پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

شصت و دومین سالگشت درگذشت بهار

محمدتقی بهار در سال 1265 در محله سرشور مشهد زاده شد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود. او درس قرآن را در 4 سالگی آغاز کرد. مقدمات حوزه، دروس ادبیات عرب و نیز ادبیات فارسی را نزد 'میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری' تکمیل کرد. اگر چه طلبگی را ادامه نداد و  درس خود را در دانشسرای عالی به اتمام رساند.
در اواخر سلطنت محمدعلی شاه قاجار، به سال 1286خ نظر به کینه‌جویی‌های شاه با مشروطه خواهان و آزادی‌طلبان، بهار این مستزاد را در مشهد ساخت و در روزنامه نوبهار منتشر کرد.


با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست

کار ایران با خداست

مذهب شاهنشه ایران ز مذهبها جداست

کار ایران با خداست

شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست

مملکت رفته ز دست

هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا به پاست

کار ایران با خداست

مملکت کشتی، حوادث بحر و استبداد خس

ناخدا عدل است و بس

کار پاس کشتی و کشتی‌نشین با ناخداست

کار ایران با خداست

پادشه خود را مسلمان خواند و سازد تباه

خون جمعی بی‌گناه

ای مسلمانان! در اسلام این ستمها کی رواست؟

کار ایران با خداست

باش تا خود سوی ری تازد ز آذربایجان

حضرت ستار خان

آن که توپش قلعه کوب و خنجرش کشورگشاست

کار ایران با خداست

باش تا بیرون ز رشت آید سپهدار سترگ

فر دادار بزرگ

آن که گیلان ز اهتمامش رشک اقلیم بقاست

کار ایران با خداست

باش تا از اصفهان صمصام حق گردد پدید

نام حق گردد پدید

تا ببینیم آن که سر ز احکام حق پیچد کجاست

کار ایران با خداست

خاک ایران، بوم و برزن از تمدن خورد آب

جز خراسان خراب

هرچه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماست

کار ایران با خداست


محمود عبادیان درگذشت

محمود عبادیان، استاد بازنشسته‌ گروه فلسفه‌ دانشگاه علامه طباطبایی، عضو هیأت علمی دانشگاه مفید قم و عضو گروه فلسفه فرهنگستان هنر ایران بود.

او مدرک دکترای «تاریخ فلسفه عمومی» از دانشگاه چارلز پراگ (۱۹۶۱) و دکترای «فلسفه کلاسیک آلمان» را از دانشگاه هامبورگ آلمان (۱۹۷۸) داشت.

عبادیان بیش از ۳۰ عنوان کتاب فلسفی و ادبی ترجمه یا تألیف کرد. رساله‌ منطقی فلسفی «ویتگنشتاین» اولین‌بار توسط او به زبان فارسی ترجمه شد.

«فردوسی، سنت و نوآوری در حماسه‌سرایی» (مباحثی از ادبیات تطبیقی)، «سقراط»، «درآمدی بر ادبیات معاصر ایران»، «تکوین غزل و نقش سعدی» (مقدمه‌ای بر مبانی جامعه‌شناختی و زیباشناختی غزل فارسی و غزلیات سعدی)، «گزیده‌ زیباشناسی هگل»، ترجمه‌ «هگل جوان» (در تکاپوی کشف دیالکتیک نظری)، «پرتره زرتشت» و «عالم در آیینه تفکر فلسفی» از جمله آثار ترجمه‌ای و تألیفی عبادیان است.

