پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

در پاسخ به محمدکاظم کاظمی

به نام خدا

فرهیخته­ی گرامی  محمدکاظم کاظمی ، درود بر شما؛در پیوند با جستار «ملاک تعیین هویت مشاهیر»  

چند رای و سخن شما را که من با آن­ها همداستان نیستم؛می­آورم، و سپس بدان­ها پاسخ   می­دهم.

1-نوشته­اید:«دوستان ایرانی غالباً ابتدا انتساب این مشاهیر به ایران قدیم را اثبات می‌کنند. وقتی این تأیید شد، آن ایران قدیم را به نفع ایران امروز مصادره می‌گویند.[می­کنند]»

بیان علمی سخن شما می­شود «جانشینی کشورها» که یکی از مباحث «حقوق بین­الملل عمومی»(International law)است . جانشینی کشورها؛یعنی: پدید آمدن کشور و یا کشورهایی  به پیامد تجزیه یا فرو‌پاشی یک کشور( Dissolution ) و تأسیس دو یا چند کشور جدید( مانند فروپاشی امپراتوری عثمانی و اتحاد جماهیر شوروی) یا جدائی مستقل از یک کشور‌( Separation) و تأسیس یک کشور مستقل(مانند جدائی بحرین  و تا اندازه ای افغانستان از ایران و یا جدایی بنگال شرقی از پاکستان و پیدایی بنگلادش) و یا وحدت دو یا چند کشور( مثل وحدت 2 آلمان و تشکیل آلمان فدرالو یا وحدت یمن) ؛ و یا گاه پدیداری کشوری جدید به پیامد رهائی از استعمار(مانند وضعیت همه­ی کشورهای آمریکای لاتین و افریقایی) و یا فرآیندی آمیخته از هر یک از انوع پیش گفته؛ یعنی تجزیه و فروپاشی و ... مانند تجزیه و فروپاشی ایران قاجاری و یا پروس و یا کشور یوگسلاوی.

که باید گفت در این صورت، احوال شخصیه(تابعیت،وراثت،نکاح،طلاق) افراد زنده(اتباعین) بسته به کشوری جدیدی دارد که در آن واقع شده­اند. مثلا از پس از سپتامبر 1991شهروندان بخارا و سمرقند؛ تابعیت جمهوری ازبکستان را دارند تا کنون ، مگر اینکه خود آن­ها به هر دلیلی(مانند مهاجرت و اخذ تابعیت از یک کشور دیگر) اقدام به ترک تابعیت ازبکستانی خود کنند. یا بر پایه سخن خود شما که باید،همه­ی شهروندان افغانستان را پس از احمد شاه درانی، تاکنون افغانستانی بدانیم که می­دانیم.

البته اگر شما این تعصب غلط را نداشته باشید و نگویید که کشوری به نام افغانستان از روزگار هخامنشیان استقلال داشته است.که میدانم ندارید.

بر این بنیاد کسانی چون ،رودکی،کسایی،شهید بلخی،پورسینا،بیرونی،خواجه عبدالله انصاری،نظامی و ... ایرانی،چرا که آنها اصلا در زمان جانشینی کشورهای جدید - مثلا جمهوری آذربایجان(در مورد نظامی) یا ازبکستان(در مورد رودکی)و یا ترکمنستان(در مورد کسایی) و ... -  اصلا وجود خارجی نداشته اند، که بخواهند،تابعیت اخذ کنند و یا ترک تابعیت کنند.

از اینها بگذریم، اساساً به دنیا آمدن در یک کشور و اذعان و ادعای خود افراد، بزرگترین دلیل برای تعیین هویت هر فرد است.یعنی اگر یک فرد در یک کشور به دنیا آید و خود نیز بدان اذعان داشته باشد. و دارای شرایط قانونی باشدتابع همان جا ست. و  برای نمونه فرزندان کارکنان سفارتخانه­ها یا کنسولگری­ها را اگرچه در ایران به دنیا آمده باشند. ایرانی نمی­دانیم. و همچنین فرزندان مهاجران را تا زمان اخذ تابعیت.

