یکى نامه بود از گه باستان / فراوان بدو اندرون داستان
پراکنده در دست هر موبدى / از او بهرهیى برده هر بخردى
دلیر و بزرگ و خردمند و راد / یکى پهلوان بود دهقان نژاد
پژوهندهی روزگار نخست / گذشته سخنها، همه، باز جست
ز هر کشورى، موبدى سالخورد / بیاورد و این نامه را گرد کرد
بپرسیدشان از نژاد کیان / وز آن نامداران فرخ گوان
که گیتى به آغاز چون داشتند / که ایدون، به ما خوار بگذاشتند؟
چهگونه سرآمد به نیک اخترى / بر ایشان همه روز گند آورى؟
بگفتند پیشاش یکایک مهان / سخنهاى شاهان و گشت جهان
چو بشنید از ایشان، سپهبد، سخن / یکى نامور نامه افکند بن
اینها سخنانی که فردوسی بزرگ درباره ی این ایرانی نژاده در شاهنامه نوشته است،پیش از این که به سرگذشت او به خامه ی ابوالفضل خطیبی بپردازیم؛ این را هم بگویم که داستان ساختگی ضامن شدن امام رضا(ع)برای آهویی هم از روایت صدوق درباره ی عبدالرزاق سرچشمه می گیرد: شیخ صدوق که یک سال پس از مرگ ابو منصور ( 352 ق ) به خراسان و توس سفر کرده از قول معمّرینِ محل وثوق توس حکایاتى درباره ارادت آن امیرنژاده به مشهد على بن موسى الرضا علیه السلام نقل کرده است که نشان مى دهد ابو منصور از زمره ارادتمندان حضرت رضا علیه السلام و حامى زائران حرم ایشان بوده است. شیخ صدوق از قول امیر ابومنصور نوشته است:
« من در جوانى اعتقادى به حرم و مشهد حضرت رضا علیه السلام نداشتم و گاه مزاحم زایران آن حرم مى شدم تا این که روزى به هنگام شکار، آهویى را دنبال کردم و آن حیوان به دیوار حرم پناه برد. یوزى که در پى آهو دوانده بودم چون به کنار دیوار رسید از تعقیب آهو باز ایستاد تا این که حیوانک به درون روضه حضرت رفت اما چون به درون حرم رفتم اثرى از آن نیافتم. از آن روز با خداى خود عهد بستم که زایران حضرت رضا علیه السلام را نیازارم و به آبادانى حرمش بپردازم. پس از آن هرگاه مشکلى برایم پیش مى آمد به زیارت حرم حضرت مى شتافتم و حاجت خویش را از او مى خواستم، چنان که فرزند پسرى خواستم و حاجتم برآورده شد
ظاهراً همین حکایت در قرون بعد داستان مشهور ضامن آهو را به وجود آورده که تا اکنون مورد قبول و احترام طیف وسیعى از ارادتمندان حضرت رضا علیه السلام مى باشد.(مهدوی دامغانی؛داستان ضامن آهو و گردآورنده شاهنامه ی منصور؛در یادنامه مدرس رضوی؛ص 730)
َبومَنْصور مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدُالرَّزّاقق(مقـ ذیحجة 350/ژانویة 962)،سپهسالار مشهور خراسان در دورة سامانی،حاکم طوس و نیز بانی شاهنامهای منثور،معروف به شاهنامة ابومنصوری.برابر نسب نامهای که در«مقدمة شاهنامة ابومنصوری»برای ابومنصور آوردهاند او به اسپهبدان دورة ساسانی و از آنجا به پادشاهان پیشدادی نسب میبرد(«مقدمة قدیم»،73-79).اما بیرونی ضمن گفتاری دربارة نسبسازیهای رایج،این سلسله نسب را ساختگی دانسته است(ص37-38).با اینهمه به گفتة فردوسی(مثلاً این مصراع:یکی پهلوان بود دهقاننژاد،1/21).ابومنصور از دهقانزادگان طوس بود و به خاندانهای کهن ایرانی تعلق داشت(نکـ:مینورسکی،263).آوردهاند که اجداد وی،کنارنگیان،از ایام خسروپرویز و نیز در دورة اسلامی که طوس به صلح گشوده شد،بر این شهر فرمان میراندند،تا اینکه در حدود میانة سدة 2ق حُمَیْدبن قحطبه از سرداران عباسی،حکومت این شهر را از آنان بگرفت،اما در سدة 4ق«به هنگام ابومنصور عبدالرزاق،طوس را بستدند و سزا به سزا رسید»(«مقدمة قدیم»،82-90؛نیز نکـ:ابناثیر،5/386).
آغاز حکومت ابومنصور بر طوس دانسته نیست.نخستین اشارة منابع تاریخی به او،مربوط به 320ق و به هنگام لشکرکشی ابوبکر محمد بن مظفر چغانی(نکـ:هـ د،آل محتاج)،سپهسالار خراسان به روزگار نصر بن احمد سامانی،برای سرکوب شورشی در هرات است.ابومنصور در این لشکرکشی درزمرة امرا بود(اسفزاری،1/385).از این پس تا 334ق اطلاعی از احوال او در دست نیست.اما این گفتة ثعالبی که ابوعلی دامغانی در جوانی به دبیری ابومنصور اشتغال داشت و آنگاه 50سال(از 332 تا 382ق)پیوسته متصدی امور دیوانی سامانیان بود.(4/143)،حاکی از آن است که وی پیش از آن در خراسان یا طوس منصب مهمی داشته است(نکـ:تقیزاده،83-84).از اشارات ابناثیر(8/461،470)چنین برمیآید که ابومنصور به احتمال بسیار،دست کم از 334ق از سوی ابوعلی محتاج سپهسالار و والی خراسان،بر طوس حکومت میکرده است(نکـ:تقیزاده،83).در همین سال ابوعلی چون برضد نوح بن نصر سامانی(حکـ:331-343ق)سر به شورش برداشت و در اوایل سال بعد برای مقابله با وی به مرو روی آورد،ابومنصور را به نیابت خود بر نیشابور گمارد.گفتهاند که او در این مقام به خوبی از شهر دفاع کرد،چنانکه در نبردی ابوالعباس فضل بن محمد،برادر این امیر چغانی را که به نیشابور تاخته بود،در هم شکست و او را به بخارا گریزاند(ابن اثیر،8/459-461).ابن اثیر در وقایع سال 336ق از او به عنوان حاکم طوس و توابع آن یاد کرده که برضد سامانیان سر به شورش برداشت و از آنجا به نیشابور درآمد،اما در پی حملة لشکر نوح به سرکردگی منصور بن قراتگین سپهسالار خراسان و وشمگیر زیاری،ابومنصور به جرجان عقب نشست و منصور بن قراتگین طوس را از دست رافع و احمد-برادران ابومنصور-ستاند و خانوادة او را اسیر کرد و به بخارا فرستاد(همو،8/470-471).
ابومنصور در این میان برای مقابله با سامانیان،به رکنالدولة دیلمی(نکـ:هـ د،آل بویه)که در ری و نواحی مرکزی ایران قدرت یافته بود،پیوست و در 337ق به ری نزد او شتافت و نواخت یافت(ابوعلی،2/117؛ابن اثیر،همانجا؛مرعشی،76).رکنالدوله نخست بر آن شد تا ابومنصور را برای مقابله با سامانیان به دامغان فرستد،اما چون مرزبان ابن محمد،سالار مسافریان و حاکم آذربایجان آهنگ تسخیر ری کرد،ابومنصور را با خود به پیکار مرزبان برد و چون او را شکست و اسیر کرد(337ق)،حکومت آذربایجان را به ابومنصور پاداش داد(ابوعلی،2/119؛ابناثیر،8/478-479).در این زمان خاندان مسافریان در آذربایجان بر سر قدرت به کشمکش برخاستند و به هیمن سبب ابومنصور به سهولت حکومت خود را بر این ولایت استوار ساخت(نکـ:ابوعلی،2/135)و حتی در همان سال در مراغه به نام خود سکّه زد(نکـ:واسمر،170؛قزوینی،7/59-60).از آن سوی دیسم بن ابراهیم کرد،والی پیشین آذربایجان-که به دست مسافریان به زندان افتاده بود-توسط وهسودان مسافری آزاد شد تا با کردان هوادار خود به مقابله با ابومنصور محمد برخیزد،اما دیسم نیز کاری از پیش نبرد و به سختی شکست خورد(ابوعلی،2/136؛ابناثیر،8/480).ابومنصور پس از این پیروزی،احمد بن عبدالله،وزیر دیسم را که پیش از جنگ به او پیوسته بود،به وزارت خود برگمارد.این امر موجب آزردگی کاتب ابومنصور که از خراسان با او آمده بود،شد و با سپاهی به نزد دیسم گریخت.گفتهاند ابومنصور بدین سبب سخت اندوهگین شد و از فرمانروایی آذربایجان دل برکند و پس از یک سال حکومت،در 3338ق به روی رفت(ابوعلی،2/148؛نیز نکـ:کسروی،79).او از ری نامهای همراه با هدایای گرانبها نزد نوح سامانی فرستاد و از اعمال گذشتة خود عذر خواست و با نظر مساعد امیز سامانی سال بعد به طوس بازگشت(ابناثیر،همانجا).دانسته نیست که ابومنصور از این پس در طوس یا خراسان چه مقامی داشته است؛شاید به پشتیبانی ابوعلی محتاج که پیشتر با امیرسامانی طریق صلح پیموده و از 340ق باردیگر سپهسالاری خراسان یافته بود،بر طوس حکومت میکرد.در 342ق که ابوعلی محتاج از سوی نوح به یاری وشمگیر زیاری،به مقابله با رکنالدوله اعزام شد و به صلح با وی تن در داد.ابومنصور که با هر دو طرف روابط دوستانه داشت،مشاور ابوعلی در انتخاب سفیری بود که به سوی رکنالدوله اعزام شد(ابناثیر،8/504).
از این عبارت«مقدمة شاهنامة ابومنصوری»که ابومنصور«با دستگاهی تمام از پادشاهی و ساز مهتران»به گردآوری روایات کهن ایرانی فرمان داد و این کار در 346ق به انجام رسید(«مقدمة قدیم»،33-36)،چنین برمیآید که او دست کم در این حوالی این سال در طوس فرمان میرانده است.در 347ق چون ابوالحسن سیمجور(هـ م)والی هرات از سوی امیر عبدالملک بن نوح سامانی به سپهسالاری خراسان منصوب شد،ابومنصور حکومت هرات یافت.اما حکومت او دیری نپایید و ظاهرا سال بعد بار دیگر روانة طوس شد(قس:اسفزاری،1/386؛فصیح،2/67-68).
در جمادیالاخر 349 امیر عبدالملک سامانی،ابوالحسن سیمجور را از سپهسالاری خراسان عزل کرد و این مقام را به ابومنصور واگذارد.به گفتة گردیزی،ابومنصور«ولایت مادونالنهر(آمودریا)نیکو ضبط کرد و رسمهای نیکو نهاد…»(ص353)و چون رکنالدولة دیلمی در این سال به جرجان درآمد،حسن بن فیروزان و ابومنصور با او ملاقات کردند و امیر دیلمی مالی هنگفت به آنان بخشید(ابناثیر،8/533).شاید این واقعه یکی از دلیلهای امیر سامانی در عزل ابومنصور(20ذیحجة349)و انتصاب آلبتگین به سپهسالاری خراسان به شمار آید(گردیزی،353-354؛مینورسکی،264).امیر سامانی خواست با این انتصاب او را که اقتدار یافته بود،از دربار خود دور کند و هم از او بر ضد ابومنصور که یک بار نیز بر سامانیان عصیان کرده بود و پیوندهای استواری با خراسانیان و نفوذی برآنان داشت،استفاده کند(نکـ:بار تولد،1/533)،اما مرگ نابهنگام عبدالملک در 350ق سبب شد تا آلب تگین به جای خراسان متوجه بخارا شود.در حالی که امرای سامانی در شوال همین سال،ابوصالح منصور بن نوح،برادر عبدالملک را به امارت برداشتند،آلب تگین که به گفتة منهاج سراج(1/211)طرفدار جانشینی پسر عبدالملک بود،کس نزد ابومنصور فرستاد و او را به نیابت خود در خراسان گمارد و خواست آهنگ بخارا کند؛اما هنوز سفیر وی نزد ابومنصور به سر میبرد که وی از بخارا به جای آلبتگین فرمان سپهسالاری خراسان یافت و مأمور نبرد با و شد.پس به تعقیب آلبتگین پرداخت و در حوالی طوس ینه و خرگاهش را غارت کرد و او را به بلخ گریزاند(گردیزی،355-356).نرشخی بر آن است که چون منصور بن نوح بر تخت نشست،ابومنصور را مأمور کرد تا به مقابله با آلبتگین بپردازد(ص135).
