پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

پـــــــور تــــــوس

سال ۱۳۸۸،سال فردوسی بزرگ

ابومسلم خراسان-پیروزی تهران و سهراب سپهری

                                                                  

چهارشنبه که برای تماشای دیدار ابومسلم و پیروزی به ورزشگاه رفته بودم.بدبختانه باز هم دیدم نیمی از ورزشگاه به هواداران پیروزی و استقلال اختصاص دارد. این که تیمی در شهر خود به دیدار تیم دیگری برود و در ورزشگاه سه دسته تماشگر نشسته باشند، در هیچ جای دیگر این جهان پهناور دیده نمی شود. تیم های شهرستانی با کمترین هزینه ها به دیدار تیم های ثروتمند آبی و قرمز می آیند، به این امید که دستکم در خانه مورد پشتیبانی مردم شهر خود واقع شوند، ولی  آن ها در واقع در خانه خود هم مهمان هستند، البته باز خدا را شکر این وضعیت در مشهد بهتر از دیگر شهرستان هاست و مشهدی ها پس از آبادانی ها که در هر حال(چه بازی با استقلال و چه بازی با پیروزی) هوادار تیم شهر خود هستند، بهترین تماشگران با هویت ایران هستند. به راستی خیلی شگفت انگیز است، آدم تیم شهر خود را رها کند و به تشویق تیم رقیب او از شهر دیگری بپردازد. درست است تلویزیون و رسانه های نوشتاری تنها و تنها به این دو تیم می پردازند، اما منطق هم چیز خوبی است، اگر ادعای هوادار حرفه ای فوتبال را دارید و از آنهایی هستید که فوتبال اروپا را الگوی خود ساخته اید، کافی است به یکی،دو بازی از ده ها بازی ای که شبکه سه در یک هفته از فوتبال های اروپا پخش می کند،نگاهی بیندازید، منچستر با وست هام در ورزشگاه وست هام بازی می کند، جز چند نفر که از منچستر برای تشویق منچستر یونایتد به ورزشگاه آمده اند، همه ورزشگاه وست هام را تشویق میکند. میلان با اودینزه در ایتالیا، بایرن با کوتبوس در آلمان، رئال با خیمناستیک در اسپانیا در خانه ی حریفان به مصاف آنها می روند، در همه جا وضعیت همین گونه است، تازه مگر پیروزی چیست، تیم ابومسلم در فصول گذشته+ 12میلیارد پول، واعظی، نیکبخت،بادامکی،آتسو، پتروویچ و منصوری، بازیکنان پیام و ابومسلم در فصول گذشته بودند،که به علت بی پولی ابومسلم و پیام به تهران رفتند، شک نکنید اگر تیم فصل گذشته ابومسلم حفظ می شد، در این فصل یکی از نمایندگان ایران در آسیا می شد.   

غرض از نوشتن این پیش سخن که دارد خیلی به دراز می کشد، نامه ای از سهرای سپهری شاعر نازک خیال بود که به کیهان ورزشی نوشته و دیدگاه های خود را پیرامون فوتبال بیان داشته است، بخش پایانی این نامه را به همه مشهدی های هوادار پیروزی و استقلال توصیه می کنم، که بخوانند:

با تعصب بی پایه چه باید کرد؟ هم راننده تاکسی طرفدار تیم پرسپولیس است، هم شاگرد بقال، هم دانشجو و هم کارمند اداره. بسیار خوب، هر کس می تواند علاقه اش را به چیزی ببندد، اما علاقه داشتن هم دلیل منطقی می خواهد. اهالی منچستر حق دارند طرفدار تیم های شهر خود باشند، مردم لیدز بجاست که تیم خود را دوست بدارند، ساکنان چلسی طبیعی است که بیش تر از تیم خود دفاع کنند. اما در شهر شما و من، یک بت همگانی پیدا می شود، دلبستگی مسری است و طرفداری، اتفاقی و بی دلیل صورت می گیرد. خواهید گفت: چه اشکالی دارد؟ حرفی ندارد، اما وقتی که در امجدیه نشسته اید، این طرفداری و تعصب محیطی نامطلوب ایجاد می کند و شما نمی توانید به دلخواه تماشا کنید. من هم مثل شما از تیم پرسپولیس بازی های خوبی دیده ام اما سرانجام- مثل کسان دیگری که می شناسم - تصمیم گرفتم روزهایی که تیم پرسپولیس بازی دارد به امجدیه نروم. شور و هیجان تماشاگر چیزی گیرا و پسندیده است و اگر نباشد میدان ورزشی نه جان دارد و نه معنی، تشویق بی حساب تماشاگران، بچه های پرسپولیس را نمایشگر و شاید خود نما بار آورده است. اینان از تماشاگران آشنای خود کمبودی بزرگ دارند، انگار احساس غریبی می کنند. وقتی که قیافه گریان همایون بهزادی را پس از مسابقه در مسجد سلیمان روی صفحه کیهان ورزشی دیدم، با خودم گفتم چه چیز جز تر و خشک کردن تماشاگران تهرانی، این بچه را چنین عزیز دردانه بار آورده است؟ زیاد نوشتم این را می دانم، اما اگر بگویم این تنها نامه ای است که در تمامی عمرم به یک نشریه ورزشی نوشته ام، شاید مرا از این اطناب معذور دارید.  منبع: خبرگزاری مهر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد