پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

برای هفتاد سالگی استاد آواز ایران

**یکم مهرماه هشتاد و نه،هفتادمین زاد روز محمدرضا شجریان استاد آواز ایران گرامیباد**

استاد محمد رضا شجریان در یکم مهر 1319 خورشیدی در شهر مشهد و در خاندانی که از هر دو سو هنرمند بودند،(خاندان پدر آوای دلنشین و خاندان مادری خوشنویسی و موسیقی) دیده به جهان گشود. و سال‌های دراز را یک به یک پشت سر نهاد، تا امروز که به ایستگاه 70سالگی رسیده است. درباره‌ی زندگینامه وی و کارهایش هر چه بگویم،سخن به گزاف گفته‌ام چه این که کمابیش نه تنها ایرانیان که بسیاری از هنرشناسان گیتی او را می‌شناسند. اما آنچه که بیش از همه در گذر این سال‌های دراز درباره‌ی او و زندگی‌اش رخنمایی می‌کند؛مردمی بودن اوست. او از "از همراه شو عزیز سال پنجاه و هفت، برادر بیقراره و میهن‌ای میهن، تا تفنگ‌ات را زمین بگذار سال هشتاد و هشت" در کنار مردم ایران بوده است.  

باری روزگار گردید تا به خرداد 88 رسیدیم. پس از درگیری‌های پدید آمده از گزیدمان ریاست جمهوری،استاد آشکارا به رییس دولت دهم  تاخت.    

و درست از همین جا بود که رییس دولت دهم که تاب آدم‌های آزاده و آزاداندیش را ندارد و به دنبال نوکران و دست‌بوسان و چاپلوسانی است که او و باورهای نابه‌خردانه‌اش را به کرسی بنشانند.  

آغاز به خدشه‌دار کردن نام و نشان و یادکردهای نیکوی او به یاری نوکران و رسانه‌های خود فروخته کرد. ولی همانگونه که روشن بود این کوشش مذبوحانه با شکستی مفتضحانه روبرو شد. گوشه‌ای از این کوشش به علم کردن ع.الف و صدا و آواز او در برابر استاد بود. ع.الف که چاپلوسانه در مراسمی به دست و پای رییس دولت دهم افتاد. و در پی خواست استاد از ضرغامی مبنی بر پخش نکردن ربنا گفته بود:"«آقای شجریان «ربنا» را آنچنان خوب خوانده‌اند و حق مطلب را ادا کرده‌اند که دیگر نیازی به نسخه دوم نیست، با این حال چرا باید دنبال دیگرانی باشیم تا این قطعه دلنشین را بازخوانی کنند؟ چرا از داشته‌هایمان بهره نمی‌بریم؟" 

پس از آن دیدار کذایی گفت:"آنقدر با گفت وگو گرفتن و طرح موضوع ربنا این آقا (شجریان) را گنده نکنید." و سرانجام هم نشان داد که چقدر مردمی است و با بیان اینکه" به خاطر فشارها، ایران را به قصد فرانسه ترک می‌کنم" نفاب از چهره‌ی خود انداخت.  

امروز هم این کوشش با بستن بیشتر پایگاه‌هایی که سخنی درباره‌ی هفتادسالگی استاد نوشته اند،هنوز هم پیگیری می‌شود،اما باید که: 

" هر یک چندی یکی بر آید که منم         با نعمت و سیم و زر آید که منم 

 چون کارک او نظام گیرد روزی               ناگه اجل از کمین بر آید که منم " 

چهلمین روز درگذشت استاد رسول هادی زاده

***چهلمین روز درگذشت استاد رسول هادی زاده گرامی باد.***

استاد سید رسول هادی زاده رئیس بنیاد رودکی آکادمی علوم تاجیکستان در 14 فرودین ماه امسال (1389) در خانه ی خود در دوشنبه در 82 سالگی درگذشت. 

