان نقال برخوانی میشود.
دبیر این نشست با
تاکید بر در نظر گرفتن موضوعات کلی برای این جلسات در هر ماه اظهار داشت: هر ماه
نشستهای «شاهنامهپژوهی» با رویکردی جدید برگزار میشوند. رویکرد این جلسات تا
پایان تیر به موضوع «نگاهی نوین به داستانهای شاهنامه» اختصاص دارد.
وی
ادامه داد: همچنین با همکاری خانه کتاب و سرای اهل قلم در نظر داریم مجموعه
مقالههایی که هر ماه در نشستها ارائه شدهاند را گردآوری کنیم تا در قالب یک کتاب
با عنوان کلی موضوع آن ماه منتشر شوند.
موحدفرد یادآور شد: از آنجا که این
سلسله نشستها به مناسبت هزاره سرایش شاهنامه برگزار میشود در نظر داریم نشستهایی
را به نقد و بررسی کتابهایی که با موضوع شاهنامه در سال هزاره سرایش شاهنامه منتشر
شدهاند اختصاص دهیم.
وی در ادامه به نمایشگاه عکسی با عنوان «گشتی در
موزههای بزرگ دنیا» که در نگارخانه فرهنگسرای ارسباران برپا شده است اشاره و تصریح
کرد: بنیاد فردوسی با همکاری دفتر حمایت از ایرانیان خارج از کشور این نمایشگاه را
که گزیده آثاری از موزه لوور پاریس با محور قرار دادن تمدن ایران، مصر، روم و یونان
برگزار میکند.
دبیرکل بنیاد فردوسی در پایان یادآور شد: عکسهای این
نمایشگاه توسط میثم موحدفرد، معون فرهنگی و برونمرزی بنیاد فردوسی تهیه شدهاند و
نمایشگاه تا 17 تیر برپاست.
دومین نشست «شاهنامهپژوهی» با موضوع «بازخوانی
داستان رستم و سهراب از نگاهی دیگر» سهشنبه (15 تیر) از ساعت 17 تا 19 در سرای اهل
قلم واقع در خیابان انقلاب، خیابان فلسطین جنوبی، کوچه خواجهنصیر، شماره 2 برگزار
میشود.
دکتر سجاد آیدنلو
در طبقهبندی پژوهشگران معاصر فرهنگ و ادب ایران شادروان استاد محمد تقی بهار(ملک الشعرا) متعلق به نسلی از استادان و محققاناند که افزون بر فضل تقدم،در مجموع از نظر محتوا و کیفیت تحقیقات نیز بر اخلاف خویش یعنی نسل دوم و سوم برتری یا به تعبیری تقدم فضل دارند(۱)ویژگی نمایان و تا اندازهای منحصر به فرد استاد بهار این است که ایشان هم در عرصه پژوهشهای ادبی- با توجه به زمان زندگی خویش- جزو شخصیتهای برجسته به شمار میروند و هم در شعر و سخنوری به ویژه قصیدهسرایی بیگمان از شاعران توانا و نامدار تاریخ ادبیات ایران هستند و از آنجاییکه: (جمع میان محقق و شاعر از مقوله اضداد است)2 . (و به نوشته زنده یاد دکتر زرینکوب : حق آن است که کمتر دیدهام محققی راستین در شعر و شاعری هم پایهای عالی احراز کند3 استاد بهار را باید از چهرههای استثنایی دانست چنانکه دکتر شفیعی کدکنی را در میان پژوهندگان امروزین که یکی از نتایج درخشان پیوند درست همت، استعداد و پرورش در خاندانی ادیب و فرهنگ پرور (محیط مناسب) است و بر اثر همین عوامل است که بهار در هفتسالگی، شاهنامه را نزد پدر(مرحوم کاظم صبوری، ملک الشعرای آستان قدس رضوی) میخواند و مشکلات آن را حل میکند و پس از یک دوره خواندن کامل شاهنامه با تأثیر از آن بیتی به بحر متقارب میسراید و از پدر پاداش میگیرد:
تهمتن بپوشید ببر بیان بیامد به میدان چو شیر ژیان4
استاد بهار به صراحت مینویسد که: «اینکتاب [منظور: شاهنامه] به طبع و ذوق من در فارسی و لغت و تاریخ ایران کمک بینظیری کردکه هیچ وقت فواید آن را از خاطرم نمیتوانم برد. 5 و بر بنیاد چنین آشنایی و بهره مندی دیرینی بوده است که به نقل از دختر ایشان خانم چهرزاد بهار:«وی همواره شاهنامه را در کنار داشت و حتی در زندان و تبعید و به وقت بیماری در تخت بیمارستان آن را از خود جدا نمیساخت. 6 و در طول زندگانی پر فراز و نشیبشان به گفته خویش، دوازده بار شاهنامه را باز خوانیکرده بودند7 که با رویکرد بدین نکته افسوس آمیز که بیشتر فارغ التحصیلان دورههای عالی و مدرسان ادبیات دانشگاههای روزگار ما حتی یک بار نیز شاهنامه را به طور کامل و دقیق نخواندهاند علاقه، پشتکار و اشراف استاد بهار به خوبی آشکار و ثابت میشود.
