استاد خالقی مطلق: «اگر شاهنامه نبود،زبان پارسی نمی‌ماند»

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در بیستمین نشست مجله‌ی «بخارا» که عصر روز دوشنبه، 21 اردیبهشت‌ماه برگزار شد، جلال خالقی مطلق با ارائه‌ی توضیحاتی درباره‌ی شیوه‌ی تصحیحش شاهنامه گفت: شیوه‌ی تصحیح ما به معنایی شیوه‌ای ذوقی نبود؛ یعنی آن شیوه‌ای که در تصحیح برخی متون به‌کار رفته که معمولا در آن مصحح آن ضبطی را که آسان‌تر و زیباتر است، انتخاب می‌کند و یا آن شیوه‌ی تصحیح ماشینی که مصحح از متن بیرون نمی‌رود. در این شیوه‌ی انتقادی متن، ضبط دشوار‌تر انتخاب می‌شود و آن‌چه در نسخه‌ی اساس متن آمده و به ضبط اصلی نزدیک‌تر است، مطرح است. در این شیوه، ضبط کهن‌تر انتخاب می‌شود و مصحح باید با تحول زبان ‌فارسی یا هر زبانی که مدنظر اوست، آشنا باشد؛ چون اگر تحول زبانی را نشناسیم، نمی‌توانیم ضبط کهن‌تر را تشخیص دهیم.
این شاهنامه‌پژوه ادامه داد: وظیفه‌ی یک تصحیح انتقادی این است که ضبط‌های کهن را در نسخه‌های جوان‌تر هم بیابد و به متن بیاورد؛ چون مصحح نسبت به خوانندگان و محققان وظیفه دارد. اول باید اختلاف نسخ را به دست دهیم و ما در تصحیح خودمان در پایان هر صفحه این‌ موارد را توضیح داده‌ایم. ما شیوه‌ی مثبت ضبط نسخه‌بدل را انتخاب کردیم و در چنین شیوه‌ای به توضیح و یادداشت درباره‌ی نقل شواهد، ادبیات قبل و بعد از فردوسی، شرح ادبیات و ارتباطات متن با متون دیگری مثل طبری و بلعمی و نیز ارتباطش با تاریخ و فرهنگ آن دوران ‌نیاز هست؛ پس باید این یادداشت‌ها را می‌نوشتیم و از سویی همه‌ی یادداشت‌ها باید در همان زمان تصحیح نوشته می‌شد که یادمان نرود.
خالقی مطلق توضیح داد: بعد از تصحیح‌ پنج دفتر از شاهنامه‌، بخش اول یادداشت‌ها را که شامل یادداشت‌های دفتر اول و دوم می‌شد، در حدود هزار صفحه با واژه‌نامه‌ در دو جلد در آمریکا منتشر کردیم. بخش دوم یادداشت‌ها را هم که شامل دفتر‌های سوم، چهارم و پنجم بود، در نزدیک به 500 صفحه در آمریکا چاپ کردیم. در آن زمان به‌دلیل بیماری دیگر توان مقابله‌ی نسخه به نسخه را نداشتم؛ وقتی که دیگر به جلد ششم رسیده بودم؛ پس از دوستانم، محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی کمک گرفتم و در این زمینه با هم مکاتباتی درباره‌ی دریافت‌شان از نسخه‌ها و نظرات جمعی‌مان داشتیم که خودش در حدود هزار صفحه شد. از سویی این دوستان هم تمایل داشتند که در یادداشت‌ها سهمی داشته باشند و من هم پذیرفتم. البته شیوه‌ی نویسندگی من قدری فارسی‌گرایی است و معتقدم حرمت واژه‌های فارسی را باید حفظ کرد. البته اهل سره‌نویسی نیستم. از این‌رو 150 صفحه را محمود امید سالار و 100 صفحه را ابوالفضل خطیبی نوشتند؛ اما با این شرط که اگر در جایی نظر من مخالف نظرات آن‌ها بود، نظر افزوده‌ای بر آن‌ها داشته باشم.
