بیشتر داستانها و روایتهای شاهنامه جنبه روایی داشته و ریشه در فرهنگ عامه ملت ایران دارد، بنابراین می تواند هویت، آرمانها و گذشته پر افتخار قوم ایرانی را بازنماید.
در همین زمینه با دکتر محمد مهدی ناصح محقق فرهنگ عامه و عضو هیا ت علمی دانشگاه فردوسی و مجمع علمی فرهنگسرای فردوسی به گفتگو نشستیم که میهمان این هفته ستون فردوسی نامه است.
دکتر ناصح با اشاره به اینکه بیشتر داستانهای شاهنامه از مقوله فرهنگ عامه است می گوید: ظاهراً قبل از فردوسی بسیاری از این داستانها صورت روایی داشته، زیرا وقتی تاریخ مدونی نباشد بسیاری از رویدادهای زندگی مردم در لباس افسانه، حکایت، و امثال و حکم در بین مردم رواج می یابد و از زمانی به زمان دیگر می رسد و در سینه ها باقی می ماند و سرانجام در عصری دیگر بر زبان شاعری توانا همچون ابوالقاسم فردوسی صورت شعرحماسی به خود می گیرد.
وی می افزاید: در شاهنامه بیشتر داستانهایی که جلوه اسطوره ای آن بارزتر است را باید به فرهنگ عامه مربوط دانست که از جمله آنها می توان به داستان بیژن ومنیژه ، رستم و سهراب، اکوان دیو و همچنین داستان افراسیاب اشاره کرد.
این محقق فرهنگ عامه ادامه می دهد: البته همین داستانها به احتمال قوی صورتی مکتوب هم داشته و در خدای نامه ها مضبوط بوده است و در برخی آثار کهن ملی و مذهبی هم ردپایی از آنها دیده می شود.
وی می افزاید: در این داستانها که مربوط به گذشته های بسیار دور قوم ایرانی است آیین های کهن ملی و مذهبی ایرانیان نمود یافته ولی فردوسی تنها ناقل آنها نبوده است بلکه دریافتی حکیمانه از آنها داشته و با باز آفرینی دوباره و به کار بردن امثال و حکم ارج و اعتبار بیشتری به آنها بخشیده است.
دکتر ناصح، داستانهای شاهنامه را به نوعی میراث فرهنگی قوم ایرانی می داند و می گوید: در این داستانها اعتقادات، باورها، آداب و رسوم و تمام مظاهر فرهنگی کلی و جزئی همچون آداب حکومت، آداب جنگ، معتقدات ویژه و سنتهای پهلوانان و شهریاران، رفتار و کردار ویژه مردم در جامعه، آداب مشورت و رایزنی، آداب ازدواج، آداب سوگواری، آیین نامه نگاری و ... انعکاس یافته است.
وی خاطر نشان می کند: حکیم توس در داستان پردازی خود از باریک بینی خاصی استفاده کرده و معمولاً جنبه هایی از فرهنگ عامه را مطرح نموده است که روح و هویت این ملت را تشکیل می دهد، به عنوان مثال دیو در فرهنگ عامه ایران مظهر سیاهی و پلیدی است و فردوسی دشمنان ایران را به صورت دیو نشان می دهد و در نقطه مقابل آنها رستم قرار دارد که مظهر روشنی و نماد ایران و ایرانی است.
وی می افزاید : در واقع در داستانهای شاهنامه دو جبهه مختلف فرهنگی یعنی خوبی و بدی و روشنی و سیاهی با هم در جدالند و در این پیکار، ایرانیان صبغه و رنگ تقدس و غیر ایرانیان رنگ شیطانی دارند.
این استاد دانشگاه، قصه ها و داستانهای کهن را صدای درونی هر ملت می داند و می گوید: همه تمدنهای مترقی و با سابقه، با وسواس افسانه ها و داستانهای خود را بررسی می کنند تا آرمانهای مردم خود را بشناسند، بنابراین داستانهای شاهنامه هم که در گذر سالیان دراز، صادقانه و خالصانه از دل مردم این سرزمین برخاسته است در حکم زندگی نامه این ملت و آیینه تمام نمایی از تاریخ گذشته ایران است که نسل امروز می تواند گذشته پر افتخار خود را در آن مشاهده کند.
وی در پایان تاکید می کند: متولیان فرهنگی جامعه و رسانه های دیداری و شنیداری، باید در جهت تثبیت و تقویت فرهنگ ملی و ارزشهای این فرهنگ، مردم به ویژه نسل جوان را با شناسنامه ملی خود که همان شاهنامه است آشنا کنند.