نمود عملی عشق بهار به فردوسی و شاهنامه8 در قالب مقالات و اشعار گوناگون، گواه استواری است تا ایشان را در کنار زنده یادان سید حسن تقیزاده، عباس اقبال آشتیانی، علامه قزوینی، رضازاده شفق، فروغی و چندتن دیگر،9 از پیشگامان شاهنامه پژوهی علمی و نوین در ایران بدانیم، کارنامه شاهنامه پژوهشی استاد بهار به طور کلی در سه بخش قابل بحث و بررسی است، نخست، مقالات و یادداشتهای تحقیقی دوم نکات مربوط به تصحیح شاهنامه که در اصل شاخهای از بخش اول است و سه دیگر: اشعار ایشان در باب فردوسی و شاهنامه. در این یادداشت، آرای بهار در هرسه دسته مذکور به کوتاهی مرور خواهد شد و اگر اشاره یا نکتهای برای اصلاح و تکمیل ذکر شود صرفاً برای آگاهی بیشتر و دقیقتر خوانندگان است، چون بر اهل فن هرگز پوشیده نیست که اعتبار تحقیقات استاد بهار به مناسبت زمان نگارش آنهاست و ارزیابی مقالاتی که به هنگام تحریر و چاپ، آکنده از نکات جدید و بعضاً معتبر بودهاند بر اساس یافتههای شصت یا هفتاد سال بعد از آن هیچگاه درست و از سر انصاف علمی نخواهد بود بلکه: باید دید بهار آن را در چه موقع نوشته با چه وسایلی و در چه محیطی؟ آنگاه میتوان فهمید این بحث در آن وقت تا چه حد تازگی داشته و در مجامع ادبی در عصر چه تأثیری گرفته است؟»10
در فهرست آثار (کتاب شناسی) روانشاد بهار، هفت مقاله، مستقل و یک خطابه در حوزه شاهنامه شناسی دیده میشود که مجموع آنها جز از مقالهای که در ادامه اشاره خواهد شد و خطابهای که در کنگره هزاره فردوسی (1313 ش) ایراد کرده بودند و ظاهراً در جایی چاپ نشد به همراه اشعار ایشان در موضوع مربوط در کتاب فردوسی نامه بهار به کوشش آقای محمد گلبن (تهران، مرکز نشر سپهر 1345) گرد آمده است. در معرفی و بررسی این مجموعه، یادداشتی به امضای(ش.ک) که محتملاً دکتر شفیعی کد کنی است در مجله سخن (دوره 17 شماره 4 تیر 1346) به چاپ رسیده که در بخشی از آن به درستی اشاره شده است: (با توجه به) تاریخ نگارش این مقالهها و نیز توجه به این که بعضی مسائل مربوط به زندگی فردوسی، سالها بعد حل شده و عقیدههای تازهای ابراز گردیده در این کتاب نکتههای بسیار جالب درباره زندگی و شعر استاد توس میتواند یافت. 11 نخستین مقالة فردوسی شناختی استاد بهار،« قبر فردوسی» نو بهار هفتگی، 1302،1301 نام دارد که در آن ایشان از ویرانی گورجای فردوسی انتقاد کرده و خواستار ساخته شدن مقبرهای در خورشان والای حکیم توس شدهاند و گویا پیشتر از این یادداشت نیز ساختن قبر فردوسی را به سردار سپه پیشنهاد کرده بودند که با مخالفت برخی از پایتخت نشینان روبهرو شده بود (فردوسی صص 7و14)
به هر حال ظاهراً بهار در پیشنهاد آبادانی مقبرة فردوسی بر دیگران تقدم دارند چنانکه در همین مقاله (ص 14) نوشتهاند: افتخار داریم که در این پیشنهاد بر سایر هم وطنان خود مقدم بودهایم نکته جالب گفتار مورد بحث دربارة عظمت جهانی مقام فردوسی این اشاره است که: در لندن مجسمه فردوسی را بر سر قبر شوهر ملکه ویکتوریا ساخته و آن پیکر با عظمت را... محترم شمرده و به آن سلام میدهند. (ص 15) مقاله «فردوسی و شرح حال فردوسی از روی شاهنامه، باختر 1313» چنانکه روانشاد دکتر مهرداد بهار نیز اشاره کردهاند یکی از بهترین تحقیقات استاد بهار در عرصه فردوسی شناسی12 و پس از مقالات شادروان تقیزاده در مجله کاوه (چاپ برلین) از نخستین پژوهشهای مفصل و مستند دربارة سرگذشت فردوسی و نظم شاهنامه در ایران است که بسیاری از محققان بعدی از آن بهره گرفتهاند. 13