رسول هادی زاده از سادات رضوی خراسان بود که نیاگان او در 120 سال پیش از مشهد به سمرقند سفر کرده بودند. و  در همانجا ماندگار شده بودند. رسول هادی زاده در فروردین1327 در شهر سمرقند زاده شد؛ وی در سال 1950 از دانشگاه دولتی تاشکند دانش آموخته شد.
دکتر هادی زاده از سالها پیش در آکادمی علوم تاجیکستان به تأسیس بنیادی علمی و فرهنگی به نام «بنیاد رودکی» اقدام  و مطالعات و تحقیقات وسیعی در مورد رودکی و نشر آثار او و تهیه ی دانشنامه ای مفصل در مسائل رودکی شناسی آغاز کرده بود. وی طی فعالیت بیش از 50 ساله خود در عرصه علم و ادب فارسی در تاجیکستان آثار گرانبهای زیادی از خود به میراث گذاشته است. پژوهشی درباره زندگی و آثار "شمس الدین شاهین " شاعر بزرگ قرن 19 و "احمد مخدوم دانش " نویسنده معروف همین قرن از نمونه‌های آثار برجسته این شخصیت سرشناس علمی و ادبی تاجیک است.
هادی زاده فعالیت نویسندگی خود را از دهه سال 1960 میلادی آغاز کرد و برخی از آثار وی با نام‌های "تنبور دلکش "، "سپیده دم "، "پرواز شاهین "، "قصه منصور حلاج "، "بخت در چیست "، "مزدک " و ... پیاپی توسط ناشران تاجیک منتشر شده و مورد استقال علاقمندان ادبیات فارسی قرار می گیرد.
رمان "ستاره ای در تیره شب " از مهم ترین آثار ادبی هادی زاده است که در سال 1983 میلادی منتشر شد و از پرفروش‌ترین کتاب‌های آن زمان بود.آخرین کتابی که این نویسنده فقید تاجیک در پایان عمر خود نوشت، کتابی با عنوان "خدای خود را بشناسم " بود که حاوی اطلاعاتی درباره دوران زندگی نویسنده، همنشینی وی با شخصیت های بزرگ علمی فرهنگی و دیدگاه‌های او درباره تاریخ آسیای مرکزی است.  

با تاسیس مرکز خراسان شناسی (که چندین سال است در آن تخته شده است) هادیزاده به زادگاه پدرانش آمد و دو سال مهمان مرکز خراسان شناسی بود .ثمره این حضور تالیف کتابی بنام سمرقندیان چه می گویند، بود.چند اثر او و از آن جمله همین سمرقندیان چه می گویند و سمرقندنامه در مشهد توسط انتشارات آستان قدس رضوی منتشر شده است. او در این آثار به بررسی گویش سمرقندی پرداخته است.
پارسی زبانان گیتی،کوشش های دانشواره وی را در راه پاسداشت زبان و ادبیات پارسی فراموش نخواهند کرد و  یاد  و  خاطره وی را گرامی       

می دارند.خدایش بیامرزاد. 

نگهدارد خدا از چشم بد میخانه ی ما را

نمی گیرد کسی جز غم سراغ خـــــــانه ی ما را

به زحمت جغد پیدا می کند ویرانه ی مـــــــــــا را

                                     از آن شادم که می آید غمش هر شب به بالینم

                                     چه سازم گر که غم هم گم کند کاشــانه ی ما را

چه غم گر جام ناکامان تهی ماند از مــی شادی

که خون دیده و دل پر کند پیمـــــــــــــانه ی ما را

                                     به شوخی می کند آن شوخ، با زلـف سیه بازی

                                     اگر خواهد به رقص آرد دل دیوانه ی مـــــــــا را

ز سر تا پای من مستی زند موج از نگــــــــاه او

نگهدارد خدا از چشـــــــــــــم بد میخانه ی ما را

                                    دل مشــــــــکل پسندم را اسیر خویشتن کردی

                                    به دست آوردی آسان گوهــــــر یکدانه ی ما  را

نیفتد بر زبانهـــــــــــــــا نام ما در زندگی قدسی

مگر خواب اجل شیرین کند افســــــانه ی ما را

غلامرضا قدسی مشهدی

مهاجران از دافعه فضای فرهنگی خراسان می گویند ؛ حقیقت تلخ!

بحث مهاجرت اهالی فرهنگ و هنر از مشهد به تهران، موضوع تازه ای نیست و بارها در این باره مطبوعات محلی گزارشهای مفصلی داشته اند. همچنان که بحث مهاجرت به تهران در کل کشور دیده می شود و بسیاری از صاحب نظران عقیده دارند که این تغییر جغرافیایی و مهاجرت دلایل ویژه ای دارد و این بار هم سعی داشته ایم مسأله مهاجرت را از نظرگاه تازه ای ببینیم.
برخی بر این عقیده استوارند که یکی از دلایل مهاجرت به تهران، جنبه های اقتصادی است، چرا که به طور مستقیم و غیرمستقیم با تمرکز فعالیتهای اقتصادی در تهران، این مهاجرتها صورت می گیرد.
***
شجریان: بقیه چرا مانده اند
استاد محمدرضا شجریان خواننده بنام کشورمان سالهاست که از سرزمین مادری اش مشهد به تهران سفر کرده است. وقتی علت مهاجرت ایشان را می پرسم، با مزاح می گوید: «بپرسید آنها که مانده اند چه دلیلی داشته اند؟!» این سؤال در ابتدای گفتگوی من با وی پرسش های زیادی را به ذهن متبادر می کند. بقیه چرا مانده اند؟ بنابراین از وی می پرسم خودش از مهمترین دلایل مهاجرت به تهران بگوید که در ادامه خاطرنشان می کند: محیط مشهد به لحاظ فرهنگی آنقدرها هم آماده پذیرش بحث موسیقی نیست. ما در تهران در خصوص موسیقی قدرت مانور کاری بیشتری داریم. در حالی که محیط فرهنگی مشهد پذیرای این مسأله نیست و این یکی از مهمترین دلایل من برای سفر به تهران بوده است.
وی می افزاید: همیشه دوست داشته ام در مشهد کار کنم، اما متأسفانه شرایط به وجود نیامده و این آرزو همچنان برایم باقی است.
وی در ادامه می گوید: شاید آنها هم که تا به حال مانده اند، دلایل خاص خودشان را داشته اند، پیشنهاد می کنم با آنها هم صحبت کنید.
شجریان به بحث مسایل اقتصادی هم اشاره می کند و می گوید: مسأله اقتصاد هم در حال حاضر یک موضوع مهم است که خیلی از افراد با آن درگیر هستند. در تهران شرایط اقتصادی بهتر از شهرستانهاست، هر چند که هزینه ها بالاست، اما به هر حال پایتخت قطب اقتصادی کشور است.
محدثی: به دنبال یک نیاز درونی
مصطفی محدثی خراسانی، یکی از شاعران کشورمان است که چند سالی است در تهران ساکن شده، او در مورد مهاجرتش به تهران می گوید: اول اینکه هجرت کردن و جا به جا شدن، یک نیاز درونی انسان است و توصیه های بزرگان دین ما هم در این خصوص وجود دارد که از جایی به جایی هجرت کنید تا به تجربه و شرایط دیگری برسید، اما سفر به تهران با شرایط شلوغی این شهر می تواند نظم زندگی معمول انسان را به هم بریزد، به خصوص برای کسی که کار هنری می کند و با آفرینش و خلاقیت سر و کار دارد. اما همین که بتواند عادتهایش را تغییر بدهد و در محیط دیگری زندگی را بگذراند باز، می تواند منشأ برکت باشد. به نوعی خانه تکانی در وجود یک هنرمند. و این مسأله یکی از مهمترین دلایل من برای هجرت به تهران بوده که البته در کنار آن تغییر در روند اقتصادی زندگی ام به وقوع پیوسته است. گذشته از این، مسایل فضای باز فرهنگی تهران، فعالیت را برای فرد بیشتر مهیا می کند که در مورد خودم هم مصداق دارد، چون دامنه فعالیتهایم در این شهر گسترده تر شده است.
این شاعر مشهدی در ادامه می گوید: اما تنها چیزی که تهران از یک هنرمند ممکن است بگیرد، خلوتهای اوست که به نظرم آن هم بستگی به توانایی ذاتی فرد دارد که بتواند در شلوغ ترین فضاها هم به خلوت درونی برسد. چه بسا کسانی که در تنهایی صرف زندگی می کنند و خلوت ندارند و باز در مقابل کسانی باشند که در شلوغ ترین فضای ممکن زندگی کنند، اما باز خلوتهای خوبی داشته باشند.
وی می افزاید: اما دلیل دیگری که من برای هجرت به تهران داشتم، این بوده که فضای خراسان و مشهد که حالا شاید بهتر شده باشد، کمتر به فرزندان خودش اهمیت می دهد. فضای فرهنگی مشهد به نوعی دافعه دارد و شرایط برای فعالیت فرهنگی بسیار محدود و البته مشکل است، اما حالا فضای بهتری برای کار کردن دارم و هر وقت هم که دلتنگ شهر و دیار و خانواده ام می شوم، در فرصتی سری به آنها می زنم.
شهیدی فر: تمرکز امکانات در پایتخت
اما محمدرضا شهیدی فر نویسنده، کارگردان و تهیه کننده برنامه های تلویزیونی در صدا و سیماست، او هم نزدیک به 20 سال است که در تهران ساکن شده است.
شهیدی فر قابلیتهای بسیاری در تولید و اجرای برنامه های تلویزیونی دارد، اما در تهران فعالیت می کند، در حالی که می توانست در فضای مشهد و در شبکه استانی فعالیت کند، او در مورد مهاجرتش به تهران می گوید: زمانی که در دانشگاه پذیرفته شدم، برای ادامه تحصیل به تهران رفتم و البته به خاطر شرایط ارتباطی در تهران و تمرکز امکانات جذب صدا و سیما شدم و از آن زمان تاکنون در این مجموعه فعالیت می کنم، اما احساس می کنم فضای فرهنگی مشهد هنوز در حد همان سالهای نوجوانی و جوانی من است. قبول کنید که در تهران قدرت مانور بیشتری وجود دارد و من می توانم در مجموعه صدا و سیما فعالیتهای متفاوت و مستمری داشته باشم، در حالی که اگر در مشهد و شبکه استانی مشغول بودم، این فضا بسیار محدود و تا حدودی تنگ می شد.
وی می گوید: همه انسانها تمایل به رشد و ارتقا دارند. متأسفانه در شهرستانها این مسأله دیده نمی شود و شاید نه برای من که برای همه آنهایی که به تهران مهاجرت کرده اند، تمرکز سازمانها در تهران، روند اقتصادی بهتر و شرایط کار بیشتر، مهمترین دلایل بوده اند.
این تهیه کننده تلویزیون در ادامه خاطرنشان می کند: اما علاقه هایم به شهر و دیارم هیچ وقت کم نشده و نمی شود و آرزو دارم زمانی در مشهد به شرایطی برسیم که من و همه همشهریانم در تهران به مشهد برگردیم و در کنار سایر مشهدی ها زندگی کنیم.
ترقی: تنگ نظریها، مانع بزرگ
اما حمیدرضا ترقی که هم اکنون در سمت معاونت فرهنگی کمیته امداد کشور و عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی در تهران مشغول به فعالیت است، از شروع فعالیتهایش در مشهد و امتداد آن در تهران می گوید: از سال 60 به دعوت شهید هاشمی نژاد عهده دار مسؤولیت حزب جمهوری اسلامی در خراسان شدم و از سال 63 به عنوان مدیرکل کمیته امداد استان خراسان به مردم مشهد و خراسان خدمت می کردم و در کنار آن بحث رسیدگی به محرومین جنوب خراسان را از طریق آستان قدس پیگیری می کردم. از سال 74 با رأی مردم مشهد به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کردم و به عنوان نماینده پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی خدمتگزار مردم مشهد بودم. پس از اتمام این دوره عرصه های فعالیتی ام در تهران تمرکز بیشتری پیدا کرد و دیگر به مشهد بازنگشتم.
از ترقی می پرسم که چرا در مشهد به فعالیتهایش ادامه نداده که در ادامه می گوید: از من درخواست شد که فعالیتهایم را در تهران متمرکز کنم و به همین دلیل در تهران ماندم، اما آنچه مانع از فعالیت من و افرادی مثل من که تعلقات خاصی به خراسان و مشهد داریم، شده، روحیه غریب پرستی مردم مشهد است.
