چهره زرتشت در شاهنامه فردوسی
بنا به شهادت شاهنامه ظهور زرتشت و آیین او در قلمرو ایران زمین در عهد پادشاهی گوشتاسب صورت پذیرفت. زرتشت خود به دربار آمد و پیغمبری خویش را در حضور شاه کشور رسما اعلام داشت:
به شاه جــــــــهان گفت پیغمبرم           تو را سوی یزدان همی رهبرم .....
زگوینده بپذیر به دیـــــــن اوی                بیــــــــــاموز از راه و آییـــــن اوی
بیـــــــاموز آیین دیـــن بـــــهی               بـــی دین نه خوب است شاهنشهی
چنین به نظر میرسد که جمع آمد دربار که زرتشت در آن پیغمبری خود را اعلان کرد محفل نمایش نبود. برای اعلان قبول دین بهی یعنی آیین زرتشتی قبلا بزرگان و اشراف را جمع آورده بودند و در آن جمع آمد کتاب اوستا را از نظر می گذرانیدند و نظریه رد و قبول دین تازه در همان محفل فیصله شده بود.
مناسب حال باید خاطر نشان ساخت که علاوه بر حمد و سنا و اظهار اخلاص و احترام فراوان خود فردوسی به پیشگاه زرتشت٬ چهره این پیمبر٬ خصلت و خصوصیات خاص این ابرمرد دین و آیین٬ بنیانگذار دین بهی٬ پاکی٬ آزادی و آزادگی از زبان قهرمانان شاهنامه هنگام شرح و تفسیر این و یا آن حادثه و واقعه رخ داده یا بررسی و ارزیابی مسائل امری یا سفارشی آشکارتر٬ پر فر و پر شکوهتر و پر درخش و جلای دیگر می گردد.
زرتشت به قبول و تایید قهرمانان شاهنامه مردی روشن روان٬ دانشمند٬ سخنگوی ماهر٬ دانا و داننده٬ با رای و تدبیر٬ کلید در راز و نیازها در مجمع مظهر همه نکویی ها می باشد. او آبادگر٬ ایجادگر است٬ کتاب دارد یعنی پیغمبر صاحب کتاب است٬خداوند مقام ومنزلت٬ حرمت و ارجمندی است. وی نه با امر و فرمان٬ معجزه یا وسیله دیگر بلکه مستقیما در امور دینی و فرهنگی و کارهای هر روزه زندگی فعال اشتراک می نماید. بخلی٬ حسدی٬ کینه ی و ناراستی و ناراست اندیشی در وجود شریف او٬ در تعلیمات او مصلحت و مشورت های او نیست. از این جهت هم مظهر پاکی و پاکیزگی٬ خرد و خردمندی٬ عقل ذکاوت ازلی٬ نمونه کامل عبرت و پیروی است. میان همه محترمان و ارجمندان شاهنامه تابناک ترین چهره می باشد. باید خاطر نشان ساخت که مصلحت و مشورت های وی همه بر نفع آبادی کشور٬ امن و رفاهیت خلق و امنیت ایران است.
پادشاه کشور گوشتاسپ آیین پیمبر زرتشت را که در نهاد ان منافع انسان٬ هدفهای والای آن نهان بود٬ پذیرفت. در این وضع چگونه پذیرفتن این دین بهی را از جانب گوشتاسپ روشن معلوم نیست و شاید حقیقت همان اشارت فوق باشد.
در ردیف دیگر امور اداری و دولت داری٬ بنا به هدایات و رهنمودهای زرتشت٬ به ساختمان عمارات دینی و تاریخی بزرگ چون گنبدان بر آذران٬ آتشکده مهر برزین و امثال آن پرداختند و زمینه های دیگرآبادی ها نیز تدریجا مهیا گردید.
زرتشت پیمبر با دست خود در آتشکده مهر برزین درخت سروی کشت و بر تن آن نوشت که گوشتاسپ دین بهی را بپذیرفت. این نوشته در ذات خود گواهینامه و یادگاری از عهد قبول آیین زرتشتی و سایه دست پیمبر بود.
اشاره حکیم فردوسی هم در این خصوص شاهد صادق است:
نبشتش بر این زاد سرو سهی                       که پذیرفت گوشتاسپ دینی بهی
گــــوا کرد مر ســـرو آزاد را                              چنیـــــن گســــتراند خرد داد را
سرو درخت ستبر گشت٬ قدس ۴۰ رش و پهناش ۴۰ رش٬ پهلوی این سرو قصری زرین سربرافراخت. در دیوارهای این قصر علاوه بر دیگر نقش و نگار تصویر شاهان عادل٬ نام آور و میهن پرست جمشید و فریدون کشیده شد. نام این سرو برومند در شاهنامه سرو کاشمر می باشد. نظیر این سرو کاشته ای پیمبر زرتشت هیچ گاه و در هیچ جای وجود نداشته است.
