احیای «آداب از یاد رفته» فراموش شده است

رضا رضاپور،هنرمند پیشکسوت سینما،تئاتر و تلویزیون استان: احیای «آداب از یاد رفته» فراموش شده است.  

الو... بله... تلیفون خانه استا رضا، بفرماین...
چند وقتی است که رضا رضاپور، یکه تاز لهجه مشهدی، در برنامه شب چراغ که ازشبکه استانی خراسان در حال پخش است،میهمان خانه‌های شماست. همه ما، او را با گویش مشهدی           می شناسیم. او کسی است که بر خلاف بقیه همکارانش که سالها پیش برای رشد و ترقی بیشتر عازم پایتخت شدند، ماند و نگذاشت هنر نمایش و بازیگری در سینما و رادیو و تلویزیون مشهد و استان فراموش شود.
در کارنامه هنری او، بازی در فیلمهای کوی خاوران، میهمان توس، سایه ای برای همه، گریز از شهر، شبی که صبح نشد، گل مراد و تعداد زیادی نمایش رادیویی به عنوان نویسنده، بازیگر و کارگردان به چشم می خورد. به بهانه پخش مسابقه «تلیفون خانه اوستا رضا» با او گفتگویی انجام داده ایم که در پی می آید.
* ابتدا از خودتان بگویید و اینکه کار را چطور و از کجا آغاز کردید؟
** سال 1322 متولد شدم. کودکی من در محله دریادل گذشت. در دبستان غفاری، دبیرستان حاج تقی آقابزرگ و سپس دبیرستان فیوضات که اکنون شده مدرسه راهنمایی حکیم نظامی درس خواندم.
دیپلم و فوق دیپلم را در رشته علوم انسانی گرفتم و سال 1342 وارد سپاه دانش شدم و چند سال در روستاهای تربت حیدریه معلمی کردم. الان هم بازنشسته آموزش و پرورش هستم.
علاقه من به نمایش باعث شد که رشته تحصیلی ام را به این دلیل که دبیرستان آقابزرگ سالن نمایش داشت، تغییر دهم و از مدرسه فیوضات بروم. سپس رادیو به زندگی من آمد و هر روز پس از مدرسه راهی رادیو در چهارراه لشکر می شدم. در زمان معلمی هم دو روز در هفته به رادیو می آمدم.
حدود 50 سال پیش زمانی که دانش آموز دبیرستان بودم، یادم می آید در مدرسه مان مراسمی در حال اجرا بود و من آنجا قطعه ای ادبی را با لحن خاصی اجرا کردم، اتفاقاً یکی از نویسندگان و شاعران آن دوره که در گروه نمایش رادیو مشهد فعالیت می کند، در آنجا بود و از اجرای من خوشش آمد و از من برای حضور در نمایشهای رادیویی دعوت به همکاری کرد و چون همیشه برنامه های رادیو بویژه نمایشها را دنبال می کردم، با نوشتن بیگانه نبودم و گاهی برای خودم چیزهایی می نوشتم، بیشتر بازیگران و مجریان از جمله مرحوم فریدون صلاحی و استاد میرخدیوی را هم می شناختم. بنابراین متنی نمایشی را برای این دوستان آماده و اجرا کردم که مورد تشویق آنان قرار گرفتم. همین نمایش آغاز همکاری من با رادیو شد.
* اولین حقوقی که از رادیو دریافت کردید، چقدر بود؟
** از سال 1337 که دانش آموز بودم و کار در رادیو را شروع کردم تا 10 سال به صورت افتخاری و بدون هیچ دستمزدی کار کردم تا اینکه زمان رفتن به خدمت سربازی رسید. به همین دلیل مبلغ 300 تومان که آن زمان پول زیادی بود، به پاس سالها خدمت در رادیو به من دادند که با آن تمام ملزومات و هزینه های دوران سربازی را تأمین کردم.
* در کدام فیلم مورد توجه مردم قرار گرفتید؟
** کاری با عنوان «گل مراد» که از اولین و مهمترین تولیدات تلویزیونی مرکز خراسان بود و توسط استاد میرخدیوی تهیه شد، من آنجا نقش گل مراد را بازی کردم. بیان دیالوگها به گویش محلی باعث شد که این فیلم در سراسر استان بتواند مخاطبان زیادی را جذب و با خود همراه کند، به طوری که ما تا چند سال هر زمان به مناطق مختلف استان بویژه جنوب خراسان سفر می کردیم، ما را با همان عنوان گل مراد صدا می زدند.
