دکتر سجاد آیدنلو
در طبقهبندی پژوهشگران معاصر فرهنگ و ادب ایران شادروان استاد محمد تقی بهار(ملک الشعرا) متعلق به نسلی از استادان و محققاناند که افزون بر فضل تقدم،در مجموع از نظر محتوا و کیفیت تحقیقات نیز بر اخلاف خویش یعنی نسل دوم و سوم برتری یا به تعبیری تقدم فضل دارند(۱)ویژگی نمایان و تا اندازهای منحصر به فرد استاد بهار این است که ایشان هم در عرصه پژوهشهای ادبی- با توجه به زمان زندگی خویش- جزو شخصیتهای برجسته به شمار میروند و هم در شعر و سخنوری به ویژه قصیدهسرایی بیگمان از شاعران توانا و نامدار تاریخ ادبیات ایران هستند و از آنجاییکه: (جمع میان محقق و شاعر از مقوله اضداد است)2 . (و به نوشته زنده یاد دکتر زرینکوب : حق آن است که کمتر دیدهام محققی راستین در شعر و شاعری هم پایهای عالی احراز کند3 استاد بهار را باید از چهرههای استثنایی دانست چنانکه دکتر شفیعی کدکنی را در میان پژوهندگان امروزین که یکی از نتایج درخشان پیوند درست همت، استعداد و پرورش در خاندانی ادیب و فرهنگ پرور (محیط مناسب) است و بر اثر همین عوامل است که بهار در هفتسالگی، شاهنامه را نزد پدر(مرحوم کاظم صبوری، ملک الشعرای آستان قدس رضوی) میخواند و مشکلات آن را حل میکند و پس از یک دوره خواندن کامل شاهنامه با تأثیر از آن بیتی به بحر متقارب میسراید و از پدر پاداش میگیرد:
تهمتن بپوشید ببر بیان بیامد به میدان چو شیر ژیان4
استاد بهار به صراحت مینویسد که: «اینکتاب [منظور: شاهنامه] به طبع و ذوق من در فارسی و لغت و تاریخ ایران کمک بینظیری کردکه هیچ وقت فواید آن را از خاطرم نمیتوانم برد. 5 و بر بنیاد چنین آشنایی و بهره مندی دیرینی بوده است که به نقل از دختر ایشان خانم چهرزاد بهار:«وی همواره شاهنامه را در کنار داشت و حتی در زندان و تبعید و به وقت بیماری در تخت بیمارستان آن را از خود جدا نمیساخت. 6 و در طول زندگانی پر فراز و نشیبشان به گفته خویش، دوازده بار شاهنامه را باز خوانیکرده بودند7 که با رویکرد بدین نکته افسوس آمیز که بیشتر فارغ التحصیلان دورههای عالی و مدرسان ادبیات دانشگاههای روزگار ما حتی یک بار نیز شاهنامه را به طور کامل و دقیق نخواندهاند علاقه، پشتکار و اشراف استاد بهار به خوبی آشکار و ثابت میشود.
نمود عملی عشق بهار به فردوسی و شاهنامه8 در قالب مقالات و اشعار گوناگون، گواه استواری است تا ایشان را در کنار زنده یادان سید حسن تقیزاده، عباس اقبال آشتیانی، علامه قزوینی، رضازاده شفق، فروغی و چندتن دیگر،9 از پیشگامان شاهنامه پژوهی علمی و نوین در ایران بدانیم، کارنامه شاهنامه پژوهشی استاد بهار به طور کلی در سه بخش قابل بحث و بررسی است، نخست، مقالات و یادداشتهای تحقیقی دوم نکات مربوط به تصحیح شاهنامه که در اصل شاخهای از بخش اول است و سه دیگر: اشعار ایشان در باب فردوسی و شاهنامه. در این یادداشت، آرای بهار در هرسه دسته مذکور به کوتاهی مرور خواهد شد و اگر اشاره یا نکتهای برای اصلاح و تکمیل ذکر شود صرفاً برای آگاهی بیشتر و دقیقتر خوانندگان است، چون بر اهل فن هرگز پوشیده نیست که اعتبار تحقیقات استاد بهار به مناسبت زمان نگارش آنهاست و ارزیابی مقالاتی که به هنگام تحریر و چاپ، آکنده از نکات جدید و بعضاً معتبر بودهاند بر اساس یافتههای شصت یا هفتاد سال بعد از آن هیچگاه درست و از سر انصاف علمی نخواهد بود بلکه: باید دید بهار آن را در چه موقع نوشته با چه وسایلی و در چه محیطی؟ آنگاه میتوان فهمید این بحث در آن وقت تا چه حد تازگی داشته و در مجامع ادبی در عصر چه تأثیری گرفته است؟»10
در فهرست آثار (کتاب شناسی) روانشاد بهار، هفت مقاله، مستقل و یک خطابه در حوزه شاهنامه شناسی دیده میشود که مجموع آنها جز از مقالهای که در ادامه اشاره خواهد شد و خطابهای که در کنگره هزاره فردوسی (1313 ش) ایراد کرده بودند و ظاهراً در جایی چاپ نشد به همراه اشعار ایشان در موضوع مربوط در کتاب فردوسی نامه بهار به کوشش آقای محمد گلبن (تهران، مرکز نشر سپهر 1345) گرد آمده است. در معرفی و بررسی این مجموعه، یادداشتی به امضای(ش.ک) که محتملاً دکتر شفیعی کد کنی است در مجله سخن (دوره 17 شماره 4 تیر 1346) به چاپ رسیده که در بخشی از آن به درستی اشاره شده است: (با توجه به) تاریخ نگارش این مقالهها و نیز توجه به این که بعضی مسائل مربوط به زندگی فردوسی، سالها بعد حل شده و عقیدههای تازهای ابراز گردیده در این کتاب نکتههای بسیار جالب درباره زندگی و شعر استاد توس میتواند یافت. 11 نخستین مقالة فردوسی شناختی استاد بهار،« قبر فردوسی» نو بهار هفتگی، 1302،1301 نام دارد که در آن ایشان از ویرانی گورجای فردوسی انتقاد کرده و خواستار ساخته شدن مقبرهای در خورشان والای حکیم توس شدهاند و گویا پیشتر از این یادداشت نیز ساختن قبر فردوسی را به سردار سپه پیشنهاد کرده بودند که با مخالفت برخی از پایتخت نشینان روبهرو شده بود (فردوسی صص 7و14)
