پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

احمد کمالپور

نویسنده : علیرضا حیدری ، روزنامه خراسان 

احمد کمالپور –که در شعر «کمال» تخلص می کند- در سال 1297 در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. دوران تحصیل را در مکتب «شیع موسی» و «مدرسه نظمیه» -که بعدها به نام دبیرستان ابن یمین نامیده شد- گذراند و تا سال 1310 که پدرش زنده بود، روزها را به دانش اندوزی و شب ها را به شاهنامه خوانی برای او سپری کرد. شاید همین موضوع سبب رویش جوانه شعر در ذهن جستجوگر و طبع هنردوست وی شد، به خصوص که پس از فقدان پدر، در منزل دایی که سرپرستی او را به عهده گرفته بود نیز مطالعه شاهنامه ادامه یافت. در همین ایام به حرفه کفاشی اشتغال ورزید و مدت 16سال، ضمن کار به ورزش باستانی روی آورد. آشنایی او با انجمن ادبی مرحوم سرگرد نگارنده، افق شعر و شاعری را به رویش گشود و ارادت دیرپایش با شادروان غلامرضا قدسی و سایر دوستان را پی ریخت. پس از چندی به انجمن ادبی فرخ راه یافت و به تدریج قصیده سرایی را وجهه همت خود قرار داد و از محضر اساتید شعر و ادب، شادروانان استاد نوید، استاد فرخ، دکتر رجایی و دکتر فیاض، فیض ها برد. در اکثر قصاید بدیع و بلند کمال، ارادت بی شائبه و صمیمانه به خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) به ویژه حضرت امام علی بن موسی الرضا(علیه آلاف التحیه و الثناء) موج می زند. ایمان و خلوص اعتقاد وی به این امام همام، او را در هر صبحدم به زیارت آن بارگاه ملکوتی می کشاند و این عشق و صفا در اشعار ادبی- عرفانی اش به خوبی تجلی یافته است.  استاد ضمن برخورداری از خط خوش و دلپذیر و گذشته از سجایای اخلاقی و کرامت نفس، به زیور مناعت طبع و تواضع و فروتنی آراسته بود و به راستی دفتر شعر او را می توان آیینه دار «زیبایی کمال» و «هنر و جمال» خواند. استاد کمال،23 شهریور 1379، شعر خراسان را تنها گذاشت.

آن روز پیرمرد که چشم ما بود وقتی عصازنان به تحریریه خراسان آمد تا در کنار دوستان خود؛ صاحبکار، برزگر، شفق، شکوهی و ... ساعتی از شعر خراسان بگوییم و بشنویم، فروتنی اش را به آشکارا دیدم. شاید این خصلت او از همان روحیه ورزشکاری وی ناشی می شد و احتمالا خجالت بیش از حدی که داشت و نمی توانست روی کسی را زمین بیندازد. این را زنده یاد قهرمان گفته بود که «نقص عمده ای که در خود من و آقای کمال سراغ دارم، خجالت بیش از حد ماست که نمی توانیم در جمع اصلا حرف بزنیم به طوری که گاه هنگام شعر خوانی هم خیس آب و عرق می شویم. این «ناتمامی» و کمبود ماست و ایشان کمبود دیگری ندارند...» آن روز هم «کمال» عزیز حرفی نزد و فقط گفت به احترام این دعوت آمده ام. آن روز یادی شد از مقاله ای که استاد کمال سال ها قبل تر در روزنامه خراسان نوشته بود با عنوان؛ «مگر هر عطار و بقالی را می شود گفت شاعر؟» استاد کمال از سلسله شاعران صاحب نام و تاثیرگذار در شعر امروز خراسان بود. خراسان همواره به وجود شاعران بزرگ می بالد. در روزگار ما هم بزرگانی چون بهار، اخوان، شفیعی کدکنی، قهرمان، صاحبکار، گلچین معانی، فرخ، غلامرضا قدسی و کمال میراث داران شعر فارسی در این اقلیم بودند. انجمن های متعدد و محافل ارزشمند شعری همواره نشاط ادبی را در خراسان و مشهد به رخ کشیده است و فخامت زبان و صلابت کلام در کنار شاعرانگی های خاص این سرزمین، نام آورانی را به ادب ایران تقدیم کرده است که «کمال» یکی از آن ها بود. سخن گفتن از شعر کمال را چه بهتر در کلام دوست دیرینه او استاد باقرزاده بجوییم که در ویژه نامه پاژ به مناسبت بزرگداشت کمال گفته بود: «... و اما آقای کمال از نظر شعر یک شاعر خراسانی است و برای شناخت شعر او باید وضع شعر و شاعری خراسان را شناخت. به اعتقاد من امروز خراسان مهد سخن است، همان طور که در سابق بوده است و من با کمال صداقت اعتراف می کنم که شاعران امروز خراسان هم پاسدار شعر فارسی در ایران اند. این ها مردمانی هستند متواضع و بیگانه با هرگونه تظاهر و تبلیغ و سر و صدا. امتیازی که از نظر شعر و ادب در خراسان است این است که شاعران خراسان اغلب ادیب هستند و مطالعه می کنند. همین آقای کمال از ۴۰-۳۰ سال پیش مشغول مطالعه دواوین شعرا بوده و تقریبا تمام آن ها را مطالعه کرده است. یک مرتبه کتابخانه اش پر شد و فروخت، یا واگذار کرد به دانشکده و باز هر کتابی از هر جا گیرش می آمد، می خرید... خب آقای کمال در بزرگی شروع به شعر گفتن کرد اما ذوق باطنی و علاقه ایشان را کشاند به طوری که همه چیز را رها کرد و به کتاب و شعر روی آورد. شادروان قدسی، مرحوم اخوان ثالث و دوست بزرگوار خودمان و افتخار خراسان آقای دکتر شفیعی کدکنی و دیگران همه ادیب شدند و بعد شاعر و این امتیازی است خاص خراسان...»

