پزشکی و شاهنامه در گفتگو با نامزد مشهدی جایزه نوبل پزشکی و بنیانگذار بنیاد فردوسی دکترمحمدحسین توسیوند، بیگمان یکی از مفاخر ما مشهدیهاست. وی در سال 1315 در مشهد به دنیا آمده و در مدرسههایی چون دبیرستان فردوسی و ابنیمین همین شهر درس خوانده است.توسیوند در ادامه برای گذراندن تحصیلات دانشگاهی راهی آلمان میشود و تخصص و فوقتخصص خود را در شهر برلین دریافت میکند. این متخصص جراحی مغز و اعصاب هماکنون رئیس سازمان پزشکان برلین و عضو سازمان نیکوکاران پزشکان آلمان است و در سابقه خود، برگزیده شدن به عنوان پزشک سال آلمان (سال 2002میلادی) و دریافت بالاترین نشان افتخار از دست رئیسجمهور آن کشور را دارد. همچنین عضو پیشین پزشکان بدون مرز بوده و 25سال است که به فعالیتهای بشردوستانه در سطح جهانی مشغول است که در اینرابطه میتوان به راهاندازی بیمارستان و یاریرساندن به قربانیان جنگ، زلزله و سیل در کشورهایی چون ایران، افغانستان، ترکیه، لبنان و بوسنی و هرزگوین اشاره داشت. این پزشک مشهدی در دو سال اخیر به عنوان یکی از نامزدهای دریافت جایزه نوبل در رشته پزشکی موردتوجه آکادمی نوبل قرار گرفته است. اما برشمردن تمام این افتخارات، دلیل مناسبی برای گفتگو با دکتر محمدحسین توسیوند در صفحه ادب و هنر به نظر نمیرسد. انگیزه واقعی را باید در فعالیتهای فرهنگی وی که پس از بازنشستگی آن را در کنار کارهای خیریه پیشه خود ساخته، جستجو کرد. او که از کودکی با شاهنامه فردوسی اثر جاودان فرزانه توس مانوس بوده، سالهاست که به عنوان یک شاهنامهپژوه و شاهنامهدوست مطرح است. بنیانگذاری بنیاد فردوسی در سال 80 و انتشار مقالاتی پیرامون شاهکار حکیم توس، گامهای محکمی است که دکتر توسیوند در طی مسیری که برگزیده، برداشته است. یکی دیگر از اقدامات او در این راستا، خریداری مکانی برای شاخه توس بنیاد فردوسی در مشهد است. «پزشکی در شاهنامه»- که دکتر توسیوند بهطور ویژه پژوهشهایی در این زمینه داشته- موضوع گفتگوی ما با اوست که چکیده آن را با هم میخوانیم: از دید شما آیا آگاهی از مبحث «پزشکی در شاهنامه فردوسی» برای جوانان امروز میتواند سودمند باشد؟ بسیار مفید است چراکه شاهنامه همیشه جوانان و کلا انسانها را به تعادل توصیه میکند. مثلا بیماری بزرگ «آرتریوز کلروز» یا همان «انسداد شرایین» که در این سده بسیار دیده میشود، ناشی از غذاها و خورشهای چرب و بهویژه غذاهایی است که جوامع غربی در جهان رواج دادهاند -مثل ساندویچها، سسهای چرب و غذاهای سرخکردنی که روغنهای مسمومکننده دارند. فردوسی میگوید: نباشد فراوان خورش تندرست/ بزرگ آنکه او تندرستی بجست شاهنامه در تمام مسائل زندگی و بهخصوص پزشکی برای پیر و جوان و حتی نوجوانها توصیههای مفیدی دارد که در بیت یاد شده از ما میخواهد در تغذیه مراعات کنیم تا در میانسالی و پیری به مشکلاتی چون دیابت و انسداد شرایین دچار نشویم. یا اگر میگوید: «ز نیرو بود مرد را راستی»، میخواهد فعالیت ورزشی کنیم و نیرو بگیریم و این رمزی است که از آرتروز و بیماری قلب پیشگیری میکند. پیروی از رهنمودهای فردوسی باعث میشود تا جوانان ما همیشه موفق و خوشبخت باشند. به نظر شما این رهنمودها میتواند چیزی بیشتر از کتاب درسی برای یک دانشجو داشته باشد؟ چیزی بیش از کتابهای درسی ندارد اما آنچه مسلم است این است که شاهنامه میتواند رمز بسیاری از امور را برای دانشجوی پزشکی یا تاریخ یا کسی که میخواهد درباره تکامل بداند، بگشاید. ببینید؛ فردوسی از چهار عنصر آب، باد، آتش و خاک سخن میگوید که بهطور کلی زندگی را تشکیل میدهد: ز آغاز باید که دانی درست/ سرمایه گوهران از نخست/ که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید/ چنان تا توانایی آمد پدید/ یکی آتشی بر شده تابناک/ میان آب و باد از بر تیره خاک... در این بیتها به پدیدآمدن جهان و فیزیک اشاره میشود؛ اگر افرادی باشند که در جستجوی وحدانیت و خدای مطلق باشند، چنانکه در قرآن کریم هم آمده است؛ «الله نورالسماوات و الارض» میتوانند در پرتونگاری شاهنامه وحدانیت خداوند را بسیار عمیق اثبات کنند. در شاهنامه در هر زمینهای که بخواهید، میتوانید به بررسی بپردازید؛ شاهنامه چشم و گوش اروپاییها را در پزشکی باز کرد تا آنها بتوانند، رنسانس، تئوریهای ژان لامارک و داروین و... را پدید آورند. شاهنامه کلید رمزهایی بودکه اروپاییها با گشودن آن به پیشرفتهای بسیاری دست یافتند. متاسفانه ما از تاریخ خود به دور افتادهایم وگرنه با پیدا کردن کلید داستانها و اسطورههای ایران به پیشرفتهای مهمتر و کشف رشتههای عمیقتری نائل خواهیم شد. آیا فردوسی بهطور تخصصی از دانش پزشکی دوران خود آگاه بوده یا اینکه دانستههایی که در شاهنامه آورده در حد آگاهی همگانی از این امر بوده است؟ ببینید؛ حکیمهای آن زمان میبایست از پزشکی هم اطلاعاتی داشته باشند. بیگمان فردوسی نیز آگاهیهایی در این زمینه داشته اما نمیتوانید، او را در ردیف پزشکانی مثل ابوعلیسینا و رازی که تقریبا در همان عصر حرفه پزشکی داشتهاند، بگذارید. فردوسی از خردنامهها و دانشنامههایی که در اختیارش بوده بسیار سود برده است و اطلاعاتی که در شاهنامه پیرامون پزشکی وجود دارد، بسیار جامع و مفید است، با این حال این امر باید مورد بررسی قرار گیرد. یکی از مواردی که در شاهنامه درباره پزشکی صحبت شده، داستان «رستم زا» یا «زایمان رستمی» است که به غلط به آن «سزارین» گفته میشود. فردوسی این عمل را ازتمام داستانهایی که پیرامون سزارین میگویند، از دید پزشکی، عالیتر، درستتر، جامعتر و کاملتر تعریف میکند. او ثابت میکند، برای انجام این زایمان بایستی یک متخصص حضور داشته باشد، داروی بیهوشی به کار رود و اینکه زخم باید دوخته شود. در شاهنامه از داروهای پزشکی مانند قطره چشم سخن رفته است؛ چنانکه در داستان کوری سپاهیان کیکاووس در مازندران به این امر اشاره میشود. پادزهر در داستان سهراب، بازداشتن از شرابخواری و علم ژنتیک –آنجا که گفته میشود: «درختی که تلخ است وی را سرشت/ گرش بر نشانی به باغ بهشت/ ور از جوی خلدش به هنگام آب/ به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب/ سرانجام گوهر به کار آورد/ همان میوه تلخ بار آورد» - نمونههای دیگری است که در اینباره میتوان از آن یاد کرد. این موارد چقدر مبنای علمی دارند؟ ببینید؛ این داستانهای اساطیری بایستی رازگشایی شوند. اسطوره -که برخی به غلط آن را واژهای عربی میدانند در صورتی که کاملا ایرانی و ریشهاش پهلوی است و غربیها «هیستوری» را به معنای تاریخ و قصه از آن گرفتهاند- سرشار از رمز است و با گشودن آن دانستههای بسیار سودمندی بر ما آشکار خواهد شد. درباره اشارههای پزشکی یاد شده نیز باید دانست که پیشینه ما در دانش پزشکی حتی از یونانیها بیشتر است. میگویند؛ بقراط بهوجودآورنده علم پزشکی جهان است، در حالی که او در نظریههایش از نامهای ایرانی و هندی سود برده است. از سویی یونان چهارصدسال پیش از میلاد، ناگهان رشد عجیبی در این زمینه دارد که این باورکردنی نیست. اهل فن نیز به تقدم ایرانیان در دانش پزشکی بر یونانیها با توجه به اصطلاحات ایرانی که به تئوریهای ایشان راه یافته اشاره دارند. به گمان شما عنوان کردن دارویی با تعبیر «نوشدارو» در داستان رستم و سهراب صرفا اهمیتی تراژیک دارد یا بهراستی مبنایی علمی برای آن متصور است؟ معلوم است که مبنای علمی دارد. مگر هنگامی که مار آدمی را میگزد برای نجات او از پادزهر استفاده نمیکنیم؟! نوشدارو نیز همین کارکرد را داشته است. اینکه گفته میشود؛ «زایمان رستمی» بیش از «سزارین» قدمت دارد، در صورتی درست مینماید که شخصیتی چون رستم در تاریخ داشته باشیم حال آنکه نام او در اسطورهها آورده شده است. برای چه شخصیت تاریخی نباشد؟! تو این را دروغ و فسانه مدان/ به یکسان روشن زمانه مدان/ از او هر چه اندر خورد با خرد/ بدان در ره مرز معنی برد وقتی در زمان کیانیان- که رستم در آن عصر میزیسته است- عمل زایمان رستمی انجام میشود و فردوسی از آن یاد میکند و مسائلی درباره شیوه بهدنیا آمدن رستم میگوید که با علم روز همخوانی دارد – در شرایطی که عمل سزارین در غرب پیشینهای صدوبیست یا صدوسیساله دارد- باید بدانیم که ایرانیان در دانش پزشکی بسیار پیشرفته بودهاند. ما باید آنچه را با عقل راست میآید بپذیریم، بنابراین قبول میکنیم که چنین عملی انجام شده است؛ بیاور یکی خنجر آبگون/ یکی مرد برنا دل و پرفنون/ نخستین به می ماه را مست کن/ ز دل بیم و اندیشه را پست کن/ تو بنگر که برنادل افسون کند/ ز پهلوی او بچه بیرون کند/ شکافد تهیگاه سروسهی/ نماند مر او را ز درد آگهی/ یکی بچه شیر بیرون کند/ همه پهلوی ماه در خون کند... که در این ابیات و ادامه آن فردوسی بهخوبی جزئیات عمل یاد شده را تشریح میکند. جوانان ما باید اینها را بخوانند تا به خودباوری برسند و بدانند که اگر بیشتر از جوانان اروپا و آمریکای شمالی نباشند، کمتر هم نیستند. و در پایان بفرمایید که آیا اشارات پزشکی شاهنامه، در منابع روایی مورداستفاده فردوسی هم وجود داشته یا اینکه وی با سودبردن از دانش و تخیل خود از آن در جهت پرورش داستان استفاده کرده است؟ متونی با عنوان خداینامه، اندرزنامه و شاهنامه شامل موارد متعددی میشود، چنانکه در زمان هخامنشیان و ساسانیان و حتی در زمان اسلام نیز وجود داشتهاند و فردوسی هم از همه این منابع که در اختیارش گذاشته شده بود، سود برده است. اگر این اشارات در منابع موردنظر نمیبود، نمیشد که صرفا با پرورش داستان و به شکلی فانتزی از آن یاد و آن را اثبات نیز نمود. فردوسی کوشیده است، براساس منابع صحبت کند و بنابراین، آن اشارات کاملا مستند است. روزنامه شهرآرا |