پدرش جزو کارگران نساجی در شرق ایران و در خراسان بود، خانواده وی متولد بخارا بودند اما شناسنامه مشهد داشتند. در سال 1315 پدرش او را به یک شبانه‌روزی در خارج از مشهد برای تحصیل فرستاد و او دو سال در شبانه‌روزی زندگی و تحصیل کرد و نخستین آشنایی اش با الفبا در این شبانه‌روزی اتفاق افتاد. او خود در گفتگویی با روزنامه اعتماد درباره زندگی اش گفته است: "به جز دو سالی که در این شبانه‌روزی بودم من هیچ تحصیل متوسطه یا ابتدایی منظمی نداشتم. در سال ۱۳۱۷ زمانی که من ۱۰ ساله بودم پدر من نتوانست در مشهد کاری پیدا کند به همین خاطر ما به تهران آمدیم. برای تامین درآمد روز‌ها در بازار کفاشان و در یک مغازه ابزار جوراب بافی کار می‌کردم و شب‌ها به اکابر می‌رفتم. من در تکنیکال اسکول خواندن زبان انگلیسی را آموختم و همچنین سیکل اول و دومم را در آنجا گرفتم. پس از آن به آبادان رفتم و در شرکت نفت کار می‌کردم و تا سال ۱۳۳۳ در آبادان بودم، پس از کودتای ۲۸ مرداد به زندان افتادم و در اثر شکنجه‌های زندان سر و چشم من دچار خونریزی و مهره‌های ۳ و ۴ ستون فقراتم دچار آسیب جدی شد، برای همین نمی‌توانستند مرا آنجا نگه دارند و به قید کفیل آزادم کردند. پس از آزادی نمی‌توانستم در شرکت کار کنم؛ سرم گیج می‌رفت و چند باری از روی دوچرخه پرت شدم. پس از مدتی از ایران خارج شدم و به چک رفتم. به دلیل نبودن درجه لیسانس، امکان تحصیل در رشته فوق‌لیسانس برای من مهیا شد. در آنجا به دلیل اینکه من ضعف قوای جسمانی داشتم و چشم راستم هم متلاشی شده بود به من پیشنهاد دادند به جای رشته‌های فنی سراغ رشته‌های علوم انسانی بروم که خودم هم قبول کردم. در آنجا به سرعت شروع به آموزش زبان چک کردم، زبان چک از زمره زبان‌های سخت و جزو خانواده زبان‌های اسلاو است. پیش از ورود به چک عمده مطالعات من روی ادبیات فارسی و تاریخ ایران و اسلام از روی منابع فارسی بود و آثار مارکس را مطالعه می‌کردم. "

دکتر محمود عبادیان در پراگ با پروفسور یان ریپکا، استاد شرق شناس و نویسنده تاریخ ادبیات ایران آشنا شد. ایشان از وی خواست تا در ترجمه رباعیات خیام به زبان آلمانی به او کمک کند و رباعیات را برای او توضیح بدهد. او در چک ابتدا یک دوره فوق‌لیسانس شش ساله را گذراند. در آن زمان معمول بود که فرد باید برای دکتری چند سالی دوره عملی می‌گذراند تا بتواند رشته خودش را انتخاب کند اما به وی گفتند چون در دوره فوق‌لیسانس نشان داده‌یی که دانشجوی خوبی هستی به تو این امکان را می‌دهیم که یک سال در کتابخانه دولتی پراگ کار کنی و بعد از آن برای دکتری بیایی. او در سال‌های ۶۳-۱۹۶۲ کارمند کتابخانه دولتی پراگ بودم و با سیستم کتابداری آشنا شد؛ بعد از آن وارد دوره دکتری شد که تا سال 1966 طول کشید. در این مقطع وی رشته فلسفه عمومی را انتخاب کرد. مکتب پراگ در آن زمان خیلی معروف بود و او ‌هم به سوی این مکتب کشیده شد فلسفه ای که او می خواند همان تاریخ فلسفه عمومی با تاکید بر روی فلسفه معاصر و فلسفه کلاسیک آلمان بود. در آن زمان در چک زبان‌شناسان فوق‌العاده‌یی وجود داشتند و او با تاکید بر ایدالیسم آلمانی به بحث های زیبایی شناسی و زبانشناسی نیز گرایش خاص داشت. او شاگرد مستقیم لوکاچ نبود اما درباره زیبایی شناسی لوکاچ رساله نوشت. خودش در این باره گفته است:"زمانی که من به آلمان رفتم لوکاچ به مجارستان رفته بود. من از سال ۶۸ تا ۷۸ در آلمان بودم و این سال‌هایی بود که لوکاچ گهگاه به آلمان می‌آمد و سخنرانی‌هایی را در هامبورگ یا هایدلبرگ داشت اما او از سال ۶۵ از آلمان به مجارستان رفته بود. من برای گرفتن دکتری فلسفه به آلمان رفتم. من پنج شش سال در پراگ آثار هگل را مطالعه کرده بودم و در آلمان نیز به شکل تخصصی فلسفه هگل را دنبال کردم. من در پراگ آلمانی، چک، روسی و انگلیسی می‌دانستم و در اصل برای رساله ام درباره زیبا‌شناسی لوکاچ با راینز ورنر که از نوکانتی‌های آلمان و استاد راهنمایم بود، کار می‌کردم. به دلیل اینکه به نظرم تمایلات هگلی نداشت پایان‌نامه‌ام را با یک استاد یونانی برداشتم و کمی هم ورنر ازاین موضوع ناراحت شد. فلسفه نوکانتی در آن زمان در هامبورگ قوی بود. آن‌ها از هگل زیاد خوششان نمی‌آمد؛ بویژه اینکه یک خارجی بیاید و هگل بخواند و من‌هم در چک هگل خوانده بودم." دکتر عبادیان در سال ۱۹۶۶ در چک فارغ‌التحصیل شد. در همین سال ها دانشجویان چینی به مناسبت انقلاب فرهنگی وی را به این کشور دعوت کردند و او به چین رفت و به عنوان دانشجویان جهان سومی با آن‌ها همکاری می‌کرد و آثار مائو را از مجله‌های چینی می‌گرفت. در حرکت های دانشجویی 1968 نیز در فرانسه حضور داشت. او همچنین با یک دختر اهل چک ازدواج کرد که در دهه 90 از دنیا رفت و فرزند پسری در خارج از کشور دارد.

