در 13 بهمن ماه سال 1298 ه. ش، در دهستان فریمان مشهد، در خانوادهای از اهل علم و تقوا کودکی دیده به جهان گشود که نامش را «مرتضی» نهادند تا این نام حکایت از روش پسندیده و شیوه ی پسنده ای او در زندگی داشته باشد و بدین ترتیب بود که زندگی «استاد مرتضی مطهری» آغاز شد.
در سنین کودکی به مکتب خانه رفته و به فراگیری قرآن و دیگر تعلیمات ابتدایی پرداخت. نقل میکنند که در سن 5 سالگی، علاقه زیادی به رفتن به مکتب خانه از خود نشان میداد. در یک شب مهتابی، نزدیک صبح، به خیال این که صبح شده است، دفتر و کتاب خود را بر داشت و به سوی مکتب خانه روان شد و چون مکتب خانه بسته بود، پشت در آن به خواب رفت. صبح زود پدر و مادر، پس از پیگیری فراوان، سرانجام او را خوابیده، در پشت در مکتب خانه مییابند.
در سن حدود 12 سالگی، شور و عشق و علاقه به تحصیل علوم دینی در وجودش شعله میکشد.
در سن سیزده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و تحصیل مقدمات علوم دینی را آغاز میکند. مقدمات عربی، فقهی، اصولی و منطقی را تنها از آن جهت میآموزد که اینها بتوانند او را آماده بررسی سخن فیلسوفان بزرگ بنمایند. لذا مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی، مدرس فلسفه الهی حوزه مشهد در میان آن همه علما و مدرسین حوزه، تنها کسی است که استاد مطهری را شیفته خود کرده و دل از دست او ربوده بود، و شاید جاذبه معنوی او و آرزوی حاضر شدن در درس وی بزرگترین مشوق و محرک او در طی کردن هر چه سریعتر علوم مقدماتی بوده است.
استاد مطهری پس از حدود چهار سال تحصیل در حوزه علمیه مشهد، در سال 1315 شمسی، عازم حوزه علمیه قم گردید.
در طی 15 سال اقامت در حوزه علمیه قم و کسب فیض از محضر اساتید بزرگ، براندوخته علمی و معنوی خود افزود و تحصیلات خود را در علوم و فنون مختلف اسلامی ارتقأ بخشید. اما پس از گذشت پانزده سال زعمای حوزه علمیه قم او را از حوزه ی قم بیروون کردند.
در سال 1331، پس از طرد از حوزه ی علمیه قم، استاد مطهری به تهران مهاجرت نموده، فصل پرفراز و نشیب دیگری از زندگی خود را آغاز نمود. فعالیت علمی ایشان از همین سال آغاز گردید. ایشان ابتدا به تدریس در مدرسه سپهسالار (مدرسه شهید مطهری کنونی) و مدرسه مروی پرداخت و تدریس وی در مدرسه مروی تا سه سال قبل از شهادتش ادامه داشت. استاد شهید از سال 1334، فعالیت علمی خود را در دانشکده الهیات و معارف اسلامی شروع نموده و کار تعلیم و تدریس را در آنجا به مدت بیست و دو سال ادامه داد.
از عوامل مهم تکوین شخصیتشهید مطهری، برخورداری ایشان از اساتید مبرز و عالی میباشد. وی از شاگردان برجسته آیتالله بروجردی در فقه و اصول محسوب میشد و حتی قبل از مهاجرت آیتالله بروجردی (از بروجرد به قم)، چون ایشان را شخصیتی فرزانه یافته بود، تابستانها به بروجرد میرفت و از محضر ایشان بهره میبرد.
هم چنین استاد مطهری دوازده سال تلمذ نزد امام خمینی (ره) را در تکوین شخصیتخود بسیار مؤثر میدانست. تلمذ ایشان نزد علامه طباطبایی نیز در تکوین شخصیت علمی و روحی ایشان تاثیر اساسی داشت.گر چه مدت تحصیل رسمی استاد نزد علامه حدود سه سال بوده است، ولی رابطه ایشان با مرحوم علامه تا زمان شهادت برقرار بوده و استاد شهید تا پایان عمر از مرحوم علامه بهره میبردهاند.
یکی از فرازهای حساس این دوران که در تکوین شخصیت روحی استاد، تاثیر به سزایی داشته است، آشنایی با عالم ربانی مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی (قدسسره) بود که در سال 1320، در اصفهان رخ داد.
