پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

وقتی یک مارکسیست ...

در 13 بهمن ماه سال 1298 ه. ش، در دهستان فریمان مشهد، در خانواده‏ای از اهل علم و تقوا کودکی دیده به جهان گشود که نامش را «مرتضی‏» نهادند تا این نام حکایت از روش پسندیده و شیوه ی پسنده ای او در زندگی داشته باشد و بدین ترتیب بود که زندگی «استاد مرتضی مطهری‏» آغاز شد.

در سنین کودکی به مکتب خانه رفته و به فراگیری قرآن و دیگر تعلیمات ابتدایی پرداخت. نقل می‏کنند که در سن 5 سالگی، علاقه زیادی به رفتن به مکتب خانه از خود نشان می‏داد. در یک شب مهتابی، نزدیک صبح، به خیال این که صبح شده است، دفتر و کتاب خود را بر داشت و به سوی مکتب خانه روان شد و چون مکتب خانه بسته بود، پشت در آن به خواب رفت. صبح زود پدر و مادر، پس از پیگیری فراوان، سرانجام او را خوابیده، در پشت در مکتب خانه می‏یابند.

در سن حدود 12 سالگی، شور و عشق و علاقه به تحصیل علوم دینی در وجودش شعله می‏کشد.

در سن سیزده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و تحصیل مقدمات علوم دینی را آغاز می‏کند. مقدمات عربی، فقهی، اصولی و منطقی را تنها از آن جهت می‏آموزد که اینها بتوانند او را آماده بررسی سخن فیلسوفان بزرگ بنمایند. لذا مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی، مدرس فلسفه الهی حوزه مشهد در میان آن همه علما و مدرسین حوزه، تنها کسی است که استاد مطهری را شیفته خود کرده و دل از دست او ربوده بود، و شاید جاذبه معنوی او و آرزوی حاضر شدن در درس وی بزرگترین مشوق و محرک او در طی کردن هر چه سریعتر علوم مقدماتی بوده است.

احسان طبری، ایدئولوگ حزب توده، که در اواخر عمر خود، مارکسیسم را مردود اعلام کرد و به اسلام روی آورد، در مصاحبه‏ای این تغییر ایدئولوژی خود را نتیجه مطالعه آثار استاد مطهری خصوصا کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بیان کرد.

استاد مطهری پس از حدود چهار سال تحصیل در حوزه علمیه مشهد، در سال 1315 شمسی، عازم حوزه علمیه قم گردید.

در طی 15 سال اقامت در حوزه علمیه قم و کسب فیض از محضر اساتید بزرگ، براندوخته علمی و معنوی خود افزود و تحصیلات خود را در علوم و فنون مختلف اسلامی ارتقأ بخشید. اما پس از گذشت پانزده سال زعمای حوزه علمیه قم او را از حوزه ی قم بیروون کردند. 

در سال 1331، پس از طرد از حوزه ی علمیه قم، استاد مطهری به تهران مهاجرت نموده، فصل پرفراز و نشیب دیگری از زندگی خود را آغاز نمود. فعالیت علمی ایشان از همین سال آغاز گردید. ایشان ابتدا به تدریس در مدرسه سپهسالار (مدرسه شهید مطهری کنونی) و مدرسه مروی پرداخت و تدریس وی در مدرسه مروی تا سه سال قبل از شهادتش ادامه داشت. استاد شهید از سال 1334، فعالیت علمی خود را در دانشکده الهیات و معارف اسلامی شروع نموده و کار تعلیم و تدریس را در آنجا به مدت بیست و دو سال ادامه داد.

اساتید

از عوامل مهم تکوین شخصیت‏شهید مطهری، برخورداری ایشان از اساتید مبرز و عالی می‏باشد. وی از شاگردان برجسته آیت‏الله بروجردی در فقه و اصول محسوب می‏شد و حتی قبل از مهاجرت آیت‏الله بروجردی (از بروجرد به قم)، چون ایشان را شخصیتی فرزانه یافته بود، تابستانها به بروجرد می‏رفت و از محضر ایشان بهره می‏برد.

هم چنین استاد مطهری دوازده سال تلمذ نزد امام خمینی (ره) را در تکوین شخصیت‏خود بسیار مؤثر می‏دانست. تلمذ ایشان نزد علامه طباطبایی نیز در تکوین شخصیت علمی و روحی ایشان تاثیر اساسی داشت.‌گر چه مدت تحصیل رسمی استاد نزد علامه حدود سه سال بوده است، ولی رابطه ایشان با مرحوم علامه تا زمان شهادت برقرار بوده و استاد شهید تا پایان عمر از مرحوم علامه بهره می‏برده‏اند.