در این مقاله به افسانه آمیز بودن زندگانی فردوسی در مقدمههای شاهنامه و اختصار و پوشیدگی حقایق مربوط به این موضوع اشاره شده و خلاصة بسیار کوتاهی از داستان سرایش شاهنامه، به زعم و استنباط ایشان آمده است که رئوس آن عبارت است از 1-35 سال زمان نظم شاهنامه 2- تقدیم کتاب به محمود که در آن مقاصدی چون عزت، شهرت و ثروت نیز منظور بوده است3 - ماندن نسخهای از شاهنامه در غزنین 4- گردآوری و ضبط شاهنامه توسط سلطان غوری به روایت چهار مقاله 5- احتمال نظم یوسف و زلیخا در روزگار پیری 6- تولد فردوسی در (328-329) و وفات (411-416) تا جایی که نگارنده جست و جو کرده نکتة چهارم در چهار مقالة نظامی عروضی نیست و تنها در حکایت نخست مقالت دوم به شاهنامه خوانی علاء الدین غوری اشاره شده است. 14 مثنوی یوسف و زلیخا (نکته 5) نیز به استناد تحقیقات مستدل کسانی چون، عبدالعظیم قریب، استاد مینوی، حافظ محمودخان شیرانی، دکتر ریاحی و... از فردوسی نیست و چندین سده بعد به استاد توس نسبت داده شده است. 15
همانگونه که خود استاد بهار در جای دیگر از این مقاله (فردوسی نامه، ص 57) نوشتهاند:« من مشکل است که باور کنم که یوسف و زلیخا از فردوسی است.» این مقالة طولانی (فردوسی نامه، صص 21-79) پس از مقدمه، در هفت بخش جنبههای گوناگون زندگینامه فردوسی و شاهنامه سرایی او را بررسی میکند که بعضی از نکات آن قابل ذکر و بررسی است از جمله اینکه: به درستی تاکید کردهاند که بهترین منبع احوال فردوسی متن مصحح و مقابله شدة شاهنامه است (ص 23) درباره کیستی یکی مهتری بود گردن فراز در دیباچة شاهنامه با طرح احتمالات: ابو منصور محمدبن عبدالرزاق، منصوربن محمدبن عبدالرزاق و ابوعلی سیمجور و رد آنها بر پایه دلایلی، موضوع را بسی پیچیده و غیر قابل حل شمرده ( صص 26، 27) و در یکی از حواشی تاریخ سیستان و سبک شناسی (ج1،ص167) به دلیل ذکر نام امیرک طوسی یکی از یاران طاهر بوعلی، در مقدمة دوم شاهنامه، او را به عنوان مهتر گردن فراز حامی فردوسی محتملتر دانستهاند،16 در صورتیکه بررسیهای بعدی تقریباً ثابت کرده که این شخص، منصوربن محمدبن عبدالرزاق بوده است. 17 این دو بیت را:
نبیند کسی نامه پارسی نوشته به ابیات صد پارسی
اگر باز جویی در او بیت بد همانا که کم باشد از پانصد( مسکو9/210/3371 و 3372)
که بیشتر محققان و حتی برخی از شاهنامه پژوهان نادرست و مربوط به شاهنامه معنی کردهاند. درست و دقیق توضیح دادهاند (صص 29 و 52) که متاسفانه مورد مراجعه یا دقت نظر پژوهشگران قرار نگرفته است: در هر نامه پارسی که سه هزار بیت در آن باشد کمتر از پانصد شعر به دیده نخواهد شد. در یکجا (ص 30) این احتمال درست را مطرح کردهاند که فردوسی به غزنین رفته و مأیوس بازگشته است. در شاهنامه سالهای متفاوتی از عمر فردوسی آمده است، مرحوم بهار در این باره احتمال دادهاند (ص 37) که شاید برخی از آنها تحریف شده باشد یا پس از ختم کتاب به تفاریق افزوده شده و یا اینکه ناشی از نظم نا مرتب و جداگانه داستانهاست. در این میان ظاهراً پذیرفتهتر این است که سنوات گوناگون عصر فردوسی از افزوده های تدوین دوم شاهنامه (384-400 یا چند سال بعد) است. در جایی (ص 38) آمده است: تنها آنچه از خود شاهنامه بر میآید وی از مردم طابران بوده که قصبه بنوک معروف و طوس است.