به هر حال ظاهراً بهار در پیشنهاد آبادانی مقبرة فردوسی بر دیگران تقدم دارند چنانکه در همین مقاله (ص 14) نوشتهاند: افتخار داریم که در این پیشنهاد بر سایر هم وطنان خود مقدم بودهایم نکته جالب گفتار مورد بحث دربارة عظمت جهانی مقام فردوسی این اشاره است که: در لندن مجسمه فردوسی را بر سر قبر شوهر ملکه ویکتوریا ساخته و آن پیکر با عظمت را... محترم شمرده و به آن سلام میدهند. (ص 15) مقاله «فردوسی و شرح حال فردوسی از روی شاهنامه، باختر 1313» چنانکه روانشاد دکتر مهرداد بهار نیز اشاره کردهاند یکی از بهترین تحقیقات استاد بهار در عرصه فردوسی شناسی12 و پس از مقالات شادروان تقیزاده در مجله کاوه (چاپ برلین) از نخستین پژوهشهای مفصل و مستند دربارة سرگذشت فردوسی و نظم شاهنامه در ایران است که بسیاری از محققان بعدی از آن بهره گرفتهاند. 13
در این مقاله به افسانه آمیز بودن زندگانی فردوسی در مقدمههای شاهنامه و اختصار و پوشیدگی حقایق مربوط به این موضوع اشاره شده و خلاصة بسیار کوتاهی از داستان سرایش شاهنامه، به زعم و استنباط ایشان آمده است که رئوس آن عبارت است از 1-35 سال زمان نظم شاهنامه 2- تقدیم کتاب به محمود که در آن مقاصدی چون عزت، شهرت و ثروت نیز منظور بوده است3 - ماندن نسخهای از شاهنامه در غزنین 4- گردآوری و ضبط شاهنامه توسط سلطان غوری به روایت چهار مقاله 5- احتمال نظم یوسف و زلیخا در روزگار پیری 6- تولد فردوسی در (328-329) و وفات (411-416) تا جایی که نگارنده جست و جو کرده نکتة چهارم در چهار مقالة نظامی عروضی نیست و تنها در حکایت نخست مقالت دوم به شاهنامه خوانی علاء الدین غوری اشاره شده است. 14 مثنوی یوسف و زلیخا (نکته 5) نیز به استناد تحقیقات مستدل کسانی چون، عبدالعظیم قریب، استاد مینوی، حافظ محمودخان شیرانی، دکتر ریاحی و... از فردوسی نیست و چندین سده بعد به استاد توس نسبت داده شده است. 15
همانگونه که خود استاد بهار در جای دیگر از این مقاله (فردوسی نامه، ص 57) نوشتهاند:« من مشکل است که باور کنم که یوسف و زلیخا از فردوسی است.» این مقالة طولانی (فردوسی نامه، صص 21-79) پس از مقدمه، در هفت بخش جنبههای گوناگون زندگینامه فردوسی و شاهنامه سرایی او را بررسی میکند که بعضی از نکات آن قابل ذکر و بررسی است از جمله اینکه: به درستی تاکید کردهاند که بهترین منبع احوال فردوسی متن مصحح و مقابله شدة شاهنامه است (ص 23) درباره کیستی یکی مهتری بود گردن فراز در دیباچة شاهنامه با طرح احتمالات: ابو منصور محمدبن عبدالرزاق، منصوربن محمدبن عبدالرزاق و ابوعلی سیمجور و رد آنها بر پایه دلایلی، موضوع را بسی پیچیده و غیر قابل حل شمرده ( صص 26، 27) و در یکی از حواشی تاریخ سیستان و سبک شناسی (ج1،ص167) به دلیل ذکر نام امیرک طوسی یکی از یاران طاهر بوعلی، در مقدمة دوم شاهنامه، او را به عنوان مهتر گردن فراز حامی فردوسی محتملتر دانستهاند،16 در صورتیکه بررسیهای بعدی تقریباً ثابت کرده که این شخص، منصوربن محمدبن عبدالرزاق بوده است. 17 این دو بیت را:
نبیند کسی نامه پارسی نوشته به ابیات صد پارسی
اگر باز جویی در او بیت بد همانا که کم باشد از پانصد( مسکو9/210/3371 و 3372)
که بیشتر محققان و حتی برخی از شاهنامه پژوهان نادرست و مربوط به شاهنامه معنی کردهاند. درست و دقیق توضیح دادهاند (صص 29 و 52) که متاسفانه مورد مراجعه یا دقت نظر پژوهشگران قرار نگرفته است: در هر نامه پارسی که سه هزار بیت در آن باشد کمتر از پانصد شعر به دیده نخواهد شد. در یکجا (ص 30) این احتمال درست را مطرح کردهاند که فردوسی به غزنین رفته و مأیوس بازگشته است. در شاهنامه سالهای متفاوتی از عمر فردوسی آمده است، مرحوم بهار در این باره احتمال دادهاند (ص 37) که شاید برخی از آنها تحریف شده باشد یا پس از ختم کتاب به تفاریق افزوده شده و یا اینکه ناشی از نظم نا مرتب و جداگانه داستانهاست. در این میان ظاهراً پذیرفتهتر این است که سنوات گوناگون عصر فردوسی از افزوده های تدوین دوم شاهنامه (384-400 یا چند سال بعد) است. در جایی (ص 38) آمده است: تنها آنچه از خود شاهنامه بر میآید وی از مردم طابران بوده که قصبه بنوک معروف و طوس است.« اما همانگونه که خود نیز در حاشیه به چهار مقاله ارجاع دادهاند این آگاهی از آن متن به دست میآید و در شاهنامه از زادگاه فردوسی ذکری نیست. استاد بهار دربارة سوگ سرودة فردوسی در مرگ فرزند جوانش (مسکو 9/138/2167-2184) معتقدند که: « در ادبیات فارسی منحصر به فرد» است و: به تمام دیوانهای نوحه سازان مزیت دارد ص 43« که این دریافت و نظر باتوجه به شعر شناسی بهار بسیار قابل عنایت است. در این بیت:
می نعل پیش آور ای هاشمی ز خمی که هزگز نگیرد کمی( مسکو7/256/658 )
«هاشمی» را نام ندیم و دوست فردوسی دانستهاند (ص 48) که به نظر نگارنده شاید بهتر از برخی تأویلهای دیگر درباره این شخص و بیت باشد. 18 گرچه در هیچ منبعی ازکسی به نام هاشمی به عنوان یکی از یاران فردوسی نامی نیامده است، همچنین در این بیت از داستان رستم و سهراب:
چنین گفت بهرام نیکو سخن که با مردگان آشنایی مکن(خالقی 2/199/1010)