یکی از فرازهای حساس این دوران که در تکوین شخصیت روحی استاد، تاثیر به سزایی داشته است، آشنایی با عالم ربانی مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی (قدس‏سره) بود که در سال 1320، در اصفهان رخ داد.

از حوادث مهم سال 1350، در زندگانی استاد مطهری، آغاز ارتباط عرفانی ایشان با آیت‏الله سید محمد حسین تهرانی است. استاد علیرغم آن که از نظر سن 10 سال از آیت‏الله تهرانی بزرگتر بودند، ایشان را به عنوان پیر طریقت و مربی نفس می‏شناختند و برای خودسازی از ایشان مدد می‏گرفتند و این ارتباط تا زمان شهادت استاد ادامه داشت. بدین ترتیب، بعد دیگری از شخصیت استاد که همانا عرفان عملی و سیر و سلوک می‏باشد، آشکار می‏شود.

استاد مطهری اساتید دیگری نیز داشته‏اند، که از آن جمله مرحوم آیت‏الله‏سید محمد محقق داماد و مرحوم آیت‏الله حجت تبریزی می‏باشند.

آثار

استاد، مقدمه و پاورقی جلد اول «اصول فلسفه‏» را در سال 1332 و شرح جلد دوم آن را نیز در سال بعد به پایان رساند. با این که بیش از 37 سال از تالیف این کتاب می‏گذرد، گردش ایام از طراوت بیان و استحکام منطقی آن چیزی نکاسته است. جلد سوم این کتاب نیز در سالهای بعد، از چاپ خارج شد. تاثیر این کتاب در خنثی کردن تبلیغات مارکسیستی حزب توده در آن زمان و به طور کلی، تاثیر آن در نجات مبارزان از افکار مادی تا پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن، بر کسی پوشیده نیست.

احسان طبری، ایدئولوگ حزب توده، که در اواخر عمر خود، مارکسیسم را مردود اعلام کرد و به اسلام روی آورد، در مصاحبه‏ای این تغییر ایدئولوژی خود را نتیجه مطالعه آثار استاد مطهری خصوصا کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بیان کرد.

کتاب داستان راستان نیز محصولی از تلاشهای استاد در این سالهاست. این کتاب در سال 1339 از چاپ خارج شد و در سال 1344 از سوی کمیسیون ملی یونسکو در ایران، برنده جایزه یونسکو گردید.

در سال 1345، مقالاتی در مجله «زن روز» آن زمان بر ضد حقوق زن در اسلام منتشر شد که عواطف مردم متدین را جریحه دار و بسیاری از خوانندگان خود را به اسلام بدبین ساخته بود. استاد شهید مقالاتی در پاسخ به آن مقالات نگاشتند و در همان مجله، در مقابل آن مقالات به چاپ رسید که البته انعکاس خوبی نیز داشت و موجب افزایش تیراژ آن مجله گردید. بعدها آن مقالات به صورت کتاب «نظام حقوق زن در اسلام‏» درآمد.

هسته اصلی برخی از کتابهای استاد شهید مانند «عدل الهی‏»، «خدمات متقابل اسلام و ایران‏»، «جاذبه و دافعه علی (علیه‏السلام)» سخنرانی‏هایی است که در حسینیه ارشاد ایراد شده است. هم چنین بخش اعظم کتاب «حماسه حسینی‏» و کتاب «گفتارهای معنوی‏» متن سخنرانیهای استاد در این مؤسسه است که بعد از شهادت ایشان به چاپ رسیده است. کتابهای «علل گرایش به مادیگری‏»، «امدادهای غیبی در زندگی بشر»، «انسان کامل‏» و «سیری در نهج‏البلاغه‏» نیز در اصل سخنرانیهای ایشان در مجامع مختلف بوده‏اند.

از حوادث مهم سال 1350، در زندگانی استاد مطهری، آغاز ارتباط عرفانی ایشان با آیت‏الله سید محمد حسین تهرانی است. استاد علیرغم آن که از نظر سن 10 سال از آیت‏الله تهرانی بزرگتر بودند، ایشان را به عنوان پیر طریقت و مربی نفس می‏شناختند و برای خودسازی از ایشان مدد می‏گرفتند و این ارتباط تا زمان شهادت استاد ادامه داشت. بدین ترتیب، بعد دیگری از شخصیت استاد که همانا عرفان عملی و سیر و سلوک می‏باشد، آشکار می‏شود.

کتاب «انسان و سرنوشت‏» محصول درسهای ایدئولوژیک استاد در هیئت‏های مؤتلفه اسلامی است که در هدایت مبارزه در صراط مستقیم اسلام و دفع شبهات در زمینه سرنوشت و قضا و قدر تاثیر زیادی داشته و مقدمه آن تحت عنوان «عظمت و انحطاط مسلمین‏» بسیار پربار و راهگشا و دارای بار اجتماعی و سیاسی است. کتاب «مقدمه‏ای بر جهان‏بینی اسلامی‏» که شامل 6 جلد است مقارن اوجگیری نهضت‏به رشته تحریر در آمده و در آن بسیاری از لغزشگاه‏های فکری روشنفکران مسلمان نشان داده شده است.

کتاب «نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر» نیز محصول دوره اوجگیری نهضت اسلامی است و در ایام فاجعه هفدهم شهریور57 انتشار یافت.

تحلیل همه آثار قلمی و زبانی استاد، فرصت زیادی می‏خواهد. همین مقدار برای این مقاله کافی به نظر می‏رسد. مهم این است که این گونه تلاشها را هرگز نباید نادیده گرفت.*

ادامه دارد...

پی نوشت:

 *برگرفته از کتاب «سیری در زندگان استاد مطهری‏»


استاد مرتضی مطهری

در روز 13 بهمن 1298 خ،در روستای فریمان مشهد، خداوند به حاج شیخ محمد حسین مطهری و همسرش فرزندی هدیه کرد (1) که مرتضی نامیده شد و برای آن خانواده پاک، بهاران را به ارمغان آورد.

مرتضی کم کم دوران کودکی را پشت سر گذاشت. او که علاقه عجیبی به حقیقت و معنویت داشت با شور و شوق فراوان، نزد پدر شروع به آموزش ‍ کرد و عاقبت این اشتیاق، وی را به مکتب کشاند و به دیدار گلهای آن بوستان رساند.

بوی خوش گلستان

او در دوازده سالگی عطر روح بخش گلستان بزرگ حوزه علمیه مشهد را احساس کرد و عاشقانه به آنجا روی کرد (2) و چنان پرتلاش و منظم به تحصیل مشغول شد که باعث شگفتی اهل بصیرت گردید.

رفته رفته افکاری بلند و سؤالهایی سرنوشت ساز برایش آشکار شد جهان آفریده کیست؟ خدا چگونه صفاتی دارد؟ انسان برای چه آفریده شده است؟ و... این پرسشها همه فکر او را به خود مشغول ساخته بود. در آن زمان مرتضی آرزو می‌کرد که روزی بتواند در درس میرزا مهدی شهیدی رضوی - مدرس فلسفه الهی - حاضر شود، اما این آرزو برآورده نشد و آن استاد در سال 1355 قمری درگذشت.(3)

سرانجام مرتضی در سال 1316 شمسی در زمانی که حکومت سیاه رضاخان بیداد می‌کرد. ظلمت همه جا را فراگرفته بود، به دنبال نور و فضیلت، همه جا را فراگرفته بود، به دنبال نور و فضیلت راهی حوزه علمیه قم شد تا روح تشنه‌اش را از کوثر قرآن و زمزم عترت سیراب کند.(4)

مطهری به دنبال یافتن گنج علم و فضیلت، با شور و علاقه‌ای وصف نشدنی، به تلاش و فعالیت پرداخت. پشتکار و کثرت مطالعه او همه اهل علم را در مدرسه فیضیه شگفت زده کرد.(5)

او آرام و قرار نداشت، منتظر و تشنه به دنبال گمشده‌ای بود در این هنگام ستاره‌ای بدرخشید و او را به مقصود رساند. حضرت امام خمینی - الگوی علم و تقوا - درس اخلاق تشکیل داد و به نور افشانی و انسان سازی پرداخت. 

مطهری به زیارت آن استاد بزرگ نایل آمد و از سرچشمه زلال او سیراب شد. (6) این درس در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم علمی آن. درس "یافتن " و "رسیدن " بود نه فقط "دانستن " و "آموختن ".

مرتضی از سویی، غرق در مطالعه و تحصیل و تدریس و از سویی دیگر یکی از مهم‌ترین کارهایش و بلکه عالی‌ترین و مهم‌ترین کارهایش و بلکه عالی‌ترین و مهم‌ترین فعالیتش، راز و نیاز و مناجات نیمه شب و اشک سحری بود. او شیرینی و لذتی از این کار مبارک و سعادت آفرین، احساس ‍ می‌کرد که شب تیره زندگیش را تبدیل به روز روشن می‌نمود.