از حوادث مهم سال 1350، در زندگانی استاد مطهری، آغاز ارتباط عرفانی ایشان با آیتالله سید محمد حسین تهرانی است. استاد علیرغم آن که از نظر سن 10 سال از آیتالله تهرانی بزرگتر بودند، ایشان را به عنوان پیر طریقت و مربی نفس میشناختند و برای خودسازی از ایشان مدد میگرفتند و این ارتباط تا زمان شهادت استاد ادامه داشت. بدین ترتیب، بعد دیگری از شخصیت استاد که همانا عرفان عملی و سیر و سلوک میباشد، آشکار میشود.
استاد مطهری اساتید دیگری نیز داشتهاند، که از آن جمله مرحوم آیتاللهسید محمد محقق داماد و مرحوم آیتالله حجت تبریزی میباشند.
استاد، مقدمه و پاورقی جلد اول «اصول فلسفه» را در سال 1332 و شرح جلد دوم آن را نیز در سال بعد به پایان رساند. با این که بیش از 37 سال از تالیف این کتاب میگذرد، گردش ایام از طراوت بیان و استحکام منطقی آن چیزی نکاسته است. جلد سوم این کتاب نیز در سالهای بعد، از چاپ خارج شد. تاثیر این کتاب در خنثی کردن تبلیغات مارکسیستی حزب توده در آن زمان و به طور کلی، تاثیر آن در نجات مبارزان از افکار مادی تا پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن، بر کسی پوشیده نیست.
احسان طبری، ایدئولوگ حزب توده، که در اواخر عمر خود، مارکسیسم را مردود اعلام کرد و به اسلام روی آورد، در مصاحبهای این تغییر ایدئولوژی خود را نتیجه مطالعه آثار استاد مطهری خصوصا کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بیان کرد.
کتاب داستان راستان نیز محصولی از تلاشهای استاد در این سالهاست. این کتاب در سال 1339 از چاپ خارج شد و در سال 1344 از سوی کمیسیون ملی یونسکو در ایران، برنده جایزه یونسکو گردید.
در سال 1345، مقالاتی در مجله «زن روز» آن زمان بر ضد حقوق زن در اسلام منتشر شد که عواطف مردم متدین را جریحه دار و بسیاری از خوانندگان خود را به اسلام بدبین ساخته بود. استاد شهید مقالاتی در پاسخ به آن مقالات نگاشتند و در همان مجله، در مقابل آن مقالات به چاپ رسید که البته انعکاس خوبی نیز داشت و موجب افزایش تیراژ آن مجله گردید. بعدها آن مقالات به صورت کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» درآمد.
هسته اصلی برخی از کتابهای استاد شهید مانند «عدل الهی»، «خدمات متقابل اسلام و ایران»، «جاذبه و دافعه علی (علیهالسلام)» سخنرانیهایی است که در حسینیه ارشاد ایراد شده است. هم چنین بخش اعظم کتاب «حماسه حسینی» و کتاب «گفتارهای معنوی» متن سخنرانیهای استاد در این مؤسسه است که بعد از شهادت ایشان به چاپ رسیده است. کتابهای «علل گرایش به مادیگری»، «امدادهای غیبی در زندگی بشر»، «انسان کامل» و «سیری در نهجالبلاغه» نیز در اصل سخنرانیهای ایشان در مجامع مختلف بودهاند.
کتاب «انسان و سرنوشت» محصول درسهای ایدئولوژیک استاد در هیئتهای مؤتلفه اسلامی است که در هدایت مبارزه در صراط مستقیم اسلام و دفع شبهات در زمینه سرنوشت و قضا و قدر تاثیر زیادی داشته و مقدمه آن تحت عنوان «عظمت و انحطاط مسلمین» بسیار پربار و راهگشا و دارای بار اجتماعی و سیاسی است. کتاب «مقدمهای بر جهانبینی اسلامی» که شامل 6 جلد است مقارن اوجگیری نهضتبه رشته تحریر در آمده و در آن بسیاری از لغزشگاههای فکری روشنفکران مسلمان نشان داده شده است.
کتاب «نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر» نیز محصول دوره اوجگیری نهضت اسلامی است و در ایام فاجعه هفدهم شهریور57 انتشار یافت.