«بهرام نیکو سخن را همان بهرام بن مردانشاه موبد شهر شاپور انگاشتهاند که کتاب او مأخذ حمزه بن حسن و مجمل التواریخ بوده است( ص 49) ولی به رغم نظریات دیگری نیز که در این باره وجود دارد. 19 هویت «بهرام» در اینجا دقیقاً مشخص نیست و نهایتاً باید او را حکیمی اندرزگو دانست. استاد بهار با دقتی که در سبک نظم و به ویژه لغات عربی نامأنوس داستان اسکندر در مقایسه با بخشهای دیگرشاهنامه کردهاند به این نتیجه رسیدهاند (صص 63، 64) که: فردوسی این داستان را از مأخذ عربی گرفته یا از مأخذ عربی در متن منثوری که پیش دست شاعر بوده نقل شده است. که گویا احتمال دوم درست است و بخش اسکندر از ترجمه وارد شاهنامه ابو منصوری و به واسطة آن اثر فردوسی شده است. به اعتماد استاد بهار: « فردوسی با زبان پهلوی آشنا نبوده است/ ص 65 «و این نظری است که محققانی مانند: نولد که، دکتر خالقی مطلق و دکتر دبیر سیاقی آن را میپذیرند و در مقابل، دارمستتر، ژول مول، لازار، دکتر ماهیار نوابی، دکتر ریاحی و دکتر زرین کوب رد میکنند. این یادآوری هوشمندانه که: اشاراتی که فردوسی به دهقان یا به آزاد سرو و ماهو و بهرام و غیره دارد. اشاراتی است که در اصل نسخه بوده و مشارلیه عیناً آن راویان را نام برده است. (ص 70) استنباط درستی است که دقیقاً در برابر فرضیات دیک دیویس (D.Davis) و الگا دیویدسن (O,Davidson) قرار دارد که با دریافت ظاهری از این ارجاعات فردوسی، آنها را دلیل شفاهی و شنیداری بودن منابع شاهنامه پنداشتهاند. 20 شادروان بهار در بحث از آن دسته داستانهای پهلوانی که فردوسی به نظم در نیاورده است در با انتساب سام نامه به خواجوی با تردید سخن گفتهاند : سام نامه که ظاهراً خواجو که درست معلوم نیست کدام خواجو است آن را به نظم آورده... در کلیات خواجوی کرمانی آن کتاب دیده نشده است. (ص74) احتمالاً ایشان نخستین کسی و یا حداقل جزو اولین محققانی هستند که این موضوع را مطرح کردهاند و سپستر مورد بحث دیگران واقع شده است. 21 و سرانجام اینکه در بیت:
چو بگذشت سال از برم شست و پنج فزون کردم اندیشة درد ورنج(مسکو 9/381/843)
شصت و پنج را به اشاره محمدعلی فروغی سال (365) و منظور از بیت را بیان زمان آغاز نظم شاهنامه دانستهاند (صص 76و77) در صورتی که تقریباً به یقین، مراد 65 سالگی فردوسی و تصمیم وی برای اهدای کتاب به محمود غزنوی است. 22
در مقالة کوتاه فردوسی بزرگترین شاعر ایران است. مجله مهر1314، زندهیاد بهار به هفت دلیل، فردوسی را برترین سخن سرای ایران محسوب کردهاند: 1- کهن ترین شاعری است که اثر وی کامل به دست ما رسیده است. 2- فردوسی، مردی میهن دوست و ایران ستا بوده است. 3- در راه اثر بزرگ خویش، رنجها دیده است. 4- کار بزرگ او از سر اندیشه و آگاهی بوده است. 5- بدون اینکه پادشاهی از فردوسی حمایت کند، آوازهاش عالمگیر شده است و شاعران نامدار دیگر او را به استادی ستودهاند. 6- در شاهنامه، مجموعهای از فنون شعری گوناگون در حد اعلای مهارت آمده و این کتاب از نظر نکات حکمی و اخلاقی در میان آثار شعرای جهان بیمانند است. 7- شاهنامه، افزون بر ظرایف زبانی، عظمت دارد.
نیازی به گفتن ندارد که در عین پذیرش ویژگیهای مذکور، استاد عنوان بزرگترین شاعر ایران به فردوسی را باید برخاسته از شور و احساس فراوان بهار یا به تعبیر دکتر زرینکوب، عشق به فردوسی و حماسه ملی ایران دانست و گرنه هر یک از بزرگان سخن پارسی در جایگاه خود بزرگترین و غیر قابل مقایسهاند. هدف مقالة خط و زبان پهلوی در عصر فردوسی، مجلة مهر1314» بررسی پهلوی دانی دقیقی و فردوسی، تاثیر واژگان پهلوی در شاهنامه و رواج خط و زبان پهلوی در میان شاعران کهن (تقریبا هم روزگار فردوسی) است. استاد بهار در مجموع به این نتایج درست و مقبول رسیدهاند که: فردوسی و دقیقی در نظم داستانهایی که اصل پهلوی آنها امروز موجود است. از ترجمة پارسی این روایات استفاده کردهاند نه متن پهلوی آنها و این، از راه تفاوتهای معنایی لغات در سخن دقیقی و فردوسی با معنای اصلیشان در پهلوی و اختلاف ابیات دقیقی حاصل میشود. (صص112-117) و در میان داستانهای شاهنامه بیش از همه داستان اردشیر به متن پهلوی آن یعنی کارنامه اردشیر بابکان نزدیکتر است (ص117) که ظاهراً طبق پژوهشهای جدیدتر، اندرز بزرگمهر «از نظرهمخوانی با اصل پهلوی خویش، یادگار بزرگمهر، مقدم بر دیگر داستانهاست و داستان اردشیر پس از آن جای میگیرد.23 همچنین با دقت تمام اشاره کردهاند که در شاهنامه واژه " پهلوی "با " پهلوانی" معانی گوناگون دارد از جمله در بیت:
نبشته من این دفتر پهلوی به پیش تو آرم نگرنغنوی(خالقی1/14/142)
و نمونههای دیگر، "پهلوی "به معنی " فارسی" است و نباید آن را چنانکه در برخی از گزارشهای شاهنامه میبینیم به مفهوم زبان پهلوی دانسته و نتیجه گرفت که فردوسی با این زبان آشنا بوده یا از متون پهلوی بهرهمند شده است. (صص 119-122)
نکته قابل توجه اینکه استاد بهار در بین شواهد واژه «پهلوی» پارسی دری این بیت مقدمه بیژن و منیژه را:
مرا گفت گر چون ز من بشنوی به شعر آری از دفتر پهلوی(خالقی 3/306/22)
نیز آورده و نوشتهاند: میدانیم که در قطعه اول و این قطعه مراد فردوسی از دفتر، همانا شاهنامه ابو منصوری است» است. (ص120)
از این روی میتوان گفت که به نظر استاد بهار مأخذ داستان بیژن و منیژه شاهنامه ابو منصوری بوده است همانگونه که امروز دهها سال پس از اشاره کوتاه دو شاهنامه پژوه ایرانی بر این نظریه تاکید دارند24 در صورتی که بیشتر شاهنامه پژوهان در این باره که منبع بیژن و منیژه غیر از شاهنامه ابو منصوری بوده است تقریباً هم داستاناند.