من هم به پایه و پیمانه شما؛ ادبیات پارسی دری را می­شناسم؛ نمیدانم، یعنی شما می‌گویید،نظامی اهل کشور جمهوری لاییک آذربایجان است؟؟؟و یا رودکی اذعان کرده که ازبکستانی است . در حالیکه اساساً ازبکستانی نبوده است. و این مسئله سالبه به انتفای موضوع است.و می دانیم این سرزمینها از سوی روسها اشغال شد. و به جدایی ابدی آنها از ایران انجامید. و خود شما هم میدانید که این بزرگان خود را ایرانی می­دانند و بدان در آثارشان اذعان کرده­اند. امیدوارم پس از این همه توضیح من، باز این سخن نادرست خود را که «دوستان ایرانی غالباً ابتدا انتساب این مشاهیر به ایران قدیم را اثبات می‌کنند. وقتی این تأیید شد، آن ایران قدیم را به نفع ایران امروز مصادره می‌گویند.» را دیگر تکرار نکنید.

از قوانین حقوقی که می­دانم شما در آن سر رشته­ای ندارید بگذریم- این سخن را هرگز به وجه تحقیر نگفتم- به عقل که بزرگترین و انسانی­ترین دلیل است رجوع کنیم. ضمن اینکه مفهومی به نام تعدد تابعیت برای یک متوفی در چند زمان هم نداریم و اصلا هم عقلانی نیست چرا که همانگونه که پیشتر نوشتم. اگر بخواهیم؛سخنان شما و هم­اندیشان شما را سنجه سازیم. برای نمونه باید بگوییم. کسایی مروزی و یا ناصرخسرو مروزی ترکمنستانی اند.( از 1991تا کنون) تا پیش از آن  اهل شوروی بوده اند و چندی  نیز روس بوده اند. و تا قبل از 1277ق( سال اشغال مرو از سوی روسیه تزاری) ایرانی بوده­اند. و قس علی هذا. ( و یا همچنین است برای همه­ی این بزررگان.)

2- نوشته­اید:« افغانستان در زمان محمدشاه قاجار از ایران جدا نشد. از زمان احمدشاه درانی جدا شد. هم چنین بخارا در زمان ناصرالدین شاه جزء ایران نبود. قرنهاست که از ایران کنونی جدا شده است. یعنی در زمان هیچ یک از شاهان قاجاری، افغانستان کنونی جزئی از ایران به حساب نمی‌آمد.»

این سخن شما اگر درست هم باشد، باز هم سالبه به انتفاء موضوع است و من در پاسخ پیشین آن را پاسخ دادم. یعنی اگر بر فرض محال کشوری به نام افغانستان درست با همین ثغور و حدود از زمان احمدشاه درانی( سردار نادرشاه ) وجود داشته است یعنی  از سال ۱۷۴۷ تا کنون . باز هم این شمایید که مغالطه کرده­اید. چه اینکه این سخن  خود شما  ثابت می­کند که افغانستان دست کم تا سال مرگ نادر ۱۷۴۷ بخشی از خاک ایران بوده است. پس در انتساب کسانی که تا قبل از سال 1747 در افغانستان امروزی زیسته­‌اند،به ایران نباید تردیدی کرد.