و این نکته که استاد «بقا» در همان ویژه نامه «پاژ» یادآور شده بود، کلیدی ترین بحث در بررسی و مطالعه شعر خراسان است. شاعرانی هم چون مرحوم کمال، قهرمان، صاحبکار، قدسی و ... از شمار ادیبان تراز اولی بودند که شاعری آن ها تنها وجهی از وجوه ادیبانه آن ها بود.

از گفته استاد رضا افضلی هم نمی توان گذشت که در توصیف «کمال» می گوید: «دژبان کهنسال سبک خراسانی» او در مقاله ای تاکید می کند که: «... از شاعری خراسانی سخن خواهد رفت که از کهن سرایان معاصر است و قصاید استادانه خود را به شیوه پیشینیان می سراید. او استاد احمد کمال پور متخلص به «کمال» است که علاوه بر قصیده سرایی به آزادگی و جوانمردی نیز شهرت دارد. کمال، کوتوال دژ باستانی سبک خراسانی است. قطعه ای بلند که برج و باروی آن از صخره های خرد و کلان کوه یمگان ساخته شده است. کمال استوارترین ترکیبات و فخیم ترین واژه های شاعران این سبک را چون تخته سنگ های تراش خورده گزین می کند و پلکان قصاید بلندش را با آن می سازد.

او قصیده سرایی است که به هیچ روی از روش پیشکسوتان خویش عدول نمی کند و چنان در دواوین آنان غرق است که گویی در قصایدش ناله ناصرخسرو از اعماق قرون به گوش می آید و مسعود سعد از فراز کوهی بلند و در ژرفای سمجی تنگ زبان به شکوه می گشاید. او بزرگان سبک خراسانی را به راستی می شناسد و از آن میان ناصر خسرو را «خدای شعر دری» و «دلیل راه» خود خطاب می کند و به حق استواری قصیده های خراسانی کمال و استیلای او در این سبک غیرقابل انکار است. او خود می گوید:

کسب فیض از اوستادان خراسان کرده ام/ گر که بینی در بیان مطلب استیلای من»

دکتر محمدرضا خسروی، دوست دیگر استاد کمال هم چونان استاد رضا افضلی بر همین نکته، تاکید می کند و معتقد است: «کمال وقتی به استقبال مسعود و خاقانی و انوری و دیگران می رود استقبالش تمام عیار است یعنی انگار خود آن شاعر است که با عبور از هزاره شعر اکنون دارد شعرش را برای تو می خواند.

و این به جای خود هم البته حسن است و هم البته عیب. حسنش در نمودن احاطه و تسلط شاعراست بر توانایی های کلام و در اشراف بی بدیل شاعر است بر ویژگی های سبک خراسانی و عیبش فقط در این است که ما در این سوی خط زمان و در فاصله ۱۰ قرن از ناصر و مسعود و خاقانی، گرفتاری های خاص خودمان را داریم و این گرفتاری ها البته که باید به همان زبان بیان شود که در خور درک اهل زمان باشد...»

نکات مهم

او قصیده سرایی است که به هیچ روی از روش پیشکسوتان خویش عدول نمی کند .

از شاعری خراسانی سخن خواهد رفت که از کهن سرایان معاصر است و قصاید استادانه خود را به شیوه پیشینیان می سراید .

امتیازی که از نظر شعر و ادب در خراسان است این است که شاعران خراسان اغلب ادیب هستند و مطالعه می کنند.