او ادامه داد: بخش سوم یادداشت‌ها شامل یاد‌داشت‌های محمود امیدسالار بر دفتر ششم و افزوده‌های من بر این دفتر و نیز یادداشت‌های ابوالفضل خطیبی بر نیمه‌ی اول دفتر هفتم و افزوده‌های من بر آن باز در آمریکا چاپ شدند. بخش چهارم هم یادداشت‌های دفتر هشتم بود که تماما خودم نوشتم در هزار صفحه و در آمریکا چاپ شد. غیر از این‌ هرکدام از این سه ‌دفتر واژه‌نامه‌ای دارند که خودم درست کرده‌ام و گذشته از این، یک نمایه‌ی موضوعی برای یادداشت‌ها تعیین کرده‌ام؛ چون یادداشت‌ها بر اساس بیت بود. جمع یادداشت‌ها با واژه‌نامه 2400 صفحه شد که احتمالا توسط دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی تا سال آینده چاپ شوند. البته با پیوستی که برآن افزوده‌ام و چند مقدمه از خودم، احسان یار‌شاطر و نیز عکسی که از نسخه‌ها ‌داده‌ام و عکس‌هایی از کسانی که پیش از ما پیش‌رو بودند و در این زمینه کار کردند و ما از آن‌ها یاد گرفتیم مثل نولدکه، مول، تقی‌زاده، فروغی، بهار، حبیب یغمایی و ذبیح‌الله صفا.
خالقی مطلق درباره‌ی این‌که آیا با پایان گرفتن تصحیح شاهنامه، بازهم به سراغ شاهنامه می‌رود، گفت: همان زمانی که این کار تمام شد، از همان فردایش کار دیگری شروع کرده‌ام و در مقدمه هم نوشته‌ام که این شاهنامه برای اهل فن است و می‌خواهم بر اساس آخرین یافته‌ها و آن‌چه که خوانده‌ام و آن‌چه که دیگران گفته‌اند و در نزدم درست یافتم‌شان، متنی را تصحیح و چاپ کنم، بدون نسخه‌بدل‌ها و برای عموم مردم که مشغول آن هستم.
او در پاسخ به پرسشی درباره‌ی موفق نبودن کار گروهی در ایران گفت: کارهای دسته‌جمعی حسنی دارند؛ اما این اشکال هم هست که کار چنددست از آب درآید. کار به ‌صورت جمعی یک سرپرست لازم دارد؛ چون نظرات فرق می‌کند. باید دید گروه چگونه با هم کار می‌کنند.
این مصحح شاهنامه همچنین درباره‌ی انگیزه‌اش از تصحیح شاهنامه گفت: با توجه به تحصیلات و علاقه‌ام به حماسه‌های ملل، کار را پی گرفتم و موضوع رساله‌ی دکتری‌ام را بر همین مبنا انتخاب کردم و فهمیدم شاهنامه‌های چاپ مسکو و مول آن‌طور که باید، نیستند و به تصحیح انتقادی از شاهنامه نیاز هست.
او درباره‌ی تفاوت تصحیح خود با دیگر تصحیح‌های صورت‌گرفته از شاهنامه خاطرنشان کرد: از هیچ تحصیحی اسم نمی‌برم؛ اما تصیح‌های که شده، اغلب تعداد نسخه‌های مدنظرشان برای چنین اثر بزرگی کم است؛ مثلا چهار نسخه؛ در حالی‌که باید بر اساس نسخه‌های بیش‌تری کار کرد و این امکان را در تصحیح بیش‌تر و بازتر می‌کند. دیگر آن‌که معمولا مصححان نسخه‌ی انتخاب‌شده را نسخه‌ی اساس می‌گیرند و از آن پیروی می‌کنند؛ اما من چنین نکردم. من از نسخه بیرون می‌روم و نسخه‌های دیگر را می‌بینم. من اول ضبط نسخه‌بدل‌ها را به‌دست دادم. نزدیک به 50 نسخه را که در قرن‌های هفتم، هشتم، نهم و آغاز دهم هجری قمری کتابت شده بود، بررسی کردم و از میان آن‌ها 16 متن را برگزیدم.