در مقالة فلسفه فردوسی، سالنامه شرق 1317 "بهار" فردوسی را مردی شیعه و معتزلی میدانند که اسماعیلی یا زیدی یا دوازده امامی بودنش درست معلوم نیست (ص149) و با بررسی باورهای فردوسی در دیباچة شاهنامه و مقدمة داستانها، اصول فلسفه، اندیشه و جهان بینی حکیم توس را بر میشمرند از جمله: خداوند با ابراز عقل شناخت نیست و انسان باید به شناخت خویش بپردازد و به هستی خداوند. جاودانگی روح و سرای دیگر معتقد باشد، فردوسی در کارهای دنیا و آخرت توکلی است و این روحیة تسلیم و اتکال محصول شرایط آشفته و متغیر زمانه است.
از استاد بهار مقالهای به نام "نامهای پادشاهان و دلیران ایران" در مجله مهر (1312 و1313ش) چاپ شده که در مجموعة "فرودسی نامه" نیامده است. اما به خاطر ارتباط موضوعی با شاهنامه و مباحث حماسی باید مورد توجه قرار بگیرد. در این پژوهش. ایشان صورت درست و ریشة نامهای بعضی از شهریاران و یلان حماسی اساطیری ایران زمین را که دچار تغییر و تصحیف شده است، آوردهاند، شماری از این نامها به املا وتلفظ مورد نظر شادروان بهار چنین است: کیومرث، طهمورث، جمشید ( اصبح به حال اضافی است و افصح (یشم جم) است. کاوه، آیین، بستور، سوفرا (احتمالا سوخرا) درست است) و... در پایان با اشاره به امانتداری فردوسی: احتمال دادهاند که شاید تصحیف و تغییر برخی نامها و نیز حذف شماری از پادشاهان متأثر از شاهنامه ابو منصوری و رعایت متن آن در نظم فردوسی بوده است. 25 زنده یاد بهار به نوشتة فردوسی نامة مهر ص 301 خطابهای در کنگرة هزارة فردوسی(1313) ایراد کرده بودند که در جایی چاپ نشده است و موضوع آن بر پایه همان منبع شعر فردوسی و شاعری در عصر فردوسی و مختصری از افکار شعوبی ایرانیان و فردوسی و نیز افکار ضد شعوبی در میان آلبویه و غزنویان26 بود.
گویا استاد بهار در این خطابه، به موضوع شاهنامه ستیزی تا مدتها پس از نظم حماسة ملی ایران، اشاره و شعر معزی را به عنوان نمونه ذکر کردهاند. غیر از این مقالات مستقل یادداشتها و اشارات کوتاه بهار در مجلدات سبک شناسی نیز به هنگام مرور کارنامه و نظریات شاهنامه پژوهی ایشان در خور توجه است.
مواردی مانند ابوعلی سیمجور، حاکم خراسان از (378-384) از مشوقان فردوسی بوده است (ج 1، ص 166) که محتملاً استنباطی است عقلی و مبتنی بر روحیه ملیگرایی این شخص،چون در منابع، ذکر صریحی از این موضوع دیده نمیشود.
با قائل شدن به سه زردشت که یکی زردشت قدیم بوده (ج1، ص 14) و به قول شاهنامه زردشت معروف نهم فرزند او بو ده است. که ظاهراً در چاپهای معتبرتر شاهنامه بیت یا ابیاتی دال بر این نکته وجود ندارد. اشاره ظریف مرحوم بهار به اینکه ابوعلی محمدبن احمد بلخی، همدان ابوالمؤید بلخی است که در آثار الباقیه به اشتباه ابوعلی نوشته شده است (ج2، ص3) نکتهای است که سالها بعد، دو تن از پژوهشگران برجسته نیز پذیرفتهاند. 27 این احتمال که شاید شاهنامه ابومنصوری به نظر دقیقی نرسیده و مأخذ او در هزار و چند بیت باز مانده شاهنامه ابوالمؤید بلخی بوده است (ج2،ص24) هر چند که با نص آشکار شاهنامه فردوسی (درباره استفاده دقیقی از شاهنامه ابومنصوری) مغایرت دارد اما نشان دهنده هوشیاری و ژرفنگری استاد بهار است که ناقص و بیمقدمه بودن کار دقیقی را طبق ابیات موجود در اثر فردوسی دریافتهاند. 28
ذکر و توضیح نمونههای گوناگون از شاهنامه در مباحث مختلف دستوری، واژگانی و سبکی نیز شاهد دیگری از تسلط ادبی و دقیق مرحوم بهار بر شاهنامه است، چنانکه برای مثال تا جایی که نگارنده دیده است، ظاهراً نخستین بار ایشان در سبک شناسی ( ج 2، صص82، 83،) معنای اصطلاحی ترکیب "اسپ خواستن" در شاهنامه و نیز تاریخ بیهقی را توضیح دادهاند.
تصحیح شاهنامه به معنای رسمی و علمی آن در ایران با فعالیتهای بنیاد شاهنامه (سابق) و انتشار نخستین دفتر آن، داستان رستم و سهراب (1352 ش) آغاز شده است. اما پیش از این، نوشتهها و راهنماییهای دانشمندانی چون: علامه قزوینی، عباس اقبال، ابراهیم پورداوود،29 استاد مینوی، بهار و ... در تبیین اهمیت کار و تعیین برخی از اصول و مقدمات آن سودمند بوده است.
استاد بهار به دلیل احاطه بر ویژگیهای زبانی و سبکی ادوار مختلف ادب پارسی، به اصطلاح علم درایه صاحب معرفت لحن بودهاند و بر همین پایه بعضی از حدسهای ایشان درباره ضبط واژگان در متون کهن پس از به دست آمدن نسخ قدیمیتر و انتشار تصحیحات علمیتر تایید شده است.30 این شم ادبی به همراه دقتهای علمی در کار تصحیح که نمونههای آن در تاریخ سیستان و مجمل التواریخ دیده میشود سبب شده است که بهار را در طراز مصححان بر جسته متقدم به شمار آوردند. بر همین بنیاد اگر چه ایشان تصحیح جداگانهای از شاهنامه ارائه نکردهاند اما یادداشتها و نکات روشنگرشان شایان توجه است. خصوصاً تذکرات ایشان درباره دخالت کاتبان در متن شاهنامه با بیان نمونههایی بسان: بر ساخته بودن بسیاری از ابیات هجونامه منسوب به فردوسی ( فردوسی نامه، صص 23، 30و31) افزوده شدن چند بیت در نبرد سهراب و گرد آفرید از سوی شاعران قرن هشتم و نهم که پس از مراجعه به دست نویسهای معتبر نیز اثبات شده است (همان، صص 23و24) داستان ناسخ شاهنامه و فرزند حاکم خان لنجان اصفهان که تا مدتها سرودة فردوسی پنداشته میشد (ص 23) و اضافه شدن دو صفحه به بحر متقارب در بخشی از داستان زال و رودابه شاهنامه امیر بهادری برای پرکردن صفحات خالی کتاب ( بهار و ادب فارسی ج 1، ص310 ) در مجموع نشان میدهد که استاد بهار از نخستین کسانی هستند که به موضوع بیتهای الحاقی در شاهنامه اشاره کردهاند.
