حکایت استاد دانشگاه فردوسی مشهد از فراموشی یک هویت

حکایت استاد دانشگاه فردوسی مشهد از فراموشی یک هویت؛
بری چی با سواتا «مشدی» حرف نمزنن؟

  اشاره:
«... بچه خوردوای محل که با پلخموناشان مرفتن رو پوشت بوم خنه، کبله حسن گاری اخکوکش ره مزد کنار، یک شصتش ره مذاشت تو جیب جلزغش، چشای کلاجش ره گرد مکرد و از همونجه علی؛ نواسش ره صدا مزد که: ای باز رفتی چغوک بزنی، بیا پایین الانه که ننت دلشورا بیگیره .مگه کخ دری اقد ننت ره مجزنی؟ موگم ببورنت بزت سوزن بزنن ها»

امروزه دیگر تکرارعبارات و واژگانی از این قسم که گویای بخشی ازجغرافیای لهجه (dialect geography) و هویت تاریخی ماست بازخوردهای متفاوتی را بویژه در میان نسل جوان در پی دارد؛ به گونه ای که حتی برخی آن را با نمادهای عصر مدرنیته نیز در تضاد می دانند.
این حکایت محدود به شهر و یا کشور ما نیست؛ در کشور انگلستان متمولین فرزندانشان را به مدارس خصوصی می فرستند که در آنجا لهجه استاندارد به آنها تعلیم داده می شود. فارغ التحصیلان این مدارس وارد دانشگاه های معتبری نظیر آکسفورد و کمبریج شده و به مدارج بالا راه می یابند و اینها نیز فرزندان خود را به مدارس خصوصی فرستاده و این چرخه را تکرار می کنند. لهجه بوستون و کالیفرنیا، در آمریکا لهجه استاندارد قلمداد می شود و در فرانسه نیز علاوه بر لهجه پاریسی، لهجه نواحی جنوب فرانسه نیز مورد قبول است. در انگلستان به محض اینکه فردی شروع به صحبت می کند، وی را به لهجه شهری که از آن آمده می شناسند حتی اگر به یک اسکاتلندی بگویید انگلیسی، ناراحت می شود.
دکتر وحیدیان کامیار، استاد 34 ساله دانشگاه فردوسی که در «پاچنار» محله ای در شمال باغ نادری متولد شده است در گفتگو با ما با نیم نگاهی به جایگاه لهجه در میان مردم شهرش ، به بایدها و نبایدهایی که می تواند آن را از آسیب مصون دارد اشاره می کند.
***
* آقای دکتر، لهجه که بسیاری از مردم و حتی برخی از رسانه های ما به غلط آن را گویش می دانند، چه تفاوتی با این مفهوم اخیر زبان شناسی دارد؟
** ببینید؛ زبان پدیده یک شکل نیست.چون اگر در شرایط بعد مکان قرار گیرد، باعث تغییرات می شود؛ بلکه پدیده ای است پیوسته در حال تغییر و تحول و این تغییرات ممکن است از منطقه ای به منطقه دیگر رخ دهد و بنابراین باعث ایجاد اختلاف می شود؛ چنانکه مثلاً اگر یک زبان را مردم بکار ببرند و بین آن ارتباط نباشد، بعد از مدتی ممکن است به دو زبان متفاوت تبدیل شود. بنابراین زبان دایماً در حال تغییر و تحول است.
این تغییر و تحول نه به سوی کمال حرکت می کند و نه به سوی انحطاط؛ بنابراین در این میان از یک منطقه به منطقه دیگر و از یک روستا به روستای دیگر لهجه های مختلفی به وجود می آید.
* مرز بین آن و گویش مشخص است؟
** در زبان فارسی این تفاوت چندان تعریف شده نیست؛ یعنی نمی توانیم دقیقا مرز قاطع و مشخصی را برای آن تعریف کنیم.برخی از آنچه ما در زبان فارسی داریم، برگرفته از فارسی دری است، اما برخی دیگر ممکن است برگرفته از زبان پهلوی و برخی هم ممکن است از فارسی باستان باشد که دارای تثنیه و مذکر و مونث است .اما مسأله این است که با وجود اختلاف در لهجه ها قابل فهم است و مردم حرف یکدیگر را می فهمند .