خالقی مطلق یادآور شد: کهن‌ترین نسخه‌ی شاهنامه، نسخه‌ی فلورانس است به تاریخ 614 هجری؛ اما نیمه‌ی اول شاهنامه است و نیمه‌ی دومش گم‌شده است؛ چون در قدیم معمولا شاهنامه را در دو جلد کتابت می‌کردند. با این حال من از «راحه ‌الصدور» راوندی که از هواخواهان فردوسی بوده، «مرزبان‌نامه»، «تاریخ جهانگشا»ی جوینی و... هم بهره برده‌ام. قدیمی‌ترین نسخه‌ی چاپی هم مال ماکان هند است که البته تمام شاهنامه نیست.
او در پاسخ به این‌که بیش‌تر به کدام بخش شاهنامه علاقه دارد، متذکر شد: همه‌ی آن. حتا به بخش تاریخی شاهنامه و افکار و تاریخ و آیین‌های ساسانی که همه زیبا هستند، علاقه دارم؛ اما روی هم رفته داستان رستم و اسفندیار و رستم و سهراب را می‌پسندم.
مصحح شاهنامه درباره‌ی شاهنامه‌ی بایسنقری و بحث‌های مربوط به متن آن و اختلافش با شاهنامه‌ی فردوسی و ثبت آن در حافظه‌ی تاریخی یونسکو نیز گفت: این متن ابیات الحاقی زیاد دارد که که مال فردوسی نیست؛ اما این اثر به لحاظ نقاشی و خط از شاهکارهای کتاب‌سازی جهان است و خوب شد که در یونسکو ثبت جهانی شد. مثلا شاهنامه‌ی شاه طهماسب که از زمان پادشاهی شاه طهماسب سفارش کتابت آن داده شد و 50 سال طول کشید و حتا از بایسنقری هم از نظر کتاب‌سازی و زیبایی مهم‌تر است، اوراقش را در برهه‌ای از تاریخ جدا جدا کردند و یکی یکی به موزه‌ها فروختند.
جلال خالقی مطلق سپس درباره‌ی این نظر که گفته می‌شود بیت‌های مدحی شاهنامه از فردوسی نیست و شاعری در اندازه‌ی او چرا باید در مدح سلطان محمود شعر می‌گفته است، اظهار کرد: در شاهنامه هم بخش مدایح وجود دارد و هم هجونامه‌. مدح محمود در حدود 220 بیت است. اما این‌ سخنان را ناسیونالیست‌های دوآتشه می‌گویند و می‌گویند در شأن شاعر ملی ما نبوده که مدح سلطان بگوید؛ در حالی‌که این افراد از واقعیت‌های تاریخی به دور هستند و همین‌طور یک حرفی می‌زنند و با متن کاری ندارند و نمی‌دانند چقدر از ابیات شاهنامه الحاقی است یا نیست. اما مدح محمود در شاهنامه اصیل است و هرکس غیر از این بگوید، غیرتحقیق گفته و اتفاقا از بهترین مواردی است که ما می‌توانیم با آن به درد و رنجی که شاعر کشیده است، پی ببریم.
او در ادامه افزود: اگر بیت‌های مدحی را مطالعه کنید، می‌بینید که هیچ جایی نیست که فردوسی گفته باشد از محمود صله‌ای به من رسیده است؟ سلطان سنی‌مذهب است و فردوسی اهل تشیع و مگر می‌گذارند شاعری همین‌طوری راحت شعر بگوید و کارش را بکند. با این مدایح هم کتاب را خرید و هم جانش را. برخی‌ها بدون اندیشه در مسائل روی احساسات ملی‌گرایی حرف می‌زنند. کتابی مثل شاهنامه نیاز داشته که کاتبی یک سال مرتب بنویسد و نسخه‌برداری کند. من معتقدم فردوسی چنین هجونامه‌ای را سروده؛ اما باید تصحیح شود و استخراج.