به طوریکه مقاله ایشان با نام « شعرهای دخیل و تصحیفها در شاهنامه، مجله آینده 1323 » شاید اولین بحث رسمی در این باره در مطالعات شاهنامه شناختی داخل کشور باشد که چندین سال بعد از سوی مرحوم حسین مسرور31 و به صورت جدیتر و علمیتر، شادروان استاد مینوی و پژوهشگران بنیاد شاهنامه و مهمتر از همه، دکتر جلال خالقی مطلق پیگیری شده است.
در مقاله مذکور شادروان بهار به دلیل عدم توجه محمود به شاهنامه معتقدند که شاهنامه در آن عصر رواجی نیافت و ظاهراً در قرن هفتم گردآوری شد: از این رو معلوم نیست که شاهنامههای امروز همان نسخه فردوسی باشد. (ص159)
اما به احتمال قریب به یقین استنساخ و توزیع شاهنامه از همان زمان فردوسی معمول بوده است32 و شاعرانیکه پیش از قرن هفتم میزیستهاند به یاری همین دست نویسها با فردوسی و متن اثرش آشنا شدهاند ولی متاسفانه غیر از نسخه ناقص فلورانس (614 هـ) دست نویس دیگری که مربوط به پیش از حمله مغول باشد تا امروز به دست نیامده است. در این مقاله دو اشاره باریک به مباحثی از تصحیح و متن شناسی (به ویژه در پیوند با شاهنامه) آمده که با در نظر گرفتن زمان نگارش آن بسیار توجه برانگیز است. نخست اینکه به علت تفاوت زبان و سبک فردوسی با شیوه و زبان دورههای بعد واژگان و عبارات دشوار و کهن شاهنامه به تدریج به لفظ تازه بدل شده/ص 160 و این استنباط درست همان است که پایه اصل ضبط دشوارتر، برتر است lectio difficilior در ضوابط تصحیح علمی انتقادی محسوب میشود ثانیا پیش از نقل دو بیت شاهد برای تغییر مصراعها و بیتهای شاهنامه نوشتهاند در شاهنامههای موجود که از خانواده شاهنامههای بایسنقری هستند (ص160) این توجه ظریف به "خانواده نسخ" امروز با نامهایی چون تبار شناسی نسخهها، مادر نسخه، دست نویسهای هم خانواده و ... طرح و بحث میشود و بدین معناست که تعدادی از نسخهها ممکن است در اصل به یک نسخه مشترک (مادر نسخه واحد) برسند و به همان دلیل شباهت بسیار یا حداقل نزدیک، (خویشاوند) داشته باشند و این نکته مهم باید در شناسایی و طبقهبندی دست نویسها برای تصحیح یک متن، ملحوظ33 شود ایشان در بحث تغییر مصراعها و ابیات شاهنامه به دو نمونه استناد جستهاند ابتدا درباره بیت معروف
توانا بود هرکه دانا بود زدانش دل پیر برنا بود( خالقی 1/4/14)
نوشتهاند که در نسخههای مربوط به خانواده شاهنامههای بایسنقری به همان صورت مشهور و رایج است اما در نسخهای از یک فرهنگ فارسی به ترکی، مصراع دوم با ضبط: "به هر کار بستوه کانا بود" آمده و از نظر معنی درستتر است34 (صص 160و161) در اینجا باید اشاره کرد که نه تنها در نسخههای پس از شاهنامه بایستفری بلکه در تمام دست نویسهای معتبر و کهن شاهنامه هم بیت به همان صورت متداول است و در نتیجه ضبط یگانه آن در فرهنگ دو زبانه تغییر یافته است نه بر عکس ذیل این بیت از داستان سیاوش:
چنین گفت من خویش گرسیوزم به شاه آفریدون کشد پروزم
آورده اند در نسخه های قدیمی این شعر چنین است:
چنین گفت من خویش گرسیوزم که از باب و از مام با پروزم
و «پروز» را به معنی مجازی حاشیت از خدم و حشم دانستهاند نه نژاد. (ص 161) در توضیح افزوده می شود که ضبط مصراع دوم تنها در برخی از دست نویسهای لغت فرس اسدی به صورت مورد نظر بهار آمده و در هیچ یک از نسخ کهن و معتبر شاهنامه چنین ضبطی دیده نمیشود. 35
از این روی معلوم نیست که مراد ایشان از نسخه های قدیمی کدام دست نویسهای شاهنامه است و درجه اعتبار و اصالت آنها را چه اندازه است در این گفتار مرحوم بهار بار دیگر به برخی از ابیات بر ساخته و الحاقی در شاهنامه پرداختهاند از جمله اینکه بیت معروف:
چو ایران نباشد تن من مباد بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
ضبطی تغییر یافته و مجعول از دو بیت دیگر در داستان رستم و سهراب است که به نادرست شایع شده است (ص 166) همان گونه که امروز نیز کم و بیش شهرت بیت به همان صورت مصحف به نام فردوسی محفوظ است.
استاد بهار که به اذغان خویش پس از ده بار بررسی دقیق شاهنامه و مراجعه به نسخ گوناگون چاپی و خطی آن، از جمله دست نویس دکتر سعید کردستانی ( ظاهراً از قرن هشتم) که امروز آگاهی و نشانی از آن در اختیار نیست وجود دگرگونیها و ملحقات بسیار در شاهنامه را آشکارتر از خورشید یافته بودند. در این مقاله و جایی دیگر (فردوسی نامه ص22) تاکید کردهاند که ضروری است متخصصانی متن شاهنامه را با مقابله دهها دست نویس (مانند عکس چند نسخه کهن از لینگراد و قاهره فرستادهاند/ ص 167) و صرف چند ده سال زمان تصحیح کند چون: عمارت متن شاهنامه به مراتب از عمارت قبر فردوسی لازم تر است.
اما این خواست و آرزوی استاد تقریباً سی سال بعد با تاسیس بنیاد شاهنامه به تحقق پیوست که آن هم متاسفانه خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.