دکتر محمدحسین توسی وند درگذشت

حمدحسین‌توسی‌وند بنیانگذار بنیاد فردوسی در روز بزرگداشت فردوسی دار فانی را وداع گفت.

به گزارش وبسایت بنیاد فردوسی، دکتر محمدحسین توسی‌وند، پزشک و شاهنامه پژوه و پایه گذار بنیاد فردوسی در شامگاه 25 اردیبهشت 1393 همزمان با روز ملی بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی از تپش ایستاد.

توسی‌وند که سالها در راه پیشبرد فرهنگ ایران بزرگ تلاش کرد، با راهبری سازمان خیریه پزشکان آلمان خدمات زیادی به جامعه بشری را در کارنامه خود به یادگار گذاشت و به پاس این در سال 2002 میلادی از دست گرهارد شرودر، صدر اعظم آلمان عالی‌ترین نشان دولتی ژرمنها را دریافت کرد.

بر پایه سفارش وی، خبر بیماری قلبی و بستری شدن توسی‌وند در بیمارستان برلین در ویژه برنامه‌های بزرگداشت فردوسی امسال اعلام نشد اما پس از پایان این آیین‌ها به وصیت خودش، پیکرش برای تشییع از برلین آلمان به مشهد و سپس روستای پاژ، زادگاه فردوسی برای آیین خاکسپاری منتقل خواهد شد که به زودی به آگاهی عموم خواهد رسید.

دکتر محمدحسین توسی وند که در سطح جهانی به فعالیتهای بشردوستانه شهره بود در سال 1315 در روستای پاژ دیده به جهان گشود و پس از تحصیل در مدرسه‌های استان خراسان با دریافت پذیرش از دانشگاه‌هامبورگ رهسپار آلمان شد.

توسی‌وند از جوانی در کنار تحصیل در رشته پزشکی به پژوهش در زمینه فرهنگ و تمدن ایران پرداخت. وی پس از گذراندن دوره‌های عمومی پزشکی در دوره‌های تخصصی جراحی مغز و اعصاب و طب ورزش، به جایگاه قابل توجهی در میان دانش آموختگان این رشته دست یافت.

وی در دانشگاه فردوسی مشهد به مدت دو سال به تدریس مشغول شد اما به دلیل نامساعد بودن موقعیت فرزندانش که در اروپا به تحصیل مشغول بودند، دوباره به آلمان بازگشت و به عنوان معاون بخش جراحی بیمارستان دولتی نوکلن، فعالیت خود را آغاز کرد.

وی از پایه گذاران سازمان خیریه پزشکان آلمان و انجمن دوستی آلمان و ایران بود و به خاطر کمک‌های زیادش به آسیب دیدگان، زلزله زدگان و جنگ زدگان کشورهای گوناگون همچون ایران، افغانستان، فلسطین، لبنان، ترکیه، کشمیر پاکستان، موزامبیک، بوسنی، کوزوو، چچن، آلمان، روسیه، ایتالیا، کانادا و آمریکا، نامزد جایزه نوبل در بخش انسان دوستانه در سال 2008 میلادی از سوی انستیتوی جغرافیایی برلین شد.

دکتر محمدحسین توسی وند از سال 1384 به همراه فردوسی پژوهان داخل و خارج از کشور، بنیاد فردوسی را راه اندازی کرد. او مبتکر جراحی میکروسکوپی در ایران، شهروند افتخاری شهر سن پترزبورگ روسیه و همراهی در ثبت جهانی هزاره شاهنامه در یونسکو هم بوده است.