دانش اندوزی

مطهری با دقت، سرعت، نظم و تلاشی ستودنی به آموختن علوم اسلامی مشغول شد او نزد آیة الله صدوقی، کتاب "مطول " را فراگرفت و در محضر آیة الله مرعشی نجفی، "شرح لمعه " را بیاموخت. او همچنین از استادانی بزرگ مانند آیات سید صدرالدین صدر، سید محمد رضا گلپایگانی، سید احمد خوانساری، سید محمد تقی خوانساری، سید محمد حجت، سید محمد محقق یزدی - معروف به داماد - انگجی و میرزا مهدی آشتیانی - که سلام خدا بر همگی آنان - در علوم گوناگون بهره مند شد.

دیدار با عالم ربانی حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی، مرتضی را وارد دنیایی جدید و شگفت انگیز کرد. حاج میرزا علی آقا با نهج البلاغه می‌زیست، با آن تنفس می‌کرد و روحش با این کتاب همدم و جمله‌های گرانقدر آن، ورد زبانش بود. و مهم‌تر آنکه به هر آنچه می‌دانست عمل می‌کرد. راستی که مرد حقیقت و معنویت بود.(7)

مطهری، تحصیل رسمی علوم عقلی و فلسفی را در سال 1323 شمسی آغاز کرد. (8) او بحث حکمت از "شرح منظومه " حکیم سبزواری و مبحث نفس از "اسفار اربعه " صدرالمتألهین شیرازی را در محضر حضرت امام خمینی آموخت.(9)

وی بعد از ورود آیة الله بروجردی به قم، در درس فقه و اصول ایشان شرکت کرد (10) و از بحثهای مجتهد پرور آن عالم ربانی بهره مند شد. او پیش از رسیدن به مرحله اجتهاد، از آیة الله بروجردی تقلید می‌کرد.(11)

مطهری، درس اصول فقه را از "مباحث عقلیه " به طور خصوصی از حضرت امام خمینی فرا گرفت (12) و راز و رمز اجتهاد را از آن حکیم الهی و فقیه وارسته بیاموخت.

در سال 1329 ش. استاد مطهری در محضر درس استاد علامه سید محمد حسین طباطبایی حاضر شد و مبحث "الهیات " از کتاب "شفا" (تألیف ابوعلی سینا) را از آن حکیم بزرگ بیاموخت.(13)

علامه طباطبایی، درس دیگری - غیر از الهیات شفا - در فلسفه شروع کرده بود که در شبهای پنجشنبه و جمعه تشکیل می‌شد. این درس خصوصی بود و در آن جمعی از فاضلان حوزه علمیه قم، از جمله آیة الله دکتر بهشتی، امام موسی صدر، استاد مطهری، دکتر احمد احمدی و... شرکت می‌کردند (14) ثمره مبارک این مجمع علمی بزرگ، شاهکاری جهانی در کلام و فلسفه است به نام کتاب "اصول فلسفه و روش رئالیسم ". سهم مطهری در آفرینش این اثر پربار و ماندگار، اگر بیشتر از علامه طباطبایی نباشد، بدون شک، کمتر نیست.

استاد مطهری، همچنین در دوره تحصیل همفکر و یار و یاور سازمان انقلابی و اسلامی "فدائیان اسلام ". بود.(15) این حزب سیاسی اسلامی که در سال 1324 شمسی، از سوی روحانی مبارز سید مجتبی نواب صفوی تشکیل شد نقش مؤ ثری در مبارزه با ستمگران و استبداد داشت.

مطهری، علاوه بر مباحثه دروس اصولی، فقهی و فلسفی، خود حوزه تدریس داشت. او از جمله کتابهای ذیل را تدریس کرد:

"مطول " (در علم معانی، بیان و بدیع )،

"شرح مطالع " (در علم منطق )،

کشف المراد (در علم منطق )،

"رسائل " و "کفایه " (در علم اصول فقه )،

"مکاسب " (در فقه )

"شرح منظومه " و "اسفار" (در فلسفه ).(16)

ادامه مطلب ...