او درباره‌ی توصیفش از شخصیت فردوسی گفت: فردوسی خیلی صلح‌دوست است و در تمام جنگ‌هایی که توصیف می‌کند، در پایان‌شان نصیحت می‌کند و وقتی صلح می‌شود، در شاعر خوشحالی پیدا می‌شود. شخصیت رکی است و با صراحت در مقابل سلطان سنی می‌گوید آل علی [ع] کشتی ماندگار است و بقیه غرق می‌شوند. کدام شاعری جرات می‌کند در دیباچه‌ی کتابش در آن زمان از مذهبش دفاع کند. او شخصی است میهن‌دوست و ایران‌دوست و هر کس این را قبول نکند، شاهنامه را نفهمیده است. فردوسی یک شخص اخلاقی است و امانتدار. اخلاقیات شاهنامه خودش کتابی مفصل است. او به زبان فارسی علاقه دارد و خیلی از واژه‌های عربی که در متون پیش از او بود، در کتاب فردوسی نیست. پانصد واژه‌ی عربی دارد که البته بخشی از آن‌ها نام‌ها هستند. اگر شاهنامه نبود، ما نمی‌دانستیم که این زبان فارسی، عربی است که فارسی در آن نفوذ کرده یا نه. او فقط یک شاعر ملی نیست؛ بلکه یک مورخ ملی هم هست. او به دقیقی - شاعر پیش از خود - حق‌شناسی داشته و کدام شاعر است که بپذیرد هزار بیت از یک شاعر دیگر را در یک اثر 50هزار بیتی‌اش بیاورد. ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که مطلبی را که قبلا چاپ شده، در تاریخی به اسم خودشان چاپ می‌کنند. فردوسی یک هنرمند است. او صمیمی حرف می‌زند. پروین اعتصامی هم همین‌طور است.
خالقی مطلق سپس درباره‌ی اظهارنظر احمد شاملو درباره‌ی فردوسی و ضحاک گفت: این سخنان را هر کسی گفته، فرد کاملا بی‌اطلاعی بوده؛ آن‌هم درباره‌ی یک اثر حماسی مثل شاهنامه. من با هنر شعر نو شاملو کاری ندارم و علاقه‌ای هم به آن ندارم و واردش نمی‌شوم که متخصصش نیستم. من شعر او را نمی‌پسندم؛ اما درباره‌ی شاهنامه عقایدش را درست نمی‌دانم. اصلا پایه‌ی علمی ندارد. او مولوی و حافظ را هم نمی‌شناخته است. شاعران بزرگ ما مثل سعدی، حافظ، نظامی و فردوسی به اهمیت کار خودشان آگاهی داده‌ بودند. او زن‌ستیز نیست و اگر جایی چنین برداشتی است، حرف‌های شخصیت‌های اوست؛ نه خود او و ما حق نداریم گذشتگان خود را با عقاید امروزمان به محاکمه بکشانیم. کسی که این را می‌گوید، باید ابیاتی را بیاورد. مگر یک رمان‌نویس یا شاعر هر چه را از زبان شخصیت‌هایش می‌آورد، سخن خودش است. نمی‌توانیم سخن پرسوناژها را عقیده‌ی خود مؤلف بگیریم. ستایشی که از زن‌ها در شاهنامه می‌بینیم، در هیچ اثر ادبی دیگر فارسی نیست. از سوی دیگر، چطور می‌توانیم در ادبیاتی که کاملا زن‌ستیز است، به شاعری انتقاد کنیم که از زن‌ها خوب گفته است؟!
به گزارش ایسنا، پیش از سخنان خالقی مطلق، علی دهباشی در معرفی او گفت: جلال خالقی مطلق در بیستم شهریورماه 1316 در تهران متولد شد. دوران دبستان را در خیابان مولوی، دبستان انوشیروان گذراند و در دبیرستان مروی در خیابان ناصرخسرو ادامه‌ی تحصیل داد. از همان دوران دبیرستان فعالیت‌های اجتماعی و ادبی او آغاز شد. غالبا رییس انجمن ادبی مدرسه بود و از پایه‌گذاران کارگاه‌های ادبی که به شعر‌خوانی و اجرای نمایش می‌پرداختند. اولین روزنامه‌ی دیواری که جلال خالقی سرپرستی کرد، به‌نام «پیک مروی» بود. سال‌های جریان نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق اثر عمیقی بر روی جوانان آن نسل از جمله جلال خالقی مطلق گذاشت.
او افزود: جلال خالقی مطلق، بعد از اتمام دبیرستان به آلمان رفت و در دانشگاه کلن در رشته‌ی شرق‌شناسی، تاریخ و مردم‌شناسی ادامه‌ی تحصیل داد و سرانجام در سال 1349 از همان دانشگاه به درجه‌ی دکتری رسید. سال‌ها بعد در دانشگاه هامبورگ تدریس کرد و سرانجام در سمت استادی دانشگاه هامبورگ بازنشسته شد.