با اینهمه ابومنصور محمد بن عبدالرزاق که هوشمندانه دریافته بود«آن شغل]سپهسالاری خراسان[بدو نگذارند و او را صرف کنند»،به زودی در خراسان آشکارا سر به شورش برداشت.پس به مرو درآمد و به سپاهیان خود اجازة غارت داد.سپس به نسا و باورد روی آورد و دیلمیان را به تسخیر گرگان فراخواند،اما شورش ابومنصور این بار نیز ناکام ماند،چه وشمگیر زیاری،متحد سامانیان،طبیب ابومنصور را به مال بفریفت تا وی را با زهر مسموم کند.ابومنصور که بر اثر زهر ناتوان و بیمار شده بود،در خبوشان در پیکار با ابوالحسن سیمجور که از سوی امیر سامانی در مقام سپهسالاری خراسان به مقابله با وی گسیل شده بود،کاری از پیش نبرد و لشکرش منهزم شد.خود او نیز سرانجام در حالی که از یارانش جدا مانده بود،به دست غلامی سقلابی از سپاه احمد ابن منصور قراتگین به قتل رسید(گردیزی،356-357).
براساس تنها روایت خواجه نظام الملک دربارة علت و چگونگی قتل ابومنصور،او ظاهراً در اواخر عمر به مذهب اسماعیلی(باطنی)درآمده بود،از این رو آلبتگین از نیشابور آهنگ بخارا کرد تا منصور بن نوح را از گرویدن امرای دولت سامانی،از جمله ابومنصور محمد بن عبدالرزاق به مذهب باطنی آگاه سازد،اما برخی از دولتمردان دیگر که خود اسماعیلی بودند،آلبتگین را نزد منصور بن نوح عاصی مینمایاندند و امیر سامانی سپاهی به مقابله با وی گسیل کرد تا مانع عبور او از آمودریا شوند.با اینهمه منصور بن نوح به زودی به قلع و قمع اسماعیلیان فرمان داد و به همین منظور ابوالحسن سیمجور و وشمگیر زیاری را به مقابله با ابومنصور محمد بن عبدالرزاق به طوس روانه کرد.وشمگیر در نبردی وی را شکست داد و سرش را برداشت و به بخارا فرستاد(ص300-301،304-305).گرچه این گزارش خواجه نظام الملک اسماعیلی ستیز-که بیشتر به رنگ مذهبی این رویداد توجه دارد-با منابع دیگر متفاوت است،ولی قراین دیگری نیز گرایش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق را به مذهب اسماعیلی تا حدی تأیید میکند:نخست آنکه خطبة«مقدمة شاهنامة ابومنصوری»(«مقدمة قدیم»،30)حاکی از گرایش وی به تشیع است.از سوی دیگر کیش اسماعیلی در عصر سامانی در میان دولتمردان،ایرانیان و دهقانان ایرانی رواج داشت و برخی از افراد مشهور وابسته به دودمان ابومنصور نیز بر این طریق بودند،مانند حسین بن علی مروزی،سردار برجستة سامانی که براساس«مقدمة شاهنامة ابومنصوری»(همان،89)از خاندان کنارنگیان و وابسته به دودمان ابومنصور بود و به روزگار نصر ابن احمد(حکـ301-331ق)بدین مذهب درآمد(بغدادی،170).همچنین امیرک طوسی،متحد ابوعلی سیمجور،سپهسالار عاصی سامانی،از امرای تارودی(تارود،ظاهراً ناحیهای است بین طوس و کلات،نکـ:خالقی،1/357-358،یادداشتها،شمـ15)که به احتمال بسیار نسب به خاندان عبدالرزاق میبرد،بر مذهب اسماعیلی بود(بغدادی،172؛نیز نکـ:خالقی،1/344 به بعد).از اینها گذشته،ابومنصور محمد بن عبدالرزاق که اندیشة استقلال در سر میپروراند،شاید بر آن بود تا با پذیرفتن کیش اسماعیلی،از نظر مذهب نیز خود را از دربار بخارا و خلافت عباسی متمایز سازد.
گردیزی(ص353)،ابومنصور را به دادگری ستوده است و نیز میگوید:او«مردی پاکیزه بود و رسمدان و نیکوعشرت».وی که با خراسانیان بومی پیوندهای استوار داشت،ظاهراً آخرین امارت جوی قدرتمند ایرانی در خراسان بود که درمیان دو سلسلة ایرانی رقیب،سامانیان در شرق و آلبویه در غرب،برای استقلال سخت تلاش کرد.با قدرت یافتن ترکان در دربار سامانی،امیران این دودمان به خوبی از جنگاوری سرداران ترک چون منصور بن قراتگین،ابوالحسن سیمجور و آلبتگین بر ضد ابومنصور محمد بن عبدالرزاق درخراسان بهره بردند.سرانجام جانشینان آلبتگین حدود نیمقرن بعد با تأسیس دولت غزنوی به حیات و استقلال سلسلههای ایرانی در شرق و شمال شرقی ایران پایان دادند.به هر روی ابومنصور نمایندة شاخص و برجستة دورهای است که مینورسکی بر آن«میان پردة ایرانی1»نام نهاده است:دورة بین پایان استیلای عربها و آغاز حکومت ترکان(ص264).
دورة سامانیان دورة احیا و شکوفایی فرهنگ و زبان پارسی بود و دهقانان و بازماندگان خاندانهای کهن ایرانی در این کار سهم فراوان داشتند و از آن میان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق درتاریخ ادبیات ایران شهرت بسزایی یافته است.چه در طوس به وزیر خود،ابومنصور معمری فرمان داد تا اخبار و روایات باستانی ایران را گرد آورد.سرانجام در 346ق تدوین یکی از بزرگترین ومهمترین شاهنامههای منثور به همت ابومنصور به انجام رسید و به شاهنامة ابومنصوری شهرت یافت که اینک تنها مقدمة آن که«مقدمة قدیم شاهنامه»نیز نامیده میشود،برجای مانده است(نکـ:«مقدمة قدیم»،30به بعد؛نیز نکـ:بیرونی،116).در این مقدمه آمده است که ابومنصور بدین سبب به تدوین شاهنامه فرمان داد که میخواست یادگاری از خود برجای گذارد(ص33).گرچه این اقدام نشان از دلبستگی او به فرهنگ ایرانی دارد،ولی نمیتوان این احتمال را از نظر دور داشت که او نیز همانند دیگر امارت جویان ایرانی آن روزگار چون احمد بن سهل(هـ م)،بر آن بود تا از این امر در جهت تحکیم داعیة شهریاری خود بهرهبرداری کند.در«مقدمه جدید شاهنامه»(مقدمة بایسنقری)نیز از این اقدام ابومنصور سخن رفته است،اما با خطاهای شگفتی همچون معاصر دانستن ابومنصور و یعقوب لیث صفاری(ص7؛نیز نکـ:صفا،102).
شاهنامة ابومنصوری به زودی چندان اهمیت و رواج یافت که نخست دقیقی شاعر به نظم آن پرداخت،اما ناتمام ماند و همان مهمترین منبعی شد که فردوسی براساس آن شاهنامة خود را پدید آورد(نکـ:تقیزاده،89-90).فردوسی نیز در آغاز شاهنامه،بیآنکه نامی از ابومنصور و شاهنامة او برده باشد،از این اقدام وی سخن رانده و او را بسیار ستوده است(1/21)که با متن مقدمة برجای مانده از شاهنامة ابومنصوری منطبق است.فردوسی در ادامة همین ابیات به جوانی«از گوهر پهلوان»اشاره دارد که او را به سرودن شاهنامه تشویق کرده،ولی اکنون دیگر نشانی از او نمییابد(1/23-24)،این جوان به احتمال بسیار منصور(یا ابومنصور)پسر محمد بن عبدالرزاق بوده که به گفتة گردیزی در 377ق به حسامالدوله تاش،سپهسالار شورشی سامانیان پیوست و پس از شکست وی،به اسارت ابوالحسن سیمجور درآمد و به بخارا فرستاده شد(ص366-367؛نیز نکـ:خالقی،1/335 به بعد).
سلام
اگر شما یکی از مشترکین ایرانسل هستید میتونید شارژ خودتون رو از سایت ما تهیه کنید. شارژهای همراه اول و تالیا نیز موجود هست.شارژ تالیا 500 الی 400 تومان و همراه اول 150 تا 200 تومان ارزانتر از مغازه هاست.
www.mycharger.ir