تحلیل همه آثار قلمی و زبانی استاد، فرصت زیادی میخواهد. همین مقدار برای این مقاله کافی به نظر میرسد. مهم این است که این گونه تلاشها را هرگز نباید نادیده گرفت.*
ادامه دارد...
*برگرفته از کتاب «سیری در زندگان استاد مطهری»
در روز 13 بهمن 1298 خ،در روستای فریمان مشهد، خداوند به حاج شیخ محمد حسین مطهری و همسرش فرزندی هدیه کرد (1) که مرتضی نامیده شد و برای آن خانواده پاک، بهاران را به ارمغان آورد.
مرتضی کم کم دوران کودکی را پشت سر گذاشت. او که علاقه عجیبی به حقیقت و معنویت داشت با شور و شوق فراوان، نزد پدر شروع به آموزش کرد و عاقبت این اشتیاق، وی را به مکتب کشاند و به دیدار گلهای آن بوستان رساند.
او در دوازده سالگی عطر روح بخش گلستان بزرگ حوزه علمیه مشهد را احساس کرد و عاشقانه به آنجا روی کرد (2) و چنان پرتلاش و منظم به تحصیل مشغول شد که باعث شگفتی اهل بصیرت گردید.
رفته رفته افکاری بلند و سؤالهایی سرنوشت ساز برایش آشکار شد جهان آفریده کیست؟ خدا چگونه صفاتی دارد؟ انسان برای چه آفریده شده است؟ و... این پرسشها همه فکر او را به خود مشغول ساخته بود. در آن زمان مرتضی آرزو میکرد که روزی بتواند در درس میرزا مهدی شهیدی رضوی - مدرس فلسفه الهی - حاضر شود، اما این آرزو برآورده نشد و آن استاد در سال 1355 قمری درگذشت.(3)
سرانجام مرتضی در سال 1316 شمسی در زمانی که حکومت سیاه رضاخان بیداد میکرد. ظلمت همه جا را فراگرفته بود، به دنبال نور و فضیلت، همه جا را فراگرفته بود، به دنبال نور و فضیلت راهی حوزه علمیه قم شد تا روح تشنهاش را از کوثر قرآن و زمزم عترت سیراب کند.(4)
مطهری به دنبال یافتن گنج علم و فضیلت، با شور و علاقهای وصف نشدنی، به تلاش و فعالیت پرداخت. پشتکار و کثرت مطالعه او همه اهل علم را در مدرسه فیضیه شگفت زده کرد.(5)
او آرام و قرار نداشت، منتظر و تشنه به دنبال گمشدهای بود در این هنگام ستارهای بدرخشید و او را به مقصود رساند. حضرت امام خمینی - الگوی علم و تقوا - درس اخلاق تشکیل داد و به نور افشانی و انسان سازی پرداخت.
مطهری به زیارت آن استاد بزرگ نایل آمد و از سرچشمه زلال او سیراب شد. (6) این درس در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم علمی آن. درس "یافتن " و "رسیدن " بود نه فقط "دانستن " و "آموختن ".
مرتضی از سویی، غرق در مطالعه و تحصیل و تدریس و از سویی دیگر یکی از مهمترین کارهایش و بلکه عالیترین و مهمترین کارهایش و بلکه عالیترین و مهمترین فعالیتش، راز و نیاز و مناجات نیمه شب و اشک سحری بود. او شیرینی و لذتی از این کار مبارک و سعادت آفرین، احساس میکرد که شب تیره زندگیش را تبدیل به روز روشن مینمود.
مطهری با دقت، سرعت، نظم و تلاشی ستودنی به آموختن علوم اسلامی مشغول شد او نزد آیة الله صدوقی، کتاب "مطول " را فراگرفت و در محضر آیة الله مرعشی نجفی، "شرح لمعه " را بیاموخت. او همچنین از استادانی بزرگ مانند آیات سید صدرالدین صدر، سید محمد رضا گلپایگانی، سید احمد خوانساری، سید محمد تقی خوانساری، سید محمد حجت، سید محمد محقق یزدی - معروف به داماد - انگجی و میرزا مهدی آشتیانی - که سلام خدا بر همگی آنان - در علوم گوناگون بهره مند شد.