پادشاه کشور رسما اهل دربار٬ بزرگان و کل مقربان دیگر را دعوت نمود که سرو کاشمر این درخت مقدس به دست خود کشته و پرورده ایی پیمبر را ببیند٬ رسم و راه او را پیش بگیرند و بدین بهی بگروند و ترک پرستش بت های چینی نمایند.
فردوسی در شاهنامه این لحظه را از زبان شاه چنین به قلم آورده است:
بگیرید یک سر ره زردهشـــت                         به سوی بت چین برارید پشت....
ســــــــوی گنبد آذر آرید روی                           به فرمان پیغمبر راست گـــوی
این نهال بهشت که با نام سرو کاشمر در مقام وصف و ستایش آمده است٬ چنانکه بالاتر هم یاد شد٬ اولین پایه آیین زرتشت و آغاز انتشار آن در قلمره ایران زمین می باشد. زرتشت مشاور شاه٬ راهنما و هدایتگر او به سوی معنویات به جانب خیر و نکویی و بهبودی و بهروزی است. بنا به شهادت ماخذ و به ویژه شاهنامه فردوسی در این عهد ایران به چین باژ می داد و سخت مطیع و وابسته زور بیگانه بود.
در فصل نپذیرفتن باژ ایران ارجپ را فردوسی چنین شهادت میدهد:

چو چندی سر آمد بر این روزگار                                خجسته شد آن اختــــر شهریـــار
به شاه جـــهان گفت زرتشت پیر                            که در دین ما این نباشد  هژیـــر
که تو باژ بدهی به سالار چیـــــن                            نه اندر خود آید به آیین و دیــــن
نباشم بر این نیز همداستـــــــــان                           که شاهان ما در گهی باستـــــــان
به ترکان ندادست کس باژوســـاو                             به ایران نبودش همه توش و تاو
مصلحت مرد خرد در شاه تاثر عمیق گذاشت. او را سر ننگ و نام آورد. به حفظ استقلال و آزادی و سربلندی کشور کشید و از دادن باژوساو و بدین وسیله پابند و مطیع اجنبی بودن رهایی بخشید.
پـذیرفت گوشتاسپ گفتار نیــــز                       نفرمایــــــمش دادن از باژچیـــــــز
برادر گوشتاسپ زریر و فرزند پهلوان٬ نامدار و نامبردار او اسنفدیار روئین تن مبلغان دین و آیین نو در شهر و ولایات و روستا و دهات مملکت شدند٬ این دو شخص در باب استقرار و استحکام پایه های آیین جدید کارهای زیادی را انجام دادند.
مخالفین آنوقت٬ ایران در شخص ارجاسپ حکمران چین که زورا از ایران بازمی ستاند٬ از قبول آیین و دین نو از جانب گوشتاسپ و با مصلحت زرتشت سرکشی کردن از دادن باژوساو سخت به شور آمده نهایت اظهار می دارد:

همــه پیـــش او دیــن پژوه آمـدنـد                      وزآن پیر جــادو ستـوه آمدنــــد
گرفتند از او ســر به سر دین اوی                        جهان پر شد از راه و آیین وی
از مصرع آخر پیداست که این دین زود انتشار یافته کشور را فراگرفته است. مخالفین به هر وسیله کوشش می کنند که شاه ایران از این دین و سرکش از امر پرداخت باژ به چین برگردد. حتی آخر تهدید کرده می شود که با زور٬ با ویرانگری به این کار خاتمه خواهند داد.
ارجاسپ در یک بخش نامه ای به گوشتاسپ گله آمیز و طنزآمیز می نویسد:
پیــامد یکــی مرد مردم فریـــــب                     تو را دل پر از بیم کــرد و نهـــیب
سخن گفت از دوزخ و از بهشت                     به دلت اندرون تخم زفتی بکشـت
تــو او را پـذیـرفتـی و دیـنش را                        بیـــاراستـی راه و آئینـــــــش را
صرف نظر از همه تهدیدها و گله ها و شکوه و شکایت های حریفان شاه ایران به دین بهین زرتشتی خود و قول و تصمیم خویش و در امر سرکشی از بند زوری اجنبی طبق دستور پیمبر بیدار بماند و برعکس برای استحکام پایه های آیین نو پسرش اسفندیار را به روم و به هند و شهر و دهات فرستاد.