« اما همانگونه که خود نیز در حاشیه به چهار مقاله ارجاع دادهاند این آگاهی از آن متن به دست میآید و در شاهنامه از زادگاه فردوسی ذکری نیست. استاد بهار دربارة سوگ سرودة فردوسی در مرگ فرزند جوانش (مسکو 9/138/2167-2184) معتقدند که: « در ادبیات فارسی منحصر به فرد» است و: به تمام دیوانهای نوحه سازان مزیت دارد ص 43« که این دریافت و نظر باتوجه به شعر شناسی بهار بسیار قابل عنایت است. در این بیت:
می نعل پیش آور ای هاشمی ز خمی که هزگز نگیرد کمی( مسکو7/256/658 )
«هاشمی» را نام ندیم و دوست فردوسی دانستهاند (ص 48) که به نظر نگارنده شاید بهتر از برخی تأویلهای دیگر درباره این شخص و بیت باشد. 18 گرچه در هیچ منبعی ازکسی به نام هاشمی به عنوان یکی از یاران فردوسی نامی نیامده است، همچنین در این بیت از داستان رستم و سهراب:
چنین گفت بهرام نیکو سخن که با مردگان آشنایی مکن(خالقی 2/199/1010)
«بهرام نیکو سخن را همان بهرام بن مردانشاه موبد شهر شاپور انگاشتهاند که کتاب او مأخذ حمزه بن حسن و مجمل التواریخ بوده است( ص 49) ولی به رغم نظریات دیگری نیز که در این باره وجود دارد. 19 هویت «بهرام» در اینجا دقیقاً مشخص نیست و نهایتاً باید او را حکیمی اندرزگو دانست. استاد بهار با دقتی که در سبک نظم و به ویژه لغات عربی نامأنوس داستان اسکندر در مقایسه با بخشهای دیگرشاهنامه کردهاند به این نتیجه رسیدهاند (صص 63، 64) که: فردوسی این داستان را از مأخذ عربی گرفته یا از مأخذ عربی در متن منثوری که پیش دست شاعر بوده نقل شده است. که گویا احتمال دوم درست است و بخش اسکندر از ترجمه وارد شاهنامه ابو منصوری و به واسطة آن اثر فردوسی شده است. به اعتماد استاد بهار: « فردوسی با زبان پهلوی آشنا نبوده است/ ص 65 «و این نظری است که محققانی مانند: نولد که، دکتر خالقی مطلق و دکتر دبیر سیاقی آن را میپذیرند و در مقابل، دارمستتر، ژول مول، لازار، دکتر ماهیار نوابی، دکتر ریاحی و دکتر زرین کوب رد میکنند. این یادآوری هوشمندانه که: اشاراتی که فردوسی به دهقان یا به آزاد سرو و ماهو و بهرام و غیره دارد. اشاراتی است که در اصل نسخه بوده و مشارلیه عیناً آن راویان را نام برده است. (ص 70) استنباط درستی است که دقیقاً در برابر فرضیات دیک دیویس (D.Davis) و الگا دیویدسن (O,Davidson) قرار دارد که با دریافت ظاهری از این ارجاعات فردوسی، آنها را دلیل شفاهی و شنیداری بودن منابع شاهنامه پنداشتهاند. 20 شادروان بهار در بحث از آن دسته داستانهای پهلوانی که فردوسی به نظم در نیاورده است در با انتساب سام نامه به خواجوی با تردید سخن گفتهاند : سام نامه که ظاهراً خواجو که درست معلوم نیست کدام خواجو است آن را به نظم آورده... در کلیات خواجوی کرمانی آن کتاب دیده نشده است. (ص74) احتمالاً ایشان نخستین کسی و یا حداقل جزو اولین محققانی هستند که این موضوع را مطرح کردهاند و سپستر مورد بحث دیگران واقع شده است. 21 و سرانجام اینکه در بیت:
چو بگذشت سال از برم شست و پنج فزون کردم اندیشة درد ورنج(مسکو 9/381/843)
شصت و پنج را به اشاره محمدعلی فروغی سال (365) و منظور از بیت را بیان زمان آغاز نظم شاهنامه دانستهاند (صص 76و77) در صورتی که تقریباً به یقین، مراد 65 سالگی فردوسی و تصمیم وی برای اهدای کتاب به محمود غزنوی است. 22