سردبیر بخارا همچنین گفت: آشنایی خالقی مطلق با شاهنامه برمی‌گردد به دوره‌ی دوم تحصیل در دبیرستان و بعد در دوران اقامت در آلمان که در زمینه‌ی داستان‌های حماسی ملل پژوهش می‌کرد؛ او به اهمیت شاهنامه پی برد و رساله‌ی خود را درباره‌ی شاهنامه نوشت. در همین دوران است که خالقی نیاز به انتشار نسخه‌ای انتقادی از شاهنامه را بیش از پیش احساس می‌کند. امروز درست 40 سال از آن روز می‌گذرد. مدتی را به فراهم ‌کردن فیلم و عکس از نسخه‌های شاهنامه اختصاص می‌دهد و سپس کار دشوار تحصیح را آغاز می‌کند. خالقی متن تصحیح خود را براساس دست‌نویس‌های کتابخانه‌ی ملی فلورانس، کتابخانه‌ی بریتانیا در لندن، کتابخانه‌ی طوپقا سرای در استانبول، کتابخانه‌ی عمومی دولتی لنینگراد، نسخه‌ی دارالکتاب قاهره، کتابخانه‌ی دانشگاه لیدن، کتابخانه‌ی ملی پاریس، کتابخانه‌ی پاپ در واتیکان، کتابخانه‌ی دانشگاه آکسفورد، کتابخانه‌ی دولتی برلین و چند نسخه‌ی دیگر آغاز کرد که تعداد آن‌ها در برخی موارد به 16 نسخه رسید.
او افزود: آن‌چه خالقی مطلق در طول چهار دهه انجام داد، کاری سترگ بود که برای اولین‌بار در تاریخ ادبیات ایران اتفاق افتاد و آن این‌که برای نخستین‌بار یک محقق و استاد ایرانی موفق شد مهم‌ترین متن ادبیات فارسی را با شیوه‌ای علمی تصحیح کند. متن‌های تصحیح‌شده‌ی ما همواره مطابق نسخه‌های شخصیت‌های علمی - خارجی بوده و این یک کمبود و کاستی در حوزه‌ی تصحیح متون بوده است. کوشش‌های استادانی همچون بدیع‌الزمان فروزانفر در تصحیح غزلیات شمس اتفاق افتاده بود؛ اما در حوزه‌ی شاهنامه دست‌مان خالی بود و حرفی برای گفتن نداشتیم. جلال خالقی بهترین سال‌های زندگی‌اش را صرف تصحیح شاهنامه و حل مشکلات این متن و نگارش چند جلد یادداشت بر روی این متن مهم کرد. هفت روز هفته، روزی 10 ساعت کار کرد؛ از شنبه تا آدینه، در عید و آدینه همیشه در کار تصحیح شاهنامه بود. غیر از این، کار پایان نمی‌گرفت. دردناک‌ترین بخش سخنرانی که ایشان در جشن رونمایی شاهنامه ایراد کرد، این جملات بود: «بزرگ‌ترین محرومیت این بود که بزرگ‌ شدن بچه‌ها را ندیدم. من در این سال‌ها بود که متوجه شدم سال‌های زندگی مهم نیست؛ زندگی در سال‌ها مهم است.»
علی دهباشی ادامه داد: اکنون شاهنامه‌ی تصحیح خالقی در هشت جلد منتشر شده است و این ماییم و کار سترگ او در احیای این مهم‌ترین متن زبان فارسی. از خالقی علاوه بر تصحیح شاهنامه متجاوز از 270 مقاله به زبان‌های انگلیسی، آلمانی و فارسی منتشر شده است. کتاب « اساس اشتقاق فارسی» ترجمه از زبان آلمانی است و دو مجموعه از مقالات او درباره‌ی شاهنامه‌ی فردوسی به ‌نام‌های: «سخن‌های دیرینه، گل‌ رنج‌های کهن» و ترجمه‌ی کتاب «ایرانیات» در کتاب «بزم فرزانگان» نوشته‌ی آثنایس منتشر شده است.