دیدار با عالم ربانی حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی، مرتضی را وارد دنیایی جدید و شگفت انگیز کرد. حاج میرزا علی آقا با نهج البلاغه میزیست، با آن تنفس میکرد و روحش با این کتاب همدم و جملههای گرانقدر آن، ورد زبانش بود. و مهمتر آنکه به هر آنچه میدانست عمل میکرد. راستی که مرد حقیقت و معنویت بود.(7)
مطهری، تحصیل رسمی علوم عقلی و فلسفی را در سال 1323 شمسی آغاز کرد. (8) او بحث حکمت از "شرح منظومه " حکیم سبزواری و مبحث نفس از "اسفار اربعه " صدرالمتألهین شیرازی را در محضر حضرت امام خمینی آموخت.(9)
وی بعد از ورود آیة الله بروجردی به قم، در درس فقه و اصول ایشان شرکت کرد (10) و از بحثهای مجتهد پرور آن عالم ربانی بهره مند شد. او پیش از رسیدن به مرحله اجتهاد، از آیة الله بروجردی تقلید میکرد.(11)
مطهری، درس اصول فقه را از "مباحث عقلیه " به طور خصوصی از حضرت امام خمینی فرا گرفت (12) و راز و رمز اجتهاد را از آن حکیم الهی و فقیه وارسته بیاموخت.
در سال 1329 ش. استاد مطهری در محضر درس استاد علامه سید محمد حسین طباطبایی حاضر شد و مبحث "الهیات " از کتاب "شفا" (تألیف ابوعلی سینا) را از آن حکیم بزرگ بیاموخت.(13)
علامه طباطبایی، درس دیگری - غیر از الهیات شفا - در فلسفه شروع کرده بود که در شبهای پنجشنبه و جمعه تشکیل میشد. این درس خصوصی بود و در آن جمعی از فاضلان حوزه علمیه قم، از جمله آیة الله دکتر بهشتی، امام موسی صدر، استاد مطهری، دکتر احمد احمدی و... شرکت میکردند (14) ثمره مبارک این مجمع علمی بزرگ، شاهکاری جهانی در کلام و فلسفه است به نام کتاب "اصول فلسفه و روش رئالیسم ". سهم مطهری در آفرینش این اثر پربار و ماندگار، اگر بیشتر از علامه طباطبایی نباشد، بدون شک، کمتر نیست.
استاد مطهری، همچنین در دوره تحصیل همفکر و یار و یاور سازمان انقلابی و اسلامی "فدائیان اسلام ". بود.(15) این حزب سیاسی اسلامی که در سال 1324 شمسی، از سوی روحانی مبارز سید مجتبی نواب صفوی تشکیل شد نقش مؤ ثری در مبارزه با ستمگران و استبداد داشت.
مطهری، علاوه بر مباحثه دروس اصولی، فقهی و فلسفی، خود حوزه تدریس داشت. او از جمله کتابهای ذیل را تدریس کرد:
"مطول " (در علم معانی، بیان و بدیع )،
"شرح مطالع " (در علم منطق )،
کشف المراد (در علم منطق )،
"رسائل " و "کفایه " (در علم اصول فقه )،
"مکاسب " (در فقه )
"شرح منظومه " و "اسفار" (در فلسفه ).(16)
ادامه مطلب ...خسرو ناقد
پیش درآمد: "هانس هاینریش شِدِر"، ایران شناس نامدار آلمانی، در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (پنجم مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) بهمناسبت هزاره فردوسی و در مراسمی که در گرامیداشت شاهنامه و بزرگداشت سراینده آن در شهر برلین بر پا شده بود، خطابهای بلند ایراد کرد که نخستین بار در هفتاد سال پیش از این، با عنوان "فردوسی و آلمانیها" در مجله "جامعه شرق شناسان آلمان" منتشر شد.*
او در سخنان خود، سال ۱۸۱۹ میلادی را نقطه عطفی در تلاش آلمانیها برای درک فرهنگ مشرق زمین می داند. در این سال "دیوان غربی - شرقی" "وولفگانگ گوته" منتشر میشود و "فریدریش روکرت" تحت تاثیر غزلیات مولانا جلالالدین، کتاب "رُزهای شرقی" را که مجموعه ای از زیباترین غزلیات آلمانی است منتشر میکند و همزمان با این آثار، "گراف پلاتن" نیز، افزون بر ترجمهای که "یوزف هامر - پورگشتال" در سال ۱۸۱۴ میلادی از دیوان حافظ بهدست داده بود، ترجمهای دیگر از غزلیات حافظ را انتشار میدهد.