با سعی و کوشش اسفندیار و یاران او در این کشور ها و دیگر محلات باقی مانده دین زرتشتی پذیرفته و بت ها سوزانده شد:
به روم و به هندوستان بربگشت                            ز دریا و تاریـکی انـدر گذشـــت
گـــذارش همــی کــرد اســفندیـــار                          بفرمان یـــــزدان و پروردگــــار
چو آگـــه شــدند از نکو دیـن اوی                             گـرفتند از او راه و آئیــــن اوی
مـرایـن دیـن بـه را بیــــاراستنــد                           از این دین گذارش هم خواستند
بتـــــان از ســــرگاه مـی سوختنـد                         بــــجای بــت آتـــش بـرفروختند
سپس با تقاضای ساکنان محل ها از جانب گوشتاسپ به آن جا دستورالمعمل ها و هدایت نامه های زرتشتی حقیقت واقعی و فضیلت و برتری عقاید دین جدید را به طور واقعی به آن آشکار می ساختند.
خود فردوسی هم در شاهنامه رشد و پیشرفت اغلب ساحه های زندگی را از فیض و برکت این تعلیمات نو میبیند.
اسفندیار پس از انجام وظیفه از باب استحکام آیین زرتشتی در نامه ای حضور پدر این مطلب را مخصوص ابراز می دارد:
جهـــان ویژه کردم به فر خــدای                         به کشــور پراکنده ســـایه همــــای
کســی را نیــز از کسـی بیـم نــه                     به گیتـی کسـی بی زر و سیم و نـه
فـروزنده گیتـی بـه سـان بهشـت                     جهـان گشته آباد و بر جـای کشـت
سواران جـهان را همی داشتنــد                      بـه ورزی گـران ورز می کاشتنــد
بـر ایـن بـرگردیـد چنـدی جهــان                        بـه گیتـی بـدی بـود انـدر جهـــــان

از اشارات بالا چنین برمی آید که اسفندیار و یارانش بنا بدستور زرتشت در جریان تبلیغ و تشویق و تعلیم دین بهی در برقراری عدالت اجتماعی٬ تامین مساوات و همنوای مردمان کارهای جالبی را نیز انجام داده خرابی ها را آباد نموده اند.
در سلسله قصه ها٬ افسانه ها و نقل و روایات زیادی شاهنامه٬ زرتشت و عقاید او چون رهبر معنوی پیمبر نیک رای و نیکو تدبیر یادآوری می شود. در همه گفتارهایی که به این موضوع مستقیم و یا غیر مستقیم ارتباط دارد٬ چهره تابنک زرتشت با همه خصلت های حسنه٬ عقل و خرد٬ ذکاوت و نبوغ ازلیش به خوبی معلوم میگردد. تعلیمات این پیمبر به خیر و خوبی٬ آبادی٬وطن پرستی٬ دوستی و رفاقت٬ وحدت و همدلی نگرانیده شده٬ هدف اصلی اش تربیت معنوی انسان و شناخت کاربست عدل و عدالت٬ مساوات و یگانگی تام کشور می باشد. بعضی لحظات این تعلیمات و شخصیت خود پیمبر زرتشت در نظم کلاسیک ما نقش معلومی داشته و از نفوذ و محبوبیت آن درک می دهد.
به نسبت تاثیر٬ محبوبیت و مقدس بودن زرتشتی قلمرو ایران زمین آن رزوگاران چون قلمرو زرتشت نیز شهرت داشته است و این در بعضی ابیات گذشته برجا مانده است.
شاعری هنگام استلای مغول٬ این سیل خانه برانداز بنیانسوز و ویرانگر ایران بهشت آئین با سوز و گداز در بیت ذیل فرموده است:
چه سان نسوزم و آتش به خشک و تر نزنم که در قلمرو زرتشت حرف چنگیز است
شاهنامه بی زوال در باب تحقیق آیین زرتشتی٬ سنت و آداب آن چون منبع با اعتماد اول درجه چون اوستای ثانی از این به بعد هم بسیار گره های سربسته این موضوع بزرگ را گشاده٬ در حل مسائل مهم مربوط به این ساحه٬ فرهنگ ایرانی نژادان کمک و مساعدت خواهد نمود.
ظاهر احراری(پژوهش در فرهنگ باستانی و شناخت اوستا٬ سومین همایش٬ به کوشش م. میرشاهی٬ انجمن رودکی٬ پاریس)