ولی جای بسی شکر و شادی است که این آرزوها و زمینه سازیهای پیشگامانی بسان بهار و دیگران با همت کم نظیر مصححانی همچون دکتر خالقی مطلق و مهندس جیحونی جامه عمل پوشیده است و خوشبختانه پس از اتمام و انتشار متن دکتر خالقی و همکارانشان، دیگر این جمله دردناک شادروان بهار مصداق نخواهد داشت که:
«من به جرأت میگویم که ما نه شاهنامه درست داریم و نه فرهنگ لغات فارسی درست و هرچه در این باره نشر شده مغلوط و فاسد است.»
در موضوع بهار و تصحیح شاهنامه و نیز بررسی کارنامه شاهنامه پژوهی ایشان باید از حواشی استاد بر شاهنامه مورد استفاده خویش یعنی چاپ بمبئی (1276 ه.ق) به خط میرزا محمدرضابن آقامیرزا محمد حسین خوشنویس شیرازی یادی کرد اما از آنجایی که توضیح و بررسی این یادداشتها به ویژه با توجه به حجم بیشتر نکات مربوط به تصحیح واژگان و ابیات نیازمند مقالهای مستقل و دقیق است، تنها با استفاده از مقدمه آقای علی میرانصاری که این شاهنامه به کوشش ایشان چاپ شده است (انتشارات اشتاد تهران 1380) تقسیم بندی کلی حواشی استاد بهار از نظر موضوعی آورده میشود.
1- بیتهایی که مرحوم بهار به یاری ذوق و دریافت خویش، ضبط صحیح آنها را حدس زده است2- بیتهایی که استاد در درستی ضبط آنها تردید کرده اما صورت مورد نظر خویش را نیاورده است3- توضیح واژهها و ترکیبات 4- نکات دستوری و ابلاغی 5- توضیح برخی اعلام و رویدادهای تاریخی 6- نکتههایی دربارة زندگانی فردوسی36
همانگونه که در مقدمه نیز اشاره شد، ملک الشعرای بهار در عرصة شعر از برجستگان تاریخ ادبیات ایران هستند و به عقیده یکی از صاحب نظران: «بزرگترین قصیده سرای چندین قرن اخیر و یکی از سه چهار قصیده سرای بزرگ تاریخ هزار و دویست ساله شعر دری است».37
بر همین بنیاد باید به جلوههای هنری عشق ایشان به فردوسی و شاهنامه در قالب اشعار گوناگون توجه کرد. در دیوان مرحوم بهار مجموعاً 9 قطعه شعر (5 قصیده و 4 مثنوی) در موضوع فردوسی و شاهنامه وجود دارد که یکی از آنها ترجمه شعر انگلیسی درینگ واتر (D.Water) است که به درخواست گروهی از استادان در قالب مثنوی و به بحر متقاوب سروده و در یکی از جلسات کنگرة هزارة فردوسی خوانده شد. در پایان این مثنوی استاد بهار 11 بیت در وصف مستشرق انگلیسی و نیز جمیل صدقی زهاوی، سناتور عراقی که به رغم مخالفت دولتش اشعاری دربارة فردوسی سرود و مقام خویش را در عراق از دست داد، افزودهاند. در قصاید استوار بهار، بیتهای بسیار زیبایی در تعظیم فردوسی و شاهنامه آمده است که برخی از آنها سزاوار است که همچون مثل سایر زبانزد مراسم مربوط به حکیم توس و حماسه ملی ایران شود. برای نمونه:
ثنا کنیم تو را تا که زندهایم به دهر
که شاهنامهات ای شهره مرد محیی ماست
(قصیده فردوسی) 38
شاهنامه هست بی اغراق قرآن عجم
رتبة دانای توسی رتبة پیغمبری
(کل الصید فی جوف الضرا) 38
در این اشعار گاه نظریات استاد بهار و نکات تاریخی ادبی نیز گنجانده شده است برای مثال در قصیدة ( فردوسی 1302 ش) ملک الشعرا براین باورند که مضامین گوناگون موجود در شاهنامه اعم از رزم و بزم و حکمت و تدبیر نشان دهنده هنرمندی و توانایی فردوسی در این زمینه هاست:
صریح گوید گفتارهای او کاین مرد به غیرت از امرا به حکمت از حکماست
کجا تواند یک تن، دو گونه کردن فکر جز آن که گویی دو روح در تنی تنهاست
یکی به صحنة شهنامه بین که فردوسی به صد لباس مخالف به بازی آمده است(دیوان، ج1 ، ص 343)
یا در قصیدة (آفرین فردوسی، 1313) به درستی داستان شاهنامه سرایی فردوسی به دستور محمود را افسانه شمردهاند:
قصه محمود غزنی سر به سر افسانه است بی نسب مردم نجوید نام پور آبتین
(دیوان، ج1 ، ص 659)
در قصیده ( کل الصید فی جوف الضرا) هم با توجه به قطعه معروفی ( از جامی و نیز گویا عبدالله هاتفی) که انوری را در کنار فردوسی و سعدی، جزو پیامبران شعر پارسی میداند،39 چنین داد سخن دادهاند.