* تنوع جمعیتی در برخی از کلان شهرها مثل مشهد می تواند تأثیری را در ساختار لهجه این شهر و یا شهرهای مشابه ایجاد کند؟
** مسأله این است که همیشه هر جا وضع مردم از نظر فرهنگی، اقتصادی برتر است، تصور این است که زبانشان هم بهتر است؛ مثلاً عده ای تصور می کنند چون تهران مرکز ایران است، بنابراین لهجه آنجا از همه جا بهتر است برای همین است که طبقات تحصیلکرده و بویژه خانمها تلاش می کنند زودتر لهجه آن منطقه را بیاموزند، چون گمان می کنند همین مسأله باعث برتری آنها می شود. در صورتی که ممکن است برخی از کلمات در برخی نقاط شهر به کار رود که در همان نقطه به کار نرود، مثلاً ممکن است مردم غرب مشهد واژه «مورم» را برای نشان دادن فعل رفتن به کار ببرند، ولی در جنوب شهر این واژه مورد استفاده قرار نگیرد.
* تمام زبانهای دنیا، این ساختار را در درون ماهیت زبانی خود دارند؟
** بله، تمام زبانهای دنیا لهجه دارند؛ چون پدیده ای یک شکل نیست.مثلاً در انگلیس لهجه ای وجود دارد به نام «کاکنی» که در بین طبقه بسیار پایین اجتماع استفاده می شود و کمتر کسی وجود دارد که از این لهجه استفاده کند اما قطعا با لهجه های اسکاتلندی، ایرلندی تفاوت هایی دارد. بنابراین می بینید که هیچ زبانی وجود ندارد که بدون لهجه باشد.
* در بعضی از نقاط دنیا از عنوان لهجه بد و خوب برای تمایز یکی بر دیگری استفاده می شود. در بین ما ایرانی ها هم این دو قیاس گاهی مورد استفاده قرار می گیرد. اصلاً چیزی به نام لهجه بد و خوب وجود دارد؟
** آنها خوبی و بدی لهجه را با انگلیسی معیار می سنجند، اگر با آن خیلی تفاوت داشته باشد و طبقه ای که از آن استفاده می کنند، خیلی پایین جامعه باشند دستکم گرفته می شوند. الان لهجه انگلیسی ها با آمریکایی ها تفاوت دارد، اما آنها خود را سطح کم نمی گیرند، اما انگلیسی ها آن لهجه را نمی پسندند و معتقدند لهجه واقعی همانی است که آنها استفاده می کنند. اکنون برای کسی که در فرانسه زندگی می کند، لهجه پاریسی مهم است.
* پس با وجود این زبان معیار ما ایرانی ها هم تهرانی است؟
** ببینید زبان معیار الان در تهران است اما قبل از اینکه تهران به عنوان پایتخت ایران انتخاب شود، این زبان وجود داشته است. تهران روستایی از شهرهای ری با مردمی که از نظر فرهنگی در سطح بسیار پایینی قرار داشته اند بوده است. زبان گفتاری فرهیختگان و دولتیان در همه مناطقی که فارسی نوشتاری رایج بوده، وجود داشته است؛ بنابراین، نظر بعضی که گمان می کنند فارسی گفتاری امروز همان گویش تهران قدیم است درست نیست، زیرا وقتی در دوره قاجاریان، که تهران رسماً مرکز ایران شد و درباریان شامل امرا و دیوانیان و سپاهیان مرکز و فضلا به آنجا رفتند، آنان گویش تهرانی را زبان گفتاری رسمی خود قرار ندادند، بلکه به فارسی گفتاری رسمی، یعنی زبان اهل فضل و تحصیلکردگان صحبت می کردند و اصولاً نیازی به گویش تهرانی نداشتند، بویژه که سخن گفتن به لهجه را دون شأن خود می دانستند.
از طرفی تهران شهری بزرگ نبوده است که گویش آن حتی به اندازه گویشهای دیگر اعتبار داشته باشد. یاقوت در قرن هفتم هجری نوشته که «تهران از روستاهای ری است و میان آن روستا و ری یک فرسخ فاصله است و آن آبادی بزرگی است که بیوتات آن را زیر زمین ساخته اند و احدی را به این قریه راه نمی باشد، مگر اینکه اهل قریه خود بخواهند و بارها بر سلطان وقت یاغی شده اند و سلطان جز مدارا کردن با ایشان چاره ای ندارد. این آبادی به دوازده محله تقسیم شده است. اهل هر محله با محله دیگر منازعه می نمایند و مردم هر محل به محله دیگر نمی روند. باغها و بستانهای زیادی دارد و همین نکته اسباب حراست اهالی و دفع دشمن از ایشان است آنان با گاو زراعت نمی کنند و زراعت ایشان دستی و به مرور است، زیرا می ترسند بعضی از آنها دواب بعضی دیگر را به غارت می برند». شاه عباس هنگام عزیمت به خراسان 51 روز در تهران می ماند و لعن و نفرین می کند کسی را که از خارج به تهران بیاید و شب را در آنجا بماند.
«پردولا واله» در سال 1027 قمری تهران را چنین توصیف می کند: «شهری است وسیع که از کاشان بزرگتر است ولی جمعیت آن زیاد نیست و خانه های بسیار هم ندارد، ولی در عوض دارای باغهای بسیار بزرگ است.»