3- نوشته­اید: «این که می‌گویید هرات تا 1274 خورشیدی جزو ایران بود هم درست نیست. هرات از سقوط افشاریه تا 1236 خورشیدی میان افغانستان و ایران دست به دست می‌شد. هر چند که  با دو پاسخ پیشین باز هم نیازی به  پاسخ نیست. اما باید بگویم،محمد شاه قاجار در سال 1264 ق درگذشت و ناصرالدین شاه به پادشاهی رسید. در سال 1268ق . امیر جدید هرات، صید محمدخان نسبت به پادشاه ایران اظهار فرمانبرداری کرد. انگلیسی­ها با فشار به میرزا آقاخان نوری صدراعظم ناصرالدین شاه  از وی خواستند تا دولت ایران متعهد شود که به هرات نظری ندارد، دولت ایران در سال 1269ه.ق متعهد شد تنها هنگامی که نیروهایی از قندهار به هرات حمله کنند از این شهر دفاع کند و سپاه بفرستد و دولت انگلیس هم متعهد شد تا در امور هرات دخالت نکند. اما دولت انگلستان به تعهدات خود پایبند نماند و دوست محمدخان حاکم قندهار که روابط نزدیکی با انگلیسی‌ها داشت را برای حمله به هرات تشویق کرد. دولت ایران نیز در صدد دفاع از هرات بر آمد و در سال 1272 ه.ق سپاهیانی به فرماندهی شاهزاده حسام­السلطنه به هرات گسیل داشت. حسام السلطنه هرات را محاصره کرد و  برکامه‌ی کارشکنی‌های انگلیسی‌ها توانست آنجا را فتح کند. دولت انگلستان حالت جنگ بین دو کشور را اعلام نمود-می­بینید اصلا درگیری بین ایران و افغانستان نیست- و ناوگان انگلیس به آب‌های ایران وارد شدند و جزیره خارک را تصرف کردند و بخشی از نیروهای انگلیس از بوشهر به سوی شیراز حرکت کرد و بخشی دیگر از نیروهای انگلیسی به خرمشهر وارد شد و اهواز را تصرف کردند. نیروهای نظامی دولت ایران در برابر اسلحه‌های جدید سربازان انگلیسی اعم از توپ و تفنگ نتوانستند مقاومت کنند. در این وضعیت ناصرالدین شاه  درخواست صلح کرد. اما درخواست‌های انگلیسیان مبنی بر تخلیه هرات و تعهد رسمی بر عدم دخالت در امور آن ایالت و اجازه افتتاح کنسولگری‌های انگلیس در شهرهای مهم ایران، مورد پذیرش ناصرالدین شاه قرار نگرفت. شاه برای برون رفت از این بحران از سفیر آمریکا در استانبول درخواست میانجی‌گری کرد که دولت آمریکا این امر را نپذیرفت سرانجام  با میانجیگری ناپلئون سوم، معاهده پاریس در 4 مارس1857م، مطابق با 7رجب1273ه.ق و برابر با 14اسفند1235خورشیدی مابین سفیر ایران در پاریس فرخ خان امین الملک و سفیر انگلیس در فرانسه لرد کاولی در پانزده فصل بسته شد. تنها دستورالعملی که از تهران از طرف آقاخان نوری به فرخ خان رسید این بود:« شما اختیار دارید در هر مسئله ای که مورد تقاضای انگلیسی ها است موافقت کنید مگر در دو مورد: یکی سلطنت ناصرالدین شاه و دیگری صدارت من»چرا که در اوان گفتگوی دو طرف  جهت دستیابی به صلح، انگلیسیها خواستار برکناری این صدراعظم روس مآب بودند. طی این عهدنامه که صلح بین دو دولت برقرار گردید انگلیسی­ها متعهد شدند قوایشان را در مدت کوتاهی از خاک ایران خارج سازند در مقابل دولت ایران با خروج نیروهایش از منطقه مورد مناقشه، از هرگونه حق حاکمیت بر هرات و افغانستان صرفنظر کرده و متعهد شد تا در منازعات با افغان­ها به دولت انگلیس بعنوان میانجیگر و قاضی رجوع نماید، دولت انگلیس هم تعهد داد تا از هر تشویشی از ناحیه افغانستان برای دولت ایران جلوگیری کرده و مناسبات ایران با افغان­ها، شان و حیثیت دولت ایران را رعایت نمایند. همچنین انگلیس حق داشت در هر نقطه از خاک ایران که صلاح دانست به ایجاد کنسولگری بپردازداینگونه ایران استقلال افغانستان را برسمیت شناخت و بدین شکل خاطر انگلیسی‌ها برای دفاع از هندوستان راحت شد. البته در نوشته‌ی من سال 1274خ  به اشتباه درج شده بود. هر چند که مالکیت معنوی ایران تا سال­ها بر این سرزمین اعمال می­شد،سری به دیریکنده­ی آستان قدس رضوی بزنید و ببنید وقفنامه‌های مردم هرات در زمان ناصرالدین شاه و محمدعلی شاه که در بالای آن عبارت « ممالک محروسه ایران» درج شده است. باز هم تاکید می­کنم، این درگیری میان ایران و انگلیس بود.

