پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

ترجمه‌ی آلمانی آدام پولاک از «شاهنامه» در راه است

نصرت‌الله رستگار از به پایان رسیدن ویرایش و تدوین و زیر چاپ رفتن ترجمه‌ی آلمانی «آدام پولاک» اتریشی از حدود ۲۰هزار بیت «شاهنامه»‌ی فردوسی در قالب شعر آلمانی خبر داد.

 این استاد زبان و ادبیات و فرهنگ ایران در دانشگاه وین اتریش در گفت‌و‌گو با خبرنگار بخش فرهنگ و ادب (ایسنا)،عنوان کرد: این ترجمه شامل حدود ۲۰هزار بیت از بیت‌های بخش تاریخی «شاهنامه»ی فردوسی است که در زمان جنگ جهانی دوم توسط «آدام پولاک» اتریشی ترجمه شده و پس از گردآوری و ویرایش، هم‌اکنون در آلمان زیر چاپ است.

 او افزود: پیش از این در نیمه‌ی اول قرن نوزدهم نیز بخشی از «شاهنامه»ی فردوسی توسط «فردریش روکرت» به زبان آلمانی ترجمه شده بود.

به گفته‌ی رستگار، این ترجمه‌ی آلمانی که توسط «آدام پولاک» انجام شده، از بخش اسکندر تا پایان بخش یزدگرد را شامل می‌شود و با کمک رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در اتریش با همکاری فرهنگستان علوم این کشور در ۱۶۰۰ صفحه و چهار جلد گردآوری، ویرایش و تدوین شده و به زودی در آلمان منتشر می‌شود.

 پژوهشگر ارشد پیشین انستیتو ایران‌شناسی اتریش که کار ویرایش و تدوین این اثر ترجمه را بر عهده داشته است، در پایان با بیان این‌که هنوز هیچ ترجمه‌ی کاملی از «شاهنامه»ی فردوسی به زبان آلمانی منتشر نشده است، گفت: ترجمه‌ی کامل «شاهنامه»ی فردوسی به زبان آلمانی سنگ بزرگی است که امیدواریم نسل‌های آینده بتوانند با جمع‌آوری بخش‌های ترجمه‌شده‌ی این شاهکار بزرگ ادبی از جمله ترجمه‌های «پولاک» و «روکرت» و دیگران، این کار بزرگ را به پایان برسانند.

زیرآب زدن فرهنگی شایع در مشهد

نقل از مشهد خبر

عضو گروه جامعه شناسی هیئت علمی دانشگاه پیام نور درباره فرهنگ زیر آب زدن در مشهد گفت: زیرآب زدن ‌نوعی خوش خدمتی کردن، چاپلوسی، خود شیرینی کردن است برای اینکه خودمان به نفع و سود شخصی برسیم.

در واقع زیرآب زدن در جامعه ایران (که در همه نقاط کشور وجود دارد) و همچنین در مشهد، برای رسیدن به موقعیت بهتر نسبت به فردی که آن موقعیت را قبلاً داشته است انجام می شود.

محمد حسن شربتیان در گفتگو با مشهد خبر درباره رواج فرهنگ زیرآب زدن درمشهد خاطرنشان کرد: شهر مشهد به دلیل اینکه با مهاجرت‌ گسترده‌ای از سایر مناطق مخصوصاً شهرستان‌های خراسان مواجه است نتوانسته همانند پایتخت یک فرهنگ یکسانی را ایجاد کند. این امر منجر به این شده که فرهنگ به صورت ناهماهنگ و ناهمگون در مشهد سوق پیدا کند و شهروندان مشهدی از تجانس و همگونی خاص برای استفاده از یک فرهنگ یکسان حرکت نکنند.

 این‌جامعه شناس ادامه داد: این مسئله نشان می‌دهد که شهروندان مشهدی نتوانستند درکنار یکدیگر زیستن اجتماعی و زیستن فرهنگی را بپذیرند و به سمت فرآیندهای غلط رفتاری که یکی از نمونه‌های آن می تواند چاپلوسی یا زیرآب زدن باشد حرکت کنند. به عبارتی یک نوع حسادت اجتماعی، فقدان فاصله‌های اجتماعی و صمیمت‌های مناسب برخوردار نبودن فرهنگ همگون و یکدست و تاکید کردن بر دلایل اخلاقی به پای فضایل اخلاقی در به وجود آمدن این مسئله اثر گذاشته است.