* و حتماً استقبال مردم از گل مراد بود که توجه و تأکید شما روی لهجه مشهدی و خراسانی در کارهای بعدی تان را تقویت و ملموس تر کرد؟
** یکی از دلایل اصلی اش همین است. البته من از همان دوران کودکی هم نمایش را با لهجه اجرا می کردم که مخاطبان زیادی داشت. در واقع من لهجه را هویت هر منطقه می دانم و معتقدم اگر لهجه از بین برود، فرهنگ، سنت و باورهای بومی هم دوامی نخواهد یافت.
* آیا رادیو توانست به شما در این راه یعنی احیای فرهنگ و گویش محلی کمک کند؟
** رادیو به طور کلی قدرتمندترین وسیله در تعمیق و بارورسازی افکار و اندیشه هاست و من در این مدت تأثیر عمیق آن را حس کردم. بنابراین همیشه سعی کرده ام از این ابزار برای انتشار و ابراز فرهنگ غنی سرزمین خراسان بهره گیرم؛ چون کمتر به این بعد رسانه؛ یعنی احیای آداب از یاد رفته توجه شده است.
* برخورد مردم با شما در سطح جامعه چطور است؟
** من بیشتر با وسایل عمومی رفت و آمد می کنم. به همین دلیل بسیاری از اوقات در بین مردم هستم، بعضی ها هم تعجب می کنند. بیشتر نزدیک آن قسمتهایی می شوم که مردم در حال گفتگو و اختلاط کردن هستند. من از خود آنها یاد می گیرم و در برنامه ها از آن استفاده می کنم. در هر مسیری که باشم من را سوار می کنند و می رسانند.
* آیا تاکنون به جمع آوری و مکتوب کردن کارهایتان به صورت مجموعه گویش مشهدی یا خراسانی فکر کرده اید؟
** خیلی تلاش کرده ام که از کل کارها، مجموعه ای مکتوب و کاربردی تهیه کنم و آن را در اختیار علاقه مندان قرار دهم، اما چون این کار به سرمایه نیاز دارد، هنوز موفق به آن نشده ام. البته به چند ارگان دولتی و غیردولتی برای حمایت مالی آن مراجعه کردم و مدتی پیگیر بودم و همیشه تأکید می کردم که این مجموعه تفاوتها و برجستگی های زیادی نسبت به بقیه کارها خواهد داشت که اتفاقاً آنها خیلی هم خوششان می آمد، اما در نهایت می گفتند برای این کارها نمی توانیم پول خرج کنیم! خب آنها با این پاسخ، من را ناامید کردند و متأسفانه هنوز که هنوز است یک فرهنگ لغت مدون و منسجم از گویش اصیل مشهدی به عنوان سند هویت این خطه در دست نیست.
* آیا زحمات شما در مورد این گویش نمود بیرونی هم داشته است؟
** البته ما تلاش خودمان را می کنیم که این گویش را زنده نگه داریم و در حال حاضر فقط از طریق صدا و سیما این تلاش صورت می گیرد و مطبوعات استان انگار این موضوع را از یاد برده اند. اما در مورد پاسخ شما باید بگویم که مشهد شهر 72 ملت است و مهاجران و زائران زیادی همواره در آمد و شد به این شهر هستند، به همین دلیل گویش مشهدی دستخوش تغییرات زیادی شده است، هر چند غیربومی ها در اولین برخورد می توانند مشهدی بودن طرف را از نوع گفتارش تشخیص دهند، اما متأسفانه مشهدی ها یا بهتر بگویم خراسانی ها چندان موافق صحبت کردن به گویش خود نیستند و این یک اپیدمی است که گویش محلی در کل کشور یکی پس از دیگری در حال از بین رفتن است.
نسل قدیمی تر مشهد حرف ما را خوب می فهمند و بیشتر مخاطبان ما همان ها هستند، اما جوان تر ها خجالت می کشند مشهدی صحبت کنند. آنها فقط گاهی در بین دوستان خود از برخی کلمات و لغات محلی که بزم شان را گرم تر کند استفاده می کنند و گرنه به صورت کاربردی، علاقه و اتکای چندانی به آن ندارند. ما می خواهیم در برنامه ها خجالت این افراد را بریزیم و با بیان صحیح گویش، اهمیت، تفاوت و ویژگی های فرهنگ و لهجه این دیار را نشان دهیم. طی مدتی که این برنامه پخش می شود خراسانی های زیادی از دیگر استان ها با ما تماس گرفتند و تشکر کردند.
* اگر شما می توانستید و این امکان را داشتید برای لهجه مشهدی چکار می کردید؟
** آموزشگاه زبان مشهدی تأسیس می کردم. همچنان که آموزشگاه زبانهای انگلیسی، آلمانی و... به صورت قارچ گونه در حال رشد هستند، اگر مراکزی جهت آموزش گویش محلی ایجاد شود هم یک نوآوری است و هم در مقابل فرهنگ مهاجم و مدرن که مانند سیل همه چیز را می بلعد به احیای آن کمک شایانی خواهد کرد.
پیشنهاد دیگر این است که مثل استانهای آذری که در مدارس و دانشگاه های آنجا برخی دروس به آذری تدریس می شود، در اینجا هم این کار را امتحان کنیم. البته یک انتقاد و اشکال به برخی خانواده ها وارد است. اینکه اگر فرزندان به شکل مشهدی یا خراسانی صحبت کنند، آنها را مورد سرزنش قرار می دهند. آنها معتقدند، هر چه بیشتر تهرانی و کتابی حرف بزنند باعث فخر آنهاست، در صورتی که این یک نوع هویت گریزی و بیگانگی است.
* از تلیفون خانه اوستا رضا بگویید.
** مدتها بود که جای خالی چنین آیتمی در برنامه های سیمای استانی احساس می شد، البته در رادیو خراسان سالهاست که این قبیل برنامه ها اجرا می شود، ولی به هر حال، برد رسانه ای تلویزیون بیشتر است و در تمام خانه ها وجود دارد. مردم دوست دارند که برنامه های شبکه استانی شان رنگ و بوی بومی داشته باشد.
این را همیشه به من یادآوری می کنند تا اینکه دوستان ما، در برنامه شب چراغ این درخواست را اجابت کردند که یک بخش کوچک در این جنگ به صورت مسابقه خراسان شناسی تهیه گردد. دوستان، هم ما را می شناختند و هم سبک اجرا و گویش من را، به همین خاطر کار به من سپرده شد، جالب اینکه طبق آمار این قسمت مخاطبان و طرفداران زیادی حتی در استانهای دیگر پیدا کرده است.
* گمان می کنم دهه 50 یا 60 شما فعالیت بیشتری داشتید و در بین بقیه همکاران شاخص تر بودید، اما دوستان زیادی همان موقع ترک موطن کردند و برای ادامه فعالیت مقیم پایتخت شدند، شما چرا نرفتید؟
** صداقتش چند بار برای کارهای رادیویی و چند پروژه سینمایی از من دعوت شد تا به تهران بروم، ولی آن صداقت و صمیمیتی که اینجا هست، من در تهران ندیدم.
البته تهران به لحاظ امکانات و دیده شدن مزیت زیادی دارد. دوستان ما هم تمایل داشتند که در سطح ملی رشد کنند و دیده شوند همچنان که اکنون بسیاری از دست اندرکاران سینما و تلویزیون کشور متعلق به این خطه می باشند. اما من چون از ابتدا عشقم و کارم در مسیر اعتلای فرهنگ و سنتهای موطنم بود ماندم؛ چون معتقد بودم و هستم که اگر همه بروند چه کسی خواهد ماند.
من این مهاجرتها را شایسته نمی دانم، چون در این صورت کمتر کسی به طرح نیازها و موضوعات بومی توجه خواهد کرد؛ مثلاً گویش مشهدی در مقابل زبان معیار که تهرانی است قدرت مقاومت چندانی نخواهد داشت. متأسفانه بیشتر مردم دوست دارند که به زبان معیار یا همان تهرانی نزدیک شوند که این از نظر من هویت گریزی و امری ناپسند است. شبکه های استانی هم هر چند با هدف توجه به فرهنگ بومی تأسیس شدند، اما آنها هم بیشتر برنامه های شان تأمینی است و یا به همان سبک معیار تولید می شوند. رنجی که می بریم همین است که آنها رفتند و کمتر به این موضوعات توجه شد.
* با این همه گرفتاری، آیا وقت مطالعه هم پیدا می کنید؟
** هر شب اگر مطالعه نکنم، خوابم نمی برد. شب وقتی از سر کار برمی گردم، شام را در کنار خانواده می خورم و کمی با هم گپ می زنیم. سپس تا حدود ساعت یک شب بیدارم و مطالعه می کنم. بیشتر فرهنگهای لغت را می خوانم؛ چون معتقدم که هنوز لغات و حرفهای زیادی برای یاد گرفتن وجود دارد. سعی می کنم آنها را به گویش خراسانی برگردانم و در برنامه ها اجرا کنم. روزنامه هم هر روز به خانه ما می آید و مطالعه می کنم.
بن مایه