4-     نوشته­اید:« اما به راستی کی می‌رسد روزی که این بزرگان برای ما حلقه وصل و مایه همدلی و همراهی و همسویی باشند، نه محل تفرقه و جدال و چالش؟ به راستی کدام رویه برای زبان فارسی و همان فرهنگ و تمدن ایرانی که می‌گویید سودمندتر است؟ این که توان و انرژی ما صرف این چالشها شود و این که آن را صرف معرفی این مفاخر به جهان امروز بسازیم. معیاری که دارید البته ارزشمند است، یعنی زادگاه، با در نظر گرفتن سه پشت از نیاکان. ولی به راستی چه نیازی به این سجل و سوانح درآوردن است؟ چرا باید عرصه ادبیات و فرهنگ، ادارة ثبت احوال باشد؟ چرا یک فرهنگستان نباشد؟»

من هم با این سخن شما همداستانم، اما در بحث علمی نباید آرمان و احساس را دخالت داد. من هم هنوز هنگامی که نام بلخ، بخارا،سمرقند و هرات را می‌شنوم« خون در سر من جوش زند از شرف و فخر».من آروز دارم،روزی این پاره­های جدا شده از هم به پیوند آیند. نام آن سرزمین را می­توانیم افغانستان بگذاریم. چه خرده­ای است بر ما اگرچه من مشهدی و شمای هروی، اوغان و پشتو نیستیم. اما این قوم یکی از تیره­های آریایی­اند. یا نام این سرزمین را بگذاریم. آریانا،آریا،پارتیا یا هماگونه که یونانیان نامیدند این سرزمین را، پرشیا. و یا آذرپاتگان . این نام­ها همه بر آمده از نام یک تیره و یا یک تن آریایی است. هر چند می­اندیشم،همان نام کهن ایران ویچه( سرزمین آریایان) از همه نیکتر است.

من هم سال­ها پیش ازاین هنگامی که فارسی هروی آقای آصف فکرت را خواندم، تو گویی فارسی مشهدی را می­خواندم و از آن همه یکسانی نه همانندی به شگفت آمدم. جز چند واژه بیگانه( که از پشتو و هندی و یا روسی و انگلیسی که برخی از گویش کابل به گویش هرات راه یافته بود.)مابقی دقیقا واژه­هایی بودند که عینا در مشهد هم بکار می­رفتند. در پایان بیست واژه ماند که من نتوانستم آنها را در گویش مشهد بازیابی کنم. پدرم 7 واژه را به یاد آورد. به نزد پدر کلانم رفتم . او نیز 6 واژه از13تای باقیمانده را می­دانست. قول می­دهم اگر از پدرکلانم، مشهدی  کهن­سال­تری می­یافتم. شاید اصلا حتی یک واژه­ هم نمی­ماند.

اما می­دانم این­ به پیوند آمدن این پاره­ها نه تنها دیگر از دید سیاسی که رفته رفته از دید فرهنگی هم شدنی نیست.

که یکی از این عوامل هم بر می­گردد به رخت بربستن خردگرایی از میان ما خاور زمینیان و جایگزینی خشک­اندیشی و تعصب.و اندر گفته اینکه هم میهن فرهنگی من،جنگ اول به ز صلح آخر.