وی می افزاید: متأسفانه فرهنگ استان خراسان به نیروهای کارآمد و متخصص محلی بها نمی دهد، در حالی که همین نیروها در تهران جایگاه خوبی دارند. در استان خراسان و مشهد تنگ نظریهایی وجود دارد که باعث دافعه شده که هنوز هم ادامه دارد و متأسفانه این مسأله به یک فرهنگ تبدیل شده و همین بی رغبتی ها موجب عدم فعالیت نخبگان و فرهیختگان مشهد در این شهر شده است.معاون فرهنگی کمیته امداد به یکی از دلایل مهاجرت نخبگان به تهران اشاره کرد اما آیا این مسأله دلایل دیگری هم دارد؟! وی در این مورد می گوید: به هر حال این می تواند یکی از دلایل اصلی مهاجرت به تهران باشد، اما نمی شود جاذبه بالای مشهد را به لحاظ بارگاه ملکوتی ثامن الائمه(ع) از یاد برد، اما فرهنگ غلط حاکم بر این شهر موجب دافعه می شود. چرا که هیچ انسجام و تعصبی نسبت به نیروهای متخصص محلی وجود ندارد.
وی تصریح می کند: اما مسایل اقتصادی هم گاهی موجب این مهاجرتها هستند، اما کمرنگ تر از آنچه به آن اشاره کردم، می نمایند. چون در تهران نیروهای محلی مشهدی حاضرند شبانه روزی کار کنند و آنچه آنها را به کار ترغیب کرده، پول نیست، بلکه ابعاد معنوی حاکم بر کار است. به آنها احترام گذاشته می شود و همیشه مورد تجلیل واقع می شوند و همین مسأله یکی از دلایل مهم ماندن این افراد در تهران است، چون همیشه مادیات مطرح نیستند و گاهی معنویات هم در روحیات افراد تأثیرگذارند. ای کاش، فضای فرهنگی مشهد هم این طور بود، آن وقت همه نخبگان فرهنگی به شهرستان باز می گشتند!!
دیانی: مهاجرت برای آرزوهای بزرگ
حتماً شما هم تا حدودی به ابعاد مختلف مهاجرت به تهران پی برده اید، اما وقتی با محمدرضا شجریان خواننده نام آشنای کشورمان همصحبت شدم، به سؤال خوبی اشاره کرد، اینکه چرا برخی از استادان و فرهیختگان در مشهد مانده اند؟! سؤال جالبی است و برای رسیدن به جواب مناسب به سراغ دکتر محمد حسین دیانی استاد دانشگاه فردوسی مشهد می روم.
دکتر دیانی مدتی را خارج از ایران و چند سالی را در تهران ساکن بوده، اما به مشهد برمی گردد.
او سالهاست که در مشهد به تدریس در دانشگاه مشغول است. دکتر دیانی در مورد علت مهاجرت فرهیختگان می گوید: اول اینکه مهاجرت کردن یک پدیده شناخته شده است.اما یک استاد دانشگاه هم در تهران می تواند به درجه علمی بالاتر برسد و هم در مشهد. اما اگر در مشهد حقوق برابر کار استادان تهران را دریافت کند. خب شاید به همین مسأله بسنده کند. مهاجرت به انگیزه ها و آرزوهای بزرگ افراد بستگی دارد.
وی در ادامه می گوید: اما امکانات رشد برای اقشار تحصیل کرده اهمیت ویژه ای دارد و بخش قابل توجهی از این مهاجرتها به خارج از ایران هم به این دلیل است که در ایران بیشتر از این فضای رشد وجود ندارد، حالا چه برسد در شهرستانهای آن.
اما دکتر دیانی در مشهد مانده و کارش را دنبال می کند، او در مورد سیر کارش می گوید: من مدتی را خارج از کشور تحصیل کردم و پس از آن به تهران رفتم، ادامه تحصیل دادم و اما بازبرگشتم و در مشهد به زندگی ادامه می دهم. در این مورد برخی علقه های شهری و دلبستگی های خانوادگی مطرح است و مهمتر از همه خدمت به دانشجویان مشهدی و... است. اما تأکید می کنم کسی که می خواهد ارتقای کاری بیشتری پیدا کند مثلاً به پستهای بالا دست پیدا کند، قطعاً در شهرستان اتفاق نمی افتد، پس باید مهاجرت کند به تهران. مثلاً در تهران اگر رئیس شما بشود وزیر، پس شما می شوید مدیرکل. چون وزیر به افراد اطرافش ارتقا می دهد.
مهاجرت چرا؟!
نظرات فرهیختگان را جویا شدیم و می بینیم که مهمترین عامل مهاجرت به تهران به صورت مستقیم با تمرکز فعالیتهای فرهنگی و اقتصادی در تهران در ارتباط است. به نظر می آید اگر این فعالیتها به نقاط و شهرهای پیرامونی سوق داده شوند، بخشی از مهاجرتها به تهران از بین می روند. نکته دیگر این که یک برنامه ریزی جامع جهت رونق کسب و کار در این نقاط، توزیع عادلانه امکانات و درآمدها و دادن اختیارات مهم در شهرهای دیگر می تواند از روند رشد نامتعارف مهاجرت ها به تهران بکاهد.  

بنمایه:روزنامه قدس

ابو منصور محمد بن عبد الرزاق طوسی

یکى نامه بود از گه باستان / فراوان بدو اندرون داستان
پراکنده در دست هر موبدى / از او بهره‏یى برده هر بخردى
دلیر و بزرگ و خردمند و راد / یکى پهلوان بود دهقان نژاد
پژوهنده‌ی روزگار نخست / گذشته سخن‌ها، همه، باز جست
ز هر کشورى، موبدى سال‌خورد / بیاورد و این نامه را گرد کرد
بپرسیدشان از نژاد کیان / وز آن نامداران فرخ گوان
که گیتى به آغاز چون داشتند  / که ایدون، به ما خوار بگذاشتند؟
چه‌گونه سرآمد به نیک اخترى / بر ایشان همه روز گند آورى؟
بگفتند پیش‌اش یکایک مهان / سخن‌هاى شاهان و گشت جهان
چو بشنید از ایشان، سپهبد، سخن / یکى نامور نامه افکند بن
 اینها سخنانی که فردوسی بزرگ درباره ی این ایرانی نژاده در شاهنامه نوشته است،پیش از این که به سرگذشت او به خامه ی ابوالفضل خطیبی بپردازیم؛ این را هم بگویم که داستان ساختگی ضامن شدن امام رضا(ع)برای آهویی هم از روایت صدوق درباره ی عبدالرزاق سرچشمه می گیرد:  شیخ صدوق که یک سال پس از مرگ ابو منصور ( 352 ق ) به خراسان و توس سفر کرده از قول معمّرینِ محل وثوق توس حکایاتى درباره ارادت آن امیرنژاده به مشهد على بن موسى الرضا علیه السلام نقل کرده است که نشان مى دهد ابو منصور از زمره ارادتمندان حضرت رضا علیه السلام و حامى زائران حرم ایشان بوده است. شیخ صدوق از قول امیر ابومنصور نوشته است:
« من در جوانى اعتقادى به حرم و مشهد حضرت رضا علیه السلام نداشتم و گاه مزاحم زایران آن حرم مى شدم تا این که روزى به هنگام شکار، آهویى را دنبال کردم و آن حیوان به دیوار حرم پناه برد. یوزى که در پى آهو دوانده بودم چون به کنار دیوار رسید از تعقیب آهو باز ایستاد تا این که حیوانک به درون روضه حضرت رفت اما چون به درون حرم رفتم اثرى از آن نیافتم. از آن روز با خداى خود عهد بستم که زایران حضرت رضا علیه السلام را نیازارم و به آبادانى حرمش بپردازم. پس از آن هرگاه مشکلى برایم پیش مى آمد به زیارت حرم حضرت مى شتافتم و حاجت خویش را از او مى خواستم، چنان که فرزند پسرى خواستم و حاجتم برآورده شد(عیون الاخبار الرضا؛ج1؛275) ».
ظاهراً همین حکایت در قرون بعد داستان مشهور ضامن آهو را به وجود آورده که تا اکنون مورد قبول و احترام طیف وسیعى از ارادتمندان حضرت رضا علیه السلام مى باشد.(مهدوی دامغانی؛داستان ضامن آهو و گردآورنده شاهنامه ی منصور؛در یادنامه مدرس رضوی؛ص 730) 

َبومَنْصور مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدُالرَّزّاقق(مقـ ذیحجة 350/ژانویة 962)،سپهسالار مشهور خراسان در دورة سامانی،حاکم طوس و نیز بانی شاهنامه‌ای منثور،معروف به شاهنامة ابومنصوری.برابر نسب نامه‌ای که در«مقدمة شاهنامة ابومنصوری»برای ابومنصور آورده‌اند او به اسپهبدان دورة ساسانی و از آنجا به پادشاهان پیشدادی نسب می‌برد(«مقدمة قدیم»،73-79).اما بیرونی ضمن گفتاری دربارة نسب‌سازیهای رایج،این سلسله نسب را ساختگی دانسته است(ص37-38).با اینهمه به گفتة فردوسی(مثلاً این مصراع:یکی پهلوان بود دهقان‌نژاد،1/21).ابومنصور از دهقان‌زادگان طوس بود و به خاندانهای کهن ایرانی تعلق داشت(نکـ:مینورسکی،263).آورده‌اند که اجداد وی،کنارنگیان،از ایام خسروپرویز و نیز در دورة اسلامی که طوس به صلح گشوده شد،بر این شهر فرمان می‌راندند،تا اینکه در حدود میانة سدة 2ق حُمَیْدبن قحطبه از سرداران عباسی،حکومت این شهر را از آنان بگرفت،اما در سدة 4ق«به هنگام ابومنصور عبدالرزاق،طوس را بستدند و سزا به سزا رسید»(«مقدمة قدیم»،82-90؛نیز نکـ:ابن‌اثیر،5/386).
آغاز حکومت ابومنصور بر طوس دانسته نیست.نخستین اشارة منابع تاریخی به او،مربوط به 320ق و به هنگام لشکرکشی ابوبکر محمد بن مظفر چغانی(نکـ:هـ د،آل محتاج)،سپهسالار خراسان به روزگار نصر بن احمد سامانی،برای سرکوب شورشی در هرات است.ابومنصور در این لشکرکشی درزمرة امرا بود(اسفزاری،1/385).از این پس تا 334ق اطلاعی از احوال او در دست نیست.اما این گفتة ثعالبی که ابوعلی دامغانی در جوانی به دبیری ابومنصور اشتغال داشت و آنگاه 50سال(از 332 تا 382ق)پیوسته متصدی امور دیوانی سامانیان بود.(4/143)،حاکی از آن است که وی پیش از آن در خراسان یا طوس منصب مهمی داشته است(نکـ:تقی‌زاده،83-84).از اشارات ابن‌اثیر(8/461،470)چنین برمی‌آید که ابومنصور به احتمال بسیار،دست کم از 334ق از سوی ابوعلی محتاج سپهسالار و والی خراسان،بر طوس حکومت می‌کرده است(نکـ:تقی‌زاده،83).در همین سال ابوعلی چون برضد نوح بن نصر سامانی(حکـ:331-343ق)سر به شورش برداشت و در اوایل سال بعد برای مقابله با وی به مرو روی آورد،ابومنصور را به نیابت خود بر نیشابور گمارد.گفته‌اند که او در این مقام به خوبی از شهر دفاع کرد،چنانکه در نبردی ابوالعباس فضل بن محمد،برادر این امیر چغانی را که به نیشابور تاخته بود،در هم شکست و او را به بخارا گریزاند(ابن اثیر،8/459-461).ابن اثیر در وقایع سال 336ق از او به عنوان حاکم طوس و توابع آن یاد کرده که برضد سامانیان سر به شورش برداشت و از آنجا به نیشابور درآمد،اما در پی حملة لشکر نوح به سرکردگی منصور بن قراتگین سپهسالار خراسان و وشمگیر زیاری،ابومنصور به جرجان عقب نشست و منصور بن قراتگین طوس را از دست رافع و احمد-برادران ابومنصور-ستاند و خانوادة او را اسیر کرد و به بخارا فرستاد(همو،8/470-471).

ادامه مطلب ...