در مقالة کوتاه فردوسی بزرگترین شاعر ایران است. مجله مهر1314، زندهیاد بهار به هفت دلیل، فردوسی را برترین سخن سرای ایران محسوب کردهاند: 1- کهن ترین شاعری است که اثر وی کامل به دست ما رسیده است. 2- فردوسی، مردی میهن دوست و ایران ستا بوده است. 3- در راه اثر بزرگ خویش، رنجها دیده است. 4- کار بزرگ او از سر اندیشه و آگاهی بوده است. 5- بدون اینکه پادشاهی از فردوسی حمایت کند، آوازهاش عالمگیر شده است و شاعران نامدار دیگر او را به استادی ستودهاند. 6- در شاهنامه، مجموعهای از فنون شعری گوناگون در حد اعلای مهارت آمده و این کتاب از نظر نکات حکمی و اخلاقی در میان آثار شعرای جهان بیمانند است. 7- شاهنامه، افزون بر ظرایف زبانی، عظمت دارد.
نیازی به گفتن ندارد که در عین پذیرش ویژگیهای مذکور، استاد عنوان بزرگترین شاعر ایران به فردوسی را باید برخاسته از شور و احساس فراوان بهار یا به تعبیر دکتر زرینکوب، عشق به فردوسی و حماسه ملی ایران دانست و گرنه هر یک از بزرگان سخن پارسی در جایگاه خود بزرگترین و غیر قابل مقایسهاند. هدف مقالة خط و زبان پهلوی در عصر فردوسی، مجلة مهر1314» بررسی پهلوی دانی دقیقی و فردوسی، تاثیر واژگان پهلوی در شاهنامه و رواج خط و زبان پهلوی در میان شاعران کهن (تقریبا هم روزگار فردوسی) است. استاد بهار در مجموع به این نتایج درست و مقبول رسیدهاند که: فردوسی و دقیقی در نظم داستانهایی که اصل پهلوی آنها امروز موجود است. از ترجمة پارسی این روایات استفاده کردهاند نه متن پهلوی آنها و این، از راه تفاوتهای معنایی لغات در سخن دقیقی و فردوسی با معنای اصلیشان در پهلوی و اختلاف ابیات دقیقی حاصل میشود. (صص112-117) و در میان داستانهای شاهنامه بیش از همه داستان اردشیر به متن پهلوی آن یعنی کارنامه اردشیر بابکان نزدیکتر است (ص117) که ظاهراً طبق پژوهشهای جدیدتر، اندرز بزرگمهر «از نظرهمخوانی با اصل پهلوی خویش، یادگار بزرگمهر، مقدم بر دیگر داستانهاست و داستان اردشیر پس از آن جای میگیرد.23 همچنین با دقت تمام اشاره کردهاند که در شاهنامه واژه " پهلوی "با " پهلوانی" معانی گوناگون دارد از جمله در بیت:
نبشته من این دفتر پهلوی به پیش تو آرم نگرنغنوی(خالقی1/14/142)
و نمونههای دیگر، "پهلوی "به معنی " فارسی" است و نباید آن را چنانکه در برخی از گزارشهای شاهنامه میبینیم به مفهوم زبان پهلوی دانسته و نتیجه گرفت که فردوسی با این زبان آشنا بوده یا از متون پهلوی بهرهمند شده است. (صص 119-122)
نکته قابل توجه اینکه استاد بهار در بین شواهد واژه «پهلوی» پارسی دری این بیت مقدمه بیژن و منیژه را:
مرا گفت گر چون ز من بشنوی به شعر آری از دفتر پهلوی(خالقی 3/306/22)
نیز آورده و نوشتهاند: میدانیم که در قطعه اول و این قطعه مراد فردوسی از دفتر، همانا شاهنامه ابو منصوری است» است. (ص120)
از این روی میتوان گفت که به نظر استاد بهار مأخذ داستان بیژن و منیژه شاهنامه ابو منصوری بوده است همانگونه که امروز دهها سال پس از اشاره کوتاه دو شاهنامه پژوه ایرانی بر این نظریه تاکید دارند24 در صورتی که بیشتر شاهنامه پژوهان در این باره که منبع بیژن و منیژه غیر از شاهنامه ابو منصوری بوده است تقریباً هم داستاناند.