شرف الدین خراسانی

منبع: کانون ایرانی پژوهشگران حکمت و فلسفه
دکتر شرف الدین خراسانی متخلص به شرف در روز چهارشنبه 14 آبان 1383 قلبش از حرکت باز ایستاد و دیده از جهان فروبست .
او استاد فلسفه در دانشگاه ملی (1364- 1343)، نویسنده و ویراستار و مدیرگروه فلسفه در دائره المعارف بزرگ اسلامی و شاعر و ادیب بود . روایت محمد سعید حنایی ( کاشانی ) را درباره شرف الدین خراسانی می خوانید :
1- شرف الدین خراسانی در 12 اسفند 1306 در خانواده ای روحانی در شهر همدان متولد شد پدرش آیه الله خراسانی بود و در آن هنگام در شهر همدان در تبعید به سر می برد . دوران کودکی شرف با تبعیدهای پدر سپری شد و او در ابتدای نوجوانی، در هنگامی که دانش آموز دبستان بود ، دوسالی را هم به همراه پدر در نجف اشرف به سر برد.
پس از انقلاب فرهنگی (1359) ، دکتر شرف اجازه ی تدریس در دانشگاه نیافت و در سال 1364 بازنشسته شد .از این سال به بعد فعالیت فرهنگی خود را در مرکز دایره المعارف اسلامی پی گرفت و مقالات بلندی در حوزه های فلسفه و عرفان و ادب اسلامی نوشت .
دکتر شرف ، مانند بسیاری از روشنفکران عصر خودش ، به تحولات اجتماعی و سیاسی علاقه مند بود و از همین رو به اندیشه های مارکسیستی گرایش یافت و پس از وقایع 28 مرداد 1332 چند سالی را نیز در زندان به سر برد .
دکتر شرف در سالهای آغازین دهه 60میلادی دکترای خود را در فلسفه از دانشگاه کمبریج گرفت و در همان سالها با زنی آلمانی ازدواج کرد که ثمره ی آن پسری به نام « آرتا » بود . دکتر شریف به زبانها ی انگلیسی و عربی و آلمانی و فرانسوی و یونانی تسلط داشت و در حوزه هایی مانند فلسفه یونانی و ایده آلیسم آلمانی و مارکسیسم و نئومارکسیسم صاحبنظر بود و علاوه بر اینها به شعر و ادبیات نیز عشق می ورزید و در این زمینه ها نیز آثاری از خود به جا گذشت . دکتر شرف پس از مدتی کار و فعالیت در انگلستان و آلمان به ایران بازگشت و در سال 1347گروه فلسفه را در دانشکده ی ادبیات دانشگاه ملی بنیان گذاشت و خود مدیر آن شد و استادانی را در آن گروه گردآورد که سالها بعد خود از نام آوران شدند . دکتر شرف در سال 1354 پیس از جدا شدن از همسر آلمانی اش از میان دانشجویان خود همسری برگزید که ثمره ی آن دختری به نام «سارا » بود .
پس از انقلاب فرهنگی (1359) ، دکتر شرف اجازه ی تدریس در دانشگاه نیافت و در سال 1364 بازنشسته شد . از این سال به بعد فعالیت های فرهنگی خود را در مرکز دایره المعارف اسلامی پی گرفت و مقالات بلندی در حوزه های فلسفه و عرفان و ادب اسلامی نوشت که دارای حسن تالیف و استحکام علمی و روشنی فکر است . مقالاتی همچون « ابن سینا » و « ابن عربی » و « ابن رشد » و « ابولعلامعری » و « ابن باجه » از جمله مقالات او در مجادلت تاکنون منتشر شده ی دایره المعارف بزرگ اسلامی است .
2 – دکتر شرف در آغاز جوانی به سرودن شعر و اذبیات علاقه مند بود و ترجمه هایی در زمینه هایی همچون شعر و داستان کوتاه ، مثلا داستانهای کافکا ، از او باقی است . اما نخستین اثر او که تا امروز در زبان فارسی بی بدیل است ( و حتی می توان ادعا کرد که در زبانهای اروپایی نیز کسی بدین شیوه کتابی تالیف نکرده است ) نخستین فیلسوفان یونانی است که در سال 1350 به همت انتشارات کتابهای جیبی چاپ شده است .
نخستین اثر او که تا امروز دذر زبان فارسی بی بدیل است ( و حتی می توان ادعا کرد که در زبانهای اروپایی نیز کسی بدین شیوه کتابی تالیف نکرده است ) نخستین فیلسوفان یونانی است که در سال 1350 به همت انتشارات کتابهای جیبی چاپ شده است .
دکتر شرف با توجه به نگرش مسلط روزگارش ، که از اعلام صریح آن پروایی نداشت ، یعنی مارکسیسم ، گزارشی از تحول و گسترش اندیشه ی یونانی از نخشتین فروغ آن تا ظهور سوفسطاییان به دست می دهد . این کتاب هم تحلیلی از تاریخ اجتماعی و اوضاع فرهنگی یونان در هزاره ی نخست قبل از میلاد به دست می دهد و هم گزارشی بایسته از شکل گیری اندیشه فلسفی یونانی ، با توجه به آثار خود این متفکران و ترجمه ای از متون آنان ، به همراه شرح و تفسیرهای نوسندگان و فیلسوفان معتبر بعدی .
کتابهای دیگر دکتر شریف در انتشارات دانشگاه ملی به چاپ رسیدند که از آن جمله بودند : از سقراط تا ارسطو ، از برونو تا هگل ، جهان و انسان در فلسفه ( جلد یکم ) و ترجمه ی فلسفه ی معاصر اروپایی از یوزف ماری اینوسنت بوخنسکی . کتاب جهان و انسان در فلسفه آخرین کتاب دکتر شرف بود که در انتشارات دانشگاه ملی در سال 58 منتشر شد و جلدهای بعدی آن دیگر انتشار نیافتند ، چرا که این کتاب پرونده ای هم برای دکتر شرف در دانشگاه گشود و او را به بازنشستگی زود هنگام سوق داد .
در سالهای بعد از انقلاب نشر گفتار ترجمه ی دکتر شرف از متافیزیک ارسطو را که از اصل یونانی برگردانده شده بود منتشر کرد . و در سال 1380 مجموعه ای از آشعار او با عنوان متافیزیک عشق منتشر شد. برخی از کتابهای دکتر شرف هم در دها ی 70 به همت انتشارات انقلاب اسلامی ، در دوره ای که مدیریت آن با انتشارات علمی و فرهنگش یکی نشده بود ، از دانشگاه شهید بهشتی گرفته شد و در این انتشارات به چاپ رسید . علاوه بر اینها ، انتشارات هرمس سه کتاب از دکتر شرف و درباره ی دکتر شرف در دست دارد که می توانسته است بسیار زودتر از اینها منتشر شود ، اما به دلایلی از جمله وسواس خود دکتر شرف ، انتشار آنها به تاخیر افتاده است . نخست انتشار جشن نامه ای برای دکتر شرف است که خود دکتر شرف در آنجا نقد حالی از خود به دست داده است و مقالاتی از دوستان و همکاران او نیز در این مجلد گرد آمده است . این جشن نامه اکنون به یاد نامه تبدیل شده است . و دیگر کتابی دوزبانه که شامل ترجمه ی اشعار ریلکه به قلم دکتر شرف است . و بالاخره ترجمه ی کتاب بنیاد هستی شناختی از نیکلای هارتمان .
3 – دکتر شرف در ظاهر مردی پاکیزه و خوشخو ، نرم گفتار و مسلط بر آنچه می دانست ، و نسبت به امور دنیوی آسانگیر و گاهی سهل انگار بود . او ، با وجود منع و تحقیر برخی لباسها در نظام جمهوری اسلامی ، هرگز شیوه ی معهود و مالوف خود را پوشیدن لباس کنار نگذاشت و از زندگی دنیوی نیز جز به قدر رفع نیاز چیزی نخواست . وارستگی او نه چندان زاهدان که چون اپیکوریان بود . او گشاده رو و خندان بود و با شکوه و شکایت روزگار نمی گذارند . با این وصف ، بر آنچه بر ایران می رفت نگران بود وهمواره از دانشگاه بعد از انقلاب با تعبیر « دانشکاه » ( با کاف ) یاد می کرد .