چند سال پیش کتابی به آلمانی دیدم. که از قضا درباره چند تن از مشاهیر آلمان بود. نویسنده در این کتاب نام یکی از شخصیت­ها را که تا پیش از برچیده شدن دیوار برلین در آلمان شرقی (و در شهر برلین شرقی) زاده شده بود. دقیقا ذکر کرده بود. و نویسنده آن را از مردم آلمان شرقی دانسته بود. یعنی او تا بدین اندازه دقیق و علمی عمل کرده بود، که حتی به کشیدن یک مرز مصنوعی آن هم نه در میان دو کشور، بلکه در میان یک شهر توجه کرده بود. حتی در این زمان که دو آلمان دیگر با هم متحد شده­اند. 

سخن پایانی اینکه همانگونه که ما از سروده های شما و استاد خلیلی (ره) به عنوان شاعران پارسی گو افغانستانی لذت می بریم. یابه همان ساخت مردم افغانستان از سروده های رهی معیری و اخوان ثالث،باید بدانیم که بهره وری فرهنگی را هیچگاه نباید با انگیزههای سیاسی درآمیزیم. باید بپذیریم که بر مبنای همان ملاکهای گفته شده این بزرگانی که نام بردم،ایرانی اند. هرچند که به دید من،مسلما مردم هرات و فرا و بلخ و نیشابور و توس،بیشتر از یک تهرانی،سرودههای مولوی و یا فردوسی را درمییابند. اما همانگونه که گفتم.بهره وری فرهنگی متفاوت است با دید علمی و سیاسی.  

پدرود. محسن رحیمی.6/5/1389.مشهد مقدس   

 

نظرات 18 + ارسال نظر
امیر چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ب.ظ

اینکه گفته اید باید عقلانی و منطقی تصمیم گرفت. صحبت خیلی خوبی بود.ملاکهایتان هم بهتر است.

امید پنج‌شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 ب.ظ

با خواندن دو مقاله شما از یک طرف خوشحال شدم که هنوز در این مملکت،کسانی هستند که به جای روایت و جهل و خرافه به علم و خرد و منطق رجوع میکنند. واز یک سو ناراحت شدم که آدمهایی چون شما باید دایره نشر نظرهایشان یک وبلاگ ساده باشد.و گمنامی . اما جاهلان و خرافه پرستان و نادانان دانشمندنما هر روز میلیونها صفحه روزنامه و ...را در کشور سیاه میکنند.مشهور

زیبا جمعه 8 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ

دستتون درد نکنه.خیلی خوب بود

آذین جمعه 8 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:02 ب.ظ http://bekhaan.persianblog.ir/

سلام امروز من هم به یاد پور توس بودم. جالب بود به بلاگم سری زدم و پیام شما رو دیدم. این نوشته ی اخیرتون رو خیلی پسندیدم.
این روزها به آواز پیری و معرکه گیری استاد شجریان که با لهجه ی شیرین مشهدی اجرا کردن زیاد گوش دادم گفتم یادیکنم تا شما هم اگر نشندید گوش بدید و محظوظ شوید.
سرافراز باشید

امیرحسین شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ب.ظ http://www.persianhistory.blogfa.com

با درود
تارنمای بسیار قابلی دارید اگر مایل به تبادل لینک هستید اطلاع دهید.

[ بدون نام ] شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:11 ب.ظ http://www.persianhistory.blogfa.com

با درود دوباره
من نیز شما را به پیوندها افزودم.

آرش یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ http://www.shahnamepazhoohi.blogfa.com

درود بر جناب رحیمی عزیز
مرز های سیاسی و فرهنگی با هم تفاوت دارد وشما در گفته هایتان به آن اشاره کرده اید.پیروز باشید.

سرای دانای توس یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ب.ظ

درود بر شما

اسوار ساسانی یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:02 ب.ظ http://sasanidsoldier.blogfa.com

درود بی پایان بر شما هم میهن بزرگوار.
دیدگاهی که درباره لر ها و بختیاری ها دادید بسیار ارزمشند بود.
خوشنود میشوم که پیوندی یکدیگر باشیم.
در پناه یزدان پاک باشید
پاینده ایرانزمین ورجاوند

عسل یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ http://prsadab.blogveb.com