دکتر محمود عبادیان علاقه ای خاص به متون کهن و زبان و ادبیات فارسی داشت. پس از بازگشت به ایران و در دوران تدریس در دانشکده ادبیات علامه طباطبایی تصمیم گرفت از دیدگاه زیباشناسی روی این آثار کار کند. ابتدا رساله ای درباره حافظ نوشت با عنوان «آنچه خوبان همه دارند» و پس از آن نیز درباره تکوین غزل و نقش سعدی و نیز سنت و نوآوری فردوسی در حماسه سرایی کتابهایی منتشر کرد. ادبیات معاصر فارسی هم از زمینه هایی بود که صاحبنظرانه و پیگیر آثار و مباحث آن را مطالعه و طرح می کرد. وی تمایل داشت این پژوهش ها را به شکل خمسه ای در کنار رساله هایی درباره خیام و مولوی جمع آوری کند، ولی در دو دهه پایانی عمرش بیشتر بر فلسفه متمرکز شد. به بیان دیگر وی از سال ۶۳ تا ۶۹ ادبیات درس می‌داد و در سال ۷۰ با کمک دکتر دادبه و دکتر کاشانی و استادی دیگر گروه فلسفه دانشگاه علامه را تشکیل دادند و پس از آن عمده فعالیتش بر تدریس فلسفه غرب و ترجمه آثار مهمی در این زمینه می گذشت. وی دوره ای نیز برای تدریس فلسفه به دانشگاه مفید قم می رفت. دانشجویان وی در دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی بویژه در سالهای پایانی دهه شصت، امروزه از پژوهشگران و استادان این رشته هستند و نقش دکتر عبادیان در شکل دهی به نگرش نقادانه ادبی و دیدگاه های زیبایی شناسانه و جامعه شناسانه در آثار آنان انکار نشدنی ست. علاوه بر این‌ها از آنجا که در دانشگاه هامبورگ اوستایی خوانده بود و به سایر زبان های باستانی آشنایی داشت، چندی نیز برای دانشجویان زبان‌های باستانی تدریس می کرد. وی در این زمینه میگفت: "ما باید سه رشته را در مقطع دکتری در هامبورگ دنبال می‌کردیم که شامل دو رشته اصلی و یک رشته فرعی می‌شد. من زبان‌های باستانی و فلسفه را به عنوان رشته‌های اصلی انتخاب کردم و با استادی به نام «امریک» که استاد زبان‌های هندواروپایی است اوستا کار می‌کردم. در دانشگاه من فارسی باستان، پهلوی و اوستایی را درس می‌دادم و سعی می‌کردم به دانشجویان بگویم آن‌ها را حرف‌نویسی کنند. به دانشجویان می‌گفتم الان از هر اروپایی که بپرسید می‌داند اوستایی چه زبانی است و می‌تواند یک توضیح دقیق بدهد در حالی که ما خیلی کم می‌دانیم. اما دانشجویان ایرانی رشته زبان باستان خیلی کم زیر بار می‌رفتند و من هم بعد از مدتی خسته شدم و این کار را‌‌ رها کردم." او همچنین به تئاتر، سینما، موسیقی و هنرهای دیگر نیز علاقه داشت و از دیدگاه زیبایی شناسی و فلسفه هنر نگرشی خاص به این مباحث داشت.