حسن عمید

محمدرضا زادهوش

حسن عمید نویسنده، محقق، روزنامه نگار، فرهنگ نویس، مولف و پژوهشگر ایرانی به سال 1289 هجری شمسی در مشهد چشم به جهان گشود و در شهریورماه سال 1358 دیده از جهان فروبست. او تحصیلات خود را نیز در همان شهر انجام داد. عمید در جوانی عضو انجمن ادبی شد و کار روزنامه‌نگاری، نویسندگی و فرهنگ‌نویسی را از همان سال‌ها آغاز کرد. او در نشریهٔ خراسان مطلب می‌نوشت. از جمله مهمترین فعالیت‌های روزنامه‌نگاری حسن عمید در مشهد، مدیریت سالنامهٔ خراسان و روزنامهٔ طوس بود. حسن عمید مطالب خود را در جوانی در نشریه خراسان انتشار داد آن گاه به سال 1302 سردبیر هفته نامه صدای شرق شد. سپس خود مدیریت سالنامه خراسان را برعهده گرفت. وی در سال ۱۳۱۳ چاپ روزنامه طوس را به صورت هفتگی در مشهد آغاز کرد. او سال‌ها در خراسان به پیشهٔ روزنامه‌نگاری‌اش مشغول بود.
به دنبال اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، که طی آن شهر مشهد به دست نیروهای اتحاد جماهیر شوروی افتاد، شوروی‌ها عمید را از مشهد اخراج و به تهران تبعید کردند. در پی این اقدام، عمید با دفتر نخست وزیری ایران، نامه‌نگاری کرده و خواستار دادن اجازهٔ بازگشت به مشهد به خاطر گرفتاری‌های خانوادگی‌اش می‌شود که اسناد این نامه‌نگاری در کتاب «اسنادی از احزاب سیاسی در ایران (۱۳۲۰‎-۱۳۴۰هـ.ش)» به چاپ رسیده‌است.

حسن عمید چندین دهه از عمر خویش را صرف پژوهش دربارهٔ فرهنگ واژگان و فرهنگ‌نویسی کرد. او در این سال‌ها چندین فرهنگ واژگان فارسی نوشت که پرآوازه‌ترینشان، فرهنگ عمید است. عمید در سال ۱۳۵۵ خورشیدی، بابت واگذاری کلیه حقوق نشر همه فرهنگ‌هایش به عبدالرحیم جعفری، مالک و گردانندهٔ انتشارات امیرکبیر، یکی از بالاترین رقم‌های پرداخته‌شده به یک مؤلف ایرانی به‌عنوان حق تألیف مقطوع را، که برابر با یک میلیون تومان بود، دریافت کرد.

نخستین کار او فرهنگ نو بود که با همکاری فریدون شادمان به سال 1308 به چاپ رسید. پس از این فرهنگ های کوچک و بزرگی را به چاپ رساند. کارش پخته تر شد تا این که به سال 1344 فرهنگ برگزیده را انتشار داد و به سال 1347 کار کارستان خود فرهنگ تاریخ و جغرافیا و اطلاعات عمومی را عرضه کرد. این دو فرهنگ مورد استقبال فراوان قرار گرفت.

استاد سعید نفیسی در راهنمای کتاب و نویسندگان دیگر در مجلاتی چون تهران مصور، اطلاعات، کیهان، هوشمند، میر، خراسان، نبرد ما، دادگستران، آفتاب شرق، نوای خراسان، ندای خراسان و آزادی به معرفی آن پرداختند. این فرهنگ ها از آن زمان به صورت مکرر به چاپ رسیدند و هم اکنون نیز خواستار دارند.

عمید به سال 1355 حقوق نشر همه فرهنگ هایش را به عبدالرحیم جعفری مدیر انتشارات امیرکبیر واگذار کرد و یک میلیون تومان حق تالیف گرفت. این رقم در آن زمان دستمزدی بی سابقه بود.

فرهنگ عمید واژه‌نامه‌ای دوجلدی است، شامل واژه‌های فارسی و لغات عربی و اروپایی به کار رفته در زبان فارسی و اصطلاحات ادبی و علمی که به دست حسن عمید نوشته شده‌است. این واژه‌نامه نخستین بار در سال ۱۳۴۲ هجری خورشیدی با سرمایهٔ کتابخانه ابن سینا چاپ شد. حسن عمید در سال ۱۳۳۳ واژه‌نامه‌ای را به نام فرهنگ نو به چاپ رساند، ولی کامل‌ترین فرهنگ او که فرهنگ عمید نام دارد در سال ۱۳۴۲ به چاپ رسید.

فرهنگ عمید چندین بار با شمارگان بالا به چاپ رسیده‌است و فرهنگی کمابیش کامل و محبوب است و بنا به نظر برخی کارشناسان، ایراد گفتنی در آن یافت نمی‌شود.

از ویژگی‌های این واژه‌نامه می‌توان موردهای زیر را نام برد:

آمدن نشانه‌های آوایی واژگان (برای تلفظ درست واژگان) در میان کمانک برابر هر واژه؛
زبانی که واژگان از آن آمده‌است و واژهٔ اروپایی وارد شده به زبان نیزبه همان زبان آورده شده؛
گونهٔ واژگان براساس دستور زبان اول فرهنگ بیان شده است؛
آوا نگاری واژگان عربی بر اساس تلفظ اصلی واژه آورده شده و معنی واژگان به صورت روشن و به زبان ساده نگاشته شده؛
در این فرهنگ تصویرهایی برای برخی از واژگان گنجانده شده‌است؛
این فرهنگ تنها دربرگیرندهٔ شمار فراوانی از واژگانی است که در زبان فارسی به کار رفته‌اند و نام مکان‌ها و شهرها و نویسندگان، و هنرمندان در آن نوشته نشده‌است. (به جز نمونه‌های بسیار مشهور که برای دریافت برخی نوشته‌ها نیاز است. مانند: بهلول یا سلیمان)

فرهنگ فارسی عمید به سال 1389 با ویرایش فرهاد قربان زاده از همکاران لغت نامه دهخدا به صورت دورنگ به چاپ رسید که جایزه کتاب فصل را به خود اختصاص داد.

در این ویرایش بیست و پنج نفر از پژوهشگران با قربان زاده همکاری داشتند. این ویرایش با هماهنگی بازماندگان حسن عمید انجام گرفت. اکنون این تنها فرهنگ فارسی است که لوح فشرده آن به رایگان در کنار آن عرضه می شود.

از آثار حسن عمید است:

فرهنگ نو، 1308 / چاپ دوم 1333 تهران.

فرهنگ تاریخ و جغرافیا و اطلاعات عمومی عمید. هفتمین کار او در زمینه لغت. نام های بزرگان جهان و اسامی جغرافیایی را در بر می گیرد. مصور. چاپ اول، تهران: جاویدان، 1346. رقعی، 1107ص.

فرهنگ برگزیده عمید، چاپ اول 1344 / دوم 46 / سوم 47 / چهارم 49 پنجم 1350 / ششم 1351، تهران: جاویدان، رقعی، مصور، 1178ص

فرهنگ کوچک عمید.