پهلوانان شاهنامه با طبیعت، سازگاری زیستی دارند

شروین وکیلی شاهنامه‌پژوه، در نشست «رمزشناسی من ِ پارسی» گفت: از سویی بیشتر پهلوانان شاهنامه، به ویژه ابر پهلوانان آن، تنومند هستند و از سوی دیگر انسان کامل با طبیعت سازگاری کامل دارد. رابطه پهلوانان شاهنامه با طبیعت نمونه بارز این سازگاری در سطح زیستی است.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،  وکیلی در سومین گام اسطوره‌شناسی ایرانی که به «رمزشناسی من ِ پارسی» اختصاص داشت با بیان این مطلب گفت: «انسان کامل ویژگی‌هایی دارد که برای نمونه می‌توان به توانایی او اشاره کرد که در پهلوانان به صورت تنومندی جلوه می‌کند.» 
وی افزود: «حتی زیبایی نیز همانند آنچه در سیاوش می‌بینیم، می‌تواند یک ویژگی نمایان انسان کامل باشد. ضد قهرمانان شاهنامه هم گاه جلوه‌هایی از زیبایی را دارند مانند افراسیاب که با اینکه رفتار مهیبی دارد، اما زیباروست.» 
مولف کتاب «سوشیانس» یادآور شد: «یک عنصر دیگر نزد انسان کامل و پهلوانان پاکیزگی است. شستن تن رفتاری است که ابر انسان‌ها هنگام انجام کارهای بزرگ یا نیایش انجام می‌دهند. صورت دیگر این پاکیزگی آراستگی تن است که این‌ها همه رفتارهای نیکی است که امروزه به آن متانت می‌گویند این متانت در منش و رفتار انسان‌های برگزیده به روشنی آشکار است.» 
وی به ویژگی‌های شخصیتی جمشید در شاهنامه اشاره کرد و گفت:‌ ویژگی مهم جمشید در اساطیر ایران ارتباط ویژه‌ای است که او با طبیعت دارد. جمشید چهره‌ای است که «ورجمکرد» را ساخت و توسعه داد. در سنت اساطیری ایران، زمان با جمشید آغاز می‌شود؛ به عبارت دیگر او آغازگر درگیری نیک و بد است و از سوی دیگر جمشید با خورشید نیز پیوند دارد و در زمان حکومت او بر جهان، مردم تندرست‌اند و گرفتار بیماری و مرض نمی‌شوند. 
مولف کتاب «خلاقیت» خاطرنشان کرد: فردوسی در شاهنامه خیلی زود از کنار کشته شدن جمشید گذشته شده است و در اوستا تنها به این نکته اشاره شده که ضحاک، جمشید را کشت. در متن‌های بعدی روزگار ساسانیان از پشیمانی جمشید سخن به میان آمده است. در این متن‌ها جمشید از این که از فرمان خداوند سرپیچی کرده اظهار پشیمانی می‌کند.
وی افزود: نخستین تنش بزرگی که در اساطیر کهن آریایی
پنج عنصر را می‌توان به عنوان نشانه‌های انسان کامل در نظر گرفت. ورزیدگی، تندرستی، آرامش، خویشتنداری و متانت این پنج عنصر را شامل می‌شود
وجود دارد، سرماست؛ همان که به آن «ملکوسان» یا یخبندان می‌گویند. جمشید با ساختن «ورجمکرد» نخستین آرمانشهر ایرانی، به مقابله با یخبندان و سرما می‌رود. ساختن این آرمانشهر کاری برای اثبات حقانیت خود اوست.
وکیلی با اشاره به ورجمکرد گفت:‌ ورجمکرد، نام پناهگاهی زیرزمینی و بزرگ است که «جم» یا جمشید به فرمان اهورامزدا آن را به شیوه‌ای که بند بند آن در وندیداد اوستا مشخص شده، بنا کرد تا در برابر تغییرات جوی آینده و زمستان سخت و کشنده‌ای که در راه بود، مردمان و جانوران به آن پناه جویند. در این نوشته، از سوی اهورامزدا ،طرحی به جمشید پیشنهاد داده شد که می‌توان آن را یکی از کهن‌ترین نمونه‌های شهرسازی در فرهنگ بشری دانست.