من عجب دارم از آن مردم که هم پهلو نهند در سخن فردوسی فرزانه را با انوری
انوری هر چند باشد اوستادی بی بدیل کی زند با اوستاد طوس لاف همسری
(دیوان، ج1،ص667)
در همین قصیده در سه بیت سال تولد فردوسی (329 یا 330) آغاز و پایان نظم شاهنامه (365-400) و تاریخ وفات فردوسی (411 هـ) را آوردهاند(ج 1ص669) غیر از این اشعار ویژه که آنها را باید به طور کامل در دیوان بهار دید و خواند، سه قطعه شعر از ایشان با موضوع شاهنامهای به یادگار مانده است، مثنوی مستزاد گونهای درباره جنگ تهمورث با دیوان که طولانی اما ناتمام است (دیوان، ج2، صص1038-1056) و نیز مثنوی و رستم و اسفندیار» در باب نبرد این دو پهلوان که آن نیز ناقص است (ج 2،صص1102و1103) و نمونه سوم و مهم تر قصیده رستم نامه 1307 ش که با این دو بیت آغاز میشود:
شنیدهام که یلی بود پهلوان رستم سر ز مهابت بر آسمان رستم
ستبر بازو و لاغر میان و سینه فراخ دو شاخ ریش فرو هشته تا میان رستم40
در این قصیده 114 بیتی رستم زنده از چاه شغاد بیرون میآید و به هند میرود و کیش زرتشت را بر میگزیند و پس از آگاهی ازنا به سامانی اوضاع ایران به زابلستان باز میگردد و در کوه قلعهای میسازد. در آنجا با جوانی ممیز و آلوده به مواد مخدر آشنا میشود41 و او را میهمان میکند. جوان پس از دو هفته به خراسان میرود و از سر طمع به گنجینه پهلوان گزارشی به دروغ ارائه میکند که رستم در پی سرکشی و تجزیة سیستان است لذا با فریب سپهداران خراسان به سوی دژ رستم لشکر میکشد و رستم به گمان اینکه سپاهی از توران حمله کرده است سوار بر رخش و گرز به دست به نبرد میشتابد اما بر اثر گلوله باران رخش پی میشود و یارانش کشته میشوند، رستم به درون حصار میگریزد و با آتش زدن پر سیمرغ و حضور این پرنده سترگ. به یاری او: "شد از دیدهها نهان رستم"، ملکالشعرا در پایان قصیده چند بیتی به یاد گذشته ایران و نکوهش خیانتها و بی رسمیها سروده است. از آن جمله:
دروغ و حقه و وافور و جعبة سیگار چه سان نهد به بر فراکیان رستم
به لون ظاهرشان کی خورد فریب چو یافت خبر ز باطن این قوم بد نهان رستم
به راستان که برون ز آستانه اند، گریست چو دید کج منشان را بر آستان رستم42
شاید این قصیده که مشابه مضمونی آن در « رستم در قرن بیست و دوم» صنعتیزاده کرمانی هم دیده میشود و در آن رستم قرن 22 در برابر موتورسیکلتی ناتوان و درمانده است از نظر اینکه جهان پهلوان شاهنامه را برای بیان اندیشه و عقاید شاعر در قالب داستانی بر ساخته تخیل به زمان معاصر آورده است، پیش نمونه ابیاتی باشد که گاهی در برخی از نشریات چاپ و در آنها با استفاده از حضور رستم در شرایط اجتماعی اقتصادی امروزین، نکتههایی طنز آمیز و انتقادی گفته میشود.
پانوشتها:
1. دربارة طبقهبندی استادان و پژوهشگران فرهنگ و ادب ایران و بررسی و مقایسه آثار تحقیقی آنها، ر.ک: شفیعی کدکنی، محمدرضا: چراغهای خاموش، فصلنامه هستی تابستان 1380، صص 18و19.
2. پور نامداریان، تقی: سیری در هزارة دوم آهوی کوهی، سفرنامه باران (نقد و تحلیل و گزیده اشعار دکتر محمدرضا شفیعی کد کنی)، به کوشش دکتر حبیب الله عباسی، نشر روزگار، چاپ چهارم 1378،ص111.
3. نامه دکتر زرین کوب به دکتر شفیعی کدکنی، سفرنامه باران، همان، ص 15.
4. دربارة شاهنامه خوانی: بهار در هفت سالگی و نخستین تجربه شعری ایشان، ر.ک اتحاد، هوشنگ: پژوهشگران معاصر ایران، فرهنگ معاصر 1379، ج 2، صص 156،155،111،110 بهار، مهرداد، زندگی محمد تقی بهار، جستاری چند در فرهنگ ایران، انتشارات فکر روز، چاپ دوم 1374 ص 307.
5. ر.ک: پژوهشگران معاصر ایران، همان ص 156.
6. ر.ک: سجادی، سید صادق: شاهنامه بهار، کتاب ماه ادبیات و فلسفه: شماره 48 مهر 1380، ص 84 برای نمونه دیگری از انس با شاهنامه از کودکی تا بستر بیماری (زگهواره تا گور)، ر.ک، آیدنلو، سجاد: زرین کوب و شاهنامه، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره 60، مهر 1381، صص 70 و 71 .
7. ر.ک شعرهای دخیل و تصحیفها در شاهنامه: فردوسی نامه بهار، به کوشش محمد گلبن، مرکز نشر سپهر 1345، ص 163.
8. مرحوم دکتر زرینکوب در سخنرانی ( درباره ملکالشعرای بهار ( سخنرانی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران): آشنا شماره 22، فروردین و اردیبهشت 1374، ص 23) گفتهاند: یکی از جنبه های خوب بهار عشق او به تاریخ ایران و مخصوصاً به فردوسی و حماسه ملی ایران بود.
9. برای نام و تاریخ چاپ مقالات این پژوهشگران ر.ک افشار، ایرج، کتاب شناسی فردوسی انتشارات انجمن آثار ملی، چاپ دوم 1355، صص 87.27.
10. یوسفی، غلامحسین: یادگار بهار، بهار و ادب فارسی، به کوشش محمد گلبن شرکت سهامی کتابهای جیبی با همکاری موسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ سوم 1371، ج1، ص پانزده.
11. ر.ک عابدی، کامیار: به یاد میهن (زندگی و شعر ملکالشعرا بهار)، نشر ئانت 1376، صص 80 و 98 ، برای اشاره دکتر زرین کوب درباره اهمیت ویژه ملاحظات استاد بهار در باب شناخت شاهنامه و منابع آن، ر.ک نقد ادبی، انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم 1369، ج 2 ص 657
12. ر.ک پژوهشگران معاصر ایران، ج 2، ص 168.
13. دکتر باستانی پاریزی (شاهنامه آخرش خوش است، انتشارات عطایی 1372، ص 331 مینویسد: «مرحوم ملکالشعرا یکی از کسانی است که نخستین مقاله مفصل تحقیقی را در باب فردوسی نوشت که منبع بسیاری از تحقیقات بعدی فردوسی شناسان معاصر شده است»
14. رک: چهار مقاله (از روی تصحیح علامه قزوینی). شرح و توضیح از: دکتر سعید فره بگنو، دکتر رضا نزابی نژاد، نشر جامی 1376، صص 155،46.
15. برای بحثی کوتاه درباره رد این انتساب و برخی از منابع مربوط، رک، رزمجو، حسین: قلمرو ادبیات حماسی ایران پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1381،ج551،507 و برای جلوگیری این نسبت بر ساخته، رک ریاحی: محمد امین: یوسف و زلیخا چگونه به نام فردوسی بسته شد، پایداری حماسی، انتشارات مروارید 1379، صص148،139.
16. درباره این نظریات و بررسی آنها، رک: خالقی مطلق، جلال، جوان بود و از گوهر پهلوان نامواره دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار با همکاری کریم اصفهانیان، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار 1364، ج 1، صص 343،342 و بعد.
17. در این باره غیر از مقاله دکتر خالقی مطلق (یادداشت 16)، رک: محیط طباطبایی، محمد: ابو منصور محمد بانی نظم شاهنامه، فردوسی و شاهنامه، انتشارات امیر کبیر 1369،صص223-213 سیدی، مهدی: سراینده کاخ نظم بلند، انتشارات آستان قدس رضوی 1371،صص77،41.