وی بیان کرد: فقدان انسجام اجتماعی هماهنگ و یکدست، نبودن آموزش‌های لازم برای بهره‌مندی از فرهنگ شهروندی در رفتارهای شهرنشینی هماهنگ و اهمیت دادن به مسائل و مباحث غلط و پوچ در بین افکار و رفتارهای شهروندان مشهدی، نداشتن یک تفکر منطقی و فقدان راهکارهای لازم مدیریتی برای حذف این رفتار غلط، گسترش انواع آسیب‌های فرهنگی و رفتاری، ترویج دروغ و درغگویی بین شهروندان، رشد منافع و موقعیت اجتماعی رفتن، تنظیم رفتارهای حسابگرانه به سمت سود شخص به جای نفع جمعی، آگاهی عمیق نداشتن به احادیث نبوی و رفتارهای علوی پسند، رشد رفتارهای دین گریزی و دین زدگی در حیات شهروندان مشهدی، فتوای آگاهی رسانه ای سوا و آموزش رسانه ای در بین شهروندان، عدم سیاستگذاری‌های دقیق فرهنگی، فقدان برنامه ‌های اجتماعی و آموزشی از سوی دستگاه های اجرایی جامعه شهری برای حل این معضل،عدم آگاهی و سیاست زدگی مدیران سازمانی نسبت به رواج این امر، وجود افراد بی لیقات و بدون تخصص درون سازمان‌های ما منجر به ایجاد فرهنگ زیرآب زدن در مشهد شده است.

این متخصص جامعه شناسی درباره راهکارهای رفع فرهنگ زیرآب زدن درمشهد گفت: باید برنامه‌ ریزی‌های فرهنگی عمیقی از سوی متولیان امر سازمانی به صورت گسترده درون سازمان‌ها و خانواده‌های مشهدی انجام شود، سواد رسانه ای و آموزش رسانه ای از طریق صداوسیمای استان، مطبوعات محلی و سایت‌های اینترنتی صورت گیرد.

برای حل این معضل، باید سیاستگذاری ‌های فرهنگی و آموزشی درون سازمان‌ی برای رفع این معضل انجام شود، نظارت بر عملکرد مدیران و افراد درون سازمان‌ها بیشتر رواج پیدا کند، حذف سیاست زدگی‌ها و رودروایی‌های اجتماعی و سیاسی برای برکناری یکسری از افرادی که در رشد این معضل نقش دارند، تبلیغات فرهنگی و اجتماعی با تاکید بر ابعاد آموزشی در سطح شهر و سازمان‌ها، اجرای پژوهش در کاربردی و عملیاتی برای شناخت، کارکردهای منفی و پیامدهای این معضل و ارائه پیشنهادات کاربردی و فرهنگسازی در جهت رفع این معضلات است.

تنورمالان مشـهد

علی فاضلی(جدید آنلاین)
برای بسیاری خوردن نان تنوری نشان تشخص است. به خصوص در این روزها که همه چیز ماشینی شده است. رستوران‌های شهر با نوشته‌های نئونی روی درهای شیشه‌ای‌شان، نان داغ و کباب داغ تبلیغ می‌کنند. در تفریحگاه‌های خارج از شهر هم روی تخت‌ها بوی کباب و نان تنوری چنان اشتهای شما را تحریک می‌کند که آدم را دیوانه می‌کند. در چنین لحظاتی است که آدم یاد این دوبیتی منسوب به خیام نیشابوری می‌افتد:

گر دست دهد ز مغز گندم نانی/ وز می دو منی ز گوسفندی رانی/ با لاله رخی و گوشه بستانی/ عیشی بود آن نه حد هر سلطانی. 

با ماشینی شدن نان، بساط نان تنوری در بیشتر جاها برچیده شد. دستگاه‌های پخت نان صنعتی، بزرگ و کوچک، دوار و غلطکی آمدند که از دریچه‌ای خمیر را بگیرند و از دیگر دریچه نان تحویلت دهند، اما این نان‌ها کجا و نان پر از بوی گرم تنور کجا. 

درگذشته هر خانه‌ای یک تنور داشت. بوی آتش و دود که از خانه‌ای بلند می‌شد همه می‌دانستند که شمیم نان داغ هم از پی‌اش خواهد آمد. تنور در خانه‌ها برای خودش جایگاهی داشت. به قول همشهری‌های خیام "خـَنـَۀ تـُنـُر" یا خانه تنور، محلی بود که از یک سو در آن آرد و غله نگاه می‌داشتند و در جانبی دیگر هیزم. 