سلام و درود بر فرزند آریایی...
سپاس از مطلب بسیار ارزشمند تان در ضمن با نظرتان در مورد کهن بودن نژاد لر کاملا موافق هستم البته به روایت تاریخ...
....
خوشحال می شم حوالی ما سری بزنید عزیز....اجازه لینک می دهید عزیز؟؟؟

امید دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ق.ظ http://omidataeifard.blogspot.com

گنجینه ی فرهنگ ایران:
omidataeifard.blogspot.com
پیامبر آریایی (ریشه های ایرانی *در کیشهای جهانی)
*پادشاهی (در استوره و تاریخ ایران)
*آفرینش خدایان (راز داستانهای اوستایی)
*نبرد خدایان (جنگهای کیهانی در نوشته های کهن ایرانی)
*افسون فریدون (از پایداری تا پیروزی ایرانیان بر زهاکیان)
*قبله زرتشت (داستانهایی درباره سپیتمان و مزدک و حافظ)
*ایران بزرگ (جغرافیای استوره ای و تاریخی مرزها و مردمان ایرانی)
*منم کورش شاه جهان (نوشتارهای تاریخی درباره شهریار هخامنشی)
*منم فردوسی شاه شاعران (جهانبینی و اندرزهای پیر توس)
دیباچه شاهنامه (ویرایش و گزارش)
*شگفتیهای باستانی ایران (بناها، دستاوردها، فناوریها و...)
مرز مزدایی (مجموعه مقالات امید عطایی فرد)
برای دریافت کتابها : 66965107 021+ 66463430

مهرمیهن دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ق.ظ http://mehremihan.com

با درود و خسته نباشید .
پیوند تارنگار شما در بخش پیوندهای تارنمای مهرمیهن جای گرفت . از شما نیز خواستاریم که پیوند ما را با نام : رسانه تاریخ و فرهنگ ایرانیان : به تارنگار خویش بیافزایید . امید بدانکه در آینده همکاری بیشتری را داشته باشیم .

پاینده باشید .
مهدی زیدآبادی نژاد

محمدکاظم کاظمی دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 ب.ظ

سلام بر شما. با همه تفصیل عالمانه‌ای که دادید، گره اصلی به پندار من باز نشد و آن این که دوستان ایرانی در مقام عمل، این مفاخر را به ایران کنونی نسبت می‌دهند و دیگر نمی‌‌گویند که منظور از این ایران، آن ایران قدیم است. این شیوه، لاجرم آنانی را که از سوابق تاریخی خبر ندارند، بدین باور می‌رساند که هر آنچه بوده است، در داخل همین مرزهای کنونی بوده است. من سر تفصیل در این سخنان را ندارم، چون باری دیگر در کتاب «همزبانی و بی‌زبانی» در این مورد به تفصیل گفته‌ام. و نیز سر آن را ندارم که این مفاخر را افغانستانی بنامم، چون به راستی در هنگام زندگی آنان کشوری به نام افغانستان وجود نداشته است. بحث من این است که به راستی ما و شما باید چه سلوکی برگزینیم که هم منصفانه باشد و هم تقویت‌کننده وفاق. به گمان من این شیوه شما در این مسیر نیست.

محمدکاظم کاظمی دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:19 ب.ظ

باز هم متأسفانه اطلاعاتی غیردقیق در نوشته‌تان هست که من در این لحظه هیچ فرصت و مجالی برای رسیدگی به همه را ندارم. فقط اشاره می‌کنم به این که «امیر دوست محمد خان» پادشاه وقت افغانستان را «حاکم قندهار» خوانده‌اید و جالب این که پایتخت افغانستان در آن زمان کابل بود نه قندهار. این شیوه‌ای که شما به کار می‌برید به گمانم بسیار از انصاف بدور است. چنین القا می‌کنید که گویا قندهار هم پاره‌ای از ایران بوده است و امیر دوست محمد خان، حاکم آن. به راستی چرا چنین می‌کنید اگر واقعاً به «بحث علمی» چنان که خود اشاره کرده‌اید، پایبند هستید.