البته فارسی گفتاری بی شک تأثیرات کمی هم از لهجه تهرانی پذیرفته و متقابلا لهجه تهرانی زیر نفوذ فارسی گفتاری رسمی سخت دگرگون شده و به فارسی گفتاری رسمی بسیار نزدیک شده است، با این همه هنوز بعضی از ویژگیهای خود را حفظ کرده است، مثلاً وجود شناسه سوم شخص مفرد در ماضی: «اومدش» به جای اومد. «کوشن»: بجای کجا هستند. «کوشی» بجای کجا هستی، «دیده تش» بجای «دیده او را،» کوشش،«کجاست»؟ «شکوندن» متعدی شکستن، «ایناهاشش» (اینجاست) «اوناهاشش» (اونجاست) واسه به جای برای، «آره» بجای آری (بلی) «اون یکی» کتاب به جای آن کتاب، «چش» بجای چشم...
در عین حال آنچه می دانیم این است که این گویش؛ گویش تحصیلکردگان و درباریان بوده است، به عبارتی دیگر در کنار زبان نوشتار و یک زبان گفتار وجود داشت و چون سلطنت به تهران رسید، این گونه از سخن گفتن در تهران رواج یافت.
* آقای دکتر لهجه مشهدی امروز با آنچه مثلاً در دهه 20 و یا 60 وجود داشته تغییر داشته است.گروهی معتقدند این تغییر در برخی از لهجه ها مثل همین لهجه تهرانی خیلی مشهود است؟
** این مسأله مهم است که چرا عده ای لهجه مشهدی را دستکم می گیرند؛ گاهی که من در منزل به لهجه مشهدی صحبت می کنم، برای خانواده ام غیرعادی است.مثلاً امروز دیگر کسی نمی گوید «مو خودم ای گل ره تیار موکنم» یعنی من خودم این گل را درست می کنم.یا مثلاً اگر کسی امروز بگوید «مو ایره مدنیستم» گوینده آن مورد تمسخر قرار می گیرد، در حالی که مثلاً اگر هموطن یزدی ما در شهر یزد به لهجه یزدی صحبت کند، کمتر کسی است که او را مورد تمسخر قرار دهد.
علت این است که رسانه های ما بویژه صدا و سیما به این مسأله دامن زده اند. امروز در مجموعه های تلویزیونی فردی به لهجه مشهدی صحبت می کند که از نظر فرهنگی در سطح پایین جامعه است .مدتها کاراکتر «عمه خانم»؛ زنی قدیمی و بیسواد که دایما با لهجه مشهدی سخن می گوید، در ذهن مخاطبان و بویژه نسل جدید جامعه باقی می ماند؛ به گونه ای که امروزه وقتی سخن از لهجه مشهدی به میان می آید و یا فردی به این لهجه صحبت می کند، در ذهن بسیاری از مردم «عمه خانم» و یا شخصیتهایی با ویژگی های او در ذهن متبادر می شود. در حالی که اگر تحصیلکردگان به لهجه مشهدی صحبت می کردند، این لهجه نیز جایگاه خود را در میان مردم حفظ می کرد. هیچ لهجه ای بد نیست و هیچ لهجه ای از نظر زبان شناسی بر دیگر لهجه ها برتری ندارد و هر یک ویژگی خاص خود را دارد، اما در عین حال هر چه از نظر اجتماعی افراد تحصیلکرده تر باشند، پس لهجه هم معتبرتر است در صورتی که این تصور مردم است و از نظر علمی اعتبار ندارد.
* این تصور در ذهن بسیاری وجود دارد که ریشه لهجه مشهدی در لهجه هایی مثل آبادانی، شیرازی و یا کرمانی نهفته است. این تصور می تواند صحیح باشد؟
** نه این تصور غلطی است. در حقیقت زبان فارسی دری به عصر اشکانیان بر می گردد، آنها هم در منطقه ابیورد که امروز در ترکمنستان در شمال خراسان قدیم تا حوالی طوس واقع است، ساکن بوده اند.یعنی زبان پارتها بوده است. بعد از بنای تیسفون توسط پارتها زبان آنها برآنجا حاکم می شود، چون تیسفون را آنها خود بنا می کنند و بنابر این زبان پارتی زبان مردم خراسان می شود .
