گفتگوی شهرآرا با استاد مهدی سیدی
درست است که مشهد از زمان دفن امام رضا(ع)در این شهر آباد شد و توسعه پیدا کرد؟
نه.اتفاقا اغلب به اشتباه میگویند مشهد فعلی چیزی جز یک ده به نام سناباد نبوده است در حالی که این حرف کاملا اشتباه است چراکه اینجا از ابتدا شهری بوده به نام نوغان که در حال حاضر این شهر در خیابان طبرسی فعلی در دل مشهد حل شده است، اما در قرون نخستین اسلامی نوغان، بزرگترین و مهمترین شهر توس بوده است. مشهد با استناد به مکتوبات تاریخی، شهر بسیار مهمی بوده است، چرا که خواجهربیع که قدیمیترین فردی است که در این شهر دفن شده ودر سال 63 ه.ق فوت کرده، او فرد شاخصی از سرداران حضرت علی(ع) بوده و در این شهر زندگی میکرده است.روستای سناباد نیز ده و آبادیاش در محل ایستگاه سراب و تقاطع خیابانهای امام خمینی(ره)و سعدی فعلی است. سراب به معنی سرِ آب بوده است؛ یعنی سرِ آبِ قنات سناباد و مردم از آب این قنات به دلیل اینکه میگفتند پیکر مطهر امام رضا(ع) با این آب غسل داده شده است، برای تبرک استفاده میکردند. این قنات تا 40،50 سال پیش نیز آب داشت اما کمکم خشک شد. بنابراین حرم امام رضا(ع)، کاخ حمیدبنقحطبه و بقعه هارونیه همه در اراضی سناباد قرار داشته است.
فرا رسیدن سال 7035میترایی-آریایی،3751زرتشتی و 3738ایرانی بر همه مردمان سرزمینهای آریایی فرخنده باد
برخورد نارنجک به آرامگاه کوروش بزرگ
خبرگزاری میراث فرهنگیاعلام کرد، چهارشنبه 30 اسفند ماه، هنگام تحویل سال نو، جمعیت زیادی به پاسارگاد، مقبره کوروش رفته بودند که ناگهان فرد ناشناسی دیوار پشتی آرامگاه کوروش را با نارنجکهای دستی که آن را برای چهارشنبه سوری درست می کنند، مورد اصابت قرار داد.
به گزارش CHN گفته می شود پس از انفجار نارنجک، بخشی از بدنه آرامگاه
سیاه شد و فردی که قصد داشت سیاهی را تمیز کند، توسط نگهبانان پاسارگاد
پایین آورده شد.
به گفته یکی از فعالان میراث فرهنگی، هیچ شخصی در این ماجرا شناسایی نشد اما در نهایت لکه سیاهی روی دیوار آرامگاه کوروش باقی ماند.
امروز خبری از شبکه یک سیما و صدا و سیمای خراسان پخش شد، مبنی بر اینکه امروز سوم اسفند1391 ، یکصدمین سالگرد بمباران حرم مطهر است، در ضمن این خبر متاسفانه با چند نفر کارشناس هم گفتگو شد. اما باید بگویم که تاریخ درست این تجاوز روس ها نهم - دهم را برخی هم چون همین مقاله ای که در شرح واقعه از آقای ناصرالدین حسینی از مجله اینترنتی دوران آورده ام، ذکر کرده اند.اصل مطلب از روزنامه اطلاعات است- فروردین1291خورشیدی مطابق با 10ربیع الثانی 1330 و 29 مارس1912 است.چون تاریخ قمری این واقعه در تواریخ 10ربیع الثانی است، آقایان تقویم را باز کرده اند و گفته اند که ؛ خوب می شود 3اسفند 1291خورشیدی، پس امروز(3اسفند 1391)، یک صدسال از آن رخداد دردناک میگذرد،واقعا جای تاسف دارد، چرا که فکر می کنم، امروزه همه می دانند که تقویم قمری، در تطبیق با تقویم خورشیدی در گردش است. و مثلا همه ایرانیان هم این مورد را دست کم در رابطه با روز عاشورا که هرسال در روزی و هر چندسال در فصلی برگزار می شود، درک کرده اند. اما اینک شرح واقعه را بخوانید.(محسن رحیمی)
روز
دهم فروردین 1291 هجری شمسی(درست آن نهم فروردین است(محسن رحیمی)، آستان قدس رضوی یکی از جنایات نابخشودنی
استعمار روس را شاهد بود. در این روز بارگاه حضرت ثامنالحجج توسط نظامیان
اشغالگر روسیه که درکشاکش نهضت مشروطه برای مبارزه با قیام مردم و سرکوب
نهضت به شهرهای ایران تعرض کرده بودند، گلولهباران شد. مقاله زیر گزارش
لحظه به لحظه این حادثه است.