در مقالة فلسفه فردوسی، سالنامه شرق 1317 "بهار" فردوسی را مردی شیعه و معتزلی میدانند که اسماعیلی یا زیدی یا دوازده امامی بودنش درست معلوم نیست (ص149) و با بررسی باورهای فردوسی در دیباچة شاهنامه و مقدمة داستانها، اصول فلسفه، اندیشه و جهان بینی حکیم توس را بر میشمرند از جمله: خداوند با ابراز عقل شناخت نیست و انسان باید به شناخت خویش بپردازد و به هستی خداوند. جاودانگی روح و سرای دیگر معتقد باشد، فردوسی در کارهای دنیا و آخرت توکلی است و این روحیة تسلیم و اتکال محصول شرایط آشفته و متغیر زمانه است.
از استاد بهار مقالهای به نام "نامهای پادشاهان و دلیران ایران" در مجله مهر (1312 و1313ش) چاپ شده که در مجموعة "فرودسی نامه" نیامده است. اما به خاطر ارتباط موضوعی با شاهنامه و مباحث حماسی باید مورد توجه قرار بگیرد. در این پژوهش. ایشان صورت درست و ریشة نامهای بعضی از شهریاران و یلان حماسی اساطیری ایران زمین را که دچار تغییر و تصحیف شده است، آوردهاند، شماری از این نامها به املا وتلفظ مورد نظر شادروان بهار چنین است: کیومرث، طهمورث، جمشید ( اصبح به حال اضافی است و افصح (یشم جم) است. کاوه، آیین، بستور، سوفرا (احتمالا سوخرا) درست است) و... در پایان با اشاره به امانتداری فردوسی: احتمال دادهاند که شاید تصحیف و تغییر برخی نامها و نیز حذف شماری از پادشاهان متأثر از شاهنامه ابو منصوری و رعایت متن آن در نظم فردوسی بوده است. 25 زنده یاد بهار به نوشتة فردوسی نامة مهر ص 301 خطابهای در کنگرة هزارة فردوسی(1313) ایراد کرده بودند که در جایی چاپ نشده است و موضوع آن بر پایه همان منبع شعر فردوسی و شاعری در عصر فردوسی و مختصری از افکار شعوبی ایرانیان و فردوسی و نیز افکار ضد شعوبی در میان آلبویه و غزنویان26 بود.
گویا استاد بهار در این خطابه، به موضوع شاهنامه ستیزی تا مدتها پس از نظم حماسة ملی ایران، اشاره و شعر معزی را به عنوان نمونه ذکر کردهاند. غیر از این مقالات مستقل یادداشتها و اشارات کوتاه بهار در مجلدات سبک شناسی نیز به هنگام مرور کارنامه و نظریات شاهنامه پژوهی ایشان در خور توجه است.
همایش «هزاره سرایش شاهنامه» آذرماه سال جاری با همکاری نهادهای علمی فرهنگی برگزار خواهد شد. بررسی موضوع شاهنامه و اقوام ایرانی، برگزاری همزمان این همایش در آلمان و مالزی و تدوین کتابنامه فردوسیشناسان از برنامههای این همایش محسوب میشود.