وی افزود: هنگامی که سرما بر زمین حاکم می‌شود جمشید «ورجمکرد» را می‌سازد؛ اما آزمایش او از جنس مکان نیز هست. او با ساختن دژ، که بعدها تبدیل به یک شهر اساطیری می‌شود، انسان‌هایی را در آنجا اسکان می‌دهد که گرفتار بیماری نمی‌شوند و از خطرها محفوظند. این «ور» کنش جمشید در مقابله با طبیعت است.
 این اسطوره‌پژوه خاطرنشان کرد:‌ در یشت‌ها می‌خوانیم که هنگامی که جمشید «ورجمکرد» را ساخت از هر گروه و قبیله‌ای شماری را در آنجا جای داد؛ اما بیماران و افرادی که نقص داشتند به آنجا راه پیدا نکردند. در روایت‌های اساطیری «ملکوسان» تا  روز بیشتر نمی‌توانسته است دوام بیاورد پس «ملکوسان» همان زمستان است. «ورجمکرد» سلاح جمشید در رویارویی با سرما است.
وی افزود: جمشید نخستین کسی است که گناه می‌کند. گناه او یکی ادعای خدایی کردن اوست و دیگر خوردن گوشت است. به عبارت دیگر دروغ، غرور و خوردن گوشت گناهانی است که جمشید را طغیان‌گر می‌کند. ابرانسانی جمشید تا وقتی است که شکلی از پرهیز را در خود دارد هم اینکه این پرهیز را کنار می‌گذارد و دچار لغزش و گناه می‌شود و از چهره ابرانسانی خود دور می‌افتد. بدین گونه اتصال او با طبیعت نیز گسسته می‌شود.
مولف کتاب «مدل‌سازی تغییرات فرهنگی» گفت: اگر بخواهیم به شیوه‌ای علمی به این اشارات اساطیری نگاه کنیم، می‌توان جمشید را رهبر قبایل آریایی دانست که آنها را برای محافظت
از سرما راهنمایی می‌کند به همین دلیل است که جمشید را گستراننده مکان و وسعت دهنده زمین دانسته‌اند.
به گفته وکیلی پرسش پایه‌ای در این بحث این است که آیا می‌توانیم در چارچوب‌های اساطیری و تاریخی خود قالبی به‌وجود بیاوریم تا دریابیم انسان کامل چگونه انسانی است؟ زیربنای تئوریک چنین بحثی چهار گزینه فرهنگی، اجتماعی، روانی و زیستی است. برای این کار می‌توان فهرستی از صفات را از تاریخ و اسطوره‌ بیرون کشید تا سیمایی از انسان کامل را به دست آورد. 
وی افزود: در این بحث مدل جامعه‌شناسانه‌ای از مفهوم «من» وجود دارد که از چهار سطح زیستی، روانی، اجتماعی و فرهنگی برخوردار است که در هر یک از این سطوح یک متغیر پایه‌ای وجود دارد که معنا، قدرت، لذت و بقا نامیده می‌شود. این راه درستی است برای آنکه مفهوم «من» را دریابیم و فرموله کنیم. از این راه می‌توان به درک رفتار پهلوانان در متن‌های حماسی هم پی برد.
این اسطوره‌شناس و شاهنامه‌پژوه در ادامه صحبت‌هایش گفت: یکی از بخش‌های مهم گنجینه ملی ما اسطوره است. فرهنگ نیز خزانه‌ای از آگاهی‌هاست که نسل به نسل باقی می‌ماند. این فرهنگ لایه‌های متفاوتی دارد که دیرینه‌ترین آنها اسطوره است. فرهنگ به طور مشخص به معنای سطح پیچیدگی سیستم‌هاست که عناصر آن از منش انسانی تشکیل شده است. 
وی افزود: منش، یک واحد نشانه‌گزار معنایی و فرهنگ شبکه انتقال معناهاست. پس فرهنگ یک پدیده نمادین به‌شمار می‌آید و این نکته هم در خور ذکر است که خزانه فرهنگی ما اگر چه دیرینه است؛ اما آنچه از آن درمی‌یابیم فهم انسان‌های نزدیک به روزگار ما، از آن فرهنگ کهن سال است بنابراین ضرورت دارد که عناصر فرهنگی را دریابیم و بازخوانی و تفسیر کنیم تا به کار امروز ما بیاید. در طول تاریخ نیز همیشه این گونه بوده است که فهم فرهنگ از نسلی به نسل دیگر بازخوانی تازه‌ای یافته است.
سومین گام اسطوره‌شناسی ایرانی به «رمزشناسی من ِ پارسی» اختصاص داشت که شامگاه ۲۰ فروردین‌ با سخنرانی دکتر «شروین وکیلی» در موسسه خورشید برگزار شد.