فرهنگ یک جلدی.

فرهنگ مفصل.

فرهنگ دبیرستانی عمید.

غلطهای فاحش فرهنگ های فارسی، تهران، 152ص.

طب جدید.

اسرار مانیه تیسم.

سال نامه خراسان.

نیکوکاران، مشهد، 1315.

بر خرابه های تخت جمشید، 1310.

فرهنگ عمید، دو جلد، 1342، تهران: ابن سینا / تهران: امیرکبیر / چاپ دهم 1374 / چاپ یازدهم 1376 / چاپ پانزدهم 1378 / چاپ بیست و یکم 1379 / چاپ بیست و دوم 1381.

فرهنگ عمید، 1381، شهر ری: بیغش، 1144 ص.

فرهنگ جیبی عمید شامل واژه های فارسی و لغات عربی و اروپایی مصطلح در زبان فارسی، و اصطلاحات علمی و ادبی، 1335 / تهران: امیرکبیر، 1360 / 1363 / 1373، 53 + 1254 ص / 1374، تهران: امیرکبیر، 1288 ص / چاپ هفتم 1375 / چاپ نهم 1376 / ویرایش دوم 1378 / چاپ یازدهم 1379 / چاپ بیست و پنجم 1381.

فرهنگ فارسی عمید، چاپ چهارم 1374، تهران: امیرکبیر، 3 ج (2539 ص.) / چاپ هفتم 1381.

تنظیم فهرست های دیوان کامل شمس تبریزی، 1366، تهران: جاویدان، سه جلد در یک مجلد، 1596 ص / چاپ نهم 1370 / چاپ دوازدهم 1375 / چاپ چهاردهم 1378 / تهران: دنیای دانش 1379.

تنظیم فهرست های کلیات مثنوی، علمی، چاپ اول 1357 / 1362 / 1366، تهران: جاویدان / چاپ هشتم 1371 / چاپ نهم 1373 / چاپ دهم 1374، سی و یک + 1253ص / 1378.

 

دکتر شاهین فر

روزنامه شهرآرا

از روزی که قرار تلفنی مصاحبه را با او گذاشتم، خیلی کنجکاو شدم بدانم چه تعداد از مشهدی‌ها او را می‌شناسند. محل کار، تاکسی و... هرجا صحبت به میان می‌آید، اسمش را می‌آورم. ولی تقریبا پاسخ همه شنوندگان شبیه به هم است. «دکتر شاهین‌فر؟ همون که یک کوچه به نامشه؟» چندباری که برای هماهنگی مصاحبه با منزلش تماس می‌گیرم، خانمی تلفن را جواب می‌دهد که بعد از اینکه اسم دکتر را می‌آورم، بلافاصله تلفن را به ایشان می‌رساند. از لحن صحبت‌کردن و عکسی که قبلا از او دیده بودم، می‌دانستم که سن بالایی دارد. «دکتر محمد شاهین‌فر» پزشک 93ساله مشهدی، کسی است که بیشتر از هرکس دیگری از پیشینه پزشکی معاصر مشهد اطلاع دارد و به کمک حافظه نسبتاً ماندگارش، آن‌ها را در این گفتگو با ما مطرح می‌کند:

امروز از نظر پزشکی در چه جایگاهی در جهان ایستاده‌ایم؟
در یک دوره که امپراتوری عثمانی مثل دیواری بین ایران و اروپا کشیده شده بود، در پزشکی از اروپایی‌ها عقب افتادیم. چون آن‌ها بعد از رنسانس به دنبال پیشرفت علم افتادند. در پزشکی هم از تشریح آغاز کردند و به صورت علمی، طب جدید را به وجود آوردند. در این دوره ما هیچ ارتباطی با آن‌ها نداشتیم. ولی امروز این مرزها از بین رفته است و در پزشکی، پابه‌پای جهان جلو می‌رویم. امروز ایرانی‌های بسیاری در مراکز درمانی کشورهای اروپایی مشغول به کار هستند. همه آن‌ها هم در سطح بالایی حضور دارند. در داخل کشور هم، همان کاری که آن طرف انجام می‌دهند، این طرف انجام می‌دهیم.
ما امروز مدرک کشورهایی مثل هندوستان، فیلیپین و حتی روسیه را قبول نداریم و سطح آن‌ها را خیلی پایین می‌دانیم. کسانی هم که از این کشورها فارغ‌التحصیل می‌شوند تا دوره‌های آموزشی داخل کشور را نگذرانند، مدرکشان معتبر تلقی نمی‌شود.
آیا حقیقت دارد که بزرگ‌ترین متخصص‌های علم پزشکی در سطح جهان ایرانی‌ها هستند؟
ایرانی‌ها بزرگ‌ترین نیستند، ولی جزو بزرگ‌ترها هستند.
در زمینه‌های خاصی مثل پیوند و سلول‌های بنیادی که زمینه‌های جدید است، چقدر پیشرفت داشته‌ایم؟
من سال1336 به پاریس رفتم. آن زمان عمل قلب، تازه راه افتاده بود. با تشریفات زیاد در هفته یک تا دو عمل انجام می‌دادند. 50درصد بیماران هم می‌مردند. اما امروز در زمینه پزشکی پیشرفت‌های زیادی شده است. معمولاً عمل‌ها ضایعات کمی دارد. تقریباً پیوندهایی که الان در مشهد انجام می‌شود، ضایعات ندارد. عمل‌های قلب هم همین‌طور.
شما در مجموعه خاطرات شفاهی و همچنین در کتاب «خاطرات پزشکی در مشهد» به نقش فردی به نام پروفسور بولون در پیشرفت پزشکی مشهد اشاره کرده‌اید. در این زمینه بیشتر توضیح می‌دهید؟
جراح بیمارستان امام رضا(ع) فوت کرده بود و من هم جراحی بلد نبودم. البته کارهای مقدماتی را انجام می‌دادم ولی نمی‌توانستم مسئولیت بخش را برعهده بگیرم. برای همین پروفسوری را از بلژیک برای بیمارستان استخدام کردند. این فرد به ایران آمد و واقعاً اهل تجربه و آموزش بود. من هم همراه ایشان کار می‌کردم.
ایشان برای بیماران پرونده تشکیل می‌داد و می‌گفت که شرح حال بعد از عمل بیماران را در آن ثبت کنند. بعد از این هم، نتیجه‌های علمی خود را از این پرونده‌ها استخراج می‌کرد و این نتایج علمی را در مجله‌ای در بلژیک چاپ می‌کرد.
دکتر بولون چندسال در مشهد ماند؟
ایشان بعداً مسلمان شد و در مشهد ماند. من هم حدود 17 سال با او همکار بودم. خیلی کارهای برجسته‌ای انجام دادیم که حتی از دانشگاه تهران جلو افتادیم. عمل‌هایی را هم که انجام می‌دادیم، بهتر از تهران بود. حتی در سال 1336 به پاریس رفتم و حدود یک سال، در آنجا ماندم تا اطلاعات بیشتری را در زمینه پزشکی کسب کنم؛ ولی دیدم ما هیچ‌چیز از آن‌ها کم نداریم. تمام عمل‌هایی که آن‌ها انجام می‌دهند، ما هم انجام می‌دهیم. به جز عمل مغز و قلب که ما امکانات آن را در اینجا نداشتیم. پروفسور هم از آنجا که تخصصش نبود، دست به این کار نزد. یعنی ما در پزشکی خیلی پیشرفت کردیم.
شما تا چه سالی به فعالیت در زمینه پزشکی مشغول بودید؟
من به طور رسمی تا بعد از انقلاب به کار درمان مشغول بودم. بعد از انقلاب هم با 34 سال سابقه بازنشسته شدم. البته بیمارستان را قبل از بازنشستگی در سال 36 ساخته بودم. بعد هم کم‌کم آن را توسعه دادم تا جایی که در زمان بازنشستگی، یک بیمارستان کامل 100تخت‌خوابی بود. این‌طور شد که بعد از بازنشستگی، بیشتر به کارهای بیمارستان اشتغال داشتم.
در حال حاضر چه فعالیتی انجام می‌دهید؟
تا زمانی که برایم مقدور بود، در بیمارستان فعالیت کردم. حدود 10 سال پیش، چون سنم از 80سال گذشته بود، دیدم که توانایی عمل‌های بزرگ را ندارم. برای همین عمل جراحی را ترک کردم. بعد از این فکر کردم چه کنم که بیمارستان رشد خود را ادامه دهد؛ تصمیم گرفتم این مکان را به دانشگاه بدهم. چون دانشگاه مظهر رشد است. ولی نتوانستم با دانشگاه علوم پزشکی کنار بیایم. به آن‌ها گفتم: «من اینجا را به شما می‌دهم فقط شما از بابت اثاثیه این مکان مثل دستگاه رادیولوژی، آزمایشگاه و سایر وسایل که خیلی گران‌قیمت است، پول یک منزل به من بدهید یا یک منزل برای من بخرید» ولی آن‌ها گفتند که ما نمی‌توانیم کهنه بخریم. بعد از طرف دانشگاه آزاد چند مرتبه به سراغ من آمدند که این محل را به ما بدهید. من هم پس از کش و وقوس‌های زیاد، با آن‌ها موافقت کردم