18. برای نمونهای از این برداشتها ر.ک: ابوالحسنی ( منذر)، عنی: بوسه بر خاک پی حیدر، انتشارات عبرت 1378، صص329-336، جیحونی، مصطفی: شاهنامه فردوسی، انتشارات شاهنامه پژوهی، اصفهان 1379، کتاب صفر، صص 36و37.
19. برای نمونه، ر.ک: صفا، ذبیح الله: حماسه سرایی در ایران، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم 1363، ص 83، همایون فرخ: رکن الدین شاهنامه و فردوسی، انتشارات اساطیر 1377، ج1، ص 836.
20. درباره فرضیات این دو محقق آمریکایی و نقد و بررسی آنها، برای نمونه، ر.ک: امید سالار، محمود: در دفاعی از فردوسی، ترجمه ابوالفضل خطیبی، نامه فرهنگستان، شماره 12، زمستان 1376، صص 120-140 متینی ، جلال: درباره مسئله منابع فردوسی، ایران شناسی، سال دهم، شماره 2، تابستان 1372، صص 401-430 .
21. برای نمونه، ر.ک: حماسه سرایی در ایران، همان، صص 339 و 340، رستگار فسایی، منصور: برگزیده سام نامه، انتشارات نوید شیراز 1370، صص 13-21.
22. در این باره، ر.ک: ریاحی، محمد امین: سرچشمه های فردوسی شناسی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی 1372، صص 37و39 که در حاشیه از این نظر مرحومان فروغی و بهار اظهار شگفتی کرده اند:«نظر دانشمندان بزرگ ما در این باره عجیب است.»
23. در این باره، ر.ک: اکبرزاده، داریوش: شاهنامه و زبان پهلوی، انتشارات پازینه 1379،ص191.
24. ر.ک: امید سالار، محمود: هفت خان رستم، بیژن و منیژه و نکاتی درباره منابع و شعر فردوسی، جستارهای شاهنامه شناسی و مباحث ادبی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار 1381، صص 194-201 خطیبی، ابولفضل: یکی نامه بود از که باستان، نامه فرهنگستان، شماره 19، اردیبهشت 81، صص 67،70.
25. برای متن کامل این مقاله، ر.ک بهار و ادب فارسی، همان ج 2، صص 212-242 بهار، محمد تقی: سبک شناسی زبان و شعر فارسی، به اهتمام کیومرث کیوان، انتشارات مجید 1377، صص 31-68.
26. فردوسی نامه بهار، ص7.
27. ر.ک خالقی مطلق جلال: ابو علی بلخی، دانشنامه ایران و اسلام، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1357 ، ج 8 ص1،77 اذکایی، پرویز شاهنامه و خداینامگ ها، فصلنامه هستی، پاییز 1380، صص 34و35.
28. این بحث پیچیده که چرا ابیات دقیقی در شاهنامه، با وجود اشتراک منبع وی و فردوسی، به جای پادشاهی کیومرث از بخش گشتاسپ، آن هم بدون هیچ پیش در آمدی و بر خلاف شیوه داستان سرایی این گونه منظومه ها، آغاز شده است. موضوع جداگانهای است که نگارنده در گفتاری دیگر بدان خواهد پرداخت.
29. در این باره، ر.ک: نصیری، محمدرضا: مکاتباتی درباره شیوه تصحیح شاهنامه، پیک نور (فصل نامه دانشگاه پیام نور) سال اول، شماره اول، بهار 1382، صص 39-54.
30. در این باره، ر.ک: شمیسا، سیروس: کلیات سبک شناسی، انتشارات فرد و علل، چاپ چهارم 1375، صص 107-109و 112.
31. ر.ک: شعرهای قلابی در شاهنامه فردوسی، وحید دی 1342. صص 17-21.
32. در این باره، ر.ک: ریاحی، محمد امین: تأملی دیگر در سال شماری زندگی فردوسی و سیر تدوین تکمیل شاهنامه، پایداری حماسی، همان ص 87، مجتبایی، فتح الله (مقدمه) شاهنامه فردوسی همراه با خمسه نظامی، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی 1379، صص ده و یازده.
33. برای توضیحی کوتاه، و مفید درباره خویشاوندی نسخ شاهنامه، ر.ک: شاهنامه فردوسی، به کوشش دکتر جلال خالقی مطلق، انتشارات روزبهان 1368، دفتر یکم، صص نوزد ه بیست و یک (مقدمه مصحح).
34. نگارنده این نظر را از زبان مرحوم دکتر حسین خطیبی نیز که یکی از نزدیک ترین شاگردان استاد بهار بوده اند شنیده است.
35. در این باره، ر.ک: خالقی مطلق، جلال: یادداشتهای شاهنامه، بنیاد میراث ایران، نیویورک 1380، ص 656، هم او: شاهنامه، دفتر دوم 204/33.
36. برای معرفی کوتاهی از این شاهنامه و نمونه هایی از یادداشتهای بهار، ر.ک: سجادی، سید صادق: شاهنامه بهار، همان، صص 84و85، از داود، سید علی شاهنامه فردوسی به تصحیح ملک الشعرای بهار، نامه فرهنگستان، شماره 19، اردیبهشت 81، صص 163-165.
37. شفیعی کدکنی، محمد رضا: قروزانفر و شعر، مجموعه اشعار بدیع الزمان فروزانفر، به اهتمام عنایت الله مجیدی، کتابخانه طهوری 1368، صص12و13.
38. دیوان اشعار محمد تقی بهار (ملک الشعرا)، انتشارات توس. چاپ پنجم 1368، ج1، صص 344و667.
39. درباره این قطعه و دو روایت آن، ر.ک: شفیعی کدکنی، محمدرضا: مقدس کیمیا فروش، انتشارات سخن 1372، صص 121و122.
40. بخشی از توصیفی که بهار: در آغاز قصیده از رستم ارائه میدهد بر اساس روایتهای مردمی و نگارگریهای مبتنی بر آنهاست از جمله کلاخودی که تهمتن از سر اکوان دیو (در برخی تابلوها، دیو سپید) بر سر دارد.
41. بریده کله اکوان دیو و هشته به ترک به جای مغفر پولاد زرنشان رستم
42. بهار درباره این جوان میگوید:
یکی جوانک از این لاله زاریان که بود به زر حریص چو بر جنگ هفت خوان [خان]رستم.
43. برای متن کامل این قصیده،ر.ک:دیوان بهار، ج1، صص 479 و 487 و درباره قصیده،ر.ک: زرین کوب، عبدالحسین با کاروان حله. انتشارات علمی، چاپ نهم 1374، صص 380 و 381.
بنمایه