در نیم سال قبل از مرگش، از منزل مسکونی خود در مجموعه ساختمان‌هایی که در ولنجک و از طرف دانشگاه علامه برای استادان دانشگاه در سال‌های میانی دهه هفتاد ساخته شده بود، به دلیل بیماری‌ به منطقه‌ای در نارمک، نزد یکی از اقوام نزدیک خود رفت. قرار بود جمعی از شاگردانش برای او مجلس نکوداشتی برقرار کنند که خود با آن مخالفت کرد. او ساعت پنج صبح ۱۲ فروردین ۱۳۹۲ به‌ علت کهولت سن در منزلش درگذشت

دکتر ایرج گلدوزیان

در سال ۱۳۱۸ خورشیدی در مشهد متولد شد. دورة ابتدایی را در مشهد و دورة متوسطه را در دبیرستان فرخی تهران به پایان رساند. در سفرهایی که طی دهة ۱۳۴۰ به فرانسه کرد، دوره های یک سالة جرم یابی ، کشف جرایم و جرم شناسی را که ویژة ضابطین دادگستری بود، در دانشکدة حقوق پانتئون و مدرسة عالی مولن فرانسه گذرانید. در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکدة حقوق دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۴۸ رتبه اول کنکور فوق لیسانس حقوق جزایی گردید. در سال ۱۳۴۹ به فرانسه رفت و دردانشکدة پانتئون دکترای دانشگاهی حقوق جزا را دریافت کرد. وی در سال ۱۳۵۱موفق به دریافت دیپلم تحصیلات عالی حقوق خصوصی (D.E.S.) شد. سپس دکترای تخصصی علوم کیفری را دریافت کرد. دکتر گلدوزیان به مدت دو سال در دادگاه شهرستان کرتیل پاریس به کارآموزی نزد قاضی اجرای مجازاتها پرداخت . در سال ۱۳۵۵ با ارائه پایان نامة (قیومیت جزایی ، به دکترای دولتی حقوق بعد از اخذ (D.E.S.) دست یافت . در همین سال سمیناری دربارة قیمومیت جزایی در دیوان عالی کشروفرانسه برگزار کرد که از سوی استادان و قضات و صاحبنظران حقوق این کشور موردتوجه قرار گرفت و متن آن در نشریة علم کیفر و حقوق جزای فرانسه به چاپ رسید و دردائرة المعارف فرانسه از آن استفاده شد. ترجمة آن نیز در نشریة حقوق تطبیقی دانشکدة حقوق به چاپ رسید. 
پس از بازگشت به ایران در ۱۳۵۵ به عنوان محقق در مؤسسه مطالعات حقوق اسلامی وتطبیقی دانشکدة حقوق دانشگاه تهران مشغول به کار شد و همزمان در دانشگاه ملی ایران ، موسسه علوم بانکی ، مجتمع آموزش عالی قم ، دانشکدة حقوق دانشگاه تهران (عضو هیأت علمی ) دانشکده علوم قضایی ، دانشگاه شهید بهشتی به تدریس پرداخت که تا هم اکنون نیز ادامه دارد. وی دارای رتبة استادان دانشگاه بوده و وکیل دعاوی ،مشاور حقوقی ، و مترجم رسمی نیز می باشد. همچنین ایشان دارای درجه پروفسوری حقوقاست.هم اکنون چهار دهه تحصیل، تحقیق و تدریس در حوزه هاى حقوق جزا و حقوق خصوصى را در کارنامه خود دارد و در مقاله اى که چندى پیش به قلم آیت الله العظمى سیستانى مرجع شیعى ایرانى مقیم عراق در روزنامه کثیرالانتشار داخل ایران چاپ شد، این مرجع شیعى در یک مورد به کتاب «بایسته هاى حقوق جزا»ى این استاد دانشگاه تهران استناد کرده است.