بعد ازگذشت 500 سال که ساسانیان زمام امور را بر عهده می گیرند، زبان مردم این شهر بدون تغییر باقی می ماند. اصلا آنها نمی توانند زبان خود را جایگزین کنند و علاقه ای نیز به این کار نداشتند، لذا ترجیح می دهند همان زبان پارتی را بیاموزند. مثلاً از قول انوشیروان که از مردم فارس است نقل می کنند که «هر که رود چرد و هر که خسبد خواب بیند» یعنی هر کسی که تلاش کند موفق می شود و هر کس که تلاش نکند خواب آن را می بیند.این همان فارسی ما و فارسی پارت و خراسان است. بنابر این منشا فارسی دری همان زبان مردم خراسان و زبان دربار است در «احسن التقاسیم» که کتاب کهنی است گفته شده است که بهترین زبان، زبان مردم بلخ و بخارا و سپس زبان نیشابور و طوس است؛ «مقدسی» در احسن التقاسیم تصریح می کند که: زبان مردم بخارا دری است، بدین ترتیب، آشکار است که زبان دری در زمان ساسانیان زبان محاوره ای دربار و پایتخت بوده و نیز زبان بومی شمال خراسان و بخشی از ماوراءالنهر نیز به شمار می آمده است. عبارت «بهترین» به دلیل انتساب آن به دربار و نزدیکی آن به دربار است؛ بنابراین می توانیم بگوییم زبان درباریان اشکانیان و ساسانیان زبان مردم خراسان بوده است و نه زبان مردم فارس. من در حال تحقیق بر روی یکی از شاعران شیرازی قرن هشتم هستم که اگرشما اشعار وی را مرور کنید متوجه چیزی از این اشعار نمی شوید، در حالی که به راحتی متوجه زبان فارسی مردم خراسان در قرن دوم و سوم می شوید.در همان احسن التقاسیم آمده است که مردم فارس به زبان پهلوی سخن می گویند و نه زبان دری.
اینکه می بینید شباهتهایی نیز میان این لهجه با برخی از مناطق وجود دارد، به این دلیل است که این زبان در شرق ایران رایج بوده است و شباهتهای آن با برخی مناطق اجتناب ناپذیر است.
* بنابراین می توانیم بگوییم لهجه مشهدی از تغییرات زبانی در زبان و گویش پارتی ایجاد شده است؟
** دقیقا.
* پس تفاوتهای زیادی که در بین لهجه های همین منطقه وجود دارد برای چیست؟ مثلاً چرا لهجه نیشابوری با لهجه مشهدی اختلاف دارد؟
** ببینید ،منشا این تفاوت؛ تفاوتهایی مکانی است، به گونه ای که اختلاف در مکان باعث تفاوتهای زبانی می شود.مثلاً زمانی در مشهد همان واژه «تیار» به کار برده می شد اما امروز مورد استفاده قرار نمی گیرد، اما همین واژه در تاجیکستان مورد استفاده قرار می گیرد.من مادر پدربزرگم را به خاطر دارم که می گفت «گب مزن» همین عبارت را چندی پیش که به تاجیکستان رفته بودم، از یک تاجیکی عصبانی در فرودگاه تاجیکستان شنیدم.می بینید که آنها این واژگان و عبارات خود را حفظ کرده اند و ما آن را از دست داده ایم.هر چه ارتباط میان افراد و قرابت میان آنها بیشتر باشد این شباهتها نیز بیشترمی شود.برای اینکه روزی به لهجه خود افتخار کنیم، باید تحصیلکردگان ما به لهجه مشهدی صحبت کنند..
* و حرف آخر...
** در یک نتیجه گیری باید بگویم، کمرنگ شدن لهجه به معنی فراموش شدن هویت خویش است. نزدیک ترین گویش به فارسی معیار گویش مشهدی است، به طوری که اصیل ترین و ریشه دار ترین فارسی را می توان از مردم مشهد شنید. برخلاف تصور عامه که ریشه های زبان فارسی را از فارس و شیراز می دانند، فارسی دری اصیل از توس قدیم، نیشابور و مشهد کنونی انتشار یافته است.
دست کم گرفتن این لهجه، انتخاب شخصیتهای ضعیف و فرومایه برای استفاده کردن این گویش در آثار سینمایی، رادیویی و تلویزیونی عامل فاصله گرفتن مردم، از این گویش شده است و این فاصله گرفتن ضربه بزرگی به ادبیات و فهم ادبی نسلهای بعدی ما وارد می کند.
لهجه، عامل افزایش صمیمیت در جوامع است و عدم بی توجهی به این گنجینه های ادبی اصیل پیامدهای اجتماعی متعددی را در پی دارد. عدم صمیمیت، کاهش سطح مراودات اجتماعی و افسردگی از جمله مواردی است که در پی کاهش اصالتهای بومی و محلی پدید می آید.
و سرانجام فراموش نکنیم لهجه به سرعت قابل تعویض نیست، ضمن اینکه فراموش کردن یک لهجه یعنی فراموش کردن یک تمدن و یک هویت.

   بنمایه