پیش از زدن خمیر به تنور باید آن تنور را آماده کرد. این کار را نرم کردن تنور می‌گویند. پارچه‌ای نخی آغشته به روغن "بنجیر" یا کرچک را به دیواره داخلی تنور می‌زنند تا در مقابل آتش دوام بیشتری داشته باشد. آن وقت هیزم‌ها را آتش می‌زنند. دود آتش که فرو نشست و تنور گـُر گرفت و سرخ شد، آن وقت برای زدودن سیاهی‌های دیواره، پارچه آغشته به روغن نباتی استفاده می‌شود و حالا وقت آن است که خمیر پهن شده روی سلّه را به تنور بزنند. 

ساختن تنور در روزگار ما هم  دربرخی از شهرک‌های حومه مشهد رواج دارد. هنوز هم کسانی هستند که  به کار ساخت تنور، یا به قول خودشان "تنورمالی" مشغولند.  تمامی مواد ساخت یک تنور همین جا مهیا است. هیچ کدام وارداتی نیستند که اگر روزی تحریمی از راه رسید خللی در ساخت آنها ایجاد شود. 

معدن خاک رس این اطراف کم نیستند. نمک  فراوان است، کاه گِل و موی بز و شن هم یافت می‌شود. آن وقت تنها چیزی که می‌ماند یک همت بلند است. ساخت یک تنور زحمت زیادی دارد و هر فرد در طول روز تنها قادر به ساخت یک تنور است. تنور چه آن وقت که متولد می‌شود و چه به وقت بلوغ از آدم‌های اطرافش عرق بسیار می‌گیرد. شاید به همین علت حافظ گفته است: 

تنور لاله چنان برفروخت باد بهار/ که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

این گفته آن پیرمرد تنورفروش از خاطرم نمی‌رود: "آنچه که کار دست در آن نقشی نداشته باشد و طبیعت و طبیعی بودنش از بین برود، یک جای کارش همیشه می‌لنگد. نان‌هایی که روی آهن‌آلات درست می‌شوند همیشه نفخ‌آور و اذیت کننده‌اند اما نان‌های تنوری همیشه خوشمزه و خوردنی بوده‌اند چون از تنوری در می‌آید که با دست و گل طبیعت درست می‌شود".

کارگاه تنورمالی اوستا غلام در حومه مشهد، در جایی به نام "قلعه ساختمان"، پنجاه سال است  که گرم کار است. اوستا غلام بازنشسته شده و کمتر به آنجا می‌آید، کارگرهایش اما مشغولند.

اسفندگان، جشن زنان

رویترز: ولنتاین درتهران،از بسیاری از پایتختهای اروپایی باشکوه تر گرامی داشته می شود!

  روانشاد دکتر پرویز رجبی

1-مقدمه:شاید در میان جشن‏های ایران باستان،هیچ جشنی به اندازهء اسفندگان، آخرین جشن از جشن‏های ماهانه،عاری از منبع تحقیق نباشد.پرداختن به اسفندگان‏ بیشتر از این روی حائز اهمیت است،که این جشن،جشن زنان است.

اسفند در آیین زرتشت مظهر بردباری و تواضع اهورمزدا است و تخصیص اسفند روز اسفندماه به جشن«روز زن»ایران باستان،حکایت از توجه ایرانیان باستان و پیامبرشان، زرتشت،به زنان دارد.

در این بررسی،که به خاطر فقدان منبع،بسیار کوتاه خواهد بود،می‏کوشیم،با این جشن آشنایی بیشتری پیدا بکنیم.

2-واژهء اسفند:«سپنتا آرمتی» Spe?ntaa?mati (-آرمئیتی ?armaitr? ) ترکیبی از سه جزء«سپنته» Spe?nta (به صورت مؤنث- Spe?nta? )،یعنی پاک و نا- -اکنون بر پایهء آن‏چه گفته شد،فراخوان خود را از برادران ارجمند یهود بازگو می‏کنم.سازمان سهیونیسم و دولت اسرائیل برای خودشان هیچ دردی را درمان نکردند چه رسد برای من و شمای ایرانی.«میهن‏پرستی دوگانه»محال است.بیایید این ایران‏ گرامی را از آن خود بدانید و در خوب و بد آن با ما انباز گردید.ما برای ساختن ایرانی‏ آزاد وآباد حقا و واقعا و به‏ویژه به یاری شما اقلیت‏های قومی و نژادی و قبیله‏ای و طایفی نیاز داریم.بیایید باهم برادرانه بنشینیم و دردهامان را در میان بگذاریم و پس از هم‏اندیشی و گفت‏وگوهای بسنده،آن راه گشایشی را که بهترین است،برگزینیم.من‏ از گردانندگان مجلهء«چیستا»و کارگزاران دولت جمهوری اسلامی(به‏ویژه وزارت ارشاد خود را در میان بگذارند.از روزنامه‏ها،مجله‏ها و گاهنامه‏های ایران نیز خواهش می‏کنم‏ با گسترده‏اندیشی،مجال باز شدن روی دمل را بدهند.یقین بدانید که تالی فاسدی نخواهد داشت.یقین بدانید که سهیونیان سخنی برای گفتن ندارند مگر از قبیل آن‏چه خداوند در قرآن می‏فرماید:

او کسراب بقیعة یحسبه الظمآن مائا حتی اذا جائه لم یجده شیئا و وجد اللّه عنده فوفاه حسابه‏ و اللّه سریع الحساب.

آلوده(-مقدس)،و«ارم» are?m ،یعنی درست و به جا(-همان خودش!)،و«متی» mati (از ریشهء مصدری«من» man -اندیشیدن).

به این ترتیب«سپنتا آرمتی»(>سپندا آرمتی‏>سپندار متی‏>سپندارمت‏> سپندار مذ[فارسی نو]>اسپندار مذ>اسپند>اسفند)یعنی اندیشهء درست پاک(- اندیشهء نیک-سازگاری-بردباری-فروتنی مقدس)1.

3-اسفند در گاثاها:چون هنوز از وجود و نقش هفت امشاسپند پیش از زرتشت، که پیامبر ایران باستان در سرودهای خود به آن‏ها اشاره می‏کند،اطلاع چندانی نداریم‏2، ناگزیر بهترین نقطهء شروع برای آشنایی با این امشاسپندان سرودهای خود پیامبرند.

زرتشت در گاثاها 18 بار رسما از اسفندارمذ یاد می‏کند.از مجموع این اشاره‏ها چنین برمی‏آید،که آرایش بهشت نکاستنی با اسفندارمذ است‏3.اسفندارمذ سازندهء جانوران‏ است‏4و سرگردانانی را،که هنوز درست از نادرست تشخیص نمی‏دهند،یاری می‏کند5. و حتی زرتشت از او می‏خواهد،که در روز رستاخیز در آمرزیده شدن او(و پیروانش) (1)-در حالی‏که در صحاح الفرس محمد بن هندو شاه سمرقندی از سدهء هشتم هجری،مانند بیشتر ماه‏های دیگر،اشاره‏ای به اسفند نشده است،ابو خلف تبریزی در برهان قاطع(1062 شمسی باشد.و نام روز پنجم از ماه‏های شمسی هم هست.این روز را فارسیان بنابر قاعدهء کلیه،که پیش ایشان معمول است:که چون نام ماه با نام روز موافق آید عید کنند، در این روز جشن سازند و عید نمایند.نیک است رخت پوشیدن و درخت نشاندن‏ در این روز به اعتقاد ایشان.و به معنی زمین هم گفته‏اند[-]و نام فرشته‏ای هم هست که‏ موکل زمین و درخت‏ها است و مصالح این ماه بدو تعلق دارد.

(2)-بعضی از دانشمندان از پیوند میان«ارامتی» aram?ati ریگ ودا با«آرمتی»گاثاها سخن‏ به میان می‏آورند و می‏گویند،اسفندارمذ تنها امشاسپندی است،که در ریگ ودا هم(به‏ صورت یکی از ایزدان)به چشم می‏خورد،ما بی‏آن‏که وجود این پیوند را غیرممکن بدانیم، هنوز قرائن و شواهد موجود را برای اثبات این پیوند کافی نمی‏دانیم.جا دارد این پیوند و اصولا خویشاوندی فرهنگی و مذهبی ریگ ودا و گاثاها از نو مورد یک بررسی همه‏ جانبه قرار گیرد.بدیهی است در این بررسی فقه للغه و خویشاوندی میان واژه‏های گاثایی و ودایی فصل ویژه‏ای را به خود اختصاص می‏دهد.

(3).یسنا 28،بند 7.آیا باتوجه به این‏که سپندارمذ،دختر اهورائی(-)تبلور شخصیت‏ زن در ایران باستان است،این‏که می‏گوییم،«کلید بهشت زیر پای مادران است»توجه‏ به نقش این امشاسپند در ایران باستان داریم؟

(4).یسنا 31،بند 9.

(5).یسنا 31،بند 12.

به او کمک بکند6،و در جهان مادی به او توش و توان و نهاد راستین دهد7،و بد- کردارانی را که از نیکی روی می‏گردانند از راستی به دور دارد8.سپندارمذ همواره کارساز است و یاور راستی‏9و زرتشت از او می‏خواهد،در قبال نیکی‏هایی که برای دینداران‏ آرزو می‏کند،برای او(و پیروانش)پاداش ببخشاید10،اسفندارمذ گشایش‏بخش هستی‏ است‏11و به کشتزاران رامش می‏دهد12.و چون موکل زمین است زرتشت از او می‏خواهد، تا در روی زمین تنها فرمانروایان خوب به فرمانروایی برسند و مردم زندگی پاکی داشته‏ باشند و چارپایانی که مایهء حیاتند پرورش یابند13.

همین مختصر همهء آن چیزی است،که ما به کمک گاثاها دربارهء سپندارمذ به دست‏ می‏آوریم.جز این،هرچه می‏دانیم،از حدود شش تا 16 قرن پس از زرتشت تألیف‏ یافته است‏14!!-البته لا بد مبتنی بر اسناد و مدارکی که در دست مؤلفان بوده است‏15.

4-زن در آیین زرتشت:در بخش نخست این گزارش اشاره کردیم،که اسفندگان‏ جشن زنان است و به عبارت دیگر پنجم اسفند در ایران باستان روز زن بوده است.بنابر- این توجه به نقش زن در آیین زرتشت حائز اهمیت است.

باتوجه به نقشی که الاهه‏های مادر و اصولا رب النوع‏های مؤنث در ایران باستان‏ (6).یسنا 33،بند 11.

(7).یسنا 33،بند 12 و 13.

(8).یسنا 34،بند 9.

(9).یسنا 34،بند 10.

(10).یسنا 43،بند 1 و 16 و یسنا 44،بند 16.

(11).یسنا 46،بند 11.

(12).یسنا 47،بند 3.

(13).یسنا 48،بند 5.

(14).در بند هشن(سدهء دهم میلادی؟)،سپندارمذ چهارمین امشاسپندی است،که اهورمزدا آفریده است و وظیفهء او در روی زمین پرورش آفریدگان است.«او را نیکویی این‏ که فروتن است.او را گله اوبار(ی)این‏که بدی را(که)بر پسندارمذ زمین رسد،همه‏ را بگوارد.او را کمال‏اندیشی این‏که همهء بدی را که بدو کنند و به خرسندی بپذیرد.او را رادی این‏که همهء آفریدگان از اوزیند»[ترجمهء مهرداد بهار،(اساطیر ایران،تهران‏ 1352،صفحهء 52 و 53)].

دین پناه سپندارمذ است و در حالی‏که بنابر بند هشن،دین نخست بر بهمن آشکار شده است، به قول گزیده‏های زاداسپرم(سدهء دهم میلادی)،«(دین)نخست بر زمین،بر سپندارمذ آشکار شد،سپس به هرمزد»[همان‏جا،صفحهء 149]

(15).دربارهء موقعیت منابع قابل دسترس مؤلفان،نگاه کنید به مقدمه‏ای برای بهمنگان و «سده»،پرویز رجبی،چیستا،شمارهء 6،بهمن‏ماه 1360.

(در میان ایرانیان آریایی و یا بومیان پیش از کوچ آریائیان)داشته است،احترامی که‏ آیین زرتشت برای زن قائل است-صرف‏نظر از نظرات شخصی و انسانی زرتشت آزاده- بسیار موجه به نظر می‏رسد.

تاکنون هیچ سندی به دست نیامده است،که حاکی از آن باشد،که در آیین زرتشت‏ به نحوی زن مورد تحقیر قرار گرفته باشد.و در سراسر ادبیات مزدیسنا همواره زن مورد توجه خاص بوده است و یا اسنادی که تاکنون به دست آمده‏اند،هیچ مورخی نمی‏تواند سخن از برتری معنوی مرد بر زن به میان بیاورد.و اگر در اساطیر ادبیات مزدیسنائی‏ پهلوانان نامدار قلمرو زندگی مادی را مردان تشکیل می‏دهند،قهرمانان زندگی غیرمادی، اغلب الاهه‏های بسیار ارجمندی هستند،که ستایش آن‏ها و توانایی‏هایشان،زیباترین‏ اوراق غنایی ادبیات مزدیسنایی را به خود اختصاص داده‏اند.

میترا و آناهیتا،اگر هم پیش از ظهور زرتشت از خدایان نیرومند ایرانیان بودند16، پس از زرتشت-صرف‏نظر از ملاحظه‏های سیاسی و اجتماعی-به خاطر احترام مردم‏ به اینان،از طرف آیین زرتشت استقبال می‏شوند و با چهره‏هایی دلپذیر و ستودنی،در قلمرو آیین،بر اریکه‏های پرحرفی تکیه می‏زنند!

تنها حرمت به زن است،که می‏تواند از میترا و آناهیتا چهره‏هایی بسازد،که مهر یشت و آبان‏یشت به دست می‏دهند.در مهریشت میترا زنی است،که دارای هزار گوش‏ است.-خوش‏اندامی که دارای هزار چشم است.-بلندبالایی که در بالای برج پهن‏ ایستاده.و زورمندی است،که بی‏خواب،پاسبان است.-نخستین ایزد مینوی،که پیش‏ از خورشید فناپذیر تیز اسب در بالای کوه هرا[البرز]برآید.آن مهر بسیار توانا،تمام‏ منزلگاهان آریایی را بنگرد.ده هزار دیده‏بان دارد.توانا و از همه چیز آگاه و فریفته‏ نشدنی است.از اوست،که خانه‏های سترگ از زنان برازنده برخوردار است.از گردون- های برازنده از بالش‏های پهن و بسترهای گسترده بهره‏مند است.در میان چالاکان چالاک- ترین و در میان ناشناسان ناشناس‏ترین.در میان دلیران دلیرترین.در میان زبان‏آوران‏ زبان‏آورترین.در میان گشایش‏دهندگان گشایش‏دهنده‏ترین...کسی که پسران بخشد. کسی که زندگانی بخشد.کسی که سعادت بخشد.کسی که نعمت بخشد17.

و در آبان‏یشت،آناهیتا زنی است،زورمند و درخشان،سوار بر گردونه،لگام‏ بر دست،روان در جستجوی نام‏آوری است.با چهار اسب بزرگ و سفید یک‏رنگ و یک‏ (16).دربارهء میترا و آناهیتا نگاه کنید به«مهرگان»و«آبانگان»،پرویز رجبی،چیستا، شماره‏های 2 و 3،مهر و آبان 1360.

(17).مهریشت(ترجمهء اسناد پورداود)،بندهای 7 و 13 و 27 و 30 و 65.

نژاد...اسب‏های گردونهء آناهیتا را اهورمزدا از باد و باران و تگرگ و ژاله ساخته‏ است.آناهیتا مطیع کیش اهورایی است و سزاوار است،که در جهان مادی مورد ستایش‏ و نیایش قرار گیرد،که جان‏افزاست و فزایندهء گله و رمه و ثروت است و گیتی و مملکت.او نطفهء همه مردها را پاک می‏کند و مشیمهء زن‏ها را برای زایش پاک می‏کند و زایش را آسان می‏سازد و به زنان باردار شیر می‏دهد.برای او بر روی دیوان‏[تخت‏] بستری زیبا و معطر با بالش‏های گسترده مهیا است.اهورمزدا آناهیتا را از نیروی خودش‏ به وجود آورده است،تا خانه و ده و قریه و مملکت را بپروراند.بازوان سفید آناهیتا به‏ ستبری شانهء اسب‏ها است.او باشکوه و آراسته و نیرومند است.دختر جوان بسیار برومند و خوش‏اندامی است.کمربند به میان بسته،راست‏بالا،آزاده‏نژاد،و شریف، که یک جبهء قیمتی بر چین زرین در بردارد.گوشواره‏ای دارد چهارگوش و زرین و طوقی‏ زیبا بر گردن نازنینش.او کمربند می‏بندد،تا سینه‏هایش ترکیب زیبا بگیرند و اندامش‏ حالتی مطبوع پیدا کند!...آناهیتا به فرمان اهورمزدا به زمین می‏آید،تا دختران دم‏ بخت و زنان جوان در وضع حمل از او یاری بطلبند18.

چقدر باید دختران دم بخت و زنان جوان مورد توجه خاص اهورمزدا باشند،تا فرشته‏ای از جنس خودشان مأمور آرامش آنها بشود و مشیمه‏شان را برای زایش آسوده‏ پاک کند و زایمان را آسان سازد و سینه‏شان را پرشیر؟...

متأسفانه حجم گاثاها،نه تنها در مورد هر مسئله و پدیدهء دیگری،که تحقیق در باره‏اش از ضرورتی برخوردار است،بسیار ناچیز است.با این همه در همین فضای کوچک‏ به خوبی می‏توان از نظر پیامبر ایران باستان دربارهء زن برداشت خوش‏هنجاری داشت:

زرتشت جاماسب را برای پوروچیستا،جوان‏ترین دختر خود به شوهری‏ نام می‏زند،اما از او می‏خواهد،پس از یک اندیشه‏گماری نیکو و مراجعه به خرد خود تکلیف پارسایی‏اش را به جای آورد19.و جاماسب می‏گوید،پوروچیستا را به دلگرمی‏ به دین رهبری می‏کنم،تا پدرش و شوهرش و برزیگران و آزادگان را از او خوشنودی‏ فراهم آید20.آن‏گاه زرتشت خطاب به دوشیزگان در حال شوی گرفتن می‏گوید:

«سخنانی به دوشیزگان به شوی رونده گویم و به شما(نیز)پند دهنده.آن‏ را به یاد بسپارید و دریابید،در نهادهای(خود)در کوشش زندگی منش نیک‏ در راستی یکی از شما باید بر دیگری برتری جوید.چه این از برای وی‏ (18).برگرفته از سراسر مهریشت!

(19).گاثاها،یسنا 53،بند 3.

(20).همان‏جا،بند 4.

مزد خوب بود»21.

با همهء کوتاهی کلام زرتشت،از قدیمی‏ترین سند مکتوب ایرانی دربارهء زن چنین‏ برمی‏آید،که پیامبر باتوجه خاصی نگران سعادت دوشیزگان و زنان است و از آنان‏ می‏خواهد،تا در پرداختن به راستی بر یکدیگر برتری جویند.و چنین است،که در آیین‏ زرتشت،روز خاص سپندارمذ،دختر اهورائی‏22،به زن اختصاص داده می‏شود.

شاید به خاطر شباهت زن به زمین،از نظر باروری است،که زرتشت چنین مقام‏ والایی را برای زن قائل می‏شود و برای این مقام تبلیغ می‏کند:

«ایدون این زمین،زمینی را که ما را دربرگرفته است و این زنان را نیز می‏ستاییم.و آن زنانی را که از آن تو بشمارند،ای اهورمزدا،و از راستی برگزیده برخوردارند،ما می‏ستاییم»23.

5-جشن اسفندگان:متأسفانه،مانند همهء جشن‏های ایران باستان،از چند و چون‏ جشن اسفندگان نیز بی‏خبریم.حدود پانزده قرن پس از زرتشت ابوریحان بیرونی دربارهء اسفندگان می‏نویسد:«اسفندارمذ ماه روز پنجم آن روز اسفندارمذ است و برای اتفاق‏ دو نام آن را چنین نامیده‏اند و معنای آن عقل و حلم است.و اسفندارمذ فرشتهء موکل‏ به زمین است.و نیز بر زنهای درست‏کار و عفیف و شوهردوست و خیرخواه موکل است‏ زنان بخشش می‏نمودند[هدیه می‏دادند]و هنوز این رسم در اصفهان و ری و دیگر بلدان پهله باقی‏مانده و به فارسی مردگیران می‏گویند24.گردیزی دربارهء جشن اسفندگان‏ می‏نویسد:«...و این نام فرشته‏ای است،که بر زمین موکل است و بر زنان پاکیزهء مستوره. و اندر روزگار پیشین این عید خاصه مرزنان را بودی،و این روز را مردگیران گفتندی، که به مراد خویش مرد گرفتندی...»25.

باتوجه به اینکه جشن مردگیران هنوز در بعضی از روستاهای ایران(البته نه‏ حتما روز پنجم اسفند)وجود دارد،جا دارد این جشن در سطح کشور،مخصوصا در روستاها و شهرهای کوچک قدیمی مورد بررسی قرار گیرد26.

(21).گاثاها،بند 5،ترجمهء استاد پورداود(باتوجه به تفسیر این بند).

(22).یسنا 45،بند 4.

(23).یسنا 38،بند 1.برای مطالعه در توجه آیین زرتشت به زن،فروردین‏یشت نیز می- تواند سودمند باشد.

(24).آثار الباقیه،ترجمهء علی اکبر داناسرشت،تهران 1352،صفحهء 351 و 302. ابوریحان در کتاب دیگر خود،التفهیم،می‏نویسد:«...و پارسیان او را مردگیران‏ خوانند.زیراک زنان بر به شوهران اقتراح‏ها کردندی و آرزوهای خواستندی از مردان» (به کوشش استاد همایی،تهران 1352،صفحهء 260).

(25).زین الاخبار،به کوشش عبد الحی حبیبی،تهران 1347،صفحهء 247.

(26).تا جایی که نگارنده می‏داند،در روستای فرخان،سه کیلومتری شرق قوچان،هنوز این جشن روز سیزده فروردین برگزار می‏شود...[ و بسیاری دیگر روستاهای خراسان]



جشن سده

شامگاه دهم بهمن ماه تلویزیون را روشن کردم،گوینده رسانه ملی!!! گفت: ماه ربیع مبارک.!!!

به بهانه دهم بهمن؛ جشن سده

پیدایش آتش و جشن سده در نگاره شاهنامه تهماسبی

نگاره‌ای از شاهنامه تهماسبی تصویرگر برپایی جشن سده در روزگار هوشنگ، جانشین کیومرث، است و بازتاب این سپندینگی آتش را در نگاره جشن سده شاهنامه تهماسبی به روشنی می‌توان دید. از سویی دیگر در شاهنامه فردوسی، پیدایش آتش به هوشنگ پیوند داده شده است.ه گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، جشن سده (10 بهمن) به روایت نسخه‌هایی از شاهنامه فردوسی، یادگار هوشنگ، پاد‌شاه پیشدادی است. گویند هوشنگ‌شاه برای شکار با همراهان خویش به کوهستان رفت که نگاهش به مار سیاهِ بزرگی خورد، سنگی به سوی مار رها کرد، سنگ به مار نخورد و به سنگ دیگری خورد و جرقه‌ای از این برخورد پدید آمد که بوته خشکِ کنار سنگ از آن جرقه آتش گرفت و بدین‌سان آتش پدید آمد.
ابوریحان بیرونی در التفهیم از جشن سده می‌گوید:«سده آبان روز است از بهمن ماه و آن دهم باشد و اندر شبش که روز دهم است و میان روز یازدهم آتش‌ها زنند و گرد بر گرد آن شادی کنند، فاصله این جشن تا نوروز پنجاه روز است و پنجاه شب و نیز گفته‌اند که از فرزندان پدر نخستین صد تمام شد.»
شاهنامه شاه تهماسبی در سال 928 مهی توسط شاه اسماعیل صفوی برای پیشکش به فرزندش تهماسب میرزا سفارش داده شد. خوشنویسی و نگارگری این اثر نزدیک به بیست سال زمان برد (تا سال 950 مهی). این دست‌نویس در ابعاد 47 در 32 سانتی‌متر و در بردارنده 759 برگ و 258 نگاره است. 118 نگاره‌ آن در ایران و دیگر نگاره‌ها در موزه‌های جهان نگهداری می‌شود. شاهنامه تهماسبی را باید وابسته به مکتب نگارگری تبریز دانست. این مکتب برپایه دست‌آوردهای هنری پیش از صفویان و به ویژه مکتب شکوهمند هرات پدید آمد. اوج این هنر به نیمه دوم فرمانروایی شاه تهماسب صفوی (984 – 975 مهی) باز می‌گردد.
در نگاره‌ای از شاهنامه تهماسبی، برپایی جشن سده در روزگار هوشنگ، جانشین کیومرث، دیده می‌شود. صخره‌ها گرداگرد زمینی را گرفته‌اند که در آن جشن سده برپاست. درختان و بوته‌ها زیبایی خیره‌کننده‌ای به نگاره بخشیده‌اند و صخره‌های اسفنجی در رنگ‌های گوناگون دیده می‌شوند. حیوانات گوناگون در لابه لای تنه‌ درختان نمایانند و آتشی دایره‌وار، شعله کشیده است. هوشنگ با پوششی آراسته بیننده‌ جشنی است که بر پا شده است. چهره‌های دیگر، از کنار صخره‌ها نگرنده‌ این رویدادند.
آتش در باور ایرانی از بخشش‌های ایزدی است که برای بهره‌جویی آدمی از جهان مینو به سوی جهان خاکی فرستاده شده است. شعله‌ آتش یادآور فروغ ایزدی نیز هست؛ از این رو سپند و مقدس به‌شمار می‌رود. بازتاب این سپندینگی آتش را در نگاره جشن سده شاهنامه تهماسبی می‌توان دید. از سویی دیگر در اسطوره‌ ایرانی و نیز شاهنامه فردوسی، پیدایش آتش به هوشنگ پیوند داده شده است.
شادمانی و سرور برپایی این جشن، به روشنی در نگاره آشکار است.
همانند نگاره‌های دیگر، بیت‌هایی از شاهنامه به خط نستعلیق، بازگوکننده داستانی است که نگاره‌ آن با هنرمندی کم‌مانندی در برابر چشم بیننده قرار گرفته است. فضای زنده و روشن و حرکت موج‌وار قلم نقاش، بر تاثیرگزاری نگاره افزوده است. اجزایی از تصویر نیز همانند دیگر نمونه‌های مکتب تبریز، چار چوب نگاره را شکسته‌اند.