ادامه مطلب ...

بزرگداشت روانشاد قمر آریان

به گزارش روابط عمومی مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، مراسم بزرگداشت روانشاد سرکار خانم قمر آریان عضو شورای عالی مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، در این مرکز برگزار شد .قمر آریان، همسر زنده‌یاد عبدالحسین زرین‌کوب روز چهارشنبه 23 فروردین‌ماه در سن 90 سالگی از دنیا رفت.
این نویسنده معاصر در سال 1301 در شهر مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به پایان رسانید. حدود سه سال در دانش سرای مقدماتی دختران مشهد به تدریس مشغول بود و سپس برای ادامه تحصیل عازم تهران شد.در سال 1327 از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به اخذ درجه لیسانس نائل و سپس به دوره دکتری ادبیات وارد شد.
وی در محضر اساتیدی همچون بدیع‌الزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، علی‌اصغر حکمت، جلال همایی، محمد معین، ذبیح‌اللـه صفا، حسین خطیبی درس آموزی می کرد ، همچنین در زبانهای باستانی از علوم اساتیدی همچون پورداود، مقدم و صادق‌کیا بهره‌مند شد.
زنده یاد  آریان رساله دکتری خود را که موضوع آن مسیحیت و تاثیر آن در ادب فارسی است، در سال 1337 با درجه بسیار خوب گذرانید.
مقالات، اشعار و ترجمه‌های وی در مجلات ادبی تهران از جمله یغما، سخن، مهرگان، مروارید و راهنمای کتاب به چاپ رسیده است .
کمال‌الدین بهزاد (تحقیق در احوال و آثار بهزاد در محیط هرات عهد شاهرخ) ،چهره مسیح در ادب فارسی ،ترجمه کتاب شرق نزدیک در تاریخ (یک سرگذشت پنج هزار ساله اثر پروفسور فیلیپ حتی استاد سابق دانشگاه پرینستون) ، ترجمه کتاب جهان اسلام اثر برتولد اشپولر از جمله اثار تالیفی و ترجمه ای وی به شمار می روند.
چه کسی را دوست دارید (پاسخ به اقتراح مجله سخن) ، طومارهای بحرالمیت ترجمه از کارل گئورک ، لغت‌نامه آئین مسیح در زبان فارسی ، ایران و سیاحت نامه‌ها و به یاد شادروان حمید زرین‌کوب از جمله مقالاتی هستند که از وی به چاپ رسید.

شانزدهمین سالمرگ غزاله علیزاده

11نیمه شب آدینه 21اردیبهشت 1375،ناگهان تلفن خانه زنگ خورد،مادرم گوشی را برداشت، خبر کوتاه بود،رادیو بی بی سی،مرگ غزاله را اعلام کرده است.

غزاله علیزاده 27 بهمن ماه 1325 در مشهد و در عمارت سبز(خیابان دانشگاه کنونی) به دنیا آمد. پدرش حاج عباس علیزاده مرد ثروتمند و دینداری بود. مادرش منیر علیزاده، سراینده و نویسنده­ ای توانا بود. او در مشهد گرداننده ی انجمن ادبی نقد آشنا بود. غزاله از کودکی در چنین پیرامونه­­ ای بزرگ شد. خانه ­ای بزرگ،با شکوه، با کتابخانه­ ای بزرگ،که هر هفته انجمنی ادبی در آن بر پا بود. غزاله دوره­ ی دبیرستان را در دبیرستان مهستی در رشته علوم انسانی به پایان برد. برای دانشگاه به خواست مادرش به دانشگاه حقوق و علوم سیاسی تهران رفت . پس از گرفتن کارشناسی برای پیگیری دانش­ اندوزی­ های خود در حقوق به فرانسه رفت. اما در دانشگاه  سوربن، پس از چندی،رشته­ ی خود را به فلسفه تغییر داد. 

