ملک الشعرای بهار

محمدتقی بهار ملقب به ملک الشعرا در هفدهم آذر ۱۲۶۵ در مشهد متولد شد و در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۰ رخت از جهان فانی بربست. اگرچه بهار در روزنامه نگاری، تاریخ نویسی و عرصه سیاست هم صاحب نام و عنوان است، او را بیش از همه با کسوت یک شاعر می شناسند. شاید مهم ترین دلیل این که بخت او در شاعری بیشتر بوده، این است که پدرش هم ملک الشعرای آستان قدس رضوی بود و بخت افزون تر این که تحصیلات مقدماتی را نزد پدر فرا گرفت و صد البته ذوق سرشاری که خود او داشت. او همچنین از محضر استادان نام آور زمان خود مثل ادیب نیشابوری در علوم ادبی و عربی بهره گرفت. ملک الشعرا که پس از مرگ پدر در سال ۱۳۲۲ به دستور مظفرالدین شاه قاجار و در سن ۱۸ سالگی به این لقب رسید، شاعری ممتاز بود. پای بندی او به شعر کهن فارسی و در کنار آن توجه به برخی قالب ها مثل قصیده و مستزاد او را به عنوان شاعری که دلبستگی اش را به قالب سنتی شعر فارسی می رساند، در میان اهل ادب شناسانده بود. شعر بهار، شعری با خمیر مایه سبک خراسانی و سخته است. جالب این جاست که چون بهار حدود ۱۴ سالگی شعر گفتن را آغاز کرد، برخی اطرافیان او گمان می کردند، اشعار پدرش را به نام خود می خواند و به همین دلیل کار به بدیهه سرایی کشید و در جمعی قرار شد بهار با ۴ کلمه چراغ، نمک، چنار و تسبیح که چندان تناسبی با هم نداشتند، یک رباعی بگوید. در این هنگام بود که محمدتقی جوان بی درنگ سرود:

به خرقه و تسبیح مرا دید چو یار                  گفتا ز چراغ زهد ناید انوار          

کس شهد ندیده است در کان نمک             کس میوه نچیده است از شاخ چنار

اشعار آغاز جوانی او بیشتر حال و هوای مدح داشت. وی بیشتر مدایح خود را در نعت پیامبر (ص)، امام رضا (ع)، ائمه (ع) و اشعاری در عظمت اعیاد اسلامی در این دوران سرود. از ویژگی های شعری او این است که مستزادهای روان دارد. در مثنوی و قطعات، غالبا نکات اخلاقی را به کار می برد و البته لحن نظامی، سنایی و جامی را دارد. قصاید او محکم و گرم است و در عین استفاده از واژه های ساده، ترکیبات کهن سبک خراسانی و عراقی را هم در خود دارد. به قول مرحوم دکتر معین، بهار در شعر، شیوه فصیح قدما را به نیکوترین صورتی بیان کرده است و در ضمن از زبان متداول، لغات، تعبیرات و اصطلاحاتی را در اشعار خود به عاریت گرفته است. ملک الشعرا در کنار شاعری، اثر ارزشمندی را با عنوان سبک شناسی از خود به یادگار گذاشته است به طوری که با گذشت بیش از نیم قرن یعنی از ۱۳۳۱ تاکنون، هنوز هم این اثر یکی از معتبرترین آثار در حوزه ادبیات و محل رجوع استادان و دانشجویان است.


زنده یاد بهار در روزنامه نگاری هم از سرآمدان بود. او که از دوران استبداد صغیر در سال ۱۳۲۸ به مشروطه طلبان خراسان پیوسته بود، در انتشار روزنامه خراسان هم همکاری جدی داشت و حتی اشعارش را در این روزنامه به چاپ می رساند. بهار خودش درباره انتشار روزنامه خراسان گفته است: من و رفقای دیگر در این مدت عضو مراکز انقلابی بودیم و روزنامه خراسان را به طریق پنهانی طبع و به اسم رئیس الطلاب موهوم منتشر می کردیم و اولین آثار ادبی من در ترویج آزادی در آن روزنامه انتشار یافت. حتی شعر معروف کار ایران با خداست که با مطلع «باشه ایران زآزادی سخن گفتن خطاست» در روزنامه خراسان چاپ شد. بهار از این زمان به بعد مقالاتی هم به چاپ رساند که بیشتر با امضای م.بهار چاپ می شدند و یا آن ها را بدون امضا در حبل المتین کلکته نشر می داد. او البته نوبهار را هم در سال ۱۳۲۸ در مشهد منتشر کرد که دوامی نیاورد و توسط کنسول روسیه متوقف شد ولی روزنامه دیگری به نام تازه بهار را منتشر کرد که این نشریه هم در سال ۱۳۳۰ به دستور وثوق الدوله توقیف شد. بهار را در همین زمان دستگیر کردند و به تهران فرستادند اما او سال بعد به مشهد برگشت و روزنامه نوبهار را با اجازه والی خراسان مجددا منتشر کرد. فعالیت سیاسی او با انتخابش به عنوان نماینده مجلس جدی تر شد که در این میان دستگیری چندباره و به زندان افتادن او هم از بهار یک شخصیت کاملا سیاسی ساخته بود، تا جایی که حتی دیوان اشعار او که در چاپخانه مجلس به چاپ رسیده بود، اجازه توزیع نیافت. اگرچه یک دوره از تصدی وزارت فرهنگ را هم باید در فهرست فعالیت های سیاسی-فرهنگی او برشمرد، باز هم از بهار همچنان باید به عنوان یک شاعر و ادیب یاد کرد. آثاری چون تاریخ سیستان و مجمل التواریخ او به نوعی معرف شخصیت فرهنگی بهار است. تاسیس انجمن ادبی دانشکده و راه اندازی یک مجله ادبی با همین عنوان، کاملا نشان دهنده برتری شخصیت ادبی اوست. او حتی در راه اندازی انجمن ادبی ایران که به ریاست ادیب السلطنه سمیعی بود، نقش تاثیرگذاری داشت. برپایی جلسات ادبی در عمارت فرهنگستان که بهار هم یکی از شاعران و نویسندگان این جمع بود از حضور ملک الشعرا در مجامع ادبی حکایت می کند. از مهم ترین و زیباترین اشعار او، شعری است که درباره دماوند سروده است که ابیاتی را از آن می خوانیم:

ای دیو سپید پای دربند                     ای گنبد گیتی ای دماوند

از سیم به سر یکی کله خود             ز آهن به میان یکی کمربند

تا چشم بشر نبنددت روی                بنهفته به ابر چهر دلبند

تا وارهی از دم ستوران                    وین مردم نحس دیو مانند

با شیر سپهر بسته پیمان                با اختر سعد کرده پیوند

http://www.khorasannews.com/news.aspx?8_17185_R05_28832.XML