استاد فریدون جنیدی:تصحیح خالقی مطلق مقابله است، نه تصحیح

«نسخه‌ای که آقای خالقی مطلق از شاهنامه ارائه داده کاری بسیار ستودنی بادقت نظر بالاست که نسبت به کارهای پیش از خود نیز برتری‌های بسیاری دارد و من در تصحیح خود بهره بسیاری از آن بردم. اما این کار ویرایش اشعار فردوسی نیست؛ بلکه مقابله نسخ شاهنامه است.» این نظرات فریدون جنیدی است که می‌گوید به زودی تصحیحش از شاهنامه منتشر می‌شود.
 فریدون جنیدی در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) با بیان این مطلب افزود: با تمام ارزش‌هایی که تصحیح خالقی مطلق از شاهنامه دارد؛ اما به دلیل اینکه این اثر در معیارهای ویرایش نمی‌گنجد و در حقیقت یک مقابله است، گره‌کار شاهنامه‌خوانی را نمی‌گشاید. 
وی ادامه داد: تصحیحی که من از شاهنامه صورت دادم در 6 جلد تهیه شده که یک جلد آن پیشگفتار است و در آن تمام مباحث اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، پزشکی، نجوم و سایر مسائلی که در شاهنامه مطرح شده را ارائه کرده‌ام. 
جنیدی اشاره کرد: تصحیح‌های سابق از شاهنامه گردآوری هستند؛ نه ویرایش؛و امکان تعیین میزان صحت ابیات را نمی‌دهند. 
جنیدی اظهار داشت: برای اینکه بتوانم صحت ابیات منسوب به فردوسی را بررسی کنم،   ۲۸ سنجه (میزان) در نظر گرفتم. اشعاری که از فردوسی است مانند آب روان از این سنجه‌ها عبور می‌کند.
 این شاهنامه‌پژوه گفت: سنجه‌های در نظر گرفته شده شامل سنجه زبان اوستایی، پهلوی، فارسی دری، شناخت رمز و راز شعر فارسی، شناخت جنگ‌افزارها و نحوه به کارگیری آنها، آرایش سپاه و میدان جنگ، زندگی اجتماعی ایرانیان در آن دوران، آیین پزشکی، نجوم و غیره است. 
وی مطرح کرد: یکی دیگر از این سنجه‌ها آیین «سپه کشی» است که تاکنون در شاهنامه آن را با عنوان «پهلوان» معنی کرده‌اند که کاملا نادرست است. 
جنیدی تأکید کرد: «سپه کش» فردی است که کارش جنگ نیست بلکه مسیر حرکت سپاه را تعیین می‌کند و از سوی دیگر وسایل و مایحتاج زندگی سپاه از قبیل خوراک، آب و جنگ‌افزارها را فراهم می‌کند. 
وی یادآور شد: یکی دیگر از مسائلی که همیشه مطرح شده اما مورد توجه قرار نگرفته است اضافه شدن ابیاتی به شاهنامه است که در این تصحیح آن ابیات با سایز کوچک‌تر آورده شده و در زیرنویس متن درباره آن‌ها توضیحی داده شده است. 
این شاهنامه‌پژوه افزود:
نزدیک به ۱۰۰۰ سال است که شاهنامه خوانده می‌شود؛ اما اشکالات و ایرادهای آن همیشه از نظرها پنهان مانده که البته با نگاهی تیز می‌توان این نواقص را در شاهنامه یافت و به رفع آنها پرداخت. 
وی ادامه داد: این تصحیح ۲۳ تیر سال ۱۳۵۵ آغاز و ۲۳ تیر سال ۱۳۸۵ پایان یافت. پس حاصل تلاشی ۳۰ ساله در بازخوانی شاهنامه است و من احساس می‌کنم اتمام این کار بزرگ تحقیقی بعد از ۳۰ سال در حقیقت جایزه فردوسی به من است. 
وی تأکید کرد: حدود ۲ سال است که کارهای مربوط به تایپ، ویرایش و چاپ این اثر در حال انجام است و امسال ۶ جلد این کتاب در ۲۲امین نمایشگاه کتاب ایران توسط نشر بلخ وابسته به بنیاد نیشابور ارائه خواهد شد. 
جنیدی یادآور شد: با توجه به اینکه ۲۶ سال است در بنیاد نیشابور جلسه‌های شاهنامه‌خوانی برگزار می‌کنم و همیشه دیده‌ام جوانان پژوهشگر و علاقمندان به شاهنامه در گره‌گشایی ابیات شاهنامه با مشکل مواجه هستند، امیدوارم خورشید شاهنامه با این تصحیح خودش را نشان دهد و آینده خوبی را برای شاهنامه‌پژوهان رقم بزند.

فردوسی و شاهنامه او در آلمان

 خسرو ناقد

پیش درآمد: "هانس هاینریش شِدِر"، ایران شناس نامدار آلمانی، در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (پنجم مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به‌مناسبت هزاره‌ فردوسی و در مراسمی که در گرامیداشت شاهنامه و بزرگداشت سراینده آن در شهر برلین بر پا شده بود، خطابه‌ای بلند ایراد کرد که نخستین بار در هفتاد سال پیش از این، با عنوان "فردوسی و آلمانی‌‌ها" در مجله‌ "جامعه‌ شرق شناسان آلمان" منتشر شد.*
او در سخنان خود، سال ۱۸۱۹ میلادی را نقطه‌ عطفی در تلاش آلمانی‌‌ها برای درک فرهنگ مشرق‌ زمین می ‌داند. در این سال "دیوان غربی - شرقی" "وولفگانگ گوته" منتشر می‌شود و "فریدریش روکرت" تحت تاثیر غزلیات مولانا جلال‌الدین، کتاب "رُزهای شرقی" را که مجموعه ‌ای از زیباترین غزلیات آلمانی است منتشر می‌کند و همزمان با این آثار، "گراف پلاتن" نیز، افزون بر ترجمه‌ای که "یوزف هامر - پورگشتال" در سال ۱۸۱۴ میلادی از دیوان حافظ به‌دست داده بود، ترجمه‌ای دیگر از غزلیات حافظ را انتشار می‌دهد.
در بهار همین سال بود که "یوزف فون گورِس" در شهر "کوبلنز" پیشگفتار خود را بر ترجمه‌ شاهنامه اندکی پیش از آنکه ناگزیر شود آلمان را به‌مقصد استراسبورگ ترک کند، به‌پایان می‌برد.
گورِس که به‌خاطر تألیف کتاب «آلمان و انقلاب» و طرفداری از انقلاب فرانسه و مخالفت با دولت و کلیسا تحت فشار فزاینده قرار داشت، ناگزیر به‌ترک آلمان می‌شود و در تنهایی تبعیدِ استراسبورگ، بخش‌هایی از شاهنامه را با ترجمه ای آزاد به پایان می‌رساند. این اثر به سال 1820 میلادی در دو مجلد در برلین منتشر می‌شود.

شِدِر پس از آنکه شرحی تاریخی از پیدایش و سرایش شاهنامه به‌دست می‌دهد، به‌تحولات زبان و شعر فارسی پس از حمله‌ی اعراب به‌ایران اشاره می‌کند و از جایگاه فردوسی و نقش شاهنامه می‌گوید و سپس به‌موضوع اصلی گفتار خود که تلاش‌های آلمانی‌ها برای ترجمه‌ی شاهنامه و تأثیر این حماسه بر فرهیختگان آلمانی و نیز به‌پژوهش‌های گسترده‌ای که درباره‌ی شاهنامه در سرزمین‌های آلمانی‌زبان صورت گرفته است، می‌پردازد.
اما نکته ای که در خطابه‌ی شِدِر بیش از همه جلب توجه می‌کند، تشابهی است که او در اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران در زمان سروده شدن شاهنامه از یک سو و وضعیت انقلابی آلمان در زمان ترجمه‌ی شاهنامه از سوی دیگر می‌بیند.
او گمان دارد که انگیزهء اولین مترجم شاهنامه، نشان دادن این تشابه بوده است؛ به‌ویژه که گورِس ترجمه خود از شاهنامه را به «هاینریش فریدریش فون اشتاین»، دولتمرد نامدار پروسی در دوران جنگهای ناپلئون تقدیم می‌کند و او را با شخصیت اسطوره ای کاوه آهنگر مقایسه می‌کند.
 خطابهء شِدِر با بررسی کوتاه ترجمه‌های دیگری که از شاهنامه فردوسی تا آن زمان صورت گرفته بود، ادامه می‌یابد؛ از آن جمله ترجمه ای که «آدولف فریدریش فون شاک» در سال 1851 میلادی به‌انجام رساند و نیز ترجمهء فریدریش روکرت که پس از مرگش انتشار یافت و یکی از بهترین ترجمه‌های شاهنامه به‌زبان آلمانی است؛ اما متأسفانه این ترجمه هم چون دیگر آثاری که روکرت از زبانهای شرقی به‌دست داده است، کامل نیست.
 ترجمه بخش نخست این خطابه با عنوان "در سکوت تنهایی فردوسی" انتشار می‌یابد. ترجمه بخش دوم سخنان شدر با عنوان "فردوسی و آلمانی‌‌ها" در فرصتی مناسب منتشر خواهد شد.
 

* * *


در سکوت تنهایی فردوسی
هانس هاینریش شِدِر
آورده اند که به‌هنگام حمل تابوت فردوسی، حماسه‌سرای بزرگ ایران از دروازه‌ شهر زادگاهش توس، کاروانی از دیگر دروازه‌ شهر وارد شد که هدایایی برای شاعر به‌همراه داشت.
فرستنده‌ هدایا، سلطان محمود غزنوی، فرمانروای قدرتمند و بنیانگذار نخستین امپراتوری بزرگ ترک در سرزمین‌‌های شرقی اسلام بود که شرق ایران و افغانستان را زیر سلطه‌ خود داشت و می‌رفت تا بر هندوستان نیز حکمروایی کند.
فردوسی، ده سال پیش از مرگ، یعنی زمانی که هفتاد و پنج سال داشت، شاهنامه را که در سرودنش سی و پنج سال رنج برده بود به‌سلطان محمود پیشکش کرده بود. اکنون پس از گذشت سال‌‌ها، سلطان محمود حاضر شده بود با پاداشی شایسته و در خور مقام شاعر، از زحمات او قدردانی کند. اما این پاداش دیرهنگام به‌‌مقصد می‌رسید و نوش دارویی بود پس از مرگ سهراب.

ادامه مطلب ...