غزاله از 15 سالگی  کار خود را با  چاپ داستان­هایش در مشهد،و در روزنامه­ ی خراسان آغاز کرد. نخستین مجموعه داستانش «بعد از تابستان» در سال ۱٣۵۵ و «سفر ناگذشتنی» در سال 1356 چاپ شد. در سال 1373 کتاب «چهارراه» او به‌عنوان بهترین مجموعه‌ی داستان سال 1373 برگزیده شد. از دیگر داستانهای اوست؛رمان دو جلدی«خانه‌ی ادریسی‌ها»(1370) و دو منظره(1363)، تالارها،رویای خانه و کابوس زوال و شب‌های تهران.

کتاب «خانه‌ی ادریسی‌ها» سه سال پس از مرگ غزاله، جایزه‌ی «بیست سال داستان‌نویسی» را به خود اختصاص داد. 

سال­های جوانی او همزمان با رژیم پهلوی و ستیز با این رژیم گذشت. او که در فرانسه، با مفاهیمی چون؛ آزادی، برابری، مردمسالاری و ... آشنا شده بود. درگیری­های بسیاری با ساواک داشت. شگفت آن­که بیشتر سال­های پس از انقلاب را هم در توقیف،بازجویی و ...گذراند. او همچون بیشتر روشن ­اندیشان ایرنی از کنونه­ ی پدید آمده، خرسند نبود، خودش می­گوید: «زنان ایرانی تجربه‌های خارق‌العاده‌ای مثل انقلاب و بعد از آن، جنگ را پشت سر گذاشتند. انقلاب، تنها انگیزه‌ی من و همکاران زن دیگرم برای نوشتن نبود، اما این واقعه‌ی تاریخی باعث شد که هرکدام وضعیت جدیدی در خودمان کشف کنیم. زن، جنس اعجاب‌آوری برای تحول ژرف و پایداری در برابر آن بود. تک‌تک زنان ایرانی در گرداب این شرایط، هم جرأت خودشان را نشان دادند و هم صبوری عجین شده با ذات زنان را... اما زیر بار زورگویی و ظلم نمی‌روند. نویسندگان زن ما هم شاید به این دلیل که جامعه‌ی مردسالار، آنها را وادار به تحقیر می‌کند، سعی کردند با نیرویی مضاعف، پرواز کنند. میله‌های قفس و زنجیرهای پیرامونشان را بشکنند و خودشان را به‌عنوان انسان و نه سوژه‌ ای صنفی، در جامعه تثبیت کنند.»

 آغاز دهه­ ی هفتاد خورشیدی،همزمان با افزایش فشار بر روشنفکران، علیزاده به بیماری سرطان هم دچار شد. او هر روز، بیشتر از دیروز،ناامید،افسرده و تکیده می­شد.در جمله ­ی پایانی داستان بلند شب­های تهران نوشته است:«چرا آفریده شده­ ایم تا رنج بکشیم». در واپسین نوشتار چاپ شده از علیزاده، پیش از مرگ او،در ماهنامه‌ی«آدینه»، ویژه‌ی نوروز 75 و در پاسخ به پرسش: «سالی را که گذشت چگونه ارزیابی می‌کنید؟» گفته­ است: زوال که آغاز می‌شود، رؤیاها راه به کابوس می‌برند، پای اعتماد بر گرده‌ی اطمینان فرود می‌آید و از ایمان، غباری می‌ماند سرگردانِ هوا که بر جای نمی‌نشیند. خواب‌ها تعبیر ندارند و درها نه بر پاشنه‌ی خویش، که بر گِرد خود می‌چرخند و راه‌ها به سامانی که باید، نمی‌رسند و حق، اگر هست، همین حیاتِ آخرالزمانی است، که نیست، برای آنان که هنوز بادهای مسمومِ مصرف و تخریب را می‌گذرانند.

هر سال که می‌گذرد، مرزهای گل و ریحان دوزخ و مرزهای خارستان بهشت، درهم‌تر می‌روند، اشتباه گرفته‌ می‌شوند. «سال به سال، دریغ از پارسال». تنها حکم تکرار شونده در صف‌های خوار‌و بار و اتوبوس‌های دودزا است که قرار است پس از ابتلای مردم به بیماری‌های ناشناخته‌ی طاق و جفت، فکری به حال سموم فراوانشان بکنند؛ نوشداروی بعد از مرگ سهراب!