یکی از موجبات بمباران آستان قدس رضوی مخالفت روسها با استخدام مورگان
شوستر (Morgan Shuster) امریکائی بود که از بدو ورود او به ایران هر روز به
بهانهای توسل جسته و مزاحمت و تکدری پدید میآوردند. رفته رفته دامنه این
نارضایتیها وسعت یافت و کار بدان جا کشید که دولت روس خود را ناگزیر دید
اولتیماتومی به دولت ایران بدهد و برای این کار سفیر روس در تاریخ 18
ذیالقعده 1329 اولتیماتومی تقدیم حکومت وقت نمود و چون از این اتمام حجت
نتیجهای نگرفت به دادن اولتیماتوم ثانوی مبادرت جست. یکی از مواد این
اولتیماتوم عزل شوستر امریکائی بود و سایر مواد آن طوری تنظیم شده بود که
به استقلال ایران لطمه وارد میساخت.
وقتی که توده مردم از این اولتیماتوم ثانوی اطلاع حاصل نمودند مضطرب گشته
دست به اقدامات شدیدی زدند و تمام شهرستانهای ایران به جنبش در آمدند. یکی
از شهرهائی که در این راه پیشقدم گردید و به مخالفت با روسها پرداخت، شهر
مشهد بودکه مردم آن به محض اطلاع بر مواد اولتیماتوم ثانی انقلاب برپا
کردند. شاگردان، مدارس را تعطیل نموده با علم و بیرق در کوچه و بازار به
راه افتادند و تظاهراتی علیه روسها نمودند و این دولت را با آهنگی
هیجانانگیز میخواندند:
آنچه اندر پرده داری آسمان بنما عیان
تن نخواهند داد بر ظلم و ستم ایرانیان
سربکف، جان در قدم داریم ما ورد زبان
یا که استقلال ایران یا که مرگ ناگهان
مردم شهرکه این التهاب جوانان را دیدند بیتاب گشته وارد دسته آنان شدند، هر
قدمی که این جمع به جانب حرم مطهر بر میداشتند بر تعداد ازدحام کنندگان
افزوده میشد. سرانجام این گروه انبوه به مسجد گوهرشاد رفته در آنجا به
هیاهو پرداختند. در این موقع حاج شیخ مهدی سلطان المتکلمین که از وعاظ
معروف و خوش بیان شهر بود، نزدیک غروب به منبر رفته، مواد اولتیماتوم ثانوی
را به جهت مردم قرائت نمود، آن روز تا پاسی از شب رفته مردم در مسجد گوهر
شاد ماندند و به مواعظ حاج شیخ مهدی و برخی دیگر که با لحنی مؤثر ایراد
خطابه مینمودند گوش فرا دادند، این زمزمهها روز به روز در مشهد زیادتر
میشد و موجب رنجش خطر «کنیاژدابیژا» قونسول روس در مشهد میگشت.
چون او وضع را چنین دید، از دولت تزاری در خواست نمود تا سپاهیانی به مشهد
بفرستد و منافع آن دولت را در این خطه حفظ نماید. متعاقب این درخواست در
اوائل محرم 1330 هجری قشون روس با توپخانه و تجهیزات کامل از دروازة بالا
خیابان وارد مشهد شده از کوچه تلگرافخانه قدم (مقابل کوچه آبمیرزا) بطرف
ارک دولتی رفتند. در این هنگام رکنالدوله «علینقی میرزا» والی خراسان بود.
او به محض آنکه از ورود سپاهیان روسی با خبر شد، دستور داد قزاقخانه و
باغ خونی و گل خطمی و سایر عمارات زیبائی که در اطراف محل دژبانی و شهرداری
واقع شده بود، برای روسها تخلیه نمایند در این اوقات اعیان شهر مضطرب شده
به نزد قونسول روس رفتندو علت وقوع حادثه را از «کنیاژدا بیژا» جویا شدند.
«دابیژا» در جواب آنان گفت «چون خراسان بواسطهی همهمه مشروطه و استبداد
مانند سایر شهرها دچار آشوب و فتنه شده است، این سپاهیان را برای حفظ و
حراست رعایای خودمان که در این خطهاند وارد نمودهایم و مقصود دیگری
نداریم.»
در راپورتی که سایکس قنسول انگلیس در مشهد به سفارت خود مقیم طهران در این باره داده مینویسد:
«ماژور جنرال روکو به فرماندهی عساکر روس در خراسان منصوب شده است. وی در
12 ژانویه (22 دی 1291) با چهارصد هزار پیاده نظام وارد مشهد گردید. در
پنجم فوریه (16 بهمن 1290) اوضاع بسیار سخت و هراسانگیز شده است. مردم در
کوچه و بازار به ازدحام پرداخته و شهربانی را به مبارزه میطلبند. سرانجام
این جمع متفرق گردیدند.»
روکو که فرماندهی سپاهی روس را در خراسان داشت در اوایل ورود خود به مشهد
مجلسی در خانه خود ترتیب داد و به طوری که طلیعه «جریده طوس» در این باره
اظهار نظر میکند «نماینده ایالت و نمایندهی کارگزاری در آن مجلس حاضر
نشدند و ژنرال خطابهای مبنی بر همراهی و اظهار رضایت از نجابت و اصالت ملت
ایران عنوان کرده در پایان خطابه خود بیان نمود:
«امیدواریم بین دولتین روس و ایران به زودی رفع مناقشات شده و ما هم به میهن خود باز گردیم.»