در بهار همین سال بود که "یوزف فون گورِس" در شهر "کوبلنز" پیشگفتار خود را بر ترجمه شاهنامه اندکی پیش از آنکه ناگزیر شود آلمان را بهمقصد استراسبورگ ترک کند، بهپایان میبرد.
گورِس که بهخاطر تألیف کتاب «آلمان و انقلاب» و طرفداری از انقلاب فرانسه و مخالفت با دولت و کلیسا تحت فشار فزاینده قرار داشت، ناگزیر بهترک آلمان میشود و در تنهایی تبعیدِ استراسبورگ، بخشهایی از شاهنامه را با ترجمه ای آزاد به پایان میرساند. این اثر به سال 1820 میلادی در دو مجلد در برلین منتشر میشود.
شِدِر پس از آنکه شرحی تاریخی از پیدایش و سرایش شاهنامه بهدست میدهد، بهتحولات زبان و شعر فارسی پس از حملهی اعراب بهایران اشاره میکند و از جایگاه فردوسی و نقش شاهنامه میگوید و سپس بهموضوع اصلی گفتار خود که تلاشهای آلمانیها برای ترجمهی شاهنامه و تأثیر این حماسه بر فرهیختگان آلمانی و نیز بهپژوهشهای گستردهای که دربارهی شاهنامه در سرزمینهای آلمانیزبان صورت گرفته است، میپردازد.
اما نکته ای که در خطابهی شِدِر بیش از همه جلب توجه میکند، تشابهی است که او در اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران در زمان سروده شدن شاهنامه از یک سو و وضعیت انقلابی آلمان در زمان ترجمهی شاهنامه از سوی دیگر میبیند.
او گمان دارد که انگیزهء اولین مترجم شاهنامه، نشان دادن این تشابه بوده است؛ بهویژه که گورِس ترجمه خود از شاهنامه را به «هاینریش فریدریش فون اشتاین»، دولتمرد نامدار پروسی در دوران جنگهای ناپلئون تقدیم میکند و او را با شخصیت اسطوره ای کاوه آهنگر مقایسه میکند.
خطابهء شِدِر با بررسی کوتاه ترجمههای دیگری که از شاهنامه فردوسی تا آن زمان صورت گرفته بود، ادامه مییابد؛ از آن جمله ترجمه ای که «آدولف فریدریش فون شاک» در سال 1851 میلادی بهانجام رساند و نیز ترجمهء فریدریش روکرت که پس از مرگش انتشار یافت و یکی از بهترین ترجمههای شاهنامه بهزبان آلمانی است؛ اما متأسفانه این ترجمه هم چون دیگر آثاری که روکرت از زبانهای شرقی بهدست داده است، کامل نیست.
ترجمه بخش نخست این خطابه با عنوان "در سکوت تنهایی فردوسی" انتشار مییابد. ترجمه بخش دوم سخنان شدر با عنوان "فردوسی و آلمانیها" در فرصتی مناسب منتشر خواهد شد.
* * *
در سکوت تنهایی فردوسی
هانس هاینریش شِدِر
آورده اند که بههنگام حمل تابوت فردوسی، حماسهسرای بزرگ ایران از دروازه شهر زادگاهش توس، کاروانی از دیگر دروازه شهر وارد شد که هدایایی برای شاعر بههمراه داشت.
فرستنده هدایا، سلطان محمود غزنوی، فرمانروای قدرتمند و بنیانگذار نخستین امپراتوری بزرگ ترک در سرزمینهای شرقی اسلام بود که شرق ایران و افغانستان را زیر سلطه خود داشت و میرفت تا بر هندوستان نیز حکمروایی کند.
فردوسی، ده سال پیش از مرگ، یعنی زمانی که هفتاد و پنج سال داشت، شاهنامه را که در سرودنش سی و پنج سال رنج برده بود بهسلطان محمود پیشکش کرده بود. اکنون پس از گذشت سالها، سلطان محمود حاضر شده بود با پاداشی شایسته و در خور مقام شاعر، از زحمات او قدردانی کند. اما این پاداش دیرهنگام بهمقصد میرسید و نوش دارویی بود پس از مرگ سهراب.