هفت قرن رفته‌است از زمانی که «حافظ» نزد اعما صفت مهر منور نکرد. پس آیا خنده‌ دار نیست که امروز، ما، اخلاف او، از کسانی که دست بالا با سی‌صد، چهارصد کلمه اموراتشان را بی‌دردسر رتق و فتق می‌کنند، انتظار داشته باشیم خوانای رؤیاهایی باشند که خود به چندین هزار کلمه یاری می‌رسانند؟

خانه‌ی روشن ما از کی به باد رفت؟
خانه‌های تزویر و ریا تاریک‌اند. «ما غلام خانه‌های روشن‌ایم». در خانه، رؤیا می‌بینیم، در خواب رؤیای خانه و بی‌خانه، کابوس و در کابوس، زوال که آغازشده‌است.

غزاله یکی از امضاکنندگان بیانیه‌ی 134 نفر به‌عنوان «مانویسنده‌ایم» بود. که همزمان با  ترورهای دستگاه­های امنیتی ،انتشار یافت. در روز جمعه 21 اردیبهشت‌ماه 75 ، چند تن از ساکنان روستای «جواهرده» رامسر ، پیکر او را یافتند که از درختی حلق‌آویز شده بود. غزاله دو روز پیش از این حادثه از مشهد به رامسر رفته بود تا آگاهانه به مرگ بپیوندد. سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در نامه­ ی خود  به کمیسر عالی حقوق بشر ادعا نمود که وی در جریان قتل­های سیاسی موسوم به قتلهای زنجیره ای دهه 70 عوامل وزارت اطالاعات کشته شده است.

برخی از دیدگاه­ها و سخنان عزاله علیزاده:

ما نسلی بودیم آرمان‌خواه. به رستگاری اعتقاد داشتیم. هیچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤیا، حیرت می‌کنم. تا این درجه وابستگی به مادیت، اگر هم نشانه‌ی عقل معیشت باشد، باز حاکی از زوال است.

ما واژه‌های مقدس داشتیم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زیبایی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفته‌ای داشت.

انقطاع تاریخی و فرهنگی نسل امروز ما با گذشته‌ی حتی نزدیک، بسیار بیشتر است. جوانان زیر بیست سال، خاطره‌ی قومی ندارند. دیروز را فراموش کرده‌اند. پنجاه سال پیش که برایشان دره‌ای است پُر ناشدنی، نسیان بدوی انسان. می‌خواهم بدانم اگر برای بزرگداشت کسی یا به هر دلیلی، پنجاه سال پیش ایران را در خیابان‌ها بازسازی می‌کردند، که چنین تصوری بی‌شک، محال است. چون ما خانه‌های قدیمی را هم پشت سر هم خراب می‌کنیم و بی‌قواره‌ترین برج‌ها را جای آن می‌گذاریم. چهره‌ی شهر ها به سرعت تغییر می‌کند، تهران قدیم، محو شده‌است، هم صورت ظاهر و هم خاطره‌ی تاریخیش. پس فرض را بهانه کنیم:

«باز سازی ملی شدن صنعت نفت»، روزی که ایران از زیر بار استعمار اقتصادی و فرهنگی انگلستان بیرون آمد و ما صاحب اختیار ثروت‌های ملی خود شدیم. پرچم‌های انگلیس را پایین آوردند و به جای آنها پرچم ایران را گذاشتند. پیشامدی که در تمام کشورهای جهان سوم، یگانه بود. در برابر این بازسازی، واکنش ما چه خواهد بود؟

مجلس شورای ملی آتش گرفت اما همه از قیمت دلار و طلا حرف زدند، یا به دعوای کوچک محفلی سرگرم شدند. ما طوری رفتار می‌کنیم که انگار هیچ گذشته‌ای نداریم. هر روز متولد می‌شویم، هر شب می‌میریم. تغییر طبیعی‌ است اما تا این حد سر به بیماری می‌زند.