پس از این دسته بندیها «کنیاژدابیژا» باز هم راحت ننشسته شروع به تحریکات
کرد و برای اجرای نقشه شوم خود سیدمحمد یزدی طالبالحق را که به واسطه
شرارت، از تهران به مشهد، تبعید شده بود و یوسف خان هراتی1 که او هم از
اشرار بودف به وعده و وعید دلگرم ساخته آنان را بر آن داشت تا انقلابی در
مشهد بپا کنند.
یوسفخان که در مدرسه میرزا جعفر متحصن بود، در این هنگام به تحریک روسها از مدرسه خارج شده با متنفذین مشهد ملاقات نموده، گفت:
«اگر میخواهید قشون روس از خراسان برود همه جمع شده بگوئید ما اعلیحضرت
محمدعلیشاه سلطان محبوب خودمان را میخواهیم و احمدشاه را به سلطنت
نمیشناسیم!»
این مرد شرور برای پیشرفت منظور خویش ابتدا در مسجد جنب قبرستانی که امروز
محل دبستان «میر» است جلسهای تشکیل داد و مردم مشهد را به خواستاری شاه
مخلوع دعوت کرد و کاغذی هم به امضاءعدهای از حضار مجلس برای ساکنین شهر و
دهات مشهد فرستاد که آنها با خیالات او هم عقیده و مساعد باشند.
یوسفخان پس از اجرای این طرح چند روزی هم در مسجد «میرهوا» ماند و جمعی را
به حیله و تزویر دور خود جمع کرد تا اینکه بر تعداد غوغائیان افزود. سه
روز پس از توقف او در مسجد میرهوا نایبعلیاکبر نوغانی و طالبالحق که از
یاران صمیمی او بودند، در سراچهی تکیه متصل بگنبد خشتی که در محله نوغان
قرار گرفته است، چادر زدند و آنجا را محل کار خود قرار دادند.
طالبالحق در این اوقات به هر کجا که میرفت و هر که را که میدید میگفت:
«مشروطه کفر است، مشروطهخواه کافر، دموکراتها بابی هستند!»
با تولید نگرانی در میان مردم کا را بدانجا کشید که رفتهرفته تجار و کسبه
از بیم یوسفخان و طالبالحق و اتباع ایشان دکاکین خود را بسته و از خانه
هم بیرون نمیآمدند.
در بیستم ماه صفر 1330 نایب علیاکبرو پسرش چادر پائین خیابان را جمع کرده
مخالفین مشروطه و طرفداران محمدعلیشاه همه در مسجد گوهرشاد و صحنین
متحصن شدند و چون عدهی غوغائیان زیاد شد و همه دارای اسلحه بودند دو دسته
شدند. دسته طالبالحق و نایب علیاکبرنوغانی در مسجد جامع و صحن کهنه گرد
آمده و دسته یوسفخان هم صحن نو را با چند حجره متصرف شدند و تفنگداران دو
طرف هم میان صحن کهنه و نو و مسجد گوهرشاد و اطراف بست بالا خیابان وپائین
خیابان و بازار بزرگ پراکنده شدند و به نا امنی شهر مشهد افزودند.
دردهم ربیعالثانی، قشون تزاری گنبد مطهر حضرترضا علیهالسلام را به توپ
بستند و در صبح روز دهم ربیعالثانی سالداتهای روسی (نظامیان روسی) به
دستور «روکو» رئیس خود، در سمت جنوبی خارج شهر گردآمدند. «روکو» نقشه گنبد
مطهر و عمارات آستان قدس را در دست داشت و بر روی یک سه پایه نصب کرده بود
و توپچیهای او هم به همان نشان توپ را میزان میگرفتند.
توپها زیاد بود و به وسیله مفتول برقی به هم اتصال داشت، آن قسمتی را که
«روکو» از گنبد مطهر نشان گرفته بود یک ضلع از گنبد بود، و تصور مینمود که
به وسیله گلولهها آن ضلع خراب خواهدشد و باقی گنبد از تعادل خارج گشته در
هم خواهد ریخت.
دو ساعت به غروب مانده بود که پس از نشانهگیری عملیات شروع شد و تمام
توپها یکباره به طرف گنبد مطهر آتش شد ولی هیچ یک کارگر نیفتاده، در
گنبد ننشست.
توپچیها که قبلاً از اهمیت این گنبد و بارگاه داستانها شنیده بودند رنگ از
رویشان پرید و چون ذهنشان پریشان شده بود، شلیکهای بعدی بیاثر ماند!
در این هنگام «روکو» جعبههای روغن خواست و گلولهها را به روغن اندود تا قابل نشستن باشد، و سپس شلیک دوم را شروع نمودند.
در این موقع گلولهها به هدف اصابت نمود و فریاد هورای سالداتها شهر مشهد را فراگرفت.
ولی گنبد مطهر با وجود آن که مورد هدف هفده گلوله قرار گرفته بود، مقاومت
نمود و آنطور که نقشه کشیده بودند در هم نغلطید ولی منظره آن شبیه به زمین
زراعتی که شیار نموده باشند، شد.
ادامه مطلب ...