آقای کاظمی در پاسخ شماره2 این سخن شما را پاسخ دادم؛ پس دوباره می نویسم؛این سخن شما اگر درست هم باشد، باز هم سالبه به انتفاء موضوع است ؛یعنی اگر بر فرض محال کشوری به نام افغانستان درست با همین ثغور و حدود از زمان احمدشاه درانی وجود داشته است یعنی از سال ۱۷۴۷ تا کنون . موضوعیتی در بحث ما ندارد؛ به دو دلیل 1- همه ی این دانشوران تا پیش از 1747م می زیسته اند2- هیچکدام قندهاری نیستند؛اگر بر فرض محال قندهار از روزگار باستان تا کنون استقلال داشته باشد. خواهشمندم کمی دقیقتر بخوانید.

ایران پور دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:19 ب.ظ http://zartousht.blogfa.com

روزگار نیک
..."هیچ نیازی نمی بینم که برای اثبات ان به نفی دیگران بپردازیم"...
این خلاصه داستان بیشترینه مسلمانانیست که در همین پست و دو پست پیشین کمر به نفی 123999 پیامبر پیشین پرداختند و اگر پاورقی های من رو پایین دیدگاهاشون بخونید من این جمله شما رو خطاب به اونها در یک عبارت خلاصه کردم:"خودبرتربینی"
سپاس

علی حسینی سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:25 ق.ظ

آقای رحیمی
از مقالهء تان استفاده کردم ولی از لحن تان خوشم نیامد. من و ما افغانستانی ها هنوز که هنوز است ازین ادای خود بزرگ بینی دوستان ایرانی رنج میبریم حتی آنهایی که ادای فرهنگی بودن را هم دارند. شما چه میدانید که کاظمی از قوانین حقوقی سررشته ندارند؟ مگر شما این صلاحیت را دارید که نثر کاظمی را که فن شریفش ویراستاری است اصلاح کنید و برای او ناخنک و قوس بگذارید؟ اندکی پیش تو گفتم غم دل ترسیدم/که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است.

آقای کاظمی درس خوانده ی مهندسی عمران است. طبق اذعان خودشان. و دیگر اینکه در این جستار تنها بحثی علمی- حقوقی شده است. و نه دنبال افتخارآفرینی و خودبرتربینی بودم و نه تحقیر قوم و ملتی.

محمدکاظم کاظمی سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ

گویا باید قدری واضح‌تر بنویسم. من کاری به آن دانشوران ندارم که قندهاری نبوده‌اند. می گویم شما به چه معیاری پادشاه وقت افغانستان را که بر افغانستان کنونی و حتی بخشهایی از پاکستان امروز سیطره داشته‌ است، با عنوان «حاکم قندهار» مطرح می‌کنید. این مثل این است که کسی مثلا فتحعلی شاه قاجار را حاکم شیراز (و نه آن هم تهران حتی) معرفی کند و ادعای بحث علمی هم داشته باشد. دیگر این که من مدعی افغانستانی بودن آن مشاهیر نشدم، چون اصلاً به این شیوه موافق نیستم. فقط می‌گویم که این کشور از فلان وقت وجود داشته است و شما اطلاع نادرست داده‌اید. حالا این مشاهیر را می‌توان افغانستانی دانست یا نه، من هیچ گاه چنین اظهار نظری نکردم، حتی در مورد خلیلی و دیگر متأخران. من به این مرزبندی مشاهیر آن هم بر پایه مرزهای سیاسی امروز که با مرزهای دیروز هم منطبق نیست، مخالفم و دلیل هم دارم که در اینجا قابل شرح نیست.

محمدکاظم کاظمی سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ

یک مرحله از یک بحث خوب این است که اطلاعات درست به دیگران بدهیم. آنگاه مرحله دوم این است که بر اساس آن اطلاعات نتیجه‌گیری منصفانه کنیم. انتقاد من بر مطالب شما بیشتر متوجه مرحله اول است. شما از مرحله اول به سلامت بگذرید و به حقایق تاریخی باور داشته باشید، در مرحله دوم می‌توان بحث را بر اساس آن حقایق پی گرفت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد